دیدگاه حداکثری، حداقلی و همروی به فقه سیاسی
فارابى فقه را علمى میداند كه به وسيله آن مىتوان از معلومات شرعى، مجهولات را استنباط کرد.[2] به گفته جابرى، اگر روا باشد كه تمدن اسلامى را با نام يكى از فرآوردههايش بناميم، بايد بگوييم كه تمدن اسلامى، «تمدن فقه» است.[3] فقه سياسى، ديدگاهى تكليف محورانه دارد؛ و كمتر از «حق» بحث مىكند. در فقه سياسى شيعه و اهلسنت، ساختار هرمى قدرت مفروض گرفته شده است. بر اين اساس، حاكم و هيأت حاكمه در رأس هرم، مردم در قاعده آن و اشراف و درباريان و امثال آن در بينابين قرار مىگيرند. فقيهان سنى و شيعه در طول تاريخ، از منبع قدرت و مشروعيت دولت اسلامى و صفات معتبر در حاكم اسلامى، بحث كردهاند. در اين بين، همواره سؤالهایی از قبيل نوع قدرت مشروع، ارتباط آن با تغلب، ارتباط عالمان با حکومتهای جائر، و محدوده ولایت حاکم مطرح بوده است. پاسخ عالمان اهل سنت و شيعه در این خصوص تا اندازهاى متفاوت است. كسب قدرت میتواند با نصب الهى، بيعت، انتخاب اهل حل و عقد، انتخاب صاحبان اصلى قدرت (و به قول ابنتيميه، اهل الشوكة)، تغلب (قهر و غلبه) و نظر اكثريت به دست آيد. مشروعيت وصفى براى قدرت است؛ و بيعت، شورا و امر به معروف مىتوانند قدرت هيأت حاكمه را محدود كنند. فقيهان اسلامى به اين علت، از راههاى كسب قدرت و ارزيابى آنها بحث كردهاند كه دلمشغول مشروعيت قدرت بودهاند؛ هرچند بر اساس ساختار سنتى و هرمى قدرت، براى مهار و تحديد آن سازوكارهاى تضمينشدهاى نیاندیشیدهاند. سیاست قدیم در پاسخ به سؤال «چه کسی باید حکومت کند؟»، بر صفات حاکم متمرکز بوده؛ نه بر ساختار نظام سیاسی و پاسخ به سؤال «چگونه باید حکومت کرد؟». فقه سياسى با حوزههاى نزديك به خود (مثل حقوق) ارتباط دارد. نسبت «انديشه سياسى» و «فقه سياسى»، عموم و خصوص مطلق است؛ يعنى، هرآنچه در فقه سياسى مطرح مىشود، به نوعى انديشه سياسى است؛ اما انديشه سياسى مىتواند شكل غير فقهى نيز داشته باشد.
در طبقهبندی علوم، فقه سیاسی (شيوه فقاهتی، در دو گروه شيعه و سنی) در مقابل یک گرایش اصلی به نام فلسفه سیاسی و چند گرایش فرعیتر همانند شيوه ادبا (يا انديشه اندرزنامه نويسان)، شيوه تاريخی (همانند طبری و جوينی)، شيوه عرفانی (همانند حلاج و سهروردی)، قرار میگیرد.[4] تقسيم سهگانه روزنتال (فلسفه سياسى، شريعتنامه نويسى و اندرزنامه نويسى)، مورد توجه انديشمندان پس از او واقع شد. طبقهبندی سهگانه روزنتال با تقسيمبندی دانشهای سياسی نزد خواجه نصير هماهنگی پيدا میکند. از ديدگاه خواجه، يک نوع سياست در علوم اوايل فرا زمانیاند؛ نوع دوم در نواميس (فقه)، و نوع سوم در آداب قرار میگرفت. اين طبقهبندی هماهنگی کاملی با تثليث روزنتال دارد؛ چرا که آن سه به ترتيب معادل فلسفه سياسی، فقه سياسی (يا شريعت نامه نويسی) و اندرزنامه نويسی قرار میگيرد. «شریعتنامه» و «فقه سیاسی» اصطلاحات جدیدی هستند؛ با این تفاوت که اصطلاح اول به اهل سنت در دوره میانه مربوط میشود و ارتباط با قدرت سیاسی و نصیحت به حاکمان برای تثبیت قدرت را فرض میگیرد؛ در حالی که فقه سیاسی – که برای اندیشه سیاسی نقلی شیعه به کار میرود- اعم است و بخشی از فقه تلقی میشود که در سالهای اخیر ادعای مستقل شدنش (به عنوان یک رشته علمی[5]) مطرح شده است. در این مقاله پس از مروری بر مفاهیم فقه سیاسی، اعتبار آن از سه دیدگاه حداکثری، حداقلی و همروی مورد بررسی قرار میگیرد. «نظریه همرَوی» راه ميانه، و يا راه سومی بين دو گرايش متنی حداکثری و گرايش فرامتنی حداقلی به شمار میرود؛ و بر تعامل ادله عقلی با ادله قرآنی – روایی تکیه میزند. برخی متنگرایان که حداکثری هستند، معتقدند هر آنچه در حوزههای فردی و اجتماعی نیاز داریم، با رجوع به متن به دست میآید. انتظار ایشان از دین حداکثری است. برعکس، حداقلیها انتظاری از دین جز مبدأ و معاد ندارند. ایشان احکام اجتماعی و سیاسی را در حیطه متون دینی نمیجویند؛ و بنابراین فقه سیاسی را معتبر نمیدانند. نظریه همروی از یک طرف در صدد تبیین ارتباط تعاملی ادله متنی و فرامتنی است؛ و از طرف دیگر بین دو گرایش حداکثری[6] و حداقلی[7] قرار میگیرد.
برخی از مهمترین مفاهیم فقه سیاسی عبارتند از:
1- ولايت: این مفهوم در نظريه ولايت مطلقه فقيهان، به رهبر جامعه اسلامى نقش حداكثرى مىدهد؛ در حالی که در نظريه ولايت مقیده انتخابى، ولايت قابليت تقييد به شرايطى را دارد كه مخالفت با اصول و احكام الزامى شرع ندارد.[8] در برخی نظریهها همانند نظریه دولت انتخابی و نظریه وکالت، اساساً عنصر ولایت وجود ندارد.
2ـ بيعت: بيعت از مقوله تعهد است؛ و طبعاً مشمول «اوفوا بالعقود» مىشود و لازم الاجراست. برخی معتقدند بيعت ماهيتاً عبارت است از وسيله انشاى ولايت.[9] در اين كه بيعت در خصوص ولايت معصومان(ع) نقشى ايفا مىكند يا صرفاً ابزار تحقق مشروعيت و حكومت آنهاست، اختلاف نظر وجود دارد.
3ـ شورا: بنابر مبناى نظريه مشروعيت الهى ـ مردمى مانند ديدگاه صدر و شمسالدين، مشورت در حكومت موضوعيت دارد.[10] ممكن است تلقى خاص از شورا بتواند ابزارى در راستاى تحديد و توزيع قدرت محسوب شود. براى نمونه، اگر مشورت را براى هيأت حاكمه امرى لازم بدانيم، قدرت تا حدى محدود شده است.[11]
4ـ مصلحت: رمضان البوطى ضوابط كلى مصلحت را چنين برمىشمارد: در مقاصد عامه شريعت و مربوط به دين، نفس، عقل، نسل و مال داخل باشد، با كتاب و سنت مخالفتى نداشته باشد، تقدم اهم بر مهم در آن رعايت شود، مناسبت با زمان و مكان در آن ملاحظه گردد، مصلحت در مرتبه ضرورى يا حاجىّ باشد،
و) زمينه مصلحت، دايره عبادات نباشد.[12] شاطبی مهمترین فقیهی است که «فقه المقاصد» را در بین اهل سنت مطرح کرده است. از دیدگاه وی، دین مقاصدی دارد که باید احکام شریعت در آن راستا فهم شوند. از آنجا كه مرجع اصلى تشخيص مصلحت در فقه شیعی ولى فقيه فرض شده، تصور مىشود كه وى میتواند با توجه به سازوكارهاى درونى (آگاهى به مسائل زمان و شرايط سياسى و اجتماعى و اقتصادى جامعه خود و جهان، و همچنين آشنايى با مبانى و احكام شريعت) و سازوكارهاى بيرونى (همانند تشكيل گروههاى كارشناسى، مشورت با صاحبنظران، نصيحت، امربهمعروف و نهىازمنكر و همهپرسى و رأىگيرى) مصالح امت اسلامى را تعيين نمايد. با توجه به آن كه مصلحت به خوبى در فقه سياسى شيعه تحديد نشده[13]، باب واسعى را شامل مىشود. از طرف دیگر، اين عامل با توجه به مقتضيات مدرنيته میتواند در كارآمدى نظام اسلامى نقشى مهم ايفا كند.[14]
5ـ امر به معروف و نهى از منكر: امر به معروف، نهی از منکر و نصيحت ائمه مسلمين عناوین مهمى هستند كه در روايات اهل بيت(ع) مورد تأكيد قرار گرفته، و عامل مهمى در راستاى مهار قدرت تلقى مىشوند. پيامبر اكرم(ص) فرمودند سه چيز است كه وجدان پاك فرد مسلمان از آن فروگذارى نمىكند؛ و بر خود روا نمىدارد كه درباره آن كوتاهى كند: خلوص نيت در رفتار و كردار، اندرز نسبت به مسئولان امر و پيوستن به جماعت مسلمان.[15] از ديدگاه امير مؤمنان(ع)، اگر خواص مرتكب منكرى شوند، اين وظيفه عامه مردم است كه به آنان خرده گيرند؛ وگرنه هر دو دچار عاقبت سوء میشوند.[16] ضرورت و اهميت نصيحت حاكمان به دو امر برمىگردد: اطلاع رسانى و ارشاد، و كنترل و اصلاح. ميرزاى نايينى نيز بر اين عقيده است كه با نبودن عصمت در حاكم، با دو چيز بايد جلوى استبداد را گرفت: يكى با قانون كه حدود اختيارات حاكم و حقوق ملت را مشخص مىكند؛ و ديگرى با استوار داشتن اساس مراقبه و محاسبه. در نظام اسلامى براى آحاد ملت حقى به عنوان نصيحت ائمه وجود دارد.[17]
اعتبار فقه سیاسی، رویکرد حداکثری
فقه سياسی بخشی از فقه است که به تکاليف زندگی سياسی فرد مسلمان اختصاص دارد؛ و موضوعات مربوط به کشورداری و حکومت را مورد بحث قرار میدهد. اساساً فقه دانشی نصمدار تلقی میشود که در شرايط خاص تاريخی در راستای فهم فرمان و حکم الهی از متون دینی درباره کنشها و افعال انسانی شکل گرفته است. گزارههای فقه سياسی بر اين اساس، از سنخ گزاره های هنجاری است؛ و احکام آن يا وضعی[18] است و يا تکليفی (احکام پنجگانه). برخى فقيهان، حداکثریها، با این پیشفرض كه شريعت براى هر موضوعى، حكمى دارد، فقه را پاسخگوى تمامى نيازهاى بشر، و خود را مستغنى از ديگر علوم مىديدند. عقل بشر از دیدگاه رویکرد حداکثری ناخودبسنده است. از ديدگاه حداکثری، انسان موجودی غايتمدار ، مرکب از جسم و روح ، دارای دو نوع نيازهای مادی و روحی يا معنوی است؛ و کمال او در تامين نيازهای اخير وی ریشه دارد. از سوی ديگر، عقل آدمی به تنهايی قادر به شناخت نيازهای روحی و متعالی خود وتامين آنها نيست؛ و از اين رو، نياز به راهنما دارد.[19] راهنمايی بايد توسط کسی انجام شود که شناخت کامل به نيازها و خوشبختی انسان داشته باشد؛ و چنين کسی تنها خداوند متعال است. خداوند نيز از راه ارسال پيامبران و تشريع دين اين لطف را در حق بندگان خويش روا میدارد. از اين رو، عقل انسانی در يافتن راه سعادت نيازمند دلايل نقلی و سمعی است.[20] ضرورت چنين هدايتی، توجه به نفس شرور انسانی است که او را در معرض اغواء و فريب شيطان قرار میدهد.[21] نگرش حداکثری کمال و جامعيت دين را در رديف هم قرار داده؛ و از ادعای کمال دين به جامعيت آن میرسد. از اين ديدگاه، دين خداوند هم دارای کمال است، و هم دارای جامعيت؛ يعنی به همه نيازهای زندگی انسان، چه دنيوی و چه اخروی و چه مادی و چه معنوی، توجه داشته؛ و برای آن دستورالعمل و برنامه تنظيم کرده است.[22] در رویکرد حداکثری، معرفت دينی چندان به موقعيت و شرايط تاريخی مفسر وابستگی ندارد؛ و بر اساس مبناگروی، تکثرگرایی در قرائتهای دینی امری پذیرفته نیست. حداکثریها بر اساس مرجعيت انحصاری دين بر اين باورند که با وجود تفسيرپذيری دين و متون دينی، تنها يکی از نفاسير و برداشتها معتبر و قابل استناد است.[23] طبق نظر حداکثریها، رسالت و اهداف دين تنها با بيان تعاليم و احکام لازم برای سعادت انسانها محقق نمیشود؛ بلکه به اجرای آنها وابستگی دارد. از اين رو، تاسيس حکومت به عنوان ابزاری برای اجرای شريعت يکی از ابعاد و شؤون رسالت پيامبر اسلام (ص) بوده؛ و در عصر غيبت نيز افرادی که از سوی امامان نصب شدهاند، که همان فقهای جامعالشرايطاند، حق حکمرانی و صدور فرمان را دارند.[24]
عدم اعتبار فقه سیاسی، رویکرد حداقلی
عقل بشر از دیدگاه حداقلی خودبسنده است. رویکرد حداقلی به توانمندی عقل انسان در امور اجتماعی اعتقاد دارد؛ چرا که اساساً احکام اجتماعی، بر خلاف احکام عبادی، رازآلود نیستند. بر این اساس، نفی اعتبار مستقل عقل و اعتقاد به نابسندگی آن نه تنها بنياد دين را تقويت نمیکند، بلکه باعث سستی آن نیز میشود. گذشته از اين، فهم دين و متون دينی نيز به مدد همين نيرو صورت میگيرد. دادههای یقینی عقل بر هر نوع فهم دینی تقدم دارند. حداقلیها بین کمال دین و جامعيت آن تفکیک قائل میشوند. ایشان استدلال میکنند که دين خداوند هر چند کامل است، ولی کمال آن در محدوده رسالت و قلمرو انتظارات از آن است.[25] انتظار از دین نزد حداقلیها به مبدأ و معاد محدود میشود. در نگرش حداقلی، برخلاف رویکرد حداکثری، معرفت دينی امری بشری تلقی میشود؛ و از ديگر معارف بشری تغذيه میکند. متون دينی همچون ساير متون تفسيرپذيرند؛ و در پرتو انتظارات، علايق و پيشفهمها، پرسشها، موقعيت و شرايط تاريخی مفسر تفسير میشوند.
مخالفان مرجعيت انحصاری دين با استناد به تکثر برداشتها و تفاسير موجود از متون دينی، به عنوان يک واقعيت انکار ناشدنی در تاريخ انديشه دينی، بر عدم امکان مرجعيت رسمی و انحصاری برای فهم دين استدلال میکنند.[26] از ديدگاه کثرتگرايان، حذف اين تکثر و بازگرداندن آنها به وحدت نه ممکن است، و نه مطلوب. رویکرد حداقلی رسالت اصلی دين را ارائه برنامه برای زندگی دنيوی نمیداند؛ و چون شارع اين گونه امور را به عقول بشری واگذار کرده، دين در حد بيان حداقل مطلوب در این امور دخالت میکند. ایشان بر اساس تاريخمندی احکام شريعت و با توجه به دگرگونی دائمی مناسبات اجتماعی، معتقدند هرگز نمیتوان حکم ابدی برای آنها صادر کرد.[27] از اين رو، اصل اولی در مواجهه با شريعت و احکام آن، تاريخمندی و اختصاص آنها به زمان و مکان است. صرف نظر از تاريخمندی احکام شريعت، به اعتقاد حداقلیها، رويکرد حاکم بر اين احکام در امور مربوط به حوزه اجتماع و سياست، امضاء و تاييد و يا در نهايت تعديل عرف رايج زمانه و بنای عقلا بوده؛ و شارع در اين موارد قصد تاسيس حکم جديد نداشته است[28].
حداقلیها فقه سیاسی را ناکارآمد میدانند. به اعتقاد ایشان چون احکام سياسى را زمانى ـ مكانىاند؛ بسيارى از احكام شرعى (مانند حكم بريدن دست و سنگسار) امروزه موضوعيت خود را از دست میدهند؛ و تنها روشهايى هستند كه به زمان و مكان خاص محدودند. روش بايد با زمينه[29] هر جامعه و دوران خاص هماهنگ باشد؛ لذا هدف پیامبر (ص) نه تشریع قانون جزا برای جرم زنا و مانند آن، بلکه برای مهار کردن زیادهرویهای آن دوران بوده است. از این دیدگاه، شواهد و قرائن تاریخی نشان میدهد که سایر تدبیرات عصر رسول که به سیاسات و ولایت عامه مربوط میشود، مانند بیعت و شورا، از همین قرار بوده؛ و پیامبر اکرم (ص) در صدد تأسیس نظام ویژهای در آن ابواب نبوده، و به عرف عادلانه زمانه خود عمل میکرده است.[30] «در باب سياست، باب بستر عقلايى مخدوش شده است. در اينگونه موارد، دليل اجتهادى وجود ندارد؛ و همه در منطقهالفراغ جاى مىگيرند. ما بايد سيستمى بر اساس «عدالت و رحمت» تأسيس كنيم».[31] به تعبیر سروش، فقه شبيه طبيعيات گذشته، ذخايرش به پايان رسيده است.[32] بر اين اساس، فقه ويژگىهاى زير را داراست: بشرى و ناقص بودن، دنبالهرو بودن (نه طراحى و جامعهسازى)، حيلتآموزى (مثل علم حقوق)، ظاهربينى، هماهنگى با اخلاق و معيشت نازل، مصرفكننده بودن از جهان شناسى، انسانشناسى، زبانشناسى و جامعهشناسی، اقلى بودن (در حد رفع خصومت)، تأثر از ساختار اجتماع، تكليف مدارى و قائل بودن به مصلحتهاى نايافتنى حتی در احكام اجتماعى (در قرائت فقه سنتى).[33]
اعتبار فیالجمله فقه سیاسی، نظریه همروی
شاید بتوان نظریه همروی، نظریهای که نگارنده در حال بررسی آن است، را ادامه کوشش نایینی و آخوند خراسانی در سنجش ظرفیت فقه در مقابل تجدد ارزیابی کرد. «همروی» ترجمه confluence است؛ که داریوش آشوری این اصطلاح را به «همآمیزی» ترجمه کرده است. نظریه همروی راه سوم و بینابینی نسبت به حداکثریها و حداقلیها و به مثابه نقطه تلاقی ادله متنی و فرامتنی تلقی میشود. بر اساس نظریه همروی، ادله متنی و فرامتنی هر دو – بر اساس تفصیلی که خواهد آمد - کارآیی دارند. به طور مثال، در مباحثی که تخصص محوریت دارد و شارع مقدس ما را به عرف ارجاع داده (همانند مدیریت سیاست خارجی دولت اسلامی)، نقش متون مقدس به مراتب کمتر؛ و در آنجا که عقل به تکافؤ ادله میرسد و به منابع وحیانی نیاز پیدا میکند (همانند تعریف مرز عدالت اجتماعی یا عدالت اقتصادی)، نقش ادله متنی به مراتب برجستهتر میشود. اصطلاح متنی و فرامتنی ترجمه textual و meta-textual است. متنی بودن به عنوان يك گرايش فكر دينی - اعم از تفكر اسلامی و شیعی - اين است كه برای تحليل پديدهها اساساً باید سراغ متون رفت. به طور مثال، در مورد موضوعی همانند مشروعيت، یگانه راه آن است كه سخن خداوند در این مورد کشف شود. متنی در مقابل فرامتنی قرار دارد. چون حداکثری و حداقلی بودن طیفی است، حتی برخی حداکثریهای متنی افراطی معتقدند فيزيک و شيمی را نیز در دین باید جستجو کنیم. گرايش حداقلی معتقد است دین و قرآن برای ارتباط انسان و خداست؛ و امور اجتماعی به عقل بشر واگذار شده است. نظریه همروی، بين گرايش حداقلی و حداکثري، راه سومی را پیشنهاد میکند. البته متنی بودن الزاماً به حداکثری بودن نمیانجامد؛ همان گونه که همه فرامتنیها حداقلی نیستند. يكی از جهات مثبت گرايش فرامتنی این است كه به براهين عقلی و ماقبل دینی توجه میكند. وجه دوم، آن است كه به حسن و قبح عقلی و استقلال عقل در امور اجتماعی و سیاسی عنایت دارد. در مقابل، گرايش متنی مستقيماً سراغ قرآن و روایات پيغمبر و ائمه میرود. اگر فرامتنیها تکلیف مسئله عدالت و حقوق بشر را تنها در خارج دین تعیین میکنند، متنیها از این نقطه قوت برخوردارند که به هر صورت وارد اصل متن شده، مراد شارع مقدس را از این بین در مییابند. قرآن قطعیالسند و ظنیالدلاله، و روایات ظنیالسند و قطعیالدلاله هستند. پیامبر (ص) دو چیز گرانبها در بین امت به ودیعت نهاد که تا قیامت از هم جدا نخواهند شد (انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي). اين دو کامل کننده يکديگرند. پس مفسر قرآن ائمهاند؛ و حضرت علی (ع) قرآن ناطق به حساب میآید. پيدا کردن احاديث جعلی متخصص نیاز دارد؛ و این فقيه است كه باید از علم رجال و درايه در اين راستا استفاده كند. پس دانشی به نام فقه (و در حوزه سياسی، فقه سياسي) موضوعیت پیدا میکند. فرامتنیها سعی دارند فقه سیاسی را از حجیت خارج، و فقه را با محدودیتهایش به حوزه عبادیات محصور سازند. سروش عدالت و حقوق بشر راکاملاً فراديني میداند.[34] پس، جنبه مثبت گرایش متنی این است که راه مراجعه به متون دینی را باز میگذارد؛ و فقه را حتی در حوزه اجتماعی حجت میداند. در تأييد گرايش متنی يک استدلال ديگر وجود دارد؛ و آن اين كه در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی برخی استدلالها جدلیالطرفین هستند. به طور مثال، ليبرالها و سوسياليستها در طول چندین دهه با هم مباحثه کردهاند، ولی هيچ وقت نه ليبراليست، سوسياليست شد؛ و نه سوسياليستی ليبرال. علت این است که هيچ کدام هم نتوانستهاند استدلال برهانی بر عليه ديگری بياورند. پس نوع اصل استدلال سوسياليستها و ليبرالها از نوع استدلالهای جدلیالطرفين است. گويا برخی فلاسفه سياسی مفروضاتی که در ذهن دارند، سعی میكنند به عنوان «استدلال» عرضه نمايند.
گرايش فرامتنی در بين روشنفكران دينی سابقهدار و پرطرفدار است. علیرغم رجوع برخی روشنفکران دینی به متن مقدس، گرايش غالب در بين روشنفكران دينی اين است كه در امور اجتماعی و سیاسی به جای مراجعه به روايات و آیات، به بيرون متن دين - عمدتاً مسائل عقلی - استناد كنند. در صورتی که استدلال و برهان تام عقلی بر موضوعات اجتماعی وجود داشته باشد، بدون شک بر جمله ادله نقلی تقدم خواهد داشت. اما سخن این است که راه رجوع به ادله متنی در اکثر موارد باز میماند. بر اساس نظریه همروی، اگر فقه (سیاسی) تعدیل شود، دلیلی برای عدم ورود به حیطه ادله درون متنی در مسائل سیاسی و اجتماعی وجود نخواهد داشت. به اعتقاد سروش، به عنوان اندیشمند حداقلی، اصولاً تكليف حقوق بشر در بيرون دين تعيين ميشود. وی تأكيد ميكند كه بحث بر سر تعارض است؛ و معنايش اين نيست كه دين از خود هيچ ندارد.[35] وی از یک طرف معتقد است تنها در صورت تعارض این دو نوع دلیل، ادله برون متنی مقدم هستند، در حالی که در جایی دیگر به طور کلی دست فقه را از سیاست کوتاه میکند و مینویسد: «سؤال از حق حکومت و نحوه حکومت، سؤال غیرفقهی و متعلق به حوزه فلسفه سیاست است.»[36] به عقیده او، «حقوق بشر يك بحث تماماً فقهي و ديني نيست. بحث از حقوق بشر، يك بحث كلامي ـ فلسفي و مهمتر از آن يك بحث فرا ديني است. يعني همچون بحث از حسن و قبح و جبرو اختيار و خدا و نبوت، مقدم بر فهم و قبول دين و مؤثر در فهم و قبول دين، و بيرون از عرصه دين است... نه ليبراليسم همه حقوق بشر را استيفا ميكند، و نه دين با اين مقوله نا آشناست.»[37] بر اساس مبنای سروش، ريشه اين بحث را ميبايست در انتظار بشر از دين جستجو نمود. رسالت دين در باب حقوق انسان، صرفاً بيان ارزشهاي كلي است. اشکالی که در این بحث به نظر میرسد و ما را به سوی نظریه همروی راهنمایی میکند آن است که اگر حقوق بشر «تماماً» فقهي و ديني نباشد و اگر دين با اين مقوله آشنايي داشته باشد، نتيجه اين است كه حقوق بشر امري كاملاً برون ديني تلقي نميشود. در نتیجه، بايد حد و مرز ادله برون ديني و درون ديني را در اين مسأله كاويد. به نظر نميرسد برهاني قاطعی بر امتناع رجوع به درون دينی در اين گونه مباحث اقامه شده باشد. در اینجا، برای فرد متعبد این پرسش به وجود میآید که اگر در متون دینی نسبت به حق و شیوه حکومت بحث شده باشد، یا حتی فقط احتمال چنین امری وجود داشته باشد، چرا باید آن را کنار گذاشته و به سراغ ادله برون متنی رفت. اگر خداوند به شكل في الجمله قضايا و گزارهايي در اين باره داشته باشد، آيا به صرف امكان اين مسأله نبايد به ادله درون ديني مراجعه نماييم تا حدود و ثغور اوامر و مرادات شارع را بيابيم؟ نظریه همروی به این پرسش پاسخ مثبت میدهد.
محمد مجتهد شبستری در صدد است با استفاده از هرمنوتیک، اندیشه دینی را بازسازی کند. وی با استفاده از این روش به شیوه مرسوم فقها انتقاد میکند؛ و عصری بودن احکام اجتماعی اسلام را نتیجه میگیرد.[38] او بسيارى از امرها و نهىهای صادر شده در باب معاملات (اجتماعات به معناى اعم) را ارشادى مىداند؛ و از هرمنوتيك براى فهم نقش عنصر زمان و مكان در اجتهاد كمك مىگيرد.[39] وی در خصوص مسأله حقوق بشر مینویسد: «منظور از حقوق در این بحث، حقوق تشکیل دهنده نظام سیاسی و اجتماعی است، نه حقوقی که به لحاظ اخلاقی به عهده هر کس است. محتوای حقوق بشر غیر دینی است، نه ضد دینی».[40] او در نقد حقوق بشر از دیدگاه جوادی آملی، حقوق بشر متافیزیکی را غیر قابل اجرا معرفی میکند. بر این اساس، آزادی سیاسی بر مسئولیت دینی تقدم دارد؛ و در مجموع، میتوان از اسلام قرائتی داشت که با مضامین اساسی حقوق بشر منافات نداشته باشد. اگر ذاتیات و عرضیات دین را از هم جدا کنیم، خواهیم دید که کتاب و سنت در باره آزادیهای دینی و سیاسی معاصر ساکت است.[41]
مباحث شبستری نیز از ابهامات زیادی رنج میبرد. به دلیل عدم تفکیک گونههای هرمنوتیک، به نظر میرسد او قدر مشترکی از کلیه نحله ها در نظر میگیرد؛ و نتایج مبهمی از آنها استنتاج مینماید. در درجه اول، باید گفت بین هرمنوتیک هستیشناسانه گادامر و دیگر نحلههای موجود قدر اشتراکی وجود ندارد؛ و اگر از هرمنوتیک سخن میگوییم، باید روشن کنیم کدام نحله را اراده کردهایم. شبستری به این نکته عنایت ندارد که هرمنوتیک گادامر روش نیست؛ و نمیتوان از آن استفاده روشی برای فقه کرد. اساساً «واو» حقیقت و روش گادامر به معنای انفصال است.[42] به قول محمدرضا نیکفر، شبستری به دنبال اثبات دو قضیه است: تحول و حرکت در جهان و پاسخ های تازه نسبت به آن. و این همان فقه پویاست، نه هرمنوتیک![43] در درجه دوم اگر بپذیریم چنین استفاده ای از هرمنوتیک صحیح باشد، باز معلوم نیست که چگونه الزاماً از این روش دموکراسی دینی سازگار با حقوق بشر استنتاج میشود.
غرض از ذکر استدلالهای فرامتنی فوق و نقد آنها این است که در درجه اول بر این قاعده تأکید کنیم که ادله فرامتنی یقینی بر ادله متنی تقدم دارند؛ و در درجه دوم، به شکل مصداقی نشان دهیم که کوششهای نواندیشان دینی در موارد فوق خالی از نقص نبوده است. در نظریه همروی، بر این نکته تأکید میشود که ادله فرامتنی بر ادله متنی تقدم دارد؛ ولی در مواردی که راه بر رجوع به ادله متنی بسته نیست، آنها نیز حجیت دارند. در اینجاست که باید نسبت ادله متنی و فرامتنی را مشخص کرد. نظریه همروی از نقاط مثبت هر دو گرايش متنی و فرا متنی برخوردار است؛ و در عين حال هيچ يك از آن دو نيست. در اين گرايش در حالی كه خطوط كلی مسائل اجتماعی از متون دينی گرفته و به دانشی به نام فقه سياسی بها داده میشود، براهين عقلی و روششناسانه و تجربی نيز به شکل گسترده مورد توجه قرار میگيرند. بر اساس نظریه همروی، ادله فرا متنی چند دسته هستند: يكی ادله عقلی و برهانی – همانند استلزام دور يا تسلسل – است. دسته دوم مباحثی است كه به حسن و قبح عقلی مربوط می شود. يكی از مباحث مهم بين اشاعره و معتزله بحث حسن و قبح عقلی است كه عدليه و از جمله شيعه يك طرف هستند، و اشاعره طرف ديگر. عدليه معتقد به حسن و قبح عقلی هستند، ولی اشاعره حسن و قبح عقلی را قبول ندارند. چون فقه شیعه در عمل کمتر به عقل مستقل بها میدهد، نظریه همروی بر آن است که این نقص را جبران نماید. يك دسته ديگر از مباحث فرا متني، مباحث روش شناسانه است. امروزه روش شناسی به عنوان يكی از مباحث بينرشته ای بسيار مهم مورد بحث است. از آن جمله است روش شناسی هرمنوتيك و گفتمان. تاريخ اسلام را اگر گفتمانی بفهميم، لوازم خاص خود را دارد؛ از جمله قائل شدن به گسست در تاريخ. هرمنوتيكی ديدن وقايع و متون نيز پيش فرض ها و پيامد های خاص خود را دارد.
در نظریه همروی، فقه و فقه سیاسی اعتبار خواهد داشت، ولی به طور مثال جایگاه عقل در آن اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند. هرچند منابع برای فقيه چهار چيز است (كتاب، سنت، اجماع و عقل) ويكی از منابع اجتهاد عقل است، ولی در عمل فقهای شيعه از عقل مستقل استفاده چندانی نمیكنند. کمتر حکمی در رساله به مستقلات عقلیه مستند هستند. اجماع هم به عنوان منبع مستقل محسوب نمیشود؛ چون منقولش حجت نيست و محصلش هم حاصل نمیشود.[44] بنابراين منابع چهارگانه تقليل پيدا می كند به منابع دو گانه قرآن و روايات. فقها می گويند كه عقول شما عقول جزئی است، و عقول جزئی معتبر نيست. می گويند كه عدل خوب است و ظلم بد است، میگوييم كه اين درست است، ولی آن قدر كلی است كه كارآيی ندارد. عقلی كه نزد شارع مقدس حجت است، همين عقلی است كه بين همگان مشترك است، و انسان ها بدون توجه به تعلقاتشان به آن رأی می دهند. فقه سياسى شيعه به دليل درگير نبودن با امر حكومت، نسبت به فقه سياسى اهل سنت، رشد كمترى داشته است. مطهرى، انزواى بحث عدل و اصل عدالت اجتماعى را سبب ركود تفكر اجتماعى فقيهان و كنار ماندن فقه از فلسفه اجتماعى مىدانست. به عقیده وی، «اصل عدالت اجتماعى، با همه اهميت آن در فقه ما، مورد غفلت واقع شده؛ و در حالى كه از آياتى چون «بالوالدين احساناً» و «اوفوا بالعقود» عموماتى در فقه به دست آمده است، ولى با اين همه تأكيدى كه قرآن كريم بر روى مسأله عدالت اجتماعى دارد، معهذا يك قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده؛ و اين مطلب سبب ركود تفكر اجتماعى فقهاى ما گرديده است.»[45] محمدمهدى شمسالدين علت احتمالى غفلت فقيهان از قلمرو سياست را مصادف شدن دوره تدوين فقه با جدايى كامل رهبرى سياسى مسلمانان از رهبرى دينى و فقهى آنان مىداند.[46]
متون زیر در راستای كاربرد و تطبيق نظریه همروی به نگارش درآمدهاند: کتاب مسئوليتهای فراملی در سياست خارجی دولت اسلامي[47]، کتاب اصول، مبانی و اهداف سياست خارجی دولت اسلامي[48]، کتاب توزيع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه[49] و مقاله «مبانی نظری حقوق بشر: نسبت سنجی ادله متنی و فرامتني».[50] مسئوليت های فراملی يعنی آن مسئوليتهايی كه يك دولت ايدئولوژيك در خارج از مرزهای خودش تعريف میكند. دولت های غير ايدئولوژيك، يعنی دولت های سكولار، مسئوليت های فراملی به آن صورت ندارند؛ و اگر در بيرون از مرزها عملی انجام می دهند، در راستای منافع ملی خودشان است. اگر آمريكا به عراق حمله می كند، در راستای منافع ملی خودش است. در واقع منافع ملی خودش را آن قدر بزرگ تعريف كرده، كه در خليج فارس هم پايگاه می زند. اما دولتها ی ايدئولوژيك در بيرون مرزهای خود «مسئوليت» هايی را برای خود تعريف میكنند. «مسئوليت» يعنی تكليفگرایی. آرمانگرايی موجهای قوی دارد كه با صخره های سهمگين واقع گرايی برخورد میكند، و برمیگردد. به هر حال، در کتاب اول مرز ادله متنی و فرامتنی در سیاست خارجی دولت اسلامی بحث شده است. در کتاب دوم، مسئله توزيع قدرت و شاخصهای دموكراسی از دیدگاهی شیعی بحث میشود. قدرت موضوع علم سياست است. قدرت در هر نظام سياسی توليد و توزيع می شود. توزيع قدرت می تواند اقتدارآميز يا غير اقتدارآميز باشد. پاسخی كه در كتاب فوق به شکل توزیع قدرت وجود دارد، اين است: بنابر فلسفه ی سياسی كلاسيك ما - مثل فارابی و تابعين او - قدرت به صورت اقتدار گرايانه توزيع شده است؛ و در فقه سیاسی هم آرای مختلفی به چشم میخورد. نکته مهم این است که عقل مستقل حکم میکند که قدرت نمیتواند به شکل بیمهار در اختیار کسی قرار گیرد. در زمينه حقوق بشر هم مقالهای به هدف تطبيق نظریه همروی بر آن به رشته تحرير در آمده است. عدهای معتقدند كه بحث حقوق بشر فرامتنی است؛ و بنابراين روايات و قرآن را را بايد كنار گذاشت. برخی ديگر در مورد حقوق بشر تنها به قرآن و روايات ارجاع میدهند. پس اگر قرآن راجع به حقوق زن چیزی گفته، عقل بشری نمیتواند ملاكش را بفهمد. در نتیجه، هر چه روايات بگويد، حقوق بشر است. نظریه همروی به عنوان راه سوم اين است كه هم به قرآن و روايات رجوع كنيم و هم به عقل مستقل و مقتضيات آن.
در مجموع، می توان گفت نظریه همروی دارای ويژگی های زير است: عنايت به براهين عقلی و تجربی و تقدم آنها بر نقل، توجه به دستاورد های عقل بشر همانند حقوق بشر، احيای عقل شيعی به جای پناه بردن به عقل معتزلي، استفاده از روششناسیهای جديد همانند هرمنوتيك و گفتمان، توجه به پيش فرضهای فهم مفسران متون مقدس و كشف تاثير آن ها، و بالاخره ضرورت رجوع به خود آيات و روايات در مسائل مختلف و معتبر دانستن فقه (سياسي). لازمه نكته اخير، حداكثری بودن نسبت به متون نيست؛ بلكه بر اين اساس، «راهبرد های كلي» سياسی و اجتماعی در آيات و روايات وجود دارد.
[1] . محقق حوزوی و عضو هیأت علمی دانشگاه مفید (www.s-haghighat.ir)
[2]. ابونصر محمد الفارابى، احصاء العلوم، ترجمه حسين خديو جم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369، ص 69.
[3]. محمدعابد الجابرى، «دانش فقه؛ بنياد روششناختى عقل عربى اسلامى» ترجمه محمدمهدى خلجى، مجله نقد و نظر، سال سوم، ش 4.
[4] . فرهنگ رجايي، معركه جهانبينىها: در خردورزى سياسى و هويت ما ايرانيان، تهران، شركت انتشارات احياى كتاب، 1373، ص 129-130.
[5] . discipline
[6] . maximalist
[7] . minimalist
[8]. حسينعلى المنتظرى، ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج 1، قم، المركز العالمى للدراسات الاسلامية، 1409ق، ص 523؛ (و پاسخ به روزنامه گاردين و خبرگزارى رويتر، 6/10/1378).
[9]. همان.
[10]. كاظم قاضىزاده، «اعتبار رأى اكثريت»، حكومت اسلامى، ش 6 (زمستان 1376)، ص 132 134.
[11] . کاظم قاضیزاده، سیاست و حکومت در قرآن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1384، ص 272-348.
[12].. رمضان البوطی، ضوابط المصلحة فى الشريعة الاسلامية، بيروت، دارالمتحدة، 1412 ق.
[13] . سید صادق حقیقت، «تحديد مصلحت»، فرهنگ انديشه، ش ۱۳ (بهار ۱۳۸۴).
[14]. حقيقت، توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه، تهران، هستینما، 1381، ص 258ـ270.
[15]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 66 (ثلاث لايغل عليها قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم).
[16]. محمدبن الحسين الحرالعاملى، وسائل الشيعة، ج 16، ص 136.
[17]. محمد سروش محلاتى، «نصيحت ائمه مسلمين»، حكومت اسلامى، ش 1 (پاييز 1375)، ص 143ـ147.
[18] . حکم شرعی قانونی است که از سوی خداوند برای تنظيم زندگی انسان وضع شده؛ و بر دو گونه است: تکليفی و وضعی . حکم تکليفی آن است که به طور مستقيم به افعال انسان مربوط میشود، مانند حرمت نوشيدن شراب، و يا وجوب خواندن نماز. حکم وضعی به طور مستقيم به افعال انسان مربوط نمیشود، مانند زوجيت، ملکيت و يا ولايت؛ يا اينکه حکمی است که از يک حکم تکليفی ديگر انتزاع میشود؛ مثل جزئيت و شرطيت، و يا صحت و بطلان (ر.ک: سیدمحمدباقر الصدر ، دروس فی علم الاصول، الحلقة الاولی، ص 65).
[19]. عبدالله جوادی آملی، ولایتفقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، چاپ سوم، قم، اسراء،1381، ص 60.
[20]. محمدتقی مصباح يزدی، راهنماشناسی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1367، ص 39-64 و 427.
[21]. جوادی آملی، همان، ص26.
[22]. همان، ص 63 و 333- 334.
[23]. ر.ک: محمدتقی مصباح يزدی، «سخنرانی پيش از خطبه نماز جمعه تهران». به اعتقاد وی، بزرگترین مشکل امام زمان (ع) پس از ظهور همین مسئله تعدد قرائتهاست (افق حوزه 1/12/86).
[24]. روحالله موسویخمينی، ولايتفقيه و حکومت اسلامی، تهران، اميرکبير، 1357، ص 29-31.
[25]. مهدی بازرگان، «خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا» كيان، ش 28 (آذر و بهمن 1374).
[26]. عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، تهران، صراط، 1377، ص 6.
[27]. محمد مجتهدشبستری، نقدی برقرائت رسمی از دين، ص 170- 178؛ و عبدالکريم سروش، بسط تجربه نبوی، ص 19-20.
[28] . احکام امضایی احکامی هستند که دین اسلام بر آنچه در قبل وجود داشته، مهر تأیید زده است. برعکس، احکام تأسیسی اموری هستند که دین برخلاف رویه پیشین در صدد ایجاد آنهاست.
[29] context
[30] . محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو، 1379، ص 172-174.
[31]. محمد مجتهدشبسترى، «بستر معنوى و عقلايى علم فقه»، مجله کیان.
[32]. عبدالكريم سروش، «ديانت، مدارا ومدنيت»(گفتگو)، كيان، ش 45 (بهمن و اسفند 77).
[33]. عبدالكريم سروش، «فقه در ترازو»، كيان، ش 46 (فروردين و ارديبهشت 78).
[34]. همان.
[35] . عبدالکریم سروش، در محمد بسته نگار، (پژوهش و تدوين)، حقوق بشر از منظر انديشمندان، تهران، شركت سهامی انتشار، 1380.
[36] . سروش، فربه تر از ایدئولوژی، تهران. صراط. 1372، ص 50.
[37] . همان، ص 281 ـ 282.
[38] . محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنت (تهران، طرح نو، 1375).
[39] . همان، صص 228-230.
[40] . محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص 203 و 227.
[41] . همان، صص 230-311.
[42] . سید صادق حقیقت، روششناسی علوم سیاسی، قم، دانشگاه مفید، 1385، ص 380-400.
[43] . نیکفر، محمد رضا، "هرمنوتیک و اصلاح گرایی دینی"، مجله نگاه نو (اردیبهشت 1382).
[44] . اجماع منقول اجماعی است که توسط دیگر فقها نقل شده باشد. این گونه اجماع حجیت ندارد. اجماع محصل، که باید برای خود فقیه حاصل شود، هم این مشکل را دارد که اتفاق نمیافتد.
[45]. مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، حكمت، 1403 ق، ص 26ـ27.
[46]. محمدمهدى شمسالدين، الاجتهاد و الحياة، بيروت، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1417ق، ص 12.
[47]. سيد صادق حقيقت، مسؤوليتهای فراملی در سياست خارجی دولت اسلامی (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك، 1376).
[48]. سید صادق حقیقت، مبانی، اصول و اهداف سیاست خارجی دولت اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1383.
[49]. حقيقت، توزيع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه، همان.
[50]. سيد صادق حقيقت، «مبانی نظری حقوق بشر: نسبت سنجی ادلة بروندينی و درونديني»، مبانی نظری حقوق بشر، مركز حقوق بشر دانشگاه مفيد، 1384.