آینده پژوهی نواندیشی دینی
باسمه تعالی
آینده پژوهی نواندیشی دینی
سخنرانی به مناسبت دومین سال درگذشت حجه الاسلام دکتر فیرحی
مؤسسه اندیشه دینی معاصر، 1401/8/28
مقدمه:
1- تعریف آینده پژوهی
2- تفاوت با روشنفکری دینی
3- ارتباط با اصلاح طلبی
4- اهمیت نواندیشی دینی
مدعا: گذر زمان به نفع نواندیشی دینی برآورد نمی شود.
دلائل:
1- شکاف نسلی
2- بحران سیاسی- اجتماعی ایران
3- مقدم نبودن اندیشه بر عمل
4- محدودیتهای حکومتی
5- ارتباط با اصلاح طلبی (که خود مدتها قبل به بن بست رسیده)
6- شرایط بین المللی
نتیجه: هرچند نواندیشی دینی یک وظیفه و دارای نقاط مثبت است، اما از نظر جامعه شناختی در آینده تضعیف خواهد شد.
باسمه تعالی
آینده پژوهی نواندیشی دینی
سخنرانی به مناسبت دومین سال درگذشت حجه الاسلام دکتر فیرحی
مؤسسه اندیشه دینی معاصر، 28/8/1401
مقدمه:
1- تعریف آینده پژوهی
2- تفاوت با روشنفکری دینی
3- ارتباط با اصلاح طلبی
4- اهمیت نواندیشی دینی
مدعا: گذر زمان به نفع نواندیشی دینی برآورد نمی شود.
دلائل:
1- شکاف نسلی
2- بحران سیاسی- اجتماعی ایران
3- مقدم نبودن اندیشه بر عمل
4- محدودیتهای حکومتی
5- ارتباط با اصلاح طلبی (که خود مدتها قبل به بن بست رسیده)
6- شرایط بین المللی
نتیجه: هرچند نواندیشی دینی یک وظیفه و دارای نقاط مثبت است، اما از نظر جامعه شناختی در آینده تضعیف خواهد شد.
متن سخنرانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد.
با نام و یاد الهی و با سلام خدمت حضار گرامی، بحثی را تحت عنوان «آیندهپژوهی نواندیشی دینی» خدمت شما عرضه میدارم. پیش از آن، بر انبیا و اولیای الهی و روح بزرگ دکتر فیرحی، درود میفرستیم و امیدواریم که روح ایشان در عالم برزح، با اولیا و انبیا محشور باشد.
بحثی که با این عنوان، ارائه میشود، شاید نتیجه و مدعایش چندان با علائق این مجلس، سازگار نباشد، اما از باب واقعگویی و صداقت، احساس میکنم نتیجهای را که به آن رسیدهام، تحت این عنوان، عرضه کنم. مباحث بنده شامل 4 مقدمه، 1 فرضیه و 6 دلیل است.
مقدمات
الف- آیندهپژوهی و سناریوپژوهی، دو دانش بینارشتهای هستند که کارآیی بسیاری برای ما دارند و در حوزههای علمیه و حتی در دانشگاهها در رشتههای علوم انسانی، مطرح شدهاند. آیندهپژوهی با 200 رشته، ارتباط دارد و آیندهپژوهی درست باید با استفاده از رشتههای مختلف، صورت بگیرد اما اکنون نتیجهای را که به دست آوردهام، بهصورت حدس و گمان، عرض میکنم.
در خصوص تحولات اخیر در سال 1401، مدعا این است که اگر از آیندهپژوهی و سناریوپژوهی استفاده کرده بودیم، میتوانستیم حوادث کنونی را حدس بزنیم و چهبسا از بسیاری از عوارض آن، جلوگیری کنیم. بنابر این، یکی از مشکلات امروز ما بیتوجهی به این دو دانش است؛ لذا میکوشم که این بحث را در خصوص نواندیشی دینی بهعنوان یک گفتمان، مطرح کنم.
ب- نواندیشی دینی –که مؤسسه «اندیشه دینی معاصر» متکفل آن شده و گفتمانی است که دکتر فیرحی در درون آن، جای داشت و بهگمانم جمع حاضر نیز همگی در درون آن، قرار داشته باشند- تفاوتهایی با روشنفکری دینی دارد اما روشنفکران دینی؛ مثل دکتر سروش، تعمداً یا غیرتعمدی، این دو را به یک معنا میگیرند؛ یعنی وقتی از روشنفکران دینی، سخن میگویند، گاهی از روشنفکران دینی گفتوگو میکنند، ولی –الحمدلله- در قم، اصطلاح نواندیشی دینی از روشنفکری دینی، متمایز شده است. البته نقاط مشترکی بین این دو گفتمان وجود دارد، ولی نقاط اشتراکشان مد نظر ما نیست، بلکه افتراق و مرزهای موجود بین آنها مراد ما بهشمار میرود.
در اینجا به هفت تفاوت میان این دو، اشاره میکنم:
1- روشنفکران دینی، متعلَّق اصلاح را «هسته سخت دین» میدانند که به بحثهایی مانند نبوت، امامت و مانند آن میپردازد، اما نواندیشان دینی آن را «فکر دینی» معرفی میکنند و قصد اصلاح فکر دینی دارند.
2- اگر عقل را بهعنوان یکی از منابع معرفت در نظر بگیریم، تمایل روشنفکران دینی، به عقل مدرن است درحالی که نظر نواندیشان به تعاملی بین عقل مدرن و غیرمدرن (عقل دینی) تمایل دارد.
3- فقه سیاسی از دیدگاه روشنفکران دینی، کاملاً نامعتبر است، اما از نظر نواندیشان دینی، بسته به نظر افراد، کمی تا قسمتی، اعتبار دارد؛ یعنی ممکن است برخی، اعتقاد زیادی به آن داشته باشند و برخی کمتر. این، مسأله بسیار مهمی است که پروژه دکتر فیرحی هم در آن قرار میگیرد؛ چون ایشان میخواستند دموکراسی و مردمسالاری را از دل فقه و فقه سیاسی، استخراج کنند و ظرفیتهای مردمسالارانه را از دین و فقه –هر دو- به دست بیاورند.
4- در نسبت عقل و دین، تمایل روشنفکران دینی، بهطرف عقل مدرن است، اما نواندیشان به تعامل بین عقل و دین میگرایند.
5- در این دو گفتمان، بین ادلّه فرامتنی و متنی، ارتباط وجود دارد؛ یعنی روشنفکران دینی، بیشتر به ادلّه بروندینی، تمسک میکنند و نواندیشان دینی به تعامل بین ادله بروندینی و دروندینی معتقدند.
6- روشنفکران دینی بهصراحت، خود را سکولار مینامند، ولی در نواندیشان دینی، کمتر دیده شده یا دیده نشده که خود را سکولار بدانند. میدانید که سکولاریسم به دو معناست: یکی ارتباط دین و سیاست؛ و دیگری ارتباط نهاد دین (روحانیت) با دولت؛ و با تفکیک این دو معنا، بحث، روشنتر میگردد.
7-در روششناسی دینی، در مسائل اجتماعی، روشنفکران دینی به مباحث فرامتنی؛ مانند روششناسیهای هرمنوتیک، ابطالگرایی و مانند آنها توجه میکنند (مثلاً استاد «شبستری» به هرمنوتیک، و دکتر «سروش» به ابطالگرایی عنایت دارند) درحالی که نواندیشان دینی، تعاملی بین روششناسیهای مدرن و پسامدرن با اجتهاد، اعتقاد دارند؛ یعنی تفاوت مهم در این است که اجتهاد برای نواندیشان دینی، اهمیت مییابد و معمولاً از نظر مطالعات، تحصیلات و مکتوبات، پایی در اجتهاد و مباحث حوزوی دارند، درحالی که روشنفکران دینی معمولاً با مباحث دینی، آشنایی دارند. پس بحث اجتهاد نیز اهمیت بسیاری در این زمینه دارد.
اگر صدای من به روشنفکران دینی میرسد، عاجزانه از ایشان تقاضا میکنم که بین دو اصطلاح «روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی» تمایز قائل بشوند؛ چون وقتی این دو در جامعه علمی، یکی فرض بشوند، تفاوتها دیگر برجسته نمیشود.
ج- نواندیشی دینی با اصلاحطلبی بهعنوان یک گفتمان سیاسی، ارتباط دارد؛ مثلاً شخص دکتر فیرحی در سخنرانیها، کتابها و مقالاتشان یک نواندیش دینی شمرده میشدند؛ از لحاظ سیاسی هم با اصلاحطلبان، محشور بودند و با خود آقای خاتمی، جلسه داشتند و بین این دو گفتمان از نظر اندیشگی و سیاسی در ایشان ارتباط وجود داشت.
د- نواندیشی دینی، نقاط مثبتی دارد؛ وظیفه ما بهشمار میرود و نباید از آن دست بکشیم؛ لذا اگر در پایان بحث به نتیجهای رسیدیم، بدانید که من معتقدم نواندیشی دینی، آینده ماست؛ بدینمعنا که وظیفه ما در آینده محسوب میشود؛ نقاط مثبتی داشته و دستآورهای فراوانی بهارمغان آورده است و نتیجهای که میگیرم، با مفروض گرفتن این نکته است.
فرضیه
فرضیه این است که گذر زمان بهنفع نواندیشی دینی، رقم نخواهد خورد؛ یعنی هرچه زمان میگذرد، بهضرر نواندیشی دینی خواهد بود و کامیابی آن را در طول زمان، با مشکل مواجه خواهد کرد. میدانید که در اینجا دو بحث، مطرح است: یکی بحث اندیشهای است؛ چون از نظر اندیشهای، ما نواندیش دینی هستیم و نظریه همروی هم ذیل نواندیشی دینی مطرح میشود و این وظیفه و اعتقاد ماست، اما بحث جامعهشناختی و توفیق یا عدم توفیق جامعهشناختی، یک بحث دیگر است. آیندهپژوهی از آینده نواندیشی دینی از نظر جامعهشناختی، سخن میگوید؛ پس مدعا این است که هرچه زمان میگذرد، از نظر اجتماعی، شانس نواندیشی دینی برای توفیق، کاهش مییابد.
مؤیدات فرضیه
برای تأیید این فرضیه به شش مطلب اشاره میشود که شاید دلیل محسوب نشوند، بلکه مؤید باشند، ولی به هر روی، به نظر میرسد که این ششگانه میتواند به کمک اثبات این مدعا بشتابد.
1- شکاف نسلی
تحولات سال 1401 نشان داد که نسل جدید مطالبات و زبانی دارد که با زبان روحانیت -اعم از اصولگرا و اصلاحطلب؛ نواندیش و غیرنواندیش- متفاوت است و زبان مشترکی بین متفکران نواندیش، اصولگرا و روحانیت با نسل جدید، وجود ندارد و در این فضا تفکر هم انتقال نمییابد؛ چون مفروض ما این است که زبان، خانه فکر است نه وسیله انتقال تفکر؛ لذا فکر ما را محدود و تحدید میکند؛ بدینمعنا که او در یک خانه میاندیشد و ما در خانه دیگر، و زمانی که پل ارتباطی بین این دو خانه، وجود نداشته باشد، مفاهیم هم منتقل نمیشوند. مفروض ما در اینجا این است که متن باید در زمینه، دیده بشود. یکی از اشکالات اجتهاد حوزوی این است که اعتقاد در اجتهاد -گفته یا نگفته- این است که متن میتواند بهوسیله متن، تفسیر بشود درحالی که روششناسیهای مدرن -خصوصاً هرمنوتیک- اثبات کردهاند که متن باید در زمینه، و تکست در کانتکست، تفسیر گردد. میدانید که مباحثی مانند شأننزول، در اجتهاد، مدنظر است اما تکست بهعنوان مجموعه مسائل سیاسی و اجتماعی، در اجتهاد، چندان دیده نشده و یکی از انتقادات روششناسانهای که به اجتهاد فعلی در حوزهها و بین اصولیان وارد است، این است که متن در درون زمینه، تفسیر نمیشود.
اگر کل نواندیشی دینی را بهعنوان متن (تکست) در نظر بگیریم و تصور بکنیم، آیندهاش باید در درون زمینه، مشخص بشود. وضعیت زمینه هم در سال 1400 با سال 1400، تفاوت دارد و البته این فنر در طول زمان، فشرده شده، اما در سال 1401 خود را نشان داد. بنابر این، نواندیشی دینی را فقط در کتابها و مقالات و در محیط کتابخنه نباید مطالعه کنیم، بلکه در زمینههای سیاسی و اجتماعی باید به مطالعه آن بپردازیم و اگر چنین کنیم، نخستین مسألهای که با آن برخورد میکنیم، «شکاف نسلی» است که میان نسل جدید و نسل قدیم یعنی کسانی که موعظه میکنند (اعم از دانشگاهیان و حوزویان) پدید آمده.
2- عدم ثبات در حوزه سیاسی و اجتماعی
با نگاهی به مسائل داخلی و تحلیلی از آنها، شرائط در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی داخلی کشور بهگونهای است که ثبات ندارد و باز، مفروض ما این است که نواندیشی دینی برای موفقیت، نیازمند ثبات است. در اوائل دهه هشتاد، در یک آیندهپژوهی درباره نواندیشی گفتم که آینده از آنِ نواندیشی است؛ یعنی جریانهای مثبت رقم میخورَد. این پژوهش در آن روز، تا اندازهای درست بود؛ یعنی نواندیشی در حدود یک دهه و نیم، شاهد ترقی روزبهروز خود بود کامیابی جامعهشناختی را تجربه میکرد، اما ادعای ما برای آینده و از این به بعد، بهعکس ادعای پیشین است و زمان هر چه پیش برود، بهزیان نواندیشی دینی خواهد بود و البته مشخص است که برای روشنفکری دینی نیز، همین وضعیت پیشبینی میشود و رادیکالیسم دینی و افراطگرایی دینی، وضع به طریق اولی، بدتر از وضعیت ماست؛ چراکه نسل جدید از اصولگرایی و اصلاحطلبی بهمعنای سیاسی آن، و نواندیشی دینی و افراطگرایی بهمعنای اندیشه آن در حال گذر است و بنابر این، وضع رقبای ما بدتر از ما خواهد بود، اما وضعیت برای ما هم چندان خوب نیست.
بنابر این اگر یک تحلیل کلی از مسائل سیاسی-اجتماعی- اقتصادی حاضر داشته باشیم، وضعیت را بیثبات نشان میدهد و بیثباتی بدینمعناست که فردای ما مشخص نیست و مسائل سادهای مانند امضا یا عدم امضای برجام، ارجاع و عدم ارجاع پرونده ایران به آژانس بینالمللی، همواره تردید ایجاد میکند و مسائل سیاسی، امنیتی و فرهنگی نیز چنین فضایی را رقم میزند. مفروض ما نیز این است که اگر در پی کامیابی نواندیشی دینی هستیم، باید در شرائط آرامش به سر ببریم و الا در شرائطی که اذهان مردم درگیر کوچک شدن سفرهاست، سروکار چندانی با نواندیشی دینی ندارند و ما با مخاطب چندانی روبهرو نخواهیم بود.
3- تقدم نظر بر عمل
یک مفروض بسیار بسیار غلط در ذهن متفکران، لانه کرده و آن، تقدم نظر بر عمل است؛ بدینمعنا که اگر فکر افراد ساخته شد، عملشان نیز تغییر میکند یا چنانچه دموکراسی را از دل دین، به دست آوردیم، عمل مردم نیز اصلاح میشود و جالب این است که این مفروض، بین نواندیشان دینی، روشنفکران دینی و افراطگرایان دینی (رادیکالهای دینی) مشترک است؛ یعنی دکتر فیرحی، دکتر سروش و آیت الله مصباح در سه گفتمان نواندیشی دینی، روشنفکری دینی و جریان رادکالیسم دینی در این مفروض، مشترکند و قصد دارند فکر را بسازند تا بهتبع آن، عمل نیز تغییر کند. این مفروض از نظر فکری و تجربه عملی -خصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم- در جهان، اینگونه زیر سؤال رفته که تقدم عمدتاً با عمل است نه با نظر؛ یعنی در عالم عمل، اتفاقاتی رخ میدهد که در عالم نظر با فرض اصالت آنها، فکر نیز دچار تغییر میشود. این یک بحث بسیار مفصل است که مراجعه به مقاله جناب دکتر «مجاهدی» بر «فرهنگگرایی» جناب استاد «ملکیان» برای آگاهی از آن، کفایت میکند.
بنابر این، مفروضِ «تغییر عمل جامعه بهتبع تغییر اندیشه» اشتباه به نظر میرسد و تحولات 1401 نیز نشانگر این واقعیت است.
4- محدودیتهای حکومت
از مسیر نسلی به مسأله جامعه رسیدیم و اکنون نوبت به حکومت میرسد. حکومت کلاً شرائط را برای نواندیشی دینی، فراهم نمیکند؛ یعنی زمان نشان داده که در سالهای اخیر، فضا برای نواندیشی دینی، تنگتر شده و اگر همین رویه در پیش گرفته شود، در آینده نیز چنین وضعیتی پیشبینی میگردد. وقتی که شرائط حکومتی برای یک گفتمان، آماده نباشد، چهبسا برای تودهها، جوانان و دانشجویان، جذابیتی ایجاد بشود، اما در مقدمات پیش هم گذشت که در آنجا نیز جذابتی پدید نمیآید؛ یعنی محبوبیت نواندیشی دینی در دل جامعه، جوانان و دانشگاهیان هم از نظر مقدورات حکومتی بهعلت کاهش و تنگ کردن فضاها برای آن، کاسته خواهد شد.
5- پیوند با اصلاحات
نواندیشی دینی با اصلاحطلبی، ارتباط دارد. اکنون در حوزه اصلاحطلبی سیاسی، اتفاقی رخ داده که بر نواندیشی دینی بهعنوان یک گفتمان فکری، مؤثر افتاده و آن رویارویی اصلاحطلبی با بنبست است. در مقدمه به ارتباط اصلاحطلبی سیاسی و نواندیشی دینی بهعنوان یک گفتمان فکری، اشاره شد و اکنون یکی از این دو (گفتمان اصلاحطلبی سیاسی) با بنبست، روبهرو گردیده و اصلاحطلبان تقریبا از صحنه سیاست، حذف شدهاند. اکنون اگر این دو گفتمان با هم ارتباط دارند، یکی در پی حذف خود، دیگری را به دنبال خود میکشد و این به حذف یا -دستکم- تضعیف آن میانجامد.
اما چرا اصلاحطلبی به بنبست رسید؟ در سال 1382 (دو سال به پایان دولت اصلاحات) و در اوج ادعای اصلاحطلبان، یکی از اساتید، بحثی مهم را مطرح کرد که اصلاحطلبی به دیوار قانونی خودش برخورد کرده و راه پیشرفتی برایش متصور نیست و در این شرائط، وقتی از نظر قانونی، شورای نگهبان اجازه فعالیت به آنان نمیدهد، دو سال پایانی دولت، حیف میشود و کالعدم است (یا بدتر از نبودن است). پس صدای محدویتها یا شکست اصلاحطلبی، پیش از پایان دوره اصلاحات، به گوش میرسید، اما برخی از افراد آن را میشنیدند، درحالی که برخی دیگر (مانند اصلاحطلبان) مدعی بودند که این گفتمان ادامه خواهد یافت.
البته باید دانست که اصلاحطلبی، دو معنا دارد و یکی از آنها معنا گفتمانی است که در سال 76 آغاز گردید و در دو دولت آقای خاتمی، ادامه پیدا کرد. ما درباره محدویتهای این دوره، سخن میگوییم و الا اصلاحطلبی بهمعنای کلی آن، موجهای متفاوتی دارد و در آینده نیز موجهایی از آن را شاهد خواهیم بود.
اخیراً در روزنامه «اعتماد» بحثی بین آقایان «عباس عبدی» و «آصف بیات» منشتر شد (آصف بیات، اصالتاً ایرانی است و سالهای متمادی در کشورهای عربی حضورداشته؛ در لایدن هلند زندگی کرده و اکنون ساکن آمریکاست. در اهمیت اندیشه او درباره جنبشهای اسلامی، همین یک نکته کافی است که ایشان در سراسر جهان، تقریباً تنها کسی بود که بهار عربی را پیشبینی کرد و این نشان میدهد که تصورات او براساس مطالعات کتابخانهای نیست و یک جامعهشناس بسیار قوی است). آقای عبدی در این مناظره –که میتواند در این زمینه، یک بحث کلیدی بهشمار برود- مدعاهایی را مطرح کرده و آقای آصف بیات نیز پاسخهایی داده و از آن میان، به یک نکته مرتبط با مسأله مورد بحث، اشاره میکنم. آصف بیات میگوید: اصلاحطلبان ایران میان یک دوگانه در حرکتند:
1. اصلاحات با تعامل با حکومت، ممکن است؛
2. اصلاحات ممکن نیست و بنابر این، وظیفه ما پایان یافته است.
آنان با ساختن این دوگانه، چون اولی را ناممکن میدانند، بهسراغ گزینه دوم میروند. گزینه نخست به این معناست که حکومت فضا را برای آنان باز کند و اجازه گفتوگو بدهد، درست مانند دوره اصلاحات که تعاملی بین رئیس دولت و رهبری یا کل نظام، وجود داشت. اما گزینه نخست، ممکن نشد و در این دولت با شرائط موجود در سالهای اخیر نیز دیگر امکان ندارد و شانس ادامه اصلاحطلبی با تعامل با حکومت، از دست رفته است؛ لذا به این بهانه که راهی نمانده و براندازی، آشوب و انقلاب کردن، عملی سنجیده نیست و موجب بحران میشود، بهسراغ گزینه دوم میروند و دست از کار میشویند، درحالی که گزینه سومی هم وجود دارد که اصلاحطلبان به آن نیندیشیدهاند و آن «جنبش مدنی قوی» است. این بحثی است که به نظر میرسد اصلاحطلبان تاکنون بهعنوان راه سوم، به آن فکر نکردهاند، ولی وقتی با دید پسینی مینگریم، اصلاحطلبی به بنبست رسیده و نواندیشی دینی را هم به دنبال خود به انزوا میبرد.
6- شرایط بینالمللی
شاید در یکی-دو دهه قبل، در دانشگاههای آمریکا و اروپا و سراسر جهان اگر بحثی از یک نواندیش دینی مطرح میشد که مدعی میگردید میتوان قرائت صلحآمیز، دموکراتیک و حقوقبشری از دین ارائه کرد، قرین موفقیت بود؛ یعنی در آن همایش خارجی میدرخشید و در میان حاکمان (رؤسای جمهور و حکومتهای جهان) جایگاه مهمی پیدا میکرد، اما با تحولاتی که در سال 1401 صورت گرفته و تفاوتهایی که بین این ناآرامیها با ناآرامیهای سالهای 96، 98 و مانند آن، وجود دارد، این جایگاه از دست رفته و در این شرائط بحرانی که سلبریتیها، ورزشکاران، نسل z (زومرها) و مانند آنان دست به دست هم دادهاند و شرائط موجود را پدید آوردهاند، اگر مدعی قرائتی دموکراتیک، حقوقبشری و صلح از دین باشید، چندان از شما نمیپذیرند؛ چراکه نسل امروز از این سخنان، گذر کردهاند نه اینکه بهسراغ رقیب ما (اصولگرایی یا رادکالیسم دینی) بروند، بلکه به طریق اولی، از آن هم گذشتهاند و قبلاً گذشته بودند، اما اخیراً از گفتمان اصلاحطلبی هم عبور کردهاند و بنابر این، عبور از هر دو گفتمان، رخ داده است.
بنابر این، بعید است که شرائط بینالمللی مجال چندانی به نواندیشی دینی بدهد؛ چون بحث بر سر این است که پرونده ایران به آزانس برود یا نرود؛ محکوم بشود یا نشود؛ ابرقدرتها چه تعاملی بر سر ایران میکنند؛ آیا روسیه از ایران، حمایت و قطعنامههای شورای امنیت را وتو میکند یا نه؛ و چین کاسب -که منافع ملی خود را دنبال میکند و این ویژگی، بیشتر از روسیه، در آن دیده میشود- چه رفتاری از خود نشان خواهد داد؟ در این مسائل، تعاملات و موضعی که سطح بینالملل در برابر بحران و ناآرامیهای 1404 در ایران میگیرد، تعیینکننده است و در این فضا اگر کسی خود را صاحب یک قرائت نواندیشانه از دین معرفی کند، نه اینکه هیچ به حساب نیاید، ولی فضا را برای چنین گفتمانی، بسیار کم و کمتر مییابد.
نتیجه این است که احتمال دارد چند گفتمان در آینده ایران با هم رقابت کنند (البته گفتمان اصولگرایی سیاسی و رادیکالیسم دینی بهعنوان یک گفتمان سیاسی و اندیشهای، شانس چندانی در دل جامعه ندارد؛ چراکه پیش از اصلاحطلبی، از آن، عبور شده است:
- میلیتاریسم؛ یعنی این گفتمان، شکل نظامی پیدا میکند و در این صورت، اتفاقات جدیدی رخ خواهد داد و این هم یک گزینه است که با توجه به تحولات اخیر، میزان شانس آن برای ابراز وجود، مشخص نیست.
- هرج و مرج، آشوب و تجزیه: همه این احتمالات را در یک گزینه، قرار میدهم؛ چون از نظر نامطلوبیت، مانند یکدیگرند؛ لذا چه این وضعیت بهصورت آنارشی باشد و چه بهشکل تجزیه، همه برای ما بد است و موجب از دست رفتن امنیت، کوچک شدن سفرههای مردم، آسیبدیدگی فرهنگ مردم و ضربه خوردن فرهنگ اسلامی و دینی میشود و وضعیت نامطمئنی برای آینده ایران، رقم میزند.
- سکولاریسم و لائیک شدن: یک احتمال این است که جامعه بهسمت سکولاریسم یا لائیک شدن -اگر تفاوتی بین این دو، قائل بشویم- حرکت میکند. چهبسا وضعیت بهگونهای رقم بخورد که حاکمان، ایدئولوژی خود را حفظ کنند، اما جامعه بهسوی سکولار و لائیک شدن به یپش برود و این هم از نظر فرهنگی، یک خطر محسوب میشود و پیامدهای آن در حوزه سیاست، نیازمند بررسی است.
- ایدئولوژیهای ناسیونالیستی: شکلگیری و ادامه حیات ایدئولوژهای ملی و ملیگرایانه نیز یکی از احتمالات است و با اینکه از هم جدا هستند، در یک گروه، قرار میگیرند و میتوانند در آینده ایران، تأثیر داشته باشند. ممکن است یک ایدئولوژی پا به میدان بگذارد و مدعی بشود که میتواند همه ایرانیان را زیر پوشش خود بگیرد و چتری است که میتواند همه را در زیر خود، گرد آورد و ملیت ایران را حفظ بکند؛ اعم از اینکه اصولگرا باشند یا اصلاحطلب؛ دینی باشند یا غیردینی، مارکسیست باشند یا اقوام مختلف. براینمونه، نظریه «ایرانشهری» از نظر جامعهشناختی، شانس بیشتری نسبت به نواندیشی دینی خواهد داشت. آلبته این احتمال از نظر جامعهشناختی است و الا از نظر تئوریک، امکان دارد که اشکالاتی به آن وارد باشد -همانگونه که محتمل است انتقاداتی به نواندیشی دینی هم وارد بشود- اما از نظر جامعهشناختی چهبسا نظریه «ایرانشهری» این پتانسیل را داشته باشد که بتواند وفاقی بین ایرانی بما هو ایرانی، ایجاد بکند و البته تبدیل این پتانسیل به فعلیت، بستگی به شرائطی فراوان دارد.
در پایان، به جملهای که در مقدمه گذشت، بر میگردم که هم دکتر فیرحی و هم نظریه همروی، زیرمجموعه نواندیشی دینیاند و نواندیشی دینی یک وظیفه است که ما از آن، دست نخواهیم کشید؛ چون جهات مثبتی دارد که نمیخواهیم آنها را نادیده بگیریم و به کامیابیهای آن در زمان حال و دو دهه گذشته، بیتوجه باشیم، اما براساس آیندهپژوهی، زمان بهنفع آن، رقم نخواهد خورد.
پرسش و پاسخ
پرسشگر: نواندیشی دینی یک پروژه فکری بسیار گسترده و عمیق است که به امروز، تعلق ندارد بلکه از سالیان گذشته نیز فقهایی سعی میکردند از دل همین دین، نکات جدیدی را مطابق با نیازهای روز، استخراج و به جامعه، عرضه کنند. به نظرم شما یک پروژه فکری را در یک مقطع زمانی، تحلیل کردید درحالی که باید -مثلاً- صد سال آینده را در تحلیلتان میدیدید و اتفاقات آینده را به ما میگفتید؛ چون اگر با این نگاه درازمدت به مسائل بنگریم، شاید بتوان گفت اتفاقاً همه آنچه فرمودید، نتیجه عکس میدهد؛ یعنی درست است که شرائط فعلی، اثرگذار است اما جامعه ایران، حتی از پیش از اسلام، یک جامعه دیندار بوده و مردم به برخی از آموزههای دینی آسمانی و یا غیرآسمانی، مقید بودهاند و الآن هم، چنین نیست که این باورها بهیکباره از جامعه، کنده بشود. یک عده هستند که میخواهند دیندار باشند و نگاه سنتی برایشان پاسخگو نخواهد بود، اما با نواندیشی دینی میتوان حداقل، یکسوم جامعه را تأمین کرد و دینداری را در جامعه، تدام بخشید.
حقیقت: بین پیشبینی و پیشگویی، تفاوت وجود دارد؛ چون پیشبینی کار علم است و پیشگویی کار پیامبران یا رمالان. بحث ما در پیشبینی است که به آینده کوتاهمدت، مربوط میشود. علم نمیتواند تشخیص بدهد که در صد سال آینده، چه رخ میدهد. انتخابات ریاست جمهوری ترامپ با فرصت مطالعاتی بنده، مصادف بود. در آن انتخابات، آقای ترامپ رأی آورد درحالی که بیش از 90% اساتید علوم سیاسی و روابط بینالملل در آمریکا معتقد بودند که وی شانسی برای کسب کرسی ریاستجمهوری ندارد؛. یعنی علوم اجتماعی و سیاسی اینقدر غیردقیق است و احتمال خطا در آن میرود که نمیتوانست نتیجه انتخابات را در دو ماه بعد، تشخیص بدهد؛ لذا 90% واشنگتن، شامل ایالتها و شهرهای فرهیختهتر میشد، بهصورت یکدست، به خانم کلینتون رأی دادند و حتی بعد از انتخابات هم عکس ایشان را از درب خانهها نمیکندند. وقتی که در علوم سیاسی و اجتماعی، پیشبینی درباره دو ماه یا یک سال بعد، چنین سخت باشد، میزان صحت پیشبینی من هم چندان روشن نیست؛ چه رسد به اینکه راجع به صد سال بعد، پیشبینی کنیم. به هر حال، مطلوب من و شما همان است که فرمودید در شرائطی که گفتمان سنتی، پاسخگو نیست، إنشاءالله نواندیشی دینی پاسخگو خواهد بود و موفقیتهایی به دست خواهد آورد.
پرسشگر: من با نتیجهای که گرفتید، کاملاً همدل هستم، ولی ابهامی در یکی از مقدمات دارم و آن، اینکه فرمودید هر سه این جریانها (نواندیشی، روشنفکری و رادیکالیسم) عمل را تابع نظر میدانند. شما آشنایی کامل با جناب آقای فیرحی دارید و طبق آنچه ایشان در کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» نوشتهاند، نتیجهای که میتوان گرفت، این است که خود ایشان هم لزوماً معتقد به اشراب دانش در قدرت نیستند و حتی اگر معتقد به اثرگذاری قدرت در دانش بهصورت یکطرفه نباشند، دستکم، به دیالکتیکی در بین این دو، باور دارند. بنابر این نمیتوانم بپذیرم که آقای فیرحی معتقد به تبعیت نظر از عمل بوده باشند؛ مخصوصاً که در پاسخ به برخی از اشکالات درباره چرائی انتخاب فقه سیاسی به جای فلسفه سیاسی -آن هم با تنگی و چالشهای موجود در این مسیر- بیشتر، از منظر کارکردی بود نه منظر نظری صرف. با این ابهامها دوست دارم نظر شمارا بدانم.
حقیقت: سؤال شما یک سؤال دقیق است. اگر فقط به آن کتاب، اشاره بکنیم، حق با شماست و روش فوکویی در آن کتاب، مقداری نشان میدهد که عمل و قدرت هم اهمیت دارند و قدرت، دانش و ارتباطش برای دکتر فیرحی، مهم بوده که موضوع رساله دکترای ایشان شده است. بنابر این، اگر فقط این کتاب در نظر گرفته بشود، فرمایش شما درست است، ولی به دو نکته دیگر هم باید دقت کرد: یکی اینکه تا آنجا که به یاد دارم، بحث تقدم نظر و عمل و مبانی تئوریک آن در هیچیک از آثار دکتر فیرحی، بحث نشده. نکته دوم اینکه در بقیه آثار ایشان، برعکس، شاید نوعی فرهنگگرایی مثل استاد ملکیان دیده بشود. به بیان دیگر، با اشاره به برخی از کتب دکتر فیرحی میتوان استشمام کرد که عمل بر نظر، مقدم است اما برپایه بقیه کتابها ممکن است برعکس باشد. نتیجه، اینکه ایشان یک بحث منسجم درباره تقدم عمل بر نظر نداشتهاند تا بتوانیم به ایشان منتسب بکنیم، ولی بحثی است که ما باید پیرامون آن، کار بکنیم.
پرسشگر: گفتید در آینده، ممکن است تفکر ناسیونالیسم و ملیگرایی، دست بالا را داشته باشد. شما به چه مکانیزمی به این نتیجه رسیدید؟
حقیقت: عرض کردم که موضوع ملی با ملیگرایی تفاوت دارد. «ملیگرایی» ترجمه «ناسیونالیسم» است و شاید تفکران ناسیونالیستی در ایران، شانس چندانی نداشته باشد؛ چون متفکرانی عمیق ندارد و نظریههایی عمیق در این حوزه نداریم تا شانس زیادی در ناآرامیهای جدید یا اتفاقاتی که در سال 1404 افتاده، برایش قائل باشیم، اما تفکر ملی -همانطور که در تفکر «ایرانشهری» هست- چون که پایههای تئوریکش در طول چندین سال، تقویت شده و هرچند که شخصاً چند انتقاد به این نظریه داشتهام که گفته و نوشتهام، ولی از نظر جامعهشناختی، شانس بیشتری نسبت به نواندیشی و بقیه گفتمانها برایش متصور است. پس اینکه بحث تئوریک «ایرانشهری» چیست و اشکال به آن وارد هست یا نیست، یک بحث است؛ و کامیابی جامعهشناختی آن، یحثی دیگر.
لطفا پادکست این جلسه را در آدرس ذیل پی گیرید:
s_sadegh_haghighat@