فلسفه اخلاق مایکل سندل
باسمه تعالی
فلسفه اخلاق مایکل سندل
(کارگاه فلسفه اخلاق، خانه اخلاق پژوهان جوان، 26/8/98)
سرفصل مباحث:
- ارتباط فلسفه عمومی، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی
- ارتباط فلسفه اخلاق با فلسفه اجتماعی و اقتصادی
- فضیلت گرایی سندل (در مقابل پیامدگرایی و وظیفه گرایی)
- جمهوری گرایی و جماعت گرایی
- تقدم خیر بر حق
- نقد فلسفه اخلاق لیبرالیسم
- مصادیق: دروغ و سیاست، حق آلایندگی و محیط زیست، اقتصاد نابرابر، مصرف گرایی، سربازگیری، سقط جنین، خودکشی، هم جنس گرایی، سلولهای بنیادی، مهندسی ژنتیک، و سلولهای تراریخته
- نتیجه: اخلاق می تواند قانونمند شود، دولت هم در این زمینه وظیف دارد
- نسبت به نظریه همروی: فلسفه اخلاق سندل با دین مرزهای مشترکی پیدا می کند، و از این جهت باید نسبت یافته های انسانی و داده های وحیانی مشخص شود
- نقد: مباحث فلسفه اخلاق سندل، بر خلاف کانت، کمتر مبرهن و مستدل است.
در پنجاهمین کارگاه فلسفه اخلاق، که در تاریخ 26 آبانماه 98 برگزار شد، میزبان دکتر سید صادق حقیقت بودیم و ایشان برای ما از «عدالت به روایت مایکل سندل» سخن گفتند. آقای دکتر حقیقت عضو هیئت علمی دانشگاه مفید است. تآلیف کتابهای «فلسفه سیاسی و روششناسی» و «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی»، و ترجمه کتاب «فربه و نحیف» اثر مایکل والزر در کارنامه علمی ایشان است. در ابتدای این کارگاه نیز خانم فرزانه مدبری، گزارشی از کتاب «اخلاق رسانهای» ارائه دادند. در ادامه گزارشی از این کارگاه را میخوانید.
چکیده: مایکل سندل بیش از آن که یک جماعتگرا باشد، یک جمهوریخواه است. جمهوریگرایی در مقابل حکومت پادشاهی و استبدادی، بر مفاهیمی همچون حکومت قانون و افراد و فضیلت مدنی تاکید میکند. از آن-جایی که مردم دارای حقوق پیشینی غیرقابل سلبی هستند، اکثریت – حتی به شکلی دموکراتیک – نیز نمیتوانند این حقوق را از خود سلب کنند. بنابراین میتوان گفت مایکل سندل به این معنا در مواردی با دموکراسی غربی تضاد و فاصله پیدا میکند.
مایکل سندل؛ جمهوریگرا یا جماعتگرا؟!
موضوع بحث ما اخلاق در سیاست از دیدگاه مایکل سندل است. برای ورود به بحث باید به چند بحث مقدماتی اشاره کنم. مایکل سندل از جمله فیلسوفان اخلاق و سیاست معاصری است که امروزه در جهان شناخته شده است و در ایالت متحده به اندیشههای او بهای زیادی داده میشود. بدون شک مایکل سندل به مکتب جمهوریگرایی تعلق دارد اما در مورد اینکه او به مکتب جماعتگرایی تعلق دارد یا خیر، بحث وجود دارد. با اینحال در مجموع میتوان گفت که مایکل سندل جماعتگرا است. در صفحهی 22 کتاب «فلسفهی سیاسی و روش-شناسی» تعریفی از جمهوریگرایی ارائه شده است که نشان میدهد چرا باید مایکل سندل را جمهوریگرا خواند. همانطور که میدانید بین جمهوریگرایی و جمهوریخواهی به عنوان یک نحله یا حزب سیاسی تفاوت وجود دارد. مایکل سندل ارتباط خاصی با جمهوریخواهان آمریکا ندارد اما با مکتب جمهوریگرایی مرتبط است. در صفحهی 22 این کتاب میخوانیم که مایکل سندل بیش از آنکه بخواهد خود را جماعتگرا معرفی کند، خود را جمهوریگرا میخواند. جمهوریگرایی در مقابل حکومت پادشاهی و استبدادی، بر مفاهیمی همچون حکومت قانون و افراد و فضیلت مدنی تاکید میکند. بر اساس جمهوریگرایی مردم به شکل پیشینی حقوق غیرقابل سلبی دارند. قید «پیشینی بودنِ حقوق» در جماعتگرایی و جمهوریگرایی از اهمیت فراوانی برخوردار است که به آن خواهیم پرداخت. از آنجایی که مردم دارای حقوق پیشینی غیرقابل سلبی هستند، اکثریت حتی به شکلی دموکراتیک نیز نمیتوانند این حقوق را از خود سلب کنند. بنابراین مایکل سندل به این معنا در مواردی با دموکراسی غربی تضاد و فاصله پیدا میکند، چون دولت نمیتواند بیطرف باشد و حتی اگر اکثریت بخواهند آن حقوق را سلب کنند، این حق را ندارند. اگر یکی از اصول جماعتگرایی احترام به رای اکثریت و دموکراسی باشد، مایکل سندل به این معنا جماعتگرا نخواهد بود. البته مایکل سندل به یک معنا جماعتگرا است اما به معنایی دیگر (قبول داشتن رای اکثریت حتی برای نفی حقوق پیشینی انسانها) جماعتگرا نیست.
همانطور که میدانید جماعتگرایی یک برچسب است که از سوی مخالفان جماعتگرایی (مثل لیبرالها) به این دسته نسبت داده شده است. با اینحال در مجموع قدر مشترکی که بین مایکل سندل، مایکل والزر، آمیتای اتزیونی، السدیر مکینتایر و … وجود دارد، نقد لیبرالیسم است و با این قدر مشترک میتوان ایشان را جماعتگرا خواند. این که ایشان را جماعتگرا میخوانیم به این دلیل است که ایشان بر خلاف لیبرالیستها بر مفهومی به نام جماعت تاکید دارند. در جماعت عناصری مانند سنت و فرهنگ وجود دارد. چیزی که از جماعت نتیجه میشود، locality است؛ به این معنا که فرهنگ و سنت در یکجا با جای دیگر متفاوت است. این مطلب مخالف یکی از اصول اصیل لیبرالیسم یعنی جهانشمولی (universalism) است. بنابراین جماعتگرایان جهانشمولی لیبرالیسم را قبول ندارند. اگر بخواهیم تا اینجا مطالب ارائهشده را جمعبندی کنیم، باید بگوییم: بدون شک مایکل سندل جمهوریگرا (Republicanist) است، اما به بیانی دیگر میتوانیم او را جماعتگرا نیز بدانیم.
در فلسفهی اخلاق سه مکتب اصلی با نامهای فضیلتگرایی، وظیفهگرایی و پیامدگرایی وجود دارد. جماعتگرایان در حوزهی فلسفهی اخلاق رای واحدی ندارند، به همین دلیل آنچه که در اینجا بیان میکنیم، صرفا مربوط به مایکل سندل است و نمیتوان آن را به دیگر جماعتگرایان نیز نسبت داد. اشتراک مایکل سندل و السدیر مکینتایر در این است که هر دو فضیلتگرایی ارسطو را در قرن بیستم احیا کردهاند. احیایی که بسیار ارزشمند است. با این که فلاسفهی اخلاق مسلمان مدعی پیروی از فلسفهی اخلاق ارسطو هستند و علی القاعده باید ایشان فضیلتگرایی را احیا کنند، میبینیم که این کار توسط افرادی همچون سندل انجام پذیرفته است. بنابراین فلسفهی اخلاق مایکل سندل به نوعی نقد پیامدگرایی و وظیفهگرایی است. میدانید که پیامدگرایی اعم از فایدهگرایی و عملگرایی است. مایکل سندل در کتاب «اخلاق در سیاست» به طور خاص عملگرایی را و در جاهای دیگر فایدهگرایی را نقد کرده است. نقدهای جماعتگرایانهی سندل به جان رالز و کانت، نقد وظیفهگرایی هستند. به بیان دیگر اگر نقد جماعتگرایانی مانند مک اینتایر و سندل را به لیبرالیسم تحلیل کنیم، باید آن را نقد فضیلتگرایی به وظیفهگرایی به حساب بیاوریم.