بحران روششناسي و آشفتگی مفاهیم در علوم سياسي
باسمه تعالی
بحران روششناسي و آشفتگی مفاهیم در علوم سياسي
وبینار روش شناسی علوم انسانی، چالش ها و راهکارها (99/3/4)
سید صادق حقیقت
روشهاي موجود در علوم سياسي، زير مجموعه روشهاي علوم اجتماعي محسوب ميشوند. ابهامها و مشكلاتي كه در روششناسي علوم اجتماعي وجود دارد، بر علوم سياسي نيز تأثير ميگذارد. علوم سياسي، به يك واسطه زيرمجموعه علوم اجتماعي و به دو واسطه زيرمجموعه علوم انساني ميباشد. پس، ميتوان نتيجه گرفت كه تحولات و حتي ابهامهاي فلسفه علوم (انساني) و فلسفه علوم اجتماعي به شكل غيرمستقيم بر فلسفه علوم سياسي تأثير دارد. به طور كلي، بحران روششناسي در علوم سياسي را ميتوان در محورهاي زير متمركز نمود: ابهامهاي ناشي از فلسفة علم، ابهامهاي ناشي از روشهاي علوم اجتماعي، مشكلات روششناختي خاص علوم سياسي، و بالاخره مشكلاتی که به شکل خاص به جامعۀ ما مربوط میشود. به تعبیر آلن چالمرز، مقولۀ كلي به نام «علم» و مفهومي به نام حقيقت يا صدق كه علم را كاوشي براي حقيقت توصيف كند، وجود ندارد. از آنجا که تنوع مكاتب فلسفه علم به حدي است كه امكان گزينش يك روش و كنار گذاشتن بقيه روشها را نفي ميكند، پیشنهاد نگارنده در کتاب روششناسی علوم سیاسی دو راهکار است: کثرتگرایی روششناختی و همروی روششناختی. متأسفانه، غالب كتابهايي كه در باره روشهاي علوم اجتماعي و علوم سياسي نوشته ميشوند، ميراثخوار روشهاي اثباتياند. علوم سیاسی تا دهه 1970 رشته مستقلی محسوب نمیشد، و بنابراین، روشهای دیگر علوم، و همچنین ابهامها آنها، به شکلی در آن انعکاس مییافت. پس از آن که علوم سیاسی به عنوان رشته مستقلی درآمد، باز این نکته وجود دارد که به چه میزان روشهایی خاص خود داراست، و به میزان از کمند مشکلات روششناختی دیگر علوم رهایی پیدا کرده است. علوم سياسي علاوه بر معضلات فوق، ممكن است مشكلاتي مربوط به جامعهاي خاص نيز داشته باشد. جامعه ما از دو حيث ويژه است: جهان سومي بودن و اسلامي بودن. فرهنگ ایران اسلامی ترکیبی از فرهنگهای اسلامی، ایرانی، و غربی (شامل دو فرهنگ عمده لیبرالیستی و سوسیالیستی) است. ما در فهم صحيح آنچه در دنياي متمدن ميگذرد مشكل داريم، چه رسد به بومي كردن آنها و نسبت سنجي شان با داشتههاي موجود! به واقع، تفكر سياسي در ايران زمين دچار آفات روششناسانه شده است.
يكي دیگر از علل بحران روششناسي در علوم سياسي، آشفتگي مفاهيم در اين رشته علمي است. منشأ بحران ميتواند به ويژگيهاي علوم سياسي، يا به سرزمين ايران، يا به قيد معاصر بودن آن (و كژتابي مفاهيم) مربوط شود. از جمله آثار جوان بودن علوم سياسي آن است كه در مقايسه با علومي همچون فلسفه، داراي دانشنامهها و فرهنگهاي واژگان در حد مطلوب نيست. همچنین، دانشواژههاي علم سياست به دليل رواج عمومي و عاميانهاي كه دارند، شفافيت خود را از دست ميدهند و دستخوش ابهامات گوناگون ميشوند. مسئله ديگري كه باعث نوعي ابهام در واژگان (علوم سياسي) ميشود، عدم توجه به پيشينه تاريخي آنهاست. حداقل سه دليل براي اهميت فوقالعاده مفاهيم در تحليل سياسي وجود دارد: ميل تحليـل سياسـي به عموميتسازي، اشتراك زبان علم سياست با زبان عاملان سياست و سياستمداران حرفهاي، و عجين شدن مفاهيم سياسي با عقايد ايدئولوژيك. وقتي مفاهيم سياسي تقدس پيدا كنند، با آرمانهاي ايدئولوژيك پيوند ميخورند و بنابراين، همۀ افراد، دموكرات و آزاديخواه خواهند بود. اين امر به آن دليل است كه دموكراسي براي جوامع، امروزه يك ضرورت تلقي ميشود نه يك انتخاب. آشفتگی مفاهیم در خصوص ایران را باید در اموری همانند مسائل ذیل جستجو نمود: فقر منابع اصلی، معضل ترجمه، جعل اصطلاح و كاركرد ناقص مراجع ذيصلاح. به شكل مشخص، فرهنگستان زبان و ادب فارسي و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در كاربرد صحيح واژگان در جامعۀ ما مسئوليت مستقيم دارند.
شايد بتوان گفت مهمترين منشأ بحران مفاهيم سياسي در ايران معاصر، رويارويي سنت (و دين) با تجدد بوده است. سنت و تجدد از دو جنس هستند و از دو دستگاه مفهومي متمايز برخوردارند. حدود يك سده قبل، ايرانيان با مظاهر تجدد غربي آشنا شدند. در خودِ واژۀ «مشروطه» هم بحث بود كه از ريشۀ «شرط» آمده است يا تغيير شكل يافته اصطلاح La Charte فرانسوي است! به هر حال، واكنش ايرانيان به پيشرفت اروپائيان يكسان نبود. برخي به طور مطلق آن را پذيرفتند، برخي با آن به مخالفت برخاستند و نهايتاً گروهي سعي در اتخاذ نقاط مثبت تمدن مدرن و ايجاد هم نهادي جديد از سنت پيشين و مدرنيته شدند. گروه اول و بهويژه گروه سوم چارهاي جز يافتن نسبت مفاهيم موجود و مفاهيم جديد را نداشتند. اگر مفاهيم سنتي و مدرن را تفكيك نكنيم، ابتدا دچار خلط روششناختي و سپس دچار خلط معرفتشناختي و تاريخي ميشويم. به طور مثال، «امت» در زبان عربي و «امت» در اصطلاح قرآني دو چيز متفاوت است. همچنين است مفهوم «انقلاب» در شكل كلاسيك (تبديل انواع حكومت به يكديگر با حركتي دوراني) و مدرن آن (بسیج مردم توسط یک رهبر و یک ایدئولوژی خاص برای براندازی حکومت). رویارویی سنت و تجدد میتواند به کژتابی مفاهیم منجر شود. كژتابي مفاهيم ممكن است به شكل خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه صورت پذيرد، اما شكل دوم عموميت بيشتري دارد.
در مجموع، میتوان گفت روش شناسی علوم سیاسی در جهان دارای مشکلات و ابهام هایی هست، هرچند به سر حد «بحران» نمیرسد؛ اما در کشور ما، این مسئله به حد بحران رسیده است. علل و عوامل مختلفی در این وضعیت دخیل بودهاند، که از آن جمله میتوان به ابهامها در علوم انسانی و علوم اجتماعی، مجموعه ای بودن آنها، و جوان بودن علوم سیاسی به عنوان یک رشته علمی اشاره نمود. به شکل خاص، علوم سیاسی در ایران دچار آشفتگی مفاهیم شده است؛ مسئله ای که به شکل عمده در رویارویی سنت (و دین) با تجدد ریشه دارد.
محورهای سخنرانی در وبینار:
مقدمه: 1- از عنوان همایش (روش شناسی علوم انسانی) دو برداشت می شود: اول این که برای علوم انسانی روش های مشابهی وجود دارد، و دوم این که علوم انسانی حیث مجموعی دارد، و ضرورتاً روش (های) واحدی بر آنها حاکم نیست. تصور دوم صحیح به نظر می رسد، هرچند برخی روشها مشترک باشند. مشخص است که عنوان «علوم انسانی» ارزش تاریخی دارد، نه ارزش شناختی. معمولاً در کشورهای انگلوساکسون از اصطلاح arts استفاده می کنند، که با آنچه در برخی کشورهای دیگر علوم انسانی نامیده می شود تفاوتهایی دارد.
2- دیدگاه آسیب شناسانه به روش شناسی علوم سیاسی به معنای نادیده گرفتن نقاط مثبت نیست.
3- تمرکز بحث «علوم سیاسی» است. علوم سیاسی حیث مجموعه ای دارد، به این معنا که تا قبل از دهه 1970، علوم سیاسی مجموعه ای از جامعه شناسی سیاسی، اقتصاد سیاسی، حقوق سیاسی و روانشناسی سیاسی بود. بعد از این تاریخ، هرچند علوم سیاسی به یک رشته علمی تبدیل شد، اما باز حاوی رشته های فوق است؛ و بنابراین، روش واحدی نمی توان برای آن سراغ گرفت.
بحث اصلی:
1- آشفتگی مفهومی و تعاریف: حتی در تعریف سیاست، علوم سیاسی، علم سیاست، فلسفه سیاسی، فلسفه سیاست، فلسفه علوم سیاسی (با عنایت به تفاوت دانشهای درجه اول و درجه دوم) ابهام به چشم می خورد. کسی fairness را به «بیطرفی» ترجمه کرده، که اصلاً معنای مد نظر راولز در «عدالت به مثابه انصاف» را نمی رساند. دیگری «مردم سالاری» را متقاوت از «دموکراسی» می داند. کتاب A Theory of Justice راولز هم به «نظریه عدالت» و هم به «نظریه ای در باب عدالت» ترجمه شده، در حالی که دومی صحیح است. همچنین، The Law of peoples وی هم به «قانون مردمان» ترجمه شده، هم به «قانون ملل»، در حالی که «ملل» جمع «ملت» (nation) است. یکی از بزرگان اندیشه سیاسی اسلام، تعریفی از فقه سیاسی ارائه کرده که شامل فلسفه سیاسی نیز می شود. در رشته علوم سیاسی، به راحتی از واژه ای همچون «ایدئولوژی» استفاده می شود، در حالی که برای دانشجویان توضیحح داده نمی شود که هر اصطلاح معانی متفاوتی دارد. به طور مثال، «ایدئولوژی» نزد مارکس، مانهایم و شریعتی کاربرد یکسانی ندارد، و مجموعاً دارای 15 تعریف است. به قول افلاطون، همه ظلمهایی که در جهان رخ داده، ابتدا بر کلمات بوده است!
2- بحران روشی: در ایران، مسئله بحران روش مشهود است، و برای برون رفت از آن، باید گام های ذیل صورت پذیرد: فهم صحیح روشها (آن گونه که هست)، محدودیتها و کارآیی آنها، نسبت روشها با هم، امکان ترکیب آنها (اگر مبانی معرفتی آنها با هم در تعارض نباشد)، نسبت آنها با ایران و اسلام، و به کار گرفتن روش (خصوصاً در پایان نامه ها و رساله ها). در دانشگاه های ایران، تمایل به روش های پوزیتیویستی تا پسامدرن، بدون تنقیح معرفت شناسی آنها، به چشم می خورد! مثال دیگر ضرورت جدا کردن روش اندیشیدن سیاسی و روش فهم اندیشه است.
نتیجه: وضعیت روش شناسی علوم سیاسی در ایران چندان مطلوب نیست، و روز به روز بدتر می شود. آشفتگی مفاهیم و تعاریف از یک طرف، و بحران در روش شناسی از طرف دیگر، کار دانش پژوهان را سخت کرده است. در خصوص عملکرد شورای بررسی متون، و همچنین شورای ارتقای علوم انسانی، چند سؤال وجود دارد: اولاً آیا روند کار دموکراتیک بوده؟ ثانیاً از اتقان علمی لازم برخوردار است؟