مصاحبه ها و یادداشتها

راه چهارم روشنفکری؟

«راه چهارم» از نظر مفهومی و طبقه ­بندی ابهام دارد، و متفکران کلیدی ­اش مشخص نیستند

راه چهارم روشنفکری؟

سید صادق حقیقت

سیاست نامه، ش 2 و 3 (فروردین و اردیبهشت 95)

شماره اول مجله «سیاست ­نامه» در دیماه 1394 بارقه­ ای از امید نسبت به رویکردی نو در تأملات سیاسی با محوریت اندیشه سیاسی دکتر سیدجواد طباطبایی پدید آورد. در خصوص نام­گذاری این مجله به «سیاست­ نامه» و خط فکری آن، دو یادداشت از سردبیر و صاحب امتیاز محترم به چشم می­خورد. این دو نوشته از دو جهت می­تواند مهم باشد: اول این که دریچه­ ای نو به مطالعات سیاسی در ایران باز می­ کند؛ و دوم آن که بر آن است راه چهارمی در روشنفکری ایرانی، با مفروض گرفتن عقیم بودن سه راه قبل (سنت­ گرایی، تجددگرایی و آمیزه سنت­ گرایی و تجددگرایی)، «تأسیس» کند. این مدعا مبتنی بر تحلیل­ های پیشین در مجله مهرنامه است؛ از جمله این که تبار استبداد دینی را باید در جریان اصلاح دینی جستجو کرد. ضمن ارج نهادن به چنین همت والایی، سؤالاتی در این باره به شرح ذیل به ذهن می­ رسد:

1- مراد از اصطلاح «سیاست­ نامه» در این­جا چیست؟ دو احتمال وجود دارد: یکی این که مراد سیاست­ نامه اصطلاحی- یعنی سیاست ایرانشهری که قسیم شریعت­ نامه و فلسفه سیاسی است – باشد؛ و دوم آن که معنای لغوی- نوشته ­ای در باب سیاست- اراده شود. جایگاه مقاله دکتر طباطبایی احتمال اول را تأیید می­ کند، خصوصاً آن­جا که می­ گوید: «به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، ...در حالی که تاریخ ایران در استعاره ­های ادب فارسی ادامه پیدا کرد» (ص 49). یادداشت آقای زارع، اما، تصریح به این مطلب دارد: «بازگشت به ایرانشهر». سؤالی که در این­جا وجود دارد این است که به واقع با مجله­ ای روبرو هستیم که هدف خود را احیای سیاست ایرانشهری، سیاست ­نامه و اندرزنامه قرار داده است؟ آیا همین راه است که «پیشکسوت» آن محمدعلی فروغی است و توسط اساتیدی همچون آدمیت و طباطبایی و حائری و فیرحی بناست دنبال شود؟ این راه چه نسبتی با ترجمه پژوهش ­های اصیل و دست اول ادبیات غرب (با پرهیز از غربی شدن؟) (ص 8) پیدا می­ کند؟ اگر سیاست­ نامه قسیم فلسفه سیاسی و شریعت ­نامه باشد، چگونه می­ تواند به هگلیسم و لیبرتاریانیسم و دیگر مکاتب «فلسفه سیاسی» در همین شماره بپردازد؟ اگر اولویت اصلی دکتر طباطبایی تاریخ اندیشه و فلسفه سیاسی باشد، چگونه می­ تواند کوشش وی در این­جا در سیاست ­نامه منحصر شود؟ مقالات همین شماره سیاست ­نامه به فلسفه سیاسی اشبه است تا به سیاست ­نامه قسیم فلسفه سیاسی و شریعت­نامه!

2- مسئله مهم دیگر این است که اگر دکتر طباطبایی محور علمی این مجله است، نمی­ تواند پروژه روشنفکری داشته باشد. بر اساس شناختی که بنده از ایشان دارم، هرگز دغدغه پروژه روشنفکرانه نداشته ­اند، و از این گونه برچسب­ها احتراز می­ جسته ­اند. کار دکتر طباطبایی تاریخ اندیشه است، نه پروژه روشنفکری. اگر ایشان تصریح کنند که پروژه جدید روشنفکری با این شرح آغاز کرده ­اند، باید گفت با طباطبایی جدیدی روبرو هستیم (امری که بعید به نظر می­رسد).

3- حال باید دید مقصود از «راه چهارم روشنفکری» چیست. راه چهارم با کلیدواژگانی همچون «ایجاد مصلحت عمومی در کنار حوزه خصوصی» در مقابل «طریقت­نامه» (؟) معرفی شده است (ص 19). این مقدار علاوه بر ابهام، نشان نمی­ دهد که چگونه در مقابل سنت­ گرایی، تجددگرایی و آمیزه آن دو (راه اول تا سوم) قرار می­ گیرد. به واقع، همه کسانی که در گروه چهارم قرار دارند «تأسیسی»اند، و هیچ یک از سه گروه قبل تأسیسی نیستند؟ منطق تقسیم ­بندی راه­ های چهارگانه روشنفکری مشخص نیست. اقسام نام برده شده نه جامعند، و نه مانع. اقسام هم تداخل زیادی دارند. بعید است خود روشنفکران ایرانی به چنین طبقه ­بندی رضایت دهند.

4- در مرحله بعد باید دید چه کسانی در گروه چهارم قرار دارند، و آیا وجه مشترک آن­ها می­ تواند گر­ه ای از فهم ویژگی­های «راه چهارم روشنفکری» بگشاید یا نه. بر اساس یادداشت آقای قوچانی، پیشکسوت راه چهارم فروغی است، و اندیشمندانی همچون آدمیت، مهدی حائری، محمدحسین طباطبایی، شهابی و دکتر طباطبایی در آن جای می­ گیرند؛ و اساساً دو حوزه دارد: حوزویانی که مبنای خود را نه کلام، عرفان، تفسیر و حتی فقه، بلکه اصول فقه قرار داده ­اند (مثل علامه بهبهانی، شیخ انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و نایینی)؛ و دانشگاهیانی که قصد «تأسیس تجدد» دارند، مثل دکتر طباطبایی. نحله اول توسط کسانی مثل دکتر فیرحی دنبال می­شود (ص 19-20).

در این ارتباط، چند نکته مبهم وجود دارد: اولاً اصول فقه بدون فقه و کلام بی ­معناست. ظاهراً تصور صحیحی از اصول فقه در این­جا وجود ندارد که مثل وحید بهبهانی در کنار علامه نایینی و دکتر طباطبایی ذکر شده است. ثانیاً، بین افراد نام برد شده وجه مشترکی نمی­ توان یافت که راه چهارم روشنفکری با آن شناخته شود. بسیاری از افراد مذکور دغدغه تجدد نداشته ­اند. دکتر فیرحی که در صدد است ظرفیت­ های دموکراتیک فقه سیاسی را برجسته کند، منطقاً باید در گروه سوم (ترکیب سنت و تجدد) قرار می ­گرفت، نه در گروه چهارم. اگر دو ویژگی مهم و متمایز کننده نواندیشی دینی از روشنفکری دینی سکولار نبودن و اعتبار فقه (سیاسی) باشد، فیرحی نواندیش دینی است، و علی­ الاصول نمی ­تواند با راه چهارم روشنفکری همراه باشد. نایینی نیز در صدد جمع سنت و تجدد بود. به صرف این که دکتر طباطبایی از آقای فروغی نامی برده، نمی­ توان گفت یک دغدغه داشته ­اند. پس، نه راه طباطبایی تداوم فروغی است، و نه علامه طباطبایی به پروژه فروغی و دکتر طباطبایی کمکی رسانده است.

5- مسئله دیگر این است که مقصود و تعریف از واژگانی همچون سیاست­نامه، سنت ­گرایی، ایدئولوژی و روشنفکری چندان مشخص نیست. هر کدام از این واژگان چندین معنا دارد، که در این­جا به آن­ها توجه نشده است. علاوه بر این، گروه اول سنتی هستند، نه سنت ­گرا (traditionalist). آیا در مثل دکتر شریعتی رگه ­های متجددانه وجود ندارد که در گروه اول قرار گرفته است؟ شریعتی نه سنتی است، نه سنت ­گرا.

در مجموع، باید گفت تأمل در حوزه سیاست ­نامه و مطالعات سیاسی امری مبارک است و باید کوشش مسئولان محترم این مجله را ارج نهاد؛ اما «راه چهارم روشنفکری» چند مشکل اساسی دارد: اولاً از نظر مفهومی و طبقه ­بندی مبهم است؛ ثانیاً متفکران کلیدی و محوری ­اش مشخص و هم­سنخ نیستند. ثالثاً معلوم نیست، به واقع، چنین نیتی در تأسیس و تداوم «راه چهارم» وجود داشته باشد. بر اساس نظریه گرامشی در خصوص روشنفکری ارگانیک، این امکان وجود داشت که به شکل روشن گفته شود این طیف از روشنفکری حامی طبقه تکنوکرات­هاست. در این صورت، باز ابهام از مفاهیم و مؤلفه­ ها و کیفیت کنار هم قرار گرفتن متفکران اصلی این جریان ضروری بود. 

2888 مرتبه بازدید
در حال ارسال...