همروی روش شناختی و روشهای ترکیبی
همروی روش شناختی و روشهای ترکیبی
(متن نشست علمی، دانشگاه مفید، 26/8/99)
سیدصادق حقیقت
(فایل صوتی در کانال تلگرام: s_sadegh_haghighat)
نظریه همروی چهار سطح دارد: همروی معرفت شناختی، همروی روش شناختی، همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، و همروی سنت و تجدد. بحث این جلسه در حوزه دوم مطرح میشود. در ویراست سوم کتاب همروی روش شناختی بر اساس و مبنای کثرت گرایی روش شناختی مطرح شده بود و این ساختار در کل کتاب وجود داشت. در ویراست دوم که 170 ص اضافه شده است، مبنای دیگری با عنوان «روشهای ترکیبی» اضافه شده که این نشست به نسبت سنجی آن دو مفهوم (همروی روش شناختی و کثرت گرایی روش شناختی) با این روش جدید اختصاص دارد.
كتاب روش شناسی علوم سیاسی پس از طرح كلياتي دربارة روش و روششناسي، مباحث روششناسانه خود را از اثباتگرايي و كاركردگرايي شروع كرده، و سپس به نقد آنها در قالب روشهاي تفهّمي و پسامدرن مينشيند. اين دوگانگي در روشها به خارج شدن يك رقيب از صحنه ختم نميشود؛ بلكه همواره كارآمديها و كاستيهاي يك روش با نقاط قوت و محدوديتهاي ديگر روشها مقايسه ميشود. طبقهبندي روشها در كتاب حاضر بر يگانگي يا تعدد روشهاي علوم طبيعي و علوم انساني بنا نهاده شده است. اگر نظريههاي موجود در روششناسي را به سه موج تقسيم كنيم، تناسب زيادي با فصلبندي كتاب حاضر خواهد داشت. موج اولِ روششناسي شامل اثباتگرايي، ابطالگرايي و نظريههاي لاكاتوش و كوهن و فايرابند است. ماترياليسم ديالكتيك، تاريخگرايي، جامعهشناسي معرفت، پديدارشناسي و هرمنوتيك، ساختارگرايي و پساساختارگرايي، و نظريههاي پسامدرن زيرمجموعه موج دوم روششناسي قرار ميگيرند. موج سومِ روششناسي به شكلي درصدد است بين نظريههاي فوق جمع كند، مثل رئاليسم انتقادي بسكار، راه سوم گيدنز، و نظريههاي بودريو، هابرماس و رورتي. در كتاب حاضر، موج اول و دوم به ترتيب در قالب فصول فوق مطرح شدهاند. موج سوم هم در قالب نظريه همروي و راه سوم در جايجاي كتاب مورد بررسي قرار گرفته است.
سطح دوم همروي در ویراست جدید کتاب به مباحث روششناسانه (و كتاب حاضر) اختصاص دارد. در جايجاي كتاب از همروي متنگرايي و زمينهگرايي، همروي روشهاي كمّي و كيفي (و حتي تفهّمي)، و همچنين راه سوم در مسئله ساختار/كارگزار بحث به ميان خواهد آمد. اين دوگانهها هرچند ضد هم مينمايند، اما به تعبير امام علي(ع) قابل جمع به نظر ميرسند؛ و شرط رسيدن به هدف، آن است كه بين آنها آشتي برقرار كنيم: «من استصلح الاضداد بلغ المراد». متفكراني همچون گيدنز و بسكار، سرآمدان موج سوم روششناسي محسوب ميشوند. همانگونه كه گيدنز در مسئله ساختار/كارگزار به «راه سوم» اعتقاد دارد، به نظر ميرسد اين راهحل بينابيني، از مشكلاتِ تأكيد بر ساختار يا كارگزار مبرا باشد. حتي در تعريف مفاهيم نيز بايد توجه داشته باشيم كه، به قول نيچه، بسياري از مفاهيم در روند تاريخي شكل گرفتهاند و نميتوانند صرفاً به شكل متنگرايانه مورد تحليل مفهومي قرار گيرند. به نظر ميرسد روشهاي كمّي در حد خود كارآييهاي زيادي دارند، همچنانكه در مقابل، روشهاي كيفي از قابليتهاي زيادي برخوردارند. بدين سبب، ميتوان از همروي روشهاي كمّي و كيفي سخن گفت. فيشر و استنر نشان دادهاند كه چگونه ميتوان با روش پديدارشناسانه بين روشهاي كمّي و كيفي جمع كرد. در فصل بعد نيز خواهيم ديد كه چگونه پيير بورديو، روشهاي كمّي و كيفي را تلفيق ميكند. علاوه بر آن، به نظر ميرسد بتوان از همروي اين گونه روشها با روشهاي تفهّمي نيز سخن گفت. به اعتقاد پورتا و كيتينگ، مصاديق مورد مطالعه در مسائل اجتماعي دو دسته است: مواردي كه بسيار پيچيده است، و مواردي كه از پيچيدگي كمتر برخوردار ميباشد. روش كمّي در مورد اول ناكارآمد، و در مورد دوم كارآمد به نظر ميرسد. به عبارت ديگر و بر اساس ادبيات همروي، موارد روشنتر را ميتوان با روشهاي كمّي انجام داد؛ همانگونه كه موارد پيچيدهتر را بايد به تحقيقات كيفي و تفهّمي واگذارد.
اینک، نوبت به طرح ديدگاه كثرتگرايانه حاكم بر نوشتار حاضر ميرسد. تفاوت پژوهش چند روشي با پژوهش تركيبي در اين است كه در پژوهش چند روشي روشها با يكديگر تركيب نميشوند. كثرتگرايي روششناختي و همروي روششناختي تا حد زيادي مترادفاند، جز اين كه در كثرتگرايي، صِرف اعتبار روشهاي مختلف مد نظر است، در حالي كه در همروي به تعامل و تلاقي روشها نيز عنايت وجود دارد. لازمه كثرتگرايي روششناختي، بسنده نكردن به جنبههاي مثبت و كارآمد يك روش است. بر اساس همروي روششناختي، امكان تركيب روشهايي كه به ظاهر متضاد ميرسند نيز وجود دارد. البته، معيار مهم آن است كه مباني معرفتي روشهايي كه ميخواهند با هم تركيب شوند، متناقض نباشند. به اعتقاد السدير مكاينتاير، ديدگاه معاصر در باره جهان ـ حتي ديدگاه ماركسيستي ـ عمدتاً وبري است، و بر ارزشهاي غيرقابل تحويلي تكيه ميزند كه آيزايا برلين نظاممندترين و قويترين مدافع آن به شمار ميرود. وي اين ديدگاه را عقلاً قابل تأييد نميداند. مكاينتاير در سنتگرا بودن خود مونيست نيست، و اذعان دارد كه: «چندين تصور رقيب و بديل در باب فضيلت وجود دارند، اما حتي در سنتي كه من تبيين كردهام نيز مفهوم اصلي واحدي وجود ندارد». علت اين مسئله آن است كه «خود مفهوم فضيلت تغيير شكل مييابد». بنابراين از ديدگاه وي، كثرتگرايي معرفتشناسانه و روششناسانه مدرن قابليت نقد دارد.
باري، تركيب روشها سابقه تاريخي دارد؛ و امروزه به شكل خاص در ايالات متحده، كتب و مجلاتي در اين خصوص به رشته تحرير درآمدهاند.[1] در ايران نيز تحقيقاتي با روش تركيبي صورت پذيرفته است.[2] اولين تلاش در دهه 1960 توسط كمپل و فيسك تحت عنوان «سهگوشسازي»[3] انجام شد. ادعا اين بود كه براي شناخت پديدهها و ويژگيهاي آنها، در صورت نياز، ميتوان از بيش از يك روش بهره برد.[4] دنزين نيز از اين اصطلاح در سال 1978 استفاده كرد. از نظر وي، «سهگوشسازي» يا «زاويهبندي» عبارت است از: «تركيب روشهاي مختلف در يك مطالعه بر روي يك پديده مشابه»؛ و چهار گونه ميتواند داشته باشد: 1. زاويهبندي داده (بهرهگيري از چند منبع داده گوناگون)، 2. زاويهبندي پژوهشگر (بهرهگيري از چند پژوهشگر در يك مطالعه)، 3. زاويهبندي نظريه (بهرهگيري از چند نظريه يا ديدگاه به منظور تفسير نتايج يك مطالعه)، و 4. زاويهبندي روششناسي (بهرهگيري از چند روش مطالعه بهمنظور بررسي سؤال پژوهش). تاد جيك در سال 1979 از عنوان «روش تركيبي« براي همروي روشهاي كمّي و كيفي در پژوهشهاي علوم اجتماعي استفاده كرد. به اعتقاد تشكري و كرِسوِل، «پژوهش تركيبي مطالعهاي است كه پژوهشگران با استفاده از رويكردها يا روشهاي پژوهش كمّي و كيفي، اقدام به گردآوري، تحليل و تركيب يافتهها و تفاسير بهدستآمده از روشهاي مختلف، در يك مطالعه خاص ميكنند».[5] به تعبير جانسون و همكاران، «پژوهش تركيبي نوعي پژوهش است كه پژوهشگر يا گروهي از پژوهشگران عناصر رويكردهاي پژوهش كمّي و كيفي را بهمنظور افزايش وسعت و عمق درك و تأييد، با همديگر تركيب ميكنند».[6] مهم آن است كه در اين گونه تحقيقها، يك روش نقاط ضعف روش ديگر را جبران ميكند، و در نتيجه تفسير جامعتري ارائه ميشود.[7] گرين و همكارانش در تبيين دلايل پژوهشهاي تركيبي به پنج دليل اشاره نمودهاند: زاويهبندي (همگرايي و تأييد نتايج مكتسبه از مطالعات گوناگون صورتپذيرفته در ارتباط با يك پديده مشابه)، تكميل[8] (گسترش، افزايش، تجسم و واضحسازي نتايج حاصل از يك رويكرد توسط رويكرد ديگر)، توسعه[9] (بهرهگيري از نتايج يك رويكرد بهمنظور آگاه شدن از روشهاي ديگر)، آغاز[10] (كشف تناقضات و تضادهايي كه به شكلگيري دوباره سؤال پژوهشي منجر ميشود)، و گسترش[11] (وسعت بخشيدن به عمق و دامنه پژوهش با بهرهگيري از روشهاي متفاوت براي عناصر پژوهشي مختلف).[12]
مورس در سال 1991 دو نوع زاويهبندي همزمان[13] و متوالي[14] را مطرح نمود. در روش اول، از روشهاي كمّي و كيفي استفاده ميشود، و به شكل همزمان در مرحله جمعآوري دادهها، اثر متقابل بين دو منبع موردتوجه قرار ميگيرد. سهگوشسازي متوالي زماني است كه نتايج رويكرد كمّي يا كيفي، در اجراي رويكرد بعدي ضروري تشخيص داده ميشود. به نظر كرسول و همكاران، پژوهشهاي متوالي شامل سه طرح توضيحي، اكتشافي و تبديلي، و تحقيقهاي همزمان نيز شامل سه طرح زاويهبندي، لانه گزيده و تبديلي ميشود.[15] همانگونه كه كرسول و همكارانش بيان كردهاند، در پژوهش تركيبي ميبايست نسبت به سه مرحله تصميمگيري كنيم. نخست، اين كه از كداميك از چشماندازهاي نظري يا همان پارادايمها و زيربناهاي فلسفي استفاده خواهيم كرد. در مرحله دوم، بايد به شيوه جمعآوري دادهها و اولويتبندي آنها پرداخت؛ و نهايتاً بايد ديد چگونه ميتوان دادهها را تحليل و تركيب كرد.[16] مدل فرآيند پژوهش تركيبي شامل هشت گام مشخص است: تعيين سؤال تحقيق، طرح تركيبي مناسب، جاي دادن روش تركيبي يا مدل تركيبي در طرح پژوهش، جمعآوري دادهها، تجزيهوتحليل دادهها، تفسير آنها، مشروع كردن دادهها، و ترسيم نتايج و گزارش نهايي.[17]
در كتاب رهيافتها و روشها در علوم اجتماعي: ديدگاهي كثرتگرايانه، كه توسط پورتا و كيتينگ ويراستاري شده، اصطلاحهايي همانند همنهاد[18]، سهگوشسازي[19]، چشمانداز متكثر[20]، كثرتگرايي[21]، باروري (پيوند) متقابل[22]، تركيب[23] و پل زدن،[24] براي رساندن اين معنا استفاده شده است.[25] علاوه بر آن، ميتوان به دو اصطلاح ديگر نيز اشاره نمود: راه سوم[26] و ادغام[27]. همچنین، میتوان به «راه سوم» متفكراني همانند گيدنز اشاره نمود. فيشر و استنر هم از واژه «ادغام» استفاده كردهاند.[28] حتي در روانشناسي (سياسي) نيز سخن از تلفيق دو رويكرد موقعيتگرايي[29] و خُلقگرايي[30] وجود دارد.[31] مفروض اين رويكرد آن است كه «هيچ چارچوب نظري نميتواند همه چيز را توضيح دهد». برخي متفكران نيز از اهميت رياضيات و تحقيقات كمّي حتي در عصر پسامدرن سخن ميگويند. آنها با تكيه بر «رياضيات و علم مدرن غربي» (WMSM)[32]، بر خلاف فراروايت ليوتار، معتقدند در اين زمان بايد به سمت و سوي تحقيقات تركيبي[33] برويم.[34] به قول كريستوفر لمونت، در عين استقبال از تكثر روششناختي، بايد به معيارهاي منجسم در روشها نيز پايبند باشيم.[35] فراتحليل[36] دستيابي به حقيقت مشترك در پشت مطالعات علمي مفهومي و فردي متنوع براي زندگي بهتر است. چون فراتحليل دادههاي به دست آمده از پژوهشهاي مختلف را يكجا گرد هم ميآورد، يافتههاي آن اساسيتر از يافتههاي مطالعات پژوهشي منفرد به حساب ميآيد. فراتحليل سه مرحله دارد: شناسايي نتايج پژوهشها، تركيب نتايج پژوهشهاي انتخاب شده و مقايسه آنها با يكديگر، و ارزشيابي نتايج فراتحليل به منظور كاهش خطا. همچنين، همانگونه كه اشاره خواهد شد، در خصوص متنگرايي و زمينهگرايي، به نظر ميرسد «همروي»[37] آن دو كارآمدتر و به واقع نزديكتر باشد. نوع رويكرد به متنگرايي و زمينهگرايي بر تحليل متفكران تأثير مستقيم دارد. به طور مثال، براي لئو اشتراوس تنها مسئله مهم نوشته است و نه پس زمينۀ تاريخي، اقتصادي، يا روانشناسانۀ اثر».
نكته محوری آن است كه كثرتگرايي روششناختي و همروي روششناسانه، نياز به توجيه معرفتشناسانه دارد؛ به اين معنا كه مدعاي فوق بايد مستدل شود. اگر دو روش از نظر معرفتشناختي غيرقابل جمع باشند، از آن حيث، نميتوان بين آنها پل زد. مهمترين استدلال مخالفان كثرتگرايي روششناختي اين است كه مباني معرفتشناسانه روشهاي مختلف، معمولاً غيرقابل جمع هستند. كليت اين سخن درست به نظر ميرسد و بر اين اساس، به اين قاعده كلي ميتوان اشاره كرد كه شرط جمع دو روش آن است كه تناقضي از نظر معرفتشناسي به وجود نيايد. اما از سويي ديگر، بايد گفت به حيثيتهاي مختلف ميتوان بين چند روش جمع كرد. پورتا و كيتينگ در راستاي توجيه مدعاي خود، يعني كثرتگرايي روششناختي، به چند مسئله مهم اشاره ميكنند: اولاً علوم اجتماعي وظايف متعددي بر عهده دارد و همين مسئله باعث ميشود بتواند از روشهاي مختلف بهرهمند شود. ثانياً در علوم اجتماعي، مراحل مختلفي در تحقيق وجود دارد به شكلي كه ميتوان در يك مرحله از روشي، و در مرحله ديگر از روشي ديگر استفاده كرد. همانگونه كه اشاره شد، ارسطو از دو روش و رهيافت مختلف در دو مرحله تحقيق خود استفاده كرده است. ثالثاً نكته مهمتر آن است كه علوم اجتماعي حيثيت جمعي دارد، نه حيثيت واحد؛ و بدين جهت، روشها و مهارتهاي مختلف در آن ميتواند مورد بهرهبرداري قرار گيرد. بدين سبب، بايد از «گفتوگوي روششناسيها و رهيافتهاي مختلف» سخن گفت.[38] به قول هريتير، بهترين روش بستگي به مورد خاص دارد.[39] در دل همروي متنگرايي و زمينهگرايي، نسبيتي از دو حيث به چشم ميخورد: در درجه اول، اين دو روش ميتوانند با هم تركيب شوند، به شكلي كه از مزاياي هر دو استفاده شود. متفكران مكتب كمبريج، و از جمله كوئنتين رابرت داتي اسكينر[40]، هم رويكرد زباني خود را دارند و هم به زمينهها بهخوبي توجه ميكنند. در درجه دوم، بايد به ماهيت موضوع مورد مطالعه توجه كرد. به طور مثال، نقد عقل محض كانت را بايد با شيوه متمايل به متنگرايي، و نزاع دانشكدهها را با رويكرد زمينهگرايانه فهم كرد. شايد بتوان رويكرد فان اس در كلام و جامعه را نيز در اين زمره نام برد.[41] تفاوت متنگرايي و زمينهگرايي را در آثار متقدم و متأخر سيد جواد طباطبايي نيز ميتوان مشاهده نمود. وي در كتبي همانند درآمدي بر تاريخ انديشه سياسي در ايران، زوال انديشه سياسي در ايران و ابنخلدون و علوم اجتماعي، متنمحور و در سه كتاب ديباچهاي بر نظريه انحطاط، حكومت قانون و مكتب تبريز، زمينه محور و مبتني بر مكتب آنال و روش اسكينر است.[42]
همچنين، نسبت متنگرايي و زمينهگرايي، ميتواند در تفسير ما از عقل مؤثر باشد. از ديدگاه نظريه همروي، اگر عقلِ مستقل و بناي عقلا، حجيت و اعتبار دارد، دليل آن را بايد در وديعهاي جستوجو كرد كه خداوند در نهاد بشر قرار داده است و بنابراين، همواره اعتبار خواهد داشت. عقلي كه بين همگان مشترك است و انسانها بدون توجه به تعلقاتشان به آن رأي ميدهند، همان دليل عقل مستقل است كه اصوليون از آن بهعنوان مستقلات عقليه ياد كردهاند. اگر عقلا، بما هم عقلا، بر سيرهاي بدون توجه به كيش، مليت، منافع، سلائق و مانند آنها حكم كردند، چيزي جز دليل عقل مستقل نخواهد بود. به بيان ديگر، هرچند عقل «حكم» ميكند و بناي عقلا نوعي «رفتار» به شمار ميآيد، اما اين دو با هم ارتباط دارند؛ و مبناي بناي عقلا، بما هم عقلا، همان حكم عقل است. ملاك كشف حكم عقل، اكثريت آراء و مانند آن نيست بلكه به تعبير روسو، بايد ملاكات لازم را داشته باشد. روسو نيز اراده عمومي را خطاناپذير ميداند، اما ملاك آن الزاماً حكم اكثريت نيست. پس، ميتوان به شكلي حكم عقل و عقلا را به هم بازگرداند. اين مبنا، هم جمع بين مبناي آخوند خراساني (در دفاع از حسن و قبح عقلي)[43] و محمدحسين اصفهاني (در تفسير عقل به بناي عقلا)[44] است، و هم با آنچه قاضي عبدالجبار معتزلي گفته تطابق زيادي دارد. او معتقد است مراد از عقل همان حكم عقلاست؛ چرا كه عقلا وسيله كشف عقل محسوب ميشوند.[45] دقيقاً به اين دليل عقل اعتزالي در زمان ما قابل احياست كه به حكم عقلا برگردانده شده و نتيجتاً در جزييات دخالت ميكند. به طور مثال، قاضي عبدالجبار مسئله بردگي را با حكم عقل رد ميكند. نسبت اين مسئله با متن و زمينه آن است كه عقل در مباني تحليلي اصوليان، ارتباط چنداني با زمينه ندارد؛ در حالي كه اگر به بناي عقلا تفسير شود، زمينهمند و مرتبط با زمان و مكان خاص خواهد شد. به همين دليل، ضروري است تعريف عقل در تراث شيعي با توجه به نسبت آن با زمينه مورد بازبيني قرار گيرد. البته، اخيراً عبدالله جوادي آملي بين سه اصطلاح شأن نزول، جو نزول، و فضاي نزول تفكيك قائل شده است: «شأن نزول براي آيه است كه آيه در چه موردي نازل شده؛ جوّ نزول براي آن مقطع تاريخي است كه اين سوره در ظرف يك سال يا دو سال يا كمتر و بيشتر به تدريج نازل ميشد؛ فضاي نزول براي اين 23 ساله است كه در ظرف اين 23 سال در عربستان در منطقه در حوزه بينالملل در حوزه محلّي چه حادثهاي اتفاق افتاده».[46] اين نوع كوششها كمك ميكند كه روش استنباط در حوزه دانشهاي اسلامي به زمينهگرايي نزديك شود، هرچند هنوز فاصله زيادي احساس ميشود.
[1]. See: John W. Creswell (and Vicki L. Plano Clark), Designing and Conducting Mixed Methods Research, & Abbas Tashakkori (& Charles Teddlie), Handbook of Mixed Methods in Social and Behavioral Research, & Journal of mixed methods research.
[2]. به طور مثال، ر.ك: علي ساعي، روش پژوهش تطبيقي با رويكرد تحليل كمّي، تاريخي و فازي، و موسي سجادي (و ديگران)، «روشهاي پژوهش تركيبي: گونهشناسي».
[3]. triangulation
[4]. Abbas Tashakkori, (and Charles Teddlie), "Putting the Human Back in ‘Human Research Methodology’: The Researcher in Mixed Methods Research", pp. 271–277.
[5]. Abbas Tashakkori, (and John W. Creswell), "Editorial: The New Era of Mixed Methods", pp. 1 ـ 3.
[6]. R. B. Johnson, (and others), "Toward a Definition of Mixed Methods Research", pp. 112 ـ 133.
[7]. J.F. Molina ـ Azorin, "Mixed Methods Research in Strategic Management: Impact and Applications", pp. 33 ـ 56.
[8]. complementarity
[9]. development
[10]. initiation
[11]. expansion
[12]. Jennifer C. Greene (and others), "Toward a Conceptual Framework for Mixed ـ Method Evaluation Designs", pp. 255 ـ 274.
[13]. concurrent
[14]. sequential
[15]. J.W. Creswell, (and others), "Advanced Mixed Methods Research Designs", pp. 209, 240.
[16]. Ibid.
[17]. R. B. Johnson, (and A.J. Onwuegbuzie), "Mixed Methods Research: A Research Paradigm Whose Time Has Come", pp. 14 ـ 26.
[18]. synthesis
[19]. triangulation
[20]. multiple perspective
[21]. pluralism
[22] . cross ـ fertilization
[23]. combination
[24]. bridging
[25]. Donatella Della Porta (and Michael Keating), Approaches and Methodologies in the Social Sciences, pp. 225, 232, 322.
[26]. the third way
[27]. integration
[28]. William P. Fisher Jr. (& A. Jackson Stenner), “Integrating Qualitative and Quantitative Research Approaches via the Phenomenological Method”.
[29]. situationalism
[30]. dispositionism
[31]. ديويد پاتريك هاوتن، روانشناسي سياسي، ص 28 و 217.
[32]. The Western Modern Science and Mathematics
[33]. hybrid
[34]. Peter C. Taylor (& John Vallace) (Ed), Contemporary Qualitative Research, pp. 7 ـ 8.
[35]. Christopher Lamont, Research Methods in International Relations, p. 13.
[36]. meta ـ analysis
[37]. confluence
[38]. Porta (and Keating), Op.cit, pp. 316 ـ 319.
[39]. Adrienne Heritier, "Casual Explanation", in: Ibid, p. 77.
[40]. Quentin Robert Duthie Skinner
[41]. احمدعلي حيدري، «معرفي كلام و جامعه اثر فان اس».
[42]. مجموعه متفكران، «جواد طباطبايي در حلقه منتقدان و مدافعان».
[43]. محمد كاظم الخراساني، فوائد الاصول، ص123.
[44]. محمد حسين الغروي الاصفهاني، نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج2، ص 311.
[45]. محمود شفيعي، آزادي سياسي در انديشههاي شيعه و معتزله، ص 162 و 187.
[46]. عبدالله جوادي آملي، درس تفسير (7/3/92).