دشواره اصلاح طلبی
دشواره اصلاح طلبی
سید صادق حقیقت، روزنامه شرق، 26 تیرماه 1399
امروزه، اصلاح طلبی به یک «دشواره» یا پروبلماتیک تبدیل شده، و از حد یک «مسئله» فراتر رفته است. مقصود از دشواره، مجموعه مسائل به هم پیوسته ای است که حل آن چندان ساده به نظر نمی رسد. برای فوکو و باشلار، دشواره امری هستی شناختی، و نه معرفت شناختی یا امری فرعی، محسوب می شود. مدعای این نوشتار امکان حل این دشواره به شرط تعیین تکلیف در خصوص گزاره های ذیل است:
1- مطلوبیت اصلاح طلبی: در شرایط فعلی که محافظه گرایی به انباشت سوگوارانه مشکلات می افزاید و راه انقلاب و براندازی غیرمعقول و پرهزینه به نظر می رسد، بهترین گزینه اصلاح طلبی است.
2- مفهوم اصلاح: هرچند اصلاح طلبی امری مطلوب است، اما مفهوم «اصلاح» و «اصلاح طلبی» وضوح چندانی، حتی نزد اصلاح طلبان، ندارد. به طور مثال، «اصلاح» یا «رفرم» در مقابل «انقلاب» معنا پیدا می کند، ولی حامیان اصلاحات برخی انقلابی بوده یا هستند!
3- تعریف اصطلاحی اصلاح طلبی: اصلاح طلبی در علوم اجتماعی و علوم سیاسی تعریف خاصی دارد، که مشخص نیست آیا همین تعریف مد نظر اصلاح طلبان است یا نه. اگر محافظه گرایی میل به حفظ وضع موجود، و انقلابیگری میل به تغییر ناگهانی دارد، اصلاح طلبی با تغییر مسالمت آمیز (بدون خشونت) و تدریجی شناخته می شود. نکته مهم، در این جا، آن است که به تعبیر هیوود، اصلاحات می تواند به اصلاح ساختار و قانون اساسی نیز منجر شود. برخی اصلاح طلبان تصور می کنند، ضرورتاً اصلاحات باید در چارچوب همین قانون اساسی (و نظارت استصوابی و مانند آن) صورت پذیرد. این اصلاحات را هیوود «محافظه گرایی اصلاح طلبانه» می نامد. بسیاری از کسانی که در ایران به «اصلاح طلب» شهرت یافته اند، در واقع، «محافظه گرای اصلاح طلب» هستند! تصور غلط آن است که فکر کنیم اصلاحات عمیق نوعی براندازی و ضدیت با اصل نظام محسوب شود.
4- طیفی بودن اصلاح طلبی در ایران: به تعبیر حجاریان، تنوع دیدگاه ها و گرایش ها در درون جبهه مشارکت باعث شده این جریان را «حزب بینالعباسین» بنامیم؛ چرا که تنوعی از عباس عبدی تا عباس دوزدوزانی را در بر میگیرد! به بیان دیگر، از عباس عبدی تا عباس دوزدوزانی میتوانند اصلاحطلب محسوب شوند! برخی اصلاح طلبان هنوز از انقلابی گری اول انقلاب دفاع می کنند، و برخی دیگر ناقد آن محسوب می شوند. تکلیف رهبر اصلاحات هم، در این بین، مشخص نیست. این که اصلاحات در ایران یک «جبهه» است، نه یک «حزب» مشکلی را کم نمی کند؛ چون جبهه نیز باید تعریف و حدود و ثغور مشخصی داشته باشد. به طور مثال، دیدگاه اصلاح طلبان نسبت به اصل ولایت (مطلقه) فقه مشخص نیست.
5- راهبرد و برنامه اصلاح طلبی: اصلاح طلبی در ایران، هر چه باشد، نیاز به مانیفست، راهبرد و برنامه دارد. مانیفست بیانیه ای است که اصول عقاید و اهداف کلی را مشخص می کند. راهبرد طرح درازمدتی است که برنامه های بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت در دل آن جای می گیرد. ابهام هایی که در ابعاد مختلف اصلاح طلبی در ایران وجود دارد، مانع مهمی بر سر راه تعیین مانیفست، راهبرد و برنامه محسوب می شود.
6- ابهام در رهبری: اصلاحات در ایران، هر چه باشد، حتی این را هم مشخص نکرده که رهبر دارد یا نه. نقدهای اخیر کرباسچی نسبت به این مسئله نشان داد که ابهام در رهبری اصلاحات مسئله ای جدی محسوب می شود.
7- تقدم توسعه سیاسی یا توسعه اقتصادی (یا فرهنگی): در حالی که (برخی) اصلاح طلبان تقدم توسعه سیاسی را مطرح می کنند، (عمده) نظریات توسعه و تجربه کشورهای توسعه یافته نشان می دهد که اولاً توسعه یک امر به هم پیوسته است، و ثانیاً توسعه اقتصادی، در این بین، از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است.
8- دوگانه اصلاحات و اصلاح طلبان: عدم فهم صحیح مسئله توزیع و مهار قدرت، به عنوان مسئله ای مدرن، باعث شده فرصت طلبی و فساد، به قول جهانگیری، امری نهادینه شود. یکی از استلزامات نهادینه شدن فساد آن است که چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا نشناسد! آلوده شدن برخی اصلاح طلبان به فرصت طلبی باعث شده کسانی بین اصل اصلاحات و اصلاح طلبان تمایز قائل شوند. به تعبیر تاجیک، «در فردای پیروزی جریان اصلاح طلبی و تبدیل آن به گفتمان مسلط، اصلاح طلبان چندان به رخداد اصلاح طلبی و نظام آکسیومی آن وفادار نماندند. دیری نپایید که گفتمان اصلاحطلبی نیز بهنوعی آپاراتوس و دیسپوزیتیف قدرت تبدیل و در پای قدرت و منفعت ذبح شد. اینان، اصلاحطلبی را دقیقاً در همان موقف و موضعی تعریف میکنند که قدرت و منفعتشان اقتضا میکند. این عده، برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند!».
9- دوگانه انقلابی گری و اصلاح طلبی: همان گونه که اشاره شد، نسبت اصلاح طلبی با انقلاب مشخص نیست. تکلیف اصلاح طلبان از این جهت معلوم نیست که هم دل در گرو انقلاب و انقلابی گری دهه 50 دارند، هم می خواهند در این زمان نقش اصلاح طلبانه ایفا کنند. برخی اصلاح طلبان، و به شکل خاص رهبر اصلاحات، دل در گرو میراث بنیانگذار انقلاب اسلامی دارند، و به سختی می توانند خود را از آن جدا کنند، و نگاهی نقادانه به آن داشته باشند.
10- دوگانه اسلام سیاسی و پسااسلامیسم: اسلام سیاسی گفتمانی است که به ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت باور دارد. پس، مسئله اسلام سیاسی صرف ارتباط دین و سیاست نیست. نظفه اسلام سیاسی در ایران در دهه 20 منعقد شد، و سپس امام خمینی در دهه 40 آن را به عنوان یک گفتمان جدید مطرح کرد، تا این که در سال 57 به گفتمان هژمون یا مسلط تبدیل شد. دال مرکزی گفتمان پسااسلامیسم ضرورت تشکیل حکومت نیست. اصلاح طلبی نه تنها به این دوگانه پاسخ مشخصی نداده، بلکه بعید است صورت مسئله برایش آشکار شده باشد.
11- دوگانه حضور سیاسی یا بازگشت به جامعه: در حالی که جریان غالب اصلاحات بر ضرورت حضور در حوزه سیاست اصرار دارد، برخی معتقدند باید به جامعه بازگشت و با اقشار مختلف مردم ارتباط گرفت. در این بازگشت، مسائل اقتصادی و حتی مسائلی همچون محیط زیست بر امر سیاست تقدم پیدا می کند. در حالی که در انتخابات اخیر نبوی بر حضور بدون شرط در انتخابات اصرار می کرد، حجاریان شرط و شروطی برای آن داشت. ابهام در خصوص چگونگی رویارویی با اعتراضات دیماه 96 و آبان 98 نیز مصداقی دیگر از این مسئله به حساب می آید.
12- دوگانه تداوم یا تحول: اصلاحات به معنای آن چه در دولت اصلاحات وجود داشت، قبل از پایان آن دولت به بن بست رسیده بود؛ هرچند اصلاحات به معنای کلی اش همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت. پس، به جای سخن از «پایان اصلاحات» باید از «موجهای اصلاحات» بحث کنیم. اگر این فرض را بپذیریم که از پایان دولت اصلاحات وارد موج دوم اصلاحات شدیم، باید اذعان کنیم که در پایان سال 98 وارد موج سوم اصلاحات شده ایم. موج جدید اصلاحات بی سر است، ممکن است دغدغه های اقتصادی اش بیشتر از اولویت های سیاسی اش باشد، و حتی به شکلی عرفی گرا شود. ظاهراً کسی از جبهه اصلاحات تکلیف موجهای اصلاح طلبی را مشخص نکرده است.
13- نسبت با دولت روحانی (و حاکمیت): در سال 92 وقتی که گزینه همراهی با کاندیداتوری روحانی مطرح شد، 27 نفر از از 30 نفر شورای مشاوران با این مسئله مخالف بودند، هرچند پاشنه در به نفع روحانی چرخید. البته، مشخص بود که روحانی اصلاح طلب نیست، و پس از مدتی تفاوت آرای وی با اصلاح طلبان مشخص خواهد شد. فشار داخلی و خارجی بر دولت روحانی از کارآمدی آن کاست، و گزینه جدید مردم عادی عبور از اصولگرایی و اصلاح طلبی شد. در این شرایط این سؤال برای اصلاح طلبان به وجود آمد که آیا تا آخر با روحانی بمانیم یا نه؟ پس، برخی سعی کردند از جایی به بعد حساب خود را از دولت جدا کنند تا به تعبیر خودشان عملکرد دولت به حساب اصلاحطلبان نوشته نشود. وقتی حجاریان گفت که «دیگر نمیشود جنس بنجل به مردم داد»، عطریانفر پاسخ داد که: «جمعبندی حجاریان امر واقع و مقبولی نیست و پذیرش چندانی ندارد. وقتی سخن از جنس بنجل میشود، باید مشخص شود منظور چیست؟».
14- نتیجه: «مسئله» های اصلاح طلبی، امروزه، به یک «دشواره» تبدیل شده است. این دشواره در صورتی قابلیت حل و فصل دارد که مسائل سیزده گانه فوق مد نظر قرار گیرد. هرچند اصلاح طلبی مشکلات فراوانی پیش روی خود دارد، ولی تنها گزینه معقول به نظر می رسد.