سعدی و سنّتهای فکری سازنده عرف سیاسی
سعدی و سنّتهای فکری سازنده ی عرف سیاسی
محمد خورشیدی[1]
سید صادق حقیقت[2]
مجله علمی پژوهشی پژوهشنامه علوم سیاسی، ش 21 (تابستان 1397)
چکیده
شعر فارسی یکی از حوزه های مهم زبانی در تاریخ اندیشه ایرانی است که گفتار و آموزههای سیاسی در آن بازتاب یافته اند. یکی از چهره های پراهمیت در تاریخ ادب فارسی که در به نظم آوردن آموزههای سیاسی کوشیده، سعدی است. یکی از مهمترین مباحث برای فهم گفتار سیاسی سعدی را میتوان فهم سنّتهای فکری در دوران وی دانست؛ چراکه سعدی را بر آن می داشته است که برای جریانها و مسائل سیاسی آن زمانه در قالب قبول، رد یا تردید، تأثیر و تأثر و درگیر بودن، بدانها پاسخ بدهد. پژوهش حاضر بر اساس این دغدغه با روشِ خوانشِ قصد گرای ِاسکینر برای کشفِ نیّت سعدی؛ محیط فکری و جهان ذهنی آن دوران را که در این پژوهش با سنّت فکری از آن یادشده است، مورد تدبر قرار میدهد. دلیل این است که دانسته شود در محل بحثهای فکری و سیاسی که درون سنّتهای فکری وجود داشته است چه گونه اندیشیدن رخ نموده و پرسش و پاسخ، ارائه و تجویز، استدلال و استنباط جلوهگری میکرده است؛ بنابراین پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که سنّتهای فکری سازندهی عرف سیاسی دوران سعدی را چه گونه میتوان تفسیر نمود؟ در این راستا فرضیه ای که برای این پژوهش طرحشده آن است که با توجه به سنّتهای فکری گذشته ایران و زمینه تاریخی قرن هفتم؛ اندرزنامه نویسی، یاسای مغول، نظریه خلافت اهل سنّت، سنّت فکری تصوّف، نظریه امامت شیعه و تاریخنگاری بهعنوان مهمترین سنّتهای فکری عصر سعدی، عرف سیاسی زمانهی وی را ساخته اند.
کلیدواژه: سعدی، اندیشهی سیاسی، ایران، مشروعیت، قدرت سیاسی، اندرزنامه نویسی
مقدمه
هرچند در گونه شناسی اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران معمولاً بر حوزههایی همچون فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و سیاستنامه نویسی تأکید میشود، ولی شعر را نیز میتوان یکی از حوزههای اصیل اندیشه سیاسی دانست. اهمیت این حوزه چنان است که بسیاری از اندیشمندان، همچون فقها و فلاسفه و متکلمین و عرفای ایرانی زمانی که خواستهاند نهان شدههای دل خویش را آزادانه و بیتقید بیان کنند به دامن شعر پناه بردهاند. باوجوداین، نظم و ادب فارسی از دیدگاه اندیشه سیاسی، چندان در کانون توجه اندیشهورزان سیاسی و تأملات دانشگاهی قرار نگرفته است. یکی از چهرههای پراهمیت در تاریخ ادب فارسی که در به نظم آوردن آموزههای سیاسی کوشیده، سعدی است. در آثار گوناگون وی در قالبهای نثری، نظمی، میراث اندیشه سیاسی ایرانی با آموزههای اسلامی درآمیخته و به صورتی موزون به بیان درآمده است. گفتار سیاسی سعدی، از منابع مهم و اصیل طرح و انتقال اندیشه سیاسی ایرانشهری در دوره میانه اسلامی است که در پرتو آموزههای اسلامی شکلی ویژه از مباحث سیاسی همچون اداره مُلک، پند و نصیحت پادشاهان، عدل و مردمداری، مشروعیت الهی، احسان نمودن به ضعیفان، خردورزی و پیروی نکردن از نفس، کارگزارِ صالح داشتن و نگاهِ انداموارگی به سیاست را به نمایش میگذارد. این مباحث در اندیشه سعدی در چارچوب زمینههای فکری و سیاسی دوران وی و در واکنش به برداشتها و عرف رایج سیاسی زمانه او طرحشده و از سوی دیگر «تحت تأثیر سنتهای فکری ایرانی و هم زمینهی تاریخی» نگارش یافته است (Haghighat:2015,2). ازاینرو مطالعه و بررسی درست آن، نیازمند توجه به این زمینهها و فهم قصد و منظور وی در این چارچوب است. پژوهش حاضر بر اساس این دغدغه؛ سنّتهای فکری سازنده عرف سیاسی عصر شیخِ اجل را موردپژوهش قرار داده که در این راستا از روششناسی اسکینر بهره برده شده است.
۱-بررسی ادبيات موضوع
تاکنون در باب اندیشه سعدی بهطور عام و وجوه مختلف زندگی وی، کارهای گوناگونی صورت گرفته است. مجموعه این کارها را میتوان به دودسته عمده تقسیم نمود. دسته یکم آثاری هستند که بهطورکلی به بررسی ادبیات در ایران پرداختهاند که بخشی از آن مربوط به سعدی بوده است و در این قسمت ضمن اینکه به بررسی فنی آثار سعدی از جنبههای گوناگون پرداختهاند و گاهی استلزامات سیاسی اندیشه وی را بیان کردهاند. کتابهای «تاریخ ادبیات ایران» ذبیحالله صفا (1369) و «دیداری با اهلقلم» غلامحسین یوسفی (1380) و «چهار سخنگوی وجدان ایران» محمد اسلامی ندوشن (1391) و «از گذشته ادبی ایران» عبدالحسین زرینکوب (1383) و جلد سوم «سبکشناسی» محمدتقی بهار (1391) را میتوان از این قسم تحقیقها برشمرد. از سوی دیگر دسته دومی از کارها نیز وجود داشتهاند که بهطور مستقل سعدی و آثار وی را موردبررسی و پژوهش قرار دادهاند و بخشی از کار خویش را نیز به اندیشه سعدی اختصاص دادهاند که در آن جنبههای سیاسی و اجتماعی اندیشه شیخِ اجل مورداشاره قرارگرفته است. کتابهایی همچون «حکمت سعدی» کیخسرو هخامنشی (1355) و «تحقیق درباره سعدی» هانری ماسه (1369) و «سخن سعدی» قاسم تویسرکانی (1372) و «تعلیم و تربیت از دیدگاه سعدی» محمد کریم آزادی (1373) و «زندگی و رنجهای سعدی» خسرو معتضد (1375) و «سعدی» ضیاء موحد (1392) و «سعدی؛ شاعر عشق و زندگی» محمدعلی کاتوزیان (1385) و «تجدد و تجدد ستیزی در ایران» عباس میلانی (1387) و «قلمرو سعدی» علی دشتی (1390) و «اندیشههای سیاسی سعدی» علیرضا ازغندی (1391) و نیز مقالههایی مانندِ «اندیشههای سیاسی و حکومتی سعدی در بوستان و گلستان» بیژن ظهیریناو و عمران پاکمهر (1387) و «تحلیل تاریخی سعدی از رابطه سیاست و اقتصاد در ایران» علی رضاقلی (1388) و «استبداد ستیزی و ستم نکوهی در آثار شیخ اجل سعدی» احمد کتابی (1394) را میتوان در دستهبندی یاد شده قرار داد. استفاده از روش تفسیر قصد گرایِ اسکینر که بر پایهی توجه همزمان به «زمینه» سیاسی- اجتماعی و «متن» سعدی شیرازی برای کشفِ سازندگانِ عرف سیاسیِ عصر شیخِ ادیب هست، نقطه قوت پژوهشِ حاضر است.
۲-روش پژوهش
در این پژوهش از روششناسی اسکینر (هرمنوتیک قصد گرا) بهره خواهیم برد. این روش کمک میکند مشخص کنیم مؤلفانِ (متون کلاسیک) هنگام نوشتن آنها چه میکردهاند. میتوانیم کمکم نهفقط ببینیم چه استدلالهایی میکنند، بلکه ببینیم چه پرسشهایی طرح میکنند و سعی دارند پاسخ دهند و مفروضات و قراردادهایی حاکم بر بحث سیاسی را تا کجا میپذیرند و تأیید میکنند، یا موردتردید قرار میدهند و رد میکنند، یا شاید حتی به نحو بحثانگیزی نادیده میگیرند. برای آنکه متن را در مقام پاسخی به پرسشهایی خاص بنگریم، لازم است چیزی دربارهی جامعهای که اثر در آن نوشتهشده است بدانیم؛ و برای یافتن جهت دقیقِ نیروی استدلالش لازم است درک و برآوردی از واژگانِ کلیِ سیاسیِ زمانه داشته باشیم. پس فهمیدن اینکه نویسنده چه پرسشهایی طرح میکند و با مفاهیمی که در اختیارش هست چه میکند، معادل فهمیدن برخی از نیات اساسی او در نوشتن و بدینسان پی بردن به این است که مقصود از سخنی که میگوید -یا نمیتواند بگوید- چیست (اسکینر، ج 1، 1393 الف: 18). پس «وقتی بدین گونه سعی کنیم متن را در جای درستش قرار دهیم، صرفاً «زمینه» ای تاریخی برای تفسیرمان ایجاد نمیکنیم، بلکه اصلاً به خود عمل تفسیر میپردازیم»(تولی، 1383: 18). اسکینر به بازسازی و بازآفرینی زمینه فکری، اجتماعی و سیاسی مؤلف بسیار اهمیت میدهد (اسکینر، 1389: 17). اسکینر نوید میدهد که «اگر موفق شویم که این زمینهی متن را با صحت و دقت کافی شناسایی کنیم، سرانجام میتوانیم امیدوار باشیم که به ماهیت آنچه گوینده یا نویسندهی موردنظرمان گفته و عملی که در ضمن گفتن انجام داده است، پی ببریم»(اسکینر، ج 1، 1393 ب: 236)؛ و در آخر «برای شناخت گفتمان سیاسی غالب بر هر جامعه و دوره زمانی، باید سنّت، عرف، اصول و قواعد مرسوم و مسلط بر استدلالهای سیاسی حاکم بر آن دوره و جامعه را شناسایی نمود» (نوذری و پور خداقلی، 1389: 114).
۳-زمینه و زمانه سعدی
در حدود سال (۶۰۶ ه.ق) در شیراز مرکز فارس همان شهری که زادگاه هخامنشیان (۳۰۳ تا ۵۴۹ ق.م) و ساسانیان (۶۵۱-۲۲۴ م) بوده است (یزدانپرست لاریجانی، 1389: 21؛ لیمبرت، 1387: 17)، شخصیتی پا به عرصهی وجود میگذارد که نام وی را ابو محمد مُشرفالدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی گویند. نام سعدی را منتسب از اتابک سُلغُری، سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی عنوان کردهاند (سعدی، 1390 الف: 8). سعدی در خانوادهای اهل علم و ادب به دنیا آمد. پدرش را در سنین کودکی شاید ده یا دوازدهسالگی از دست داد (ریپکا و دیگران،1385: 352).
در اواخر (۶۱۶ ه.ق) بود که دورانی دهشتناک برای ایران و ایرانی رقم میخورد. قومی طلایی پوست و وحشی که مغول نام داشتند به سرکردگی چنگیز؛ خوف و وحشت را به این دیار بافرهنگ و متمدن ارزانی داشتند. «کشتارهای بیامان و قتلعامهای پیدرپی، شکنجهها و آزارها، ساختن منارهها ازسرهای آدمیان، سربریدن و مثله کردن، تخطی به نوامیس مردم بیدفاع، دزدی و غارت، ترویج انواع مفاسد و معایب، دروغ و تزویر، مخالفت با شرع و اخلاق و انسانیت، سرلوحهی بسیاری از اعمال و افعال و حوادثی است که در این دورهی طولانی رخ داد»(صفا، 1369: 2). شواهد تاریخی گواهاند که ایران سالهایی وحشتناکتر از زمانی که سعدی در آن میزیسته است را به خود ندیده بود (موحد، 1378: 48).
فارس در این زمان تحت حکومت اتابکان سُلغُری بوده است. بنیانگذار اتابکان فارس را سنقُر بن مودود سُلغُری گویند که به سال (۵۴۳ ـ ۵۵۸ ه.ق) روزگار گذرانده است. پس از مرگ وی زنگی بن مودود به سال (۵۵۸ ـ ۵۷۱ ه.ق) پادشاهی نمود. پس از زنگی بن مودود؛ تُکله بن زنگی به سال (۵۷۱ ـ ۵۹۱ ه.ق) بر تخت شاهی مینشیند. پس از وی، سعد بن زنگی به سال (۵۵۹ ـ ۶۲۳ ه.ق) حکومت میکند. گویا سعدی که تخلص خویش را از این پادشاه -که او را مردی دادگر، اهل مدارا، آبادگر و دانشمندپرور توصیف کردهاند- گرفته و در همین سال (۶۲۰ ه.ق) که اوضاع فارس بهشدت آشفته بود، شیخِ اجل برای ادامهی تحصیل و دانشجویی به بغداد رهسپار شده است (یزدانپرست لاریجانی، ج 1، 1393: 239 ـ 238)؛ و به سال (۲۳ ـ ۶۲۰ ه.ق) سعدی در مدرسهی نظامیهی بغداد که منسوب به خواجه نظامالملک طوسی است سکنی میگزیند. در آنجا صرف و نحو عربی، قرآن، فقه شافعی و کلام اشعری، حدیث، اصول و مقداری طب و فلسفه و نجوم تدریس میشده است. به این مدرسهها دارالفقه و دارالحدیث گویند (سعدی، گلستان، 1390 ب: 13؛ موحد، 1378: 57 ـ 56؛ سعدی، 1390 الف: 8).
طبع مردمداری و مردمدوستی است سعدی را به سفر کردن وادار مینماید. وی با شوق بسیار عصای جهانگردی را به دست و کفش پیمودن راه به پا میکند. وی افزون بر بغداد، مسافرتهای فراوانی به «صنعا، بصره، کوفه، حلب، حجاز، شام، روم، (ترکیهی امروزی)» نیز کرده است. سفرهایش به کاشغر و هندوستان را قابلقبول نمیدانند و خیالپردازی وی در اشعارش دانستهاند. سفرهای او تا حدود (۵ ـ ۶۵۴ ه.ق) طول کشید و مدت آن را سی سال دانستهاند (سعدی، 1386 ب: 8؛ ریپکا (و دیگران)، 1385: 352؛ سعدی، 1390 الف: 8). این سفرها افزون بر «خاطرات شیرین و دلنشین، بر دانش و بینش و نیز عشق و تجربه و جهانبینی و خلاقیت و قدرت شاعرانهی وی افزوده است»(سعدی، 1386: 8). سعدی (۵ ـ ۶۵۴ ه.ق) با این تصور که امنیت و ثبات شیراز برقرار است به زادگاه خویشتن بازمیگردد (لین، 1390: 192). پادشاه این زمان ابوبکر بن سعد است وی به سال (۶۲۳ ـ ۶۵۸ ه.ق) بعد از پدر خود بر تخت شاهی فارس تکیه زده بود. حکومت ابوبکر بن سعد طولانیترین پادشاهی آل سُلغُر است. به گواهی متنهای مختلف تاریخی وی توانست باتدبیر و سیاست خویش قلمرو خود را از تهاجم مغولان دور نگهداشته و با پرداخت باج و خراج و پذیرش ایلی امنیت فارس را به ارمغان آورد (یزدانپرست لاریجانی، 1389: 242). سعدی در زمان پادشاهی وی به سال (۵ ـ ۶۵۴ ه.ق) به شیراز بازمیگردد. وی کمی پس از بازگشت به شیراز یعنی (۶۵۵ ه.ق) بوستان را به نام شاه سلغری آن زمان، ابوبکر بن سعد بن زنگی و یک سال بعد در بهار (656 ه. ق) گلستان را میآفریند (ریپکا (و دیگران)، 1385: 352). اثر اخیر را گویند به شاه زاده سعد بن ابی بکر (621 ـ 658 ه.ق) تقدیم نموده است. هرچند که تصور نمیرود در این مدت کوتاه این دو کتاب را نگاشته لکن ظاهر امر حاکی از صرف تحریر نهایی این دو اثر ارزشمند است. اندکی پس از مرگ اتابک ابوبکر بن سعد، شیراز دچار آشفتگی و تشویش شد (سعدی، 1390 الف: 9؛ لیمبرت، 1387: 33-30). در این زمانه بعد از اتابک ابوبکر بن سعد؛ سعدی که پس از سالیانی سفر، کسب تجربه و سیر آفاقوانفس، اکنون در رباط شیخ کبیر ابوعبدالله حفیف شیرازی، به ادامهی سلوک عرفانی و نیز وعظ و ارشاد مردمان و بزرگان میپردازد ولی فارغ از زمین و زمان و زمانه خویش نیست (سعدی،1390 الف: 9).
آنچه ذکر آن پرفایده هست این مهم است که در این زمان چه اتفاقاتی در فارس در حال رخ دادن است. به سال (658 ـ 660 ه.ق) محمد بن سعد بر تخت پادشاهی نشست و اندک زمانی بعدازاین دنیا رخت بربست. بهجای وی به سال (660 ـ 661 ه.ق) محمدشاه بن سلغر حدود هشت ماه حکومت راند و به سبب ظلم و عداوت و فساد و بیمسئولیتی با کودتای ترکان خاتون و عدهای از امرا دستگیر و به اردوی هلاکو روانه شد که «رسم شهریاری نداند و خون بیگناهان ریزد»، وی به دستور ایلخانان کشته شد. برادرش سلجوق شاه به سال (661 ـ 662 ه.ق) بر تخت شاهی نشست وی نیز از بیتدبیری بر حکومت ایلخانان شورید و به قتل رسید. پس از قتل وی اَبش خاتون، اتابکی یافت. در سال (663 ه.ق) بهفرمان هلاکوخان به عقد منگو تیمور پسرش درآمد و مغول رسماً سرزمین فارس را ضمیمه متصرفات خود نمود (صفا، 1369: 20 ـ 19؛ یزدانپرست لاریجانی، 1389: 250 ـ 245). به سال (663 ه.ق) هولاکو بعدازآنکه از جیحون تا سر حداث مصر را مطیع خود نمود به دیار باقی پای نهاد. بعد از وی نگودار بر تخت پادشاهی به سال (663 ـ 680 ه.ق) تکیه زد و پس از او به سال (683 ـ 690 ه.ق) ارغوخان میراثدار ارث بادآورده شد و پس از وی به سال (690 ـ 694 ه.ق) گیخاتون بر تخت شاهی نشست (صفا، 1369: 17). در پادشاهی گیخاتون و به سال (691 ه.ق) سعدی به دیار باقی شتافته است یعنی دیگر نیست تا ظلم و جور و وحشت مردم را از این سلسله میراث دار چنگیز خان نظاره کند (یزدانپرست لاریجانی،1389: 36).
4-سنّتهای فکری
در ادامه سنّتهای فکری در دوران سعدی مورد تأمل قرار میگیرد و این کار از این لحاظ جایگاه مهمی دارد که شیخِ ادیب را بر آن میداشته است که برای جریانها و مسائل آن در غالب قبول، رد یا تردید، تأثیر و تأثر و درگیر بودن، پاسخ بدهد.
4-1. اندرزنامه نویسی
«اندرزگویی سنّت اندرز نویسی و نوشتن اندرز را در پی میآورد». واژه اندرز «بیشتر بر گفتهها و سخنان حکیمانهای اطلاق میشود که اغلب بزرگی برای راهنمایی فرزند یا شاگرد، مؤمنان، عامهی مردم یا صاحبان شغل و منصبی خاص فرموده باشد». پند مترادف واژه اندرز است که در زبان پهلوی به معنای راه بوده است. در دوران پس از اسلام واژگانی دیگر همچون نصیحت، وصیت، موعظه و نیز حکمت معنی اندرز را میرسانده است (مزداپور، 1386: 12-11). قابلتوجه هست که «هر اندرزی مبتنی بر هنجارهای اجتماعی و چکیده و فشردهای است از آداب، رسوم و حکمت و وجوه مختلف حیات جامعه و تفکر قومی». در سنّت اندرزگویی نخستین نگاه به اندرزها و نگاشتهها و منابع دوران باستان ایرانزمین معطوف میگردد (مزداپور، 1386: 19-16). از نوشتگان اندرزی زرتشتی که شاخصترین آنها اندرزنامههای پهلوی هست میتوان به مواردی هم چون دادستان مینوی خرد، ارداویرافنامه، شایست ناشایست یا روایت پهلوی، آرای دین بهی مزدیسنان، داروی خرسندی اشاره نمود (مزداپور، 1386: 29-28 و 35). درمجموع آثار ایران باستان میتوان احکام فقهی و آیینی، مردمدوستی و سیاست و کشورداری، مفاهیم دینی و سیاسی باارزش اخلاقی را مشاهده نمودکه بخش مهمی از اندرزنامههای ایرانی پیش از اسلام، منسوب به پادشاهان، وزیران، روحانیون یا همان موبدان بوده است (مزداپور، 1386: 38-21؛ الهیاری، 1381: 131).
آنچه موجب آگاهی ما از اندرزنامههای ایران کهن گردیده است ترجمههای ایران دوران اسلامی از منابع پهلوی هست که با زبان و نثر عربی و پارسی از قرن دوم هجری به بعد بهجای مانده یا بهصورت سنّت شفاهی در آثار عصر اسلامی جلوه نموده است. ترجمهها در «آثار اندرزیِ ایرانی در این انتقال هم بر فرهنگ اسلامی و زبان عربی تأثیر کرد و خود از آن تأثیر پذیرفت»(مزداپور، 1386: 48). در فرایند انتقال اندرزهای ایران باستان به دنیای پسا باستان و دنیای جدید، اندرزهای سیاسی در باب ملکداری از دربار ساسانیان به دستگاه خلافت عباسی و حکومت ایرانیان مسلمان منتقل گردید. از مهمترین انگیزهها برای ترجمه نمودن اندرزهای سیاسی ایرانی این بوده است که حاکمان اسلامی بهویژه خلفای عباسی برای حکومت کردن میخواستند از نحوهی حکومت کردن دربار ساسانی بهرهجویند و آن موارد را تقلید کنند (شامیان ساروکلائی، 1393: 20-17). یکی از برجستهترین مترجمان در قرنهای نخستین اسلامی ابن مقفع (142-106 ه.ق) هست که با «برگرداندن بخشی از میراث سیاسی ایران باستان از زبان پهلوی به عربی، در احیا فکر سیاسی ایرانی و انتقال آن به تمدن اسلامی، نقشی اصلی ایفا کرد»(میرموسوی، 1395: 157). ازجمله ترجمهها و آثار وی میتوان به «خداینامه، آییننامه، کلیلهودمنه، کتاب مزدک، کتاب التاج در سیره انوشیروان، الآداب الکبیر و کتاب الآداب الصغیر» اشاره نمود (مزداپور، 1386: 50). در این میان کلیلهودمنه جایگاه ویژهای دارد چراکه «نگرش آرمانی و واقعبینانه به سیاست را در کنار هم بازتاب میدهد» و نیز «الگوی حکومت مطلوب»، «رایزنی و مشورت با نخبگان» را بهعنوان اصول سیاسی مهم در آیین شهریاری ترسیم کرده است (میرموسوی، 1395: 163-167).
از ویژگیهای مهم جریان اندرزنامه نویسی «رویکرد عملی به حوزهی سیاست بر پایهی واقعیتهای ساختار سیاسی و روابط و مناسبات سیاسی جامعه» است (الهیاری، 1381: 7). این نکته حائز اهمیت است که حکمت اسلامی با توجه به اینکه دربرگیرنده آیات قرآن کریم و سیره و احادیث پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) بوده از همان قرنهای آغازین اسلام با اندرزهای کهن ایران آمیختهشده است (مزداپور، 1386: 57). اندرزهای پیامبر اسلام (ص) و علی بن ابیطالب (ع)، در آثار اخلاقی بیشماری ازجمله «مجموعه چهل گفتار، قابوسنامه، نصیحت الملوک غزالی، تحفةالملوک از علی بن ابی حفص اصفهانی» ذکرشده است (مزداپور، 1386: 61).
اندرز در نظم فارسی با شعرِ نخستین شاعرانِ پارسیگوی رخ مینماید که بهنوعی دنبالهی سنّت اندرزگویی و احیاکننده اندرزهای ایرانی کهن و البته هویت ایرانی است. اندرز در قطعههایی از قرن سوم هجری قمری از حنظله بادغیسی (وفات حنظله در سال ۲۱۹ ه.ق) به چشم میخورد. با سرودههای رودکی (۳۲۹-۲۴۴ ه.ق) در قرن چهارم هجری قمری، مثنوی اندرزی پدیدار میگردد. در قرن چهارم شاعر نامداری همچون ابوالقاسم فردوسی طوسی (۴۱۶- ۳۲۹ ه.ق) با اثر سترگ خود یعنی شاهنامه میدرخشد. میتوان از شاعران دیگری در قرن چهارم که اشعاری در باب اخلاقیات دارند بدین شرح شمرد: «شهید بلخی، ابوطاهر خسروانی، دقیقی، خسروی سرخسی و ابوالفتح بُستی»(مزداپور، 1386: 66).
هر چند که اندرزنامههای ایران باستانی بر «سه گانهی اخلاق یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» تأکید شده بود ولی وزنه مباحث اخلاقی در اندرزنامههای دوران اسلامی سنگینتر هست که این مورد ثمرهی نگاهِ اخلاقیِ دینِ اسلام بوده است (شامیان ساروکلائی، 1393: 20-15؛ حیدری نیا، 1386: 23 و 37). در نیمهی نخست قرن ِپنجم هجری قمری، بدایعی بلخی که غیر از بدیع بلخی در قرن چهارم هجری قمری است، پندنامهی تاج انوشیروان را 409 بیت به نظم درمیآورد و نام راحةالانسان را برای آن برمیگزیند. سرودن مثنوی و قطعه در اندرزگویی، با کسایی مروزی (۳90- ۳41 هجری) و ناصرخسرو قبادیانی (۴۸۱-۳۹۴ ه.ق) به اوج خود میرسد (حیدری نیا، 1386: 69؛ قندهاری، 1385: 134). ناصرخسرو یگانه شاعری است که در سراسر تاریخ ادبیات غنی و سرشار ایرانزمین از نظم و نثر خود بهمثابه ابزاری برای مبارزه مستقیم بهره برده است (مزداپور، 1386: 70). در کنار اندرزنامههای سیاسی پس از نگارش قابوسنامه (475 ه.ق) باید به اثر سترگ خواجه نظامالملک طوسی (۴85- ۴08 ه.ق) اشاره نمود که سیاستنامه نام دارد. در این اثر فاخر نظامالملک از نظریه شهریار ایرانی بهره زیادی برده و مشروعیت قدرت در سیاستنامه منشأ آسمانی داشته است (طباطبایی، 1388: 92؛ مزداپور،1386: 83 و86؛ حیدری نیا،1386: 12 و 119).
در نیمهی نخست قرن ششم، حکیم سنایی (545-473 ه.ق) دری تازه بر شعرِ اندرزیِ ایرانی میگشاید. وی «مفاهیم و مضامین عرفانی را بااخلاق و اندرزهای کهن و مشهور اخلاقی در هم آمیخت»(مزداپور، 1386: 71). گونه شاعری سنایی را در قرن ششم و اوایل قرن هفتم شعرایی همچون قوامی رازی (وفات: حدود 560 ه.ق)، جمالالدین اصفهانی (وفات: 588 ه.ق) و خاقانی (۵95- ۵20 ه.ق) در سرودن قصایدی با مضامین اندرزی تقلید میکنند و از سوی دیگر حکیم نظامی (زاده ۵۳۵ و وفات: ۶۰۷–۶۱۲ ه.ق) در مثنوی مخزنالاسرار خود از اسلوب شعری سنایی تقلید میکند. درنهایت ادبیات اندرزی فارسی در قرن هفتم با آثار بزرگ سعدی شیرازی به اوج خود میرسد که بهنوعی اندرز و پند با نقلِ حکایات و لطایف ارائه میشود که این شیوه با استفاده و احیا پیشینهای رقم میخورد که حاکی از نوشتگان پهلوی است (مزداپور، 1386: 72-71).
4-2. یاسای مغول
مغولهای پیش از چنگیز خان تنها دارای قوانین عرفی بودند البته به سبب نبودن خط واقعی به تحریر درنیامده بود (اشپولر، 1374: 375). چنگیز خان بهمنظور ایجاد یک نظمِ مطلوب و تحمیلِ مقرراتِ مقتدرانه به دو امر قابل توجّه همت گمارد که عبارتاند از: نخست؛ تشکیل ارتشی منسجم و منظم. دوّم؛ دستور نگارش «یاسا»[3] (لمب، 1373: 120؛ لعل نهرو، 1387: 437).
چنگیز خان برای ارائه و اجرای «یاسا» بر «تغییرناپذیری و ابدی» بودن آن معتقد بوده است و از سوی دیگر عدم سرپیچی افراد مغولی حتی خود وی از آن را برنمیتافته (لعل نهرو، 1387: 437) و تحمیلِ یاسا بیشک از طریق زور و فشار توسط چنگیز و زیردستانِ منصبدارِ وفادارش صورت گرفته است (لمب، 1373: 130). دراینباره مقریزی مینویسد: «وقتی چنگیز خان مُرد همهی فرزندان او و طرفداران اَش خود را بهفرمان حکومت [و قوانین یاسا] چنان مُلزم ساختند که مسلمانان صدر اسلام بهفرمان قرآن و آن را بهمثابهی دین خود قراردادند و کسی در هیچ موردی از آن سرپیچی نکرد»(ابراهیم حسن، 1374: 149). فرا کارپینی سیاح عیسوی دراینباره میگوید: «مغول بهتر از هر ملتی رئیس خود را اطاعت میکنند و احترام فوقالعاده نسبت به او بهجا میآورند»(لمب، 1389: 66).
تأکید یاسایِ مغول بر مشروعیت چنگیز بهعنوان پادشاهی الهی و دارای قدرتی آسمانی و البته شکستناپذیر بسیار مهم بوده است (لمب، 1389: 119)؛ و مهمترین نکته هست که بهمرورزمان برای آنکه به قوانین چنگیز خان (یاسا) نیرو بخشند، او را نیز تا حدّ خدایان بالابردهاند (اشپولر، 1374: 176). پس از چنگیز خان مشروعیت ایلخانان مغولی دچار تحولی دیگر شد یعنی وارثان مغولی بهواسطهی نقش ارتباط نَسَبی با چنگیز خان برای مقبولیت و مشروعیتشان در بین مغولها از این جایگاه استفادهی ویژهای نمودند (جعفریان، 1381: 125)؛ اما برای هلاکوخان در مورد مشروعیتش نگاه جدیدتری ایجاد شد چراکه خلافت عباسی را ساقط نمود و با توجه به قطع رابطه بین قراقوروم و ایلخانان، وسیلهای برای مشروع ساختن حکومت وی وجود نداشت و تنها عامل مشروعیت ساز میتوانست قدرت نظامی باشد (لمبتن، 1372: 273).
در کنار مباحث یاسای مغول اعتقاد به ستارهشناسی حائز اهمیت است چرا که ریشه در باورها و خرافات مغولی دارد و البته تأثیر زیادی در سیاستگذاری و اجرای تصمیمهای آنها داشته است و زمان نشستن پادشاه و فرمانروای جدید بر تخت شاهی و خانی، زمان تشکیل قوریلتای یا همان «شورای انتخاب»؛ آغاز لشکرکشی و حتّی مدت سلطنت با توجه به وضع ستارهها تعیین میگردید (بیانی، 1389: 19-10؛ اشپولر، 1374: 198-197).
4-3. نظریه خلافت اهل سنت
خلافت در اصطلاح، نهادِ حکومتیِ غالب برجهان اسلام پس از درگذشت پیامبر اسلام (ص) در سالِ یازدهم هجری قمری اعم از صالح و فاسد تا هنگامِ فتحِ بغداد به دستِ مغولان در سال (656 ه.ق) است (کریمی زنجانی اصل،1380: 33؛ فیرحی، 1388 الف: 32). اندیشهی خلافت از درون جدلهای انجام پذیرفته بر سر جانشینی پیامبر (ص) زاده شد که در اندیشه سنّی مذهبها مسئلهی جانشینی با محتوای حراست دین و سیاست دنیا همراه بوده است (میر موسوی، 1395: 76؛ فیرحی، 1388 الف: 33). از مجموعِ کاربردهای واژهی «خلیفه» در قرآن کریم به شکل مفرد و یا جمع آن، فقط در یک مورد آن را با فرد خاصی یعنی داود (ص) مرتبط میشود و شکل مصدری این واژه یعنی خلافت در هیچکدام از آیههای قرآن کریم یافت نمیشود (کریمی زنجانی اصل،1380: 34-33). این نکته حائز اهمیت است که خلیفهها مدعی وحی و اتصال با خداوند متعال نبودهاند بلکه فرض بر این بوده است که وی مانند هر انسان دیگری مقیّد به احکام دین اسلامی است و اختیار و نیز اقتدار آن با توجه به مقررات شرع محدود میگردد (موحد، 1378: 336).
در فقه اهل سنت دو خلافت مدنظر قرارگرفته است که نخست؛ خلافت راشد (نظام حکومت صحیح) و دوّم؛ خلافت غیر راشد (نظام حکومت ناقص) است. برای شناخت خلافت راشد، سه اصل مهم مینماید که عبارتاند از: نخست؛ بر اساس قراردادی که بر مبنای بیعت آزاد و بهدوراز زور و اجبار و عقد صحیح باشد. دوّم؛ خلیفه واجد شرایط اهلیتی که فقه معیّن کرده تا حُسن ادارهی حکومت تضمین شود، باشد. سوّم؛ عمل نظام حکومت صحیح (جاوید، 1392: 173-172).
هرگاه برپاداشتن نظامِ حکومتِ صحیح (خلافت راشد) به هر دلیلی ناممکن شود درنتیجه مسلمانان از یکسو به لحاظ شرعی موظف به برپایی چنین نظامی میباشند و از سوی دیگر، از برافراشتن این نظام ناتواناند، بنابراین در چنین شرایطی نظامِ خلافتِ غیر راشد (نظامِ حکومتِ ناقص) جلوه مینماید و حضور مییابد. مبنای حکومتِ ناقص یا بهتر بگوییم نظام حکومت اسلامی ناقص «نظریهی ضرورت» است (جاوید، 1392: 174-173). این مبنای توجیهی، ایدهی مبنایِ پذیرشِ عملیِ شرعی بودنِ حکومتِ دو خاندان اموی و عباسی، جدایِ از صحت و درست بودنِ مشروعیت آنهاست (جاوید، 1392: 176-175). در این پژوهش خلافت عباسی (656 ـ 13 ه. ق) بهعنوان نماینده سنّت فکری خلافتی و نوع تحوّل درون نظام فکری آن از اهمیت زیادی برخوردار است، بنابراین در ادامه به این مهم پرداخته میشود.
حکومت عباسیان را میتوان به دو دورهی نظامِ حکومتِ ناقصِ فاسدِ واقعی (228 ـ 13 ه.ق) و نظامِ حکومتِ ناقصِ فاسدِ اسمی (656 ـ 228 ه.ق) که در این پژوهش دورهی اوّل خلافت واقعی و دورهی دوّم خلافت اسمی در نظر گرفتهشده است (فیرحی، 1388 ب: 183؛ جاوید، 1392: 176-175). خلافت عباسیان بر سهپایه بنا گردیده بود که عبارتاند از: نخست؛ دین. دوّم؛ سپاه و سپاهیان مسلّح. سوّم؛ سازمان اداری. این سهپایه دو کارکرد ویژه ارائه مینماید که بدین قرار است: نخست؛ سبب رونق، شکوه و عظمت عباسیان. دوّم؛ سبب زوال و فروپاشی عباسیان (فیرحی،1388 ج: 261-259 و 276).
در مورد سهپایه خلافت عباسیان و کارکرد آنها میتوان گفت وزارت بهعنوان عالیترین نهاد اجرایی در دولت اسلامی برای نخستین بار و به اقتباس از تجربه ایران قبل از اسلام تأسیس و وظایف آن با توجه به ساخت جدید قدرت در جامعه اسلامی بازسازی گردید (فیرحی، 1388 ب:193-192). آرتور کریستن سن دراینباره میگوید: «منصب وزارت اعظم که خلفا [عباسی] برقرار کردند...تقلید مستقیم از منصب وزرگ فرمذار ساسانیان بوده است... و روابط خلفا با وزیر اعظم عیناً همان ارتباط شاهنشاه ساسانی با وزرگ فرمذار است»(کریستن سن، 1391: 140-139).
نکتهی قابلتوجه دیگر در خلافت عباسیان الگویی ویژه است که در رابطهی دین و دولت ایجادشده که در هیچ دورهی تاریخی اسلامی دیگری مشاهده نشده است. این الگو دارای سه طرف مدعی است که عبارتاند از: نخست؛ دستگاه خلافت. دوّم؛ عالمان دینی؛ و دیگری؛ امرا و پادشاهان مستولی.
بنا بر نظر فیرحی در دو اثر خود تاریخ تحول دولت در اسلام و قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (دوره میانه)، در دوره نخست عباسیان با الهام از ایرانیان، علاوه بر «نص» که شیعیان به آن اعتقاد داشتند، بر اصل «وراثت» و «تقدیر الهی» در خلافت تأکید مینمایند و این نوع تفکر در پی ایجاد تصور شایستگی خلافت در اذهان مردم بوده است (فیرحی، 1388 ج:256؛ فیرحی، 1388 ب: 186). در این دوره نخست، عباسیان سلسلهمراتب سهگانهای از قدرت ایجاد نمودند که ترکیبی از 1- خلیفه. 2- خواص. 3- عوام بود.
خلیفه به لحاظ موضوع «وراثت» و «نص» و «تقدیر الهی» و «تقدیس خلافت» از موقعیت بیبدیلی برخوردار میگردد و آنها با این ادعا که به فضل و خواسته الهی، خلافت را به دست گرفتهاند و از مردم خواستند که باید خلافت را بهعنوان حق الهیِ عباسیان بپذیرند (فیرحی، 1388 ب: 191-190؛ برزگر، 1390: 246). در این راستا تحولی دیگر توسط عباسیان صورت میپذیرد و آن افزودن پسوندِ «الله» بر القابِ خودشان هست که از زمان معتصم، یعنی از سال (218 ه.ق) به بعد ظهور یافته است. قصدِ خلفا از موارد مطرحشده، سودجویی از قدرت، نمایندگیِ خداوند در راستای تقویت موقعیت خودشان و نیز حق انحصاری خلافت و رهبری جهان اسلام بر مبنای تأیید خداوند بوده است (کریمی زنجانی اصل 1380: 47؛ برزگر، 1390: 32). بر مبنای توضیح مشروع بودن حکومت ناقص که پیشتر آمد، مشروع بودن این حکومت مبتنی بر قدرت و زور بوده و بر اساس واقعیت موجود در آن زمان و بحث حالت ضرورت، مشروعیت خاندان عباسی حداقل در نظر و ظاهر تا پایان دوره دوّم ادامه داشته است (جاوید، 1392: 181). گویا در دورهی نخست عباسیان، این مهم تأمینشده بود و به این خاطر میتوان این دوره را بر مبنای فکری اهل سنت دارای (حکومت واقعی) دانست.
خلافت دوره دوم عباسیان بعد از دوران مأمون تا سقوط بغداد به مدت بیش از چهار قرن (218 ـ 256 ه.ق) به طول انجامید. آنچه در این مدت در سنّت خلافتی جلوه میکند عبارتاند از: نخست؛ خلفایی فاسد و مستبد که سلطه سیاسی و امارت عملی دوره نخست عباسیان را ندارند و دوّم؛ ادامه دادن به شیوه وراثتی و استبدادیِ گذشتگان خود با چاشنی ِتقدّس خلیفه و قداست خلافت (جاوید، 1392: 219؛ برزگر، 1390: 246) و سوّم؛ خلفای این دوره تنها به عراق اکتفا کردند و در همهی بلاد اسلامی بهطور صرف به سکّه و خطبه قانع شدند (فیرحی، 1388 ب: 183)؛ و دیگری؛ فاقد توان نظامی بودند و این خود سبب ظهور دو دولت درون جامعهی اسلامی شد که نخست؛ دولت مرکزی یا خلافت بغداد (که فاقد نیروی نظامی است و به مشروعیت سیاسی و مذهبی قانع شده است) و دیگری؛ دولتهای محلی در قالب امیرنشینها و سلطنتها بودند (که فقط قدرت و توان نظامی داشتند و نیازمند مشروعیت خلیفهی اسلامی بودند) (فیرحی، 1388 ب: 192).
خلافت عباسی اگرچه به نام اسلام استوارشده بود و خلیفههای آن ادعای نیابت از پیامبر اکرم (ص) و صیانت از شرع اسلام را داشتند از یکسو خلافت ایشان از جادهی عدالت بر کناری افتاد و از سوی دیگر امنیت و ثبات را از بین بردند و مثال آن دشمنی کردن علنی و جنگ با شیعیان و آزار و اذیّت نمودن مسیحیان بغداد و سایر شهرهای عراق است که با این بیتدبیری زمینهی عدم متّحد شدن مردمان آن سرزمین را فراهم نمودند (موحد، 1378: 335؛ خالقی، 1395: 94). تا دورهی خلافت مذکور، نظریهپردازان این عصر بهغیراز تنظیم نمودن رابطههای قدرت خلافت یا نهاد سلطنت در رد و پاسخنویسی بر ضد نظامهای فکریِ رقیب هم چون خلیفههایِ فاطمیِ مصر، اسماعیلیهی ایران و دیگر نهضتهای شیعهمذهب، همت گماردند. با سقوط بغداد و فروپاشیدن خلافت عباسیان در سال (656 ه.ق) دو نفر از اندیشمندان اهل تسنن یکی بدرالدین بن محمد بن جماعه، معروف به ابن جماعه و دیگری تقیالدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه در حفظ نهاد حکومت، بدون توجه به ماهیت آن و اصطلاح دین و پردازش نظریهای مذهبی ـ سیاسی بر اساس مبانی و مبادی اندیشه خلافت کوشش نمودند (قادری، 1390: 105-99).
سنّت خلافتی با توجه به آنچه شرح آن آمد یکی از مهمترین سنّتهای فکری تا قرن هفتم است که مفاهیم سیاسی را در این سنّت شکل داده است. در ادامه به یکی دیگر از سنّتهای فکری مهم به نام سنّت فکری تصوّف که در دوران سعدی سازندهی عرف سیاسی بوده است پرداخته میشود.
4-4. سنّت فکری تصوّف
تصوّف نام خود را از پشمینهپوشی بهعنوان اعتراضی به تجمّلهای حاکم در جامعهی اسلامی گرفته و در حدود سال (200 ه.ق) ایجاد میشود (زرینکوب، 1383:326؛ قرا مصطفی، 1395: 62؛ حسینی، 1372: 298). در بحث عملی «قبول مشتاقانه و تمامعیار و گزاردن فرمانهای خداوند، بنیادِ کل عملِ صوفیانه را تشکیل میداد»(قرا مصطفی، 1395: 66). جنبشهای صوفیانه در اسلام مانند صوفیان در عراق، ملامتیه در نیشابور، حکیمان در ماوراءالنهر را طبقههای متوسط و بالاتر از آن و بهطور عمده درسخواندهی شهری تشکیل داده بود. میتوان به تسامح گفت که در طول سدهی چهارم که این جنبشها در جریان زمان درهمتنیدهاند، زیر بیرق تصوّف درآمدهاند و این مبنای شهری گسترش هم یافته بود. اولیای صوفی بهمنزلهی «اولیای شفیع غیررسمی» و مشایخ واعظ در همهی شهرها مشهور شدهاند و رفتهرفته از حرمت نهادنِ جمعیتِ شهرنشین برخوردار گشتهاند (قرا مصطفی، 1395: 320-315). همانگونه که پادشاهان بااقتدار سیاسی خود بر سرزمینی فرمان میراندند، اولیا صوفی نیز در گسترههای معنوی صاحب اقتدار و عظمت بودهاند و بر دلهای مردمان سرزمینِ پادشاهان فرمانروایی میکردند. اگر ولایت را در معنای قلمروی اجرایی در نظر آوریم اقتدارِ معنوی اولیای صوفی با قلمروی معنویشان هممرز بوده است و به تسامح میتوان گفت گسترهی حقیقی قدرت نه از آن شاهان بلکه از آن اولیای صوفی قلمداد میشده است (قرا مصطفی، 1395: 309-308).
اینکه تصور میشود تصوّف مبنای اجتماعی ندارد باید به این مهم اشاره نمود که امام محمد غزالی؛ متکلم و فقیه و صوفی ایرانی (450 ـ 505 ه.ق) باوجود ناخوشنودی از خُلقیاتِ عالمانهی حاکم بر زمانهی خود، بر موضوعهایِ عملی تمرکز و از جزئیات صرفنظر کرد. در کل وی به مسیر میانه و محتاطانه وفادار و نسخهی عملی و معتدلی از تصوّف در باب پارسایی میان زندگی در انزوا و زندگی در اجتماع ایجاد نمود. این عمل تصوّف را به نقطهای جدید از حضور تحت عنوان «پارسایی» تبدیل نمود (قرا مصطفی، 1395: 235-233).
در ادامه این زمان شیخِ صوفیِ بزرگی به نام ضیاءالدین ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی (490 ـ 563 ه.ق) در سدهی ششم در کتاب آداب المریدین، توسعهی مبنایِ اجتماعیِ وجهِ صوفیانهی پارسایی را بهصراحت تبیین و آن را تا حدودی تجویز نمود (قرا مصطفی، 1395: 320). پس میتوان گفت این حرکتها تصوّف را بهعنوان یک وجه عرفانی- اجتماعی از حضور با محتوایِ تمایلِ باطنیِ قدرتمند برای دگرگون ساختنِ جهان به شکلِ خاص تبدیل نمود (قرا مصطفی، 1395: 366). در این راستا فرمانبرداریِ بیچونوچرا از پیر یا اولیای صوفی که شمار پیروانشان در حال گسترش بود، جایگاه تصوّف را درون اجتماع افزایش میداد و این موضوع برای طبقههای حاکم بر جامعه، عامل بسیار مهمی تلقی میشد بهگونهای که درویشان، زاهدان و شیخهای مقدّس صوفی برای نظم عمومی و از همه مهمتر برای نظام سیاسی غالب بر جامعه خطرناک بوده است زیرا مردم کوچه و بازار را میتوانستند تا واژگون ساختن قدرت سیاسی برانگیزانند (ریپکا (و دیگران)، ج 1، 1383: 423).
آنچه حائز اهمیت هست اینکه در تمام طول تاریخِ دوران اسلامی تصوّف وسیلهی شفاعت، شفا و تسلیِ خاطر مردم، خانقاهشان پناهگاه مردمِ ستم دیده، خط و مشی دهندهی مبارزات منفی در برابر استبداد و استثمارِ حکومتهای غالب و ایجادکنندهی واژگان و مفهومهای صوفیمنشانه برای نقدِ مفاسدِ اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بوده است (کابلی، 1379: 69). حضورِ بااقتدارِ صوفیان در قرن ششم و هفتم موجب تحولهایی در اوضاع سیاسی- اجتماعی این قرنها شد که عبارتاند از: نخست؛ به گفته برخی مورخان راه رشد علم ازجمله عقلگرایی در دنیای اسلام را بستند (جعفریان، 1381: 61-60). دوّم؛ «شعر» را ابزار اصلی خود در راستای ایراد سخن قرار دادند.[4] سوّم؛ مردم در اثر آثارِ مخربِ اختلافهای مذهبی، خشونت و خونریزیها توسط مغولها؛ به خانقاهها و اندیشهی صوفی منشانه روی آوردند. چهارم؛ پدیدهی شگرفی تحت عنوان «سیاسی شدن رهبران صوفیه» رغمخورد (جعفریان، 1381: 128-126؛ شعبانی، 1379: 234).
حملهی مغولها و قتل خلیفه عباسی از یکسو مشروعیت را بهنوعی به شیخها و اولیای صوفی که خانقاهی سازمانیافته و پیروان بسیار داشتند انتقال داده و نفوذ ایشان در این زمان تااندازهای اهمیت یافت که در باب سیاست، حضورشان اثرگذار بود و از سوی دیگر نهضتی واکنشی در مقابلِ واقعیتهایِ تلخِ تهاجمِ مغولها به شمار میرفته است؛ هرچند که مغولها هم احترام صوفیان را بنا به اعتقادات، تسامح و تکثر مذهبی داشتهاند (شعبانی، 1379: 128؛ لمبتن، 1372: 350). اقتدار و عزت و احترامِ صوفیان در نزد اربابان قدرت چه داخلی و چه خارجی، به طبع موجب رواج کار صوفیان، مفاهیم، اندیشهها، خواستهها، سنّتها و قدرت آنها و نیز استقلال تودهی مردم شده بود (زرینکوب، 1383: 354- 353؛ ریپکا (و دیگران)، ج 1، 1383: 423- 422، جعفریان، 1381: 131).
آنچه اشارهی به آن مهم مینماید آیین جوانمردی و فتوّت و جایگاه آن در سنّت فکری تصوّف است که همسطح با تصوّف رواج کامل داشته است که خاستگاه بَرین آن، ایران است و در میان تودهی مردمان مؤثرترین بقایِ روحِ ملّیِ ایران و قیام و پایداری در برابر بیگانگان و ستمپیشگان بوده است (حاکمی، 1382: 17 و 125؛ سید باقری، 1394: 327؛ موحد، 1378: 267). آیین جوانمردی و فتوّت ایرانی از سرزمینش به همهی کشورهای اسلامی پای نهاد بهخصوص در عراق و سوریه که بعدها مهمترین مرکز این مکتب، بغداد شد (حاکمی، 1382: 125). الناصرالدین الله در بغداد از این نظام فکری فتوّت حمایت میکرده و ریاست آن را برعهدهگرفته که بهنوعی نیّت سیاسی هم برای گسترش قدرت در تمام ممالک اسلامی داشته است. تا سال (622 ه.ق) آیین فتوّت در سراسر کشورهای اسلامی بسیار گسترشیافته است. جانشینان خلیفهی مذکور نیز به توسعهی آیین فتوّت همت گماردند که بهطور مثال المستنصر بالله که مدارس المستنصریه را هم ایجاد نموده بود به حمایت این نظام فکری پرداخت. از سوی دیگر روش تربیتی اخلاقی تصوّف که از طریق فتوّت توسعهیافته بود و در آثار بزرگان تصوّف رخنمود بهطور مثال توسط صوفیانی چون شیخ شهابالدین سهروردی با انشاء و نگارش فتوّت نامه از فتوت اخلاقی صحبت به میان آمد امّا در سال (656 ه.ق) با فروپاشی خلافت عباسیان نقش تشکیلات مؤثر فتوّت هم بهنوعی کمرنگ شد (حاکمی، 1382: 42 و 125؛ ریاض، 1382: 44 و 90-89).
در ادامه به سنّت فکری شیعه پرداخته میشود که در آن دوران نسبت به سنّتهای فکری دیگر از حمایت پادشاهان برخوردار نبوده است و نقطه عطف حضور و توسعه این سنّت فکری پس از سقوط خلفای عباسی میسر میشود.
4-5. نظریه امامت شیعی
سنّت فکری شیعه در دوران سعدی در حاشیه قرار داشته است. دلیل نخست آن را میتوان نبود حمایت عملی از سویِ حکومتهای غالب و دلیل دوّم آن وجود مذهب اهل سنت بهعنوان یک مذهب ِرقیب و مسلط بوده است. در میانِ پادشاهانِ بعد از حملهی اعراب تا به زمانهی سعدی از مکتب شیعیان دستگیری قابلتوجهی نشده بود و حتّی اگر حکومتی دارای قدرت بوده با ایشان جنگ و ستیز نموده است (مظفر، 1387: 300). سنّتهای فکری در دوران مختلف برای ارائهی خویشتن نیازمند «قدرت» بودهاند و در میان قدرتهای مختلف همچون سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، بیش از همه به «قدرت پادشاهی» که تمام قدرتها یادشده در وی تجمیع شده بود نیازمند بودند تا بتوانند به اهتمام آن سنّت فکری خود را در زمینههای علمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی حاکم کنند؛ آنچه در تاریخ و زمانهای گوناگون ایرانزمین و کشورهای مسلماننشین جلوه میکند آن است که شیعیان از این قدرت بینصیب بودهاند. در زمان الناصرلدین الله (575 ـ 622 ه.ق) درعینحالی که از خلیفههای عباسی بود، گویند علایق شیعی هم داشت و بغداد هم پر از شیعیانی شد که در ادب و سیاست نقشآفرینی میکردند امّا مذهب خلیفه و جامعه، مذهب اهل تسنن بود و قدرت خلیفه و گماشتگانش جای عرضاندام و خود نشانیِ سنّت فکری شیعی نمیداد. البته باید در نظر داشت تا اواخر حکومت بنیعباس مقامهای وزارت به افرادی شیعهمذهب همچون ابن علقمی و امثال ایشان داده میشد. هدف خلفای عباسی برای استفاده از مهارت این بزرگان در امور اداری، جلبتوجه شیعیان و عالمان برجسته شیعه برای پذیرش یک حاکمیتِ سنی مذهب در کل جامعهی اسلامی بوده است (جعفریان، 1386: 640-639).
شیعیان از اساس، خلافت عباسیان را همانند خلافت امویان غاصبانه و امامت واقعی را متعلق به اولاد علی بن ابیطالب (ع) که جانشین پیامبر (ص) بودند، میدانستند. شیعیان از روی ضرورت و بنا به مصالح زمانه و تقیّه یا شاید بهقصد خدمت به برادران اسلامیشان، به همکاری با سلطان، پادشاه و خلفای دورانشان پرداختهاند (جعفریان، 1381: 125). در اینجا به تسامح، تشابهی در موردِ واقعگرایی، ضرورت و شرایط زمانه در فقه شیعه و اهل تسنن دیده میشود.
سقوط بغداد بیش از همه در ایجادِ قدرت یافتنِ شیعیان به نسبتِ گذشته تأثیرگذار بوده است. هلاکوخان با استیلا بر ایران و انقراض خلافت بنیعباس و آزادی دادن به مذاهب موجب قوّت گرفتنِ تنِ خسته و رنجورِ فکریِ شیعی شد. میتوان گفت با استیلایِ مغولان بر ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی، ایجاد بسترِ تکثر و تسامحِ مذهبیِ مغولها، برچیده شدن حکومت خوارزمشاهیان، از بین رفتنِ حکومت اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسی سنّت فکری شیعه فرصتی دوباره برای رشدِ بیشتر و حضوری مستمر در آن دوره یافت (کابلی، 1379: 63؛ مظفر، 1387: 301؛ خالقی، 1395: 51-48).
بدیهی است که باوجود جوِّ روانیِ مناسب فعالیتهای شیعیان رونق بسیاری یافت و در این میان خواجه نصیر نقش بیبدیلی داشته است. وی بهعنوان شاخصترین نمایندهی سنّت فلسفی مشاء توانست پس از همراهی با هلاکوخان در جهت گسترش نقشِ سیاسیِ شیعه گامی مؤثر بردارد. ترکیب تشیع و فلسفه در این دوران، وی را بر آن داشت با اعتقاد به عقل و شرع، مصالح فردی و جمعی در جامعه را تحقق بخشد و در تعارض عقل و نقل بر آن بود که عقل باید آن تعارض را حل نماید و توانست با (پیوند وحی و عقل) نظام سیاسیِ امامت را بنیاد نهد (کریمی زنجانی اصل،1380: 70؛ جعفریان، 1381: 54-51 و 66-64؛ خالقی، 1395: 65-64). این نکته حائز اهمیت بسیار است که همکاری امثال خواجه نصیر و شیعیان در این دوره و همچنین قبولِ ایلی توسط شیعیان بهویژه علمای شهر حلّه، نجف و کوفه بر اساس ضرورت و تقیّه بوده است نه آنکه سلطنت مغولان نزد ایشان مشروعیت واقعی داشته باشد (جعفریان، 1381: 125؛ صفا، ج 2، 1369: 145). خواجه نصیر با ادله عقلی و کلامی به اثبات مبانی اعتقادات شیعه پرداخت و کتاب معروف تجرید الکلام را در این راستا پدید آورد. در همان زمان عدهای دیگر همچون رضیالدیّن ابوالقاسم علی بن موسی (589 ـ 664 ه.ق) معروف به سید بن طاووس در مباحث فقهی بسیار فعال بوده و در حلّه به فعالیت میپرداخته است. در شواهد تاریخی آمده است وقتی هلاکو وارد شهر بغداد میشود؛ برای سؤال خود که مشروعیتش در جامعهای که آن را تصرف کرده چگونه میشود؟ علما را احضار میکند و سید بن طاووس بنا بر هر دلیلی تقیّه، ضرورت یا سیاست پاسخ میدهد که حکومتِ کافرِ عادل بر حکومتِ مسلمانِ ظالمِ رجحان دارد. وی با این فتوا توانست جانِ خویش و شیعیان را نجات دهد و مورداحترام هلاکوخان قرار گیرد (صفا، ج 2، 1369: 142؛ خالقی، 1395: 283- 280؛ جعفریان،1396: 69؛ موحد، 1387: 334).
در ادامه به سنّت فکری تأثیرگذار دیگری پرداخته میشود که با حضور در دربار پادشاهان تا به قرن هفتم وجود خود را استمرار بخشیده است. سنّت فکری تاریخنگاری به قدمت تاریخ عمر کرده هرچند که با افتوخیزهای بسیاری مواجه بوده است.
4-6. سنّت فکری تاریخنگاری
سنّت ثبت وقایع را میتوان از دوران پیشاهخامنشی در نظر گرفت. تاریخنگاری را میتوان از زمانی آغاز آن را در نظر گرفت که «تاریخ» میآغازد. در درازای زمان، مفهومِ تاریخ و تاریخنگاری و نوع نگرش به آن در حال تطوّر و تحوّل بوده است، بهگونهای که با برآمدن هخامنشیان (330 ـ 550 پ.م) مفهوم تازهای از تاریخ شکل میگیرد. اسناد بهدستآمده از عصر هخامنشی مفهوم تاریخ و تاریخنگاری را درگروِ حاکمیت سیاسیِ پادشاهان، مشروعیت شاهان در میان جهانیان، ثبت وقایع برای آیندگان و جاودانه شدن نام شهریاران قرار داده است (سنگاری و کرباسی، 1395: 187-173). روند و نوع نگرش طرحشده در دورهی هخامنشی در دوران اشکانیان (247 پ.م ـ 224 م) با چاشنی افسانه پروری به دستور پادشاهان اشکانی و توسط دربارهای دستنشاندهی ایشان، نگارش یافته است. در زمان هخامنشیان و اشکانیان سنّت شفاهی و نقل سینهبهسینه تا دوران ساسانیان (224-651 م) رواج داشته است (سنگاری و کرباسی، 1395: 191-188؛ احمدی، 1391: 96). در روزگار ساسانیان دوباره کتیبهنویسی رونق تازهای گرفت، از سوی دیگر بیشترین گزارش از رویدادهای روزگار هر پادشاه با تصویری از او نگهداری شده است که میتوان از آن با عنوان «تاریخنگاری تصویری» یاد نمود (سنگاری و کرباسی،1391: 195-188).
آنچه نباید از آن غافل بود «تاریخنگاری اسلامی» است که در قرن سوّم وارد مرحلهی نوینی میشود که میتوان آن را سرآغاز وقایعنگاری در اسلام دانست. در این زمان ظهور مورخانی بزرگ همچون ابوجعفر بن جریر بن یزید طبری (218-301 ه.ق) به چشم میخورد که مهمترین وقایعنگار اسلامی است. تاریخنگاری در این زمان انبوه دادههای سیاسی، اداری و دینی، روایات تاریخی است. مورخان این دوره از این عناصر مهم استفاده و روش وقایعنگارانِ را جانشین روشهای خبرنگارانِ نمودهاند (ملائی توانی، 1389: 134). با تحکیم پایههای قدرت در ایران و ظهور سامانیان (320 ـ 447 ه.ق) و غزنویان (344-583 ه.ق)، میتوان تاریخنگاری را در این دوران ادامهی نگرش سلسلههای قبلی تا هخامنشیان دانست چراکه تاریخنگاری در خدمت توجیه، تثبیت و مشروعیت سازیِ ساختار قدرت پادشاهان بوده است (احمدی، 1391: 97).
مورخ در تاریخنگاری مسلمانان از شرایطی همچون داشتن «عدالت»، «ضبط» و پرهیز از جانبداری و سهلانگاری در نقل واقعه برخوردار بوده است. در این نوع تاریخنگاری از یکسو رابطهی علیت - که جبر تاریخ و نقش شخصیت که هر دو از آن ناشی شدهاند- را بهکلی رد نموده و درنتیجه مشیّت الهی باقی میمانده که در راستای آن اگر مورخ به جبر گرایش پیدا نکند بهناچار به معجزه و خرق عادت یا بهتصادف و اتفاق قائل میشده است و از سوی دیگر عامل «عبرت» در رویدادهای تاریخی نقش مهمی داشته است. مورخان مسلمان با این نگرش به تبیین حرکتهای تاریخ پرداختند پس آنها به ثبت رویدادها با نگرشِ فلسفیِ به حرکت تاریخی همت گماشتهاند. به تسامح میتوان گفت غالب تاریخنگاری اسلامی این نگرش را از نخستین قرون اسلامی تا قرن چهارم هجری قمری به همراه داشتهاند (زرینکوب،1370: 40 و 68؛ رجبی، ج 5، 1389: 229-228).
آنچه با آغاز تهاجم مغولها (616-656 ه.ق) در تاریخ و تاریخنگاری رقم خورده است زنده گشتن تاریخنگاری در جوامعی هم چون ایران و در کل جوامع اسلامی است. مغولها تاریخ نویسان را به ثبت تاریخ جهانگشایی و فتوحات خود وادار نمودند و این عمل باعث شد آثاری بزرگی همچون تاریخ جهانگشایی جوینی از علاءالدین ابوالمنظر عطا ملک بن بهاءالدین محمد جوینی، جامع التواریخ از خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی (648-717 ه.ق) تاریخ مبارک غازانی از خواجهنصیرالدین طوسی، متولد شود (رجبی، ج 5، 1389: 346؛ موحد، 1378: 346؛ جعفریان، 1381: 143-142). خاستگاه تاریخنگاریِ این دوران نظیر دورههای پیشین، طبقههای دیوانسالار بوده است که با دسترسی به اسناد و مدارک توانستند تاریخ آن دوران را نگارش کنند (اشپولر (و دیگران)، 1380: 96-95).
جوینی بهعنوان یکی از پیروان سنّت تاریخنگاری، تدوین مطالعهی تاریخ را به سبب (فایدهای که دارد)، توصیه مینماید و شناسایی نیروهای موافق با قضا و قَدَر که درصحنهی روزگار وارد میشوند، واقعبینی در رویدادهای تاریخی و شناسایی تقدیر الهی تاریخ و در آخر شناسایی قضا و تجلّیِ ارادهی ماورایی در زمین که انسان متفکر را بهسوی خداباوری و دینمحوری سوق میدهد را از فواید مطالعه تاریخ میداند (حضرتی، 1382: 506-505). جوینی از مشی فکری تاریخنگاران، متکلّمان و حاکمان پیش از خود، زمینهی فکری، عملی و ایدئولوژیک زمانه خویش تأثیر پذیرفته است (علیخانی و همکاران، ج 4، 1390: 151).
جوینی در تاریخنگاری خود با تکیهبر علمِ کلامِ جبرگرایانهی اشعری، اعتقادهای تقدیرگرایانِ، دیدگاه محافظهکارانه، سیاست تسلیم و مماشات مآبانِ در برابر مغولان، مشروعیت الهی مغولان، مدح و ستایش مغولان و مذمت و نکوهش عملکرد آنها، انتقاد از شخص حاکم و فرمانروایان مغولی البته در لفافه و الفاظی زیرکانه و عباراتی عربی و درعینحال محافظهکارانه، نقد سپاهیان مغول بیپرده پوشی، بیان سَطوَت و قهر پادشاهی، بیان رفتار خشونتبار و ویرانگر مغولی، به تاریخنگاری پرداخته است. به نظر میرسد اندیشهی جوینی آمیزهای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی، تعبد در برابر «ظل الله»، فرمان بری منفعلانه ناشی از ترس، تقدیرگرایی و رضایتمندی بشر در برابر مشیّت الهی، تأثیر اندیشههای خرافی و رؤیایی مغولی، آموزههای دینی اهل سنّت، اندیشه و عقاید صوفیانه بوده است (حضرتی، 1382: 504-501).
در سنّت فکری تاریخنگاری علاوه بر اعتقاد به مشیّت الهی و توجیه تن دادن به مشکلات ناشی از حمله وحشیانه مغولی بهعنوان عذاب الهی، ویژگیهای دیگری وجود دارد که احیای تاریخنگاری و ثبت وقایع برای عبرت گیری، بررسی ظهور و افول تمدن و قدرتهای سیاسی، حذف غیریت ایرانی/ مغولی، حل بحران هویت دینی با تکیهبر هویت ایرانی از این موارد است (حضرتی، 1382: 505 و 508؛ علیخانی و همکاران، ج 4، 1390: 153-152 و 167-166).
5- سعدی، بازتاب و سنجش سنّتهای فکری
میتوان با مراجعه به آثار سعدی دریافت که هر یک از سنّتهای فکری تا چه میزان در اندیشه و گفتار سیاسی وی نمود داشته است. با توجه به حجم مقاله پرداختن به تمام زوایای مبحث مطرحشده در این پژوهش امکانپذیر نیست و در ادامه تنها به بخشی از سخنان شیخِ اجل برای اثباتِ تأثیر و تأثر، رد یا تردیدِ سعدی در این سنّتها اشاره میشود.
5-1. سنّت اندرزنامه نویسی در راستای تربیت پادشاهان در طول زمان کوشیده است. تربیت یکی از دغدغههای شیخِ ادیب بوده است که در نبود این مهم بهخصوص در کارگزارانِ سیاست و پادشاهان آن زمان ریشه داشته است. سعدی دلیل نگارش گلستان را چنین آورده است که «کلمهای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی، رحمهم الله، در این کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه بر او خرج... مراد ما نصیحت بود و گفتیم حوالت باخدا کردیم و رفتیم» (سعدی شیرازی، 1393: 57-56). «پند و نصیحت» شیخِ اجل نشان از زنده ماندن سنّت اندرزنامه نویسی و تأثیر بر وی داشته است. این دلیل را در کتاب نصیحت الملوک خود نیز چنین اشاره مینماید: «اما بعد از ثنای خداوند عالم و ذکر بهترین فرزند آدم صلیالله علیه و سلم در نصیحت ارباب مملکت شروع کنیم»(سعدی، 1390 الف: 803) و در رسالهی انکیانو این دو نیّت خود را باهم یادآوری میکند که «معلوم شد که خسرو عادل، دام دولته، قابل تربیت است و مستعد نصیحت»(سعدی، 1390 الف: 820).
5-2. شیخِ شاعر گفتار سیاسی خویش را در جهت تداوم فرهنگ، زبان، اندیشه و هویت ایرانی در مقابله با سنّت فکری مغولی قرار داده است و با زبان فارسی و با اشارههای بسیار به شاهنامه فردوسی بدین مبحث مهم همت گمارده است. سعدی همچون فردوسی با نگاهی عمیق، انحطاطِ هویتِ ایرانیان را باجان و دل حس کرده بود. وی در نظم و نثر خود برای این هدف چنین نگاشته است:
شنیدم که خسرو به شیرویه گفت |
در آن دم که چشمش ز دیدن بخفت |
بر آن باش تا هرچه نیّت کنی (سعدی شیرازی، بیتهای 243-239، 1393: 43) |
نظر در صلاحِ رعیت کنی |
و یا:
چنین گفت شوریدهای در عجم |
به کسری که ای وارثِ مُلک جم |
اگر مُلکِ بر جَم بماندیّ و بخت |
تو را چون میّسر شدی تاجوتخت؟ |
(سعدی شیرازی، بیتهای 826-824، 1393: 66) |
|
و «باری، در مجلس او، کتاب شاهنامه میخواندند در زوال مملکت ضحاک و عهد فریدون» (سعدی شیرازی، 1394: 64).
و دیگری:
دانی که چه گفت زال با رستمِ گُرد |
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد |
دیدیم بسی که آبِ سرچشمۀ خُرد (سعدی شیرازی،1394: 62) |
چون پیشتر آمد شتر و بار ببرد
|
قابلتوجه است که ایرانیان در تاریخ دراز پای این سرزمین از راههای گوناگون به زنده نگاهداشتن مفاخر و افسانههای ارزشی گذشتهی خویش مبادرت ورزیدهاند و سعدی همچون فردوسی از راه شعر و ادب در نگارش گفتار سیاسی خود اهتمام ورزیده و در زنده نگاهداشتن هویت تاریخی و فرهنگ ملی ایران کوشش نموده است.
5-3. شیخِ ادیب برای درمانِ درد مردمانِ روزگار خویش به شهریاران، رفتار نمودن بر آیین جوانمردی و فتوّت را توصیه مینماید که بیشک تحتِ تأثیر سنّت فکری تصوف بوده و در بیتهای زیرنمایان است:
هر که فریادرسِ روزِ مصیبت خواهد (سعدی شیرازی، 1394: 63) |
گو در ایّامِ سلامت به جوانمردی کوش |
و یا:
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش (سعدی شیرازی، بیت 294، 1393: 45) |
چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش |
و دیگری:
در مورد تأثیر پذیرفتن سعدی از سنّت فکری تصوف باید به دعای مستجابالدعوهها نیز اشاره نمود. در حکایت یازده از گلستان سعدی آمده است که خلیفهی اموی از درویشی دعای خیری طلب میکند و «درویش گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهرِ خدا این چه دعاست؟! گفت: دعای خیرست تو را و جملۀ مسلمانان را.
ای زبر دستِ زیردست آزار |
گرم تا کی بماند این بازار؟ |
به چهکار آیدت جهانداری؟ (سعدی شیرازی، 1394: 67) |
مردنت بِه که مردمآزاری»
|
5-4. واژگانِ سیاسی و اخلاقی در گفتار سیاسیِ سعدی به شکلِ نوعی اعتراض و طغیان علیه نمودهای رایج زمانهاش و نقدِ توصیفهای ارزشگذارانِ واژگانِ موجود بهخصوص در مفهوم شهریار بیانشده است. این مفهوم مربوط به شخص اوّل یک اجتماع یعنی «شهریار» است که در آثار سعدی با مفاهیمی هم چون «شاه و شه و شهنشه، پادشاه، پادشا، شاهنشاه، ملک و ملوک و حاکم، چوپان و راعی و شبان، خسرو و خسروان و دادگر» مشخصشده است. سعدی میخواهد «شهریار» که یک مفهوم ایرانی خنثی بوده است را به یک مفهوم زنده با بار معنایی جدید تبدیل نماید. شیخِ ادیب این مفهوم را در آثار خود-کلیات سعدی بهغیراز غزلیات- چهارده بار تکرار میکند که بدینصورت در اشعار زیر نقش بسته است:
1- در ایّام عدلِ تو، ای شهریار |
ندارد شکایت کس از روزگار |
(سعدی شیرازی، بیت 149، 1393: 39) |
|
2- زهی چشمِ دولت به روی تو باز |
سر شهریارانِ گردنفراز |
(سعدی شیرازی، بیت 180، 1393: 40) |
|
3- به شهری در آمد ز دریا کنار |
بزرگی در آن ناحیت شهریار |
(سعدی شیرازی، بیت 315، 1393: 46) |
|
4- توانم من، ای نامور شهریار |
که اسبی برون آرم از صد هزار |
(سعدی شیرازی، بیت 495، 1393: 53) |
|
5- که زشت است پیرایه[5] بر شهریار |
دلِ شهری از ناتوانی فگار |
(سعدی شیرازی، بیت522، 1393: 54) |
|
6- پسر گفتش: ای نامور شهریار |
یکی دست از این مردِ صوفی بدار |
(سعدی شیرازی، بیت 744، 1393: 63) |
|
7-شنید این سخن شهریارِ عجم |
زخشم و خجالت برآمد بهم |
( سعدی شیرازی، بیت 779، 1393: 64) |
|
8-شنیدم که باری بعزم شکار (سعدی شیرازی، بیت840 ، 1393: 67) |
برون رفت بیدادگر شهریار |
9-نه تنها مَنَت گفتم ای شهریار |
که برگشته بختیّ و بد روزگار |
(سعدی شیرازی، بیت 884، 1393: 69-68) |
|
10- سپه را نگهبانیِ شهریار (سعدی شیرازی، بیت 1034، 1393: 74) |
به از جنگ در حلقۀ کارزار |
11- پسندید از او شهریار آنچه گفت |
گُلِ رویش از تازگی برشکفت |
12- دولت نوئین اعظم شهریار |
باد تا باشد بقای روزگار |
(سعدی، 1390 الف: 688) |
|
13- بستن قبا به خدمت سالار و شهریار (سعدی،1390 الف: 738) |
امیدوارتر که گنه در عبا کنیم |
14- یارب تو هر چه بهتر و نیکوترش بده |
این شهریار عادل و سالار سروران |
(سعدی، 1390 الف: 767) |
|
با تأمل و تفسیرِ ابیاتِ پیشین و پسین بیتهایی که در آن نام شهریار آمده است -که البته با توجه به حجم مقاله از آوردن آنها خوداری شده است- میتوان گفت شهریار دارای ویژگیهایی است که تأثیر پذیرفتنِ شیخِ شاعر از سنّتهای فکری موجود در آن زمانه را بهخوبی نشان میدهد. ویژگیهای شهریار عبارتاند از:
1- شهریار باید دیندار باشد و از معصیت دوری کند و نفس خویش را پاکیزه نگاه دارد.2- شهریار باید دادگر باشد و در مقابل بیدادگران ایستادگی کند. 3- شهریار باید آرامش و آسایش را با دادگری به جامعه ارزانی بدارد. 4- شهریار باید بااقتدار و قدرت خویش امنیت جانی برای افراد جامعهاش فراهم کند. 5- شهریار باید طبعی نیکو داشته باشد و دوستدار درویشان، عارفان و ضعیفان باشد. 6- شهریار باید باعقل و تدبیر مملکت را اداره کند. 7- شهریار نباید آسایش خویش را برآسایش رعیت مقدم دارد. 8- شهریار باید عفو، بزرگی و بخشش و جوانمردی داشته باشد. 9- شهریار نباید برای فرجام خود جز نکونامی بخواهد. 10- شهریار باید با سپاهان خود مدارا و در فراهم نمودن اسباب آسایش ایشان کوشا باشد. 11- شهریار باید از انتقاد نخبگان اجتماع هم چون علما و دانشمندان استقبال کند و بد اندیشان را از خود دور کند(سعدی شیرازی، بیتهای 150 ـ 149، 1393: 39) و (سعدی شیرازی، بیتهای 181 ـ 180، 1393: 40) و (سعدی شیرازی، بیتهای 316 ـ 315، 1393: 46) و (سعدی شیرازی، بیتهای 496 ـ 495، 1393: 53) و (سعدی شیرازی، بیتهای 524 ـ 522، 1393: 54) و (سعدی شیرازی، بیتهای 746 ـ 744، 1393: 63) و (سعدی شیرازی، بیتهای 781 ـ 776، 1393: 64) و (سعدی شیرازی، بیتهای 885 ـ 882، 1393: 69-68) و (سعدی شیرازی، بیت 1034، 1393: 74) و (سعدی شیرازی، بیتهای 1038 ـ 1037، 1393: 74) و (سعدی، 1390 الف: 688) و (سعدی،1390 الف: 738) و (سعدی، 1390 الف: 767).
آنچه از این ویژگیها برداشت میشود نگاه شیخ اجل به شاه آرمانی است که در اندیشهی ایرانی وجودی مستمر داشته و در آن دوران جایگاه والای خود را با این مبنا ازدستداده بود؛ و سعدی این مفهوم را بیان کرده است که هم اندیشه و هویت ایرانی را پاسداری و هم پادشاهان را با اندرزهای خود در راستای نجات مردم به سمت عدالتگستری هدایت نموده است. این مفهوم نقطه مقابل اندیشهی قبیلهای مغولی و تقدسمآب خلافتی است.
نتیجهگیری
در این پژوهش به شش سنّت فکری تأثیرگذار در ساختن عرف سیاسی عصر سعدی پرداخته شد. هرکدامشان با توجه به ریشهدار بودن در زمین تاریخ و رابطه خود با مرکز قدرت و حفظ مناسبات سیاسی توانستهاند خود را حفظ و گسترش دهند. آنچه از بررسی این سنّتهای فکری کسب میشود میتوان در موارد زیر ارائه نمود:
1- تمامی سنّتهای فکری بر مشروعیت الهی و آسمانی پادشاهان و حاکمان قرن هفتم و گاهی قداست پادشاهان و حاکمان مدنظرشان تأکید میکنند با این تفاوت که بحث وراثت و نیروی نظامی هم مهم بوده است و این مورد در صورتی ارائه میشده است که مشروعیت الهی از قوت خود کاسته میشده است.
2- تمامی سنّتهای فکری بهگونهای باقدرت و ضعف؛ قدرت سیاسی را با منشأ آسمانی گره میزنند و نقش تقدیر الهی بر پذیرش آن توسط مردم بسیار پررنگ است.
3- عدالت و خیرخواهی بهعنوان جز جداییناپذیر در مفاهیم و مضامین اخلاقی و سیاسی درون همه سنّتهای فکری نقش به سزایی دارد.
4-هویتیابی آنهم از نوع دینی و سیاسی بسیار موردتوجه سنّتهای فکری قرن هفتم بوده است که ریشه درزمینهی تاریخی گذشتگان آنها داشته است.
5- تقسیمبندی انسانهای تحت حکومت با رأس قرار دادن پادشاه و خلیفه و دیگر افراد در ذیل آنها بسیار مهم مینماید.
6- تمامی سنّتهای فکری مفاهیم و مضامین سیاسی و کاربردهای آنها را از منابع فکری ایران قبل از اسلام و با توجه به زمینه تاریخی قرن هفتم به همراه داشتهاند که مثال قابللمس آن دیوانسالاری موجود در حکومتها و نقش بیبدیل آن در کشورداری است.
7-غیریت سازی قابللمسی درون جانِ تمامی سنّتهای فکری وجود داشته و این خود شاید راز بقای آنها در سیر تاریخ باشد.
با توجه به موارد یادشده میتوان بهتر به فهم گفتار سیاسی سعدی دست یازید و این پژوهش راه را برای پژوهشگرانِ اندیشه سیاسی هموار مینماید تا بهتر بتوانند اندیشه سیاسیِ بزرگان ایرانزمین را تحقیق و تبیین کنند.
منابع
کتابها:
- آزادی، محمد کریم، تعلیم و تربیت از دیدگاه سعدی-(شیراز: راهگشا، چاپ اول،1373).
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام از سلاجقه تا سقوط دولت موحدین (667 ـ 429 ه)، ترجمه عبدالحسین بینش،4 ج، ج 4، بخش اول-(تهران: موسسه فرهنگی آرایه، چاپ اول، 1374).
- ازغندی، علیرضا، اندیشههای سیاسی سعدی-(تهران: قومس، چاپ اول،1391).
- اسکینر، کوئنتین، بنیادهای اندیشهی سیاسی مدرن، ترجمهی کاظم فیروزمند، 2 ج، ج 1-(تهران: انتشارات آگاه، چاپ اول، 1393الف).
- ــــــــــــــــــــ، بینشهای علم سیاست، ترجمهی فریبرز مجیدی، 3 ج، ج 1-(تهران: انتشارات فرهنگ جاوید، چاپ اول، 1393ب).
- ــــــــــــــــــــ، ماکیاولی، ترجمه دکتر عزتالله فولادوند-(تهران: انتشارات طرح نو، چاپ ششم،1389).
- اسلامی ندوشن، محمد، چهار سخنگوی وجدان ایران-(تهران: نشر قطره،1391).
- اشپولر، برتولد و (دیگران)، تاریخنگاری در ایران، ترجمه یعقوب آژند-(تهران: نشر گستره، چاپ اول، 1380).
- ـــــــــــــــــ، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود آفتاب-(تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، 1374).
- برزگر، ابراهیم، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران-(تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ هشتم، پاییز 1390).
- بهار، محمدتقی، سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، 3 ج، ج 1-(تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوازدهم، 1391).
- بیانی (اسلامی ندوشن)، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، 3 ج، ج 1– (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ چهارم، 1389).
- تویسرکانی، قاسم، سخن سعدی-(تهران: شرکت سهامی طبع کتاب،1372).
- جاوید، محمدجواد، نظریهی دولت در فقه اهل سنت تألیف دکتر عبدالرازق احمد، ترجمه حامد کرمی و داود محبی-(تهران: انتشارات کتاب همگان با همکاری نشر میزان، چاپ دوم، بهار 1392).
- جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از یورش مغولان تا زوال ترکمانان (قرن هفتم تا نهم هجری)-(تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1381).
- ــــــــــــــــــــ، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی-(تهران: نشر علم، چاپ اول، 1386).
- حاکمی، اسماعیل، آیین فتوت و جوانمردی-(تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1382).
- حسینی، ناصرالدینشاه، سیر فرهنگ در ایران-(قزوین: دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، چاپ اول، پاییز 1372).
- حضرتی، حسین، دانش تاریخ و تاریخنگاری اسلامی، تهیهی مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم (علیهالسلام)-(قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول، 1382).
- حیدری نیا، صادق، شهریار ایرانی: دیباچهای بر نظریهی سیاست در ایران-(تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعهی علوم انسانی، چاپ اول، 1386).
- خالقی، علی، اندیشهی سیاسی شیعه در عصر ایلخانان-(تهران: مرکز سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، تحقیق و توسعه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، چاپ اول، بهار 1395).
- دشتی، علی، قلمرو سعدی-(تهران: انتشارات زوار، چاپ اول، تابستان 1390).
- رجبی، پرویز، سدههای گمشده (تاریخ دوره اسلامی ایران) آشتی با تاریخ (اتابکان – لهله شاهان – خوارزمشاهیان)، 5 ج، ج 5-(تهران: نشر پژواک کیوان، چاپ اول، 1389).
- ریپکا (و دیگران)، یان، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه عیسی شهابی-(تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، زمستان 1385).
- ریپکا یان با همکاری کلیما، اوتاکار (و دیگران)، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه ابوالقاسم سری،2 ج، ج 1-(تهران: انتشارات سخن، چاپ اول، 1383).
- ریاض، محمد، فتوت نامه: تاریخ، آیین، آدابورسوم، به انضمام رساله فتوتیه علی همدانی، به اهتمام عبدالکریم جریزه دار-(تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم،1382).
- زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو-(تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1370)
- ـــــــــــــــــــــ، از گذشتهی ادبی ایران: مروری بر نثر فارسی، سیری در شعر فارسی با نظری بر ادبیات-(تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم، 1383).
- سعدی، مصلح بن عبدالله، کلیات سعدی، مصحح بهاءالدین خرّم شاهی-(تهران: انتشارات دوستان، چاپ هفتم، 1390الف).
- ــــــــــــــــــــــ، گلستان سعدی، به کوشش مظاهر مصفّا-(تهران: زرین و سیمین، چاپ اول، 1390ب).
- سعدی، مصلح بن عبدالله، گلستان سعدی، مقدمه، شرح و تعلیقات حسن احمدی گیوی-(تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم، 1386).
- سعدی شیرازی، بوستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی-(تهران: شرکت سهامی (خاص) انتشارات خوارزمی، چاپ دوازدهم، آبان ماه 1393).
- ـــــــــــــــــ، گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی-(تهران: شرکت سهامی (خاص) انتشارات خوارزمی، چاپ دوازدهم، مهرماه 1394).
- سید باقری، سید کاظم، اندیشههای سیاسی اسلام و ایران-(قم: مرکز ترجمه و نشر المصطفی، چاپ اول، 1394).
- شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران-(تهران: نشر قومس، چاپ اول، 1379).
- صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات ایران، تلخیص محمد ترابی، ج 2، (خلاصه جلد سوم، بخش اول و دوم)-(تهران: انتشارات فردوسی، چاپ چهارم،1369).
- طباطبایی، سید جواد، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران-(تهران: انتشارات کویر، چاپ دهم، 1388).
- علیخانی، علیاکبر و همکاران، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، 19 ج، ج 4-(تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی چاپ اول، بهار 1390).
- فیرحی، داود، نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعهی علوم انسانی-(قم: مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم (ع)، چاپ هفتم، زمستان 1388الف).
- ـــــــــــــــــ، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (دوره میانه)-(تهران: نشر نی، چاپ نهم، 1388ب).
- ـــــــــــــــــ، تاریخ تحول دولت در اسلام-(قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ سوم، بهار 1388ج).
- قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران-(تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی - دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ یازدهم، تابستان 1390).
- قرا مصطفی، احمد. ت، تصوف: روزگار تکوین، ترجمه اشکان بحرانی-(قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول، پاییز 1395).
- کاتوزیان، محمدعلی، سعدی شاعر عشق وزندگی-(تهران: نشر مرکز،1385).
- کابلی، عبدالحسین، تاریخ از نگاه دیگر-(تهران: انتشارات نغمه، چاپ اول، پاییز 1379).
- کریمی زنجانی اصل، محمد، امامیه و سیاست در نخستین سدههای غیبت-(تهران: نشر نی، چاپ اول، 1380).
- کریستن سن، آرتور امانوئل، ایران در زمان ساسانیان (تاریخ ایران ساسانی تا حملهی عرب و وضع دولت و ملت در زمان ساسانیان)، ترجمه رشید یاسمی-(تهران: نگارستان کتاب زرین، چاپ سوم، 1391).
- لمب، هارولد، چنگیز خان امپراتور مقتدر سرتاسر جهان، غلامحسین قراگزلو-(تهران: اقبال، چاپ اول، 1373).
- ـــــــــــــــــ، زندگینامه چنگیز خان مغول، ترجمه رشید یاسمی-(تهران: انتشارات سپهر ادب، چاپ اول، 1389).
- لمبتن، آن، تداوم و تحول در تاریخ میانه، ترجمه یعقوب آژند-(تهران: نشر نی، چاپ اول، 1372).
- لیمبرت، جان، شیراز در روزگار حافظ (شکوهمندی شهر ایرانی در قرونوسطی)، ترجمه همایون صنعتی زاده- (شیراز: مؤسسه فرهنگی و پژوهشی دانشنامه فارس، چاپ دوم،1387).
- لین، جورج، ایران در اوایل عهد ایلخان در رنسانس ایرانی، ترجمه سید ابوالفضل رضوی-(تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1390).
- لعل نهرو، جواهر، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی،3 ج، ج 1-(تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهاردهم، 1387).
- ماسه، هانری، تحقیق درباره سعدی، ترجمه غلامحسین یوسفی و محمد مهدوی اردبیلی-(تهران: انتشارات توس، چاپ دوم،1369).
- مزدا پور، کتایون، اندرزنامههای ایرانی- از ایران چه میدانم؟(تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول، 1386).
- مظفر، محمدحسین، تاریخ شیعه، ترجمهی محمدباقر حجتی-(تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ یازدهم، 1387).
- معتضد، خسرو، زندگی و رنجهای سعدی-(تهران: شرکت توسعه کتابخانههای ایران،1375).
-معین، محمد، فرهنگ فارسی معین-(تهران: انتشارات فرهنگ نما با همکاری انتشارات کتاب آراد، چاپ اول، تکجلدی، 1387).
- موحد، محمدعلی، ابنبطوطه-(تهران: انتشارات طرح نو، چاپ دوم، 1378).
- موحد، ضیاء، سعدی-(تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ پنجم، پاییز 1392).
- میر موسوی، سید علی، بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام (از تکوین تا تدوین)-(قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول، بهار 1395).
-میلانی، عباس، تجدد و تجدد ستیزی در ایران (مجموعه مقالات)-(تهران: نشر اختران، چاپ هفتم، 1387).
- هخامنشی، کیخسرو، حکمت سعدی-(تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم،1355).
- یزدانپرست لاریجانی، محمد حمید، شرح و سادهنویسی گلستان سعدی-(تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1389).
- ــــــــــــــــــ، آتش پارسی درنگی در روزگار، زندگی و اندیشه سعدی، 2 ج، ج 1-(تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول،1393).
- یوسفی، غلامحسین، دیداری با اهلقلم،2 ج-(تهران: انتشارات علمی، چاپ نهم،1380).
مقالههای فارسی:
- احمدی، حسین، «سنت شفاهی و تاریخ شفاهی در تاریخنگاری اسلام و ایران»، ماهنامه علمی تخصصی صدای جمهوری اسلامی ایران، سال دهم، 63، مهر 1391، صص 102 ـ 92.
- اللهیاری، فریدون، «قابوسنامه عنصرالمعالی و جریان اندرزنامه سیاسی در ایران دوران اسلامی»، مجله علمی- پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره دوم، شماره سیام و سی و یکم، پاییز و زمستان 1381، صص 142-125.
- تولی، جیمز، «روششناسی اسکینر در تحلیل اندیشه سیاسی، ترجمه غلامرضا بهرروزلک»، فصلنامه علمی - پژوهشی علوم سیاسی، شماره 28، زمستان 1383، صص 84 تا 57.
http://www.noormags.hr/View/fa/avtickpage/105620
- رجبی، محمدحسن، «مروری کوتاه بر تاریخنگاران و تاریخنگاریهای معاصر»، ماهنامه سوره، شماره 49 ـ 48، بهمن و اسفند 1389، صص 231 ـ 228.
- رضاقلی (والا)، علی، «سوراخ کژدم «تحلیل تاریخی سعدی از رابطه سیاست و اقتصاد در ایران» شرحی بر گلستان، فصلنامه جامعه و اقتصاد»، سال ششم، شماره بیست و یکم و بیست و دوم، پاییز و زمستان 1388.
- سنگساری، اسماعیل و کرباسی، علیرضا، «تاریخنگاری در ایران باستان، ماهیت و روش آن با توجه به رویکردهای مختلف به مفهوم تاریخ»، فصلنامهی علمی_ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا (س)، سال بیست و ششم، دوره جدید، شمارهی 30، پیاپی 120، تابستان 1395.
- شامیان ساروکلائی، اکبر، «گفتمان سنت در اندرزهای نزاری قهستانی»، مجموعه مقالات همایش ملی، نقد و تحلیل زندگی، شعر و اندیشه حکیم نزاری قهستانی، دانشگاه بیرجند، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، اردیبهشت و خرداد 1393.
- ظهیریناو، بیژن و پاکمهر، عمران، «اندیشههای سیاسی و حکومتی سعدی در بوستان و گلستان»، پژوهشنامه علوم انسانی، شماره 58، تابستان 1387.
- قندهاری، فیروزه، «اندرزنامههای کهن و بازتاب آنها در ادبیات سدههای اولیه اسلامی»، همایش ادبیات تطبیقی خودی از نگاه دیگری، دوره 4، 1385.
Fa.seminars.sid.ir/viwpaper.aspx?id=5170
-کتابی، احمد، «استبداد ستیزی و استبداد نکوهی در آثار سعدی (بخش دوم)»، فصلنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 299، بهار 1394، صص 59-42.
- ملائی توانی، علیرضا، «چشماندازهای نو در تاریخ شفاهی ایران با تأکید بر تاریخنگاری شفاهی»، دو فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ نگری و تاریخنگاری دانشگاه الزهرا (س)، سال بیستم، دوره جدید، شماره 5، پیاپی 84، بهار و تابستان 1389.
- نوذری، حسینعلی و پور خدا قلی، مجید، «روششناسی مطالعه اندیشه سیاسی: متدولوژی کوئنتین اسکینر»، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، شماره یازدهم، تابستان 1389
مقاله انگلیسی:
Haghighat, Seyed Sadegh, "Persian Mirrors for Princes: Pre-Islamic and Islamic Mirrors Compared"[6], in: Regula Forster & Neguin Yavari (ed), Global Medieval: Mirrors for Princes Reconsidered, US, Harvard University Press, 2015
[1]. (نویسنده مسئول)محمد خورشیدی، دانشآموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشکده علوم سیاسی، دانشگاه مفید، قم، ایران، m.khorshid1367@gmail.com
[2]. سید صادق حقیقت، استاد و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم سیاسی، دانشگاه مفید، قم، ایران، ss.haghighat@gmail.com
[3]. یاسا، کلمهی ترکی قدیمی به معنی قانون اجتماعی است و در عمل میتوان گفت مجموعه قوانین و کیفرهای مقرر چنگیز خان که برگرفته از فراست، کیاست و تجربه وی و نیز آداب و سنن و رسوم قبیلهای مغولی است و حاوی دستورهایی در مورد چگونه رفتار نمودن با کشورهای بیگانه، نحوهی جنگ و آرایش سپاهیان و دستگاه نامهرسانی، وضع و دریافت مالیات، مسئله وراثت و سرانجام روابط اعضای قبیله با یکدیگر بوده است. (ابراهیم حسن، ج 4، 1374: 147؛ لمب، 1373؛ اشپولر، 1374: 375؛ لمب،1389: 63)
[4]. که این مهم را میتوان در آثار ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی معروف به حکیم سنایی (473 ـ 545 هجری قمری)، فریدالدین ابو حامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطار نیشابوری (540 ـ 618 هجری قمری)، شیخ فخرالدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبد الغفار همدانی یا فخرالدین عراقی و کمیجانی (610 ـ 688 هجری قمری)، جلالالدین محمد معروف به مولانا، خداوندگار یا مولوی (604 ـ 672 هجری قمری)، نظاره نمود. (ریپکا (و دیگران)، 1385: 419؛ زرینکوب، 1383: 331؛ لمبتن، 1372: 349).
[5]. پیرایه= زینت دادن به کاستن، زیوری که بهوسیلهی نقصان حاصل شود (معین، 1387: 279).
[6]. The paper was presented at the seminar on "New Approaches to the History of Political Thought: Mirrors for Princes Reconsidered", Berlin, November, 2-3, 2012.