مصاحبه ها و یادداشتها

گفتمان نواندیشی دینی

گفتمان نواندیشی دینی قادر به ارائه قرائت درستی از اسلام است

گفتمان نواندیشی دینی

«گفتمان نواندیشی دینی قادر به قرائت درستی از اسلام است»

دکتر سیدصادق حقیقت در گفت وگو با شفقنا (یکشنبه, 20 اردیبهشت 1394): منافع قدرت های بزرگ در گسترش قرائت خشونت گرا از اسلام است

 

شفقنا- دکتر صادق حقیقت، استاد دانشگاه و نظریه پرداز حوزه اندیشه سیاسی اسلام، مسایل متن گرایانه، زمینه گرایانه و انگیزه های روان شناختی را از جمله دلایل قرائت های مختلف از اسلام می داند و به شفقنا می گوید: در سال های اخیر برداشت خشونت گرا و بنیادگرا گسترش بیشتری نسبت به سال های قبل داشته است. بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا نیاز به یک غیر یا یک ضد داشت و دیگر شوروی و خطر صلح وجود نداشت، بنابراین صلاح را بر این دید که خطر اسلام و بنیادگرایی اسلامی را بزرگتر از آنچه که هست، جلوه دهد و همین مساله به اسلام هراسی و گسترش بنیادگرایی در جهان خصوصا در خاورمیانه کمک کرده است. او دیالوگ و گفت وگو را یکی از راهکارها مطلوب برای همگرایی بین فرق اسلامی و ادیان ابراهیمی عنوان می کند و معتقد است: قبل از آنکه بین مذاهب اسلامی دیالوگ و گفت وگو وجود داشته باشد، لازم است که در بین خود فرق تشیع و فرق اهل سنت دیالوگ وجود داشته باشد. ما قبل از اینکه ادعای گفت وگو با مذاهب اسلامی و اهل سنت و همچنین ادعای گفت وگوی ادیان دیگر و ادیان ابراهیمی را داشته باشیم، باید در کشور خود بین گروه های مختلف همگرایی ایجاد کنیم و زبان و منطق مشترکی برای گفت وگو داشته باشیم. حقیقت، به نواندیشی دینی به عنوان یک گفتمان مطلوب و در حال شکل گیری اشاره می کند و می گوید: نواندیشی دینی سکولار نیست و به اعتبار فقه سیاسی اعتقاد دارد. بدون شک گفتمان نواندیشی دینی بیش از آنکه بخواهد با روشنفکری دینی مرزبندی کند با اسلام سنتی، خشونت گرا و بنیادگرا مرزبندی می کند.

 

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر حقیقت را می خوانید:

* در جهان اسلام از دیرباز گروه های مختلفی ظهور کردند و هر یک تعریفی از اسلام را برجای گذاشتند. امروز گروه های تروریستی با قرائت خاصی از اسلام اقدام به جذب برخی از افراد مختلف نموده و به نوعی چهره خشونت طلب از اسلام ارایه کرده اند. حال به نظر شما اسلام حقیقی چه نوع اسلامی است، چه چارچوب و مبنا و اصولی دارد که بتوان آن را متمایز با قرایت های مختلفی که در حال حاضر انجام می شود، نشان داد؟

حقیقت: اسلام به شکل اسلام 1 و2 و 3 مطرح شده است. اسلام 1 «متون مقدس» که در تشیع به معنای قرآن و روایات ائمه اطهار است؛ اسلام 2 «مجموعه قرائت ها» و اسلام 3 «عملکرد مسلمانان» است. وقتی از اسلام 1 وصف می شود، بدون شک قرائت انسان از اسلام خواهد بود نه قرآن و روایات و بر همین اساس است که مجتهدان آرای مختلفی در این خصوص دارند. آنچه در سوال شما وجود دارد، مربوط به اسلام 2و 3 است بنابراین سوال را باید اینطور مطرح کرد که آیا در اسلام 2 و 3 قرائت ها و عملکردهای مختلف وجود دارد یا خیر! در اسلام 2 مهم ترین قرائت هایی که وجود دارد، اول «اسلام سنتی» است؛ اسلامی که عمدتا فقهای سنتی ما دارند و ویژگی هایی دارد. اسلام سنتی دغدغه تجدد ندارد و عقل گرایی مدرن و تجدد غربی برای آن مطرح نیست بنابراین با عقلی که در اسلام سنتی تعریف شده، اسلام را می فهمیم و تا اندازه زیادی نیز به نصوص و نقل پایبند است.

دوم «اسلام سنت گرا» است که اعتقادشان بر نوعی فدرالیسم است؛ به این معنا که حکمت خالق یا خرد جاویدان بین همه ادیان و فرق، مشترک است و مانند نخ تسبیح همه اینها را به هم متصل می کند و چون همه اینها می توانند به واقعیت برسند بنابراین اسلام سنت گرا به نوعی به فدرالیسم معرفتی اعتقاد دارد. اسلام سنت گرا در کسانی مانند رنه گنون، مارتین لینگز و سیدحسین نصر، تحقق پیدا کرده است.

سوم «اسلام تجدد گرا» است که مبنا را عقل و تجدد غربی قرار می دهد و قرائتی از اسلام به دست می دهد که با عقل متجددانه مخالف نباشد، به نظر می رسد که در کنار اسلام تجدد گرا، امروزه بتوان گفتمان نزدیک به آن ولی متفاوت از آن به نام نو اندیشی دینی را تعریف کرد، نواندیشی دینی، قرائتی از اسلام را به دست می دهد که در عین حال که مسایلی مانند حقوق بشر و دموکراسی برای آن مطرح است، ولی پایبندی به فقه سیاسی و متون مقدس هم در دستور کار قرار دارد. به طور مثال نظریه همرویی که من ارایه کردم در حوزه نواندیشی دینی قرار می گیرد، نه در حوزه روشنفکری دینی.

قرائتی دیگر «اسلام سیاسی و بنیادگرایی» است. اسلام سیاسی، قرائتی از اسلام است که به ضرورت تشکیل حکومت براساس شریعت تاکید دارد و اگر همراه با ویژگی های خاصی مانند خشونت شود، به بنیادگرایی تبدیل می شود. بنابراین اسلام سیاسی ضرورتا بنیادگرا و خشونت گرا نیست. نتیجه ای که می توان گرفت این است که در حوزه اسلام 2، قرائت های مختلفی وجود دارد و در حوزه اسلام 3 عملکرد مسلمانان بسیار متفاوت است؛ عملکرد بسیاری از مسلمانان مبتنی بر حقوق بشر، دموکراسی و رواداری است و برعکس بسیاری از مسلمانان خشونت طلب و ضد رواداری هستند.

 

* امروز کدام یک از این قرائت ها بیشتر در جهان اسلام نمود پیدا کرده است؟

حقیقت: در این خصوص می توان مقایسه ای بین نحله ها و قرائت های مختلف در اسلام 2 انجام داد. به نظر می رسد که اسلام سنتی همواره با چالش هایی روبرو بوده و هر چه تجدد، مفاهیم و نشانه های خود را به جهان اسلام سرازیر می کند، اسلام سنتی به شکل واکنشی مجبور است موضعی از خود نشان دهد. در سال های اخیر اسلام سنت گرا تقریبا یک روند یکسان و بدون نوسانی داشته است. به نظر می رسد که روشنفکری دینی در دهه 1370 در اوج خود بوده و در دهه 1380 و 1390 همراه با افول نسبی بوده چرا که به قول آرش نراقی تا اندازه ای می توان گفت که حرف های متفکران روشنفکری دینی تا اندازه ای تمام شده و نوآوری خاصی در اندیشه آنها دیده نمی شود. برعکس به نظر می رسد که نواندیشی دینی مجال بیشتری برای ظهور و بروز داشته باشد. در خصوص بنیادگرایی هم باید گفت که متاسفانه چون منافع قدرت های بزرگ در گسترش خشونت گرایی است، در سال های اخیر بنیادگرایی گسترش بیشتری نسبت به سال های قبل داشته و به طور کلی می توان گفت بعد از فروپاشی شوروی چون آمریکا نیاز به یک غیر یا یک ضد داشت و دیگر شوروی و خطر صلح وجود نداشت، صلاح را بر این دید که خطر اسلام و بنیادگرایی اسلامی را بزرگتر از آنچه که هست، جلوه دهد و همین مساله به اسلام هراسی و گسترش بنیادگرایی در جهان خصوصا در خاورمیانه کمک کرده است.

* عده ای برای اسلام پسوند و پیشوند می آورند، مانند اسلام خشونت گرا و در برابر آن اسلام رحمانی را مطرح می کنند. آیا اساسا می توان برای اسلام پسوند یا پیشوندی قایل بود؟

حقیقت: آنچه در عالم واقع وجود دارد و خداوند و شارع مقدس ارایه کرده، یک اسلام بیشتر نیست، اما آنچه مسلمانان در طول تاریخ از اسلام فهمیدند که در قالب اسلام 2 تعریف کردیم، بسیار متفاوت است که شامل اسلام خشونت گرا و اسلام مسالمت آمیز و مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر است.

* برداشت های افراط گرایانه ای بعضا از دین اسلام می شود که نمونه بارز آن را می توان در حکم ها و قانون هایی که سلفی ها و تکفیری ها اعلام می کنند مشاهده کرد. برداشت خشونت گرایانه از اسلام نشأت گرفته از چیست؟ چه مسایلی موجب بروز و ظهور چنین برداشت و قرائتی هایی شده است؟

حقیقت: مجموعه مسایل مختلفی باعث شده که قرائت های مختلف از اسلام به وجود بیاید. این مسایل را می توان به دو دسته مسایل متنی و زمینه ای تقسیم کرد. یعنی به صورت دو رویکرد زمینه گرا و متن گرا می توان به این مساله پاسخ گفت.

در فهم از متن، اینکه چگونه فهم های مختلفی از متن اتفاق می افتد، به ما کمک می کند و نشان می دهد که سوال ها و پیش فرض های ما در فهم یک متن موثر است. علاوه بر این زمینه های سیاسی و اجتماعی هم کمک می کند که فهم خاصی از یک متن به وجود بیاید؛ مثلا در مشروطه مرحوم نائینی و آخوند خراسانی را می بینیم که با تجدد روبرو شده اند، درحقیقت زمینه های سیاسی و اجتماعی آن روز باعث شده که مرحوم نائینی تعبیر و توجیهی فقهی از پدیده های مدرن داشته باشند؛ این امری است که در 30 یا 50 سال قبل از مشروطه غیر قابل تفکر بود.

علاوه بر مسایل متن گرایانه و زمینه گرایانه، انگیزه های روان شناختی هم چه بسا در اینگونه برداشت ها تاثیر داشته باشند. مسایل روانشناختی که عمدتا متاثر از محیط است، ممکن است کسی را به سمت دموکراسی یا بنیادگرایی سوق دهد. برداشت از اسلام می تواند به شکل دموکراتیک یا اقتدارگرایانه باشد، ما فقهایی داریم که فقه آنها دموکراتیک و فقهایی داریم که فقه آنها اقتدارگرایانه است و چه بسا مسایل روانشناختی، نوع زندگی شخص، تربیت او در کودکی و محیطی که داشته، کمک می کند تا برداشت اقتدارگرا یا دموکراتیک از اسلام داشته باشد.

* اما امروز می بینیم که بسیاری در برابر اسلام خشونت گرا به اسلام رحماتی تاکید دارند، اما بین این دو قرائت از اسلام، اسلام خشونت گرا در میان افکار جهان بیشتر تبلور یافته است. چرا؟

حقیقت: در این زمینه علل مختلفی می توان نام برد، اما اکنون مهم ترین مساله، سیاسی شدن قضیه اسلام گرایی و گره خوردن گسترش اسلام گرایی و خشونت گرایی با منافع قدرت های بزرگ است، اگر ما به خاورمیانه امروز نگاه کنیم، می بینیم که در عراق، افغانستان، یمن و سوریه کشتار مسلمانان هر روز به میزان ده ها نفر در حال اتفاق افتادن است، امری که شاید در دو سه دهه قبل به این شدت وجود نداشت. خاورمیانه چون مرکز تحولات سیاسی جهان اسلام و مرکز اقتصادی و استخراج نفت است، برای غرب حساسیت دارد و سیاست های غرب با حمایت از گروه های خاص در این منطقه، گره خورده است، مثلا در بحران سوریه که امروزه تا حدی آرامش پیدا کرده، منافع آمریکا و اروپا در یک سو و منافع چین و روسیه در سوی دیگر قرار دارد. بنابراین می توان به علل مختلفی برای این مساله اشاره کرد که مهم ترین آنها سیاسی شدن قضیه و گره خوردن آن با منافع قدرت های بزرگ است.

* ریشه این نوع برداشت رحمانی از اسلام به اندیشه کدامیک از ائمه یا فیلسوفان اسلامی برمی گردد، این اسلام رحمانی می تواند در برابر اسلام افراطی که در جهان صدای بلندتری دارد، بایستد و تعریف صحیحی از اسلام را ارایه دهد؟

حقیقت: اسلام رحمانی یک قرائت از اسلام نیست بلکه پیام اسلام راستین است؛ اسلام واقعی مساوی با اسلام رحمانی است. همانگونه که پیامبر اسلام، پیامبر رحمت بودند و با معرفی اسلام به عنوان اسلام رحمانی توانستند در طی چند سال، اسلام را به عنوان یک ابرقدرت در جهان گسترش دهند بنابراین می توان گفت که اسلام رحمانی همان اسلام راستین است و علت حمایت و پشتیبانی ما از گفتمان نواندیشی دینی در این است که از یک طرف بر نصوص دینی و فقه سیاسی و از طرف دیگر در معرفی اسلام نه به شکل خشونت آمیز بلکه با چهره رحمانی که چهره واقعی اسلام است، تاکید دارد؛ به همین دلیل است که نصوص دینی معتقد است، اسلام واقعی با مسایل یا پدیده ها و مفاهیمی همانند حقوق بشر و دموکراسی سازگاری دارد و به بیان دیگر اسلام واقعی و راستین که همان اسلام رحمانی است در دل خود، مردم سالار است و حقوق بشر را حفظ می کند.

* امروز در کدام مرحله از نواندیشی دینی هستیم، تا رسیدن به آن بسیار فاصله وجود دارد؟

حقیقت: نواندیشی دینی به عنوان یک گفتمان در حال شکل گرفتن و در حال مرزبندی با روشنفکری دینی است. بدون شک گفتمان نواندیشی دینی بیش از آنکه بخواهد با روشنفکری دینی مرزبندی کند با اسلام سنتی، خشونت گرا و بنیادگرا مرزبندی می کند، اما در کنار مشابهت هایی که با روشنفکری دینی دارد، تفاوت هایی هم با آن دارد. از جمله این تفاوت ها می توان به این اشاره کرد که روشنفکری دینی سکولار است؛ اما نواندیشی دینی سکولار نیست و به اعتبار سیاسی اعتقاد دارد. ما در آستانه مرزبندی روشنفکری دینی و نواندیشی دینی هستیم بنابراین نمی توان انتظار داشت که دال های اصلی نواندیشی دینی به خوبی تبیین شده باشد. من شخصا در نظریه همرویی سعی می کنم که یک نظریه در دل نواندیشی دینی با نام نظریه همروی ارایه دهم.

* نظریه همروی می تواند قرائت اسلام حقیقی را به جهان بشناساند؟

حقیقت: تصور بر این است، من اعتقاد دارم که قرائت درست از اسلام و قرائتی که قابل دفاع باشد و بتوان در جهان از آن دفاع کرد، قرائت نواندیشی دینی است.

* در جهان کنونی با تکثر و تنوع ادیان و مذاهب روبه رو هستیم حال چگونه می توان بین مذاهب متکثر دیالوگ برقرار کرد؟ آیا این امکان شدنی است؟ چه ابزارها و شیوه ای نیاز است؟

حقیقت: برای همگرایی بین فرق اسلامی و همچنین بین ادیان ابراهیمی راهکارهایی وجود دارد یکی از این راهکارها دیالوگ و گفت وگوست. گفت وگو اگر براساس مبانی و اصول خود باشد، می تواند مذاهب و ادیان را به هم نزدیک کند، قبل از آنکه بخواهیم بین ادیان ابراهیمی یا کل ادیان، دیالوگ برقرار کنیم باید بین مذاهب اسلامی این کار را انجام دهیم متاسفانه اشاره می شود آنچه در خاورمیانه تا حد زیادی آتش جنگ را شعله ور کرده، بزرگنمایی اختلافات شیعه و سنی است؛ این در حالی است که قرآن و پیامبر و همچنین راه و روش اهل سنت و شیعیان تا اندازه زیادی مشترک هستند.

قبل از آنکه بین مذاهب اسلامی دیالوگ و گفت وگو وجود داشته باشد، لازم است که در بین خود فرق تشیع و فرق اهل سنت دیالوگ وجود داشته باشد. ما قبل از اینکه ادعای گفت وگو با مذاهب اسلامی و اهل سنت و همچنین ادعای گفت وگوی ادیان دیگر و ادیان ابراهیمی را داشته باشیم، باید در کشور خود بین گروه های مختلف همگرایی ایجاد کنیم و زبان مشترک و منطق مشترکی برای گفت وگو داشته باشیم.

* دانشمندان، علما و نخبگان برای آگاهی دادن به مردم جهان اسلام که بتوانند اسلام حقیقی را از قرائت های مختلف تشخیص دهند، چه وظیفه ای دارند؟

حقیقت: پیامبر فرمودند: صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي؛ دو گروه هستند که اگر صالح شوند، امت صالح می شوند و اگر این دو گروه فاسد باشند، جامعه هم رو به فساد می‎رود. قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا؛ از پیغمبر سؤال کردند که این دو گروه و دو صنف که می‎فرمایید، چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمودند: قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ؛ آن دو گروه عبارتند از فقها و حاکمان» ما امروزه می توانیم بگوییم که این دو گروه عبارتند از حاکمان و نخبگان؛ نخبگان اعم از نخبگان حوزوی و دانشگاهی. بنابراین اگر حاکمان، فقها و دانشگاهیان ما صالح باشند، جامعه صالح خواهد بود. این خصوصیت به ویژه در کشورهای جهان سوم صادق تر است به این معنا که نقش نخبگان و فرد در کشورهای جهان سوم بسیار بیشتر از کشورهای جهان اول است؛ به همین دلیل توده مردم که معمولا از سطح فرهنگی پایینی برخوردار هستند به قشرهای بالا اعم از قشرهای فکری و قشرهایی که قدرت سیاسی را در دست دارند، تکیه می کنند. بنابراین براساس روایاتی که از پیامبر نقل شد، این دو گروه یعنی نخبگان اعم از حوزوی و دانشگاهی و حاکمان برای اصلاح مسایل فرهنگی در جهان اسلام نقش بیشتری نسبت به توده مردم دارند.

گفت وگو از سمانه معارف- شفقنا

3131 مرتبه بازدید
در حال ارسال...