مصاحبه ها و یادداشتها

از جماعت گرایی تا سازه انگاری

این متن خاطرات فرصت مطالعاتی در ایالات متحده (1395-1396) است

از جماعت­گرایی تا سازه­انگاری

خاطرات فرصت مطالعاتی در فلوریدا

سیدصادق حقیقت، سیاست­نامه، ش 25 (نوروز 1402)

فرصت مطالعاتی در ایالات متحده امریکا در سال 1395-1396 فرصت مناسبی بود که هم از نظر علمی با نکات بدیعی آشنا شوم، هم زندگی در امریکا را به شکل ملموس تجربه کنم. پروژه مطالعاتی­ام، جماعت­گرایی (communitarianism) بود که به شکل کتابخانه­ای و میدانی (مصاحبه) صورت پذیرفت. علاوه بر آن، چون از طرف دانشگاه بین­المللی فلوریدا (FIU) به عنوان مهد سازه­انگاری (constructivism) دعوت شده بودم، با متفکران بزرگی همچون نیکلاس اونف، پدر سازه­انگاری، (و الکساندر ونت) آشنا شدم. تدریس «کلام سیاسی شیعه» در دانشگاه بین­المللی فلوریدا تجربه خوبی برایم محسوب می­شود. زندگی در امریکا نیز از چند جهت جذابیت داشت: مسافرت به ایالت­های مختلف، سروکله زدن با دانشجویان دانشگاه­های امریکا، آشناشدن با نظام آموزش ابتدایی (به واسطه درس خواندن دخترم در کلاس اول)، آشنا شدن با جمع مسلمانان در ایالت فلوریدا، تماس با ادارات دولتی و آشناشدن با دولت­رفاه (welfare state) در امریکا. زندگی کردن در متن جامعه امریکا این فرصت را داد که نقاط قوت و ضعف مدرنیته را به شکل ملموس- به قدر وسع خود- دریابم. در ادامه، سعی می­کنم به برخی از موارد فوق بپردازم.

شیوه وقت گرفتن از اساتید برجسته­ای همانند مایکل والزر و مایکل سندل جالب بود. اساتید ایالات متحده ایمیل و شماره تلفن مشخصی دارند، و به شکل روزانه یا خودشان یا منشی­شان پاسخگو هستند. این مسئله نه به عنوان تواضع صوری و ساختگی، بلکه امری نهادینه شده است. بنابراین، به راحتی توانستم از ایشان وقت مصاحبه بگیرم. برخورد متواضعانه و اخلاقی مایکل سندل در ابتدای مصاحبه آشکار بود. پرسیدم چقدر وقت دارم؟ گفت چقدر وقت می­خواهی؟ گفتم 15 سؤال دارم، هر کدام 3 دقیقه، مجموعاً می­شود 45 دقیقه! تبسمی کرد و پذیرفت و پاسخ­ها را مختصر و مفید ارائه کرد که برای همه سؤالات فرصت کافی وجود داشته باشد. هم او و هم والزر در وسط مصاحبه نظر مرا جویا می­شدند و نمی­خواستند جلسه مصاحبه شکل یک­طرفه و آمرانه­ای پیدا کند.

علیرغم ترجمه شش کتاب از مایکل سندل و چند کتاب از دیگر متفکران جماعت­گرایی به زبان فارسی، باید گفت این مکتب چندان در ایران شناخته شده نیست. تجربه من این بود که بسیاری از مسائل را باید در «مصاحبه عمیق» پیدا کرد، نه در مطالعات کتابخانه­ای. به طور مثال، قبل از سفر با «فربه شدن» حقوق بشر و «غنی­سازی» مفاهیم نحیف لیبرالی از دیدگاه جماعت­گرایان آشنا بودم، ولی نمی­دانستم دقیقاً این امر چگونه صورت می­پذیرد. در مصاحبه­ای که با مایکل والزر داشتم، وی به خوبی بین دو دسته حقوق منفی (negative rights) و مثبت (positive rights) مرز گذاشت و گفت جماعت­گرایان و لیبرال­ها در حقوق منفی تفکر واحدی دارند، و این حقوق مثبت است که می­تواند فربه (یا غنی) شود. همچنین، وی به خوبی بین امریکای بدون مهاجر و امریکای بامهاجر تمایز قائل شد. دو نکته دیگر راجع به جماعت­گرایی قابل توجه است: اول آن که این مکتب یک طیف دارد، به شکلی که در یک سر آن والزر قرار دارد که هم لیبرال است، هم جماعت­گرا. نکته دوم این که آموزه­ها و نقدهای ایشان به لیبرالیسم تا حد زیادی در امریکا (و غرب، به شکل کلی) پذیرفته شده، و نباید فکر کرد جماعت­گرایی ضد لیبرالیسم است.

نیکلاس اونف نیز برخورد بسیار گرمی داشت و چون مصاحبه با وی به شکل اسکایپی انجام می­شد، خانمم را دید و وسط مصاحبه از وی راجع به حجاب و مسائل ایران پرسید. سازه­انگار مهم دیگر، دکتر محی­الدین مصباحی بود که علیرغم جایگاهش در این مکتب، چندان تمایلی به شناخته شدن نداشت. مقام علمی او به اونف تنه می­زند، ولی بیش از چند مقاله از وی اثری دیگر نمی­توانید پیدا کنید. او فرزند روحانی معروف شیراز- آیت­الله مصباحی- است و از اساتید بزرگ دانشگاه FIU محسوب می­شود. کوشش بنده این بود که هفت جلسه مصاحبه با ایشان را در یک متن گرد هم آورم و در کتاب «فلسفه سیاسی و روش­شناسی» (نشر کویر)- همراه با مصاحبه­های دیگر- به چاپ رسانم.

تدریس «کلام سیاسی شیعه» در مقطع ارشد و دکتری، ابتکار دکتر مصباحی بود، و این افتخار برای من رقم خورد که بحثی راجع به تشیع و رشته خودم در دانشگاه معتبر ایالات متحده داشته باشم. در بین دانشجویان، مسیحی، یهودی و مسلمان وجود داشت. علاوه بر آن که ارائه عنوان فوق به زبان انگلیسی سختی­های خود را داشت، بر خود لازم می­دیدم که کلاس سه ساعته را با کلیپ و مانند آن جذاب کنم. در امریکا، استاد راهنما (و مشاور و داور) پولی برای پایان­نامه و رساله دریافت نمی­کنند و روحیه کاسب­مسلکی وجود ندارد. نکته دیگر این که فهمیدم رتبه ISI برای علوم انسانی معیار نیست، امری که هنوز در ایران به خوبی فهم نشده است. ارائه چند سخنرانی در دانشگاه و حضور سر کلاس مقاطع مختلف نیز بر تجاربم افزود. علاوه بر دانشگاه فلوریدا، به دانشگاه­های دیگر هم سر زدم. اگر گفته می­شود که دانشگاه­های غرب امریکا (سانفرانسیسکو) «چپ» هستند به این معناست که به برابری حقوق زنان و اقلیتها (حتی همجنس­گرایان) توجه بیشتری دارند. دقیقاً به همین دلیل بود که برخی همجنس­گرایان به مسلمانان می­گفتند «ما» دغدغه مشترک داریم: هر دو اقلیت هستیم!

تجربه دیگرم در این فرصت، حضور در مجامع مسلمانان بود. تشکل مسلمانان فلوریدا COSMOS نام داشت. علاوه بر آن، در شهر میامی در جلسات هفتگی «ارشاد سنتر» و جمع اساتید و دانشجویان شرکت، و نماز جماعت را اقامه، می­کردم. شوقی که برای جلسات مذهبی در خارج کشور وجود دارد اصلاً با داخل ایران قابل مقایسه نیست. این امر دلایل مختلفی دارد. از آن جمله می­توان به مسئله هویت مسلمانان و اجباری نبودن این گونه جلسات و سخنرانی­ها اشاره کرد.

در سیستم آموزشی مقطع ابتدایی چند نکته قابل توجه بود. اول این که به مناسبت­های مختلف- مثل صدروزگی و هالوین- دانش­آموزان را شاد نگاه می­داشتند. برعکس، در ایران مناسبت­ها عمدتاً همراه با غم و اندوه است. مسئله دوم به­روز بودن نظام آموزشی امریکاست. از آن­جا که بالغ­ترین نظام آموزشی در کشورهای اسکاندیناوی است، امریکا از این مسئله ابا ندارد که از نظام آموزشی ایشان درس بیاموزد. نکته دیگر این بود که در مدارس (و بیمارستان­ها و دیگر مکان­ها) به تمام ادیان احترام کامل می­گذاشتند. در بیمارستان، وظیفه پرستار است که بپرسد بیمار عبادت خاصی انجام می­دهد یا نه، و به او کمک کند تا عبادتش را انجام دهد. در مدرسه، دانش­آموز یهودی «کوشه» مخصوص خود را می­خورد، و دانش­آموز مسلمان گوشت حلال. ابتدای سال تحصیلی به معلم دخترم تذکر دادم که دخترم نمی­تواند هر گوشتی را مصرف کند. یک روز دیدم سراسیمه به سمت من آمد و عذرخواهی کرد. گفتم چه شده؟ گفت حواسم نبود و لیاسادات کمی مرغ (غیرحلال) خورد! این وجدان کاری به دو دلیل است: اول نهادینه شدن امور اخلاقی، و دوم پیوند خوردن آن با کسب شغل. وی به خوبی می­دانست که اگر از او شکایت شود، شغلش را از دست خواهد داد! دقیقاً به همین دو دلیل است که فروشندگان در غرب مشتری­مدار هستند و با لبخند، حتی تصنعی، مشتری را جلب می­کنند.

زندگی در امریکا به شکل ملموس مرا با نقاط مثبت و منفی تجدد آشنا کرد. سیستم دولت­رفاه در امریکا تا حد زیادی پذیرفته شده است، به شکلی که امریکای آغاز هزاره سوم را اصلاً نمی­توان با امریکای دهه 1970 مقایسه کرد. حقوق زیر 2000 دلار مالیات ندارد، و طرح­های بیمه سلامت مثل Obama Care از مصادیق دولت­رفاه محسوب می­شود. یکی از نقاط منفی فرهنگ توده مردم در امریکا، معیار بودن درآمد و ثروت است. معروف است که مردم با نگاه کردن به ساعت، کمربند و کفش طرف مقابل می­توانند تعلق او به طبقه یا قشر اجتماعی را حدس بزنند. از جمله نقاط مثبت این است که میامی جذابیت­های خاص خود را دارد. به طور مثال، طاووس­ها در چند خیابان این شهر آزادانه قدم می­زنند. روزی که برای دیدن طاووس­ها رفته بودیم، یک امریکایی مغرور از خانه بیرون آمد و گفت پا روی چمن خانه من گذاشته­اید و دوربین موبایلش را روشن کرد که اگر درگیری اتفاق افتاد به پلیس گزارش دهد! همسرم از برخورد او ناراحت شد و گفت کاش این صحنه را در امریکا نمی­دیدیم. گفتم برعکس، باید با این فرهنگ نیز آشنا شد. این هم بخشی از فرهنگ (برخی) مردم امریکاست. نقطه ضعف دیگر فرهنگ امریکایی زیر سؤال رفتن حیا و شرم است.

در مجموع، فرصت مطالعاتی یکساله در ایالات متحده پر از وقایع خوب، و گاهی بد، بود. همین قدر فهمیدم که به قول والزر، امریکای با مهاجر و بدون مهاجر با هم متفاوت است. فرهنگ توده مردم و فرهیختگان نیز با هم تفاوت دارد. این شانس برای من وجود داشت که هم انتخابات ریاست جمهوری ایران را از بیرون ببینم، هم انتخابات ریاست جمهوری امریکا را از درون. در حالی که برخی ایالت­ها(ی دارای کشاورزی و دامداری) به ترامپ رأی دادند، حدود 90 درصد واشنگتن حامی کلینتون بودند. هر گونه قضاوت راجع به امریکا ممکن است از یک ایالت تا ایالت دیگر متفاوت باشد. تنها در یک ایالت (نوادا) فحشا قانونی است، و در 49 ایالت دیگر غیرقانونی! برخلاف نظر احمد فردید، نه غرب (و امریکا) یک کل است، و نه محور آن نفسانیت است! (علم و) تقوایی که در پروفسور مک­لین در سال­های متمادی دیدم، نظیر نداشت. پس، غرب­ستیزی (کورکورانه و بدون شناخت دقیق غرب)- به همان میزان غرب­زدگی- بدون منطق است! 

304 مرتبه بازدید
در حال ارسال...