عاشورا و مکتب آنال

عاشورا و مکتب آنال
سید صادق حقیقت[1]
محمدحسن غلامی کبابی[2]
(فصلنامه شیعه شناسی، ش 83، مهر 1402)
چکیده:
عظمت حادثه کربلا و تأثیرات عمیق و گسترده سیاسی و اجتماعی آن در تاریخ اسلام، و بهویژه تاریخ تشیع، نقش بهسزایی داشته؛ و از طرفی دیگر، برای درک و فهم بهتر این واقعه تاریخی شناخت منابع گزارشهای این رویداد حائز اهمیت است. از دیرباز، ادعای نامکتوب ماندن گزارشهای تاریخی در اسلام تا نیمه سده دوم هجری از سوی خاورشناسان مطرح و شایع شده است. مع الوصف، در پژوهش حاضر صرفاً کارکرد دینی واقعه عاشورا مدنظر قرار نگرفته، بلکه زوایای دیگری از جمله نگاه سیاسی، تاریخی، اقتصادی، روانشناختی و اجتماعی نیز مطرح است. لذا، برای تبیین و درک بهتر موضوع لازم است تا با استفاده از یکی از مکاتب تاریخنگر، موضوع عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش را مورد بررسی قرار گیرد. دراین میان مکتب آنال جهت بررسی موضوع از نگاه علوم انسانی و روش شناسی بسیار کاربردی و مفید است. متفکران این مکتب که بر تاریخ طولانی مدت اجتماع تأکید دارند، تاریخ اجتماع را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار میدهند. پژوهش حاضر درصدد است تا با استفاده از فن کتابخانهای و روش پژوهش تاریخی- تحلیلی به بررسی موضوع بپردازد. در پاسخ به این سؤال که از نگاه مکتب آنال، ابعاد شناختی مختلف واقعه عاشورا چیست؟ فرضیه گویای این مسئله است که به لحاظ جغرافیا و ژئوپولیتیک، مکان واقعه- یعنی کوفه- قابل بررسی است؛ همچنان که با نگاه روانشناختی میتوان به روانشناسی سیاسی امام حسین(ع) و آل یزید نیز پرداخت. از طرف دیگر، این واقعه به لحاظ اجتماعی، سیاسی و دینی ریشهها و پیامدهای مختلفی داشته است؛ به شکلی که در نهایت، مکتب آنال در صدد است جوانب مختلف تحلیل را یکجا مورد بررسی قرار دهد.
واژگان اصلی: واقعه عاشورا، مذهب تشیع، مکتب آنال، تاریخنگاری، امام حسین(ع)
1- مقدمه
رویکردهای مختلفی برای تحلیل عاشورا- همانند مطالعه تاریخی، سیاسی، حماسی، احساسی، عرفانی و مانند آن- وجود دارد. در قرن دوم تا چهارم هجری، عمدتاً گفتمان سیاسی در جهان تشیع حاکم بود، و با نگاه سیاسی به عاشورا نگریسته میشد. پس از به حاکمیت رسیدن دولت شیعی آل بویه، گفتمان سیاسی به حاشیه رفت و گفتمان سوگمحور محوریت یافت. در لابلای این دو گفتمان، گفتمان دیگری شکل گرفت که در میان اهل سنت نیز رواج داشت. گفتمان ماورایی در جهت جبری نشان دادن عاشورا و تبرئه کردن حکومت حرکت میکرد و در شیعه هم تقدیرگرایی و رویکرد رؤیا و پیشگویی در این جهت بود. قبل از صفویه، یعنی قرون ۶ تا ۸، گفتمان عرفانی- دوره اوج عرفان اسلامی با تمرکز بر عشق و عرفان- مطرح میشود. گفتمان صفویه سوگ و عرفان را در هم آمیخت. در دوره قاجار، اما، با ارتباط جامعه اسلامی با جامعه غرب و ورود مباحث مدرن و حقوقی و فلسفه سیاسی مواجه هستیم. این گفتمان که از مشروطه آغاز میشود، گفتمانی عقلانی است؛ و در دهههای اخیر در آثار شریعتی، مطهری، شهیدی و صالحی نجفآبادی مطرح میشود. با شکل گرفتن گفتمان حقوقی و جامعه مدنی، جامعه ایران که با این مباحث آشنا شده، با پرسشهای جدید مربوط به حقوق عمومی، حقوق اقلیتها، مدنیت و سایر مباحث مدرن سراغ موضوع عاشورا رفته، و واقعه سترگ میتواند، و این ظرفیت را دارد، که به این گونه پرسشها پاسخ دهد. حق حیات، حق آزادی، حق اقلیت، آزادی در برابر حکومت، حق مقابله با سانسور و انحصار اطلاعات، و حقوق جامعه مدنی در مباحث امام حسین (ع) پررنگ است. هرچند قرنها است به روش حماسی و احساسی عادت کردهایم، هدف بحث حاضر رویکرد جدیدی برای شناخت عاشوراست: امکان استفاده از مکتب آنال و رویکردی خاص در علوم انسانی جدید برای شناخت ابعاد مختلف عاشورا.
2- در باب روش
تاریخ نگاری از دوران باستان تاکنون فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. تا قبل از آغاز دوران مدرن، نگارش تاریخی، کاری ادبی و فنی دبیرانه و شاعرانه به شمار میرفت؛ زیرا اصولاً تاریخ آنچنان که ارسطو در تقسیمبندی معروف خویش از علوم ارائه میدهد، ذیل ادبیات قرار میگرفت. بعد از آغاز دوران روشنگری در اروپا، رویکرد تازهای به تاریخ، بهوجود آمد، و در قرن نوزدهم به بلوغ رسید. پوزیتیویسم، به دلیل پیشرفتهای چشمگیر علوم طبیعی از آغاز این قرن، خود را مُجاز به ورود به عرصه علوم انسانی دانست و مورخان و نظریهپردازان بیمحابا با قواعدِ علوم طبیعی به سراغ علوم اجتماعی، و به شکل خاص تاریخ، رفتند. بدین ترتیب، بهکارگیری قواعد سختگیرانه و خشکِ علوم طبیعی در پژوهشهای تاریخی، برای خود حامیان و منتقدانی پیدا کرد. مؤسسان مکتب آنال اعتقاد داشتند با قواعد خشک و اثباتی، همه وجوه انسانی و اجتماعی تاریخ قابل شناسایی نیست. این مکتب آنال به زودی با اقبال گسترده از جانب مورخان مواجه، و سرآغاز جریانهای تازهای در تاریخنگاری شد.[3] آنال را ميتوان همنهاد دو گرايش پيشين در ميان تاريخنگاران دانست. در يک سو، فلاسفه تاريخ قرار داشتند که در تلاش براي فهم تاريخ بودند، هرچند درگير پيشفرضهاي متافيزيکی خود باقي ماندند. در سوي ديگر، تاريخنگاران اثباتگرا قرار داشتند که در صدد انجام پژوهشهای تجربي صرف بر اساس وقايع تاريخي بودند. بدون تردید، رویکرد انديشمندان آنال با آنچه فلاسفه تاريخ به آن ميپرداختند، تفاوت داشت. ایشان کمتر به تفکرات متافيزيکي در مورد تاريخ ميپرداختند؛ و، در حقیقت، بيشتر بر انديشههاي مطرح در علوم همجوار- به ويژه جغرافيا، روانشناسی، علوم اجتماعي، اقتصاد و البته فلسفه- توجه داشتند. دستاورد مکتب آنال عمدتاً همنهادی از تفکرات تاريخي و نظريات و دستاوردهاي علوم نزدیک به آن ارزیابی میشود. متقابلاً، يافتههاي تاريخنگاران آنال در علوم همجوار تاثير قابل توجهي داشته است.[4] در پژوهش حاضر، واقعه عاشورا با تکیه بر رویکردهای مکتب آنال تحلیل میشود. در واقع، میتوان گفت شناخت ما دربارۀ واقعۀ عاشورا بر پایۀ مبانی معرفتشناختی، روششناختی و کلامی خاصی شکل گرفته، و به همین میزان، میتواند با رویکردهای جامعهشناختی، روانشناختی و مانند آن تعمیق شود. این پژوهش، در حقیقت، جستوجوی منظمی در اسناد و مدارک و منابع معتبر در زمینه حادثه کربلا به شمار میآید. پژوهش تاریخی ضرورتاً با وقایعی سروکار دارد که قبل از تصمیم پژوهشگر به مطالعه آنها به وقوع پیوسته است.[5] در روش تاریخ تحلیلی، وقایع از جهت این که در یک محدوده زمانی مشخص اتفاق افتادهاند و پیامدها و ریشههای خاصی داشتهاند، مورد واکاوی قرار میگیرند.
3- مروری بر پیشینه مکتب آنال
نام اين مكتب مديون مجلهاي است با عنوان «سالنامه تاريخ اقتصادي و اجتماعي»[6] كه اولين شماره آن در پانزدهم ژانويه سال 1929 انتشار يافت. بنيانگذاران اين نشريه، لوسين فور و مارك بلوخ بودند كه نقش مؤثري در آينده تاريخنگاري و روششناسي تاريخي در فرانسه قرن بيستم ايفا كردند. اين مجله علاوه بر دو مؤسس آن، يعني فور و بلوخ، اعضاي ديگري به عنوان هيأت تحريريه از رشتههاي ديگر داشت كه عبارتاند از: چهار مورخ، يك جامعهشناس، يك متخصص علوم سياسي، يك جغرافيدان و يك اقتصاددان. چنين تركيبي خود نشاندهنده يكي از اهداف مجله، يعني لزوم توجه به نقش همه حوزههاي پژوهش در نقد و نگارش روي دادههاي تاريخي بود. نسل اول اين مكتب با فور و بلوخ، نسل دوم با برودل (با تأكيد بر مسائل كمي)، و نسل سوم با ژاك لوگوف و ايمانوئل لادوري (با برجسته كردن تاريخ ذهنيات يا تاريخ روحيات) شناخته ميشوند. مجله آنال طي سالهاي جنگ جهاني دوم دچار تحولاتي شد. در مدت اشغال فرانسه و در دوره 1942-1945 نام مجله به «جنگ تاريخ اجتماعي» تغيير يافت، و به دليل شركت مؤسسان آن، به ويژه مارك بلوخ در گروههاي مقاومت عليه نازيها، مجله بدون نام آنها منتشر شد. مارك بلوخ توسط نازيها شكنجه و تيرباران شد و دو شماره از سال 1945 و پس از بيرون رفتن اشغالگران، به مارك بلوخ اختصاص يافت. وصيتنامه فكري وي نيز در همين دو شماره چاپ شد. در سال 1946 نام «آنال» بار ديگر تغيير يافت و به «آنال، اقتصادها، جوامع و تمدنها» تبديل شد. از جمله دستاوردهای این مکتب میتوان به قرار دادن تحليلهاي روانشناسي، انسانشناسي، رياضيات، نشانهشناسي، اسطورهشناسي تطبيقي، و حتی گياهشناسي و اقليمشناسي و مانند آن در يك مجموعه فراگير اشاره کرد. همچنين، ميتوان توجه به شيوههايي، نظير استفاده از كربن، در كشف نكات مبهم تاريخي را نام برد. آنالیها شورش خود را شورشی علیه «تاریخ سنتی» میدانند، تاریخی که آن را تاریخ وقایعمحور یا تاریخ سیاسی نیز میخوانند. عامترین ویژگی این نوع از تاریخ این است که در آن، دوره[7] تاریخی مورد بررسی از خود موضوع[8] مورد مطالعه مهمتر است.[9]
در بدو امر به نظر ميرسد كه تاريخگرايان بر سوژه متمركز شده و ساختارگرايان از اهميت آن كاستهاند، اما مكتب آنال مفهوم تاريخ را گسترش ميدهد و تعبير تاريخي را با تغييرات بلندمدتي ميسنجد كه بهرغم آگاهي افراد هميشه ادامه دارند. در تاريخ درازمدت، مورخ با اين پرسش مواجه ميشود كه پديدههاي تاريخي در چه مدت زماني[10] ميگنجند. بر اساس تاريخ روحيات، براي تحليل جنگي همانند جنگهاي صليبي بايد به مسائل پشت ذهن افراد در آن زمان پي برد. به طور مثال، مسيحيها معتقد بودند اگر به بيتالمقدس برسيم سعادتمند خواهيم شد. تاريخ درازمدت،[11] تاريخ تغييرات ساختاري اساسي، و تاريخ سياسي و ديپلماتيك نمونۀ تاريخ كوتاهمدت است.[12] مكتب آنال در تاريخپژوهي، انقلابي عليه تاريخ سنتي، تاريخ سياسي و ديپلماتيك و تاريخ پوزيتيويستي بود؛ و با نگاهي كلگرايانه سبب شد شاخههاي علوم انساني و علوم اجتماعي در تاريخ وارد شود. بدين طريق، بر اساس مطالب پیشگفته، دروازههاي اين دانش به روانشناسي، جامعهشناسي، دينشناسي، انسانشناسي، قومنگاري و مانند آن گشوده شد.[13]
يكي از پيامدهاي جنبش اثباتگرايي، تلاش و پيگيري مداوم پژوهشگران اجتماعي براي اثبات علمي بودن حوزه مطالعاتي آنها بود. بيجهت نيست كه در حوزه تاريخ نيز مورخان صرفاً به رديف كردن وقايع و رويدادها پرداخته و تفكر انتقادي و خلاق بر سنت تاريخنگاري حاكم نشد.[14] اساس این مکتب بر این باور است که در نگارش یک اثر تاریخی، نباید تنها به ثبت توالی رویدادها بر مبنای زمانی وقوع آنها اکتفا شود، بلکه باید سایر عوامل چون ویژگیهای جغرافیایی، مردمشناسی و مانند آن را دخیل دانست. ایده اصلی آنال این بود که تاریخ میباید با یاریجستن از رشتههای هممرزش تا آنجا که میتواند خویشتن را از نظر موضوع پرمایهتر سازد و تا حد امکان مرزها را از میان بردارد. ایدههای عمده آنال عبارتند از:
1. جانشین شدن تاریخ تحلیلی مسألهمحور به جای روایتگری سنتی رویدادها،
2. تاریخنویسی تمام فعالیتهای بشر به جای یک تاریخ عمدتاً سیاسی،
3. تشریک مساعی با رشتههای دیگر جهت دستیابی به دو هدف اول.
دیدگاههای مشترک فور و بلوخ که سر منشأ مکتب آنال محسوب میشوند، به طور خلاصه، عبارتند از:
1- ضرورت مقابله با وقایع نگاری صرف که با پذیرش غیر انتقادی اصول اثباتگرایی کار مورخ را به ردیف کردن دقیق واقع محدود ساخته وسبب شده تفکر خلاق و انتقادی از تاریخنگاری سنتی رخت بر بندد؛
2- لزوم مقابله با تاریخ سیاسی که با برداشتی ناروا، به تاریخ بیحاصل زندگی شاهان، اغراق در نقش شخصیتها درتاریخ،گزارش طولانی جنگها و سایر کشمکشها و توطئههای این و آن علیه یکدیگر تبدیل شده بود؛
3- ضرورت مقابله با تکهتکه کردن تاریخ تحت عنوان تخصصگرایی و کشیدن دیواری نفوذناپذیر بر گرد هر تخصص، به نحوی که مورخان هر شاخه فرعی از تاریخنگاری در لاک حرفهای خود فرورفته، و با سایر شاخهها بیگانه شده بودند؛
4- بایستگی گسترش وعمق وغنا بخشیدن به تاریخنگاراز طریق همکاری نزدیک مورخ با اقتصاددانان، جامعهشناسان، جمعیتشناسان، انسانشناسان، قومنگاران، زبانشناسان، روانشناسان و مانند ایشان؛
5- لزوم استفاده نقادانه از منابع و گسترش مفهوم متداول منابع تاریخی به شکلی که کلیه آثار به جا مانده از گذشته به هر شکل و با هر نوع و کیفیتی به عنوان منبع تاریخنگاری به حساب آیند؛
6- ضرورت توجه به تقدم تفکر خلاق در جریان کار علمی و اهمیت تدوین چهارچوب نظری انعطافناپذیر به عنوان نقطه شروع تولید شناخت تاریخی به عنوان راهنمای جمعآوری اطلاعات لازم ومناسب. این امر سبب میشود رازهای سر به مٌهر منابع تاریخی که از فرآیندهای مهمتری حکایت میکنند، برملا شوند ومسائلی مطرح گردند که به هیچ وجه از ظاهر وقایع ظاهری منابع قابل استنباط نیستند؛
7- وجوب حفظ رابطه متقابل بین نظریه و روش در تصحیح دائمی این دو، با شروع و ادامه فرآیند پژوهش؛
8- ضرورت حفظ عینیت در پژوهشهای تاریخی و استفاده بهجا از اسناد و مدارک تاریخی در حجمی خیرهکننده، و مقابله بادگماتیسم در هر شکل، قالب و لباسی، و پرهیز از تعمیمهای ناروا، و بدون تجزیه وتحلیل دقیق شرایط حاکم بر رخدادها؛
9- جستجوی تمامیت یک موضوع و یافتن قالب مکانی وزمانی آن از طریق مقایسه.[15]
برخی از محققین ایرانی نیز تحت تاثیر رویکرد مذکور قرار گرفتند. از نظر تاریخنگاری، علی مظاهری را با نگارش کتاب جاده ابریشم میتوان نخستین مورخ آنالیست ایرانی دانست که نظریه اروپامحور جاده ابریشم را به چالش کشید. او در عوض، مرکزیت جاده را به مشرق زمین، یعنی جهان ایرانی و تمدن چینی، برد و ضمن ارائه سفرنامههای شرقی ایرانی و چینی با حواشی پرمغزی که بر آنها نوشت، جایگاه ایران و جهان اسلام را در این میانه به تصویر کشید. از حیث تاریخنگاری، روش او به تدریج از تاریخ اجتماعی به سبک نسل اول و دوم مورخان فرانسوی مکتب آنال بهره گرفت، و با مطالعه منابع و نسخ خطی فراوان ایرانی و اسلامی موجود در کتابخانههای اروپایی، به تدریج رنگ و بوی ایرانی و شرقی و بومی پیدا کرد و به کمال رسید.[16]
4- رقبای مکتب آنال
مکتب آنال، هرچند پیروان آن دغدغه ایجاد یک مکتب را نداشتند، در واکنشی شدید به سبک تاریخنگاری سنتی فرانسه با ویژگیهایی چون فرمایشی بودن، خردنگری، پرهیز از نظریهسازی و دوری از تفکر خلاق و نقادانه در بررسی منابع تاریخی شکل گرفت. آنالیها ضمن تأکید بر ضرورت کاربرد نظریه هدایتکننده در ابتدای پژوهش، تجربه پوزیتیویستی را مورد نقد قرار داده و آمادگی پذیرش ایدههای نو از رشتههای مختلف علوم انسانی و تاکید بر ایجاد همنهادی بین آنها را داشتند.
اثباتگرایی تاريخي هر گونه پيشفرض كلگرايانه، متافيزيكي و فلسفي در تاريخ نگاري را رد ميكند؛ و به جاي آن، بر تخصصگرايي، سياست، نظاميگري حاكمان، جنگ و زندگي روزمره تأكيد مينمايد. به اعتقاد ایشان، اگر اسناد مستند و مدارك معتبر در چارچوب زمان به صف شوند، رازهاي سر به مهر تاريخ گشوده خواهند شد. برعكس، رمانتيسيسم به دليل فقدان روش، مورخ را در تفسير موضوع تاريخي دخيل ميداند. از اين جهت، ميتوان مكتب آنال را همنهاد رمانتيسيسم و پوزيتيويسم دانست. تاريخگرايان سنتي ميكوشيدند تاريخنگار را زير آوار و انبوه سند مدفون كنند؛ چرا كه تنها اين «سند» بود كه ميتوانست تابلويي از گذشته ترسيم كند. از اين روي، لوسين فور اعتقاد داشت كه رويدادهاي تاريخي در خلاء به وجود نميآيد و از فضا و زمينه عاطفي و رواني برخاسته است؛ و مورخ بايد موضوع مطالعه خويش را از نو بسازد. «بازسازي ذهنيت» وي بر «صورتبندي دانايي» يا «اپيستمه» فوكو تأثيري مستقيم داشت. از ديدگاه مكتب آنال، ديگر حقيقت با اراده مطلقي كه بر روند تاريخ حاكم است، وجود ندارد؛ و غايت تاريخ محسوب نميشود.[17] اين مكتب تخصصگرايي اثباتی را چيزي جز تكهتكه كردن وقايع نميداند، و به صرف گزارش تاريخي و اقدامات شاهان رضايت نميدهد. مهمترين ويژگيهاي مكتب آنال عبارتند از: بلندمدت ديدن مسائل در دل تاريخ (براي احتراز از وقايعنگاري صرف)، كلگرا بودن، تاريخ تحليلي مسئله محور (به جاي روايتگري سنتي)، استفادۀ نقادانه از منابع، تعامل نظريه و روش (بر خلاف اثباتگرايان كه اولويتي براي نظريه قائل نبودند)، تاريخنويسي بر اساس همه فعاليتهاي بشر (و نه صرفاً تاريخ سياسي) و برخورد ميانرشتهاي.
5- کاربرد مکتب آنال
محمد اركون پروژۀ خود بهعنوان يك مورخ (و نه يك فيلسوف) را بازانديشي يا عقلانيسازي اسلام بر ميشمارد. از ديدگاه او، «تاريخنويسيِ توصيفي» عبارت است از نقل اخبار از گذر روش تاريخنويسي جديدي كه مكتب آنال فرانسه دنبال ميكند. به اعتقاد وي، مورخ هنگام بررسي رويدادهاي گذشته، به بازسازي نظام فكريِ يك مرحلۀ تاريخي ميپردازد. نقد او به انديشه اسلامي معاصر آن است كه اين گونه تفكر ميكوشد تاريخمندي گذشته خود را انكار كند، و متون تأسيسي و شخصيتهاي بزرگ اسلام را غيرتاريخي جلوه دهد.[18] بر اساس «روش پيشرو- پسرو»[19] وي، بايد با كنار گذاشتن ذاتباوري و رويكرد ايدئولوژيك، پژوهش را از زمان كنوني آغازيد، به گذشته رفت، و دوباره به حال بازگشت.[20]
عباس منوچهري نقد خود به ماشاءاالله آجوداني را با برخي اصطلاحات مكتب آنال چنين بيان ميكند: «آجوداني، با صراحت و نگرشي سلبي، شكست مشروطه را نتيجهاي محتوم ميداند كه به نظر او، حاصل كژفهمي ايرانيان از مقولۀ مشروطه ـ يا به تعبير وي، «تناقض مشروطه و تجدد» نزد ايرانيان ـ بوده است. لذا، عنوان «مشروطۀ ايراني» با يك پيام تحقيرآميز از نوع طنز تناقضي، يا در بهترين حالت با معنايي سلبي، همراه است. تلاشهاي امروزين ما در خودشناسي تاريخي همواره با اين معضل روبهرو است كه گوشهها و شخصيتها و سندهاي مهمي از گذشته ما معروض چپاول زمان شده است. آينه تاريخ ما، به سبب اين گسستهاي عمدي و سهوي، خدشه فراوان ديده، و گاه ما را از ديدن چهرۀ تمامنماي خود محروم گذاشته است. ميتوان بر خلاف آجوداني ادعا كرد كه ايراني عصر مشروطه، از آغاز تا پايان، به اصالت آرمانهاي مشروطه باور داشته و به آن دلبسته باقي مانده است. لذا، شكست مشروطه نتيجۀ هر عامل يا هر مجموعهاي از عوامل كه باشد، نتيجۀ عدم درك ايراني عصر مشروطه از معناي مشروطه يا از تمايل او به بازگشت استبداد نبوده است. بايد به قول مكتب آنال «منتاليته» (كه بسيار شبيه خاطره جمعي و وجدان جمعي روانشناسان و جامعهشناسان است) مشروطه را شناخت».[21]
در دو مورد فوق دیدیم متفکران ایرانی و غیرایرانی علاقمند به مکتب آنال چگونه روششناسی خاصی برای خود اتخاذ کردهاند، و به دیگران، بر این اساس، نقد وارد میکنند.
6- تحلیل واقعه عاشورا با رویکرد مکتب آنال
به نظر میرسد مکتب آنال، با ویژگیهای فوق، بتواند زوایای مختلف کربلا و شهادت امام حسین (ع) را آشکار نماید. با توجه به این که مکتب آنال سعی دارد از دانشهای مختلف در این راستا بهره برد، میتوان به ابعاد ذیل اشاره نمود:
1-6- عوامل دینی (ترکیب نظام عقیدتی)
مهم آن است که به این پرسش پاسخ دهیم که آیا مشکل اساسی در قضیه عاشورا اختلاف عقیدتی بوده یا عوامل دیگر. جای تعجب است که امام حسین (ع) و قاتلان وی در نماز و حج و تهجد اشتراک داشتند! در کوفه مسلمانان، غیر مسلمانان، شیعه و غیرشیعه، و زعمای شیعه مانند سلیمان بن صرد خزائی، و حبیب بنمظاهر حضور داشتند. تعداد شیعیان اعتقادی که از ابتدا حق حاکمیت را برای حضرت علی(ع) میدانستند و جریان حاکم را غصبی میدانستند کم بودند. شیعیان عاطفی که به اهل بیت محبت داشتند و احترام میگذاشتند تعداد قابل توجهی بودند، ولی حکومت وقت را هم باطل نمی دانستند. در این ترکیب عقیدتی، یک نکته مهم، غیبت افراد کلیدی در حادثه عاشورا بود. اگر به حضرت مسلم در کوفه کمک نشد، به این علت بودکه شیعیان عادی و عاطفی بیش از شیعیان اعتقادی بودند. شیعیان عادی علاقهای به اهل بیت (ع) داشتند، ولی شیعهزدایی نیز در چشم آنها مهم نبود. دلیل ترس، طمع یا عواملی دیگر قملداد میشود. امام حسین (ع) فرمودند: «مردم بندۀ دنیایند و دین (همچون آبنبات) بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک میشوند».[22]
2-6- جمعیتشناسی
اگر واقعه کربلا را به عنوان یک رخداد تاریخی بنگریم، باید مردم کوفه و مسببان عاشورا را به لحاظ جمعیتشناسی بررسی کنیم. تعداد جمعیت در فهم رخداد اجتماعی اهمیت دارد، و متغیر تعداد جمعیت، ترکیب جمعیت و باور ایشان بسیار مهم است. کوفه در سال 17 هجری به دستور خلیفه دوم و به دست سعد بن ابی وقاص تأسیس شد. پس، کوفه یک شهر تأسیسی است، نه یک شهر تحولیافته. این شهر به منظور تشکیل یک پایگاه نظامی برای پیگیری فتوحات اسلامی عمدتاً در داخل ایران تأسیس شد. در آن مسجدی ساخته شد که 40 هزار نفر را در خود جای میداد. عمر میگوید مسجد را طوری بسازید که تمام جنگجویان در آنجا شوند؛ لذا مسجدی میسازند که چهل هزار ظرفیت دارد. پس میتوان گفت که کوفه در بدو تأسیس حداقل چهل هزار نفر جمعیت داشت. طبری از جمعیت صدهزار نفری کوفه سخن میگوید، اما معدود را مشخص نمیکند که زنان و کودکان را نیز شامل میشود یا نه. کوفه در جنگ صفین 65 هزار نفر نیرو داشته که با احتساب خانوادهها و کسانی که شرکت نکردند تعداد جمعیت کوفه بیشتر میشود. مسعودی تعداد سپاه را 90 تا 120 هزار میداند.[23]
3-6- ویژگیهای ژئوپلیتیکی (جغرافیای سیاسی)
جغرافیای سیاسی در خصوص کربلا مطرح است؛ چرا که محل محاصره امام و خانواده ایشان سرزمین بیآب و علفی بوده که از سوی دیگر، امکان محاصره آن (و نرسیدن نیروهای پشتیبان) نیز وجود داشته است. ویژگیهای ژئوپولیتیکی، اما، به شکل خاص در مورد کوفه جای طرح دارد؛ چرا که:
- اولاً به عنوان پایتخت شناخته شده،
- ثانیاً جدید التأسیس بوده،
- ثالثاً مهاجرنشین بوده، و از زمان حضرت علی(ع) این مهاجرتها به دلیل آب و هوای خوب بیشتر شده،
- رابعاً سر راه تجاری قرار داشته،
- خامساً دارای بودجه و غنائم خوبی بوده، و
- سادساً ساکنان آن نظامیان بودهاند.
4-6- تحلیل جامعهشناسی سیاسی
شهرهای تازه تأسیس، همانند کوفه، ویژگیهایی دارند. از آن جمله میتوان به این مسئله اشاره کرد که خصلت شهرهای جدید التأسیس این است که مناسبات اجتماعی آنها قوی نیست و ساختار اجتماعی پراکندهای دارند. بدون تردید، این مسئله به لحاظ فرهنگی پیامدهای زیادی دارد. لذا، چون سازمان اجتماعی مناسبی ندارد ممکن است هر تنش و درگیری اجتماعی در آن ایجاد شود. از سال 17 هجری تا 61 هجری که 43 سال از تأسیس کوفه میگذرد، هنوز این شهر ساختار اجتماعی خاصی پیدا نکرده؛ و بنابراین، نمیتوان گفت کوفیان، به عنوان یک کل، یا عدهای به نام نمایندگان کوفه، امام حسین(ع) را دعوت کردند چون اصلاً انسجام نداشتند. برعکس، باید گفت برخی از کوفیان یا یک قبیله ایشان را دعوت کردند.
در رابطه با مهاجرتپذیری کوفه میتوان گفت از نظر جامعهشناختی امکان هر اتفاقی در در چنین جامعهای وجود دارد. امکان وقوع جرائم در شهرهای مهاجرپذیر بالاست، تراکم اخلاقی مردم این گونه جوامع پایین است، و مجموعاً کنترل اجتماعی نمیتواند قوی باشد. کوفه به ویژه در سال سوم هجری مهاجران زیادی داشت؛ لذا، فرهنگ و اخلاق نهادینه شده و مشترکی در بین مردم نبود. زیاد بن ابیه تصمیم گرفت بخشی از مردم را به شام منتقل کند و 50 هزار نفر را به خراسان فرستاد. در زمان حادثه عاشورا شاید جمعیت کوفه، 400 هزار نفر- شامل 60 هزار جنگجو و 80 هزار خانوار- بود. ترکیب جمعیت کوفه میتواند فهم بهتری از واقعه عاشورا به دست دهد. بر این اساس، میتوان گفت:
- اولاً ذکر رقم 12 هزار نامه دعوت به امام حسین(ع)، با توجه به جمعیت کوفه، قابل تأمل است.
- ثانیاً این که امام (ع) ابتدا مسلم را به کوفه میفرستد، قابل فهم است چون به ترکیب جمعیتی کوفه آگاهی دارد و مطمئن است مردم کوفه، به عنوان یک کل، نامه دعوت نفرستادهاند.
- ثالثاً تعداد بیعتکنندگان را بعضی دوازده هزار نفر، و برخی بیست هزار نفر، حدس زدهاند. اگر تعداد بیست هزار نفر با حضرت مسلم بیعت کرده باشند، تقریباً یک و پنج مردم کوفه مطرح هستندکه چندان زیاد نیست؛ خصوصاً که باید دید از کدام پایگاه و قدرت اجتماعی کنش سیاسی انجام دادهاند. اگر، بر اساس روایت امام صادق(ع)، لشکر عمر بنسعد سی هزار نفر نیرو داشته، شاید بتوان حدس زد جمعیت معتنابهی بیتفاوت بودهاند؛ چرا که طبق فرض، 60 تا 100 هزار نفر جنگجو در کوفه وجود داشته است.
از نظر جامعهشناختی، بهتر است به جای واژه «طبقه» از «قشر» استفاده کنیم. بر این اساس، سه قشر مهم در نظام اجتماعی کوفه به چشم میخورد:
- والی (والیان): که نوعی منصب سیاسی است و حاکمان و منصوبین ایشان را شامل میشود.
- عریف (عرفا): افراد کلیدی جامعه که صاحب نفوذ هستند، مثل رئیس قبیله که در مقابل حکومت باید پاسخگو باشد.
- مردم عادی.
بدون تردید، در نظام هرمی کوفه والیان در مقابل مردم مسئولیت ندارند. نظام سلسلهمراتبی و به شدت سنتی به نظر میرسد. قبیلهمحور بودن به معنای نوعی نظام مبتنی بر عصبیت و نسبتهای فامیلی است. مردم تا حدی نظمناپذیر و متمرد بودند و هر گونه نظم جدیدی را برنمیتافتند؛ چون اعتقاد داشتند نظم انسانها را یکسان فرض میکند، در حالی که شرافت قبیلهای در ذاکره ایشان وجود داشت و خود را برتر میدانستند. لذا، تمرد و سرپیچی برای آنها امتیاز بود، چه در مقابل یزید، و چه در مقابل امام حسین(ع)! در این نظام کافی است که والی، عرفا را بخرد و به آنها وعده دهد یا ایشان را تهدید کند. مردم عادی عموماً تابع هستند و چندان در بند این نیستند که چه کسانی و چرا نامه نوشتهاند و چرا باید بجنگند! در واقع، انحراف عریف مساوی با انحراف بخش زیادی از مردم تلقی میشد.
داود فیرحی در باره جامعهشناسی کوفه چنین معتقد است:
«معاویه که با رضایت مردم روی کار نیامده بود، به نیروی نظامی نیاز داشت و خطبه خواند و گفت من با رضایت شما روی کار نیامدهام، ولی قول میدهم امنیت و رفاه شما را تأمین کنم. در مقابل، شما هم اعتراض سیاسی نکنید. دو مورد در دوره ساسانی وجود داشت که در زمان معاویه جزء اموال خلیفه شناخته شد: صوافی و خالصه شاهی (مثل زمینهای خوب). این منبع مالی در دو جهت استفاده شد: تطمیع خودیها و سرکوب غیرخودیها. فرمانده ارتش شام، مروانبنحکم بود. سال 41 علاوه بر تأسیس سلطنت اسلامی، اتفاق دیگری نیز افتاد: رقابت قبائل به نفع قبائل شام تمام شد. مهاجران عرب جنوب همواره با شمال مشکل داشتند. جنوبیها با حملات نظامی سعی کردند بخشی از قدرت سیاسی و اقتصادی ساسانیان را به دست گیرند. دولت عثمان اراضی مفتوحالعنوة را خصوصی اعلام کرد و به صحابه، و به شکل خاص اغنیای قریش، فروخت. کوفیان دنبال بودند مستمسکی پیدا کنند تا با این وضعیتی که عثمان به وجود آورده بود، مخالفت کنند. در صفین حداقل 70 هزار نفر کشته شدند: 45 هزار از شام و 25 هزار از کوفه (یاران امام علی که عمدتاً انصار بودند). کوفه شکست را از شام معاویه پذیرفته بود و منتظر مرگ خلیفه بود. تشیع کوفیان اعتقادی نبود. پس، سال 41 هم سلطنت اسلامی تأسیس شد، هم موازنه نظامی شام و کوفه به هم خورد. مسئله بعد، اختلاف داخلی بنیامیه بود. قریش از علی (ع) جدا شد و اینک در دست معاویه ارتش منسجمی تشکیل داده، هرچند داخل خودشان اختلاف هست».[24]
وی با گونهشناسی خاندان بنیامیه، واقعه عاشورا را به شکل زیر تحلیل میکند:
بنیامیه سه دسته بودند: 1- یمنی، و به خصوص بنیکلاب، به رهبری حسامبنمالک: طرفدار معاویه. 2- قیسیها: اهل مکه و جنوب فلسطین، که طرف عمر و عثمان بودند. مروان از ایشان بود. ایشان عمدتاً نظامی بودند. مروان پول زیادی از عثمان در دست داشت. 3- بنیعاص، یعنی جناح عمروعاص. معاویه که به سیاستمداری عمروعاص اذعان داشت، یزید را در سال 54 ولیعهد کرد تا از خطر وی، مروان و کوفیان خلاص شود. یزید 6 سال ولیعهد بود. معاویه که در سال 54 مریض شد، به او وصیت کرد: «به مردم حجاز کمک مالی کن (چون مرکز اشراف است: ﻣؤاﮐﻟﺔ ﺣﺳﻧﺔ ، و ﻣﺷﺎرﺑﺔ ﺟﻣﯾﻟﺔ)! مراقب رابطه پنهانی کوفه با خاندان علی باش! از چهار نفر بر حذر باش: حسین، عبدالله بنعمر، عبدالله بنزبیر و عبدالرحمن ابیبکر! مردم کوفه حسین را رها نخواهند کرد. اگر بر حسین پیروز شدی، از او درگذر!». ولید استاندار مدینه مروانی بود و اجازه داد امام خارج شود و به مکه برود. به همین دلیل، یزید بلافاصله او را عوض کرد و بنیمروان فهمید اشتباه کرده است. کوفه که آن قدر در صفین کشته داده بود و خود را علوی میدانست، به شکل طبیعی به سمت حسین رفت، و امام نیز در شرایطی بود که میبایست به ایشان جواب دهد. دو اتفاق میافتد تا رابطه کوفه با مدینه قطع شود: عبیدالله بنزیاد از بصره به کوفه میآید، و پیک شتابزده به مدینه. عبدالله بنعباس به امام اشکال میکند که چرا به سمت کوفه میروی و به نامهها توجه میکنی؟ اگر هم میروی، خانواده خود را نبر! امام فرمود: اینها به یکی از دو چیز راضی هستند: یا مرگ یا بیعت علنی. اگر به ارتفاعات یمن بروم، باز مرا رها نخواهند کرد. فرزندان مرا به اسارت میگیرند تا از من بیعت بگیرند».[25]
5-6- عوامل روانشناختی
بر اساس مکتب آنال، لازم است به ابعاد روانشناختی قیام عاشورا، در کنار منظرهای دیگر همانند رویکرد جامعهشناختی، نیز پرداخته شود. در این خصوص، میتوان به مسائل مختلفی اشاره کرد:
1- شهر کوفه، شکل پادگانی داشته، و به همین دلیل خشونت و نظامیگری در بین آنها نهادینه بوده است. شاید بتوان حدس زد ایشان از احساسات، مهربانی و وجوه زیباییشناختی اندکی بهرهمند بودهاند. لذا، خشونتهای ذکر شده در روز عاشورا، از نظر روانشناختی، استبعادی ندارد. این روحیه لازمه نظامیگری و زندگی پادگانی است. خشونت، و گاه درندهخویی، در روانشناسی اجتماعی کوفه وجود داشت. کوفیان بسیار حساس، احساساتی، دمدمی مزاج، و با رفتارهای غیر قابل پیشبینی بودند؛ و به همین سبب، به بیوفایی شهره شدند.
2- همان گونه که شریفینیا اشاره دارد: «معاویه امنیتیسازی کرد؛ و چنان وضع امنیتی ایجاد شد که همسایه از همسایه میترسید. قاتل امام حسین (ع) در درجه اول خود معاویه است؛ زیرا او بنای این اتفاقات را ایجاد کرد. در کنار تصویرسازی مثبت از معاویه، کاری کردند که با بسیج نیروها، مردم فقط معاویه و خاندانش را بشناسند».[26]
3- وی اضافه میکند: «معاویه سلوک اجتماعی را شرطی کرد. با دو گروه حزب عثمانی و حزب علوی شروع به جدا کردن خودی از غیرخودی کردن کرد. بر اساس بخشنامهای گفتند هرکس متهم به حمایت از خاندان علی (ع) بود، حقوق و مزایای وی را قطع کنید. معاویه رفتارها و سلوک اجتماعی را شرطی کرد، و بین خودی و غیرخودی تمایز ایجاد نمود».[27]
4- نکته دیگری که وی بحث میکند این است که: «کار بعدی معاویه هویتسازی جدید بود. او فرهنگ و هویت جدید برای دولت و ملت ساخت. وی تأکید کرد که خلافت از جانب خدا است، و کسی حق مخالفت با خلیفه را ندارد».[28] بدیهی است لازمه هویتسازی، نگاه جدید به ابعاد روانشناختی جامعه کوفه محسوب میشود.
5- کینه و نفرت بنیامیه از بنیهاشم ریشه در زمان علی (ع) دارد. بر اساس مکتب آنال، باید تاریخ را در بازه درازمدت مطالعه کرد. مروان از دشمنان سرسخت امام بود. پیامبر (ص) حکم بن ابیالعاص، پدر مروان، و خانواده او را از مدینه اخراج کرده بود؛ زیرا وی پیامبر را مورد استهزاء قرار میداد. بدین سبب، پیامبر (ص) مروان و پدرش را لعنت میکرد. عثمان بارها از پیامبر تقاضا کرد که مروان به مدینه بازگردد، اما پیامبر موافقت نکرد. این خواسته را در زمان ابوبکر و عمر هم مطرح نمود؛ آن دو هم قبول نکردند. لذا، وقتی خودش به حکومت رسید مروان را به مدینه آورد و دخترش را به ازدواج او درآورد. مروان که کینه شدیدی نسبت به حضرت علی (ع) داشت، بالای منبر بدترین ناسزاها را به حضرت علی نسبت میداد و میگفت «كار بنياميه و پايههاي حكومت ما جز با سب علي و لعن و كوبيدن او محكم و استوار نخواهد شد». مروان علیرغم این که میگفت «هیچ کس مانند حضرت علی از عثمان دفاع نکرد»، در جنگ جمل شرکت کرد. جسارت و بیادبی او به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در تاریخ ضبط شده است. از آنجا که دوران حکومت او پس از معاویه دوم کوتاه بود، حضرت علی حکومت او را به «لعقةُ الكلبِ أنفَه» (بهاندازهاى كه سگ، دماغش را مىليسد) تشبيه نمود.[29]
6- بعد دیگر مسائل روانشناختی به حس انتقامجویی و عصبیت قبیلهای بازمیگردد. ضربالمثل معروف عربی «النار و لا العار» (جهنم، آری لیکن ننگ، هرگز) نشان میدهد عرب حاضر بود برای آن که دچار عار قومی نشود، حتی به جهنم برود! همان گونه که ابوالحسن شعرانی مینویسد: «چون قبیلهای از قبیله دیگر کسی میکشت، باید تقاص کنند و انتقام گیرند؛ و چون به امر پیغمبر (ص) بسیاری از خویشان یزید کشته شده بودند، او کینه رسول (ص) در دل داشت و میخواست در هر فرصت و بهانه عزیزترین خویشان پیغمبر را بکشد و غیر کشتن نمیخواست».[30]
درباره مسائل روانشناختی و نقش تعصبات قبيلهاي در صدر اسلام دو مسئله مطرح است: نخست، حس برتريطلبي قريش كه ريشه در وضعيت و تاريخچه اين قبيله در قبل از اسلام و باورهاي جاهلي داشت؛ و دوم، دشمني و رقابت دو خاندان بزرگ بنياميه و بنيهاشم در درون قبيله قريش، كه باز هم به قبل بازمیگشت. قريش پيش از اسلام، از اهميت و جايگاه ويژهاي برخوردار بود، و اين جايگاه پس از اسلام دوچندان شد؛ چون هم پيامبر از قبيله قريش بود و هم به تدريج بنياميه اين اصل را مطرح كردند كه خلفا بايد از قريش باشند. قريش مهمترين گام را در حفظ برتري خود، پس از رحلت پيامبر، در جريان سقيفه بنيساعده برداشت؛ چرا كه توانست جريان خلافت را به نفع خود فيصله دهد. بعد از پيامبر (ص)، بار ديگر روح تعصب ایشان در روش ناعادلانه در تقسيم بيتالمال ظهور يافت. حتي بعد، اموال بيتالمال سخاوتمندانه بين خويشان كه همه از قريش بودند، تقسيم و ولايت استانها به جوانان قريش سپرده شد. در نتيجه، اشرافيت مادي و غیرمادی كه قريش پيش از اسلام از آن برخوردار بود، پس از رحلت نبی اکرم (ص) دوچندان شد. سياست مالي امام علي (ع) در تقسيم عادلانه بيتالمال، مخالفت و مقاومت اين قشر را برانگيخت و به صفآرايي آنان در برابر امام، و سرانجام به غلبه ايشان، و خلافت نامشروع معاويه منجر شد. عامل عصبیت و حمیت عربی در زمان علی (ع) نیز وجود داشت. عایشه دوست داشت خلیفه از قبیله خودش، بنیتیم، برگزیده شود. لذا، وقتی خانه عثمان در محاصره بود میگفت: بکشید عثمان را و با طلحه و زبیر بیعت کنید؛ زیرا طلحه از بنیتیم بود، و زبیر هم شوهر خواهر عایشه! از این رو، وی در جنگ جمل شرکت کرد که حضرت علی از خلافت کنار گذاشته شود و طلحه یا زبیر به خلافت برسند. این همان عامل عصبیت عربی است.[31]
یعلی بنمنیه (امیه)، از قبیله بنیتمیم و با لقب ابوصفوان و کنیه اباخالد، والی عثمان در یمن بود؛ و وقتی شنید امام علی (ع) او را برکنار کرده و عبیدالله بنعباس را به جای او فرستاده، از یمن گریخت و به مکه آمد. وی همراه خود 600 هزار درهم از بیتالمال یمن و 600 شتر را به مکه آورد، و برای برپایی جنگ جمل هزینه نمود. وی با حس انتقام جویی از حضرت علی در جمل شرکت کرد.[32] همچنین، عبدالله بنعامر بنکُریز، پسردایی عثمان، والی بصره بود؛ و وقتی شنید حضرت علی (ع) به خلافت رسیده و معزول شده، شبانه به مدینه گریخت و اموال زیادی از بیتالمال بصره را همراه خود برد. وی حس انتقامجویی از حضرت در دل داشت. وی در جریان مقابله امام حسن(ع) و معاویه، از فرماندهان لشکر معاویه بود؛ و معاویه پس از رسیدن به خلافت، دوباره حکومت بصره را به او داد. مورد دیگر، مروان بنحکم است. وی با این که با بنیهاشم میانه خوبی نداشت و کینه و نفرت از ایشان در دل داشت، اما انگیزه دیگر او از شرکت در جنگ جمل، انتقام از طلحه بود. طلحه در قتل عثمان دست داشت، و طبق برخی منابع، اولین کشته در جنگ جمل طلحه بود.[33] بعدها، مروان به این کار افتخار میکرد، و حتی آن را برای امام سجاد (ع) نقل کرده بود.[34]
اما در خصوص قیام عاشورا، قرینههایی وجود دارد که نشان میدهد افرادی در پی انتقامگیری از بنیهاشم و مخالفین بنیامیه بودهاند. به طور مثال، واقعه حرّه مدینه به انتقام قتل عثمان بوده است. مردم مدینه به فرمان عبدالله بنزبیر، عثمان بنمحمد را از امارت مدینه عزل کردند و بر امویان شوریدند. ابنزبیر، عبدالله بنحنظله را به عنوان والی مدینه برگزید. یزید تصمیم گرفت برای سرکوب مردم مدینه لشکر بزرگی تجهیز کند. وقتی خبر حرکت سپاه یزید به مردم مدینه رسید، ایشان گرداگرد مدینه خندق کندند و پناه گرفتند. عبدالملک بنمروان با توصیه پدرش، و به همراهی مسلم بنعقبه، نقشه حمله به شهر را طراحی کردند. مسلم با عبور از حرّه، سه روز به مردم مهلت داد، و سپس به جنایت بزرگی دست زد. وقتی خبر این واقعه به گوش یزید رسید این شعر را قرائت کرد: «ای کاش بزرگانی از قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، هم اکنون بودند و زاری قبیله خزرج را از زدن شمشیرها و نیزهها میدیدند! در آن هنگام، از شدت فرح و خوشحالی فریاد میزدند و میگفتند: ای یزید دستت درد نکند!».[35] البته، برخی قرائت شعر مزبور را به وسیله یزید در زمانی نقل کردهاند که سر امام (ع) را در تشتی زرین جلوی او نهادند. وقتی ابنزیاد خبر قتل حسین (ع) را به تمام شهرها فرستاد، عمرو بنسعید (والی مدینه) این بیت را از عمرو بنمعدیکرب بخواند: «زنان بنیزیاد سخت به ناله افتادهاند، چنان که زنان ما در صبحگاه ارنب به ناله افتاده بودند[36]) و گفت: «این داغ دل به تلافی داغ دل عثمان»![37] در واقع، تعصب قبيلهاي با روي كار آمدن يزيد، خود را آشكارتر نشان داد و در اين برهه زماني در كربلا از بنيهاشم انتقام گرفته شد.[38] كينهتوزيها و شعلههاي زير خاكستر در طول زمان همچنان تداوم داشت و ريشهدارتر شد، و سرانجام در مقطعي بسيار حساس فاجعه كربلا را به وجود آورد. امام (ع) در سخنرانی عاشورا فرمود: «واي بر شما! كه روي از ما برتافتید و از یاري ما سرباز زدید، بدون این كه خطایي از ما سرزده باشد و یا رأي و عقیده نادرستي از ما مشاهده كنید. آنگاه كه تیغها در غلاف و دلها آرام و رأیها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوي ما روي آوردید و چون پروانه از هرسو فرو ریختید. رویتان سیاه كه شما از سركشان امت و از تهماندگان احزاب فاسد هستید كه قرآن را پشت سر انداختهاید، از دماغ شیطان در افتادهاید، از گروه جنایتكاران و تحریفكنندگان كتاب و خاموشكنندگان سنن هستید كه فرزندان پیامبران را ميكشید و نسل اوصیا را از بین ميبرید».
7- برابری عجم با عرب: از دیگر عوامل روانشناختی که ریشه در زمان امام علی (ع) داشت و در قضیه عاشورا نیز تأثیر خود را گذاشت، نسبت عرب و عجم بود. حضرت علی (ع) بین عرب و عجم فرقی نگذاشت و آنان را برابر میدید، اما این امر بر بعضی گران آمد و باعث جنگ جمل شد. ام هانی، خواهر حضرت علی (ع)، به او اعتراض کرد که چرا به زن عجم که کنیز اوست به اندازه او درهم میدهد.[39] حتی اشعث بنقیس بالای منبر به حضرت اعتراض کرد که تو موالی سفید روی را بر ما غلبه دادی. حضرت میفرمود شما اعراب تا نیمروز در بستر میخوابید، در حالی که عجمان برای شب زندهداری بستر خود ترک میکنند.[40] حضرت علی با موالی (اعم از ایرانیان ساکن در سرزمینهای اسلامی، رومیان، عبریان و سیاهپوستان) مهربان بود و به آنان علاقه میورزید، در حالی که خلیفه دوم از آنان بیزار بود.[41] موالی کوفه فراوان بودند و کسب و تجارت خوبی داشتند و بعد از واقعه عاشورا، به سپاه خونخواهان شهدای کربلا پیوستند. فزونی آنان در لشکر مختار و ابراهیم، و توجه این دو فرمانده به ایشان، به حدی بود که خشم اشراف عرب را برمیانگیخت. در زمان قیام زید بنعلی، بیشتر موالی عراق، ایرانیان ری، جرجان و خراسان نیز تحت تأثیر قیام وی قرار گرفتند. برخی از موالیان عبارتند از: اَسلَم بنعَمرو، رافع بنعبدالله ازدى، زاهر بنعمرو کندی، فیروزان و نصر بنأبی نیزر.[42]
8- حسادت: به نظر میرسد حسادت، به عنوان یک صفت شیطانی، هم در زمان امام علی (ع) اهمیت داشت، هم در زمان امام حسین (ع). حضرت علی در مورد طلحه و زبیر فرمودد آنها حسادت ورزیده و فریب شیطان را خوردند.[43] شمر بنذی الجوشن نیز چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت؛ و به خاطر، به کربلا آمد و آن فاجعه را آفرید. شمر و مادر حضرت عباس هر دو از نسل «کلاب» بودند. کلاب یازده پسر داشت. امالبنین از نسل «کعب»، و شمر از نسل «ضِباب» است. پس، ارتباط خویشاوندی وجود ندارد؛ ولی شمر که میخواست این ارتباط را اثبات کند، به عباس گفت: «خواهرزادگان! شما در امان هستید». شمر شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفت، و اهل نماز و روزه و تهجد بود. برخی گفتهاند حافظ کل قرآن بوده است. او از فرماندهان سپاه امام علی (ع) در جنگ صفین و جانباز جنگ بود و در میدان نبرد تا شهادت پیش رفت. در تاریخ زندگانی او، نشانههایی از مبارزههای بیباكانه به چشم میخورد.
مروری گذرا بر زندگی شمر گویای روحیه جاهطلبی و فرصتطلبی اوست. به دلیل همین روحیه، وی همواره در عرصههای گوناگون تاریخ اسلام حاضر بود. به ویژه، آنجا كه نام و مسأله نان و جاه در میان بوده، حضور شمر آشكارتر است. وی از فرمان امام حسن (ع) روی برگرداند. در جنگ با سیدالشهداء (ع)، امیری یك لشكر چهار هزار نفری به او سپرده شد. خصوصیت شمر این بود که شکمپرست قهّاری بود، و او را «عبدالبطن» مینامیدند. در کربلا، هر روز 20 هزار نفر در فرات غسل شهادت میکردند! غسل به نیت کشتن امام معصوم و ذریه پیامبر اکرم (ص) قربة الی الله! در ظهر عاشورا وقتی اباعبدالله (ع) اذان گفتند، در طرف سپاه دشمن هم نماز میخواندند؛ و برخی از این افراد به میگفتند که نماز شما قبول نیست!
9- تفاوت روانشناسی معاویه و یزید: یزید، برخلاف پدرش، اوضاع را بر امام سخت کرد و ایشان را به شهادت رساند. یکی از ابعاد بررسی تفاوت رفتار معاویه و یزید، ابعاد روانشناسانه است. یزید سختگیر بود و حسین را در تنگنای ذلت یا شهادت قرار داد، ولی معاویه زیرک بود و معتقد بود در مقابل مردم باید نرمش نشان داد. معاویه در وصیتنامه خود به یزید، وی را به شدت از درگیر شدن با امام حسین (ع) برحذر داشت، و آن را به معنای زوال فوری حکومت و از دست دادن پایگاه اجتماعی یزید دانست. معاویه و سایر امویان به موقعیت مستحکم امام (ع) در جامعه اسلامی اذعان داشتند، اما یزید کینهتوز و کوتهبین بود.
10- تفاوت روانشناسی امام حسن (ع) و امام حسین (ع): مسئله مهم دیگر توجه به روانشناسی ائمه است. مفروض این است که هر یک از ائمه اگر جای دیگری بودند، همان عکسالعمل را نشان میدادند: «الحسن والحسین امامان قاما او قعدا». با این وصف، منافاتی ندارد که ائمه از نظر روانشناختی تفاوتهایی داشته باشند. بر اساس برخی روایات، مروان بنحکم به امام علی (ع) ناسزا گفت. حسن (ع) گفت اگر این تهمت نارواست، خدا تو را ببخشد. حسین (ع) فریاد زد که او به پدر ما فحش داده! و با مروان درگیر شد. در موسوعة کلمات الامام الحسین روایاتی دال بر این مسئله هست که روانشناسی حسنین (ع) با هم تفاوت داشته، امام حسین (ع) در ماجرای صلح برادرشان با معاویه، به ایشان اعتراض کردند.[44] همان گونه که اشاره شد، امکان تفاوت روانشناسی معصومان وجود دارد، اما باعث عوض شدن نقش سیاسی ایشان نمیشود. پس، بحث روانشناسی افراد به فهم موضوع کمک میکند، اما نباید واقعه مهم عاشورا (و ابعاد تاریخی، عرفانی و ...) را به تفاوت روانشناسی دو امام (ع) تقلیل داد.
6- 6- مسائل سیاسی
بر اساس مکتب آنال، نمیتوان از ابعاد سیاسی قضایای تاریخی غافل شد. بر اساس پسامدرنیسم، اولویت با سیاست است، و هر امر خصوصی نیز سیاسی تلقی میشود. معاویه معتقد بود خلیفه تنها در مقابل خداوند پاسخگو است، و نیاز نیست به مردم پاسخ دهد. به تعبیر دکتر فیرحی:
«تقابل دولت و جامعه عاشورا را به وجود آورد. اشرافیگری، استبداد و فاصله طبقاتی زمینه قیام عاشورا بود. حسین (ع) در چنین شرایطی قیام کرد و میدانست که پدر بزرگوارش نتوانست این قطار را از سراشیبی استبداد برگرداند. برعکس، شیب حرکت این قطار بیشتر شد، به شکلی که امکان نداشت جلوی آن را گرفت. جامعه احتیاج به آرمان داشت، و این امر در هر زمانی بازتولید میشود. امام حسین (ع) نه بیعت کرد، و نه به سوی جنگ رفت، و نه دعوت دیگران را رد کرد؛ کاری میکند که هر کس از هر زاویه نگاه کند او را قهرمان عاقل و سیاستمدار باهوش بداند؛ کسی که خونش را به قیمت گرانی فروخته و سرچشمه عدالتخواهی شده است».[45]
اگر بخواهیم این مسئله را از زمانی دورتر بررسی نماییم، باید گفت دولت پیامبر مبتنی بر قرارداد و کوچک بود، در حالی که بعد از ایشان، خصوصاً در دوران بنیامیه، دولت فربه شد. با مروری بر خلافت اسلامی از زمان پیامبر (ص) تا سال ۶۰ هجری و دوران خلافت یزید، میتوان دریافت که حکومت اسلامی در این مقطع در سراشیبی مشروعیت قرار گرفته و از دست سیاستمدارانی توانا و حاکمی معصوم، به دست جوانی قمارباز و شرابخوار افتاد، و مشروعیت حکومت اسلامی دچار بحران شد. امام حسین(ع) در منزلگاه «بیضه» چنین خطبه خواند و عمدتاً به مسائل سیاسی اشاره نمود:
«اى مردم! پیامبر خدا (ص) فرمودند: «هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار مىکند، و او با زبان و کردارش با وى به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیاندازد». نامههاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان ـ با خبر بیعت شما ـ به نزدم آمدند (و گفتند:) شما با من پیمان بسته که مرا در برابر دشمن تنها نخواهید گذاشت. اکنون اگر به بیعت خود وفادار ماندید، به رشد و کمال خود دست یافتید، من حسین بن على و فرزند فاطمه دختر رسول خدایم. من در کنار شما، و خاندانم در کنار خاندان شما است. اسوه و الگوى شما من هستم. اگر چنین نبودید و پیمانتان را شکستهاید و از بیعت خویش با من دست کشیدهاید، به جانم سوگند، این رفتار از شما ناشناخته (و عجیب) نیست؛ چرا که شما با پدر و برادر و پسرعمویم مسلم، همین گونه رفتار کردید! فریب خورده کسى است که فریب شما را بخورد. (در واقع این شمایید که) هماى سعادت را از دست داده، و بهره خویش را تباه ساختهاید. قرآن مىفرماید: «هر کس پیمان شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است»[46]. به زودى، خداوند مرا از شما بىنیاز خواهد کرد».[47]
7- 6- کوفه ازجهت اقتصادی ومنابع مالی (اقتصاد سیاسی)
از منظر اقتصاد سیاسی نیز میتوان اوضاع کوفه را تحلیل کرد. شغل اصلی مردم، تجارت وکشاورزی و نظامیگری بود. از آنجا که اکثر ایشان نظامی بودند، و از آن جهت که باید همواره در حالت آمادهباش باشند، از حکومت پول دریافت میکردند، و به دریافتی از حکومت عادت داشتند. لذا، تطمیع برخی از ایشان با سکه و زر میتوانست قابل پذیرش باشد. مسئله مهم دیگر آن بود که درآمدهای نامشروع از بیتالمال قطع، و رانتهای اقتصاد حذف شده بود. امام علی (ع) اموال به غارت رفته بیتالمال را مصادره کرد، و فرمود این اموال از آن خدا بوده و من پس میگیرم. وی این کار را از خلیفه مقتول آغاز کرد. لذا، عدهای به مکه، شام و برخی به یمن گریختند. امام همه زمینها و اموالی را كه عثمان بخشیده یا هبه کرده بود، مصادره کرد، و مردم را در توزیع اموال به سیاست خود آگاه ساخت.[48]
بدون شک، گروهی بودند که مساوات و عدالت علوی در عرصه اقتصادی را تاب نیاوردند، و علناً برخی از صحابه به تقسیم عادلانه بیتالمال اعتراض نمودند. امام علی (ع) ابورافع را مسئول بیتالمال کرد و از او خواست آمار مردم و موجودی بیتالمال را برآورد نماید، و به هر نفر 3 درهم پرداخت کند. برخی مخالفین آن را نگرفتند؛ چرا که این عمل را توهین به خود قلمداد میکردند. برخی نیز لب به اعتراض گشوده، مقرری دوران عثمان را از حضرت مطالبه مینمودند.[49] حتی این کار مورد اعتراض سهل بنحنیف قرار گرفت و عرض کرد شما به اندازه غلام من به من پول میدهید! حضرت فرمود: «در حکومت من انسانها باهم فرقی ندارند، و همه بنده خدا هستند».[50] حضرت فرمود: «نوک قلم ها را باریک بتراشید و فاصلۀ سطرها را کم کنید و از زیادهروی در هزینه نمودن بیتالمال بپرهیزید؛ زیرا اموال مسلمانان نباید متحمل ضرر شود».[51] وی با آمدن طلحه و زبیر شمع بیتالمال را خاموش، و شمع شخصی خود را روشن کرد تا نشان دهد امثال طلحه و زبیر در حکومت او جایی ندارند.
از سویی دیگر، فتوحات متوقف شده بود، و صحابه از خراج، مالیات، جزیه و غنائم فتوحات نصیبی نداشتند. در حقیقت، توقف فتوحات باعث شد منابع سرشار مالیاتی و غنائم به مدینه سرازیر نگردد. این منبع درآمدزا برای برخی صحابه بسیار سنگین بود. نکته قابل تأمل این که فتوحات رنگ و لعاب جهاد ابتدایی داشت، در حالی که در سیره پیامبر (ص) جهاد دفاعی مطرح بود. در زمان حضرت، و همچنین در قرآن کریم، اثری از جهاد ابتدایی وجود ندارد. مسلمین، بالاخص در زمان خلیفه دوم، به مناطقی حمله میکردند که از لحاظ مادی با اهمیت بود و غنائم زیادی را در برداشت. حتی با اسارت زنان و کودکان و فروش آنان به عنوان برده و کنیز درآمد خوبی کسب میکردند. در دوران حکومت حضرت علی (ع)، اما، هیچ نبردی برای گسترش قلمرو اسلامی صورت نپذیرفت؛ و از این حیث، درآمدی هم برای صحابه در پی نداشت. از این رو، برخی از مستشرقین در عین حال که امام علی (ع) را شجاع میخواندند، او را بیتدبیر دانستند؛ زیرا مرزهای حکومتی خود را گسترش نداد و تنها با سه جنگ داخلی درگیر بود.
با مرور گاهشمارانه وقایع میتوان وضع حساس سال 61 هجری را از بعد اقتصاد سیاسی دریافت. سالهای ۱۳ تا ۲۳ سالهای فتوحات بزرگ در زمان خلیفه دوم بود که امپراطوری روم و چند دولت وابسته به روم فرو میریزد و دریایی از ثروت وارد دولت اسلامی میشود. از سال ۲۵ تا ۳۵، در زمان خلیفه سوم، نشانههای فساد شکل میگیرد؛ و با خصوصیسازیهای زمان عثمان ثروتمندان بزرگی پیدا میشوند به شکلی که هر کدام دارای انباری از ثروت هستند. عبدالرحمن عوف، به طور مثال، صدها هزار سکه داشت. سال ۳۵ تا ۴۱ متعلق به حکومت حضرت امیرالمومنین است که تلاش نافرجامی برای اصلاح و بازگشت به سنت پیامبر تلقی میشود. از سال ۴۱ تا ۶۰ بازگشت به دوره عثمان است؛ چراکه در دوران معاویه انباشت نابرابر قدرت و ثروت به اوج خود میرسد. در زمان معاویه، حکومت به حالت الیگارشی بازگشت میکند، نخبهسالاری یا اشرافگرایی اتفاق میافتد و شاهد سنت اشرافی مکه و سنت شاهی ایران و سنت دینسالاری رم هستیم! فساد در دوره خلیفه سوم رخ داد، و در دوره بنیامیه نهادینه شد. امام حسین (ع) در مکان بیضه این گونه فرمود: «هان اى مردم! این گروه (بنىامیه) به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروى خداوند سرپیچى کردهاند، فساد را آشکار ساخته و حدود الهى را معطل گذاشتهاند. آنان بیتالمال را به انحصار خویش درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردهاند و من از همه کس سزاوارترم».[52] این فراز به خوبی نشان میدهد حضرت به ابعاد اقتصاد سیاسی قیام عاشورا نیز باور دارند.
نتیجه گیری
بر اساس مطالب پیشگفته، چون تحلیلهای سنتی و اثباتی نمیتواند همه ابعاد حادثههای تاریخی را پوشش دهد و تبیین کند، برای درک کاملتر این حادثه بزرگ و تاریخساز باید از روش مورخان مدرن فرانسوی، مکتب آنال، بهره گرفت. در این مکتب که از قرن بیستم ظهور کرده، اولاً واقعه تاریخی را باید در طولانیمدت بررسی کرد؛ و به همین دلیل، واقعه عاشورا را از زمینههای آن- حتی از دوران قبل از ظهور اسلام- مورد بررسی قرار دادیم. دوم، آن که باید ابعاد مختلف دینی، سیاسی، جامعهشناختی، روانشناختی، ژئوپولیتکی، جمعیتشناختی، اقتصادی و اجتماعی واقعه در کنار هم و در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. در واقع، میتوان گفت اکتفا به دو منظر دینی و سیاسی نمیتواند ما را به درک و نگاه جامعی از حادثه کربلا برساند و تاریخنگاری سنتی از این منظر دچار کاستیهای جدی است. به تعبیر امام حسین (ع)، ماهیت قیام عاشورا صرفاً سیاسی و اقتصادی نبوده و ابعاد گوناگون دارد: «انّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی».
در مجموع، ميتوان گفت مكتب آنال از جهاتی با سطح دوم نظریه همروي (همروی روششناختی) و كثرتگرايي روششناسانه مقايسه است؛ و از این منظر میتوان در پاسخ به سوال اصلی پژوهش- ضمن بررسی ابعاد مختلف واقعه عاشورا- به مسائل زیر اشاره نمود:
- اولاً، تحلیل عاشورا بر اساس مکتب آنال، به شکل خاص، دستاوردهای جدیدی به همراه دارد؛
- ثانیاً، علوم انسانی جدید، و عقل بشر، میتواند به واکاوی زوایای پنهان عاشورا کمک کند؛
- ثالثاً، مبنای تئوریک و روششناسانه این جمع، روشهای ترکیبی است.
- رابعاً، مکتب آنال با روشهای ترکیبی و بینارشتهای قرابت دارد؛
- خامساً، در کلام امام حسین (ع) در خصوص تحلیل عاشورا، توجه به ابعاد سیاسی و اقتصادی بیش از مسائل دینی است؛
- سادساً، واقعه عاشورا را باید در تاریخ درازمدت تحلیل کرد؛
- سابعاً، از منظرهای متفاوت میتوان به واقعه عاشورا نگریست؛ و
- درنهایت، این که: رویکردهای فوق قابل جمع به نظر میرسند.
منابع و مآخذ
ابن ابیالحدید (1404)، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، تصحیح محمدابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. ج6
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (1992)، المعارف، محقق: ثروت عکاشه، الهيئة المصرية العامة للکتاب، 1992.
اركون، محمد (1998)، قضايا في نقد العقل الديني، بیروت، دار الطليعة للطباعة و النشر.
بحرانیپور، علی (1401)، بومیسازی مکتب آنال، خبرگزاری دنیای اقتصاد، شماره خبر: ۳۸۸۰۹۹۲، لینک قابل دسترس:
https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4 %D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-36/3880992-%D8%A8%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%A2%D9%86%D8%A7%D9%84
ثقفي ، ابراهيم بن محمد (1374)، الغارات، مترجم: عبدالمحمد آیتی، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، سازمان چاپ و انتشارات.
جعفریان، رسول (1381). حیات سیاسی فکری امامان شیعه، قم: انصاريان.
خلیفه بن خیاط (1995)، تاریخ خلیفه، ترجمه مصطفى نجيب فواز و حكمت كشلى فواز، بیروت، دار الکتب العلمية.
دلاور، علی (1401)، روش تحقیق در روانشناسی و علوم تربیتی، تهران، ویرایش.
راوندی، مرتضی (1340). تاریخ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر.
شریفی، محمود (1377)، موسوعة کلمات الامام الحسین، مترجم: علی اشرف مویدی، تهران، انتشارات معروف.
شریفینیا، محمدحسین (1402)، « معاویه سلوک اجتماعی را شرطی کرد»:
https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1601758
شیخ صدوق (1382)، الخصال، ترجمه محمدباقر کمرهای و دیگران، قم، نشر علمیه.
شیخ مفید (1367)، الجمل، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی.
شرفالدین، سیدحسن، و چراغی کوتیانی، اسماعیل (1393)، «نقش فرهنگ و ساختارهای فرهنگی در تحولات جمعیتی»، معرفت فرهنگی اجتماعی، سال ششم، زمستان 1393 ، شماره 1 (پیاپی 21).
فضلینژاد ، احمد (زمستان 1387). «پژوهشی در روششناسی و تاریخ نگاری مکتب آنال»، نامه تاریخپژوهان، ش 16، ص 47-81.
فیرحی، داود (1399). «عاشورا جنگ و مبارزه نبود، فرار از بیعت بود»، عصر ایران، کد خبر ۷۴۴۴۶۲، قابل مشاهده در:
https://www.asriran.com/fa/news/744462
---------- (1400)، «جامعهشناسی سیاسی قیام عاشورا»:
https://www.isna.ir/news/8607-03495/
کاشفی، ملاحسین (1371)، روضة الشهداء، تصحیح حاج شیخ ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیة.
کریمی، بهزاد (1389)، «مکتب تاریخنگاری آنال»، مجله تاریخ و تمدن اسلامی، سال 6، ش 1، ص 167-191.
کاشفی، ملاحسین (1371)، روضة الشهداء، تصحیح حاج شیخ ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیة.
لچت، جان (1383)، پنجاه متفكر بزرگ معاصر: از ساختارگرايي تا پسامدرنيته، مترجم؛ محسن کریمی، تهران، خجسته.
منوچهري، عباس (1392)، «تأسي نقادي جريانات فكري معاصر از دستگاه دوركيمي»، مجله فرهنگ امروز، شناسه خبر: 8136، قابل بازیابی در:
https://www.farhangemrooz.com/news/81368
محمودی، محمدباقر (1376)، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، تصحیح عزیز آلطالب، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
[1] . استاد تمام رشته علوم سیاسی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی (ss.haghighat@gmail.com)
[2] . دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای، دانشگاه شیراز (Mhmdhsn1377@gmail.com)
[3]. بهزاد کریمی، «مکتب تاریخنگاری آنال»، ص 2.
[4]. ترايان استويانويچ، روش تاريخي يا پارادايم آنال، ص58.
[5]. علی دلاور، روش تحقیق در روانشناسی و علوم تربیتی، ص84.
[6]. Annales d'histoire économique et sociale
[7]. period
[8]. object
[9]. The subject of study
[10]. durée
[11]. longue durée
[12]. جان لچت، پنجاه متفكر بزرگ معاصر: از ساختارگرايي تا پسامدرنيته، ص 141-149.
[13]. سيدمحمد آلمهدي، بنيادگذاري شالودههاي نوين تاريخ انديشه عربي، ص 268.
[14]. احمد فضلینژاد، «پژوهشی در تاریخنگاری آنال».
[15]. احمد فضلینژاد، «پژوهشی در تاریخ آنال»، ص50.
[16] . علی بحرانیپور، «بومیسازی مکتب آنال».
[17]. محمد اركون، نقد عقل اسلامي، مقدمه مترجم، ص 9-19.
[18]. محمد اركون، قضايا في نقد العقل الديني، ص 50-51.
[19]. progressive- regressive method
[20]. محمد اركون، نقد عقل اسلامي، ص 26.
[21]. عباس منوچهري، «تأسي نقادي جريانات فكري معاصر از دستگاه دوركيمي».
[22]. قال الإمام الحسين بن علي ( عليه السَّلام ): «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا ، وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون» (محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 116).
[23]. سیدحسن شرفالدین، و اسماعیل چراغی کوتیانی، «نقش فرهنگ و ساختارهای فرهنگی در تحولات جمعیتی»، ص 9.
[24]. داود فیرحی، «جامعهشناسی سیاسی قیام عاشورا».
[25]. همان.
[26] . محمدحسین شریفینیا، « معاویه سلوک اجتماعی را شرطی کرد».
[27] . همان.
[28] . همان.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 73.
[30] . ملاحسین کاشفی، روضة الشهداء، ص 272.
[31]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 215.
[32] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 208. تحقیق و مقدمه آن به قلم ثروت عکاشه
[33] . خلیفه بنخیاط، تاریخ خلیفه، ص 185. ترجمه مصطفى نجيب فواز و حكمت كشلى فواز
[34] . شیخ مفید، الجمل، ص 383.
[35]. لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ // لأهلّوا و استهلّوا فرحاًثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ
[36]. عجّت نساء بنی زیاد عجّة کعجیج نسوتنا غداة الارنب
[37]. هذه واعیة بواعیة عثمان!
[38]. رسول جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، ص 39-40.
[39]. امام علی (ع)، نَهْجُ السّعادَة فی مُسْتَدْرَکِ نَهجُالبلاغة، ج 1، ص 212. نویسنده محمدباقر محمودی
[40]. ابواسحاق ثقفی، الغارات، ص 186. ترجمه عبدالمحمد آیتی
[41]. همان، ص 187.
[42]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 21
[43] . امام علی، نهج البلاغه، خطبه 205.
[44] . محمود شریفی (و دیگران)، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 200-205 (قال الحسن: فانی مسلّم هذا الامر الی معاویة. فقال له اخوه الحسین: یا اخی! اعیذک بالله من هذا! فقال الحسن: والله لافعلن و لاسلمن هذاالامر الی معاویة. و فی روایة: قال الحسین: نشدتک اللهَ ان تصدق احدوثة معاویة و تکذب احدوثة علی. و فی روایة اخری: انشدک الله ان تکون اول من عاب اباک و طعن علیه و رغب عن امره. و فی اخری قال: او خرّ انفی بموسی لکان احب مما فعله اخی. فقال الحسن: انی لا اری ما تقول، والله لئن لم تتابعنی لاَسندتک فی الحدید، فلا تزال فیه حتی افرغ امری. و فی روایة اخری قال الحسین: اعیذک بالله ان تکذب علیاً فی قبره و تصدق معاویة. فقال الحسن: والله ما اردت امرا قط الا خالفتنی الی غیره، والله لقد هممت ان اقذفک فی بیت فاطیّنه علیک حتی اقضی امری. فلما رأی الحسین غضبه قال: انت اکبر ولد علی، و انت خلیفته، و امرنا لامرک تَبَع، فافعل ما بدا لک).
[45]. داود فیرحی، «عاشوراجنگ و مبارزه نبود، فرار از بیعت بود».
[46] . فتح: 10: فَمَنْ نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ.
[47] . «أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. قَدْ أَتَتْنی کُتُبُکُمْ، وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لا تُسَلِّمُونی وَ لا تَخْذُلُونی، فَاِنْ تَمَمْتُمْ عَلى بَیْعَتِکُمْ تُصیبُوا رُشْدَکم، فَأَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ، وَابْنُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)، نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ، فَلَکُمْ فِىَّ أُسْوَةٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَخَلَّعْتُمْ بَیْعَتی مِنْ أَعْناقِکُمْ فَلَعَمْری ما هِىَ لَکُمْ بِنُکْر، لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِأَبی وَ أَخی وَابْنِ عَمِّی مُسْلِم! وَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ، فَحَظُّکُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصیبُکُمْ ضَیَّعْتُمْ (فَمَنْ نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ) وَ سَیُغْنِى اللّهُ عَنْکُمْ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».
[48] . ابن ابیالحدید، پیشین، ج 7، ص 37.
[49]. رسول جعفریان، حیات سیاسی فکری امامان شیعه، ص 67.
[50] . همان.
[51] . خصال شیخ صدوق، باب الخمسة، صفحۀ310.
[52]. «ألا وَ إِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ».