مقالات

رویکردی برساخت‌گرایانه به نظریه‌های هویت و مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی ایران

مسئله شهروندی در این عصر تابعی از نظریه­ های هویتی بوده، و هر یک از نظریه­ ها امکان­ها و ظرفیت­های گوناگونی در برساخت نهاد شهروندی ایفا می­ نمایند

رویکردی برساخت‌گرایانه به نظریه‌های هویت و مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی ایران[1]

دکتر سید صادق حقیقت، استاد تمام رشته علوم سیاسی

محمدحسین نوروزی، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه مفید

مجله جامعه­ شناسی سیاسی انقلاب اسلامی، ش 18 (شهریور 1403)

 

چکیده:

شهروندی به‌عنوان حق عاملیت مدنی انسان، بنیادی­ترین مؤلفه حکمرانی در عصر کنونی محسوب می‌شود. به‌نحوی‌که نمی‌توان از مردم­سالاری بدون ابتنا بر شهروندی سخن گفت. به همین جهت کیفیت شهروندی و تلاش در جهت حمایت و توسعه آن و همچنین افزایش پیوند شهروندان و حکومت یکی از مهم‌ترین ملاک‌ها در ارزیابی کیفیت حکمرانی در کشورها محسوب می‌شود. ناظر به اهمیت مسئله شهروندی در سازوکار حکمرانی عصر مدرن، نوشتار پیش­رو سعی دارد از منظر برساخت‌گرایانه به بررسی نسبت نظریه­های هویتی و مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی ایران بپردازد. این نوشتار در پی پاسخ به این سؤال است که چه نسبتی میان نظریه هویتی و مسئله شهروندی در عصر ج.ا.ا برقرار است. پیش­انگاشت مقاله آن است که مسئله شهروندی در این عصر تابعی از نظریه­ های هویتی بوده، و هر یک از نظریه­ ها امکان­ها و ظرفیت­های گوناگونی در برساخت نهاد شهروندی ایفا می­ نمایند. نتایج پژوهش نیز بر امر اذعان دارد که مسئله شهروندی و توسعه آن، از یک سو در بستر مناسبات منابع هویتی در ایران نهفته است و از سوی دیگر منوط به بازاندیشی در دو مؤلفه عاملیت و فردیت است و سوم آن که هر یک از نظریه­های هویت، به تناسب چهارچوب معرفتی خود، قرائت متفاوت را از امر هویت ارائه نموده­اند و این امر امکان­های متفاوتی را در نسبت با مسئله شهروندی فراهم می­نماید. روش پژوهش مقاله متأثر از رویکرد «برساخت‌گرایی اجتماعی» خواهد بود و نظریه «ساخت واقعیت اجتماعی» پیتر برگر و تامس لاکمن به‌عنوان چهارچوب نظری مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

کلمات کلیدی: هویت، شهروندی، برساخت­گرایی اجتماعی، جمهوری اسلامی ایران

 

 

 

 

 

بیان مسئله

پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، فصل نوینی از زیست سیاسی جامعه ایرانی را رقم زده است. عبور از نظام پادشاهی و ورود به عصر جمهوری و حکمرانی مبتنی بر مردم‌سالاری، سطح گسترده‌ای از مسائل را پیشروی جامعه و سیاست‌گذاران قرار داده است. یکی از موضوعاتی که از دهه دوم استقرار ج.ا.ا وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی شد و پیوند بنیادینی با سازوکار حکمرانی در عصر جمهوری اسلامی برقرار نمود، مسئله شهروندی است. این مفهوم به این خاطر حائز اهمیت است که نمی‌توان از مردم‌سالاری سخن گفت؛ اما حوزه عاملیت سیاسی افراد را نادیده انگاشت. مراد از شهروندی تأکید بر وجه بنیادین زیست انسانی است که افراد از حق کنشگری فعال و مسئولانه در زیست مدنی و سیاسی جامعه خود برخوردار باشند. شهروندی شامل مجموعه‌ای از نقش‌ها، تکالیف، حقوق و انتظارات است که فرد در پرتو درونی‌سازی هویتی آن را فراگرفته و در روند زندگی خویش پیگیری می‌نماید.

 شهروندی با هویت آمیخته است و به بیانی دقیق‌تر، شهروندی برآیند هویت است. اگرچه طرح مسئله در سطح نظری ساده است؛ اما در مورد ایران پیچیدگی خاص خود را دارد. اولین مسئله‌ای که در مورد ایران قابل اشاره است؛ مناسبات منابع هویتی اسلامی، ایرانی و مدرن است. این مسئله در لایه بعدی خود منتهی به تکثر گفتمان‌های هویتی می‌گردد و این مسئله هنگامی که با قرائت‌های ساختارگرا و ذات باور ممزوج شود بر سختی و پیچیدگی مسئله شهروندی می‌افزاید. چرا که این قرائت‌های هویتی، صرفاً هویت ایرانی را با محوریت عناصر و سازوکار نظری خود مورد شناسایی قرار داده و سایر گروه‌ها را به حاشیه می‌رانند؛ بنابراین باتوجه‌به مناسبات حاکم بر منابع هویتی از یک سو و تکثر و ابهام موجود در حوزه هویت از سوی دیگر، باعث گردیده مسئله شهروندی همچنان موضوع مورد اجماعی تلقی نشود.

یکی دیگر از دلایلی که مانع توسعه حوزه شهروندی در عصر ج.ا. ایران شده است؛ ماهیت هویت بنیاد شهروندی و مسئله منازعه حاکم بر روابط منابع هویتی دانسته می‌شود. مفهوم شهروندی به‌واسطه آنکه از منبع هویتی تجددگرا وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی ما شده است؛ این موضوع را وارد پیچیدگی‌های مناسبات هویتی ساخته و از تبدیل‌شدن مسئله شهروندی به‌عنوان یک مسئله انسانی که ترسیم‌کننده حوزه نقش‌ها، تکالیف، حقوق و انتظارات افراد را در سطح جامعه مدنی و در تعامل با نظام حکمرانی مردم‌سالار محسوب می­شود؛ جلوگیری می‌نماید. همین امر، توجه به این حوزه را با دشواری­هایی مواجه می­سازد. به‌این‌ترتیب بخشی از صورت‌مسئله، در تبیین مناسبات منابع هویتی نهفته است. تا پیش از جنگ‌های ایرانی روس، نظام معرفتی و هویتی جامعه ایرانی متأثر از دو منبع اسلامی و ایرانی بوده است. در این دوگانه، اسلام نقش منبع مسلط و به تعبیری منبع معرفتی هژمونیک را برخوردار بوده و منبع ایرانیت نیز به­عنوان مجموعه‌ای از داشته‌های معرفتی و فرهنگی، شامل سنن و میراث تمدنی، زبان، آداب‌ورسوم، تاریخ، اسطوره­ها و روایت­های تاریخی می‌شد. البته این گزاره‌ها در طول تاریخ، اموری نسبی و سیال بوده‌اند؛ اما با وجود تمامی تحولات پیش‌آمده یک ادراک تاریخی از هویت ایرانی شکل‌گرفته است. این وضعیت، پس از جنگ‌های ایران و روس صورت وضعیت متفاوتی را به خود می‌گیرد. این جنگ‌ها، ایران را متوجه فرهنگ و نظام معرفتی جدیدی می‌سازد که از آن تحت عنوان «مدرنیته» یاد می‌شود و نماد تجلی فرهنگی و تمدنی آن اروپا و آمریکای شمالی است. این منبع معرفتی جدید به‌مرور وارد نظام معرفتی و هویتی ایرانیان شده و تأثیرات خود را بر نظام معرفتی جامعه ایرانی برجای ‌نهاد. نحوه تعامل ما در دو سده اخیر با این منبع هویتی روندی پرفراز و نشیب را پشت سر گذاشته است. البته وجود چالش‌ها، مانع ورود ارزش‌ها و نهادهای مدرن در ایران نشد؛ ولی ازآنجایی‌که ورود و شکل‌گیری این ارزش­ها و نهادها، به‌صورت تک‌سویه و در مقاطعی آمرانه به جامعه تحمیل گردید؛ این نوع مواجهه و تعامل با مدرنیته، چالش‌های پسینی خود را برجای نهاد. چراکه فرایند ورود مدرنیته به ایران در بستر نظام معانی می‌نشست که به لحاظ تاریخی محمل عقلانیت اسلامی - ایرانی بود و این آمیختگی معنایی برای نهادهایی که در هریک از نظام­های معرفتی معنای متفاوت برخوردار بودند؛ نظام معانی ایرانیان را دچار سختی و پیچیدگی ‌نمود. زیرا بسیاری از مفاهیم، اگرچه از معنای ساده و واضح برخوردار بودند؛ ولی در واقع، در چهارچوب هر یک از نظام‌های معرفتی، بار معنایی متفاوتی را حمل می‌نمودند. این آشفتگی در حوزه زبانی در کنار چالش‌های معرفتی متکثر از دیگر سو، به سرگشتگی زبانی و معرفتی می‌افزود و از سوی دیگر، دسته‌بندی‌های هویتی را تقویت می‌نمود. مدعای پژوهش آن است که مناسبات حاکم در حوزه هویت، مسئله شهروندی و مواجه نظام حکمرانی با آن را دچار سختی و آشفتگی نموده است.

پیشینه پژوهش

مسئله هویت و شهروندی در آثار بسیاری از صاحب‌نظران مورد توجه قرار گرفته است؛ ولی توجه به پیوندهای آن دو با درنظرداشتن مسائل هویتی ایران را می‌توان در کتاب «بنیادهای هویت ملی ایرانی» (2009) اثر حمید احمدی مورد توجه قرار داد. وی با ارائه چهارچوب نظری «هویت ملی شهروند محور» به دنبال پیشنهاد ارائه قرائتی از هویت ملی است که مناسبات شهروندی را رعایت نماید. احمدی در این اثر، رهیافت‌ها و دیدگاه‌های متنوع سنتی و مدرن به هویت ملی ایرانی را دچار مشکلات روش‌شناختی، هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی جدی می‌داند و تنها رهیافتی را اصولی می‌داند که قادر به درک پویایی‌ها و ویژگی‌های خاص تاریخی جامعه ایرانی باشد و بتواند مناسبات «جامعه‌شناسی تاریخی» و بنیادهای سازنده هویت ملی ایرانی را به‌عنوان یک جامعه سیاسی - فرهنگی و تاریخی درک و تبیین نماید؛ بنابراین این پژوهش بر آن است باتکیه‌بر بنیادهای مستحکم تاریخی و فرهنگی و سیاسی جامعه ایرانی، گفتمان هویتی مردم - شهروند محور را بازسازی نماید. دومین اثر، نوشته رضا عیسی نیا، تحت عنوان «جمهوری اسلامی ایران و شهروندی: مبانی و اصول» (2015) می­باشد. این اثر از منظر اندیشه‌ای و گفتمانی به مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی می‌پردازد. به‌این‌ترتیب تمایز این اثر با آثار پیشین در طرح صورت‌مسئله و رویکرد روشی و چهارچوب نظری است که مسئله شهروندی را در عصر جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار می‌دهد. سومین اثر، کتاب «چالش‌ها و موانع حقوق شهروندی با تحلیل و ارائه کاربردی در جامعه ایران» (2020) نوشته توکل لطفی است. هدف اصلی این کتاب بررسی و مطالعه موانع و مشکلات حقوق شهروندی در عصر ج.ا.ا است. چهارمین اثر کتاب «بررسی معضلات شهروندی در ایران بعد از انقلاب اسلامی» نوشته معصومه پورعظیم می­باشد. این اثر مسئله شهروندی را در پیوند با گفتمان‌های مسلط در دو دهه دوم و سوم عصر ج.ا.ا مورد بررسی قرار می­دهد.

سوال پژوهش: نوشتار پیش رو در پی پاسخ به این سوال است که چه نسبتی میان نظریه هویتی و مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی برقرار است.

فرضیه: پیش­انگاشت مقاله بر این امر استوار است که مسئله شهروندی در عصر ج.ا.ا تابعی از نظریه­های هویتی بوده و هر یک از نظریه­ها امکان­ها و ظرفیت­های گوناگونی در برساخت نهاد شهروندی ایفا می­نمایند.

روش پژوهش و چهارچوب نظری:

شهروندی به عنوان یکی از وجوه بیرونی­سازی و کنشگری انسان در زیست مدنی، برآمده از نظام شناختی جوامع است و این امر نشانگر جایگاه محوری هویت در برساخت نهاد شهروندی دارد. در همین راستا رویکرد برساخت­گرایی با تأکید بر مؤلفه هویت و ادراکات اجتماعی در برساخت دستگاه­های مفهومی و نهادهای اجتماعی، امکان مواجهه دقیق­تری را با مسئله شهروندی پیشروی ما قرار می­دهد؛ از طرف دیگر، یکی از موانع پیش روی شهروندی تکثر رویکردهای نظری است که نهایتاً به عدم شکل­گیری یک بستر مفهومی مشترک جهت پرداخت به این مسئله منتهی شده است. این امر خود در چهارچوب گفتمان­ها و نظریه­ها هویتی بیرونی ساخته و عینیت می­بخشد. بنابراین یک رابطه پیوسته و دیالکتیکی میان، ذهن و عین و کارگزار و ساختار برقرار است.

به این ترتیب مقاله از منظری برساخت­گرایانه به این مسئله خواهد پرداخت و از چهارچوب نظری پیتر برگر و تامس لاکمن در «نظریه ساخت واقعیت اجتماعی» در بررسی نسبت هویت و شهروندی در عصر ج.ا.ا ایران بهره خواهد گرفت؛ اما در ابتدا لازم است رویکرد مقاله به دو مفهوم هویت و شهروندی تبیین گردد.

هویت

«هویت» به معنای تلاش بی‌وقفه انسان برای «شناخت» و «معنا» است. «هویت» روایتگر تمنا و کوشش بی­پایان انسان برای آگاهی از کیستی خود و جهان­(های) پیرامونش و فهم کیفیت رابطه و تعامل با آن(ها) است. در چهارچوب همین شناخت است که فردیت و هویت افراد شکل خواهد گرفت. البته با وجود اهمیت فردیت در فرایند درونی­سازی هویت، اما این امر وابسته به زیست اجتماعی و تعاملات بین­الاذهانی افراد خواهد بود و در خلاء محقق نخواهد شد. هویت و فردیت دو مؤلفه­ای محسوب می­شوند که در سازوکار تعاملات بین الاذهانی جامعه تحقق و تکامل خواهند یافت و همین سازوکارها تعلقات اجتماعی افراد و آگاهی آنان از ارزش‌ها و معانی را شکل خواهند داد.

در همین چهارچوب برساخت­گرایان نظام شناخت و معنا را به عنوان امری برساختی می­نگرند؛ به این معنا که نظام شناخت و معنا در جوامع حاصل تلاش بی وقفه انسان برای شناخت خود و جهان پیرامون است. این امر به هویت انسانی سه ویژگی تکثر، ناپیوستگی و چندتکگی را بخشیده است(Burr, 2019: 208). برگر «هویت» را تجربه واقعی فرد درباره «خود» در یک موقعیت اجتماعی خاص می‌داند. به بیان دیگر، «هویت» طریقی است که در آن افراد به تعریف خود می‌پردازند. «هویت» به این معنا، بخشی از یک ساختار معین آگاهی است و ازاین‌رو تابع توصیفی پدیدارشناسانه است. برگر برای معرفی ساختار معین آگاهی از مفهوم «برنامه زندگی[2]» استفاده می‌کند. «برنامه زندگی» متن اصلی سامان‌بخش به آگاهی فرد در شناخت از جامعه است (Berger and Others, 2019: 81). البته مرکزیت برنامه‌ریزی زندگی فرد در چارچوب معنایی است که در زندگی‌نامه خویش، خود را به آن نسبت می‌دهد. همچنین باید اذعان کرد که این معنابخشی صرفاً فردی نبوده و معطوف به معانی فراگیری است که در جامعه موجود است. در این چارچوب فرد سعی می‌کند با طرح خط سیر زندگی خود بر روی «نقشه» اجتماعی، در هر نقطه پیش‌بینی‌شده زندگی‌نامه‌اش با بافت کلی معانی موجود در جامعه، خود را پیوند دهد؛ بنابراین برنامه‌ریزی زندگی فعالیتی به‌تمام‌معنا فراگیر است. در واقع مفهوم «برنامه زندگی» در مقام یکپارچه‌ساز و جمع‌بندی کننده برنامه‌ها و زمان‌بندی‌های زیست انسان عمل می‌کند. به همین خاطر از دیدگاه برگر به‌عنوان سرچشمه هویت در زیست مدرن دانسته می‌شود (Berger and Others, 2019: 84).

تعریف برگر از هویت، به‌عنوان یک‌روند در طول جریان زندگی فرد در جریان است و روایتگر فهم انسان از خود است و آنچه در اینجا، اصیل و اساسی دانسته می­شود؛ ماهیت برساختی هویت و جایگاه سوژگی انسان است؛ این سوژگی صرفاً شناختی نیست؛ بلکه کنشی نیز محسوب می­شود؛ یعنی می‌بایست در روند هویت‌یابی خود به بیرونی­سازی آنچه درونی ساخته است نیز منتهی شود؛ در این فرایند، سوژگی انسان به‌شدت مورد تأکید قرار می­گیرد. چرا که واقعیات و دستگاه‌های مفهومی برساخته انسان‌ها هستند و این امر بدون نهادسازی‌ها ممکن نمی‌شوند. نهادها موجبات مشروع­سازی، سامان­بخشی و تداوم دستگاه‌های مفهومی را فراهم می‌سازند. این امر در مقاله به این صورت خواهد بود که هویت، در مقام فرایندی که فرد هویت مدنی خویش را یافته و اقدام به بیرونی‌سازی کنش‌هایش می‌نماید. عاملیت سیاسی وی در فرایند بیرونی‌سازی و عینی شدن، ترسیم‌گر وجه کارگزارانه انسان خواهد بود که از آن تحت عنوان شهروندی یاد می‌شود که در مفهوم آتی به آن خواهیم پرداخت.

شهروندی

شهروندی مهم‌ترین عنصر سازنده نظامات حکمرانی در عصر کنونی محسوب می­شود. عاملیت انسان مدرن در زیست اجتماعی و سیاسی در قالب مفهوم شهروندی بیان می‌شود؛ اما این مفهوم از دریچه و ابعاد مختلف مورد توجه قرار گرفته و به لحاظ بنیادین گستره متنوعی از رویکردها را در این حوزه می‌توان برشمرد. شهروندی اگرچه مفهوم ریشه‌داری است؛ اما به نظر می‌رسد به‌صورت مشخص در چند دهه اخیر، در پی افول ادبیات ناسیونالیستی، شهروندی (چندگانه) در حال بازسازی مناسبات دولت و اجتماع در سازوکار متنوع دیگری است. شهروندی به‌طورکلی شامل مجموعه‌ای از انتظارات و حقوق متقابل تمام افراد با یکدیگر و تعامل افراد با دولت به‌خاطر عضویتشان در یک جامعه است. در اینجا حقوق بیش از آنچه که معنی شهروند بودن بدهد بیانگر یک هنجار متقابل است که در یک موازنه ظریف صورت می‌گیرد که حقوق و مسئولیت‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد. علاوه بر این، در کنار مسئولیت‌ها، نظریه‌های سیاسی مختلف، دیدگاه رقابتی را در مورد انواع و طیفی از حقوق تضمین شده ارائه می‌دهند (Kivisto and Others, 2019: 95). در این راستا معنای شهروندی صرفاً منوط به برخورداری از مدارک هویتی تعلق به یک دولت نیست؛ بلکه حکایت از یک تعلق به هم‌زیستی و مشارکت در پروژه زیست آن جامعه را دارد.

برگر «شهروندی دوگانه» را راهی بر خروج از انحصارگرایی‌های هویتی می‌داند. او از دریچه جامعه‌شناسی و چالش‌های الهیاتی به مسئله شهروندی می‌نگرد و بیان او از این مفهوم نیز فراتر از دایره تعهدات ملی‌گرایانه شهروندی است. برگر برای نشان‌دادن رویکرد خود نسبت به بررسی و فهم دین و نسبت دین و ملیت، «شهروندی دوگانه» پیشنهاد می‌دهد. او می‌خواهد توضیح دهد محققانی که از یک‌سو، اعتقادات دینی دارند و از سوی دیگر، علاقه‌مند به تحقیق تجربی در باب دین و ابعاد اجتماعی آن هستند، می‌توانند تحقیق خود را دنبال کنند. برگر با استفاده از اصطلاح «جامعۀ محققین[3]» پیرس[4] سعی می‌کند به این امر اشاره کند که انسان با تبدیل‌شدن به یک عالم جامعه‌شناس، در میان سایر دانشمندان آن رشته به یک شهروند تبدیل می‌شود. به‌این‌ترتیب او نمی‌تواند این موضوع را نادیده بگیرد که او یک شهروند معمولی جامعه خود نیز هست و همچنین می‌تواند در سایر گروه‌های اجتماعی نیز جزو یکی از شهروندان آنها باشد (Berger and Others, 1981: 66). به‌عنوان‌مثال، یک شهروند کانادایی را در نظر بگیرید که مادر یا پدرش در ایالات متحده امریکا متولد شده‌اند. در این صورت، وی در سن خاصی می‌تواند هم زمان ادعای شهروندی کانادایی و آمریکایی را داشته باشد. در خصوص دین نیز فرد مذکور می‌تواند به همان شیوه، ادعای شهروندی دوگانه را داشته باشد، الاهیدان یا متألهی که جامعه‌شناس هم هست، می‌تواند ادعای شهروندی جامعۀ دینی و نیز عضویت جامعۀ محققین جامعه‌شناسی را داشته باشد؛ بنابراین محوریت تعهدات شهروندی تنها مختص دولت نیست؛ بلکه دین، جامعه تخصصی علمی، قومیت و ... نیز لایه‌های متنوعی از تعهدات را شکل می‌دهد که قاعدتاً حقوق و تکالیف خاصی را در پی خواهند داشت. درک این وضعیت در چهارچوب ملی‌گرایی قرن نوزدهمی قابل‌درک نیست. در این رویکرد اولاً مسئله هویت امری فردی و اجتماعی است؛  ثانیاً، بنیاد تئوریک ملی‌گرایی کلاسیک که به‌هرحال به تمایزگرایی، تفاوت ­گری و برتری‌طلبی و یا خودمحوری منجر می‌شود، در چهارچوب این رویکرد پذیرفته نیست. به‌طورکلی نقطه قوت ایده شهروندی دوگانه و یا شهروندی چند فرهنگ‌گرا، در تأکید بر هویت‌ها و پیوستگی‌های خرد در کنار مناسبات ملی است. این مناسبات قاعدتاً به‌واسطه تضاد با ادبیات ناسیونالیسم، روند هویت‌مندی جوامع را بیش از تأکید بر تمایزگذاری‌های قومی و فرهنگی  به سمت پیوندیابی خرد و تخصصی جهت ارتقا کیفیت زندگی متمایل خواهد نمود.

شهروندی دوگانه، امکان نظری مطلوبی را جهت مواجه با مسئله مناسبات منابع هویتی در ایران پیش­رویمان قرار می‌دهد. ایران کشوری است که به لحاظ منابع هویتی، قومیتی، دینی و مذهبی، جامعه‌ای متکثر و چندفرهنگی محسوب می‌شود که این امر از یک سو، واقعیتی طبیعی و تاریخی محسوب می­شود و از سوی دیگر، مسائل و سختی­هایی را نیز پشت سر نهاده است. این مسائل و سختی­ها مشخصاً در پیوند با نظریه­های هویت پیش­روی جامعه قرار گرفته­اند. در این امر دیدگاه‌های ساختارگرا با ارائه و تحمیل الگوهای هویتی کلان، فردیت، عاملیت و اراده انسانی را نادیده می‌انگارند. در صورتی که هویت امری برساختی است که انسان‌ها آن را ایجاد، حفظ، اصلاح و یا تغییر می‌دهند. رویکردهای ساختارگرا و ذات­باور  تنوع و پیچیدگی‌های هویت عصر کنونی را نادیده می انگارند و در پی تقلیل این پیچیدگی‌ها به عناصر ذاتی و ساختاری برمی‌آیند. به همین جهت رویکرد برگر می­تواند امکان بازاندیشی در مسئله هویت، شناخت شهروندی و مناسبات میان حکومت و شهروندان را فراهم نماید.

رویکردهای هویتی و مسئله شهروندی

به‌منظور ورود به بحث، باتوجه‌به چهارچوب نظری مقاله، به بررسی ظرفیت‌هایی نظریه­های هویتی در عصر جمهوری اسلامی در راستای توسعه شهروندی خواهیم پرداخت. همان‌طور که بیان شد برگر در تعریف هویت بر عاملیت، فردیت، برساختی بودن دستگاه­های مفهومی، ارتباطی بودن هویت، تکثر و پیچیدگی منابع هویتی، باز بودن، اندیشنده بودن، ناپایداری و نامطمئنی و درون­نگری تأکید دارد (Berger and Others, 2019: 86) و شهروندی را بر اساس هویت­یابی انسانی و حق کنشگری او تعریف می­کند. برگر هویت را به‌مثابه تجربه شخصی در یک موقعیت اجتماعی خاص در نظر می­گیرد. هویت طریقی است که در آن افراد به تعریف خود می‌پردازند. هویت در این معنا، بخشی از یک ساختار معین آگاهی است؛ اما واقعیتی مشخص از نظر عینی و ذهنی نیست؛ بلکه نوعی جست‌وجوی غیرمستقیم، دشوار و بی‌پایان است که از یک سو، گشوده، بی‌ثبات و دستخوش تغییرات دائمی است که انسان مدرن را وادار به جستجویی مداوم برای بازیابی خویشتن می‌کند. (Berger and Others, 2019: 85)

رویکرد برساخت‌گرایی اجتماعی به مسئله شهروندی بر محوریت عاملیت فردی شکل می‌گیرد؛ به این معنا که انسان در عصر جدید با انواع گوناگونی از دستگاه مفهومی مواجه هستند که در فرایند هویت‌یابی اقدام به گزینش و سازوار نمودن منظومه هویتی خویش خواهند نمود؛ این فرایند هویت‌یابی قاعدتاً در فرایند درونی‌سازی در مرحله اولیه توسط خانواده صورت می‌پذیرد و در ادامه در فرایند ثانویه خود از طریق جامعه و نهادهای آموزشی، مدنی و حکومتی و ... تداوم می‌یابد؛ اگرچه این آموزش حکایت از درونی‌سازی یک ساختار هویتی دارد؛ اما انسان­ها در انقیاد ساختارها نیستند. بلکه انسان‌ها هستند که به‌واسطه عاملیت خویش، هویت خود را کسب نموده و از طریق برونی‌سازی‌های فردی و اجتماعی زمینه‌های عینی‌سازی برساخت­های ذهنی خود را فراهم می­سازند. این برون‌سازی‌ها در یک بستر رابطه‌ای و بین‌الاذهانی تبدیل به ادراک جمعی از معانی و واقعیات می­شود که در نهایت «دستگاه مفهومی» را شکل می­دهند. این دستگاه به‌عنوان یک پدیده برساخته اجتماعی، موقعیتی آمیخته از سکون و حرکت است. همچون حرکت زمین به دور خورشید. از سویی پایدار به نظر می‌رسد، چنان‌که یک سکون و پیوستگی حاکم است. این امر به انسان اجازه می‌دهد که با جامعه در فرایند زیست و درونی‌سازی امکان همراهی داشته باشد و از سوی دیگر، وجه حرکتی هویت وجود دارد که حکایت­گر پویایی و سیالیت است. به‌این‌ترتیب برساخت­گرایی به­دنبال نادیده‌انگاشتن جایگاه و نقش ساختارها نیست؛ بلکه در مقابل رویکرد ساختارگرا که کارگزار را ذیل و تابع، ساختار تعریف می‌کند؛ برساخت‌گرایی بر محوریت عاملیت انسانی تأکید می‌ورزد. به‌این‌ترتیب از همین دریچه سعی خواهیم نمود؛ پیوند نظریه‌های هویتی صاحب‌نظران ایرانی با مسئله شهروندی را مدنظر قرار دهیم.

فرهنگ رجایی مسئله هویت ملی ایرانیان را در دو کتاب «مشکله هویت ایرانیان امروز» (2016 A) و «بازیگری در باغ هویت ایرانی، سَرنِمونی حافظ» (2016 B) موردتوجه قرار می‌دهد. رویکرد متقدم رجایی به مسئله هویت در کتاب «مشکله هویت ایرانیان امروز» با استعاره هویت «رودخانه‌ای» مطرح می‌شود. بهره‌گیری از این استعاره تلاشی در جهت ارائه قرائتی زمان­مند و مکان‌مند از همنشینی منابع هویتی در ایران است که از یک سو اگرچه از چندین سرچشمه سیراب می‌شود؛ ولی در مسیر رودخانه با یکدیگر آمیخته می‌شوند. این دو عامل، یعنی مکان و زمان، به تصویری که از رودخانه داریم ویژگی تناقض­نمای ثبوت و تغییر، ماندگاری و تازگی، تداوم و تحول را می‌دهد. این نگرش تناقض­نما، یعنی تداوم و تحول، اولین و مهم‌ترین خصیصه هویت است. ویژگی دیگر هویت، خاصیت موج‌گونه آن است که اگر ثبات و دوام نداشته باشد، پایدار نخواهد ماند. ویژگی موج حرکت و تحول است. البته اگرچه این رویکرد تلاشی در جهت بازاندیشی نسبت به مسئله مناسبات منابع هویتی در ایران معاصر بوده است؛ ولی یک مسئله مهم در آن نادیده گرفته شده بود که باعث شکل‌گیری رویکرد متأخر رجایی گردید و آن مسئله وجه عاملیت و بازیگری انسان در فرایند هویت‌یابی خویش است. در ایده متقدم، به‌هرحال نسبت انسان به ساختار ارائه شده رودخانه‌ای و منفعل بود. این مسئله باعث گرایش رجایی به سمت ایده «باغ» ‌گردید. همین امر او را به سمت نگرش انفسی از هویت متمایل ساخت که در کتاب «بازیگری در باغ هویت ایرانی، سرنمونی حافظ» آن را پیگیری نمود. دغدغه متأخر رجایی نسبت به مسئله هویت، وجه بازیگری، ابداع و خلاقیت است. رجائی هویت را به باغی تشبیه می‌کند که از پنج عنصر ابتکار آدمی (اراده و عاملیت انسان)، تعلق مکانی یا بومیت (عصبیت جمعی)، انگاره (اندیشه یا مذهب مقبول)، فرهنگ (منش و سلوک رفتار)، و روزآمدی (روح دوران) تشکیل شده است که چهار عنصر آن آفاقی (بیرونی) و یک عنصر آن انفسی (درونی) است که ناظر به وجه عاملیت، بازیگری یا کنشگری انسان دارد. در این صورت وضعیت هر فرد موظف است باتوجه‌به منابع پیش­رویش، خود را تعریف کند. در این وضعیت، «باغبان که انسان بازیگر است، هرطور دوست دارد باغ خود را درست و آرایش و هرس کند» (Rajaee, 2022). البته رویکرد متأخر رجایی به معنای عبور از رویکرد متقدم نیست؛ بلکه به معنای نگریستن به رویکرد متقدم از منظر رویکرد متأخر است و این دو مکمل یکدیگر محسوب می‌شوند. این رویکرد، دقیقاً همان دغدغه برساخت‌گرایی اجتماعی را روایت می‌سازد؛ به این معنا که اگر چه ساختارها(ی هویتی) حائز اهمیت هستند؛ اما آنچه در اولویت قرار می­گیرد عاملیت انسان (در فرایند هویت‌یابی) است که موجبات پویایی زیست انسانی را فراهم می‌نماید.

رجایی هویت را به‌هیچ‌وجه تغییرپذیر و سیال نمی‌داند؛ بلکه به باور او هویت محتوایش را باتوجه‌به مکان و زمان تعدیل می‌کند. به این معنا که هویت دو جنبه دارد؛ یک جنبه ثابت که ما را رها نمی‌کند و به همین دلیل، به ما معنا می‌دهد و ما احساس می‌کنیم به دلیل آن عناصر است که معنا داریم؛ اما جنبه‌ای از هویت نیز متغیر است. (Rajaee, 2022) از سویی هویت را نمی‌بایست محدود به یک‌سری نمادها و نشانه‌های تاریخی نمود و از آن «روح تاریخی یک ملت» را استخراج کرد و آن را همچون ساختار، حاکم بر عاملیت و بازیگری انسانی نمود. از سوی دیگر هویت را  نمی‌بایست چنان سیال تصور نمود که ریشه و پیوست‌های ادراکی و معنایی‌اش به‌کلی سست تلقی شود. به‌این‌ترتیب هویت در تعریف غیرپویای خود به «روح» شباهت پیدا می‌کند. درصورتی‌که هویت از ماهیتی پویا برخوردار است و به‌عنوان «شکلی از آگاهی» فهمیده می‌شود. هویت یک مقوله انتزاعی، نامتغیر، ایستا و ابدی نیست. هویت اولاً مقوله است که می‌توان آن را به بحث عینی گذاشت و ثانیاً الگوی مناسب برای فهم آن استعاره «رودخانه» است که هم ثابت است و هم گذرا و ثالثاً، هویت همان بازیگری و عاملیت انسان است.

رویکرد رجایی به مسئله هویت از چند بُعد حائز اهمیت دارد. رجایی بر عاملیت انسانی تأکید دارد و این امر موجب شکل‌گیری فردیت می‌شود. از سوی دیگر، در این چهارچوب نظری، هویت امری برساختی و حاصل کنش بین‌الاذهانی است. همچنین تکثر و پیچیدگی مناسبات هویتی عصر جدید را در نظر گرفته و انسان را صرفاً در مقام جامعه‌پذیر در نظر نگرفته، بلکه انسان را در مقام ابداع قرار می‌دهد. رجایی مفهوم درون‌نگری را که برگر از مؤلفه‌های هویت عصر کنونی عنوان می­نمود؛ با مفهوم «گردش انفسی» توضیح می‌دهد. چراکه هویت در عصر کنونی به‌شدت آمیخته به درک انسان از خود است. به این معنا که انسان از دریچه خود به جهان می‌نگرد و این امر اندیشنده بودن و درون­نگری هویت را حکایت می‌کند. موارد برشمرده شده صرفاً بنیادهای هویتی انسان در عصر کنونی را توضیح نمی‌دهند؛ بلکه الزامات اولیه شکل‌گیری شهروندی را بیان می‌دارند؛ شهروندی مفهومی ذیل شناسایی دولت‌ها تلقی نمی‌شود؛ اگرچه باواسطه ماهیتش با نهاد دولت، آمیخته است؛ ولی امری متقدم بر دولت محسوب ­می­شود. شهروندی وجه سوژگی مدنی انسان را روایت می‌کند و دولت نهاد برآمده از این موقعیت است؛ نه خالق آن؛ بنابراین آنچه اصیل و در اولویت است؛ انسان و وجه عاملیت اوست.

داریوش شایگان نیز همچون رجایی، دو مقطع نظری پیرامون هویت را پشت سر گذاشته بود. شایگان متقدم تلاش خود را به بررسی چالش‌های هویت ناب در رویارویی با جهان مدرن معطوف کرده بود؛ ولی شایگان متأخر، به ابعاد چندلایه هویت انسان امروز با عنوان «هویت چهل‌تکه» متمرکز می‌شود. شایگان اعتقاد دارد، عصری که در آن قرار داریم عرصه جهانی‌شدن، چرخش هویتی و نزدیک‌تر شدن و به تعبیر متأخر او در آخرین اثر وی دوران «آمیزش افق‌هاست». در عصر جهانی‌شدن و هستی‌شناسی شکسته، ما دیگر با دیوارهای استوار اعتقادات گذشته و هستی­شناسی­های سفت‌وسخت سابق روبرو نیستیم. بلکه با یک هستی درهم‌شکسته و ویران شده مواجهیم. به تعبیر دقیق‌تر: «ما خواه‌ناخواه، در شرف تکوین انسان چهل‌تکه هستیم که دیگر به یک هویت خاص و ویژه تعلق ندارد و مآلاً چند هویتی است. به عبارتی دیگر، معادلات دو قبضة پیشین که مرزهای هویتی را مشخص و از هم جدا می‌کرد؛ مانند ما و دیگران، خودی و غیرخودی، شرق و غرب، و شمال و جنوب عمیقاً رنگ‌باخته است» (Shaygan, 2001: 8). در این عصر رابطه انسان‌ها با یکدیگر «ریزوم­وار» شده و هیچ عنصر هویتی به‌تنهایی قادر نیست نیاز انسان به گریز از وضع موجود (جهانی‌شدن) را ارضا کند و به تعبیر دیگر انسان‌ها ملزم به همزیستی با مؤلفه‌های هویتی گوناگون هستند. ما اکنون، شاهد تکوین مدلی از انسان چهل‌تکه­ایم که محصول تمام جهان‌های فکری است. خطر افسون­زدگی جدید همچون راهی بیهوده در برابر جهانی‌شدن و مدرنیته، جوامعِ به تعبیر شایگان «خاکستری» (به‌جای واژة قدیمی و منسوخ «جهان سوم») را تهدید می‌کند. سربرآوردن ادیان، فرقه‌ها و سلوک‌های متعدد مذهبی و شبه مذهبی ما را با پدیدة چندگانگی فرهنگی مواجه کرده است که به‌عنوان یکی از پیامدهای مدرنیته و جهانی‌شدن، رابطه انسان‌ها با یکدیگر را دچار آمیختگی­ و پیچیدگی نموده است. این موقعیت افراد را وادار می‌سازد که برای ساخت و ترکیب شخصیت چندگانه و مرکب آماده شوند. شایگان این شیوه هویت‌یابی را به «مرقّع کاری» تشبیه می‌کند (Shaygan, 2001: 231). مرقع­کاری فرایندی است که انسان امروزی «خودش را در قالبی تازه ریخته و منظر وجودی حیاتش را آرایشی تازه بخشیده و در این دنیای آشفته به وجودش انسجام می­دهد و راه به اقالیم دیگر هستی می­برد.... فرهنگ­های سنتی هرچند کلیتی منسجم نداشته و تکافویشان را از دست داده اند اما ما را به جهان­های دیگر معنا فرا می­خوانند.» (Shaygan, 2018)

به‌این‌ترتیب شایگان از ایده ساختاری هویت به سمت تأکید بر عاملیت انسانی متمایل می‌شود. شایگان متأخر با تلقی موزائیکی از هویت و با اشاره به مسئله ریزوم­وار بودن هویت از تکثر و پیچیدگی امر هویت در عصر کنونی سخن می‌گوید. او عاملیت انسانی را با استعاره «مرقّع کاری» توضیح می‌دهید. تأکید بر این امر به این خاطر حائز اهمیت است که همواره ساختارهای هویتی متنوعی وجود داشته‌اند و این امر در عصر کنونی به‌واسطه گسترش ارتباطات بیش‌ازپیش پررنگ‌تر شده است؛ اما تمامی این ساختارها برساخت‌های اجتماعی هستند و انسان‌ها عامل ایجادکننده آنها بوده‌اند؛ بنابراین در عین اهمیت ساختارها که یک امر الزام‌آور محسوب می‌شود؛ اما نمی‌بایست منتهی با نادیده‌انگاشتن عاملیت انسانی گردند. شهروندی برآیند به اصالت شناختن جایگاه عاملیت انسان در مواجهه با جهان پیرامونش است. عاملیتی که منتهی به شناخت، ساخت و کنش انسان گردد.

مصطفی ملکیان مسئله هویت را از منظری فلسفی - عرفانی می‌نگرد. هویت از منظر او امری فردی و انسانی است که افراد هویت خویش را در فرایند زندگی‌شان به‌مثابه یک سیروسلوک عرفانی کسب می‌کنند. گویا این سلوک تلاشی در جهت یافتن خود است. اشاره به مفهوم فرایند، نشان از حرکت و تغییر در ماهیت هویت‌یابی انسانی دارد؛ در مقابل رویکردهای ایستا نگر که تهی کننده معنای انسان تلقی می‌شوند. ملکیان دو دسته رویکرد هویتی جوهری و فرایندی را از یکدیگر متمایز می‌نماید. «کسانی که خودشان را یک جوهر می‌دانند؛ یعنی یک موجود متحقق، شکل‌گرفته و بدون دگرگونی را برای خود متصور هستند. اینها در واقع به هویت ایستا و استاتیک قائل هستند وکسانی که خودشان را یک فرایند و پروسه می‌دانند در واقع برای خودشان هویت پویا قائل‌اند. یعنی یک هویت دینامیک» (Malekian, 2006). مهم‌ترین اصلی که ملکیان در این فرایند بر آن تأکید دارد این است که فرد خود را در فرایند ببیند و  فرایند، هنگامی از بین می‌رود که ثابت (ایستا) شود. «عارفان یکی از بزرگ‌ترین دعوتشان این بود که تا وقتی که انسان‌ها خودشان را یک جوهر می‌دانند؛ یعنی یک موجود فیکس، ثابت شده و برقرار، در خطا هستند و نه فقط به لحاظ معرفتی در خطا هستند؛ بلکه به لحاظ روانی و اخلاقی هم به خطاهای دیگری درنتیجه آن خطای معرفتی دچار می‌شوند.» (Malekian, 2006) بنابراین از منظر «رویکرد فرایند نگر» فرد هیچ­گاه نمی­بایست خود را به هیچ‌چیز از داشته‌ها، کرده‌های و خواسته‌های خود ببندد. به‌عبارت‌دیگر فرد گمان نکند که «خواسته‌ها»، «داشته‌ها» و «کرده‌هایش»، خود او هستند و خود را با آن هم سرنوشت تلقی کند؛ بنابراین اگر این هم سرنوشتی صورت گرفت فرد از هویت ایستا برخوردار خواهد بود.

ملکیان مسئله هویت را کاملاً انسانی می‌بیند و مهم‌ترین دغدغه وی حفاظت از فردیت و عاملیت وی در فرایند هویت‌یابی است. به همین خاطر سعی می‌کند مرز این فردیت را در دسته‌بندی سه سطحی و شش‌گانه مورد تأکید قرار دهد. از سوی دیگر رویکرد فرایندنگر، باز بودن هویت را بیان می‌دارد. هویت همچو یک سیروسلوک، جهان‌های متکثری را پیش­روی انسان قرار می‌دهد. این جهان‌ها آمیخته با درون‌نگری انسان است؛ چراکه فردیت من، دریچه نگاه من به جهان است و این من در روند زندگی‌اش در مراحل مختلف با مسائل بسیار متنوعی مواجه می‌گردد که وجه پیچیدگی، نامطمئنی و ناپایداری مسئله هویت را بیان می‌دارد. ملکیان تأکید می‌کند که انسان‌ها ممکن است در این روند خود را با «خواسته‌ها»، «داشته‌ها» و «کرده‌هایش» گره بزند؛ ولی این عمل به دام انداختن سوژگی انسان در قفس «خواسته‌ها»، «داشته‌ها»، «کرده‌هایش» است. رویکرد ملکیان نسبت به هویت، در دو محور امکان­های مطلوبی را جهت توسعه شهروندی ممکن می­سازد؛ از یک سو او بر وجه عاملیت انسانی در فرایند درونی­سازی و بیرونی­سازی هویت تأکید دارد. که یکی از مهمترین مؤلفه­های بنیادین در تحقق شهروندی محسوب می­شوند و از سوی دیگر، رویکرد لایه­ای (شش قسمی) ملکیان به حوزه هویت نیز بسیار به ایده شهروندی دوگانه برگر نزدیک است و امکان همپوشانی و همنشینی تکثر هویتی را ممکن می­سازد و این امر در لایه کنشگری و بیرونی­سازی خود را نمود خواهد بخشید.

طباطبائی رویکرد هویتی خویش را از دریچه نظریه «ایرانشهری» مطرح می‌کند و سایر آرا و نظریاتش در حوزه زوال اندیشه سیاسی و انحطاط ایران را همگی حول این گزاره محوری انتظام می­بخشد. رویکرد طباطبایی به مسئله هویت با قرائت تاریخی او از ایران پیوند دارد. در نگاه طباطبائی ایران بنیان­گذار اولین دولت جهان بوده و مراد او از دولت، شکل‌گیری تکثری قومیتی در وحدتی است که او آن را ملت می‌خواند و این ملت، حکومت خویش را برساخته است. او مشکلات ایران را ناشی از عدم توجه به خود (ایرانشهر) می‌داند. به این معنا که هویت ما، درون ما نهفته است و ما، جهت فهم خود در نصوص دیگر به جستجوی معنای خویش هستیم. به همین دلیل هر چقدر که بیشتر تلاش می‌کنیم سرانجامی جز پریشانی، نافرجامی و سرگشتگی کسب ننموده‌ایم. زیرا از سنت خود دور شده­ایم بدون آنکه نسبت به آن آگاهی داشته باشیم و ابزاری برای تأمل و تفکر به‌منظور جبران فاصله با سنت در اختیار داشته باشیم (Tabatabai, 1993: 14) و این امر موجبات بحران هویت در جامعه ایرانی را فراهم نموده است؛ بنابراین راه برون رفت از این وضعیت، «طرح سنت در نسبت با تجدد و دوران جدید، از مجرای تغییر موضعی اساسی در آگاهی و پرداختن به مبادی» تنها راهی است که می‌تواند زمینه شکل‌گیری اندیشه فلسفی نوآیینی را فراهم نماید (Tabatabai, 1995: 366).

در این چهارچوب معرفتی امکان تمرکز بر ایرانشهر به‌عنوان مسئله و مشکل فراهم می­گردد. ایرانشهری روایت مای ایرانی و تاریخی است که در طول سال‌ها غبار بر آن نشسته است و ما اکنون موظف هستیم به آن برگردیم. این بازگشت می‌بایست بر محور نصوص چهارگانه (اسلامیت، ایرانیت، سنت عقلی یونانی و سنت غربی تجدد)، مناسبات قومیتی (وحدت در کثرت)، پیوستگی هویتی (تاریخی)، دولت ملی (دوره باستانی، میانه و متأخر)، زبان فارسی شکل­گیرد.

طباطبائی اگر چه از یک سو، از مفهوم هویت ایرانی به عنوان یک مسئله سخن می‌گوید؛ اما از سوی دیگر، مجموعه­ای از مؤلفه­های هویتی را در قالب مسائل تاریخی، اسامی، مناسبات قومیتی مورد تأکید قرار می­دهد. حتی زمانی که به نقد ملی­گرایان ایرانی می­پردازد؛ ناسیونالیسم را به نقد نمی­کشد؛ بلکه تأکید می­کند ناسیونالیست‌های ایرانی در پی ایجاد چیزی هستند که وجود داشته، فقط مشکل آنجاست که درکی به آن وجود نداشته است (Tabatabai, 2017)؛ جدا از آنکه ابزار روشی و معرفتی مناسبی نیز بر فهم آن در اختیار نبوده است؛ بنابراین ناسیونالیسم پیش از آنکه در غرب تئوریزه شود  در هویت ایرانی وجود داشته و چیزی نبوده که ساخته شود؛ بلکه در طول تاریخ ساخته شده و وظیفه ما شناخت آن است. البته طباطبائی همواره تذکر می­دهد که مراد او از تأکید بر ایران و طرح نظریه «ایرانشهری»، بازخوانشی متفاوت از ناسیونالیسم نیست؛ بلکه او ایران را واقعیتی تاریخی می‌داند که نیاز به ایدئولوژی برای ایجاد و شناخت ندارد؛ خودش واقعیتی تاریخی است که از دیرباز وجود داشته، و همواره بر ملت بودنشان آگاهی داشته‌اند (Tabatabai, 2015). ناسیونالیسم صرفاً فضای اندیشگانی را فراهم نموده است تا این بخش از تاریخ و هویت خویش مورد تأمل و اشراف قرار گیرد؛ ولی این موضوع با بهره­گیری از ناسیونالیسم به‌عنوان یک ایدئولوژی بسیار تفاوت دارد.

«ایرانشهری» صرفاً ایده­ای جهت توجه به ایران به عنوان مشکل در راستای خروج از انحطاط و ورود به آستانه تجدد نیست؛ بلکه حامل روایتی از هویت ایرانی مبتنی بر نصوص، سنت و مؤلفه­های تاریخی، مدنی و فرهنگی است. در این چهارچوب شهروندی در نسبت با مشارکت در پرونده ایرانشهری معنا خواهد یافت. در این رویکرد، «ایرانشهری» پرونده هویتی محسوب می­شود که فرد مابه­ازای پذیرش و مشارکت در آن، به جامعه ایرانی تعلق خواهد گرفت و در جایگاه شهروند قرار خواهد گرفت. در این چهارچوب هویت ایرانی در قالب پرونده مستقلی از فرایند هویت­یابی افراد تبیین می­شود؛ اگر چه مطابق این ایده، عاملیت انسانی در فرایند هویت­یابی منحصر نشده است؛ ولی از طرف دیگر، خروج از انحطاط، الزاماً تابعی از مشارکت در ایده «ایرانشهری» تعیین شده است. از سوی دیگر ایده «ایرانشهری» ارجحیت و حقانیت خود را از ریشه­ها و روند تاریخی برمی­گیرد که هویت جامعه ایرانی را به عنوان یک ملت – دولت شکل داده و موقعیت کنونی و آینده آن را تعیین خواهد نمود.

طباطبایی یکی دیگر از مؤلفه­های ایده «ایرانشهری» را «وحدت در کثرت» می داند. به این معنا که تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران تبلور وحدت در میان واقعیات متکثر است که در پرتو شاهنشاهی ایران و زبان فارسی وجود داشته است (Tabatabai, 2017- 2021: 141). در صورتی که برساخت­گرایان ایده «وحدت در کثرت» را در ساحت فردی می­پذیرند و در ساحت زیست مدنی در پی ایجاد پیوستگی، همنشینی و کنش­گری در جهان متکثر کنونی هستند. ایده شهروندی چندگانه برگر نیز تلاشی در راستای همین مدعاست. برساخت­گرایان مؤلفه­های هویتی و شهروندی در چهارچوب نظام ملت- دولت­ها را رد نمی­کنند؛ بلکه ملاحظاتی انسانی در جهان متکثر کنونی را مدنظر قرار می­دهند و از منظری انسان پایه به ساختارها می­نگرند و آن­را مورد بررسی و تحلیل قرار می­دهند.

حمید احمدی از معدود پژوهشگرانی است که مسئله شهروندی را در پیوند با مسئله هویت موردتوجه قرار می‌دهد. وی با انتقاد از رویکردهای سنتی و مدرن به هویت ملی، هر کدام از آنان را دچار مشکلات جدی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی می‌داند. او رهیافتی را شایسته پرداخت به مسئله هویت ایرانی و بنیادهای سازنده آن می‌داند که توانایی درک پویایی‌ها و ویژگی‌های خاص تاریخی جامعه ایرانی و فهم «جامعه‌شناسی تاریخی» ایران را برخوردار باشد و بتواند هویت ملی ایرانی و واقعیت‌های ایران را به‌عنوان یک جامعه سیاسی - فرهنگی و تاریخی توضیح دهد. برای اصلاح مسیر پیش‌آمده در دوران کنونی به‌منظور بازسازی، روزآمدسازی و پویاسازی هویت ملی ایرانی، نیازمند به دستگاه معرفت‌شناسی مناسب هستیم که بر خلاف دستگاه‌های معرفت‌شناسی مورداستفاده در رهیافت‌های سنتی و مدرن، با ماهیت تحولات علوم اجتماعی جدید سازگاری داشته باشند و بتوانند راهی در جهت تعامل گذشته و حال جامعه ایرانی ایجاد نماید. احمدی برای برون‌رفت از این موقعیت، گفتمان هویتی «مردم - شهروندی محور» را پیشنهاد می‌دهد (Ahmadi, 2009: 8). او با بهره‌گیری از الگوی معرفت‌شناسی «برنامه پژوهشی» ایمره لاکاتوش سعی می‌کند مسئله هویت در ایران را مورد بررسی قرار دهد و در ادامه با بهره‌گیری از ایده ابراهام مازلو، دیوید مک کلان و جان برتون به مسئله ارتباط نیازهای اساسی بشر با کشمکش‌های اجتماعی، راه حلی در جهت مسیری شهروند­ محور پیش­روی رهیافت‌های هویتی قرار ­دهد.

احمدی در بخش هویت، با استفاده از دو لایه «محور سخت» و «کمربند محافظ» به تبیین مسئله هویت می‌پردازد. «محور سخت» ناظر به بنیادهای سازنده هویت ایرانی است که خودآگاهی ملی ایرانی را شکل می‌دهند و شامل پنج مؤلفه سرزمین، تاریخ، میراث سیاسی (دولت – ایران­شهری) و میراث‌فرهنگی ایران می‌شود (Ahmadi, 2009: 403)؛ اما این محور سخت ناشی از تحولات نوین با ناهنجاری‌ها و بحران‌هایی مواجه می‌شوند که «کمربند محافظ» که شامل نخبگان فکری، سیاسی و فرهنگی می‌شود؛ با استفاده از «رهنمون‌های ایجابی» و کشف این نیازها یا «حقایق نوین»، آنها را به فرضیه‌های کمکی جدید تبدیل کرده و جایگزین فرضیه‌های کمکی بی‌اعتبار شده می‌کنند (Ahmadi, 2009: 407). در این راستا شهروندی یکی از گزاره‌های اساسی نوین محسوب می­شود که می­بایست در عصر کنونی در حوزه مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مدنظر قرار گیرد.

به­ منظور تبیین این مسئله او با طرح نیازهای پنج گانه، آن نیازها را از جمله «حقایق نوینی» تلقی می‌کند که نخبگان به‌عنوان «کمربند محافظ» می‌بایست با بازاندیشی و بازسازی سازوکار هویتی، اقدام به جایگزینی و اصلاح نگرش‌های منسوخ نمایند. احمدی در این راستا پنج نیاز اساسی را پیش­روی هویت ملی ایرانی می‌داند که شامل: 1) نیاز به آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ 2) نیاز به عدالت اجتماعی و اقتصادی و دسترسی به فرصت‌ها و امکانات ملی برای همگان؛ 3) نیاز به توزیع عادلانه ثروت ملی در مناطق گوناگون کشور؛ 4) نیاز جنسیتی و برابری زن و مرد؛ 5) نیاز اقلیت‌های دینی و قومی به برخورداری از فرصت‌ها و امکانات و امتیازات ملی. (Ahmadi, 2009: 405) باتوجه‌به ماهیت نیازهای برشمرده‌شده و جایگاه حائز اهمیت آنها، برآورده‌نشدن و یا نقصان در تحقق آنها می‌تواند خللی در ثبات و همبستگی ملی ایرانیان را موجب سازد. چالش‌های هویتی موجود نیز برآمده از عدم تحقق همین نیازهای اساسی محسوب می‌شوند. هر یک از نیازهای پنج‌گانه می‌تواند در حکم یکی از عناصر مقوم هویتی یا یکی از فرضیه‌های کمکی نوین تقویت‌کننده محور سخت گفتمان هویت ملی ایرانی باشد. در اینجا شهروندی به‌عنوان یکی از نیازهای اساسی بشر، حائز اهمیت می‌گردند و توجه به اصل «مردم - شهروند محور» در سیاست‌گذاری سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌تواند به بازاندیشی و اصلاح مناسبات هویتی پیشین منتهی شود. در این راستا، در مقابل پنج مسئله مطرح شده، پنج پاسخ مطرح می‌شود:

1)      تمامی مردمان ساکن ایران، شهروندان دولت و کشور ایران محسوب می‌شوند و بر اساس اصل شایسته‌سالاری از حق مشارکت برابر در زندگی سیاسی و عهده‌دار شدن نقش‌ها در نهادهای گوناگون سلسله‌مراتب قدرت سیاسی در ایران برخوردار هستند. تنظیم امر حکومت بر اساس چرخش آزاد نخبگان در نهادهای گوناگون قدرت بر مبنای رأی شهروندان ایرانی تنها راه تأمین نیاز مردم ایران در برخورداری از آزادی‌های سیاسی و دسترسی به امتیازات و فرصت‌های ناشی از آن است. 2

2)      ) فرصت‌ها و امتیازات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و دسترسی آزاد همه شهروندان ایرانی به مشاغل ناشی از آن و به عبارتی دیگر توزیع برابر ثروت و امکانات و فرصت‌های ملی میان همه مردمان ایرانی، حق مسلم و انکارپذیر آنها و اصل اساسی هرگونه سیاست‌گذاری اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و آموزشی باید باشد. همه شهروندان جامعه ایران بنا بر شایستگی‌های خود حق برخورداری از امتیازات و فرصت‌های مذکور را دارند.

3)       مناطق گوناگون ایران، بخش‌های جدایی‌ناپذیر کشور هستند و می‌بایست به فراخور موقعیت خود از حق توزیع عادلانه ثروت و امکانات ملی برخوردار شوند.

4)       زنان نیمی از جامعه و شهروندان ایرانی هستند و می‌بایست مبتنی بر اصل برابری جنسیتی به‌صورت برابر از امکان دستیابی به فرصت‌ها بر اساس شایسته‌سالاری برخوردار باشند و هرگونه نابرابری و تبعیض موجبات نارضایتی آنان را فراهم خواهد ساخت.

5)      اقلیت‌های قومی، مذهبی، لهجه‌ای و زبانی و گاه نژادی به‌عنوان شهروندان ایرانی می‌بایست از حقوق و فرصت‌های برابری برای دستیابی به فرصت‌ها، امتیازات و تصدی امور مبتنی بر شایسته‌سالاری برخوردار باشند. (Ahmadi, 2009: 421)

احمدی «هویت»، «ملیت» و «شهروندی» را لایه‌های توصیفی زیست انسانی عنوان می­کند. انسان برخوردار از هویت و ملیت که فردیت یافته در چهارچوب سازوکار هویتی خویش از نقش‌ها و حقوقی، تکالیف و انتظاراتی برخوردار است. ما به‌ازای نقش‌ها و تکالیف، حقوق و انتظاراتی دارد. هنگامی که از هویت سخن گفته می‌شود؛ نمی‌توان عاملیت را در نظر نداشت و این عاملیت ممکن است به دلایل گوناگون ساختاری، جنسیتی، مذهبی، قومی، زبانی، محدود و یا به حاشیه رانده شود و این امر به معنای به حاشیه­رانی آن بخش‌ها از هویت آن جامعه تلقی خواهد شد؛ چون هویت و شهروندی با یکدیگر آمیخته هستند.

نتیجه

مسئله شهروندی از جمله مهم‌ترین مباحث حکمرانی در چند دهه اخیر بوده است؛ اما تحقق این مسئله با سختی‌ها و چالش‌هایی همراه بوده که ریشه آن را در مناسبات و رویکردهای هویتی می­توان پیگیری نمود. مسئله هویت را می­بایست در مناسبات اجتماعی درک نمود؛ زیرا هویت امری صرفاً ذهنی نیست که در ساحت اندیشه و در خلأ نظریه­پردازی گردد و به جامعه منتقل گردد؛ بلکه به تعبیر برگر و لاکمن نظام واقعیات برساخت­های اجتماعی محسوب می­شوند که در چهارچوب دیالکتیک اجتماعی بیرونی­شده، عینی­شده و درونی می­گردند و این امر به صورت دیالکتیکی استمرار خواهد یافت؛ اما در این میان تعامل میان امر واقعیت اجتماعی و امر اندیشه در قالب دو مفهوم «شناسایی» و «واقعیت» توصیف می­شوند که بیانگر کیفیت شناسایی جهان و نظام واقعیت برآمده از آن است. این دوگانه در چهارچوب مقاله چنین بازسازی می شود که امر شهروندی به معنای وجه عاملیت مدنی انسان را نمی­توان فارغ از سازوکارهای هویتی درک نموده و به آن عینیت نهادی بخشید.

در همین چهارچوب مطابق سؤال مقاله، مبنی بر بررسی نسبت نظریه‌های هویت و مسئله شهروندی در عصر جمهوری اسلامی ایران، به بررسی پنج  نظریه­ هویتی در چهارچوب جریان تجددگرا پرداخته شد. پیش انگاشت مقاله بر این امر استوار بود که امر شهروندی در عصر ج.ا.ا فارغ از نظریه­های هویتی، معنا و امکان تحقق نخواهند یافت و مسائل و چالش­های پیش­روی آن نیز فارغ از مناسبات جریان­های هویتی قابل شناسایی نیست. در واقع نظریه­های هویتی سازوکارها و امکان­های متفاوتی را پیش­روی امر شهروندی قرار خواهند داد؛ اما مسئله­ای که بر پیچیدگی این امر می افزاید، موضوع تکثر رویکردهاست (که از جمله ویژگی­های عصر کنونی محسوب می­شود) و این وضعیت امر هویت را دچار پیچیدگی و آشفتگی­هایی خواهد ساخت. این امر بالطبع ساحت جامعه و حکمرانی را از خود متأثر خواهد ساخت. زیرا جامعه برای پیوندهای خود و تعریف نقش­ها، تکالیف، حقوق و انتظاراتش، نیازمند بسترهای معنایی مشترک است تا بتواند منظومه شناختی مشترکی را جهت تعاملات ذهنی و کنشگری اجتماعی در اختیار داشته باشد. البته این تأکید بر منظومه شناختی مشترک به معنای نادیده انگاشتن تکثر هویتی محسوب نمی­گردد؛ از سوی دیگر، اتمیزه شدن و منفصل شدن پیوند معنایی جامعه نیز تمامی شاکله جامعه را دچار تهدید خواهد ساخت و کیفیت مناسبات هویتی و اجتماعی، نهاد حکومت و سیاستگذاری­های آن را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.

علاوه براین مسئله عاملیت انسان در ساحت هویت­یابی یکی از مؤلفه­های بنیادین در نسبت با شهروندی تلقی می­شود؛ چرا که رویکردهای هویتی که در سطح فردی، عاملیت فرد را در فرایند هویت­یابی به رسمیت نمی­شناسند و بر مؤلفه های ذاتی و ساختاری تأکید می­نمایند؛ در حوزه شهروندی نیز این مفهوم را در چهارچوب سازوکارهای ذاتی و ساختاری تعریف خواهند نمود. به همین جهت مسئله شهروندی فارغ از مسئله عاملیت انسانی و فردیت امکان تحقق نخواهد یافت؛ اما تأکید بر فردیت به‌منظور حمایت از هویت مستقل افراد و جایگاه عاملیت و سوژگی انسان در مقابل رویکردهای ذات­گرا و ساختارگرا به حوزه هویت است. این تأکید هرگز به معنای رهایی انسانی از سازوکارهای فرهنگی جوامع نیست؛ بلکه در پیوست با ابعاد اجتماعی زیست انسانی و تکالیف مدنی و اخلاقی تعریف می­شود. در صورتی که فرد با تمامی تفاوت­ها خود را به عنوان یک شهروند ملزم به رعایت مؤلفه­های هویتی مشترک بداند. فردیت در این چهارچوب، زمانی معنا خواهد یافت که به عنوان تفاوتی انسانی در چهارچوب جامعه درک شود؛ بنابراین همانطور که برگر در شهروندی دوگانه اشاره می­کند، شهروندی حاصل اراده، انتخاب، عضویت، نقش­آفرینی، تکالیف، انتظارات و حقوق می­شود. شهروندی در خلأ محقق نمی­شود؛ بلکه با پذیرش اصل مدنی بودن انسان و الزام به تعامل و همزیستی در چهارچوب ارزش­های مشترک است که امکان تحقق خواهد یافت. به این ترتیب همانطور که نقد رویکردهای ساختارگرا، به معنای نفی الزام وجودی ساختارها و وجه مثبت آن نیست؛ در مقابل تأکید بر عاملیت و فردیت، به معنا رهایی مطلق فرد از چهارچوب­های اجتماعی محسوب نمی­شود.

نظریه­های هویت در عصر جمهوری اسلامی ایران

نظریه­پرداز 

عنوان نظریه 

رویکرد به مسئله هویت

مؤلفه­های محوری

فرهنگ رجایی

نظریه هویت رودخانه­ای

-    هویت تابع منابع هویتی

-  تعدیل هویت ذیل ساختار

نظریه استعاره باغ هویت ایرانی

-    هویت تابع عاملیت انسان

-    تعدیل هویت ذیل عاملیت انسان

-    نگرش انفسی به هویت

-    تأکید بر وجه ابداع­گری انسان

داریوش شایگان

متقدم (هویت ناب)

-    توجه به هویت ناب در رویارویی با جهان مدرن

-    اونتولوژی های سفت‌وسخت

متاخر (هویت چهل تکه/ موزائیکی)

-    توجه به ابعاد چندلایه هویت انسان

-    ریزوم­وار شدن هویت

-    ملزم به همزیستی با مؤلفه‌های هویتی گوناگون

-    ساخت و ترکیب شخصیت چندگانه و مرکب

-    هویت به‌مثابه مرقّع­کاری

مصطفی ملکیان

 

رویکرد فلسفی - عرفانی

-    هویت امری فردی و انسانی است.

-    هویت به مثابه سیروسلوک عرفانی

-    رویکرد فرایندنگر به هویت

-    تأکید بر حفاظت از جایگاه سوژگی انسان

سید جواد طباطبایی

نظریه ایرانشهری

رویکرد فلسفی- تاریخی

-    هویت در عصر کنونی تابع چهار نص اسلامیت، ایرانیت، سنت عقلی یونانی و سنت غربی تجدد است.

-    بازخوانش سنت در نسبت با تجدد

-    مؤلفه تاریخی هویت ایرانی شامل: مناسبات قومیتی (وحدت در کثرت)، پیوستگی هویتی (تاریخی)، دولت ملی (دوره باستانی، میانه و متأخر)، زبان فارسی

حمید احمدی

گفتمان هویتی مردم - شهروندی محور

پروژه پژوهشی ایمره لاکاتوش

توجه به مسئله هویت و شهروندی در پیوند با 5 نیاز اصلی:

-    نیاز به آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛

-    نیاز به عدالت اجتماعی و اقتصادی و دسترسی به فرصت‌ها و امکانات ملی برای همگان؛

-    نیاز به توزیع عادلانه ثروت ملی در مناطق گوناگون کشور؛

-    نیاز جنسیتی و برابری زن و مرد؛

-    نیاز اقلیت‌های دینی و قومی به برخورداری از فرصت‌ها و امکانات و امتیازات ملی.

 

 

منابع

  1. Ahmadi, hamid (2009). Iranian National Identity Foundations, Tehran: Institute for Cultural, Social and Civilization Studies Publications [in Persian].
  2. Berger, Peter L. and Berger, Brigitte and Kellner, Hansfried (2019). The Homeless Mind: Modernization and Consciousness, Translated by Mohammad Savoji, Tehran: Ney Publications [in Persian].
  3. Berger, Peter L. and Kellner, Hansfried (1981). Sociology reinterpreted: An essay on method and vocation. Garden City, N.Y: Anchor Press/Doubleday.
  4. Burr, Vivien (2019), Social Constructionism, Translated by Ashkan Salehi, Tehran: Ney Publications [in Persian].
  5. Isa Nia, Reza (2015), The Islamic Republic of Iran and Citizenship: Basics and Principles, Tehran: Islamic Science and Culture Academy Publications [in Persian].
  6. Kivisto, Peter and Faist, Thomas (2019), Citizenship: Discourse, Theory, and Transnational Prospects, Translated by Mohsen Niazi and Vali Bahrami, Tehran: Gol Azin Publications [in Persian].
  7. Lotfi, Tawakkul (2020), challenges and obstacles of citizenship rights by analyzing and presenting an applied model in Iranian society, Tehran: Ostad Shahryar Publications [in Persian].
  8. Malekian, Mostafa (2006), "Static Identity, Dynamic Identity", taken from Sada net [in Persian]. https://3danet.ir/static-and-dynamic-identity/
  9. Pourazim, Masoumeh (2017). Examining the Problems of Citizenship in Iran after the Islamic Revolution, Tehran: Golchin Adeb Publications [in Persian].

10. Rajaee, Farhang (2016 A). The Problemarique of the Contemporary Iranian Identity, Tehran: Ney Publications [in Persian].

11. Rajaee, Farhang (2016 B). Acting in the Garden of Iranian Identity; Hafiz's Role Model, The virtual version of Fidibo, Tehran: Ney Publications [in Persian].

12. Rajaee, Farhang (March 14, 2022). Identity is not changeable or fluid in any way, Farheekhtegan newspaper [in Persian]. http://fdn.ir/70664

13. Shaygan, Dariush (1999), the West against Asia, Tehran: Amirkabir Publications Institute [in Persian].

14. Shaygan, Dariush (2001), new disenchantment, forty-piece identity and mobile thinking, translated by Fatemeh Valiani, Tehran: Farzan Rooz publishing and research [in Persian].

15. Shaygan, Dariush. (May 28, 2018). "A letter to future generations", translated by Kamran Fani, Ettela'at newspaper  [in Persian]. https://www.ettelaat.com/mobile/archives/81930?device=phone

16. Tabatabaei, Seyyed Javad (1993), "The Round Table of Identity Crisis: Inside Contemporary Crises", Nameh Farhang Journal, 9(1), 8-27 [in Persian].

17. Tabatabai, Seyyed Javad (1995), Ibn Khaldun and Social Sciences, Tehran: Tarhe no Publications [in Persian].

18. Tabatabai, Seyyed Javad (2015), "Defending the "Comprehensive History of Iran" is protecting the national identity", Iran Book Agency (IBNA) [in Persian]. https://www. bna.ir/vdchmxniw23niwd.tft2.html

19. Tabatabai, Seyyed Javad (October 5, 2017), "Iran as Iranshahr", Etemad newspaper [in Persian]. https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/88068

20. Tabatabai, Seyyed Javad (2021), Nation, State and the rule of law, Tehran: Minoye Kherad Publications.

 

 

 [1] مقاله برگرفته از رساله دکتری با عنوان «هویت، شهروندی و دولت مدرن در عصر جمهوری اسلامی ایران» از دانشگاه مفید در سال 1401 می باشد.

[2] Life Plan

[3] Community of Investigators

[4] Charles S. Peirce

[5] This article was derived from the doctoral dissertation entitled "Identity, Citizenship, and Modern  State in Era of Islamic Republic of Iran", Mofid University, 2023.

[6] E-mail: Mh.nourozi@gmail.com (Corresponding Author)

78 مرتبه بازدید
در حال ارسال...