شهر خدا: جهانی شدن و مهدویت
اصطلاح «جهانی شدن» در دهه 1970 با هدف توصيف و تعريف شيوههای توليد و توزيع در سراسر جهان از بطن ادبيات اقتصادی و مديريتی برخاست. اين اصطلاح از طريق علم جغرافیا و جامعهشناسی وارد علوم اجتماعی، و از راه انسانشناسی و مطالعات فرهنگی به علوم انسانی راه يافت.[1] در پی ظهور ايدههايی نظير دهكده جهاني، جهان واحد، جامعه مدنی جهاني، نظام جهاني، فرهنگ جهانی و نظريههايی همچون پايان تاريخ، جهانی شدن را ميتوان ناظر به تحولات مهمی در ارتباطات، فنآوري، سرمايه و توليد دانست. گلوباليسم یا جهانی شدن بدان معناست كه رويدادهای يك كشور را نميتوان از وقايع كشور ديگر جدا كرد. درنتيجه يك دولت بايد مراقب پيامدهای اعمال خود در ديگر كشورها و نيز كشور خود باشد.[2] این فصل با توجه و تاكيد بر حكومت و عدالت امام مهدی (عج) جهانی شدن غربی و جهان گرایی را با هم مقايسه ميكند. جهانی شدن را ميتوان يك فرایند تلقی كرد. بنابراين، مفروضات اين بحث عبارتاند از:
1- جهان گرایی[3] با جهانی شدن[4] تفاوت دارد. اعتقاد مسلمانان به يك دولت جهانی واحد با جهان گرایی سازگار است؛ در عين حال اين اصطلاح از تلقی اسلامی آن كليتر است.
2- جهان گرایی و جهانی شدن همپوشانی دارند.
3- جهان گرایی و جهانی شدن با وجود تشابهاتشان از بسياری جهات با هم متفاوتند.
تلقی غرب از جهانی شدن و مفهوم اسلامی جهان گرایی هر دو بر اين موارد تاكيد دارند:
1- توسعه علم و فنآوري،
2- توسعه و تثبيت يك اقتصاد همگن و منسجم،
3- تضعيف اقتدار دولت- ملت،
4- ايجاد يك نظام سلسله مراتبی و شهروندی جهاني،
5- امور و مسائل فراملي.
اما اين دو مفهوم در رويكردشان به موارد ذيل با هم تفاوت دارند:
1- رابطه بين دين و سياست
2- ولايت الهي
3- اخلاق و سعادت
4- عدالت اجتماعی و اقتصادي
5- جهاد
6- امت
7- مسئوليتهای فراملی
تعاريف جهانی شدن
جهانی شدن يكی از مهمترين پديدهها در دوران معاصر به شمار ميرود. اين پديده را به انحای مختلف تعريف كردهاند:
1- ادغام اجتنابناپذير بيسابقه بازارها، دولت ملتها و فنآوريها آن سان كه افراد، سازمانها و دولت ملتها بتوانند سريعتر، عميقتر و ارزانتر از گذشته به اقصی نقاط دنيا دسترسی داشته باشند – گسترش سرمايهداری مبتنی بر بازار آزاد در تمام كشورهای جهان نيز از ديگر شاخصههای اين پديده است.[5]
2- متراكم كردن جهان و افزايش آگاهی از جهان به طور كلی وابستگی متقابل جهان و آگاهی از كل جهان در قرن بیستم.[6]
3- فرایندی اجتماعی كه در آن موانع جغرافيايی بر سر راه توافقهای فرهنگی و اجتماعی كاهش مييابند و افراد روز به روز متوجه ميشوند كه كنار ميروند.[7]
4- تحول تاريخی ناشی از مجموعهای از صور و نمونههای خاصی كه سه فرایند آنها را جهانی ميكند: گسترش فعالانه اعمال، ارزشها و فنآوری و ديگر فرآوردههای انسانی در سراسر جهان، زمانی كه اعمال جهانی و اقدامات ديگر روز به روز بر زندگی مردم تاثير بيشتری ميگذارند، و زمانی كه جهان كانونی برای فعاليتهای انسانی ميشود.[8]
5- يكپارچهسازی به تبع قانون بازار در مقياس جهاني.[9]
6- شكل غالب جهانی شدن ناظر به تحولی تاريخی است: در اقتصاد معيشت و نحوه زيستن، در سياست كاهش ميزان نظارت منطقهای و در فرهنگ كاهش ارزش دستاوردهای مشترك. جهانی شدن به مثابه پاسخی سياسی به گسترش قدرت بازار ظهور ميكند – اين پديده ميتواند حوزهای از علم باشد.[10]
7- مراد ما از جهانی شدن مرحله پيشرفتهتری از فرایند تحولی است كه در آن تمام جوانب اقتصاد – مواد خام، نيروی كار، اطلاعات و حمل و نقل، پول، توزيع و بازاريابی – در مقياس جهانی در هم ادغام شده يا به يكديگر پيوند ميخورند. رسانههای جهانی نيز بخشی از الگوی پيچيده جريان اطلاعات در سطح جهانند.[11]
8- از اقتضائات جهانی شدن در اواسط و اواخر قرن 20 ايجاد تحول در ارتباطات، فنآوري، سرمايه و توليد بود. شاخصههای اين تحولات ظهور الگوهای جديد مصرف، رفت و آمد انبوهی از مردم بين دولتها و گسترش هنجارهای جهانی و جنبشهای اجتماعی پيرامون مسائلی نظير حقوق بشر، دموكراسی و شناخت محيط زيست هستند.[12]برطبق هشت تعريف فوق، جهانی شدن را ميتوان گسترش ارتباطات جهاني، سازماندهی زندگی اجتماعی در مقياس جهانی و افزايش آگاهی جهانی و در نتيجه استقرار و تثبيت جامعه جهانی دانست. داستان نظم جهانی روزافزون ما - «جهانی شدن» - داستان عجيب و نامتعارفی نيست؛ جهانی شدن يك پديده چندبعدی است. امپرياليسم، نازيسم، شورای همكاری آسيای شرقي، اتحاد جماهير شوروي، اتحاديه اروپا، سازمان تجارت جهاني، و گسترش فرهنگ مدرن غرب در سراسر جهان را ميتوان به شکلی پیشینه داستان دراز جهانی شدن دانست.
اصطلاح مدرنيزاسيون ناظر به فرایندی است كه طی آن ساختارهای جوامع سنتی جای خود را به ساختارهای جديد اقتصادي، اجتماعي، سياسی و فرهنگی دادند. مدرنيزاسيون را به اشكال مختلف ميتوان تعريف كرد، اما در اينجا، صرفاً به ذكر ويژگيهای عمده آن بسنده ميكنيم: انسانگرايي، مليگرايي، رفاه، فنآوري، سرمايهداری و مفاهيم جديدی همچون حقوق بشر. جهانی شدن را اغلب فرایندی ميدانند كه پيشرفت زمانی بيوقفه، گسترش مكانی فراگير و تحول كاملاً اجتنابناپذير از ويژگيهای آن است. اما جهانی شدن، انقلاب نيز هست؛ و البته يكی از عميقترين انقلابهايی كه جهان به خود ديده است. در واقع، جهانی شدن اولين انقلاب فراگير در سطح جهان به شمار ميرود. از نگاه برخی تحليلگران، خاصه در كشورهای جهان سوم، جهانی شدن پروژهای است كه غرب آن را طراحی كرده است. جهانی شدن اقتدار دولت را محدود و نسبی ميكند؛ بازارهای آزاد سرمايهداری و جامعه مدنی را از دام حقوقی و منطقهای دولت و ملت ميرهاند و در نتيجه به ادغام و وحدت خاص دولت و ملت كه از بطن مدرنيته غرب برخاست و دست كم به عنوان الگويی برگرفته از انقلاب فرانسه در سطح جهان نهادينه شد، پايان ميدهد. جهانی شدن به معنای پايان دولتها يا ملتها و مليگرايی نيست، بلكه به معنای پايان ادغام آنها در دولت – ملت مستقل منطقهای است.
برخی چالشهای جهانی شدن
جهانی شدن ظاهراً نقشی منحصر به فرد و تعيينكننده در دنيای معاصر دارد. پيشرفت آن، اما، عاری از چالش نيست. جهانی شدن به دلايلی چند شرايط را برای محلی شدن آماده ميكند كه همانا تلاشهای متعدد برای ايجاد هويتهای مشخص – كشورها (مليگرايی يا جداييطلبي) نظامهای دينی (احياگری ديني)، فرهنگها (جنبشهای فرهنگی يا زباني) يا گروههای صاحب منافع است. به همين دليل، رولند رابرتسون اصطلاح جهانی شدن یا globalization را وضع كرده است. سياست هويت همواره ناظر به رقابت بر سر منابع كمياب است. پيشفرض تجهيز موفقيتآميز بر مبنای هويتهای مشترك، اين عقيده عام است كه منابع به طور ناعادلانه بين گروههای مختلف توزيع شدهاند.مدرنيزاسيون و جهانی شدن تفاوتها و تمايزها را فعليت بخشيده و آتش درگيری را شعلهور ميسازند. از ديگر سو، تشابه، برابری و بيعدالتی را به لحاظ ايدئولوژيك كنار ميزند. بسام طيبي[13] معتقد است گرايش عمده در سياست جاری جهان همزمانی جهانی شدن ساختاری و پراكندگی فرهنگی است.» وی يكپارچهسازی و دستاوردهای جهانی شدن، از نمونههای عينی تجارت گرفته تا اشكال نيمهپيدای سياسی حقوقی آن نظير نظام بينالمللی دولت ملی را صرفا پوششی نازك ميداند كه جهانيان را فرا گرفته است؛ پوششی كه ارتباط چندان عميقی با آداب و رسوم فرهنگی پايدار آنها ندارد. پراكندگی فرهنگی كه در قالب قدرت دولت ملی رخ مينمايد، زير جريان سريع و آسان فنآوری نظامی و اطلاعاتی كه هر دو مولود جهانی شدن هستند، تضعيف ميشود. آنجا كه دولت- ملت از حمايت از استقلال تاريخی و مردمی محروم ميشود، درگيری قومی- مذهبی جايگزين آرمان ملی ميشود. همزمان فرایند جهانی شدن تاثير مخرب و تلخی بر سازماندهی و اعمال قدرت ميگذارد. ملتها به مثابه محركان اوليه اقتصاد بينالمللی در دنيای امروز اهميت خود رااز دست ميدهند. به علاوه، فنآوريهای جديد نيز عاملان بينالمللی در سراسر جهان (نظير تاجران، تروريستها و افراد بانفوذ) را قدرتمند ميكنند.[14]
جهانی شدن مسائل و مشكلاتی را در سطح جهان ايجاد ميكند؛ از آن جملهاند: تحليل رفتن لايه اوزون، ناپايداری آب و هوا و مهاجرت تودهها. در عين حال، اين پديده منبع خير و ارادهای را كه سبب همكاری در سراسر اين كره خاكی آسيبپذير ميشود و برای رفع اين مشكلات ضروری است، از ميان ميبرد. جهان گرایی اعتقادی است كه بر اساس آن وضعيت همسايه ما حتی در دوردستها بر يكايك ما تاثير ميگذارد؛ و در نتيجه مستلزم توجه و عمل ماست. ما به قدر كافی شاهد بلايای طبيعی در اكوسيستم حساس و آسيبپذيرمان هستيم، ما زمين را به چالش با خير و تواناييهای انسانيمان فرا ميخوانيم – ما نميتوانيم از عهده آسيب ديگری كه ناشی از جهانی شدن است برآييم. به علاوه، ما نميتوانيم بگذاريم جهانی شدن ما را از عشق، مراقبت از يكديگر، همكاری و مشاركت دور كند. سرنوشت كره خاكی اكنون در تعادل رقم ميخورد.[15]
جهانی شدن و دين
اسلام را از يك جهت ميتوان ضد جهانی شدن دانست، بدان معنا كه جهانی شدن – دست كم در شكل غالب آن – اساساً ناظر به گسترش چرخه اقتصادی در زندگی ما به قيمت ایجاد مشکل برای چرخههای فرهنگي، اجتماعی و معنوی است. اين پديده ميخواهد اقتصاد سرمايهداری جهانی را وارد تكتك ساحتهای زندگی ما كند. علاوه بر این که جهانی شدن لازمه نظریه داروينيسم اجتماعی است؛ نظريهای كه ميگويد سرمايهدارترينها بايد رهبر و رئيس دنيا باشند. سرانجام، اينكه جهان گرایی ايده پيشرفت و كمال، ايجاد جامعهای كامل، جهانی علمي/پوزيتيويستي، زدودن دين و بيمنطقی از تاريخ انسان را دنبال ميكند. آخرين فنآوری كه به اين آينده ارزانی ميشود، مهندسی ژنتيك است كه جهانی با انسانهای بيعيب و نقص ايجاد ميكند. اسلام از حيث تحليل گفتمان يكی از نقادان گفتمانهای جهانی شدن و توسعه فضای اقتصادی برای تحقق روياهای غرب است؛ اما حتی زمانی كه اسلام ميكوشد فرصتهای جديدی برای جهان گرایی ايجاد كند، از نقاط مثبت جهانی شدن بهره میبرد. افزون بر اين، جهانی شدن را ميتوان يك نظام هژمونيك دانست كه نظامهای اقتصادی سرمايهداری جهان پس از جنگ سرد با هدف تقويت منافع اقتصادی و سياسی خود آن را مطرح كردند. اين همان چيزی است كه مسلمانان آن را تهديدی گسترده وجدی برای ثبات و اقتدار فرهنگی خود ميدانند. از اين رو است كه عمده واكنشها عليه جهانی شدن در جهان اسلام صبغه فرهنگی دارد. در عين حال، بسياری انتقادها نيز در قالب تعابير اقتصادی و بومی مطرح ميشود. اعلاميه جهانی حقوق بشر مشخصاً تصريح ميكند كه افراد واحدهای كليدی جامعهاند؛ و بدین سبب، بر برابری و ارزش غايی آنها تاكيد ميكند. اين سند با اين ادعا آغاز ميشود كه شناخت كرامت ذاتی و حقوق يكسان و مسلم تمام اعضای خانواده انسان همانا برقراری آزادي، عدالت و صلح در سراسر جهان است.
با وجود اين، اسلام انسان را رها نميكند و حفاظتهای مختلفی برای او قرار داده است. آنجا كه طرفداران حقوق بشر با استفاده از «حقوق» و راههايی كه فراتر از اختيار دولتهاست از افراد حمايت میكنند، اسلام با تاكيد بر نياز مشترك به حفظ يك جامعه عادلانه، چتر حمايتش را بر سر فرد ميگشايد. هر دو طرف افراد را درك كرده و ميپندارند كه آنها نيازمند حمايتند؛ هرچند تفاوتهایی در این بین مشاهده میشود. به عقیده جك دانلی، «در عوض، عدالت به مثابه يك حق در اسلام نشان ميدهد كه برقراری عدالت وظيفه حاكمان است، حال آنكه حق آزادی صرفاً وظيفهای است كه نبايد آن را ناعادلانه به بند كشيد. درواقع، حقوق اقتصادی وظايفی برای امرار معاش و كمك به فقراست، حال آنكه حق آزادی بيان در عمل، برای گفتن حق واجب است، البته منظور آن است كه اين حق، وظيفه ديگران نيست بلكه وظيفه خود صاحب حق است!»[16]
بنابراين، اسلام جامعه را بالاتر از فرد قرار ميدهد، در عين حال، همچنان «عدالت» را ارزشی محوری و اصلی ميداند. در مقابل، ايدهآلهای حقوق بشر ارزش غايی فرد را مفروض ميگيرند. اين تفاوت بر جداسازی دينمدارانه اين آرمانها تاكيد ميكند. تفاوت بینش سکولاریستی و اومانیستی غرب با اسلام در اینجاست که خود را نشان میدهد.
جهان گرایی ودين
جهان گرایی با نوعی جهانشمولی یا يونيورساليسم در ارتباط است. اصول جهانشمول را ميتوان اصولی دانست كه برای تمام مردم جهان حائز اعتبار است. همچنين، ميتوان آن را آموزهای در نظر گرفت كه بر اهميت اين اصول تاكيد ميكند. اين پديده عموماً به دليل تفكر خاصگرا مورد انتقاد يا در تقابل با آن قرار ميگيرد. تفكر خاصگرا يعنی ارزشها و اعمال تنها برای يك گروه خاص در مجموعه خاص خود به مثابه مبنايی برای يك هويت مجزا معتبر است.با اين همه، اصول حقوق بشر را ميتوان اصول جهانی در نظر گرفت. ناقدان جهانشمولگرایان تفكرهای خاصگرایی هستند كه عبارتاند از: مليگراييها، وطنپرستيها و ديدگاههای محدودی كه يك گروه يا جامعهای را بالاتر از ديگری قرار ميدهند. ناميدن اولين سند عمده حقوق بشر با عنوان «اعلاميه جهانی حقوق بشر» اتفاقی نيست. اين سند اولين مجموعه ايدهآلهای جهانی است كه تمام دولتها و ملتها برای آن تلاش ميكنند. در نهايت، ميتوان گفت كه در چنين شرايطی دو يونيورساليسم متضاد قابل بررسی است: نظام جهانی دولت – ملت در برابر اسلام در معنا و تلقی كلی و عام آن.
براساس سند مارك فدرمن، روح جهانی و جهان گرایی با جهانی شدن و دهكده جهاني و اقدامات بينالمللی و يا فراملی تفاوت دارد. باعث دلگرمی است كه بدانيم يك دهكده جهانی آشوبگر و آنارشيك نيست؛ اما بايد عدم انسجام آزاردهنده، عدم آرامش، غيريكنواخت بودن و تقسيمبندی آن را تحمل كرد. «ايسم» مستلزم عملی است كه شخص صاحب «ايسم» بايد انجام دهد. برخی «ايسمهاي» رايج عبارتاند از: بوديسم، كمونيسم، ناسيوناليسم. «يت» ظاهراً كيفيتی است برخاسته از چشماندازی بيرونی، نظير مليت كه حكومت به شما ميدهد، يا به واسطه اينكه شما در منطقه خاص به دنيا آمدهايد به شما اطلاق ميشود.[17]
برخی نويسندگان نظير باربر اصطلاح «جهان گرایی» را برای تمدن غربی به كار ميبرند و رفتار و نظام قبيلهای يا tribalism را برای اسلام و ساير اديان مورد استفاده قرار ميدهند.[18] این گونه تعابیر به نوعی جانبگرایانه به نظر میرسد. ژان فرانسوا رول اصطلاحات ضدجهانگرایی و ضدآمريكاگرايی را نیز به همين معنا به كار ميبرد.[19] برخی نیز از اصطلاح «ضدتروريسم» در برابر ضدجهانگرایی سخن ميگويند.[20] بنا بر اين تعريف، ما ميتوانيم از اين اصطلاح برای بيان نئوليبراليسم استفاده كنيم؛ اما ترجيح آن است که واژه «جهانگرایی» را برای اديانی همچون اسلام و يهود در برابر اصطلاح «جهانيسازی» غرب به كار برده شود. هرچند اصطلاح جهان گرایی ابتدا برای سیاستهای كشورهای غربی در مصاحبه با كوين دناهر در آوريل 2000 به كار رفت، اما ميتوان از آن برای اديان در معنای وسيعتری استفاده كرد. جهان گرایی بيانگر آن است كه رويدادهای يك كشور را نميتوان از وقايع كشور ديگر جدا كرد؛ و يك دوست بايد مراقب پيامدهای اعمال خود در ساير كشورها و نيز كشور خود باشد. يك جهان گرا شخصی است كه معتقد است يك كشور بايد به پيامدهای اعمال خود در كشورهای ديگر توجه داشته باشد. به عنوان مثال، ميگوييم: «او يك جهانگرا است، حال آنكه ما ناسيوناليستهايی هستيم كه ابتدا به كشور خود توجه داريم».[21]
سازمان بینالمللی کار (ILO) جهانی شدن و جهان گرایی را دو تعبير از يك پديده ميداند، جهانی شدن يك فرایند و جهان گرایی يك رويكرد است. برخی نويسندگان ترجيحاً بين اين دو مفهوم تمايز مينهند و معمولاً چنين اراده ميكنند كه جهانی شدن بد، و جهان گرایی خوب است.[22] اما اين دو مقوله يا مفهوم در نوشتار حاضر نه مثبتند، و نه منفی، اما معانيشان متفاوت هست. «جوزف ناي» تفاوتهای اساسی بين اين دو مفهوم را مشخص ميكند. جهان گرایی ناظر به حقيقتی است كه ارتباطی درونی دارد، در حالی كه جهانی شدن ناظر به سرعت افزايش يا كاهش اين روابط است.[23] تعريف او نسبت به تعريف ILO ترجيح دارد؛ چراكه او اين دو اصطلاح را ناظر به يك پديده نميداند. ريچي جهانی شدن را فرایندی ميداند كه طی آن شركتها پول، كارخانهها و محصولات خود را در سراسر دنيا با سرعت هرچه بيشتر به منظور جلب نيروی كار ارزانتر و مواد خام به چرخه مياندازند. اين پديده شاخصه دولتهايی است كه مصرفكننده، نيروی كار و قوانين حفاظت از محيط زيست را ناديده ميگيرند يا نقض ميكنند. جهانی شدن به مثابه يك ايدئولوژی كلاً آزاد از هرگونه ملاحظه اخلاقی است. در مقابل، جهان گرایی اعتقادی است كه براساس آن اين كره خاكی از آن همه ماست و بقای آن مستلزم احترام متقابل و برخورد صحيح با زمين و تمام ساكنان آن است. جهان گرایی همچون تمام ارزشها و باورهای اخلاقی مستلزم خلاقيت در زندگی روزانه ماست. گسترش ارتباطات به منظور ارتقای سطح درك و فهم، تقسيم منابع موردنياز بر مبنای عدالت و كمك به يكديگر در مواقع اضطراری سه عملكرد مهمی است كه جهان گرایی را در برگرفتهاند.[24]
اين تمايز بين جهانی شدن و جهان گرایی تنها در دو مورد اهميت دارد: نخست آنكه جهانی شدن مسائل و مشكلات بسياری را پديد ميآورد كه ما نه ميتوانيم از عهده آنها برآييم، و نه ميتوانيم كلاً آنها را ناديده بگيريم. دوم آنكه جهانگرایی حقيقی تنها سلاح ما برای پرداختن به نابسامانی اجتماعي، بومی و اقتصادی است كه علت آن جهانی شدن لجامگسيخته و خشونتهای سياسی ناشی از جنگ و خشونتهای شخصی مربوط به جنايت، نژادپرستی و بيگانهستيزی است. بدين ترتيب، جهانی شدن احساسات جهانگرایی، يعنی عشق و توجه به همسايگان ما در كره خاكی را از ميان ميبرد و در عين حال شرايط اقتصادی و بومي ايجاد ميكند كه بيشتر نيازمند جهان گرایی است.
تشابهات بين جهانی شدن و جهان گرایی
همانگونه كه ذكر آن رفت، اسلام را ميتوان ناقد گفتمان جهانی شدن و گسترش رؤياهای اقتصادی آن دانست. اين مسئله زمانی خطرناكتر ميشود كه بدانيم جهانی شدن در مرحله بعدی احتمالاً ميكوشد به ايدههای تاريخی نظير حقيقت، واقعيت، طبيعت و استقلال پايان دهد. در دنيايی كه به شدت در حال تغيير و تحول است، اسلام ميتواند به منظور ايجاد نگرش اخلاقی به جامعه جهاني، به جای نگاهی كه جهانی شدن ارائه ميكند، با ديگر گفتمانهای مشابه ارتباط برقرار كند. جهانی شدن هم در ابعاد اقتصادی و فنآوری، و هم در ابعاد دیگر آگاهی از وضعيت خوف و رجای انسان است؛ پاسخ به غلبه بازار و دولت (جامعه جهانی برخاسته از سازمانهای بينالمللي) تلقی میشود؛ حاكميتی هم از بالا و هم از پايين است؛ و درنهايت، هم امتداد و گسترش زمان (ايجاد يك گفتمان درازمدت در آينده) و هم حذف آن (ايجاد واسطه مكان) به شمار میآید.
تشابهات صوری بين جهانی شدن غرب و مكتب جهانی امام مهدي(ع) عبارتاند از:
1 – رشد علم و فنآوري: به طور كلی در دنيای جهانی شده، علم به دليل سرعت گسترش فنآوري، دانش و رسانههای گروهی رشد ميكند. دانشمندان سراسر جهان در پژوهشهای خود با هيچ مانعی روبهرو نيستند. در حكومت امام مهدی (عج) تمام جوانب علم روشن و مشخص خواهند شد. بنا بر روايات، دو حرف از 72 حرف مربوط به علوم پيش از ظهور امام مهدی (ع) كشف خواهند شد؛ و مابقی در زمان حضور شخص آن حضرت كشف خواهند شد. ظهور ايشان مستلزم و متضمن تمدن جهانی است كه در آن امكان برقراری ارتباط مستقيم افراد وجود خواهد داشت.
2 - ايجاد و تثبيت يك اقتصاد همگن و يكپارچه: همانگونه كه ذكر آن رفت، ايدههای اصلی جهانی شدن اقتصاد و تحولاند. حاميان اين پديده در پی جامعهای عاری از فقر و بيعدالتياند. همانگونه كه در بخش بعدی نيز ملاحظه خواهيم كرد، در حكومت امام مهدی (ع) نيز فقر ريشهكن خواهد شد. بنا بر احاديث، در آن زمان هيچ فقيری وجود ندارد كه بتوان به او صدقه دارد، چراكه همه ثروتمند ميشوند و اقتصاد و جامعه رونق گرفته، شكوفا خواهد شد.
3 – تضعيف استقلال دولت- ملت: يكی از استلزامات جهانی شدن تضعيف و از ميان رفتن مرزهای دولت- ملت است. اقتصاد و تجارت از يك سو، و فرهنگ و رسانهها از دگر سو هيچ محدوديتی نميشناسند. جامعه اسلامي، امت، خاصه در زمان امام مهدی (ع) بر ايمان و اعتقاد استوار و مبتنی خواهد بود. بنا بر عقايد اسلامي، تمام مسلمانان با هم برادرند و هيچگونه تفاوتی نه از حيث نژاد و نه از لحاظ مليت بين آنها وجود ندارد.
4 – ايجاد يك نظام سلسله مراتبی و گونهای شهروندی جهاني: در يك دنيای جهانی شده و در حكومت امام مهدی (ع) نوعی ارتباط و آگاهی جهانی وجود دارد؛ و شهروندی مبتنی بر دولت- ملت از ميان خواهد رفت.
5 – امور ومسائل فراملي: فرامليگرايی يك پديده جهانی است. اين پديده ناظر به بافت جهانی شدن و ناپايداری اقتصادی است كه ايجاد شبكه جهانی را تسهيل ميكند. نهادينه شدن آن مستلزم هماهنگی فعاليتهايی است كه اغلب بر تمايلات عينی و ذهنی مشترك و علائق تمام اعضا مبتنی است. به علاوه، از ديگر الزامات تحقق اين امر هماهنگی منابع، اطلاعات، فنآوری و كانونهای قدرت اجتماعی در سراسر مرزها برای مقاصد فرهنگي، سياسی و اقتصادی است. تحول روزافزون ارتباطات، اين روابط فرامرزی را تقويت كرده و سبب تحركات سياسی و اجتماعی در آن سوی مرزها شده است.
دولت – ملت برطبق علائق و گرايشهای ملت خود عمل ميكند. جهانی شدن علائق ملی را به دغدغههای بينالمللی تبديل ميكند. در كتاب مسئؤوليتهای فراملی در سياست خارجی دولت اسلامی توضیح داده شده که مسئوليت فراملی، حداقل در برخی موارد، در قياس با گرايشهای ملی برای دولت اسلامی اولويت بيشتری دارد.[25] جهانيسازی غربی ممكن است علائق و گرايشهای ملی را به اسم مسئوليتهای بينالمللی دنبال كند و اين مطلب نشانگر ماهيت منفعت- محور جهانی شدن است كه با ماهيت فضيلت- محور جهان گرایی اسلامی در تضاد است.
مكتب جهانی امام مهدی (ع) در برابر جهانی شدن غربي
بنابر روايات معتبر، حضرت مهدی (ع) از خاندان پيامبر (ص) و ذريه حضرت فاطمه (س) است؛ در يك شب در آخرالزمان و قبل از قيامت ظهور ميكند؛ هم نام محمد (ص) است؛ زمانی كه بيعدالتی و ظلم زمين را فرا گرفته و مومنان به شدت گرفتار ظلم و ستم شدند، ظهور ميكند؛ به هنگام ظهورش زمين به شدت خواهد لرزيد و گياه سبز (در عربستان) ميرويد؛ جهان را سرشار از عدل و قسط ميكند؛ شتابان از مدينه به مكه ميآيد و در آنجا مردم با او بيعت خواهند كرد؛ وی بيعت را ميپذيرد و از عراقيها و ايرانيها استمداد ميكند؛ نبرد ميكند؛ بر اساس سنت، به مدت هفت سال حكمرانی ميكند؛ عدل و قسط را در سراسر جهان ميگسترد؛ ظلم و فساد و بيدادگری را ريشهكن ميكند؛ در مكه نمازی ميخواند كه عيسی نيز به او اقتدا ميكند، هرچند مسيح موعود نيست؛ و همانند پيامبر (ص) زندگی و عمل ميكند.
تا اينجا تشابهات جهانی شدن غربی و جهان گرایی را بررسی كرديم. اكنون، ميتوانيم تفاوت بين اين دو را بررسی كنيم:
1- رابطه بين دين و سياست: جهانی شدن مانند مدرنيسم بر سكولاريسم مبتنی است؛ اما در حكومت اسلامي و مهدوی دين و سياست به هم مربوطند. چشمانداز جهانی شدن، اغلب، واقعيت اجتماعی جهانی را يك جامعه جهانی واحد تلقی ميكند. بنابراين، سكولاريزاسيون را بايد اساساً در آن جامعه فهميد. اگر سكولاريزاسيون جامعه جهانی را به طور جدی بررسی كنيم، بايد جهان را به طور كلی بستر آن در نظر گيريم.
2 - ولايت الهي: مشروعيت هنجاری پاسخگوی چگونگی اعمال قدرت است. براساس نظريه قرارداد اجتماعي، دليل مشروعيت دولتهای مدرن رضايت مردم است. اما دليل مشروعيت حكومت امام مهدي (ع)، ولايت الهی است. ناگفته پيداست كه اختيار تام او تعارضی با رضايت مردم ندارد. در احاديث ميخوانيم كه مهدی سرور جهان از غرب تا شرق خواهد شد. در برخی احاديث اشاره شد كه حكومت او ابرقدرتها را محدود خواهد كرد. امام علی (ع) فرمود: زمانی که او از خاندان محمد (ص) ظهور ميكند خداوند ساكنان شرق و غرب عالم را گرد او جمع ميكند.»
حضرت علی (ع) فرمود كه از پيامبر (ص) پرسيدم:
«آيا مهدی از خاندان ماست يا از خاندان ديگری است؟ ايشان پاسخ دادند: او از ماست، خداوند دينش را با او ختم ميكند، درست همانگونه كه آن را با ما آغاز كرد. از طريق ماست كه مردم از فتنه در امان ميمانند، همانگونه كه از طريق ماست كه مردم از شرك نجات مييابند. افزون بر اين، از طريق ماست كه خدا دلها را پس از آنكه در پی فتنه گرفتار دشمنی شدند به هم نزديك ميكند، آن سان كه آنها را در دينشان پس از آنكه در پی شرك به جان هم افتادند، يكدل و يكصدا ميكند».[26]
3- اخلاق و سعادت: يكی از تفاوتهای دولت مدرن با دولت اسلامی آن است كه دولت اسلامی اخلاقمحور است. هدف حكومت حضرت مهدی (ع) صرفاً رفاه و امنيت نيست، بلكه تعاليم الهی و سعادت نيز از جمله اهداف حكومت آن حضرتاند. ظهور امام مهدی (ع) مستلزم و متضمن محو كامل ملزومات اخلاقی گذشته يا به اصطلاح «تحول ارزشها» است. دلها به دليل جريان دائمی اعمال غيراخلاقی و خشونتآميز به تيرگی گراييده، و تنها راه نجات از آن كنار گذاشتن و محو تمام انحرافات و نابهنجاريهاست. اين مسئله ناشی از مبنای كمابيش اقتصادی تلقی غرب از جهانی شدن در برابر مبنای عمدتاً فرهنگی تلقی اسلام از جهان گرایی است.
4- عدالت اقتصادی و اجتماعي: اگر واقعبينانه بنگريم، ابرقدرتها همواره منافع خود را مبنا قرار دادهاند. همچنین، جنگهای درون اديان بين قوی و ضعيف بسيار مهمتر از گفتوگوی تمدنهاست. حتی اگر يك نظام جهانی جديد پديد آيد، اين نظام نظامی غربی و تكنوكرات و مبتنی بر عقايدی است كه تنها و تنها برای مبانی غربی معنا دارند. اغنيا به ساختارهای مطمئن خود پناه ميبرند؛ و بيعدالتی و نابرابری جهانی شدن غربی شكاف بين فقير و غنی را دامن ميزند. به اعتقاد «هرل»، تراكم و افزايش نابرابريهای ثروت، قدرت و امنيت، جهان ما را شكل ميدهند. عناصر جهانی شدن نابرابريهای نفوذ و قدرت سياسی را افزايش ميدهند، به علاوه ابعاد اين نابرابری را برجسته ميكنند.[27]
برای ايجاد آيندهای بر اساس امت، برابری و عدالت دو شرط اوليه به شمار ميروند. اين به معنای تعهد برای ريشهكنی فقر است. اين مطلب به معنای فراتر رفتن از بحث توسعه است، چراكه نظريه توسعه صرفاً به رویکرد انتقادی نیاز دارد. اهل سنت و شيعيان از پيامبر (ص) در مورد مهدی نقل كردهاند كه: «خداوند مهدی (كه از خاندان من است) را درست پيش از روز قيامت از غيب خارج خواهد كرد، حتی اگر تنها يك روز از حيات جهان باقی باشد و او عدل و برابری را در زمين خواهد گسترد و ظلم و ستم را ريشهكن خواهد كرد.»[28]
ابوسعيد الخدری نقل ميكند كه پيامبر (ص) فرمود: «مهدی ما جهان را سرشار از عدل ميكند آنگاه كه از ظلم و بيعدالتی مشحون شود. او هفت سال حكومت خواهد كرد».[29] او ثروت را به مساوات تقسيم ميكند و عدالت را در ميان مردم اجرا خواهد نمود.
5- جهاد: واژه «جهاد» به همراه چندين مفهوم برجسته ديگر وارد گفتمان رسانهای و سياسی بينالمللی شده است. جهاد را ميتوان كمابيش مبارزه برای امری مقدس تعريف كرد. اين اصطلاح اساساً ناظر به كوشش يا مبارزه شخصی فرد عليه ناكاميها و ضعفهای اخلاقی خود اوست كه خود شامل مبارزه عليه تكبر، ترس، اضطراب و تعصبات است. از پيامبر اسلام (ص) روايت شده كه اين مبارزه وجودی شخصی را «جهاد اكبر» ناميدهاند. در كنار اين جهاد اكبر، جهاد اصغر قرار دارد. اين جهاد ناظر به دفاع و حفاظت از خود است كه همواره انبوهی از امتيازات و حقوق و خط قرمزهای اخلاقی بر آن حاكماند.[30]
امام موسی كاظم (ع) فرمود: «مهدی كسی است كه زمين را از لوث وجود دشمنان الله- عزوجل - پاك خواهد كرد؛ و آن را پس از آنكه پر از ظلم و ستم و بيعدالتی شده، از عدل و قسط مشحون خواهد ساخت. او به دليل ترس از جانش به غيبت خواهد رفت.»[31]
در زمان امام مهدي، جهاد عليه كسانی صورت خواهد گرفت كه عليه مسلمانان بجنگند، و نه دولتهای سكولاری که با دولت اسلامی در معاهده هستند.[32]
6 – امت: انديشه امت (جامعه جهانی متشكل از مؤمنان و غيرمؤمنان) بديل جهانی سازی غربی تلقی میشود. اسلام صميمانه ميخواهد افراد را در نظمی طبيعی مجدداً به يكديگر پيوند بزند. امت، جامعهای روشنگر است. مفهوم «امت» مستلزم سه معناست: 1- امت مفهومی پوياست كه گذشته را بازتفسير ميكند؛ و چالشهای جديد را پاسخ ميدهد؛ 2- امت بايد بر مسائل و مشكلات جهانی نظير بحران محيط زيست فائق آيد. امت به مثابه جامعه مستلزم تأييد و پذيرش مسئوليت اخلاقی و عملی در برابر زمين به مثابه يك امانت است. ساكنان زمين امانتدارانی هستند كه بايد پاسخگوی وضعيت اين كره خاكی باشند. اين مسئله دغدغههای زيستشناختی را به عنصری حياتی و ضروری در انديشه و عمل ما تبديل ميكند؛ و اين نخستين كانونی است كه ما بايد در آن فعالانه متوجه تغيير امور باشيم. 3- امت را بايد ابزاری انتقادی و فرایندی عقلانی دانست.
همانگونه كه «عنايتالله» معتقد است:
«ايجاد آيندهای مبتنی بر امت، مستلزم دو شرط عدالت و مساوات است. اين مسئله به معنای نوعی تعهد برای ريشهكن فقر و فراتر رفتن از بحث در باب توسعه و تحول است؛ چراكه نظريه توسعه صرفا مسئله را با زبانی غيرسياسی بررسی ميكند. به علاوه، اين مطلب حاكی از بازانديشی در باب تجارت و توسعه، و نيز ابزارهای جديد محاسبه پول و سرمايهگذاری برای راهها و ساختار حمل و نقل جديد است. لازم است بدانيم كه امت در گذشته ناظر به الگوهای جوامع تكثرگرا، چندديني، چندفرهنگی و چندنژادی بود. يك امت واقعی و حقيقی به حقوق غيرمسلمانان احترام ميگذارد».[33]
7- مسئوليتهای فراملی: گفته شد كه جهانی شدن و حكومت امام مهدی درخصوص فرامليگرايی با هم همپوشانی دارند. اما وظايف و مسئوليتهای بينالمللی در حکومت اسلامی از ویژگیهای خاصی برخودار است. مسئوليتهای بينالمللی دولت اسلامی بر وحی الهی مبتنياند؛ اما امور بينالمللی ملتهای مدرن، خاصه در عصر جهانی شدن، بر منافع ملی استوارند. ويژگی فرامليگرايی خارج كردن عمل از چارچوب يك منطقه خاص است. از اين منظر، ملت (مليت) بستری قومی ايجاد ميكند كه ناظر به «عدم تجانس فرهنگي» است، درست مانند مليگرايی اقليتها و همگرایی آوارگان. مفهوم امت به معنای يك جامعه اسلامی متجددانه و جهانی را ميتوان به گونهای تفسير كرد كه تمامی تنوع ملی را همچون جامعهای «سياسي» مجدداً سامان دهد. بدين ترتيب است كه امت از معنا و تعريف سنتی خود فاصله ميگيرد. امتگرايی فراملی (بينالمللي) تعابير جديدی از تعلق و التزام سياسی و نيز دركی فرامنطقهای از «ملت» پديد ميآورد.[34]
در مجموع، میتوان گفت به لحاظ تاريخي، جهانی شدن به دنبال مدرنيته، نظام سرمايهداری جهانی و نظام جهانی حكومت آمده است. جهانی شدن پس از مدرنيته داستانها و فلسفههای تاريخ را كنار زده، پروژه همگن و هژمونيك جهانی شدن غرب را برجسته ميكند؛ و نظام جهانی را از تمركز خارج ميسازد. جهانی شدن مسلماً پس از نظام سرمايهداری جهانی ظهور كرده، اما از سرمايهداری محدود به يك منطقه خاص ارضی- حقوقی، و به تعبيری ملي، آزاد است؛ و از اين رو، ميتواند هم به لحاظ كيفی و هم كمی بدون آنكه دربند اصول اخلاقي، فرهنگی و سياسی باشد، به پيشرفت خود ادامه دهد. اين پديده كه فرایندی متناقض و ناموزون است با فرهنگها و هويتهای تكثرگرا و خاصگرا در ارتباط است. به گفته «جيمز روزنا» اين يك گرايش قدرتمند و البته نوعی محلی شدن است. گويی دو نيرو هستند كه يكديگر را كنار ميزنند.[35]
اين جوانب ما را به مؤلفههای مشترك مفهوم غربی جهانی شدن و جهان گرایی اسلامی رهنمون ميشود: ارتقای دانش و فنآوري، توسعه و استقرار يك اقتصاد منسجم و همگن، تضعيف اقتدار و استقلال دولت ملت، ايجاد نظام سلسله مراتبی و شهروندی جهانی و مسائل فراملي. گفتمان اسلامی، بسان ديگر گفتمانهای سياسی، سرشار از ايدهها و مفاهيمی اعتباری است كه در خدمت مقاصد سياسی و اجتماعی و اقتصادی قرار ميگيرد. هرچند تفاوتهایی بین رویکردهای دینی در این گونه مسائل وجود دارد، اما در اينجا، قصد پرداختن به تفاوتهای بين رويكردهایی همچون تجددگرایی اسلامی و سنتگرایی وجود نداشته است. به طور كلی، تفاوتهای اصلی مفهوم غربی جهانی شدن و جهان گرایی اسلامی عبارت اند از: رابطه بين دين و سياست، ولايت الهي، اخلاق و سعادت، عدالت اقتصادی و اجتماعي، جهاد، امت و مسئوليتهای فراملي.
[1] . William Maurer, “globalization”, p 158.
[2] . Cambridge Advanced Learner’s Dictionary
[3] . globalization
[4]. globalism
[5] . T.L. Friedman, The Lexus and the Olive Tree, p. 7-8.
[6] . R. Robertson, Globalization, p. 8.
[7] . M. Waters, Globalization, p. 3.
[8] . M. Albrow, The Global Age, p. 88.
[9] . P. Mc Michael, Development and Social Change, P. 149.
[10] . J.H. Mittelman, The Globalization Syndrome.
[11] . Kevin Robins, “Globalization”, pp 345-346.
[12] . Albert J. Paolini (ed), Between Sovereignty and Global Governance, p 165.
[13] . Bassam Tibi
[14] . John Boak, “Cultural Fragmentation, Globalization and International Morality”.
[15] . Sohail Inayatullah, “Islamic Civilization in Globalization: From Islamic futures to a Postwestern civilization”.
[16] . Jack Donnelly, ؟؟؟p 306.
[17] . John Ralston Saul, “The end of globalism”.
[18] . Benjamin R. Barber, Andrea Schulz, “Jihad vs. McWorld: How Globalism and Tribalism Are Reshaping the World”.
[19] . Jean-Francois Revel, “Anti-Globalism=Anti-Americanism”.
[20] . Mohamed Sid-Ahmed, World Social Forum.
[22] . ILO (International Labour Organization).
[23] . Joseph Nye, “Globalism Versus Globalization”.
[24] . Mark Ritchie, “Globalization vs. Globalism, International Forum on Globalization”.
[25] . سید صادق حقیقت، مسؤولیتهای فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی.
[26] . Sohail Inayatullah, Ibid.
[27] . Andrew Hurrell (and Ngaire Woods), Inequality, Globalization and World Politics, pp 1-2.
[28] . Musnad Ahmad Ibn Hanbal, Vol. 1, P. 99. Bihar al-anwar, Vol. 51, P. 75.
[29] . Abu Dawud, Sahih, Vol. 2, p. 208; Fusul al-muhimma, p. 275. See also: Bihar al-anwar, Vol. 51, P. 66.
[30] . Farish A. Noor, The Evolution of ‘Jihad’.
[31] . Kamaaluddin vol.2, p.361 and Kifayatul Asar, p.265-266.
[32] . Seyed Sadegh Haghighat, "Jihad from a Shia Hermeneutic Perspective".
[33] . Sohail Inayatullah, Ibid.
[34] . Riva Kastoryano, The Reach of Transnationalism.
[35] . James Rosenau, “Powerful Tendencies, Enduring Tensions and Glaring Contradictions: The UN in a Turbulent World”, p 260.