انقلاب اسلامی ایران: مقایسه «نظریه رهبری مذهبی» با دیگر نظریه ها
انقلاب اسلامی ایران: مقایسه «نظریه رهبری مذهبی» با دیگر نظریه ها
سید صادق حقیقت[1]
محمد خورشیدی[2]
سیاست نامه مفید، ش 3 (پاییز و زمستان 1396)
چکیده
ظهور انقلاب اسلامی ایران، با ماهیتی جدید یک حکومت 2500 ساله را برهم زد و تأثیری شگفت بر نهضتهای رهایی بخش در جهان بهویژه در کشورهای اسلامی داشت. ازاینرو توجه نظریه پردازان علوم سیاسی و اجتماعی را نیز به خود جلب نمود. در این نوشتار سعی شده است تا تأثیر بر نظریه های رایج و تولد نظریه های جدید در مورد انقلاب اسلامی مورد تأمل قرار گیرد؛ بنابراین پرسش این پژوهش آن است که انقلاب اسلامی ایران چه تأثیری بر نظریه های انقلاب داشته و باعث ایجاد چه نظریه هایی شده است؟ نویسندگان این پژوهش بر آناند که انقلاب اسلامی که از درون مکتب شیعه با نگاهی جدید به منصه ظهور رسید و با بنیانهای درونی خود نظریه های انقلاب را از تحلیل خویش ناتوان ساخت و در اثر نواندیشی دوباره ی برای فهم این انقلاب جدید در دنیای مدرن؛ نظریات پسا انقلاب اسلامی هم چون نظریات انقلابها در کشورهای جهان درحالتوسعه، نظریه پستمدرن، نظریه عرفانی و نظریه رهبری مذهبی رخ نموده اند. هدف این مقاله، مقایسه نظریه رهبری مذهبی با برخی نظریه های مشابه و تأثیر واقعه بزرگ انقلاب اسلامی در نظریه پردازی در این باب است. به نظر می رسد این نظریه، در مقایسه با نظریه های دیگر، قدرت تبیین بیشتری داشته باشد. روشی که برای این پژوهش در نظر گرفتهشده روش اسنادی-تحلیلی است.
واژگان کلیدی
انقلاب، نظریههای سیاسی، نظریه عرفانی، نظریه رهبری مذهبی، فرهنگ، ایدئولوژی.
مقدمه
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان بزرگترین پدیدهی اجتماعی- سیاسی در دنیای مدرن، در حالی به وقوع پیوست که عدهای ایران را جزیره ثبات میپنداشتند. بر این اساس وقوع انقلاب اسلامی ایران موجب حیرت سیاستمداران و محققان حوزههای مختلف سیاسی و بهخصوص شرقشناسی شد. پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمنماه سال 1357 در حالی اتفاق افتاد که شرایط لازم از منظر نظریههای انقلابها آماده نبود؛ و آنچه در درون انقلاب اسلامی با عنوان حکومت اسلامی بیان میشد با توجه به ضعف دین در دنیای مدرن شرق و غرب نیز یک تحول عظیم بود که به تحقق پیوست.
انقلاب اسلامی ایران، ساختار یک نظام 2500 ساله شاهنشاهی را به هم ریخت و نیز، رهبرِ این انقلاب سخن از ایدئولوژی دینی به میان آورد و انقلابی بر پایه اسلام سیاسی به منصه ظهور رسید. در جان این انقلاب با توجه به «اندیشه سیاسی امام خمینی، ازنظر اصرار بر حکومت اشخاص یا شخص درستکار... در دنیای معاصر بینظیر بود» و همچنین «عنوان حکومت اسلامی، عنوانی فرعی ولایتفقیه را داشت» و «بیاعتبار ساختن شاه بهعنوان مأمور امپریالیسم خارجی وسیلهای برای تحقق این هدف بود».[3] از سوی دیگر میتوان گفت با توجه به نظریه ولایتفقیه که در سال 1348 در درس خارج امام خمینی مطرح میشده است، وی «بر نابودی اصل سلطنت و جایگزینی یک نظام دینی تأکید و در سخنان خود سلطنت و مشروطیت را نقد میکرد».[4] که این مباحث و ماهیت انقلاب دینی باعث آزمونی جدید برای فهم انقلابی جدید توسط انواع نظریهپردازان در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی شده است. با توجه به بنیادهای درونی این انقلاب؛ نظریههای پیشا انقلاب اسلامی نتوانستند این مباحث را درون خود تحلیل کنند و این خود باعث شد نظریههای قبلی دچار چالش گردند و نظریهپردازان جدید در این حوزه فکری دستبهقلم شوند.
ازاینرو میتوان اذعان نمود وقوع انقلاب اسلامی را میتوان نقطه عطفی در نظریهپردازیهای اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی دانست که از یکسو بسیاری از آنان را به بازاندیشی در نظریههای خویش وادار نمود و از سوی دیگر نواندیشی برای فهم انقلاب اسلامی منجر به نظریات جدیدی در حوزه انقلاب شناسی شده است. نوشتار حاضر ضمن بررسی تأثیر انقلاب اسلامی بر نظریههای انقلاب، در صدد است کارآمدی نظریه رهبری مذهبی نسبت به دیگر نظریهها را نشان دهد. انقلاب اسلامی ایران، بر خلاف ادعای فوکو، انقلابی پسامدرن نبود. از سویی دیگر، مدرنیزاسیون صرفاً زمینه پیدایش انقلاب اسلامی را تمهید کرد؛ و به هیچ وجه نمیتواند عامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی شمرده شود. به نظر میرسد در بین عوامل مختلفی که در این بین اهمیت داشتهاند، عامل رهبری مذهبی امام خمینی از ویژگی خاصی برخوردار باشد.
تعریف انقلاب
در تعاریف انقلاب بررسیهای مختلفی انجامشده است که میتوان به تقسیمبندی مشیر زاده اشاره نمود. وی تعاریف انقلاب را در سه دسته کلی مطرح نموده است: نخست؛ تعاریفی که به نیات یا اهداف انقلابیون مربوط میشود که میتوان تعاریف آرتورباوئر[5] و چالمرز جانسون[6] را از این نوع قلمداد نمود. دوم؛ تعاریفی هستند که به پیامدها و نتایج انقلابها توجه دارند و تعریف هانا آرنت[7]، تدا اسکاچپل[8] و نیز ساموئل هانتینگتون[9] را میتوان در این گروه قرار داد. آخری؛ تعاریفی هستند که بر اساس مدل سیاسی ارائهشدهاند که تعاریف تروتسکی[10] و چارلز تیلی[11] در این دستهبندی جای دارند.[12] خرمشاهی در مقالهی دیگری تعاریف انقلاب را در دو گروه مجزا و در دو محتوا بررسی و ارائه نمودهاند: نخست؛ تعاریف حداقل گرا یعنی حداقل خصوصیات انقلابها در این تعاریف مدنظر قرارگرفته است و دیگری؛ تعاریف حداکثر گرا میباشند؛ یعنی حداکثر ویژگیهای انقلابها در این تعریفها لحاظ شده است.[13] میتوان تعریف اوژن کامنکا که انقلاب را «تغییری عمده و ناگهانی در جایگاه اجتماعی قدرت سیاسی»[14] بیان میکند بهعنوان یک تعریف حداقل گرا دانست و نیز تعریف هانتینگتون را که «انقلاب را یک دگرگونی سریع، بنیادی و خشونتآمیز داخلی در ارزشها و اسطورههای مسلط بر یک جامعه، نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری، فعالیت و سیاستهای حکومتی[15]» بیان میکند بهعنوان یک تعریف حداکثر گرا قلمداد نمود.
تعریفی که نگارندگان مدنظر دارد تعریف انقلاب پارکر است که در کتاب «انقلابها و تاریخ» خود مینویسد: «انقلاب عبارت است از یک بحران ناگهانی، عمیق، آگاهانه در ارتباط با مشروعیت قدرت حاکم در یک جامعهای که به فروپاشی و تغییر در قلمروهای سیاسی و اجتماعی منجر میشود». پس انقلاب یک پدیده سیاسی و اجتماعی در یک بحران سیاسی و اجتماعی بنیادین است و نمیتوان آن را سطحی پنداشت. انقلابها یک امر عمدی و آگاهانه هستند که موجب افول و تزلزل شدید نظام ارزشی حاکم میشوند. همچنین دگرگونی که انقلابها ایجاد میکنند در سطح نخبگان، نهادها و ساختارهای سیاسی اجتماعی یک جامعه است.[16] پس از تعریف انقلاب بسیار مهم است که در ویژگیهای انقلابها هم تأمل نمود که در ادامه بدان پرداخته میشود.
ویژگی انقلاب
ویژگیهای اساسی انقلابها را میتوان در پنج مورد خلاصه نمود: نخست؛ خشونتبار و کموبیش طولانی برای قبضه قدرت دولتی است. دوم؛ بخش عمدهای از جمعیت یک جامعه بهصورت مؤثر بسیج میشود[17]. سوم؛ گروهای درگیر در نزاع خارج از دستگاه قدرتاند که شامل رهبری، ایدئولوژی و سازماندهی میشود[18]. دیگری؛ تغییر و جایگزینی نخبگان و کارگزاران حکومتی است و آخری؛ تغییر و تحول در نهادها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی است.[19] پس از فهم تعریف و ویژگیهای انقلابها میتوان به نظریاتی که به پیدایش انقلابها پرداختهاند توجه نمود که در قسم بعدی موردبررسی قرارگرفتهاند.
نظریههای تبیینکننده پیدایش انقلاب
نظریههای موجود درزمینهی انقلاب را میتوان بر اساس دو رویکرد متمایز نمود: نخست؛ بر اساس تاریخچه علمی و زمان طرح آن و دیگری؛ بر اساس متغیرهای آنها مثلاً متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، روانشناختی و... و ارتباط منطقی میان آنها. در این قسمت با استفاده از هر در دو رویکرد، در این پژوهش یک تقسیمبندی چندگانه بر اساس کارکرد نظریات مربوطه ارائه میشود که از یکسو از زیادهگویی پرهیز شده باشد و از سوی دیگر چارچوب بهتری از نظریههای تبیینکننده پیدایش انقلاب ترسیم گردد. نویسندگان این پژوهش در استفاده از مطالب تقسیمبندی نظریهها وامدار رفیع پور هستند و تنها در نوع دستهبندی دخل و تصرف داشتهاند:
1. (اقتصادی): نظریهپردازانی هم چون افلاطون (380 ق.م)، مارکس (1845 م)، هانا آرنت (1963 م) هاری اکشتاین (1971 م) و دیویس (1962 م) در این گروه قرار میگیرند که به مجموعهای از عوامل اشاره میکنند که همه آنها مربوط به اقتصاد یک جامعه میشود. میتوان این عوامل را به گونه زیر بیان نمود:
یک؛ (حرص و آز مردم و تفنن و تجملپرستی آنها). دو؛ (فقر و تضاد طبقاتی میان فقرا و اغنیا). سه؛ (تقاضا و نیاز مردم برای تغییر). چهار؛ (رشد سریع اقتصادی و عدم تعادل بین تولید و توزیع).
2. (اجتماعی): نظریههای دورکیم (1952 م)، مرتون (1968 م)، تانتر و میدلارزکی (1969 م) در این دیدگاه قرار میگیرند که بر مؤلفههای زیر برای تبیین انقلابها تأکیددارند:
نخست؛ (عدم وجود امکانات اجتماعی برای رسیدن به اهداف، ارزشها و نیازها در جامعه). دوم؛ (آرزوهای بیحد و عدم توانایی ارضاء نیازهای بیحد). سوم؛ (صعود به طبقه اجتماعی بالا دشوارتر باشد). چهارم؛ (سطح آموزش مردم در یک جامعه پایینتر باشد).
3. (فرهنگی): خانم کدی (1981 م)، آقایان لینکلن (1985 م)، معدل (1992 م)، گلداستون (1991 م) در این قسمت نظریههای انقلاب خود را مطرح کردهاند که بر عوامل زیر پافشاری نمودهاند که عبارتاند از:
یکم؛ (تأثیر ابعاد هنری، فرهنگی و مذهبی، در ایجاد انقلابها). دوم؛ (اهمیت نقش مذهب برای ارائه ایدئولوژی، ارائه یک رهبر و سازماندهی انقلاب سه تأکید بر الگوهای فرهنگی و ایدئولوژی).
4. (سیاسی): چالمرز جانسون (1966 م) و تیلی (1973 م) از نظریهپردازانی هستند که به گزارههای اهمیت میدهند برای تبیین انقلابها که عبارتاند از: اول؛ (از دست دادن مشروعیت، اعتبار و اعتماد یک دولت در پیشگاه ملت خود). دوم؛ (بیتوجهی دولت به ارزشهای حاکم در بین مردم خود). سوم؛ (پیدایش یک گروه رقیب که خود را محق به کنترل دولت میداند). چهارم؛ (وابستگی و پایبندی یک بخش مهم از مردم به هدف گروه رقیب). پنجم؛ (عدم توانایی ارتش برای متلاشی کردن گروههای انقلابی). ششم؛ (تبانی بعضی از اعضاء دستگاه قدرت با گروه رقیب).
5. (روانشناختی): ازجمله نظریهپردازانی که این مهم را برای تبیین کردن پیدایش انقلابها حائز اهمیت میدانند تدرابرت گر (1970 م) و کولینز (1975 م) میباشند که میتوان عوامل مدنظر آنها را بهصورت خلاصه به اینگونه بیان نمود:
یک؛ ا(نقلابها که بهصورت جمعی از افراد صورت میگیرد دارای بعد احساسی میباشند). دو؛ (انسانها هزینه انقلابها را کمتر ارزیابی میکنند). سه؛ (انقلابها بر پایه فرضیه یا قانون ناکامی-پرخاشگری بناشده است). چهار؛ (به وجود آمدن احساس محرومیت نسبی یا احساس بیعدالتی نسبی در افراد).
6. (روانشناختی- سیاسی): کورپی (1990 م) دانشمند سوئدی در رهیافتش به نام تعادل قدرت بحث روانشناختی تد رابرتگر و عوامل سیاسی آقای تیلی را باهم ترکیب و یک فرمولی تبیین میکند که میتوان آن را اینگونه بیان نمود:
«(احتمال دستیابی به هدف× انتظار فایده)f= احتمال بسیج مردم برای انقلاب»
یعنی احتمال (ذهنی و ادراکشده مردم) در رسیدن به هدف را باید در انتظار فایده از حرکت جمعی و بسیج ضرب کنیم. البته باید اضافه نماییم انتظار فایده جمعی از احساس محرومیت نسبی و هزینه دستیابی به هدف است.
7. (اقتصادی- روانشناختی): برینتون (1983 م)، وُده و مولر (1990 م) و فردریش (1994 م) در این دسته نظریهپردازی قرار میگیرند و مؤلفههایی را مدنظر دارند که عبارتاند از: نخست؛ (پیشرفت اقتصادی). دوم؛ (تضاد طبقاتی شدید). سوم؛ (ازخودبیگانه شدن روشنفکران). چهارم؛ (انعطافناپذیری طبقه حاکم ازنظر روانی که خود را با شرایط جدید تطبیق دهند). پنجم؛ (تئوری گزینش عقلانی). ششم؛ (مدل تولید کالای جمعی «قالبهای خرد بر مبنای فایدهگرایی و شبکههای روابط اجتماعی»). هفتم؛ا(نسان اقتصادی در قالب فایده اقتصادی).
8. (اقتصادی- اجتماعی): اولسون و لوئیز (1963 م) توکویل (1962 م) و اوپ (1992 م) ازجمله نظریهپردازان این قسمت میباشند. عواملی که در نظر دارند عبارتاند از: اول؛ (عوامل اقتصادی و عواقب مستقیم آن). دوم؛ (عوامل اجتماعی همچون تغییر نظام اجتماعی و در پی رشد سریع اقتصادی). سوم؛ (بهبود اوضاع اقتصادی – اجتماعی اعضای یک جامعه).
9. (اقتصادی – سیاسی): خانم تدا اسکاچپل (1979 م) و آقای گوشتالک (به نقل از داهرندورف 1974 م) عواملی را برای تبیین انقلاب مدنظر دارند که عبارتاند از: یک؛ (عدم توانایی و کارایی دولت). دو؛ (تضاد بین طبقه اجتماعی- اقتصادی مهم کشور با دولتها). سه؛ (شرایط بینالمللی). چهار؛ (تقاضا و نیاز مردم برای تغییر). پنج؛ (ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در حقوق خود).
10. (اقتصادی- سیاسی- اجتماعی): زیمرمان (1981 م) و داهرندورف (1969 م) در این قسم نظریهپردازان قرار میگیرند. راهرندورف در قالب تئوری تضاد، مسئله اقتصادی و تضاد طبقاتی را در ارتباط با ساخت اجتماعی تحلیل میکند و ازنظر وی علت اصلی تضادهای اجتماعی (سلطه) است؛ و زیمرمان به این نتیجه میرسد که:
«بحران اقتصادی+ موانع ارتقاء و تحرک صعود اجتماعی← بحران سیاسی کاهش مشروعیت نظام+ جدایی پیوند نخبگان با نظام»
تحت شرایط بالا میتوان در نظر داشت که توده مردم ناراضی بر اساس یک ایدئولوژی نویددهنده و رهبر توانا سازماندهی و بسیج شوند و ارتش به علل نارضایتی، نافرمانی یا شکست در یک جنگ بیرونی نتواند جلوی شورش را بگیرد در آن صورت انقلاب روی میدهد).[20] این نظریهها هر یک به اقتضای شرایط زمانی و مکانی انتظارات، به بخشهای مختلف انقلاب پرداخته و انقلاب را در ابعاد مختلف دیدگاه خود را ارائه کردهاند. پس از درک دستهبندی عوامل پیدایش انقلابها میتوان بهتر به بررسی نتایج انقلابها دست یازید که در ادامه بدان پرداخته میشود.
نتایج انقلاب
سه دسته بررسی انقلابها مدنظر است که عبارتاند از: یکم؛ (تبیین چرایی انقلاب). دوم؛ (تبیین روند انقلاب یا سیر تکاملی). سوم؛ (نتایج انقلاب). این پژوهش درزمیهی نتایج انقلابها قرار میگیرد. نتایج انقلابها به دو بخش تقسیم میشوند: اول؛ (نتایج داخلی که بیشتر با عنوان دستاوردها، پیامدها یا تأثیرات درونی انقلاب مطرح میشود). دوم؛ (نتایج بیرونی که عنوان بازتاب، انعکاس یا تأثیرات بیرونی انقلاب را به خود میگیرد). آنچه تذکر آن مهم است اینکه بازتاب انقلاب به آن بخش از نتایج و آثار هر انقلاب مربوط میشود که در بیرون از مرزهای سرزمین، مشاهده میشود[21]. در بحث بازتاب انقلاب که همان نتایج بیرونی انقلابها است میتوان این گزینه را به دو بخش دیگر تقسیم نمود که عبارتاند از: نخست؛ (انقلاب با ایدئولوژی ملی) و دوم؛ (انقلاب با ایدئولوژی فراملی). هرکدام از این بخشها به دو قسمت دیگر قابلتقسیم هستند که عبارتاند از: انقلاب با ایدئولوژیهای ملی و انقلاب با ایدئولوژیهای فراملی در سرزمینهای واجد موقعیت استراتژیک و سرزمینهای فاقد موقعیت استراتژیک. اگر انقلابها در سرزمینهای واجد موقعیت استراتژیک باشند بالاترین حد بازتاب را خواهند داشت و اگر انقلابها در سرزمینهای فاقد موقعیت استراتژیک باشند کمترین حد بازتاب را خواهند داشت. باید این نکته را در نظر داشته باشیم کیفیت بازتاب در انقلابها با ایدئولوژیهای ملی / فراملی بسیار متفاوت خواهد شد بهنحویکه در انقلاب با ایدئولوژی ملی در سرزمینهای فاقد سرزمینهای فاقد موقعیت استراتژیک بدون بازتاب است.[22]
انقلاب اسلامی ایران از نوع انقلاب با ایدئولوژیهای ملی و فراملی واجد موقعیت استراتژیک است که دارای بالاترین بازتاب است. انقلاب اسلامی ایران نهتنها نظام سیاسی را از یک نظام شاهنشاهی به یک نظام جمهوری تبدیل کرد، بلکه این نظام جمهوری یک نظام جمهوری اسلامی بود که خود نشان میدهد محتوای خود را از مجموعه ارزشها و باورهای دینی همچون اسلام میگیرد. کشورهای اسلامی منطقه و از طرفی مسلمانان جهان تأثیر شگرفی از این انقلاب پذیرفتند که خود صدق باور در مورد بازتاب آن است.
انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی
در تعریف انقلاب اسلامی ایران اندیشمندان بسیاری در داخل و خارج از کشور در محافل علمی قلمفرسایی نمودهاند. یکی از تعریفهایی که بهخوبی جوانب مختلف این انقلاب بزرگ، و بالاخص نقش رهبری مذهبی امام خمینی، را توصیف میکند تعریفی است که فیلیپ هیرو بیان میکند که: «ازآنجاکه [امام] خمینی رهبر جنبش، مرجعی مذهبی بود و مساجد پایگاهی برای انقلاب شده بودند، نهایتاً این جنبش به انقلاب اسلامی تبدیل شد. هرچند در سایر کشورهای خاورمیانه نیز تحولات ژرفی صورت گرفته بود که اغلب با سرنگونی سلطنت همراه شد، این تغییرات بهصورت کودتا بود و نظامیان در آنها نقش اصلی را داشتند این نخستین بار بود که میلیونها نفر از شهروندان عادی غیرمسلح فعالانه در فرایندی سیاسی که ماهها دوام یافت، شرکت ورزیدند و نهتنها فرمانروایی را سرنگون کردند بلکه نهادهایی چون ارتش را نیز متلاشی کردند».[23] آنچه میتوان بازتاب داشتن و اثرگذاری یک انقلاب بر سایر ملتها و از همه مهمتر نظریههای انقلاب را داشته باشد همین تغییرات بنیادین و تحولات عمیق و اساسی و گسترده آنها در جوامع است. با توجه به فهم تعریف انقلاب و تأثیری که در اندرون خود نهفته دارد بسیار مهم است که عوامل تأثیرگذار در این انقلاب عظیم را مورد کاوش قرارداد که در بحث بعد بدان پرداخته میشود.
تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر نظریههای انقلاب
انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قالب نظریههای موجود در غرب قابل تحلیل نیست، بلکه این رویداد بزرگ و مهم قرن بیستم، به رهبری امام خمینی، توانست تحولات عظیمی در حوزههای مختلف فکری و عملی جهانی در نظام بینالملل ایجاد نماید. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بستر مناسبی را برای آزمونپذیری نظریههای انقلاب ایجاد نمود و زمینه دگرگونی و بازاندیشی در نظریههای انقلاب را فراهم نمود. اساساً نگاه نظریات انقلابِ پیشا انقلاب اسلامی ایران، بر مبنایِ مبانی غیردینی پایهگذاری شده بود؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی تحولات گستردهای در نظریههای انقلاب به وجود آورد و موجب گردید نقش دین در ایجاد انقلابها یک مفهوم مهم در تحلیل نظری قرار گیرد. انقلاب اسلامی ایران با عواملی چون رهبری مذهبی، ایدئولوژی اسلامی بر پایه مذهی شیعی و بسیج تمامعیار مردمی توانست یکی از تأثیرگذارترین انقلابها باشد.
در یک دستهبندی در حوزه تأثیرهای اساسی انقلاب اسلامی میبایست به نکات ذیل توجه نمود که عبارتاند از: 1- (اهمیت یافتن فرهنگ و عوامل فرهنگی، مشروعیت سیاسی و ایدئولوژی اسلامی بهعنوان مهمترین منبع تجهیز ایدئولوژیک جنبش اجتماعی مردم). 2-(کاهش نقش متغیرهای ساختاری در ایجاد انقلاب). 3- (دفاع از ارزشهای سنتی و اهمیت یافت مذهب بهخصوص اسلام سیاسی بر پایه مذهب شیعی). 4- (بازگشت دین و هویتهای دینی در عرصه انقلابها). 5- (زنده کردن مفاهیم و مبانی ناب الهی- انسانی در چارچوب آموزههای دین مبین اسلام). 6- (ارائه نمودن ارزشها، هنجارها و باورهای نظم سیاسی- اجتماعی نوین). 7- (ایجاد گفتمان فرهنگی جدید و غیریت سازی بر پایه بر هم زدن تحکیم هژمونی فرهنگی غربی غالب). 8-(رهبری مذهبی با نگاه به اصل امامت و ولایت در مذهب تشیع در اندیشه سیاسی امام خمینی).[24] این انقلاب با ایجاد چنین مباحث جدید و عواملی نوین توانست تمامی نظریات انقلابها را به خود جلب و از سوی دیگر مورد چالش و مجبور به بازخوانی دوباره قرار دهد.
تأثیر بر نظریههای ساختارگرایانه
انقلاب اسلامی ایران درزمانی رخ مینماید که نظریههای ساختگرایانه، بهنوعی دیدگاههای غالب در جامعهشناسی انقلاب بودند، ساختارگرایان معتقد بودند: وجود وضعیت انقلابی، مستلزم وجود شرایط ساختاری مناسب است. آنها تجزیهوتحلیل خویش از انقلاب را بر ابعادی همانند دگرگونیهای اساسی ساختارهای طبقاتی و دولت، فشارهای بینالمللی و بحران سیاسی دولت، توانایی دهقانان و جامعه دهقانی، قدرت سیاسی طبقه زمیندار، نیروهای مسلح و رفتار نخبگان متمرکز میکردند و نقش چندانی برای مؤلفههایی همچون ایدئولوژی، فرهنگ، رهبری و بهطورکلی، کارگزاران تاریخی قائل نبودند. انقلاب اسلامی ایران نظریههای ساختاری با عناصر درونی خود به چالش کشید؛ همانگونه که افرادی مانند اسکاچپل، این مسئله را اذعان کردهاند. این چالش موجب شد آنان در نظریههای خود عقبنشینی کنند؛ هرچند که باز با پیروی از نظریه ساختاری خود، به خوانشِ مجدد نظریههایشان پرداختند.[25] انقلاب اسلامی ایران و نقش غیرقابلانکار مؤلفههایی همانند فرهنگ، ایدئولوژی و رهبری در صورتبندی تحول انقلابی ایران، ساختارگرایان را به تجدیدنظر در دیدگاههای خود واداشت؛ و از سوی دیگر فقدان عنصر روستایی در انقلاب ایران، برای الگوهای ساختاری و سازمانی ولف، پیک و اسکاچ پل چالشی عمده محسوب میشد.[26] تطبیق انقلاب اسلامی ایران بر نظریه اسکاچپل بهعنوان یکی از مهمترین نظریهپردازان ساختارگرا تضاد تحلیلی این دو مقوله را بهخوبی نمایان میسازد که بدین گونه است:1- (فقدان جامعه کشاورزی نسبتاً ثروتمند در ایران). 2- (فقدان رقابت شدید نظامی- تسلیحاتی دولت در ایران). 4- (عدم وجود بحرانهای سیاسی–اجتماعی در دولت، در طبقات مسلط و در داخل مرزهای ایران). 5- (نبود جامعه کشاورزی بهعنوان جامعه ایران قبل از وقوع انقلاب اسلامی). 6- (عدم فشار بر دولت ایران از جانب دولتهای قویتر و سرمایهداری جهانی).7- (نبود درگیری ارتش ایران در هیچ فعالیت نظامی و درنتیجه عدم وجود شکست نظامی). 8- (وجود اصلاحات ارضی و تحت تأثیر قرار دادن اقتدار زمینداران).
آنچه مشخص است تعارض جدی واقعیت انقلاب اسلامی با اصول نظریه ساختارگرایانه اسکاچپل است و درواقع چالش اساسی نظریه وی، از یکسو در خصوص نقش ناچیز عواملی مانند فرهنگ (شیعی)، ایدئولوژی (اسلامی) رهبری (مذهبی) و بهطورکلی نقشگزاران و عنصر آگاهی آنها در شکلدهی به تحول انقلابی است؛ و از سوی دیگر غیرارادی بودن وقوع انقلاب از سوی ساختارگرایان است.[27] اسکاچپل پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران، مقالهای با عنوان «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» در سال 1982، منتشر ساخت، وی در این مقاله اعتراف کرد که انقلاب ایران نظریاتش را در خصوص علل انقلاب اجتماعی، زیر سؤال برده است و با نظریه جبری خود در تضاد است.[28]
تأثیر بر نظریههای مارکسیستی
یکی از مهمترین نظریههایی که به تبیین و تحلیل انقلابها در دنیای مدرن میپرداخت مارکسیسم بود. مارکسیستها به «اقتصاد» بهعنوان مهمترین عوامل ایجاد انقلابها و مسائل سیاسی قائل بودند. در این نگرش روابط تولید، ابزار تولید و شیوه تولید و تضاد طبقاتی نشئتگرفته از ماهیتی کاملاً اقتصادی اصلی اساسی در انقلاب به شمار میرفت.
انقلاب اسلامی ایران حدفاصل دوره مدرنیسم و پست مدرنسیم به وقوع پیوست. در رهیافت بسیاری از نویسندگان همچون مایکل فیشر، ریچارد کاتم، نیکی کدی و گروههای چپ ایرانی، همچون حزب توده و سازمان مجاهدین خلق ایران، «اقتصاد» را عامل سرنگونی رژیم پهلوی میدانستند. بااینهمه، ماهیت دینی انقلاب ایران، اندیشه مارکسیسم را زیر سؤال برد و با رد آن، موجب چالش جدی در آن گردید. دراینباره میتوان به مواردی اشاره ننمود که عبارتاند از: 1- (عدم تناسب واقعیت انقلاب اسلامی در زیربنا بودن اقتصاد بلکه وجود زیربنا بودن تغیر و تحول درونی). 2- (عدم وجود تحول انقلابیِ جبری در ایجاد انقلاب اسلامی ایران و از سوی دیگر ایجاد انقلاب اسلامی ایران از روی آگاهی و بنا بر گفته تدا اسکاچپل که تنها انقلاب ساختهشده از روی آگاهی انقلاب اسلامی است). 3- (عدم نقشِ صرفِ کارگران در انقلاب اسلامی ایران بلکه حضور حداکثریِ تمامیِ اقشار مردمی در این واقعه). 4- (عدم همخوانی مبانی فکری-فلسفی (ایدئولوژی) انقلاب اسلامی با مبانی فکری-فلسفی (ایدئولوژی) مارکسیستی).[29]
ناکام ماندن و بنبست نظریه مارکسیستی در تحلیل پدیدههای سیاسی- اجتماعی بهویژه انقلاب اسلامی ایران، طرفداران چپ (داخلی و خارجی) را به را آن داشت تا با رهیافتهای جدیدی به مطالعه این پدیده مهم بپردازند. مارکسیسم فلسفی، مارکسیسم ساختارگرا و فرا مارکسیسم، ازجمله گرایشهای عمدهای بودند که از این دوران به بعد کوشیدند تا انقلاب در ایران را با نگرشی نو تحلیل کنند.[30] با توجه به ناکامی دو قسم مهم از نظریات انقلابها موج جدیدی از تحلیلها برای این انقلاب ایجاد شد که باعث شکلگیری نظریههای نوینی در این مقوله گردید.
شکلگیری نظریههای جدید انقلاب
با توجه به داشتههای وجودی انقلاب اسلامی نظریهپردازان بر آن شدند تا با تحلیل مباحث درونی این انقلاب به بازخوانی نظریات قبلی و از سوی دیگر ارائه نظریات جدید بپردازند که در ادامه مبحث بدان توجه میشود.
نظریه ترکیبی جان فوران
پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران و نیز انقلابهایی که در آمریکای لاتین از اواخر دهه 1970 میلادی به وجود آمدند، شکلی جدید از ارائه تحلیلهای نوین در خصوص این انقلابها به وجود میآید. ویژگی مشترک این تحلیلها تأکید بر ناکارآمدی نظریههای موجود انقلاب در تبیین انقلابهای جوامع جهان رو به توسعه، دست برداشتن از نظریههای عام و جهانشمول در مورد همه انقلابهای اجتماع و ورود عنصر (فرهنگ) در تحلیل و نظریهپردازی در نظریهپردازیِ نظریههای جدید انقلابها بهخصوص انقلابت در کشورهای درحالتوسعه است. بر این اساس، جریانی جدید تحت تأثیر انقلاب ایران و انقلابهای آمریکای لاتین شکل میگیرد.[31]
جان فوران مشهورترین و پرکارترین نویسنده در میان نسل جدید نظریهپردازان انقلاب جوامع جهان رو به توسعه است که بهویژه از انقلاب ایران، تأثیرات زیادی پذیرفته است. وی از یکسو، بر نقش مهم فرهنگ و گشایش در نظام جهانی (با تأکید بر بازنگری امریکا در رابطه با متحدان خود در جوامع جهان رو به توسعه) سخن به میان آورده است و از سوی دیگر، انقلاب ایران را شدیداً در گروی عوامل اقتصادی، مذهبی و ضد استعماری میداند. وی بهطور عام، نقش عامل انسانی و بهطور خاص «فرهنگ سیاسی مخالفت و مقاومت» پراهمیت میداند. در کتاب «مقاومت شکننده» خود، بر دلایل سیاسی و ایدئولوژیک نیز در انقلاب اسلامی ایران تأکید دارد و از سوی دیگر بر آن است که «غیرممکن است بدانیم جنبش بدون رهبری نمادین و سیاسی آیتالله خمینی و سازماندهی علما که وی در ایران نمایندگی میکرد، به موفقیت میرسید». آنچه مورد تأیید وی برخلاف اسکاچپل است اعتقاد وی بر این مهم است که «انقلابها در تاریخ بشر توسط کنشهای مردم «ساخته» شدهاند» و همانطور که دانسته شد اسکاچپل هم بر این مهم مهر تأیید زد و گفت که ایران در چارچوب جبری انقلابها قرار نمیگیرد و یک استثنا است.[32]
نظریه پستمدرن فوکو
برخی از اندیشمندان پستمدرن معتقدند که انقلاب اسلامی ایران تحولی است که خارج از ساختارهای مدرنیته به وقوع پیوسته و نمیتوان آن را با تکیهبر دیدگاههای نوین تحلیل کرد. این اندیشمندان انقلاب اسلامی را اولین انقلاب پستمدرن در جهان میدانند. میشل فوکو، از مهمترین نظریهپردازان نحله فکری است. هرچند علاوه بر فوکو، برهان غلیون نیز انقلاب اسلامی را پسامدان خوانده است.[33]
فوکو با استفاده نمودن از «وارونهسازی» که ریشه در نفی و مقاومت در مخالفت خوانی دارد بر عامل فرهنگ پافشاری میکند؛ و انقلاب اسلامی را مؤید نظریه خویش درباره قدرت و چهره نوینی که از قدرت ترسیم میکند میداند. وی «قدرت» را پدیدهای میداند که از پایین به بالا اعمال میشود و در همه عوامل اجتماعی منتشر است و بهصورت مویرگی در جامعه وجود دارد. در خصوص قدرت وی قائل است که قدرت نه یکنهاد و نه یک ساختار، بلکه وضعیت استراتژیکی پیچیده است و شرط وجود قدرت رابطه آن با مقاومت و آزادی است. وی بر آن است که با تحلیل قدرت از چشمانداز نهادها، خود را در معرض این خطر قرار میدهیم که توضیح و منشأ روابط قدرت را در نهادها جستجو کنیم.[34]
فوکو در چارچوب این مبانی نظری خاص، به بررسی و تحلیل انقلاب اسلامی میپردازد. به نظر وی حرکت انقلابی مردم ایران، جنبشی کاملاً بدیع، بیسابقه و متفاوت با حرکتهای انقلابی کلاسیک است.[35] وی معتقد است: «مشکلات اقتصادی ایران در این دوران، آنقدرها بزرگ نیست که مردم در دستههای صدهزارنفری و میلیونی، به خیابانها بریزند و در مقابل مسلسلها سینه سپر کنند».[36] ازنظر فوکو، طرح نوسازی ایران در دوران پهلوی موجب ((ریشهکن شدن)) بسیاری از طبقات اجتماعی شد. درنتیجه، این طبقات در پی یافتن هویت واقعی خود بودند. فوکو معتقد است: چنین خواستهای که از رهگذر نفی رژیم و شخص شاه متجلی و به اراده جمعی مردم ایران تبدیل شد، تنها با رجوع به اسلام که برای قرنهای متمادی، زندگی روزانه، پیوندهای خانوادگی و روابط اجتماعی مردم ایران را سامان داده بود، برآورده میشد.[37]. از دیدگاه فوکو زبان و محتوای مذهبی انقلاب ایران امری اتفاقی نیست، بلکه مکتب تشیع، با تکیهبر موضوع مقاومت، جایگاه انتقادی همیشگی خود را در برابر قدرتهای سیاسی حاکم و نفوذ عمیق و تعیینکننده در مردم، توانست ملت ایران را در مقابل رژیم شاه بسیج کند و این خود قلب نظریه فوکو یعنی معنویتگرایی سیاسی است.[38] در نظر فوکو امام خمینی با عنوان «رهبر اسطورهای شورش ایران»[39] یاد میشود و مینویسد: «وضع سیاسی ایران در گروی یک نبرد تنبهتن عظیم میان دو هماورد با همهی نشانهای معهود و دیرینه است: شاه و قدّیس؛ حاکم مسلح و تبعیدیِ بیسلاح؛ سلطانی مستبد و روبهروی او مردی که دستخالی و به پشتیبانی یک ملت به پا خاسته است».[40]
اشتباه فوکو این بود که فکر کرد انقلاب ایران که ویژگی های ضدمدرن و ضدتجدد دارد، انقلابی پسامدرن است؛ درحالی که چنین نبود و ویژگی های پسامدرنیسم در انقلاب ایران و اندیشه های امام خمینی وجود نداشت؛ بلکه اندیشه های سنتی وجود داشت و برعکس انقلابی پیشامدرن بود. انقلابی در دنیای مدرن با رجوع به اندیشه های پیشامدرن و سنتی. اگرچه فوکو حوادث حین پیروزی انقلاب را تمجید می کند، اما با گذشت چند ماه از انقلاب و حوادث پس از آن، از نظر اولیه خود برمی گردد، و سخن به اعتراض می گشاید و نامه های متعددی، از جمله به مرحوم بازرگان، نیز می نویسد. نکته دیگر که توجه به آن اهمیت دارد تصور غلطی است که برمبنای تاثیر اندیشه های سوسیالیستی و آموزه های مارکس و هگل بر ذهن ما ایرانیان حاکم شده؛ و آن عبارت از این است که ما همواره فکر میکنیم انقلاب امری روبه جلو و در جهت تكامل تاريخ است، درحالی که چنین نیست. نکته بسیار مهم این است که ممکن است انقلابی رو به عقب باشد. رو به عقب بودن در اینجا به معنای ارتجاع در قالب منفی آن، مانند ارتجاع سرخ یا ارتجاع سیاه و مواردی از این قبیل نیست؛ بلکه مقصود احیای ارزش های پیشین است. به نظر میرسد انقلاب اسلامی، انقلابی است برای احیای ارزش های صدر اسلام. بنابراین انقلاب اسلامی، انقلابی روبه جلو نیست، بلکه انقلابی است برای احیای ارزشهای پیشامدرن. انقلاب اسلامی، انقلابی در دوران مدرن است، اما انقلابی متجددانه محسوب نمی شود؛ چون از مدرنیسم گذار نکرده و پیشامدرن است. فوکو که دید انقلاب ایران با تجدد ضدیت دارد، دل خوش کرد که نمونهای از انقلاب پست مدرن است؛ در حالی که ویژگی ماقبل مدرن دارد.
نظریه عرفانی یا ماوراء طبیعتگرایانه لیلی عشقی
لیلی عشقی خود بهروشنی تمایز رویکرد خود را از سایر رویکردها و نظریات موجود در باب انقلاب و انقلاب اسلامی ایران روشن میسازد و روش وی تلفیقی «از مفاهیم هستیشناسی غربی و نمادهایی از تصورات شهودی شیعه» است.[41] وی بهنوعی به دنبال درآمیختن «عرفان شیعه و رویدادِ صرف سیاسی» است.[42] آنچه در نظریه عشقی جالبتوجه است نگاه وی به سه مبحث مهم در اندیشه شیعه است که اینگونه بیان میکند: «علی (ع) آغازگر شیعه، حسین شهید مظلوم و مهدی (عج) امام دوازدهم که همه شیعیان منتظر فرج او هستند» و این موارد مهم را در جان مردم ایران و در بطن انقلاب ایران تحلیل میکند و چنین نگارش میکند که «وقوع این انقلاب درجایی غیر از ایران بیمعناست. نه در خارج از تشیع و نه جایی غیر از ایران... و تشیع و ایران هم غیرقابلتفکیکاند».[43] آنچه در نظریه در حوزه انقلاب اسلامی بدان پرداختهشده است اندیشه عرفانی شیعه برای تحلیل یک امر سیاسی است که میتوان گفت این تحلیل بسیار حساس انجامگرفته و توانسته بهعنوان یک نظریه با نگاهی خاص در مورد انقلاب اسلامی جلوه کند. ابعاد عرفانی شخصیت امام خمینی تأیید بر اهمیت نقش رهبری مذهبی در پیروزی انقلاب اسلامی محسوب میشود؛ هرچند بعد عرفانی این واقعه عظیم نباید ما را از دیگر عوامل دخیل غافل کند. در ادامه بحث، با توجه به ناکارآمدی نسبی نظریههای موجود، نظریه جدیدی درزمینهی انقلاب اسلامی موردبررسی قرار خواهد گرفت که میتوان گفت نگاه عمیقی به یک موضوع مغفول مانده و کمتر بیانشده درزمینهی نظریات انقلاب اسلامی است.
نظریه رهبری مذهبی
قبل از آنکه به توضیح نظریه رهبری مذهبی پرداخته شود، دراینباره پنج نظريه مهم درباره پيروزى انقلاب اسلامى ايران توسط نظریهپرداز این نظریه، موردنقد قرارگرفته که بهصورت خلاصه ازنظر گذرانده میشود تا بتوان دلیل تولد این نظریه را بهتر درک نمود:
1- نظريه توطئه: این نظریه بر آن است که انگليس يا آمريكا و گاهى شوروی متهم به دخالت در ایجاد انقلاب اسلامی ایران هستند. برای مثال انتقام انگلیس از شاه به علت نزدیکی به امریکا، سرنگونی رژیم شاه توسط امریکا برای جلوگیری از تبدیلشدن این رژیم به ژاپن دوم. آنچه در نقد این نظریه وارد است نخست اینکه شاید در سالهای نخست نسبت به این موضوع ابهام وجود داشت اما پس از انقلاب کاستیهای این نظریه آشکار شد، دوم از نگاه تاریخی این نظریه ریشه در بیکفایتی شاهان قاجار و رقابتهای سیاسی و اقتصادی و بازیهای سیاسی کشورهای بیگانه در این مورد زمینهساز این تفکر شده است که کشورهای خارجی نقش بسزایی در این انقلاب داشتهاند و در آخر اینکه نگاه به انقلاب اسلامی بر اسناد و مدارک معتبر استوار نیست و دارای پیشفرضهای سست و بیاساس است.
2- نظريه مدرنيزاسيون: طبق اين نظريه عامل اصلی انقلاب اسلامی برنامههاى توسعه اقتصادى شاه از دهه 40 به بعد که با عنوان انقلاب سفید سعی در نوسازی ایران داشته است به دليل سرعت در این امر و عدم تناسب با توسعه فرهنگی و اجتماعی موجب ایجاد تعارض شدید میان جامعه سنتی و نیمهصنعتی شده است که موجب انقلاب اسلامی ایران میشود. نقد این نظریه در خلاصهترین وضع خود اینگونه مطرح میشود که مدرنيزاسيون بهنوعی تنها در پی اثبات زمينه انقلاب است و این نظريه در دستهبندی نظریهها در مورد پيروزى انقلاب قرار نمیگیرد.
3- نظريه اقتصاد: این نظریه توسط مارکسیستها و شبه مارکسیستهای ایرانی ارائهشده است. نظر دسته نخست بر وضع نامناسب اقتصادی در دوران پیش از انقلاب اسلامی هم چون تورم و برنامههای ضد تورمی شاه و نظر دسته دوم بر بحران در نظام سرمایهداری در جهان آن روز و تحت تأثیر قرار گرفتن نظام شاهنشاهی وابسته در ایران است. در نقد این نظریه میتوان افزود که وضع اقتصادی در چند سال قبل از انقلاب بهطور نسبی بهتر شده بود و نه بدتر که آنها میگویند و از سوی دیگر رکود به وجود آمده در سال 56 در مقابل رفاه نسبی افراد جامعه ناچیز بوده است. نظر دستهی اول در نظریه اقتصاد، مانند نظريه مدرنيزاسيون تا حدودی در مورد زمينه بروز انقلاب قرار میگیرد، اما نظر دسته دوم کاملاً خيالی است. در این نظریه نقش روحانيت و از همه مهمتر نقش به سزای امام خمینی در بسيج مردم در انقلاب اسلامی ایران توجهی نشده است و آنچه از تحلیل پیامهای مردم به دست میآید نشان میدهد خواسته مردم چیزی فراتر از اقتصاد بوده است.
4- نظريه مذهب: نظریهپردازان این نظریه معتقدند اسلام زدایی شاه -که ریشه در استبداد وی و برنامه اصلاحات ارضی دهه 1340 داشته است- و اسلامخواهی مردم ایران دو عامل اصلی در پیدایش انقلاب بوده است؛ و اینکه سیاست اسلام زدایی شاه در این راستا بوده است که عامل اصلی یعنی مذهب که در برابر استبداد و نوع سیاست داخلی و خارجی وی بوده است تضعیف گردد. البته ايشان مردم، رهبرى و ايدئولوژى را از مهمترین عوامل پیروزی انقلاب اسلامی مىدانند. با توجه به واقعگرایانهتر بودن این نظریه نسبت به نظریات گذشته، اما دچار ابهاماتی نیز است که بهطور خلاصه عبارتاند از: 1-مردم ايران در سالهاى 1330 و 1340 بهمراتب مذهبیتر از دهه 1350 بودند چرا انقلاب اسلامی ایران رخ نداد؟ و اینکه جامعه ایران با نزدیکتر شدن به اواخر دهه 1350 بهنوعی اصالت فرهنگى، سنتى و مذهبى خود را بهطور نسبى از دست داد؛ و درنتیجه انقلاب اسلامى ايران درزمانی به وقوع پیوست كه روحيه مذهبى در مردم افول كرده بود و تقليد از غرب و بحران هويت در میان ایرانیان دیده مىشد. اين ادعا با تحقيقى ميدانى، يا با روش تحليل محتوا قابلاثبات است. 2-نظريه مذهب در مورد چگونگی پیروزی انقلاب اسلامی به رهبرى امام خمينى (ره)، درزمانی كه مردم به دليل رويارويى بافرهنگ غرب دچار کاهش علايق مذهبى خود شده بودند، نمیتواند پاسخی ارائه کند.3-بهطورکلی روششناسی خاصى بر اين نظريه حاكم نيست كه بتواند پژوهشگران را از بدو استدلال تا انتهاى آن راهنمايى كند. 4- اين نظريه بين دو مرحله فروپاشى مشروعيت شاهنشاهى و پيروزى انقلاب تفكيكی ارائه نمىكند.
5. نظريه استبداد: این نظریه بر آن است که دلیل اصلى انقلاب، استبداد بوده است، نه مذهب و اقتصاد و مدرنيزاسيون و توطئه. نقدهای که در مورد این نظریه مطرح میشود بدین قرار است:1- استبداد زمینه فراهم نمودن انقلاب اسلامی است و نه دلیل انقلاب.2-در بحث آزادی در مقابل استبداد آیا آزادیخواهی مردم ایران ریشه در دین و نگاه مذهبی ایشان نداشته است؟3-غلبه عامل استبداد نسبت به مذهب و رهبری مذهبی در پیدایش انقلاب اسلامی ایران بعید به نظر میرسد.4-اگر استبداد علت انقلاب بوده است چرا در سالهای 33 تا 56 انقلاب اسلامی به وقوع نپیوسته است؟ و با توجه به بیشتر بودن استبداد رضاخانی چرا در آن زمان انقلابی مشاهده نشده نمیشود؟[44]
نقطه آغازین نظریه رهبری مذهبی این نکته است که آغاز نهضت امام خمینی با دو مسئله اساسی، یکی مدرنیزاسیون و دیگری جایگزین شدن اسلام سیاسی با اسلام غیرسیاسی گرهخورده است؛ و برخلاف نظریه مذهب بر این مهم تأکید میشود که مذهب بهعنوان یک عنصر مهم در طول تاریخ ایران در دل مردم جای داشته ولی در دوران سیاستهای غیرمذهبی شاه دچار تزلزلها و تحریکهایی شده بوده است و این شخص امام خمینی (ره) بود که بهعنوان یک شخص مذهبی، عارف و البته سیاستمدار برخلاف فوکو که میگفت امام سیاستمدار نبود؛ توانست مردم ایران را در راستای واژگونی رژیم شاهنشاهی 2500 ساله رهبری کند. نکته مهم دیگری که در این نظریه وجود دارد این است که اگر مرجعی غیر از امام خمینی در رأس این انقلاب میبود هرگز امکان پیروزی وجود نداشت. از سوی دیگر، در نظریه رهبری مذهبی، بین زمینهسازی انقلاب یعنی از بین رفتن مشروعیت حکومت پهلوی و عامل پیروزی انقلاب تفکیک وجود دارد؛ یعنی؛ بعد از مشروعیت زدایی از حکومت شاهنشاهی با توجه به اینکه هر حکومتی میتوانست جانشین حکومت پیشین شود ولی این نقش رهبری مذهبی بود که توانست انقلاب را به پیروزی نهایی برساند و حکومت جمهوری اسلامی را جانشین حکومت پهلوی نماید که دارای گفتمانی جدید در حوزه حکومتداری بود.[45] اینکه در این نظریه آمده است که اگر مرجعی جز امام خمینی بود انقلاب به سرانجام نمیرسید یکی از ریشههای آن به باور امام به اسلام سیاسی بازمیگردد چراکه اسلام غیرسیاسی بهضرورت تشکیل حکومت اسلامی باور ندارد. بهبیاندیگر، فقهایی که در این گفتمان قرار میگیرند، به شکل فعال برای برپایی نظام اسلامی تلاشی نمیکنند. البته این امر به معنای عدم ارتباط دین و سیاست نیست و این مهم را میتوان در دوره صفویه مشاهده نمود که فقهای سنتی هرچند در گفتمان اسلام سیاسی جای نمیگیرند، اما به شکلی بین دین و سیاست ارتباط برقرار میکردند. در به وجود آمدن اسلام سیاسی بازه زمانی آن در این نظریه اینگونه بیانشده است که در دهه 1320 نطفه اسلام سیاسی منعقد شد، در دهه 1340 به دنیا آمد؛ و در سال 1357 به گفتمان غالب (هژمون) تبدیل شد؛ و اینکه اسلام سیاسی ماقبل دهه 1320 سابقهای ندارد؛ و البته فقهایی که به اسلام سیاسی معتقد باشند دیده نشده است.[46]
در این نظریه به پسامدرن نبودن و مدرن نبودنِ کاملِ انقلاب اسلامی ایران اشارهشده است؛ و اینگونه بدان پرداخته میشود که با توجه به وقوع انقلاب اسلامی در عصر مدرنیسم، انقلاب اسلامی ایران همه ویژگیهای یک انقلاب مدرن را نداشته است و دیگر اینکه از ویژگیهای ضد مدرن هم برخوردار بوده است و از همه مهمتر به اندیشههای سنتی هم چون ارزشهای اسلامی و شیوههای حکومت پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) بازگشت کرده است. در این راستا این مهم نقدی بر نظریه فوکو در مورد پسا مدرن بودن انقلاب اسلامیِ وی است که فوکو دچار این اشتباه شده است که چون انقلاب اسلامی ضد مدرن بود پس یک انقلاب پستمدرن تلقی میشود؛ اما فوکو، رجوع به اندیشه اسلامی و ارزشهای اسلامی گذشته در صدر اسلام در ایدئولوژی انقلاب اسلامی بود را در نظر نداشته است و این غفلت وی را به نتیجه پسامدرن بودن انقلاب اسلامی رسانده بود؛ و این موضوع در بازگشت فوکو از نظریه خود پس از گذشت چند ماه از انقلاب بهخوبی مشاهده میشود. در این راستا نظریه رهبری مذهبی بر این اعتقاد است که باید در نظر داشت:1- انقلاب اسلامی ایران به لحاظ مفهوم انقلاب و نیروهای دخیل به انقلابهای مدرن شباهت داشته است 2- انقلاب اسلامی ایران با مدرنیته ازنظر ایدئولوژی انقلابی با محتوای اسلامی و رجوع به اندیشههای پیشامدرن و سنتی مرزبندی دارد 3- نگاه سوسیالیستی و آموزههای مارکسیستی و هگلی مبنی بر اینکه انقلابها روبهجلو و در جهت تکامل تاریخ هستند درحالیکه انقلاب اسلامی با رجوع به ارزشهای اسلامی گذشته بود این مبنا را نقد و رد نمود.[47]
در یک جمعبندی میتوان گفت در نظریه رهبری مذهبی «مهمترین عامل در زمینه پیروزی انقلاب اسلامی، مدرنیزاسیون و مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی، رهبری مذهبی است».[48] که این دو مطلب دو رکن اساسی این نظریه را تشکیل میدهد. بر این اساس نظریه رهبری مذهبی ترکیبی از نظریههای مدرنیزاسیون و رهبری حضرت امام (ره) است. درواقع مدرنیزاسیون زمینه را برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران فراهم نمود؛ ولی این رهبری مذهبی بود که بهعنوان مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی بهحساب میآید اما اعتقاد بر تک علیتی بودنِ پیروزی انقلاب اسلامی ایران در این نظریه هم موردپذیرش نیست. در این نظریه «رهبری مذهبی نتیجه مستقیم ارتباط روحانیت (بهعنوان نهاد دین) و دولت (بهعنوان نهاد سیاست) است».[49] و «علت اصلی پیروزی انقلاب اسلامی ایران رهبری مذهبی امام بود».[50] آنچه در این نظریه باید موردتوجه قرار داد این است که نقش رهبری بیش از ساختارها بوده است و از سوی دیگر بر نقش نخبهگرایانِ اما از منظر اسلامی تأکید میکند. از منظر اسلامی یعنی اینکه رهبران الهی افرادی دارای فرهمندی بودهاند که از یکسو دنیاخواهی را از جان خود کندهاند و از سوی دیگر رابطه معنوی ایشان با خداوند بسیار موردتوجه بوده است.[51] در این نظریه با توجه به نقش عظیم رهبری مذهبی با تأمل بر مسئله ساختار- کارگزار، نخبهگرایی و دموکراسی؛ بر مسئله مهمی با عنوان رهبری مذهبی و نقش بزرگ آن در مقولهی انقلاب اسلامی تأکید مینماید.
نتیجهگیری:
تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران، نقش عناصر فکری و فرهنگی، بهویژه رهبری مذهبی در ایجاد تحولات انقلابی و تغییرات اجتماعی اساسی، چندان موردتوجه نظریهپردازان انقلاب قرار نگرفته بود. در پرتو واقعه انقلاب اسلامی ایران، تحولات فراوانی در عرصه نظریهپردازی انقلاب به وجود آمد. از بررسی مجموعه نظریههایی که پیش از انقلاب اسلامی ایران درباره انقلابهای سیاسی- اجتماعی مطرح بودند و مقایسه آنها با تحلیلهایی که پس از انقلاب اسلامی ایران ارائهشدهاند، میتوان سه تأثیر عمده این انقلاب را بر نظریههای انقلاب برشمرد. این تأثیرات تحت عناوین تبدیل و تغییر نظریات ساختاری انقلاب و نظریههای مارکسیستی، شکلگیری نسل جدیدی از نظریههای انقلاب (نظریههای مربوط به انقلابهای کشورهای جهان درحالتوسعه، نظریات پستمدرن درباره انقلاب، نظریه عرفانی یا ماوراء طبیعتگرایانه) و شکلگیری رهیافت فرهنگی (با تأکید بر ایدئولوژی شیعه) و بهخصوص نقش «رهبری مذهبی» قابل مطالعه است. «نظریه رهبری مذهبی» هم پسامدرن بودن انقلاب اسلامی را رد میکند، هم تحلیلهای مارکسیستی و مانند آن را به چالش میکشد.
منابع
- اسکاچپل، تدا، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه سید مجید روئینتن، تهران، سروش (انتشارات صداوسیما)، 1389.
- اطهری، سید حسین و کشاورز، حمیدرضا و راعی، «بررسی تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای اخیر خاورمیانه با تأکید بر مفهوم اشاعه نظریه سازهانگاری»، مطالعات سیاسی جهان، سال (9-2013)، دوره 2، صص 93-114.
- بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسی، تهران، موسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هشتم، 1390.
- بلک، آنتونی، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام از عصر پیامبر تا امروز، ترجمه محمدحسین وقار، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1393.
-پناهی، محمدحسین، «اثر انقلاب اسلامی در نظریههای وقوع انقلابات»، دو فصلنامه حقوق و سیاست، دوره 8، شماره 21، پاییز و زمستان 1385، صص 52-7.
- حقیقت، سید صادق، سیاست اندیشی در حوزه اندیشه سیاسی اسلامی، انتشارات کویر، تهران، 1395.
-ــــــــــــــــــــ، «نظریه رهبری مذهبی در انقلاب اسلامی»، مجله دایره، شماره 3 و 4، دانشگاه مفید، پاییز و زمستان 1384.
- ــــــــــــــــــــ، علل و عوامل پيروزى انقلاب اسلامى، موسسه فرهنگی طه، قم، 1377.
- ــــــــــــــــــــ، «انقلابی برای محو تجدد آمرانه»، مجله مثلث، شماره 27، بهمن 1388.
- ــــــــــــــــــــ، «انقلاب اسلامی: چالش سنت و تجدد»، مجله نسیم بیداری، شماره 3، بهمن 1388.
- ــــــــــــــــــــ، «انقلابی که پسامدرن نبود»، مجله مهر نامه، ش 9، بهمن 1389.
- حسینی زاده، سید محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، انتشارات دانشگاه مفید، قم، 1389.
- خرمشاد، محمدباقر، «انقلاب اسلامی ایران و بازتاب آن در رویکردی نظری»، فصلنامه پژوهشی اندیشه انقلاب اسلامی، شماره 1، 1381.
- خرمشاد، محمدباقر، «فوکو و انقلاب اسلامی ایران: معنویتگرایی در سیاست»، فصلنامه متین، شماره 1، زمستان 1377.
- دارابی، علی، بیستوپنج گفتار پیرامون انقلاب اسلامی، قم، رشد، دفتر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی.
- دریفوس، هیوبرت اِل و رابینو، پل، میشل فوکو (فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک) با مؤخرهای به قلم میشل فوکو، تهران، نشر نی، 1391.
-دهقانی فیروزآبادی، سید جلال، «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریههای روابط بینالملل»، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، شماره 20، بهار 1389، صص 42-11.
- رفیع پور، فرامرزی، توسعه و تضاد (کوشش در جهت تحلیل انقلاب اسلامی و مسائل اجتماعی ایران)، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ هفتم، 1377.
-زمزم، علیرضا، «تئوری انقلاب تروتسکی و انقلاب اسلامی»، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال سوم، شماره پنجم و ششم، بهار و تابستان 1380، صص 168-139.
- شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
- صادقی، سعید، تئوریهای انقلاب، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، آبان 1389.
- صفرزائی، سامان، «گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با جان فوران، نظریهپرداز برجسته انقلاب: انقلاب ایران غیر خشونتآمیز بود»، جمعه 28 بهمن 1390. http://tarikhirani.ir/fa/files/43/bodyView/447/.html
- عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1367.
- عشقی، لیلی، زمانی میان زمانها (امام، شیعه و ایران)، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران، نشر فلات، 1395.
- غلیون، برهان (و امین، سمیر) (1997)، حوار الدولة و الدین، المرکز الثقافی العربی.
- فراتی، عبدالوهاب، رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی، قم، معاونت اساتید و دروس معارف اسلامی، 1377.
- فراتی، عبدالوهاب، انقلاب اسلامی و بازتاب آن، قم، زلال کوثر، 1381.
-فوران، جان، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ هشتم، 1387.
- فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بیروح، ترجمه نیلو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1379.
- ــــــــــــ، ایرانیها چه رؤیایی در سردارند؟ ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران، هرمس، 1377.
-قاسمیان، علی، «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر تحولات سیاسی نظام بینالملل»، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات سیاسی، سال هشتم، شماره 30، زمستان 1394، صص 203-181.
-کتابی، محمود و کلانتری، صمد و رضا دوست، کریم، «نظریه نظام جهانی فوران و انقلاب اسلامی ایران»، مجله جامعهشناسی ایران، دوره پنجم، شماره 3، 1383، صص 85-67.
-کشاورز شکری، عباس، «نظریه اسکاچپل و انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه علمی –پژوهشی متین، شماره 17، 1381.
- مشیر زاده، حمیرا، «بر نظریههای انقلاب در علوم اجتماعی»، فصلنامه راهبرد، شماره 9، بهار 1375.
- مدیر شانه چی، محسن، انقلاب اسلامی ایران در دائرهالمعارفهای جهان، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی، مرکز مطالعات فرهنگی بینالمللی سازمان فرهنگی و ارتباط اسلامی، 1379.
-نوربخش، یونس و سلطانیان، صدیقه، «گفتمان فرهنگی دو انقلاب و تأثیر آنها در عرصه بینالملل (انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه)»، پژوهشنامه متین، دوره 12، شماره 49، زمستان 1389، صص 153-125.
-هادیان، ناصر، «مروری انتقادی بر نظریه انقلاب اسکاچپل»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 0، شماره پیاپی 1054، پاییز 1377.
- هانتینگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علم، چاپ چهارم، 1386.
-یعقوبی، علی، «خوانشِ فرهنگی میشل فوکو از انقلاب اسلامی»، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، سال سیزدهم، شماره 47، زمستان 1395، صص 106-87.
-Haghighat, Seyed Sadegh (2000), Six Theories about the Islamic Revolution's Victory (Editor), Tehran, Alhoda.
Abstract
The advent of the Islamic Revolution of Iran, with its very new nature, led to the overthrow of a 2500-year monarchy and had an amazing effect on the liberation movements, especially in Islamic countries, thereby attracting the attention of political and social science theorists. We have tried in this paper to reflect on the effects of the Islamic Revolution on the current theories and the birth of new theories. Therefore, the question dealt with in this research is how the Islamic Revolution of Iran has influenced the theories of revolution and what theories this revolution has given rise to. The researchers believe that the theories of revolution are incapable of analyzing the Islamic Revolution that emerged from the Shi'a school with a new look and foundation, and the rethinking to understand this new revolution in the modern world has led to post-Islamic revolution theories such as theories of revolutions in developing countries, the postmodern theory, the mystical theory, and the religious leadership theory. The authors of this article have used the documentary-analytical method to achieve the goal of this study.
Keywords: revolution, political theories, mystical theory, "religious leadership theory", culture, ideology
[1]. استاد تمام علوم سیاسی در دانشگاه مفید. ss.haghighat@gmail.com
[2]. کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه مفیدm.khorshid1367@gmail.com.
[3]. آنتونی، بلک، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام از عصر پیامبر تا امروز، ص 531.
[4]. سید محمدعلی، حسینی زاده، اسلام سیاسی در ایران، ص 227.
[5]. محمدباقر، خرمشاد، «انقلاب اسلامی ایران و بازتاب آن در رویکردی نظری»، ص 59.
[6]. سعید، صادقی، تئوریهای انقلاب، ص 116.
[7]. تدا، اسکاچپل، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ص 21.
[8]. صادقی، پیشین، صص 168-169.
[9]. ساموئل، هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ص 385.
[10]. حسین، بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی، ص 2.
[11]. فرامرز، رفیع پور، توسعه و تضاد، صص 49-48.
[12]. حمیرا، مشیر زاده، «مروری بر نظریههای انقلاب در علوم اجتماعی»، شماره 9.
[13]. خرمشاد، پیشین، ص 62.
[14]. بشیریه، پیشین، ص 3.
[15]. هانتینگتون، پیشین، ص 385.
[16]. صادقی، پیشین، ص 11.
[17]. بشیریه، پیشین، ص 6.
[18]. همان، ص 8.
[19]. صادقی، پیشین، ص 11.
[20]. رفیع پور، پیشین،صص 64-31.
[21]. خرمشاد، پیشین، ص 58.
[22]. همان، صص 67-65.
[23]. محسن: مدیرشانه چی، انقلاب اسلامی ایران در دائرهالمعارفهای جهان، صص 49-48.
[24]. محمدحسین پناهی، «اثر انقلاب اسلامی در نظریههای وقوع انقلابات»، ص 7، صص 47-46 به نقل از: Goodwin, Jeff.1994 Toward a New Sociology of Revolution. Theoryand Society 23:6.p758 و Arjomand, Said A. 1986. Iran’s Islamic Revolution in Comparative Perspective, World Politics38:3.p408؛ سید حسین اطهری و حمیدرضا کشاورز و فهیمه راعی، «بررسی تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای اخیر خاورمیانه با تأکید بر مفهوم اشاعه نظریه سازهانگاری»، ص 93، سید جلال دهقانی فیروزآبادی، «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریهای روابط بینالملل»، ص 11؛ یونس نوربخش و صدیقه سلطانیان، «گفتمان فرهنگی دو انقلاب و تأثیر آنها در عرصه بینالملل (انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه)»، ص 125؛ علی قاسمیان، «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر تحولات سیاسی نظام بینالملل»، ص 191؛ علی، دارابی، بیستوپنج گفتار پیرامون انقلاب اسلامی، ص 9؛ عباسعلی، عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص 27.
[25]. عباس کشاورز شکری، «نظریه اسکاچپل و انقلاب اسلامی»؛ ناصر هادیان، «مروری انتقادی بر نظریه انقلاب اسکاچپل»، ص 177 و ص 191؛ محمد، شجاعیان، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، ص 110.
[26]. همان، ص 98.
[27]. همان، ص 99. ر.ک: محمد، شجاعیان، پیشین، ص 60، به نقل از: تدا اسکاچپل، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه سید مجید روئینتن، تهران، سروش، 1376 و صص 101-100 و صص 107-105؛ عبدالوهاب، فراتی، رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی، صص 319-317.
[28]. همان، ص 320، به نقل از: تدا اسکاچپل، حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه، در انقلاب ایران، ترجمه محسن امین زاده.
[29]. همان، صص 19-18؛ علیرضا زمزم، «تئوری انقلاب تروتسکی و انقلاب اسلامی»، صص 165-163.
[30]. عبدالوهاب، فراتی، انقلاب اسلامی و بازتاب آن، صص 19-18.
[31]. شجاعیان، پیشین، صص 115-114 و صص 129-128.
[32]. محمود کتابی، صمد کلانتری و کریم رضا دوست، «نظریه نظام جهانی فوران و انقلاب اسلامی ایران»، ص 68؛ جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، صص 537-536؛ سامان صفرزائی، «گفتوگوی اختصاصی تاریخ ایرانی با جان فوران».
[33]. برهان غلیون و سمیر امین، حوار الدولة و الدین.
[34]. شجاعیان، پیشین، ص 130؛ علی یعقوبی، «خوانشِ فرهنگی میشل فوکو از انقلاب اسلامی»، ص 93، محمدباقر، خرمشاد، «فوکو و انقلاب اسلامی ایران: معنویتگرایی در سیاست»، صص 213-211، هیوبرت اِل، دریفوس و پل، رابینو، فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک، ص 361.
[35]. فوکو، میشل، ایرانیها چه رؤیایی در سردارند؟ صص 22-20.
[36]. میشل، فوکو، ایران روح یک جهان بیروح، ص 60.
[37]. فوکو، پیشین، ص 25.
[38]. محمدباقر، خرمشاد، پیشین، ص 214، علی یعقوبی، پیشین، ص 99.
[39]. فوکو، ایرانیها چه رؤیایی در سردارند، پیشین، ص 61.
[40]. همان، ص 34.
[41]. لیلی، عشقی، زمانی میان زمانها: امام، شیعه و ایران، ص 25.
[42]. همان، ص 23.
[43]. همان، صص 124-128.
[44]. سید صادق، حقیقت، علل و عوامل پيروزى انقلاب اسلامى، صص 27-16؛ Seyed Sadegh Haghighat, Six Theories about
the Islamic Revolution's Victory.
[45]. سید صادق، حقیقت، «انقلابی برای محو تجدد آمرانه».
[46]. سید صادق، حقیقت، «انقلاب اسلامی: چالش سنت و تجدد».
[47]. سید صادق، حقیقت، «انقلابی که پسامدرن نبود».
[48]. سید صادق، حقیقت، «نظریه رهبری مذهبی در انقلاب اسلامی»، مجله دایره، ش 3 و 4.
[49]. سید صادق، حقیقت، سیاست اندیشی در حوزه اندیشه اسلامی، ص 275.
[50]. همان، ص 281.
[51]. همان، صص 287-288.