اصولگرایی مفهوم روشنی نیست
اصولگرایی مفهوم روشنی نیست
مجله نسیم بیداری، ش 53 (آبان 1393)
- بحث ما در این شماره بررسی آینده سیاسی جناح اصولگراست. اما به نظر میرسد قبل از ورود به این بحث، باید درباره نوع تقسیمبندی جریانهای سیاسی کشور بحث کنیم. به نظر شما با چه معیارهایی میتوان برای جناحهای فکری و سیاسی در کشور را شناسایی کرد؟
جریانهای فکری- سیاسی در ایران بر اساس ۵ شکاف متقاطع قابل ترسیم هستند. اول، شکاف سکولار و دینی است. بعضی از جریانها به دو معنا سکولارند: یکی اینکه دین را از سیاست جدا میدانند، و دیگر آن که نهاد دین و روحانیت را از دولت جدا میدانند. در مقابل، جریان دینی قرار دارد که هم معتقد است دین از سیاست جدا نیست و هم اعتقاد دارد که نهاد دین و روحانیت از نهاد دولت جدا نیست. شکاف دوم شکاف بین راست و چپ اقتصادی است. چپ اقتصادی به این معنا، شامل کسانی است که شکاف زیاد بین فقیر و غنی را نمیپذیرند. ولی راست اقتصادی برای شکاف بین فقر و غنا تعریف خاصی ندارد، یعنی تا جایی که این شکاف با مسائل شرعی مغایرت پیدا نکند، بدون مشکل است.
- منظورتان کسانی است که به اصالت فعالیت بخش خصوصی معتقدند؟
بله، تاکیدشان بر فعالیت بخش خصوصی است، البته با رعایت خطوط قرمز مذهبی. میگویند فردی که ربا ندهد و ربا نگیرد و خمس و زکاتش را هم پرداخت کند، اگر ثروتش تا بینهایت هم افزایش پیدا کرد، اشکالی ندارد. در همین زمینه، جالب است توجه کنیم که اخیرا آقای ربیعی، وزیر محترم تعاون گفتهاند که در ایران ۵ میلیون نفر در حد سرمایهداران امریکایی زندگی میکنند و همزمان ۷ میلیون نفر هم در فقر بسیار شدید، یعنی خیلی بدتر از زیر خط فقر، به سر میبرند.
- شکافهای دیگر مقسم جریانهای سیاسی در کشور کداماند؟
شکاف دیگری هم میتوان بین چپ و راست سیاسی تعریف کرد. از این منظر چپها معتقد به فرایند دموکراتیک و تحدید قدرتاند؛ در حالی که راست سیاسی به دنبال اقتدارگرایی و تمرکز قدرت است. البته لازم است توضیح دهم که اقتدارگرایی به معنای تمامیتخواهی یا توتالیتاریانیسم نیست. پس میشود یک نفر اقتدارگرا باشد و در عین حال بر اساس عدالت سیاسی عمل کند. به عبارت دیگر، تمامیتخواهی حد نهایی اقتدارگرایی است.
شکاف چهارم بین سنت و تجدد است. برخی از جناحها یا در قالب تفکرات سنتی و یا در قالب تفکرات سنتگرایانه، به سنت گرایش دارند و در مقابل برخی هم به تجدد و مدرنیته تعلق خاطر دارند. با توجه به شرایط کشور ما شکاف پنجمی هم وجود دارد و آن هم ولایی بودن یا نبودن است. به این معنا که برخی جریانها لازم میدانند که همه فعالیتها با ولایت فقیه تنظیم شود و برخی دیگر از جناحها محدودیتهایی هم برای اختیارات ولی فقیه متصورند. از اینرو ولایتپذیری هم یک معیار برای تقسیم جریانهای سیاسی ایران است.
- اگر ما این معیار را بپذیریم، زمینهای برای محدودکردن یک طیف ایجاد کردهایم چون مفهومی است که قابلیت مصادره به مطلوب را دارد و میتوان از آن برای کنارزدن رقیب بهره برد.
دقیقا همینطور است اما به هرحال یکی از معیارهای شناسایی جریانات سیاسی ولاییبودن یا نبودن است. ما امروز شاهدیم که برخی جریانات سیاسی، خود را تابع تام و تمام ولایت فقیه میخوانند و بعضی جریانات دیگر، با تحفظ و مشروط به شروطی مثل قانون اساسی و... تابع ولایت فقیه هستند. برخی جریانها هم مواضع رادیکالتری در این زمینه دارند.
- ما واضع مفاهیم راست و چپ نبودهایم و آن را از غرب گرتهبرداری کردهایم. پرسش این است که امروز همان مبانی غربی در تقسیمبندی جناحهای سیاسی ایران قابل استفاده است؟ یعنی مثلا جریان راست در غرب ویژگیهایی مانند جریان اصولگرای ما دارد؟
جریانهای راست در غرب شامل گروهها و احزابی است که یا به اقتدارگرایی یا محافظهگرایی و یا لیبرالیسم باور و اعتقاد دارند. به بیان دیگر، جریانهای راست در غرب، حداقل در این سه دسته کلی قابل تقسیم و شناساییاند. اقتدارگرایی در غرب میتواند در شکل رادیکال خودش وجود داشته باشد. مثلا فاشیسم یک جریان رادیکال اقتدارگراست که از نوع جریانهای راست سیاسی به حساب میآید. اقتدارگرایی ممکن است شکل محافظهکارانه هم داشته باشد. ادموند برک، پدر محافظهکاری است. در اندیشه او لزوم حفظ وضع موجود و سنتها و مخالفت با روشهای انقلابی موج میزند. در مقابل این جریان، چپهای قرار دارند که عموما طرفدار تودهگراییاند. به طبقاتی مثل کارگران و کشاورزان اهمیت میدهند، پیگیر سیاستهای دولت رفاهیاند و... اینجا مفهوم راست و چپ اقتصادی و سیاسی با هم تفارن پیدا میکند. مثلا جریانهای سوسیالیستی و جریانهایی که به دنبال دولت رفاهیاند، چپ محسوب میشوند و در قالب احزاب کارگری یا سوسیالدموکرات فعالیت میکنند.
در پاسخ به این سؤال که آیا این مبانی برای تقسیمبندی جناحهای سیاسی داخل کشور مناسب است یا نه؟ پاسخ حتما منفی است. یعنی تقسیمبندی چپ و راست سیاسی در غرب با تقسیمبندی چپ و راست سیاسی در ایران سازگاری چندانی ندارد. در ایران در برهههایی وقتی از اصطلاح چپ صحبت میکردیم، منظور جریانهای کمونیستی بودند که در مقابل جریانهای مذهبی تعریف میشدند. بعدها مثلا وقتی روحانیون مبارز از روحانیت مبارز جدا شد، به روحانیت مبارز عنوان جریان راست سیاسی و به روحانیون مبارز عنوان چپ سیاسی اطلاق میشد. امروزه هم چپ و راست به معنای دیگری به کار میرود. بنابراین همانطور که گفتم، نمیتوان از معیار چپ و راست مصطلح در دنیا برای تعریف وضعیت جریانهای سیاسی در ایران استفاده کرد.
- اتفاقا در دهه ۶۰ ما شاهدیم که جریان چپ سیاسی ایران، جریان مقابل خود یعنی راستها را به اسلام امریکایی و لیبرالبودن متهم میکند.
بله، چون این اصطلاحات تعاریف مشخصی ندارند، گاه صفات یک گروه با صفات گروه مقابل در زمانی دیگر مشابهت پیدا میکند. مثلاً در برههای جریان چپ ولاییتر از جناح راست بود. البته، اشتباهی که در اصطلاحات آن زمان وجود داشت این بود که به جریان میانهرو نام جریان لیبرال دادند. مثلا جریان نهضت آزادی که مهندس بازرگان در راس آن بود و بعد از اشغال سفارت استعفا داد و از قدرت کناره گرفت، چون به روشهای انقلابی به آن شکل اعتقاد نداشت، جریانی میانهرو بود و نه لیبرال. اساسا بازرگان تفکرات لیبرالیستی ندارد. او یک فرد مسلمان است که برداشت خودش را از دین دارد و میانهرو است. روشهای میانهروانه و اصلاحطلبانه از این منظر در مقابل روشهای انقلابی قرار میگیرند. اما معنای مخالفت با روشهای انقلابی، لیبرالیسم نیست. در آن سالها به این جریان به اشتباه لیبرال میگفتند. این اشتباه در مورد مرحوم شهید بهشتی هم که فردی میانهرو بود، وجود داشت و او را لیبرال مینامیدند. مذاکرات ایشان با مقامات امریکایی دو سال پیش منتشر شد؛ و ایشان به وضوح از منافع جمهوری اسلامی دفاع کردند. اما آن روز اصل مذاکره به نوعی زیر سؤال بود، مسئلهای که امروزه در مذاکرات 5+1 کاملاً عادی شمرده میشود.
- در دهه ۷۰ این مسئله برعکس میشود و میبینیم که جناح راست، جناح چپی را که حالا با عنوان اصلاح طلب شناخته میشدند، لیبرال خطاب میکند.
دقیقا همینطور است؛ علت آن است که جریانهای سیاسی در ایران مانند احزاب غربی دارای مرامنامه نیستند و عمدتا محفلی هستند. بنابراین عدهای که فکر میکنند با هم دوست هستند، در یک جناح سیاسی قرار میگیرند و این اختلافات شکل ژورنالیستی پیدا میکند. به نظر من باید در این خصوص روزنامهها را نیز مقصر بدانیم که در یک برهه زمانی یک اصطلاح را برای یک گروه به کار میبرند و این بعدا توسط مردم مورد استفاده قرار میگیرد.
- چرا واژه لیبرالیسم اینقدر در ایران بار منفی دارد و به عنوان یک اتهام سیاسی بین گروههای سیاسی دست به دست میشود و هر گروهی را که میخواهند دفع کنند با این عنوان مورد حمله قرار میدهند؟
این به دلیل استفاده اشتباه از واژهها برای به در کردن رقباست. همانطور که گفتم لیبرالیسم یک مکتب سیاسی خاص است که اصول و باورهایی دارد و آن را نمیشود برای جریانهایی مانند نهضت آزادی یا سایر جریانهای میانهرو یا مردمسالار که تمایلی به روشهای انقلابی ندارند، به کار برد. شاید علت اینکه گروههای میانهرو با این عنوان خطاب میشوند این باشد که لیبرالیسم منتسب به غرب است و پیشفرض بعضی هم این است که هر چیز منتسب به غرب مشکل دارد و چون گروههای میانهرو و اصلاحگرا را دارای مشکل میدانند، آن را لیبرال و در واقع هم منتسب به غرب میخوانند.
- آنچه که امروز در ایران با عنوان اصولگرایی یاد میشود، چه معنایی را ترسیم میکند؟
اصطلاح «اصولگرایی» امروز هم به غلط مورد استفاده قرار میگیرد. چون اصولگرا به معنای کسی است که به اصول و بنیانها پایبند است. شاید توهم شود معنای این واژه در ادبیات غربی معادل «بنیادگرایی» است. بنیادگرا به کسی گفته میشود که علاوه بر تکیه بر بنیادها، تمایل به روشهای خشونتآمیز دارد. آنچه که امروز در کشورما به عنوان اصولگرایی به کار میرود، معادل انگلیسی ندارد. مگر اینکه بگوییم منظور از اصولگرایی، محافظهکاری است. اگر به این معنا باشد، یعنی عدهای معتقدند شرایط موجود باید حفظ و از تغییرات ناگهانی جلوگیری شود. این افراد باید به سنتهایی که در طول زمان شکل گرفته احترام بگذارند. در این معنا هم نمیتوانیم تمام اصولگرایان امروز ایران را در زیر یک نام جمع کنیم. ضمن اینکه این تعریف هم در مقابل اصلاحطلبی قرار نمیگیرد.
- با چه تعریفی از اصلاحطلبی، اصولگرایی در مقابل آن قرار میگیرد؟
من قبلا در گفتوگویی مفصل، درباره معنای اصلاحطلبی توضیح دادهام. الان به اختصار عرض میکنم که اصلاحطلبی به چهار معنا مورد استفاده قرار میگیرد؛ اولین معنای آن اصلاحطلبی در دین است. عدهای معتقدند تفکرات دینی ما باید پالایش شود و بعضی از آنها اصطلاح پروتستانتیزم اسلامی را به کار میبرند. در معنای وسیعتر هم امام حسین (ع) فرمودند که من برای اصلاح در دین جدم قیام کردم. اصلاحطلبی به یک معنا، خواست اصلاح در دین است و چهرههایی نظیر بازرگان و اقبال و شریعتی در این دستهبندی قرار میگیرند. این معنای اصلاحطلبی در مقابل اصولگرایی نیست؛ و اصولگرایان هم ممکن است به این معنا اصلاحطلب باشند.
معنای دوم اصلاحطلبی، اعتقاد به رفرم و اصلاح به جای اندیشههای انقلابی است. به این معنا هر کس اعتقاد داشته باشد راه اصلاح و رفرم بهتر از انقلاب و برهمزدن ساختارهاست، اصلاح طلب است. در این معنا، لیبرالهایی مانند پوپر و برلین که معتقد به رفرم هستند و اندیشههای انقلابی را برنمیتابند، اصلاحطلب محسوب میشوند. در مقابل، اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی قرار دارد که یکی از مولفههایش، انقلاب و برهم زدن وضع موجود است. در این تعریف بسیاری از انقلابیون اسلامی هم در گروه دوم قرار میگیرند و اصلاحطلب نیستند، چون روشهای انقلابی را ترجیح میدهند. قبلاً در مصاحبهای توضیح دادهام که چگونه اشخاصی مانند دکتر شریعتی دالهای سوسیالیستی را به اسلام وارد کردند. برای روشنشدن بحث، میتوانیم به مواضع چهرههای سیاسی دقت کنیم تا ببینیم بعضی از اصلاحطلبان امروز، همچنان به روشهای انقلابی معتقدند و بعضی از آنها از تفکرات سابق خود برگشتهاند و میگویند اصلاح بهتر از انقلاب است. برخی از آنها هنوز از اتفاقی که منجر به اشغال سفارت امریکا شد، دفاع میکنند. در مقابل افرادی هم هستند که کلاً به روشهای انقلابی اعتقادی ندارند.
- معمولا گفته میشود این رفتار در آن ظرف زمانی و با اقتضائات آن زمان قابل دفاع بوده است ولی الان رفتارهای مشابه را قبول نداریم.
این یک توضیح و یا توجیه است. بله، برخی میگویند این کار در آن ظرف زمانی قابلیت توجیه دارد. برخی میگویند اگر زمان به عقب برگردد، ما باز هم همین کار را انجام میدهیم، ولی برخی دیگر هم میگویند انقلابیگری به این معنا قابل دفاع نیست و اشغال سفارت درست نبوده است. این نکته هم خیلی جالب است که کسانی در جناح راست سیاسی آن زمان که امروز هم اصولگرا نامیده میشود، حضور داشتند که با این قضیه مخالف بودند. مثلا مرحوم آقای مهدویکنی با جریان اشغال سفارت امریکا موافق نبود و البته مخالفت خود را هم به صراحت بیان نکرد. بنابراین در معنای دوم هم اصلاحطلبی به معنای درست خودش مورد استفاده قرار نمیگیرد.
اصلاحطلبی معنای سومی هم دارد که عبارت است از مشروط کردن و محدود کردن قدرت، و اصلاح ساختار قدرت از این طریق. یعنی کسانی که معتقدند ساختار قدرت باید به شکل عادلانه طراحی شود، و با تمرکز قدرت مخالفاند. این افراد با ساز و کارهایی مانند احزاب، تفکیک قوا، پارلمان و قانون اساسی موافق هستند. این معنا به شکل خاص در دوره مشروطه روی داد که دو جریان اصلی مذهبی هم در مقابل این مفاهیم به وجود آمد. عدهای گفتند این مفاهیم مدرن است و از غرب آمده و ما در دین اینها را نمیپذیریم. اما عدهای مانند مرحوم نائینی و آخوند خراسانی نه تنها این مفاهیم را پذیرفتند، بلکه توجیه دینی برای وجوب آنها اقامه کردند. به این معنا میتوان گفت که اصلاحطلبی به معنای طرفداری از تفکر دموکراتیک و توزیع قدرت با ابزارهایی نظیر حزب و قانون و پارلمان و تفکیک قواست. معنای چهارمی که میتوان از اصلاحطلبی بیان کرد معنایی است که به شکل مبهم در ایران و به خصوص بعد از دوم خرداد ۷۶ به کار رفته. به این معنا اصلاحطلبی در مقابل محافظهگرایی (یا همان اصولگرایی که شما مطرح کردید) است که البته ابهاماتی هم دارد.
- به گفته شما با واژگان اصلاحطلب و اصولگرا نمیتوان جریانهای سیاسی کشور را تعریف کرد. بنابراین واژههایی که فضای سیاسی ایران را پوشش دهند و تعریف کنند، کدام است؟
میتوانم بگویم که تعریف مطلوب برای گروههای سیاسی ایران، تقسیم کردن آنها به سه گروه است؛ یعنی برخی جریانها خواهان حفظ وضع موجود هستند که محافظهگرا نامیده میشوند و به کاربردن لفظ اصولگرا برای آنها صحیح نیست. برخی دیگر خواهان حفظ نظام و ایجاد اصلاحاتی در آن با روشهای دموکراتیک هستند، و برخی هم اصلاحات را برای این نظام کافی نمیدانند و معتقدند که مشکلات بیشتر از این است که با روشهای اصلاحی قابل درست شدن باشد.
- با معیارهای جدید، آقای احمدینژاد در کدام یک از این سه دسته تعریف میشود؟
ایشان گفتمانی دارد که نامش گفتمان موعودگرایی سیاسی است. درباره اینکه گفتمان موعودگرا در دل جریان محافظهگرا قرار دارد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. البته حل قضیه از این روش ممکن است که ببینیم دیگران و خود آقای احمدینژاد در این باره چه میگویند. آقای غفوریفرد بعد از بحث برداشت ۱۶ میلیارد تومان آنها برای دانشگاه ایرانیان، گفتند که این کار صرف نظر از جناحبندی سیاسی محکوم است و خود آقای احمدینژاد هم از آغاز خودش را جدا از اصولگرایان میدانست. آقای باهنر هم در مهر ماه امسال گفت که بنده آقای احمدینژاد و آقای خاتمی را نماد اصولگرایی و اصلاحطلبی نمیدانم. پس به نظر بنده، یا باید بگوییم که این گفتمان یک جریان محافظهگرا یا اصولگراست که با اصولگرایی به معنای امروز اختلافهای زیادی دارد یا باید بگوییم این جریان اصلا اصولگرا نیست، که مورد دوم شاید درستتر به نظر برسد.
- اگر جریان آقای احمدینژاد اصولگرایی نیست، پس چه تعریفی دارد؟
موعودگرایی سیاسی است که تعاریف و ویژگیهای خاص خود را دارد. بنده در سایت شخصی ام برای گفتمان موعودگرایی سیاسی ۲۷ ویژگی را برشمردم که به طور خلاصه عبارتند از: معرفی اسلام به عنوان بهترین راهکار در تمام حوزههای زندگی، تشکیل حکومت و دولت اسلامی، نزدیک بودن ظهور، امکان ارتباط با امام زمان (عج)، نگاه نقادانه به روحانیت و مرجعیت و ولایت فقیه که اصلا اصولگرایانه نیست، طریقتمحوری، باور به نوعی پلورالیسم دینی، ایرانیگری، استفاده از علوم غریبه، اعتقاد به کسب قدرت و ضرورت فعالیت سیاسی به شکل شدید، عدم توجه کافی به تخصص و تکنوکراسی، تهور و احساسگرایی، پوپولیسم، جوانگرایی، رادیکالیسم، عوامفریبی، حامیپروری، خود یگانهپنداری، عملگرایی و عملزدگی، تسلط بر بیتالمال، جناحگرایی، عدالتمحوری، توسعه اقتصادی، ناسازگاری با تجدد، اعتقاد به فروپاشی زودهنگام غرب، ضرورت برهم زدن نظم بینالمللی و ضرورت گسترش روابط با امریکای لاتین. بنابراین با توجه به شکاف پنجمی که ابتدای این گفتوگو بیان کردم، این گفتمان را نمیتوان در چارچوب ولایتمداری تعریف کرد.
- توجه داشته باشید که آیتالله مهدویکنی به عنوان زعیم این جناح درگذشتهاند. اگر احمدینژاد را هم از دایره اصولگرایان خارج کنیم، خیلی سخت خواهد بود که این جناح حول یک فرد یا گفتمان اجماع کند.
شما این گزاره را که یک نفر یا یک گروه باید عمود این خیمه باشند، مفروض گرفتهاید. درحالیکه اصلا این طور نیست که حتما نیاز به یک عمود در این خیمه باشد.
- تلاشهایی در جریان است که آیتالله مصباح را در این موقعیت قرار دهد.
من به شکل خاص اعتقاد دارم که گفتمان آقای مصباح به دلیل اعتقاد به محافظهکاری اقتدارگرایانه نمیتواند عمود این خیمه باشد. افراد دیگر هم هر یک به دلایلی این توان را ندارند.
- یعنی این جناح متکثر میشود و نمیتواند حول محور یک شخص یا گروه ادامه دهد؟
در واقع یک گفتمان محافظهگرا یا اصولگرا وجود دارد و عمود خیمه ندارد، بلکه متشکل از گروههای مختلفی است که زمان نشان داده که نشستهای مختلفشان هم در این نقطه با ناکامی مواجه شده و نتوانستهاند که حول یک محور به اجماع برسند.
- حتی اگر مواردی نظیر ترس از بازگشت لیبرالها مطرح شود هم احتمال ندارد که محافظهکاران دور چهرهای مثل آقای مصباح جمع شوند و با او به وحدت برسند؟
به نظر من این احتمال به دو دلیل وجود ندارد. دلیل اول اینکه آقای مصباح اقتدارگرایی مذهبی را تئوریزه کرده و اصولگرایان با اقتدارگرایی و خشونتگرایی تئوریزهشده توسط ایشان مخالف هستند. دلیل دوم که مهمتر از دلیل اول است این که افراد رادیکالی که در جبهه پایداری وجود دارند، به لحاظ عملی مورد تایید همه اصولگرایان، یا به تعبیر بنده محافظهگرایان، نیستند. گویا کلیت جریان محافظهگرا این اصل را پذیرفته که رادیکالیسم به خودنابودکنندگی منجر میشود.
- به نظر شما گفتمان اعتدال که آقای روحانی مطرح کرده یک نوع اندیشه جناح راستی است یا در دایره اصلاحطلبی جای میگیرد؟
راجع به این مسئله اختلاف نظر وجود دارد. برخیها معتقدند که اعتدالگرایی دنباله اصلاحطلبی است. مثلا آقای آخوندی گفته که اعتدال همان گفتمان اصلاحات است و دکتر نقیبزاده هم گفته که به نظر من آقای روحانی اصلاحطلب است. ایشان برای توضیح نظر خود گفتهاند در بین دو گفتمان رفرمیستی و انقلابی، آقای روحانی معتقد به برهم زدن نظم موجود نیست و اصلاحطلب است. بر اساس آن چهار معنایی که مطرح کردم، این تعریف آقای نقیبزاده معنای دوم است. اما اصلاحطلبیای که امروز در مقابل اصولگرایی تعریف میشود به معنای سوم و چهارم یعنی توزیع قدرت به روش دموکراتیک و محدودسازی قدرت است.
در مقابل آقای اصغرزاده هم گفتهاند که آقای روحانی متعلق به جناح راست است. من چندبار گفتهام که گفتمان اعتدال آقای روحانی ویژگیهایی دارد، و در عین حال نوعی عملگرایی است. خود دکتر روحانی میگوید من واژگان اصولگرا و اصلاحطلب را بیشتر لفظهایی میدانم که معنای مشخصی ندارد. بنابراین با توجه به عملگرا بودن آقای روحانی میتوان گفت ایشان اصولگرایی و اصلاحطلبی را به عنوان اسمهایی برای نامیدن یک سری افراد (یا عنوان مشیر) میداند.
- و پرسش آخر اینکه خطر رادیکالیسم را چقدر جدی میدانید؟
رادیکالیسم به معنای تندروی است و در بین هر دو جناح ممکن است تندروی وجود داشته باشد. جناح اصولگرا اگر رادیکال شود سر از بنیادگرایی در میآورد. اصلاحطلبی منطقا و بر اساس تعریف نمیتواند رادیکال شود. اما اصلاحطلبان ممکن است رادیکال شوند. یعنی درحالیکه عنوان اصلاحطلبی به تسامح بر آنها اطلاق میشود، اما روشهای تند را انتخاب کنند. افراطگرایی چه در شکل راست و چه در شکل چپ آن برای کشور ما بسیار هزینهزا خواهد بود. به تعبیر امام علی (ع): «الجاهل اما مفرط او مفرّط».