مقالات

بررسی و نقد کتاب «احیای علوم سیاسی»

این کتاب باارزش می توانست به مسائل ذیل نیز توجه کافی داشته باشد: نقاط اشتراک و افتراق با نظریه­ هایی مثل نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران، کثرت روش­ها (به جای زوال پارادایم خاص)، عدم توجه به بازگشت روش­های کمی (در کشورهایی مثل ایالات متحده)، عدم توجه به شرایط خاص زمانی و مکانی (مثل ایران اسلامی)، در نظر نگرفتن دانش­هایی همچون فقه سیاسی، عدم وجود دلائل و شواهد کافی نسبت به مدعای ارائه شده، و در نظر نگرفتن «سیاست خرد».

بررسی و نقد احیای علوم سیاسی

سید صادق حقیقت[1]

مجله آینه پژوهش، ش 188 (خرداد و تیر 1400)

خلاصه

استاد گرانقدر جناب آقای دکتر بشیریه پس از سال­ها نگارش کتب درسی و کمک درسی، به انتشار کتاب احیای علوم سیاسی- با شیوه­ای بسیار متفاوت- دست زدند. دغدغه اصلی ایشان، فارغ از مباحث نظری، پرداختن به مدعایی قابل اعتناء- یعنی وجود بحران در رشته علوم سیاسی- و اشاره به راه­ حل آن- یعنی سیاستگری- است. مشخص نیست که از دیدگاه ایشان علوم سیاسی در ایران دارای بحران است یا در جهان. سیاستگری به عنوان راه حل این بحران دارای دو ویژگی است: هنجاری بودن و توجه به بعد عمل. وجه دوم به عملی بودن این علم و راهگشا بودن آن اشاره دارد. ضرورت احیای فلسفه سیاسی و توجه به کارآمد بودن رشته علوم سیاسی از جمله امتیازات این کتاب تلقی می­ شود. در عین حال، نقدهایی از جمله موارد ذیل به این کتاب پرارزش می­ تواند وارد باشد: نقاط اشتراک و افتراق با نظریه­ هایی مثل نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران، کثرت روش­ها (به جای زوال پارادایم خاص)، عدم توجه به بازگشت روش­های کمی (در کشورهایی مثل ایالات متحده)، عدم توجه به شرایط خاص زمانی و مکانی (مثلاً ایران اسلامی)، در نظر نگرفتن دانش­هایی همچون فقه سیاسی، عدم وجود دلائل و شواهد کافی نسبت به مدعای ارائه شده، و در نظر نگرفتن «سیاست خرد».

کلیدواژگان

«احیای علوم»، «علوم سیاسی»، «سیاستگری»، «نظریه زوال اندیشه»، «همروی روش­شناختی»

معرفی کتاب

کتاب احیای علوم سیاسی که در سال 1396 توسط نشر نی به زینت طبع آراسته شد، حاصل عمر دکتر حسین بشیریه به شمار می­رود، و مدعای بزرگی را مطرح کرده است. این کتاب از دو جهت اهمیت دارد: شخصیت والای علمی نویسنده محترم کتاب، و مدعایی که بسیاری مسائل را می­تواند زیر سؤال ببرد. مدعای نویسنده این است که علوم سیاسی دچار بحران است - البته اشاره نکرده که در ایران یا در جهان- و گفته‌ که راه‌حل آن احیاست؛ راه احیای علوم سیاسی و حل بحرانی که وجود دارد این است که ما سیاستگری کنیم. سیاستگری دو ویژگی دارد؛ یکی هنجاری بودن است یعنی در مقابل علوم اثباتی که هنجاری نیستند، بعد هنجاری علوم‌ سیاسی را تقویت کنیم. به همین دلیل، ایشان در آخر کتاب هابرماس و مک‌اینتایر را مثال می‌زنند؛ چرا که این دو، در واقع، سیاست هنجاری را مطرح کرده‌اند. دوم، توجه به بعد عمل یعنی عملی بودن علوم سیاسی است. به بیان دیگر، مدعای ایشان آن است که علوم سیاسی فعلی شکل هنجاری و عملی ندارد؛ و به‌خاطر این دو مشکل، راه‌گشا هم نیست.

 

نقاط مثبت کتاب

از جمله نقاط مثبت این کتاب آن است که مدعای مهمی را مطرح کرده است. برای این مدعا -یعنی بحث سیاستگری- ایشان متنی نوشته‌اند که فاقد پاورقی و ارجاعات است؛ چون ایشان نمی‌خواسته­اند به شیوه‌های مرسوم کتاب بنویسند؛ و به همین دلیل، متن بسیار روان است. یکی از مدعاهای کتاب این است که باید فلسفه سیاسی احیا شود؛ چون فلسفه سیاسی به زوال دچار شده و مرده است. این مدعای کاملاً درستی است، اما برخلاف دکتر طباطبایی که معتقد است ما در شرایط امتناع هستیم، دکتر بشیریه امید به احیای علوم سیاسی دارد. اگر در ایران دو دانش هنجاری فقه سیاسی و فلسفه سیاسی را در کنار هم مقایسه کنیم، فقه سیاسی، به تعبیر استاد مطهری، خیلی فربه شده، و فلسفه سیاسی که باید جایگاه بسیار عمیقی در سیاست داشته باشد، نحیف است. در دوران معاصر، بیش از چند فیلسوف سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام نمی‌توانیم نام ببریم. بنابراین، این مدعا که یک مدعای فرعی نسبت به مدعای اصلی است، منطقی به نظر می­رسد؛ یعنی فلسفه سیاسی و بُعد هنجاری علوم سیاسی باید تقویت شود.

 

نقدهای محتوایی

فارغ از نقاط قوت کتاب، 9 اشکال و نقد محتوایی به شرح ذیل به ذهن می­رسد:

1- نکته اول اشتراک این نظریه با نظریه­های دکتر طباطبایی در کتب مختلف ایشان است. می­توان گفت مدعای این کتاب با نظریه «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و با نقدهای دکتر طباطبایی به جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی سیاسی سازگاری دارد. دکتر بشیریه هم به زوال علوم‌سیاسی و هم به جامعه‌شناسی انتقاد دارد؛ و در مقابل، فلسفه سیاسی یا اندیشه سیاسی هنجاری را تقویت می‌کند. البته، تفاوت­هایی نیز بین این دو نظریه می­توان مشاهده نمود. مدعای بشیریه «زوال سیاستگری» است، نه زوال اندیشه سیاسی در ایران. مدعای دکتر طباطبایی این است که عقل‌گرایی یونان باستان و بعد فارابی به محاق رفته، و اینک امکان پرسشگری خود را از دست داده‌ایم. بنابراین، اندیشه سیاسی در ایران امکان احیا ندارد و به زوال رسیده است. مدعای دکتر بشیریه این است که علوم سیاسی دچار بحران شده و سیاستگری باید احیا شود. پس، بهتر بود دکتر بشیریه به نقاط اشتراک و افتراق مدعای خود با نظریه زوال اشاره می­کردند.

2- مسئله بعد دیدگاه ایشان نسبت به علم اثباتی است. ایشان از زوال دیدگاه اثباتی صحبت می‌کند و چندجا اصطلاح «زوال» را به‌کار می‌برد. این در دیدگاه پارادایمی در حوزه فلسفه علم درست به نظر نمی­رسد. علم اثباتی، امروزه، تغییر و تحول پیدا کرده است، نه زوال. «زوال» یعنی هیچ اثری از آن باقی نمانده است، «تغییر» یعنی این که در پارادایم بعدی شکلش عوض شده است. امروزه در غرب روش‌های کمی و آماری اثباتی به عنوان بخشی از روش‌ها هنوز هم وجود دارد؛ و «زوال» اصلاً درست نیست. در آمریکا، حدود یک دهه است که به روش‌های کمی بازگشته‌اند؛ چون روش‌های تفهمی را اقناع کننده تشخیص نداده­اند. این موج کمی‌گرایی در روش که در آمریکا شروع شده، در سال­های بعد به اروپا خواهد رسید. اگر این‌طور باشد، پس نوعی بازگشت به روش­های کمی و اثباتی، البته در پارادایم کثرت­گرایانه کنونی، مشاهده می­شود. ایشان از یک طرف معتقدند اثبات‌گرایی بر علوم‌سیاسی استیلا دارد، و از طرف دیگر اثبات‌گرایی را زائل شده می­بینند. شاید توجیه نگارنده محترم این باشد که امروزه در علوم اجتماعی یک نوع پراکندگی و تکثر وجود دارد، ولی در علوم سیاسی نتوانسته‌اند خودشان را از علم اثباتی خلاص کنند. این گونه نیست که اثبات‌گرایی زوال پیدا کرده باشد، و علوم‌سیاسی بخواهد در این پارادایم بماند. بر اساس کثرت­گرایی و همروی روش­شناختی، اثبات‌گرایی نیز به نوبه خود جهات مثبتی دارد که می­توان از آن بهره برد. در انتخابات و مانند آن، این روشی کمی و اثباتی است که دقت لازم را دارد. پس، نمی‌شود روش‌های اثباتی را کنار گذاشت. البته، در همروی روش­شناختی انتقادات فراوانی به نظریه اثباتی وارد شده است.

3- نکته سوم به زمان طرح این مدعا بازگشت می­کند. اگر ما در دهه 80 بودیم، می­توانستیم بگوییم پارادایم اثباتی با چالش روبرو شده است، نه این که زوال پیدا کرده باشد، بلکه نقد پیدا کرده و الان هم برخی اندیشمندان بحث‌های هنجاری را مطرح کرده‌اند. سال 1971 راولز با نگارش کتاب نظریه­ای در باب عدالت، فلسفه سیاسی را احیا کرد. بعد جماعت‌گرایی در دهه 80 مطرح شد. الان ما در دوره کثرت هستیم؛ نه در دوره زوال اثبات‌گرایی هستیم و نه در دوره «در حال گذار». بشیریه معتقد است هابرماس و مک‌اینتایر زمینه‌های احیا هستند؛ در حالی ایشان در دهه 1980 زمینه بوده‌اند، نه الان. اینک، ما در وضعیت جدیدی قرار داریم. روش­ها و مکاتب علوم سیاسی به شکل موزاییکی در کنار هم قرار گرفته­اند، و نظریه و مکتب هژمونی وجود ندارد. ادعای زوال اثبات­گرایی، هم به این دلیل، موجه به نظر نمی­رسد.

4- خود دکتر بشیریه معتقد است علوم اثباتی با زوال رو‌به‌رو شده، و الان هم وضعیت کثرت است. در علوم‌سیاسی جهان تکثر روش‌ها وجود دارد و این تکثر روش‌ها در غرب، امر مطلوبی است. تکثر روش‌ها به این معناست که علوم‌سیاسی خود را از چنبره اثبات‌گرایی خارج کرده است. در غرب خصوصاً بین آمریکا و اروپا در مورد علوم‌سیاسی تفاوت وجود دارد. همان گونه که اشاره شد، در آمریکا گرایش دوباره به سمت روش‌های کمی وجود دارد؛ و در اروپا، روش‌های تفهمی، پدیدار‌شناسی، و پسامدرنیسم غالب هستند.

5- نکته پنجم این است که معلوم نیست مدعا احیای علوم‌سیاسی در ایران است یا در جهان. اگر مقصود این است که علوم‌سیاسی در جهان باید احیا شود، باید گفت پارادایم اثباتی شکسته شده، و در این زمان، تکثر روش‌ها وجود دارد. بنا نیست اتفاق جدیدی بیافتد، که به شکل هنجاری آن را بخواهیم تحلیل کنیم. اگر بحث، مورد ایران است، باید به مسائل خاص ایران به شکل صریح اشاره شود. در حوزه هنجاری هم فلسفه سیاسی داریم، هم فقه سیاسی. نسبت آن دو نیز بسیار مهم است. موضوع تحلیل ایشان، «علوم‌سیاسی» است، اما از «علم سیاست» (political science)، «سیاست» (politics)، و «دانش سیاست» (political knowledge) هم سخن می‌گوید، اما «فلسفه سیاسی» و «سیاست­شناسی» (politicology  و politiology) را به کار نمی­برد؛ و به جای آن، «سیاستگری» و «حکمت عملی» را به کار برده است. ماکس وبر در کتاب دانشمند و سیاستمدار سیاستگری را همان سیاستمداری می‌داند. از فقه سیاسی و شرایط خاص دانش سیاسی در ایران هم سخنی در این کتاب به میان نیامده است.

6- مسئله محوری در این کتاب آن است که فارغ از مدعای ایشان، دلیلی برای مدعا ذکر نشده است. چرا باید سیاست «هنجاری» باشد ولی «اثباتی» نباشد؟ چرا کثرت‌گرایی روش‌شناختی مطلوب نباشد؟

7- نکته هفتم این است که اگر بخواهیم پشت ذهن ایشان را بخوانیم و به آن استناد کنیم، می‌توانیم بگوییم ایشان گرایش­های نئومارکسیستی و فرانکفورتی دارد. در بین جماعت‌گرایان هم از «مک‌اینتایر» نام می‌برد که سابقه مارکسیستی دارد؛ ولی از «مایکل سندل» یا «مایکل والزر» که لیبرال جماعت‌گراست، یا «راولز» لیبرال دولت رفاهی است، سخنی به میان نمی­آورد. جالب است، صفحه اول کتاب بدون ارجاع به مارکس، نقل‌قولی از او وجود دارد: این که وظیفه فلسفه تغییر جهان است، نه تفسیر و تبیین آن. در دانشگاه‌های آمریکا، اندیشه‌های چپ اعم است از گرایشات نئومارکسیستی و تمایلات لیبرالی. لیبرال‌ها به این دلیل «چپ» خوانده می­شوند که طرفدار برابری‌اند؛ یعنی مسلمان و غیرمسلمان، آمریکایی و غیرآمریکایی، یا زن و مرد را برابر می‌دانند. به هر حال، روان‌شناسی شخصی ایشان خودش را در تحلیل‌های علمی نشان می‌دهد.

8- اصل مدعای ایشان درست است که این سیاست دارد بی‌خاصیت می‌شود و کارآمد نیست. اما عیبش کجاست؟ این علم سیاست، انقلاب ایران، بهار عربی، برگزیت و انتخاب شدن ترامپ را پیش‌بینی نکرد. بیش از 90 درصد از استادان علوم سیاسی و علوم اجتماعی آمریکا می‌گفتند که ترامپ انتخاب نمی‌شود. اگر این گونه علوم کارآمد بودند، باید وضعیت موجود را هم پیش‌بینی و تحلیل کند. در حوزه عمل، ارتباط سیاست با مسائل روز به شکلی قطع شده است؛ مثلا در ایران کسی که لیسانس، فوق‌لیسانس و دکتری می‌گیرد، احساس می‌کند که بیش از بقیه سیاست روز را نمی‌فهمد! راه­حل همروی روش­شناختی این است که چون ما با تکثر روش‌ها رو‌به‌رو هستیم، باید از جهات مثبت هر روش استفاده کنیم. فرض این است که امروزه پارادایم غالب اثبات­گرایانه­ای وجود ندارد، که بگوییم قاعده داریم و می‌توانیم پیش‌بینی کنیم. برعکس، سیاست خرد (tiny politics) اهمیت پیدا کرده است. توجه به سیاست در کوچه و بازار اهمیت پیدا می‌کند و توجه به تکثر روش‌ها؛ یعنی استفاده از کارآمدی‌های هر روش. همین مسئله ما را به نکته نهم می­رساند: نسبت این کتاب با نظریه همروی که بنده مطرح کرده­ام.

9- بر اساس همروی روش­شناختی، پارادایم پوزیتیویستی شکسته شده و پوزیتیویسم تغییر جهت پیدا کرده است، نه زوال. اینک، تکثر روش‌ها وجود دارد و چون تکثر روش‌ها وجود دارد، بر اساس کثرت‌گرایی روش‌شناختی، هر روشی می‌تواند کارآمدی خاص خودش را داشته باشد و نیاز نیست که من بگویم هابرماسی‌ام یا اثبات‌گرا. از مزیت­های هر روش می‌توان استفاده کرد، یعنی می­توان روش‌های کمی و کیفی تفهمی را جمع کرد؛ فقط شرطش این است که مبانی اینها به تناقض نرسد. دکتر بشیریه معتقد است علم اثباتی زوال پیدا کرده، و آن چیزی که می‌تواند ما را نجات دهد علم هنجاری مثل هابرماس و مک‌اینتایر است. واقعیت این است که علم اثباتی تغییر پیدا کرده، و اکنون تکثر روش‌ها وجود دارد. هر روشی کارایی خودش را دارد. روش‌های اثباتی در مرحله توصیف، دقت دارندروش‌های هنجاری هم در جای خود مفیدند؛ و در حقیقت، اینها می‌تواند کمک همدیگر باشد. حتی شاید بتوان گفت جامعه ما به علوم اثباتی بیشتر نیاز دارد. ما که از مزایای اثبات‌گرایی بهره کافی را نبرده­ایم، نمی­توانیم شعار خلاصی از اثبات‌گرایی سر دهیم! اثبات‌گرایی در دانشگاه­های ما سیطره صوری پیدا کرده است. برعکس، در جامعه غرب که علوم اثباتی را تجربه کرده، تکثر روش‌ها اشباع شده و این تکثر برایش مطلوب است.

در مجموع، باید گفت این کتاب توانسته مدعای مهمی را مطرح کند، و ذهن خواننده ایرانی را به دغدغه نویسنده محترم جلب نماید. سیاستگری یکی از بایسته­ های علوم سیاسی در زمان ماست؛ اما بر اساس همروی روش­ شناختی، از دیگر پارادایم­ها و روش­ها نیز بی­ نیاز نیستیم.

 



[1] . پژوهشگر حوزوی و استاد تمام رشته علوم سیاسی در دانشگاه مفید (www.s-haghighat.ir)

1728 مرتبه بازدید
در حال ارسال...