صلح جهانی: مقایسه ای بین مبنای کانتی و دیدگاهی اسلامی
صلح جهانی: مقایسه ای بین مبنای کانتی و دیدگاهی اسلامی
سید صادق حقیقت[1]
چکیده
مقصود از «صلح جهانی» وضعیتی است که در آن همه افراد، گروهها و ملتها با حفظ کرامت انسانی خود از زندگی همراه با عدالت، امنیت، مدارا و همکاری به عنوان یک «حق» برخوردارند؛ و در تعیین سرنوشت خویش و در راستای حفظ این وضعیت در جهان فعالانه مشارکت میکنند. ایمانوئل کانت، به عنوان پدر لیبرالیسم، از بنیانگذاران تجدد و یکی از مؤثرترین فیلسوفان دوران مدرن محسوب میشود. نظریه نظام مند صلح کانت بر فلسفه اخلاق و فلسفه عمومی وی تکیه میزند. این در حالی است که نظریات صلح در اندیشه سیاسی اسلامی، در دو بعد فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، انسجام چندانی ندارد. در عین حال، به شکل کلی میتوان گفت تشابه نظریه صلح در اسلام با نظریه صلح کانت، صوری، و تفاوتهای آنها بنیادین است.
واژگان کلیدی
صلح جهانی، فلسفه سیاسی کانت، فلسفه سیاسی اسلامی، فقه سیاسی، معرفت شناسی، حکومت جمهوری
مقدمه
از آنجا که صلح جهانی به کرامت انسان و نیازهای وی به عنوان «حق» نظر دارد، از جمله مقومات تعریف آن، عامدانه و مدرن بودن این وضعیت است؛ و بنابراین، صرف عدم وجود جنگ و حتی وجود صلح در دوران ماقبل مدرن (که انسان خود را دارای «حق» نمیدانست) را شامل نمی شود. سیدعلی محمودی در خصوص فلسفه سیاسی کانت معتقد است: «فلسفة سیاسی و حقوقی وی به طور پیوسته و مستمر، در کانون پژوهشها، گفتوگوها و برخورد اندیشهها در حوزه فلسفة سیاسی غرب قرار گرفته است. فلسفة کانت در پیدایش نظریه های حکومت و صلح جهانی و در پویایی، ژرفایی و گسترش ادبیات فلسفة سیاسی و حقوقی در حوزة فکری انگلیسی- آمریکایی به طور اخص، و در سراسر جهان به طور اعم، تأثیرات بنیادین داشته است. اندیشههای کانت در پی افکندن شالوده و آموزههای لیبرالیسم و تأثیرگذاری وی بر فیلسوفان و اندیشهوران متأخر در حوزة صلح جهانی دارای اهمیت فراوان است؛ تا آنجا که کانت به عنوان «پدر لیبرالیسم» و «پدر مدرنیته» شناخته شده است» (محمودی، 1384، 20-21). اندیشه سیاسی کانت و دیدگاه وی نسبت به صلح جهانی در معرفتشناسی و فلسفه اخلاق او ریشه دارد. کانت با تفکیک بود[2] از نمود[3]، شناخت عالم را تنها از طریق مقولات میسر دانست؛ و با نقد عقل نظری، اخلاق را در حوزه عقل عملی طرح کرد. مبانی اخلاق وی در سه اصل خلاصه میشود: جهانشمول بودن (بر اساس قاعده طلایی[4])، ارزش فینفسه آن و سرچشمه گرفتنش از عقل. در عرصه سیاست – به عنوان شاخهای از علم اخلاق – انسان اخلاقی جای خود را به انسان حقوقی میدهد؛ و فلسفه حق جایگزین فلسفه اخلاق میشود. کانت وظیفهگراست؛ و منشأ تکلیف را حق و فضیلت میداند؛ و از این جهت، در مقابل مصلحتگرایی و فایدهگرایی قرار میگیرد. قانون عادلانه در شرایطی محقق میشود که همه اعضای جامعه واجد حداکثر آزادی از انقیاد نسبت به اراده دیگران را داشته باشند. در سطح بینالمللی، قانون توسط دولتهای آزاد مشروعیت پیدا میکند؛ و تمدن حقیقی جز با کنار گذاشتن اندیشه جنگ امکانپذیر نمیباشد. در نظر کانت، تحول از حالت طبیعی جنگ به حالت صلح در میان انسانها ضمن مراحلی رخ میدهد. برای رسیدن به صلح، پیمانهای سری دولتها باید لغو شود؛ تا زمینه طرح سه مرحلهای صلح جهانی آماده گردد.
در حالی که بحث کانت راجع به صلح نظاممند به نظر میرسد و مباحث وی در حوزه فلسفه سیاسی ریشه در فلسفه اخلاق و معرفتشناسی وی دارد، در حوزه تفکر اسلامی کمتر فیلسوفی به شکل نظام مند به این مقوله پرداخته، و در حوزه فقه سیاسی نیز آرای متشتت و متهافتی به چشم میخورد. در مجموع، موضوع صلح نزد اندیشمندان اسلامی در حوزه فلسفه سیاسی تهی، و در حوزه فقه سیاسی متهافت است. به هر حال، «دیدگاه اسلامی» در عنوان مقاله، بر نظریه همروی[5] تأکید دارد که نگارنده آن را پیگیری میکند (حقیقت، 1387). اگر تعامل و همروی ادله متنی[6] و ادله فرامتنی[7] را به عنوان اصل موضوعه قبول کنیم (و بنابراین در این مقاله در صدد توصیف و تأیید آن نباشیم)، به نظر میرسد در ضمن وجود برخی مشابهتها بین صلحگرایی کانتی و مبانی اسلامی، تفاوتهای مبنایی بین آن دو وجود داشته باشد. در بین دیدگاههای اسلامی، البته، قرائتهای بنیادگرایانه و خشونتگرایانهای وجود دارد که صلح را جز در موارد استثنایی نمیپذیرد؛ و بنابراین، با دیدگاه کانتی در حوزه نتایج نیز واگرایی اساسی دارد. برخی دیدگاههای شیعی نیز در ضمن اعتقاد به ولایت فقیه، جهاد ابتدایی را به معنای اعلان جنگ با کفار قبول دارند؛[8] و استفاده از خشونت توسط اقلیت علیه اکثریت را مجاز میدانند.[9] برعکس، دیدگاهی که نسبت به ذات انسان، جایگاه اخلاق و اخلاق سیاسی، عقلگرایی، اصالت صلح، قرائت خاص از جهاد ابتدایی، اصل احترام به قراردادهای بینالمللی و تحدید مسئولیتهای فراملی توسط آنها، ایدئال نبودن مرزهای بینالمللی (در عین پذیرش آن در شرایط کنونی) و مانند آن در نظریه همروی وجود دارد، امکان نسبتسنجی صلحگرایی با دیدگاه کانتی را میسر میکند. این مقاله در صدد بررسی این مدعاست که هرچند بین دیدگاه کانت و دیدگاه اسلامی نقاط مشترک زیادی (از جمله موارد فوق) وجود دارد، ولی تفاوتهایی مبنایی نیز به چشم میخورد. دیدگاه کانت به عنوان دیدگاهی لیبرالی بر فرد جدا شده از جمع تأکید دارد؛ و نمیتواند حقوق بشر غنی شده توسط سنت و دین را به همراه داشته باشد.[10]
مبانی معرفت شناسانه صلح جهانی
کانت در بحث انواع قضایا چرایی وجود احکام تألیفی پیشینی در ریاضیات، فیزیک و مابعدالطبیعه را به بحث کشید. اهمیت این نوع قضایا در آن است که علوم واجد قضایای تألیفی مقدم بر تجربه هستند. اثباتگرایان منطقی در نقد وی همه حقایق پیشینی را تحلیلی خواندند. کانت بر خلاف لاک و به دلیل کلی و ضروری نبودن قضایای تجربی، بنیاد مفاهیم را در تجربه جستجو نمیکرد؛ و وظیفه تحلیل استعلایی را کاوش در فاهمه، به عنوان خالق تصور، برای دریافت بنیادهای مستقل از تجربه میدانست. «مفاهیم و احکام در مورد انسان و فعل و ترک آن، اگر حاوی چیزی باشند که فقط از تجربه برآمده باشد، واجد هیچ ارزش اخلاقی نیستند» (کانت، 1380 الف، 47). از جهان، ما تنها پدیدارها را میشناسیم که به مقولات دوازدهگانه محدود میشود. چون عقل نظری از اثبات یا انکار خداوند ناتوان است، پس الهیات باید بر قانونهای اخلاق استوار شود (محمودی، 1384، 51-81). بدین طریق است که معرفتشناسی کانت به فلسفه اخلاق وی پیوند میخورد. از یک طرف، مبانی معرفتشناسانه کانت، همانند عدم امکان شناخت بودها، با صلحگرایی او هماهنگ است؛ و از طرف دیگر، بین مبانی معرفتشناسانه او با مبانی وی در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی ارتباطی منطقی وجود دارد. در مقابل، همان گونه که اشاره شد، فلسفه سیاسی اسلامی به شدت به تحلیل رفته؛ و کمتر به مسئله صلح به شکل تخصصی پرداخته است؛ و بنابراین ارتباط با مبانی معرفتی برای آن چندان قابلیت طرح ندارد.
مبانی اخلاقی صلح جهانی
بخش تجربی دانش اخلاقی انسانشناسی عملی، و بخش نظری آن اخلاق نام دارد. ضرورت فلسفه اخلاق از دیدگاه کانت را باید در بحث از تکلیف به شکل پیشینی جستجو کرد. هر عمل اخلاقی باید مطابق با وظیفه و از سر وظیفه، نه به دلیل رسیدن به نتیجه، باشد. وظیفهگرایی کانت در مقابل عملگرایی قرار دارد (رورتی، 1384، 20). وظیفه، ضرورت عمل کردن از سر احترام به قانون است؛ و قانون باید نیت را به شکل نامشروط، مطلق و فینفسه رهبری کند. تنها قاعده رفتار قانون طلایی است؛ قانونی که بر اساس آن باید به شکلی رفتار کرد که انتظار عام بودن آن قانون را داشته باشیم. ایمان به خدا از نظر اخلاقی امری ضروری، و بنابراین امری انفسی است (محمودی، 1384، 85-105). پس این فرمان خدا نیست که ما را به رعایت اخلاق ملزم میسازد؛ بلکه این اخلاق است که به امکان وجود یک اراده قدسی دلالت میکند. فضیلت عبارت است از قدرت ادای تکلیف (کانت، 1380 ب، 10). از آنجا که وظیفه را فقط در ابدیت میتوان به طور کامل انجام داد، به جاودانگی منجر میشود (کانت، 1385، 204). نظریه اخلاقی کانت، به عنوان نظریهای مدرن، به دنبال آزادی درونی و خودآئینی و محدود کردن غرائز و شهوات بود. وی مرز آزادیهای بیرونی را در ارتباط با آزادیهای درونی میدانست.
به عقیده کانت، اخلاق محتاج دین نیست؛ چون بر آن تقدم دارد. البته دین اخلاق را زیبا میکند. دین فقط شکل درونی دارد؛ و دین بیرونی بیمعناست (Kant, 1997, 97). دین مساوی با نهاد دین نیست؛ و حکومت نباید در امور نهاد دین دخالت کند؛ ولی حق منفی دارد؛ به این معنا که نباید بگذارد آموزگاران دینی صلح عمومی را تهدید کنند. «دولت بر سازمان روحانیت حق (حاکمیت) دارد؛ اما نه حق قانونگذاری در سازمان داخلی روحانیت» (کانت، 1380 الف، 186). مبنای اخلاق کانتی، اتونومی و غایت بودن است. در واقع، به همه چیز، حتی به دین و خدا، از دریچه چشم انسان نگریسته میشود. کانت به این نکته عنایت ندارد که گاه خرد در امور عمومی و خصوصی احکام متعارضی داراست (محمودی، 1384، 507). نظریه همروی با مبانی کانت در این زمینه مشابهتها و تفاوتهایی دارد. مشابهت آن دو در تقدم احکام عقل عملی است. در آنجا که عقل بتواند حسن و قبح اخلاقی را تشخیص دهد، بر هر گونه حکم دیگری تقدم پیدا میکند. تفاوت این دو دیدگاه آن است که بر اساس کانت از دین بینیاز میشویم. البته، در کشور غایات بحث است که حاکم اعلی همان خداوند است یا نه (محمدرضایی، 1379، 176). این در حالی است که بر اساس دیدگاه نظریه همروی، ادله عقلی و نقلی در تعامل با یکدیگر مددکار هم خواهند بود؛ و بنابراین، بینیازی از دین معنا نخواهد داشت. به خصوص در جایی که عقل احکام متعارض و جدلیالطرفین دارد، چه بسا دین بتواند حل مشکل نماید. شارع مقدس رئیس عقلاست؛ و احکام دینی در راستای عقل و احکام اخلاقی تلقی میشود. اخلاق کانتی خودبسنده است؛ و قاعده طلایی به دین و مناسک دینی نیازی ندارد. اما بر اساس دین اسلام، خداوند با تشریع مناسک جنبههایی از اخلاق که شاید بشر توانایی فهم آن را نداشت را تکامل بخشیده است. التزام به مناسک مذهبی از عقل خود ما برخاسته است (محمدرضایی، 1379، 276-277).
از سویی دیگر، اخلاق کانتی فرمالیستی است؛ و بر اساس قاعده طلایی شخص باید عین کاری را انجام دهد که انتظار دارد طرف مقابل عمل نماید. اما جماعتگرایان که به زمینه اهمیت میدهند اخلاق فرمالیستی را به نقد میکشند. هگل هم از این جهت، نقاد کانت محسوب میشد؛ و به محتوا نیز اهمیت میداد. شوپنهاور در نقد الزام مطلق و تکلیف غیرمشروط کانت معتقد است ورای الزام باید وعد و وعید یا ثواب و عقاب وجود داشته باشد (محمدرضایی، 1379، 275)؛ چیزی که در ادیان الهی نیز وجود دارد. اوامر خداوند گزاف نیست؛ و امید به ثواب و عقاب ارزش اخلاقی اعمال را از بین نمیبرد(محمدرضایی، 1379، 277).
در عین حال نباید از وجه مشابهت دیگر غافل شد. دیدگاههای موجود در فقه شیعی اساساً وظیفهگرایانه هستند؛ و از این جهت با وظیفهگرایی کانت تشابه پیدا میکنند. نظریات فقهی که کمتر بر مصلحت تأکید دارند، وظیفهگراترند؛ و به میزانی که بر مصلحت تأکید کنند به فایدهگرایی (البته در چارچوب شریعت) نزدیک میشوند. از دیدگاه فلسفی نیز برخی معتقدند: «کانت را باید احیا کننده ارزشهای اخلاقی دانست که بعد از رنسانس دستخوش تزلزل شده و در معرض زوال و اضمحلال قرار گرفته بود؛ ولی از سوی دیگر، او را باید یکی از ویرانگران بنیاد فلسفه متافیزیک به حساب آورد» (مصباح یزدی، 1370، 43).
مبانی فلسفه سیاسی صلح جهانی
کانت معتقد است طرح پنهانی در طبیعت وجود دارد که حرکت تاریخی انسان را به سوی تشکیل جامعه جهانی غایتمند میسازد. شاید طرح پنهان طبیعت بیانی دیگر از علت غایی ارسطو باشد (صانعی درهبیدی، 1384 الف، 198). ایده اصلی کانت آزادی است. وی با خوشبینی به بشریت، به تلاش برای صلح، استقرار نظم، عدالت و تأمین پیشرفت بشر اعتقاد دارد. او به عنوان مهمترین فیلسوف عصر روشنگری،[11] به مفهوم صلح غنا و فربهی خاصی اعطا کرد. در تفاوت مبنای اسلامی با مبنای کانتی، خواهیم دید که این مفهوم بر اساس آموزههای عصر روشنگری شأن اومانیستی زیادی دارد (صانعی درهبیدی، 1384 ب، 19). در پارادایم ماقبل مدرن، صلح به معنای «نبود جنگ» وجود داشت، اما انسان محور کائنات نبود و صلح به عنوان یک «حق» برایش وجود نداشت. در عصر مدرن، انسان، بماهوانسان، حقوقی غیرقابل سلب دارد؛ که صلح یکی از آنهاست. بر اساس لیبرالیسم، آدمی حقوقی دارد که نمیشود آنها را مقید و یا از انسان سلب کرد. این حقوق در فلسفة کانت در چهار حق خلاصه میشود: حق بیان واعتقاد (دین)، حق مالکیت (اقتصاد)، حق آزادی (سیاست) و حق تابعیت کشور (هگل، 1378، مقدمه). البته از دیدگاه هگل، «این انسانشناسی، انسانشناسی موهومی است. انسان در فرایند تاریخ به سمت حقوق حرکت میکند. مقتضیات تاریخ است که حقوق را برای انسان می نویسد و نه انسان بما هو انسان» (هگل، 1378، مقدمه). کانت هم میخواست در حوزه فلسفه حقوق از این که آدمی دارای حق صلح است دفاع کند، و هم در حوزه فلسفه سیاسی شکل تحقق حقوق انسان در جامعه و تاریخ نشان دهد. معنای عقلانی صلح یک معنای بشردوستانه (اخلاقی) نیست؛ بلکه یک اصل حقانی است (کانت، 1380 الف، 216). به عقیده کانت، صلح شکل جهانی و بینالمللی دارد؛ به این معنا که یا همگان به حقوق خودشان میرسند یا هیچ کس نمیرسد. از نظر وی، حقوقی همانند آزادی بیان، صلح، و مالکیت ضرورتاً با قانونمندی گره میخورد. پس نمیتوان تصور کرد که مجموعهای از انسانها واجد حقوق باشند، اما قانونی تدوین نکرده باشند. از طرف دیگر، قانون با قدرت تثبیت میشود؛ و بنابراین، آزادی، قانون و قدرت در فلسفه حقوق به هم گره میخورند. جهت جلوگیری از تسلسل عملی و سوء استفاده، قدرت را باید با قانون محدود کنیم؛ همان گونه که خود قانون باید همراه با قدرت باشد.
انسان موجودی خردورز، ایستاده بر گستره طبیعت، جامعهگرا و فردگراست؛ و انسان و جامعه انسانی از نقص به کمال، از توحش به تمدن، و از حالت تضاد به حالت تعادل در راستای آزادی و برابری به سمت صلح پایدار در حال حرکت تدریجی است. جنگ ابزاری برای رسیدن به جامعه جهانی تلقی میشود (دره بیدی، 1384 الف، 117). نهاد بشر با خیر و شر سرشته شده است؛ و خردگرایی وی نه با خواست فرمانروایان آغاز میشود، و نه با اراده آنان پایان میپذیرد. ایدههای پیشینی عقل عملی عبارت است از: آزادی (به عنوان انسان)، برابری (به عنوان تبعه) و استقلال (به عنوان شهروند) (محمودی، 1384، 223-254). آزادی، قانون و قدرت سه بنیاد نظام جمهوری، و قرارداد پایه آن تلقی میشود. هرچند دیدگاههای فلسفه اسلامی مشابهتهایی با فلسفه کانت دارد، ولی مهم آن است که چندان به موضوع صلح نپرداختهاند.
ارکان صلح جهانی
«صلح پایدار» شش پیششرط دارد:
1- در راستای صیانت از صلح واقعی، هیچ پیمان صلحی که در آن، به طور ضمنی دستاویزی برای جنگ در آینده حفظ شده باشد، معتبر نخواهد بود،
2- هیچ کشوری نباید از راه وراثت و مانند آن تحت مالکیت کشور دیگر درآید،
3- ارتشهای ثابت و نیروی مسلح زیر پرچم میبایست به تدریج کاملاً برچیده شوند،
4- هیچ کشوری نباید خود را به واسطه امور برون مرزی خویش مقروض سازد،
5- هیچ کشوری حق ندارد با تمسک به زور در تشکیل یا ادارة کشوری دیگر دخالت کند،
6- به هنگام جنگ نباید عملی (همانند شکستن پیمان و تحریک اتباع) انجام داد که صلح را ناممکن کند (کانت، 1380 ج، 69-73). سه شرط قطعی صلح پایدار عبارت است از: جمهوری بودن قانون اساسی، فدراسیون دولتهای آزاد و حق جهانشهری (کانت، 1380 ج، 78-91).
چون این آرمان تاکنون به شکل کامل تحقق پیدا نکرده است، همواره بشر میتواند بین تئوری و عمل، نومن و فنومن و نیز بین تجربه و ایده فرق بگذارد. ایده هیچ وقت عین داده حسی تجربی نیست؛ و همواره میان ایده و حس فاصله است (کانت، 1384 ، 154). در فلسفه کانت، صلح پایدار و جهانی و آزادی بشر ایده نهائی است. کانت در جمهوری خودش تبدیل دینهای تاریخی را به یک دین واحد عقلانی خواستار بود؛ ولی در عین حال میدانست که با هیچ تئوری اقتصادی همراهی ندارد. جان استوارت میل که پس از کانت یکی از متفکران لیبرال مطرح بود، به این نقص پی برده بود. او در صدد بود حکومت جمهوری را حکومتی حداقلی، با یک نوع نظم اقتصادی همراه سازد. به عبارت دیگر او آزادی را در قالب اقتصادی به شکلی مشخص تعریف میکرد. به اعتقاد مارکس، امکان ندارد بدون سخن از برابری اقتصادی از آزادی سخن گفت؛ چون پیش شرط آزادی عدالت است؛ و اگر در ساختار اقتصادی تعدیلی حاصل نشود، آزادی بدون معنا خواهد بود.
نیکفر به درستی اشاره میکند که کتاب صلح پایدار بر اساس استدلال نگاشته نشده است (نیکفر، 1383، الف). به اعتقاد وی، کانت درک غیر دینی از صلح داشت؛ و تفاوتگذاری موسایی بین حق و باطل مشتق از الهیاتی است که جنگ را تجویز میکند (نیکفر، 1383، ب). از دیدگاه کانت، برنامه صلح اگر سکولار نباشد به جنگ منجر میشود (نیکفر، 1383، الف).
حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه مالک اشتر را به صلح ترغیب میکند: «لا تدفعنّ صلحاً دعاک الیه عدوّک ولله فیه رضیً، فإنّ فی الصلح دعةً لجنودک، و راحةً من همومک و أمناً لبلادک»؛ «و از صلحی که دشمن تو را به آن میخواند و رضای خدا در آن بود، روی متاب که آشتی سربازان تو را آسایش رساند؛ از اندوههایت برهاند؛ و شهرهایت ایمن ماند» (امام علی، 1382، 416).
برخی از فقهای معتقد به ولایت فقیه، بر خلاف نظر مشهور، معتقدند جهاد ابتدایی به امام معصوم (ع) اختصاص ندارد: «جهاد ابتدائی و وجوب آن چنان که گفتهاند، مشروط به وجود امام است. اما علی الاقوی، امام منحصر به امام معصوم نیست؛ وامام عادل کافی است که طبعاّ شامل فقیه جامعالشرایط نیز میشود» (منتظری، 1379، 38).
جالب آن که برخی دیگر، همانند آیتالله ابوالقاسم خویی، در حالی که به ولایت فقیه اعتقادی ندارند، به جهاد ابتدایی در زمان غیبت کبری معتقدند: «و من الطبیعی ان تخصیص هذا الحکم بزمان موقت و هو زمان الحضور لاینسجم مع اهتمام القرآن و امره من دون توقیت فی ضمن نصوصه الکبیره» (تبریزی، 1410 ق، 363-366). استاد مرتضی مطهری در این بین، هرچند ماهیت جهاد ابتدایی را نوعی دفاع میداند، ولی معتقد است توحید جزء حقوق انسانهاست؛ و «با مشرکین میتوانیم بجنگیم به خاطر این که ریشه فساد را بکنیم» (مطهری، 1357، 51). نتیجه فقره اخیر آن است که برای نابود کردن شرک باید به جهاد ابتدایی متوسل شد. البته، نگارنده این سطور در نوشتاری دیگر به دو مسئله پرداخته است: اولاً جهاد ابتدایی تنها به دولتهای دینستیز اختصاص دارد؛ و بنابراین دولتهای سکولار امروزین را شامل نمیشود. دوم آن که جهاد و دیگر اعمال حکومتی معصومان (ع) هنجار زمانه بوده است (Haghighat, 2010, 205-218).
حکومت جمهوری و صلح جهانی
از دیدگاه کانت، حکومت جمهوری - شکلی از حکومت که در آن، قانون، محور زندگی انسانهاست- به این علت ضروری است که صلح پایدار جهانی را تضمین میکند. به عبارت دیگر، حکومت جمهوری بینالمللی مقدمه صلح جهانی است. حکومت انتخابی یا دموکراتیک نوعی از حکومت جمهوری تلقی میشود. ویژگیهای جمهوری از نظر کانت عبارتند از:
1- چون غایت و هدف جمهوری پاسداری از آزادیهای اجتماعی است، نباید دیگران را وادار کند که به شکل یکسان تفکرکنند.
2- جمهوری نباید وارد حریم خصوصی افراد شود؛ زیرا فلسفه پیدایش جمهوری، آزادی اجتماعی است. مقولات دینی و مناسبات اقتصادی در محدوده حریم خصوصی قرار دارد. دولت نباید در مسائل اقتصادی افراد دخالت کند، مگر در شرائط بحرانی. البته، کانت در این خصوص توضیحات زیادی نداده است.
3- جمهوری حکومت خوداصلاح است. حکومت جمهوری حکومتی انتخابی است؛ اما از نظر بر افتادن دیگر انتخابی نیست؛ و شورش به اندازه استبداد جرم و خلاف قانون است. شورشیان به اندازه مستبدان قانون را میشکنند. شورش حداقل دو نتیجه نامطلوب دارد: تثبیت نشدن قانون و سست شدن قانون. مردم فقط میتوانند ابراز و اظهار عقیده نمایند.
نظریه کانت، همانند دیگر لیبرالها، نمیتواند شرایط بحرانی را توضیح دهد. پوپر نیز در جامعه باز و دشمنان آن ابتدا انقلاب و شورش را در دو مورد تجویز میکند: جائی که حکومت استبدادی شود؛ و جایی که به برپایی حکومت دموکراتیک نیاز باشد (پوپر، 1380، 908-912). ولی او در جای دیگر مینویسد انقلاب اقدامی است که نتیجهاش را نمیتوان پیشبینی کرد؛ چون محاسبهپذیرنیست، و مردم باید رفتار عقلانی در پیش گیرند (پوپر، 1380، 950-955). وی نتایج انقلاب فرانسه را منفی ارزیابی میکند (Kant, 2006, 284-285). به عقیده وی، انقلاب فقط در صورتی خوب است که حکومت بر اساس اراده عمومی عمل نکند. از دیدگاه کانت، حتی اگر دولت قرارداد اولیه را نقض کرده باشد، مردم حق قیام ندارند؛ بلکه میتوانند دستههایی را تشکیل دهند و شاید مدتی در هرج و مرج به سر برند. سر این مطلب را باید در این نکته جستجو کرد که حاکم در برابر اتباع خود فقط حق دارد، نه تکلیف. بنابراین، افراد تنها دارای حق شکایت هستند، نه حق مخالفت و آشوبگری (کانت، 1380 الف، 176-177). نیکلسون دیدگاه کانت در این زمینه را متناقض میداند. او نمیتواند به خوبی شرایط جنگ و اعلان کننده آن را توضیح دهد (محمودی، 1380 الف، 314).
4- حکومت جمهوری حکومت جهانی است. امکان تحقق یک جمهوری در یک منطقه وجود ندارد؛ چرا که جمهوری بازی همه یا هیچ است. اگر جمهوری در یک منطقه محدود شود، از طرف حکومتهای دیگر مورد اذیت قرار میگیرد. به اعتقاد کانت، حکومت انتخابی ضرورتاً تنها شکل جمهوری نیست؛ و حتی حکومت استبدادی نیز میتواند چنین محتوائی داشته باشد. به اعتقاد وی، همه مستبدان بد نیستند؛ و در حکومت انتخابی هم امکان دارد فرد انتخاب شده بعد از انتخاب شدن ظلم روا دارد. برعکس، کسی ممکن است به زور به حکومت برسد و مردم را بر اجرای قانون وادار کند. کانت در تعارض بین انتخاب کردن و سعادت معتقد است حکومت نباید نسبت به سعادت تعهد داشته باشد. او انتخاب کردن را به سعادتمندی ترجیح میدهد.
از نظر کانت حکومت جهانی جمهوری طی سه مرحله حاصل میشود:
1- تشکیل نظام جمهوری در تمامی کشورها،
2- برقراری مناسبات قانون بینالملل بین همه کشورهایی که دارای جمهوری هستند (نظریه تدوین حقوق بینالملل)،
3- اجرای قانون بینالمللی به وسیله قدرت بینالملل (کانت، 1380 ج، 82).
در مرحلة نخست، نظم قانونی در هر کشوری برقرار میشود؛ در مرحلة دوم، حقوق و قوانین بینالملل بر روابط دولتها حاکم میشود؛ و بالاخره، در مرحله سوم و نهایی نظمی جهانگیر و جهان- میهنی فرا میرسد. پيششرط تحقق وضعيت جهانوطنى تشكيل فدراسيون صلح است. كانت ترجيح مىداد كه به جاى يك دولت حاكم جهانى، فدراسيونى از جمهورىها تشكيل شود. زيرا معتقد بود كه در دولت واحد جهانى مسايلى بهوجود مىآيد كه موجب از بين رفتن آزادى مىشود. براى مثال، اين كه دولت جهانى به دست کدام فرد يا افرادی كنترل مىشود بسيار اهميت دارد. هگل در موضعگيرى منفى كانت نسبت به دولت واحد جهانى و تمثيل آن به عنوان قبرستان آزادى مىگويد روبسپير و ترورهاى آن مرحله از انقلاب فرانسه موجب از بين رفتن آزادى شد. بنابراين، جمهورىهاى كوچك ضامن حفظ آزادى نيستند. گرچه كانت از سن پير ايده فدراسيون جهانى را اخذ كرده است اما اين گروه از كشورها در قالب فدراسيون مبادرت به جنگ مىكنند.
به نظر هگل تشكيل فدراسيون هيچ ملازمهاى با برقرارى صلح ندارد. در درون فدراسيون هم دشمنى ميان كشورها پديد مىآيد. هگل با ايده «حق جهانوطنى» كانت موافق نيست. استدلال هگل در اينجا بدين شكل است كه ارتباط دو كشور فقط به منظور تجارت نيست؛ گاهى به دلايلى غير از تجارت - مانند ارزشهاى جمهور - انگيزه برقرارى اتحاد ميان دو كشور به وجود مىآيد و اين انگيزه ممكن است جنگ را در نظر يك كشور همپيمان سودمند جلوه دهد. هگل در آسيبشناسى تئورى كانت اشكال اصلى فكر وی را نقض فلسفه اخلاق مىداند. به نظر هگل، كليت فلسفه اخلاق كانت دستگاهى صورى و فاقد محتواست. به نظر او، كانت متفكرى واقعبين نيست؛ و نمىتواند روابط ميان كشورها را بهدرستى درك كند؛ روابطى كه پيچيدهتر از گمان او به نظر میرسد. هگل هم چنين بيان مىكند كه صلح همواره مطلوب تلقى نمىشود؛ بلكه گاهى قدرتمندان تنها به اين دليل خواهان صلح هستند كه ارتباط ناعادلانه موجود را حفظ كنند. بنابراين آرمان صلح بايد در كنار آرمانهاى ديگر سنجيده شود. اين بدان معنى است كه صلح ارزش مطلق ندارد. هگل معتقد بود كه جنگ رخدادى طبيعى است و نبايد تصور كرد كه از زمين رخت بر مىبندد. او معتقد است كه اين واقعيت را بايد پذيرفت و نبايد با پردازش ايدهاى آرمانى خواهان از بين بردن آن بود.
رهيافت جهان وطنى نسبت به مساله جنگ و صلح از ديدگاههاى مختلف نقد شده است. اكثر ليبرالها خواهان دولت جهانى نيستند، بلكه سازمانهاى جهانى با اهداف محدود را مطلوب مىدانند. رئاليستها نيز معتقدند كه نمىتوان سازمانهاى جهانى موفق تأسيس كرد؛ چون دولتها رقيب يكديگر محسوب مىشوند و تحقق آرمانهاى جهانوطنى ناممكن است. ماركسيستها (از جمله لنين و استالين) ديدگاه جهانوطنى را نقد مىكنند. اين در حالى است كه برخى ماركسيسم را نوعى ديدگاه جهانوطنى مىدانند. در قضاوت بين اين دو ديدگاه متضاد بايد گفت كه درواقع ماركسيستها به دنبال انترناسیونالیسم[12] هستند كه با جهانوطنی[13] تفاوت دارد. اصطلاح اخير در ادبيات ماركسيستى داراى بار ارزشى منفى است. جهانوطني را كانت به منظور اشاره به تجارت جهانى و نوعى سرمايهدارى وضع كرد؛ وضعيتى كه ماركسيستها آن را رد مىكنند. کانت خود را نه اهل پروس، بلکه شهروند جهانی میدانست؛ و دین مدنی او نیز، همانند جیمز مدیسون و توماس جفرسون و دیگران، شکل جهانوطنی داشت (Kuehn, 2001, 384-385).
مباحث کانت راجع به صلح در عصر روشنگری از اهمیت خاصی برخوردار بود؛ اما وقتی از دیدگاه امروزین به آن نگاه میکنیم نوعی بساطت در آن مشاهده مینماییم. کانت نسبت به مسائلی همچون جنگهای پیشگیرانه و پیشدستانه و یا ناسازههای لیبرالیسم در خصوص صلح پاسخی ندارد. به طور مثال، به نظر مىرسد ليبرالیسم با ناسازهای روبهرو است: از سويى ليبراليسم بيشتر به توسعه عدالت درون يك كشور و حقوق و نهادهاى داخلى آن محدود مىشود؛ و از سوى ديگر اين محدوديت را به جامعهاى خاص منتسب نمىكند و حاوى يك ادعاى كلى مبنى بر قابليت كاربرد در هر كشورى است. البته هواداران رهيافت ليبرال به تناقضنماى مذكور پاسخهایی دادهاند.
حق بشر و صلح جهانی
در ارتباط با دیگری است که «حق» معنا پیدا میکند. هر ضرورت اخلاقی یک الزام محسوب میشود. الزام میتواند خارجی (از طرف اراده شخص دیگر) یا داخلی باشد. «حق» مجموعه الزامهای خارجی تا آنجاست که فراگیر باشد. به بیان دیگر، حق عبارت است از مجموعه شرایطی که به موجب آن گزینش یک نفر میتواند طبق قانون کلی اختیار با گزینش فرد دیگری متحد شود (کانت، 1380 الف، 66). ملاک و مرز حقوق انسانها قانون است. قانون، دستوری که ضرورت یک عمل را بیان میکند، میتواند به علم اخلاق یا علم حقوق مربوط باشد. چون انسان غایت ذاتی دارد، اگر نسبت به تکالیف خود نسبت به دیگران قصور کند، به انسانیت خود ضربه زده است (محمودی، 1384 ، 109-142).
از دیدگاه کانت، حقوق انسانها با حکومت جمهوری، و با مباحث اخلاقی و حقوقی، پیوند دارد. انسان اخلاقی باید انسان جمهوریخواه هم باشد. همان گونه که اشاره شد، در انسانشناسی قدیم بحث درباب «حق» مطرح نبود؛ و بنابراین، حق جمهوری و همچنین تدوین نظریه حقوق و چگونگی تحقق آن نیز معنا نداشت. حکومت جمهوری حکومتی است که آزادیهای انسانها را در برابر یکدیگر تحقق میبخشد.
هرچند اصطلاح جدید «حقوق بشر» به بعد از جنگ جهانی دوم مربوط میشود، اما حقوق بشر امروزی، حتی در ادبیات لیبرالی، فربهتر از حقوق بشر مطرح شده توسط کانت است (نیکفر، 1383ب). مارکس هم معتقد بود حقوق بشر کانتی خودخواهانه و مربوط به فرد جدا شده از جمع است. مایکل والزر – که از متفکران جماعتگرا[14] محسوب میشود – در کتاب فربه و نحیف، از اصطلاح «اخلاق نحیف»، اخلاق مبتنی بر اصول عام و جهانشمول؛ و از اصطلاح «اخلاق فربه»، اخلاق غنی شده به وسیله سنت، تاریخ و فرهنگ را قصد میکند. او حقوق بشر نحیف را حداقلی[15]، و حقوق بشر فربه را حداکثری[16] مینامد. لیبرالها جهانشمولی را جزء مقوم حقوق بشر میدانند؛ و بنابراین نمیتوانند حقوق بشر غیر جهانشمول را مجموعه حقهای بشر، به واسطه بشر بودن، بدانند. به اعتقاد آنها، اگر حقوق بشر بخواهد به وسیله فرهنگ یا سنت تخصیص خورد، امکان داوری از بیرون از بین خواهد رفت؛ و بنابراین هر ضد حقوق بشری، به این دلیل که با فرهنگ و سنت نسبی شده، چه بسا به عنوان حقوق بشر معرفی شود. حقوق بشر بر اساس نظریه همروی با حقوق بشر جماعتگرایان این اشتراک را دارد که هر دو، بر خلاف اخلاق و حقوق بشر نحیف لیبرالی، به منبعی برای فربه کردن حقوق بشر نیاز دارند. البته، مبنای غنی کردن در مکتب جماعتگرایی سنت است؛ ولی در نظریه همروی میتواند سنت یا دین باشد. بر اساس نظریه همروی، حقوق بشر میتواند با دین (اسلام) نسبت برقرار کند؛ چرا که تعاملی فعال بین دو حوزه ادله فرامتنی/ متنی، عقلی/ نقلی، و فلسفه سیاسی/ فقه سیاسی برقرار است. بر این اساس، حقوق بشر به شکل کلی عام و جهانشمول نیست؛ چون همان گونه که جماعتگرایان معتقدند زمینههای زندگی بشر در تعیین حقوق ایشان نقش مهمی بازی میکند (حقیقت، 1391).
نتیجه
بین مبانی و آرای کانت و دیدگاه اسلامی، با تأکید بر نظریه همروی، میتوان مشابهت ها و تفاوتهایی را ملاحظه نمود. مشابهت های آن دو عبارتند از:
- هرچند فقه شیعی وظیفه گراست، و از این جهت به فلسفه اخلاق کانت شباهت دارد، ولی منشأ تکلیف در کانت امر مطلق، و در اسلام اوامر خداوند است؛
- فلسفه اسلامی نیز در مبانی فلسفه اخلاق به مبانی کانتی نزدیک است؛
- دیدگاه کانت و نظریه همروی، همانند برخی دیگر از دیدگاههای اسلامی و شیعی، بر صلحگرایی و حکومت جمهوری (دموکراتیک) تأکید دارند؛
- نظریه همروی با جهان وطنی (کانتی) بیشتر از انترناسیونالیسم (مارکسیستی) سازگاری دارد؛
- نظریه همروی به دلیل تأکید بر مسائل زیر با دیدگاه کانت همگرایی دارد: دیدگاه نسبت به دوگانه بودن ذات انسان، جایگاه مبانی معرفتی و اخلاقی در مقوله صلح، عقلگرایی و تأکید بر حجت بودن عقل عرفی، اختصاص جهاد ابتدایی به حکومتهای دین ستیز (و نه سکولار)، اصل احترام به قراردادهای بینالمللی و تحدید مسئولیتهای فراملی توسط آنها، ایدئال نبودن مرزهای بین المللی (در عین پذیرش آن در شرایط کنونی)؛
در عین حال، تفاوتهای مهمی بین دیدگاه کانت و دیدگاه اسلامی در این بین وجود دارد:
- در حالی که نظریه صلحگرایی کانت با دستگاه معرفتی، اخلاقی و فلسفه سیاسی وی هماهنگ است، فلسفه سیاسی اسلامی به خودی خود نحیف است و بنابراین سؤال از ارتباط با مبانی معرفتی چندان جایگاهی ندارد. در بین نظریههای موجود در فقه سیاسی هم آرای واحدی به چشم نمیخورد. قرائتهای بنیادگرایانه اسلامی به دلیل تأکید بر خشونت و جنگ، اساساً با صلحگرایی کانتی مشکل دارند.
- مبنای صلحگرایی کانتی اومانیسم و سکولاریسم (عدم نیاز به دین در حوزه امور اجتماعی و سیاسی) است؛ در حالی که در نظریه همروی همچنان نیاز به دین، بالاخص در آنجا که عقل حکمی ندارد یا احکام جدلی الطرفین صادر میکند، احساس می شود.
- صلح در دیدگاه کانت، بر خلاف دیدگاههای مشهور اسلامی، یک «حق» است؛ کانت وظیفه گرا و دیدگاههای عقلگرایانه اسلامی، به تبعیت از ارسطو، فضیلتگرا هستند؛
- جهاد ابتدایی که در نظر مشهور فقهای اسلامی امری پذیرفته شده است (و مشهور شیعه آن را مختص زمان حضور میداند) در تعارض با صلح پایدار کانت قرار میگیرد؛
- نظریه همروی و جماعتگرایی در نقد فرمالیسم کانتی به محتوا و زمینه اهمیت بیشتری میدهند؛
- حقهای انسانی در نظر کانت همانند حقوق بشر دیگر لیبرالها نحیف است؛ در حالی که حقوق بشر در نظریه همروی توسط سنت (همانند نظریه جماعتگرایان) و دین فربه میشود.
منابع فارسی و عربی
- امام علی (1382)، نهج البلاغه، انتشارات اسوه، ترجمه محمد دشتی، چاپ اول.
- پوپر، کارل (1380)، جامعه باز ودشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم.
- تبریزی، میرزا جواد (1410 ق)، منهاج الصالحین، ج 1، قم، مهر.
- حقیقت، سیدصادق (پاییز و زمستان 1391)، «دین و حقوق بشر نحيف و فربه»، مجله حقوق بشر، ش 14.
- ------------- (14 مرداد 1387) ، «راه سوم: دیدگاه حداکثری، حداقلی و همروی به فقه سیاسی»، مجله شهروند امروز.
- رورتی، ریچارد (1384)، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ (و نگار نادری)، تهران، نشر نی.
- صانعی دره بیدی ( 1384، الف)، منوچهر، رشد عقل، تهران، نقش و نگار.
- ---------- (1384، ب)، جایگاه انسان در اندیشه کانت، تهران، انتشارات ققنوس.
- کانت، ایمانوئل (1380، الف)، فلسفه حقوق، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، نقش و نگار.
- ---------- (1380، ب)، فلسفه فضیلت، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، نقش و نگار.
- ---------- (1380 ج)، صلح پایدار، ترجمه محمد صبوری، تهران، نشر به باوران.
- ---------- (1384)، معنای تاریخ کلی درغایت جهان وطنی، ترجمه وشرح منوجهرصانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش ونگار.
- ---------- (1385)، نقد عقل عملی، ترجمه انشاء الله رحمتی، تهران، نورالثقلین.
- محمدرضایی، محمد (1379)، تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
- محمودی، سیدعلی (1384)، فلسفة سیاسی کانت، تهران، نگاه معاصر.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1383)، جنگ و جهاد در قرآن، قم، مؤسسه امام خمینی.
- -------------- (1370)، آموزش فلسفه، ج 1، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- -------------- (5/3/1380)، روزنامه آفتاب یزد.
- مطهری، مرتضی (1357)، جهاد، قم، صدرا.
- منتظری، حسینعلی (1379)، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج 1، ترجمه محمود صلواتی، تهران، سرایی.
- نیکفر، محمدرضا (1383، الف)، «مفهوم صلح»، نگاه نو، ش 63، آبانماه.
- ---------- (1383، ب)، «کانت و مسئله صلح پایدار»، نگاه نو، ش 64، بهمنماه.
- هگل، ف. و (1378)، عناصر فلسفه حق، ترجمه مهبد ایرانیطلب، تهران، پروین.
References
- Guyer, Paul (2006), Kant, London and New York, Routledge.
- Haghighat, Seyed Sadegh (2010), "Jihad from a Shi'a Hermeneutic Perspective", in: Bas de Gaay Fortman (and others) (Editors), Hermeneutics, Scriptural Politics, and Human Rights: Between Text and Context, Palgrave Macmillan.
- Kant, Immanuel (1997), Lectures on Ethics, U.K., Cambridge University Press.
- Kuehn, Manfred (2001), Kant: A Biography, U.K., Cambridge University Press.
Abstract:
World peace is a situation in which all men and women, groups and nations enjoy their own rights based on human dignity, and try to shape their destiny by avoiding war and violence. Immanuel Kant, as "The Father of Liberalism", has a systematic theory about world peace. Though, it seems that there is no consistency between Islamic theories on peace and war in both Islamic political philosophy and political jurisprudence (fiqh). In short, similarities between Kantian and Islamic points of views in this regard are superficial, while the differences are fundamental.
Key Words:
World peace, Kantian political philosophy, Islamic political philosophy, Islamic political jurisprudence (fiqh), epistemology, republic
[1] . محقق حوزوی و عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید (www.s-haghighat.ir).
[2] . noumenon
[3] . phenomenon
[4] . The Golden Rule
[5] . confluence theory
[6] . textual reasoning
[7] . meta-textual reasoning
[8] . به طور مثال، آیتالله محمدتقی مصباح به صراحت از جهاد ابتدایی، حتی اگر در زمان رسول خدا (ص) تحقق پیدا نکرده باشد، دفاع میکند: «جهاد ابتدایی در اسلام از ضروریات فقه اسلامی است. آنچه بیشتر انگیزه شده تا امروز برخی افراد در جواز جهاد ابتدایی تشکیک روا دارند، خودباختگی در برابر فرهنگ غرب است. تنها ارزش اصیل و مطلق انسان وصول او به کمال نهایی است. حتی اگر ثابت شود پیامبر جهاد ابتدایی نداشتند، باز در جواز آن تشکیک راه نمییابد. همه انواع جهاد در اسلام جنبه دفاعی دارد؛ با این تفاوت که متعَلق دفاع مختلف میشود. بر اساس معنای اصطلاحی و رایج دفاع، نمیتوان جهاد ابتدایی را مصداق دفاع دانست. آنچه مهم است و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد، جواز جهاد ابتدایی در اسلام است، خواه آن را دفاع بنامیم و خواه جهاد ابتدایی. فلسفه جهاد ابتدایی احقاق یک حق عظیم و برتر است که که خدای متعال بر جمیع بندگان خود دارد». (مصباح یزدی، 1383، 139-149 و 151-154).
[9] . «اگر مى خواهيد در اين كشور زندگى كنيد، بايد حكومت اسلامى را بپذيريد، و لو اين كه حكومت به زور متوسل شده باشد. هر كس كه مخالف حكومت اسلامى باشد، محكوم است و بايد با آن مبارزه كرد، حتى اگر در اين راه تنها يك نفر در كشور باقى مانده باشد» (مصباح یزدی، 1380).
[10] . نگارنده در همایش چهارم حقوق بشر دانشگاه مفید (1386) در مقالهای تحت عنوان «اسلام و حقوق بشر نحیف و فربه» با استفاده از نقد جماعتگرایان به لیبرالها سعی نمود در راستای غنیسازی حقوق بشر توسط سنت و دین گامی جدید بردارد (حقیقت، 1391).
[11] . The Enlightenment
[12] . internationalism
[13] . cosmopolitanism
[14] . communitarian
[15] . minimalist
[16] . maximalist