اسلام و مفهوم شرافت انسانی
اسلام و شرافت انسانی
کرسی ترویجی پروفسور محمد لگنهاوزن
ناقد: سیدصادق حقیقت
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم (20 اسفند 1401)
استاد لگنهاوزن:
این بحث را در مقاله "Islam & Conceptualization of Human Dignity" مطرح کرده ام. کرامت انسانی را به معنای اسلامی و شرافت انسانی را به معنای غربی به کار می برم. بین کرامت انسان در اسلام و شرافت انسان در دنیای مدرن زمان پریشی وجود دارد. مدعا: کرامت در قرآن امری تکوینی است، نه تشریعی؛ یعنی هدیه خداست، نه ذاتی انسان یا بر اساس شایستگی ما. پس، امری منفعل (passive) است، نه فعال (active). ملاک تقواست. اگر بر اساس شرافت انسانی در غرب بحث حق انسانها بر هم مطرح می شود، باید گفت از کرامت انسانی (در اسلام) بحث حقوق انسانها مشتق نمی شود. علاوه بر بحث قرآنی، از نظر فلسفی نیز مدعای فوق اثبات می شود: بسیاری از فیلسوفان غربی شرافت انسانی را قبول نکرده اند. نقطه آغازین بحث حقوق بشر را برخی مگناکارتا (1215) می دانند، در حالی که برخی دیگر الغای برده داری یا اعلامیه حقوق بشر و یا حتی دهه 1970 را مطرح می کنند. آلمانیها شرافت انسانی (که در قانون اساسی ذکر شده) را از کانت می دانند، در حالی که کانت توضیح می دهد که این امر ذاتی نیست، و منوط به رعایت قانون است. اولیور سن سن ( در: Kant on Human Dignity) معتقد است کانت دیدگاه سنتی داشت. برخی از آرای غربی (مثل کالین برد و اوا وبر-گوسکار) با این نظریه موافق است. جک دانلی هم تصریح می کند که حقوق بشر غربی در اسلام و دیگر ادیان ریشه ندارد. شوپنهاور و نیچه اساساً شرافت انسانی را رد می کنند.
نقد:
نقاط مثبت: 1- توجه به دیدگاه وحیانی (همان گونه که مک اینتایر می گوید در بحث حقوق بشر از نظر فلسفی به تکافؤ ادله رسیدم، و به پاپ رجوع می کنم). شاید بحث خلافت الهی در قرآن به برداشت شما نزدیک باشد. خداوند در آیه 55 سوره نور می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ». اگر «من» را تبعیضیه بگیریم، تنها برخی انسانها می توانند به شکل بالفعل خلیفه الهی باشند. البته، ظرفیت خلیفه خدا شدن در همه وجود دارد. هر انسانی خلیفة الله نیست. 2- مقایسه شایسته این دیدگاه با فلسفه غرب. 3- پیوند زدن بحث کرامت انسانی به حقوق بشر.
نکات قابل ملاحظه: 1- نسبت مفاهیم مدرن و سنت (به عنوان یک بحث کبروی و مبنایی) باید مشخص شود. لاوجوی اصالت ایده را مطرح می کند و معتقد است یک مفهوم در طول تاریخ تحول می یابد. برعکس، اسکینر مفاهیم را در دل زمینه معنا می کند. پسامدرنها هم زمینه گرا و گفتمانی هستند. 2- بر اساس ص 12 تا 14 مقاله، نوع و سطح بحث باید مشخص شود: فلسفی یا کلامی یا تفسیری یا حقوقی و یا روانشناختی؟ بر این اساس است که مخاطب شما مشخص می شود. مخاطب بحث کلامی و تفسیری، علی القاعده، مسلمانان هستند. این که فرمودید برخی فلاسفه با مفهوم شرافت انسانی مشکل دارند، ماهیت بحث شما را فلسفی نمی کند. اگر بین مفهوم (concept) و برداشت (conception) و مفهوم سازی (conceptualization) تمایز قائل شویم، ظاهراً باید در عنوان مقاله از اصطلاح دوم استفاده کنید. 3- همان گونه که در ص 16 فرموده اید، برخی فلاسفه معتقدند حقوق بشر شکل حداقلی برای انسان بماهوانسان دارد، و نباید آن را مقید به مبانی نظری و دینی خاصی بکنیم. با توجه به ارجاعی که به قرآن می دهید، ظاهراً باید در مقابل نظر فوق موضع داشته باشید. 4- با مطرح کردن بحث تقوا، چند مشکل به وجود می آید: اولاً کرامت را اعطایی دانستید، در حالی که تقوا اکتسابی و ذومراتب است. پس، باید بحث خود را دوسطحی کنید: کرامت نوع انسان و کرامت به حسب تقوا. ثانیاً تقوا بحث را اخص از نوع انسان و حقوق بشر می کند؛ علاوه بر آن که معیاری برای اندازه گیری تقوا وجود ندارد. 5- بحث شما می تواند مبنایی هم برای نواندیشان باشد، هم برای رادیکالهای اسلامی (که مثلاً به جهاد ابتدایی باور دارند). بر اساس مبنای شما، ضرورتاً نمی توان تفکری مردم سالار و حقوق بشری را نتیجه گرفت.
استاد لگنهاوزن:
1- در خصوص نظریه لاوجوی و اسکینر (پیوست و گسست مفاهیم)، من معتقد به پیوست در دل گسست هستم؛ به این معنا که دوران سنت را باید از دوران تجدد جدا کرد، اما مفاهیم در هر یک از این دو دوران تحول داشته اند. 2- بحث من تفسیری است، و مخاطبان زیادی دارم. اما مخاطب اصلی من روشنفکرانی هستند که فکر می کنند با مراجعه به قرآن می توانند مبنایی برای حقوق بشر مدرن پیدا کنند. 3- بین سه اصطلاح مفهوم، برداشت و مفهوم سازی نظر دقی نداشته ام. 4- قبول می کنم که بحثم باید دوسطحی شود: اصل کرامت، و کرامت بر اساس تقوا. 5- بحث من در این جا، بخشی از یک پروژه بزرگ است که در آن بسیاری مسائل، از جمله حقوق بشر، مطرح شده است.
================
گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن
لگنهاوزن: مفهوم کرامت انسانی در غرب کاملا مخالف قرآن است
استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) تاکید کرد: براساس آیات مرتبط با تعبیر «ولقد کرمنا بنی آدم ....» قرآن کرامت انسان را تشریعی نمیداند بلکه تکوینی است و این کرامت بدون تقوا امتیازی برای او نیست.
به گزارش ایکنا، محمد لگنهاوزن، استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) امروز ۲۰ اسفند ماه در نشست علمی «کرسی ترویجی اسلام و مفهوم شرافت انسانی» که از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد، گفت: در قرآن بیان شده است که خداوند انسان را از گل آفرید و لغت آدم هم از ریشه عبری آن یعنی «َاَدم» یا خاک و زمین و گل است؛ آدم از ماده پستی آفریده شد ولی با این وجود خیلی مورد احترام و لطف خداوند بود و این لطفی که خدا به انسانها بخشید در سوره اسراء مطرح شده است که فرمود: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا؛ یعنی ما به انسان کرامت دادیم و در زمین و دریا همه چیزها را بر ای او فراهم کردیم و از پاکیها به وی روزی دادیم. این کرامت تشریعی نیست بلکه تکوینی است یعنی خداوند به انسانها لطف کرده است.
وی افزود: در اینجا بحث کرامت مرتبط با بحث حق نیست بلکه در مقام بیان لطف و حقی است که خداوند به انسان داده است و انسان باید بابت آن شکرگزار باشد. این توجه میخواهد که ما باید مواظب باشیم و همیشه به یاد بیاوریم که خاک هستیم نه آتش و نه کثافت. در قرن ششم هجری در تفسیر میبدی در قرن ششم مطلبی درباره تیمم دارد و جالب است که وی به چرایی پیدایش آدم از خاک پرداخته است. او میگوید به این دلیل انسان میتواند با خاک، تیمم کند زیرا از خاک آفریده شده است ولی آتش نمیتواند این کارکرد را داشته باشد.
لگنهاوزن افزود: ابلیس از آتش بود و ارتباطش با خدا قطع شد ولی آدم چون از خاک بود ارتباطش با خدا قطع نشد. طبیعت خاک این است که تواضع داشته باشد، ابلیس گفت من بهتر از آدم هستم و از سجده امتناع و سقوط کرد ولی آدم توجه به خدا و توبه به درگاه او کرد. خداوند هم به ابلیس فرمود تو متکبر و جزء صاغرین هستی یعنی ابلیس چون کبر ورزید از صاغرین(کوچک و پستشدگان) شد.
وی افزود: یکی از محققان آلمانی آورده است که ارتباطات بر اساس قوم و قبیله را کنار بزنید و به جای آن اطاعت خدا و تقوا محور قرار بگیرد؛ بنابراین جامعه عربستان در صدر اسلام بر محوریت خون، قبیلگی و عشیره بود و قرآن تقوا و دینداری را محور قرار داد و فرمود مانند ابلیس کبر نورزید و فکر نکنید کسی هستید و اگر کرامتی دارید وابسته به تقوای شما است.
انسان کرامت ذاتی ندارد
پژوهشگر و استاد مؤسسه امام خمینی تصریح کرد: طبق بحثهای مدرن در مورد شرافت انسانی، گفته میشود که انسان یک شأن خاصی به خاطر انسانبودن خود دارد که به نظر بنده نه تنها با قرآن سازگار نیست بلکه کاملاً در مخالفت با پیام قرآن قرار دارد. امتیازی که مدرنیته به انسان داده است چیزی نیست که حق برای انسان تلقی شود بلکه این امتیاز، هدیه خداوند است نه چیزی که ما شایسته آن هستیم. قرآن بعد از اینکه فرموده است به انسان کرامت بخشیدیم به مجازاتهایی که به افراد کافر میرسد اشاره کرده است و رد کردن هدایت انبیاء و دعوت ایشان را ناسپاسی و مایه عذاب میداند.
وی در ادامه اظهار کرد: بنابراین این امتیاز، شرعی نیست بلکه تکوینی است که همین امتیاز را به حیوانات و سایر موجودات نداده است. یک محقق آمریکایی در کتابش آورده است که کرامت انسان نوعی کرم و لطف از سوی خداوند است و این به خاطر یک چیز ذاتی در وجود انسان نیست بلکه خدا با اختیار خودش به انسان بخشیده است؛ همچنین جک دانلی که فرد مسنی است در مورد حقوق انسان کار کرده و آورده است که در آثار باستانی به هیچ وجه حقوق انسان یافت نمیشود و معنا نداشته است و مفهومی کاملا جدید است.
مدرنیته انفعالی در برابر نظریه فعال
لگنهاوزن تصریح کرد: نوافلاطونیها و جامع مسلمین قدیم همه قبول داشتند که نوع شرافت انسان، فاعلی است نه انفعالی ولی مفهوم مدرنیته انفعالی است یعنی کسی شرافت دارد که عقیده و عمل نیک دارد و انسان پرهیزگار است. در حوزه هم کرامت انسان را به ذاتی و اکتسابی تقسیم میکنند ولی حرف بنده این است که کرامت اکتسابی حتما سر جای خودش هست ولی کرامت ذاتی، فقط تکوینی است و هیچ بار تشریعی ندارد.
استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) بیان کرد: البته مسلمانان جدید نظرات مختلفی دارند؛ برخی میگویند وقتی خدا فرموده است نفخت فیه من روحی؛ یعنی خداوند این امتیاز را به آدم بخشید و همین باعث شرافت انسان است همچنین اینکه فرشتگان بر آدم سجده کردند و معرفتی که خدا به آدم داد یعنی اسماء را به او یاد داد نشانه امتیاز انسان است همچنین چون آدم، خلیفه است و میتواند رزق پیدا کند و عقل و اراده دارد کرامت دارد. ولی به نظر بنده بحث مهم این است که در صدر اسلام و در بین اعراب، مفهوم شرافت و شریف رایج بود و کسانی که رئیس قبیله بودند شریف بودند ولی در همه قرآن کلمهای درباره این نوع شرافت وجود ندارد بنابراین تمایزی بین شرافت واقعی انسان و کرامت عطیهای الهی وجود دارد.
وی افزود: مسیحیان هم شرافت را برای همه انسانها توزیع کردند ولی روش قرآن حذف کرامت برای افراد کافر و بیتقواست بنابراین به نظر بنده مفهوم کرامت انسانی از زاویه مدرنیته با تعلیمات قرآن کریم سازگار نیست و تلاش برای توجیه اسلامی آن پسندیده نیست. فلاسفه هم دلایل زیادی برای رد کردن کرامت ذاتی انسان دارند و بیان کردهاند.
توجه قانون اساسی آلمان به نظریات کانت
او با بیان اینکه آلمانیها در ابتدای قانون اساسی خود گفتهاند که همه حقوق بشر به خاطر کرامت انسان است و اغلب متفکران آن را به کانت برمیگردانند و به سخنان وی استناد میکنند، افزود: کانت میگوید هر چیزی یا قیمتی دارد یا شرافت و چیزی که نمیتوان به جای آن قرار داد شرافت است. در آلمان عمدتا به کانت آفرین میگویند که براساس حرفهای وی، همه انسانها ارزش دارند ولی به نظر بنده کانت این ارزش را به صورت ذاتی به انسان نمیدهد به همین دلیل صریحا گفته است آن چیزی که شرافت دارد قانون عقلی اخلاق است و انسانها تا اندازهای که آن را رعایت کنند شرافت و کرامت دارند.
لگنهاوزن تصریح کرد: پس اگر کرامت به تقواست اکتسابی است و هر کسی به هر اندازه که تقوا داشته باشد از این کرامت برخوردار است.
سخنان ناقد
سیدصادق حقیقت، استاد دانشگاه مفید به عنوان ناقد در سخنانی با بیان اینکه نسبت بنده با آقای لگنهاوزن نسبت شاگرد و استاد است و نه ناقد و من در مباحث زیادی از ایشان استفاده کردهام و یک ترم در درس ایشان حضور داشتم و حضور امروز بنده هم لطف ایشان است، تصریح کرد: من چند نکته مثبت و قوت در این بحث دیدم و چند نکته که نیازمند تکمیل است. مدعای ایشان این است که میان مفهوم شرافت انسانی در غرب و کرامت انسانی در قرآن کریم تفاوت جدی وجود دارد زیرا در غرب گفته میشود هر انسانی فقط به خاطر انسانبودن از کرامت برخوردار است و حقوق بشر هم مبتنی بر این مسئله است ولی کرامت انسانی از منظر قرآن، تکوینی است و خدا براساس لطف خودش به انسان داده است و آن هم مبتنی بر تقواست.
وی ادامه داد: اگر بگوییم کرامت انسانی در قرآن اینگونه است پس ارتباطی با آنچه در غرب مطرح است پیدا نخواهد کرد زیرا از دل نظریه کرامت انسانی در قرآن، حق انسان بر انسان برنمیآید ولی از دل بحث شرافت انسانی در غرب، حقوق انسان بر انسان به دست خواهد آمد.
حقیقت اظهار کرد: نکته مثبت اول ایشان این است که در ارائه یک دیدگاه وحیانی، مبنا قرار گرفت. ایشان در دانشگاه مفید بحثی از مکین تایر که جماعتگرا است مطرح کردند؛ او گفته است بر اساس مبانی فلسفی من به این نتیجه نرسیدم که حقوق بشر چه میشود ولی به خاطر کاتولیک بودن و اینکه پاپ گفته است میپذیریم و بنده هم تقریبا این مبانی را دارم البته نه همیشه. ما هم در مباحث خودمان میتوانیم درباره بشر به قرآن ارجاع دهیم. نکته مثبت دیگر این بود که مقایسه تطبیقی خوبی بین قرآن و اندیشه غربی انجام شده است.
وی اضافه کرد: چند سؤال دارم، اول اینکه چه نسبتی بین تفکر مدرن و سنتی دارد؟ برخی مفاهیم در دوره مدرن پیدا شدهاند یعنی ریشه در گذشته ندارند بنابراین سخن از نسبت بین این دو چه جایی دارد؛ ما در دوره مدرن بحث عدالت را داریم و در دوره پیشامدرن هم داریم ولی آیا عدالت گذشته همین عدالت امروز است یا ماهیت آن دگرگون شده است؟
دو مبنا در تاریخ اندیشه
استاد دانشگاه مفید بیان کرد: در تاریخ اندیشه دو مبنای کلی وجود دارد که لازم است اتخاذ موضع شود؛ مبنای اول اصالت ایده است یعنی یک ایده در طول تاریخ وجود دارد و تحول مییابد و حرکت میکند و نهایتا به سرانجام میرسد مثلا عدالت در دوره یونان و بعد از آن ایده بوده است و در دوره مدرن هم به دست ما رسیده است. مرحوم نائینی هم وقتی مباحث مدرن را مطرح کرده است میگوید مفاهیم مدرن برای ما بوده و به غرب رفته و دوباره به ما برگشته است یعنی میگوید ما غربزده نیستیم.
وی افزود: در مقابل اصالت ایده، مبنای دیگر این است که مفاهیم در زمینههای خودش معنا دارد یعنی وقتی از عدالت بحث شود در بستر ایدئولوژیک و شرایط خودش معنا پیدا میکند. نیچه و پستمدرنها مبنای خود را بر گسست بین گفتمانهای سنتی و مدرن قرار میدهند. اینکه فرمودید اگر بخواهیم مفاهیم حقوق بشر را در کتب مقدس دنبال کنیم گرفتار زمانپریشی میشویم حرف درستی است البته بر این مبنا، بنابراین آقای پرفسور باید مبنای خود را در اینجا روشن کنند.
استاد دانشگاه مفید گفت: سؤال دیگر این است که فرمودید کرامت، تشریعی نیست و تکوینی است و مرتبط با تقواست و تقوا هم درجه دارد؛ بنده فکر میکنم باید دو چیز از هم جدا شود؛ اول اینکه خداوند اصل کرامت انسانی را به همه انسانها اعطا کرده است و دیگری تقواست که همه نمیتوانند از آن برخوردار باشند یعنی کرامت انسانی عام است ولی درجات این کرامت تفاوت دارد و این بحث باید در مقاله جدا شود تا دچار تناقض نشوید.
نوع انسان خلیفه خدا نیست
حقیقت بیان کرد: به نظر بنده باید دوسطحی بحث شود یعنی بگوییم اصل کرامت را خدا به نوع بشر داده است ولی تقوا، شخصی و دارای مراتب و اکتسابی است. همچنین بحث دیگر موضوع خلافت الهی است یعنی کرامت انسان با مقام خلیفةاللهی مرتبط است. به نظر بنده از این آیه خوب میتوان کمک گرفت: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ ... . اشتباه رایج در تفسیر قرآن این است که فکر میکنند انسان خلیفة الله است در حالی که خلیفه خداوند فقط اهل ایمان از مردم هستند یعنی برخی از مؤمنان که همان انسانهای کامل هستند و تقوا پیشه کردهاند. البته انسان ظرفیت خلافتاللهی را دارد ولی همه نمیتوانند خلیفه خدا شوند.
لطفا پادکست این جلسه را در آدرس ذیل پی گیرید:
s_sadegh_haghighat@