همروی، تعبیر دیگری از تکثرگرایی روش شناختی
همروی، تعبیر دیگری از تکثرگرایی روش شناختی
مجله گفتمان الگو، ش 7 (نوروز 94)
به نظر شما، آیا تولید علم دینی یا اسلامی، نیازمند ایجاد یا ادراک یک پارادایم خاص است؟
برای این که ببینیم آیا تولید علم دینی تبدیل به پارادایم شده است و آیا پارادایم خاص خودش را دارد یا نه؛ ابتدائاً باید واژه «پارادایم» را تعریف کنیم. پارادایم در فلسفه علم یک تعریف تخصصی دارد، و یک تعریف عمومی. در تعریف تخصصی "توماس کوهن" اصطلاح پارادایم را به کار برده است و مقصود او از پارادایم «اجماع عالمان یک عصر» است. به طور مثال در قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم، پارادایم "پوزیتیویستی" بر علوم حاکم بود؛ بدین معنا که اجماع غیرارادی بر همه علوم اعم از علوم تجربی و انسانی حاکم شده بود که می توان آن را پارادایم "اثبات گرایی" نامید. شاید بتوان گفت از اواسط قرن بیستم این پارادایم شکسته شده و پارادایم های جایگزینی در حال شکل گرفتن است. این، اصطلاح تخصصی پارادایم در فلسفه علم است. اما ممکن است پارادایم را در معنای الگو و یا مدل هم به کار ببریم که این به کار بردن اصطلاح در غیر معنای تخصصی خودش است. اگر این دو معنا را در نظر بگیریم و بخواهیم به سؤال شما پاسخ دهیم که آیا تولید علم دینی نیازمند یک پارادایم خاص خود است؛ طبق معنای اول باید تصریح کنیم که پارادایمی به معنای پارادایم کوهنی در خصوص علم دینی و اسلامی شکل نگرفته است. چرا که اجماع عالمان یک عصر بر این نیست که علم دینی یا علم اسلامی مبنای فهم باشد. اما اگر پارادایم در معنای کلی خودش باشد؛ یعنی الگویی برای فهم مسائل؛ باید بگوییم پاسخ سؤال شما مثبت است و بنابراین تولید علم دینی نیازمند الگوی خاص خودش است. لذا با الگوی اثبات گرایانه نمی توان علم دینی یا علم اسلامی داشت. کسی که می خواهد از علم دینی یا علم اسلامی سخن بگوید، باید ناقد الگوی پوزیتویستی باشد. مفروضات و مبنای معرفت شناسی پوزیتویستی با علم دینی و علم اسلامی سازگار نیست.
پس نسبت پارادایم علمی دینی با دیگر پارادایمها در چیست؟
در پاسخ به این سؤال اگر پارادایم را به معنای دوم بگیریم، همان طور که گفتیم علم دینی الگوی خاص خودش را لازم دارد و این الگو با هر الگو و مبانی معرفت شناسانه ای سازگار نیست. به طور مثال الگوی اومانیستی، الگوی مدرن و الگوی پست مدرن مفروضات معرفت شناسانه و الزامات اندیشه ای دارد که با علم دینی سازگار نیست. به این دلیل که در الگوی مدرن، انسان محور جهان قرار گرفته است – که از آن به اومانیسم تعبیر می کنیم _ اما در الگوی علم دینی خداوند در مرکز جهان نشسته است و همه چیز بر اساس خداباوری تفسیر می شود. یکی دیگر از الزامات اندیشه مدرن، سکولاریسم است. در واقع مدرنیسم عناصر و مؤلفه هایی دارد که یکی از آن عناصر و مؤلفه ها سکولاریسم است. سکولاریسم به دو معناست: معنایی که در غرب از آن تعبیر می شود با بستر جدایی نهاد دین از نهاد سیاست مثل جدایی کلیسا از دولت؛ و معنایی که معمولاً در ایران فهمیده می شود که جدایی دین از سیاست است. علم دینی با مبانی سکولاریستی هیچ وقت جمع نمی شود و بنابراین سکولاریسم که یکی از مؤلفه های مدرنیسم است با علم دینی سر تضاد دارد. به بیان دیگر اگر کسی بخواهد الگویی برای علم دینی تعریف بکند باید به نقد مبانی سکولاریسم بپردازد. بنده شخصاً بر اساس نظریه "همروی" معتقد به نوعی علم دینی هستم و به همان میزان نظریه "همروی" که بنده دنبال می کنم، ناقد نظریات سکولاریستی است. البته، نظریه همروی به همان اندازه که با روشنفکری دینی و سکولاریسم فاصله میگیرد، با رویکرد حداکثری از دین نیز مرزبندی دارد. بر اساس رویکرد حداکثری، دین به تمامی نیازهای انسان، حتی در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی، پاسخ داده است. بر اساس نظریه همروی، دین در مسائلی که عقل بشر نیازمند وحی بوده، دغدغه ورود داشته است، و بقیه مسائل را به عقل انسانی واگذارده است.
آیا امکان جمع بین مبانی علم دینی با پسامدرنیسم وجود دارد؟
مبانی پست مدرنیسم هم با علم دینی سازگار نیست؛ چرا که یکی از مبانی اصلی "پست مدرنیسم" بحث نسبی گرایی معرفت شناختی است که با علم دینی و علم اسلامی قابل جمع نیست. روش های پسامدرن اگر بخواهند در مطالعات دینی مورد استفاده قرار گیرند، به نوعی دستکاری در روش نیازمندیم؛ چرا که مبانی این دو با هم سازگار نیستند. این مسأله را در کتاب "روش شناسی علوم سیاسی" هم مطرح کردم.
حالا چگونه می توان علم دینی را با پارادایم های گوناگون سازگار نمود؟
ادعای کتاب "روش شناسی علوم سیاسی" این است که روش هایی که ما با آنها در علوم اجتماعی و انسانی سروکار داریم به دو دسته اساسی تقسیم می شود. یکی روش های سنتی است و دیگری روش های مدرن و پسامدرن. روش های سنتی مثل روش اجتهاد مبنای علم دینی محسوب می شود که ما از آنها بی نیاز نمی شویم و ابزار فهم دین است. اما نکته ای که وجود دارد این است که امروزه با بررسی روش های مدرن و پسامدرن ما به نتایج و دستاوردهای جدیدی می رسیم که بر فهم ما از دین تأثیرگذار است. به این معنا که در بین روش های مدرن و پسامدرن، روش هایی وجود دارند که گاه با به کار گرفتن آنها و گاه با الهام گرفتن از آنها می توان فهم دینی خود را پالایش کرد. به طور مثال، در بین این روشها ما به روشهای هرمنوتیکی برخورد می کنیم که تعریف آن عبارت است از «دانش فهم متن». امروزه در نظریه های هرمنوتیکی چه در بین نظریه های مدرن و چه در بین نظریه های پسامدرن، روشهایی برای فهم متن معرفی شده است که بسیاری از آنها می تواند به فهم ما از دین و ساختن الگوی علم دینی کمک بکند. چگونگی استفاده از روشهای مدرن و پسامدرن را در کتاب "روش شناسی علوم سیاسی" توضیح داده شده است.
در این عرصه آیا باید قائل به تکثرگرایی روششناختی شویم؟
پلورالیسم روش شناختی که در سؤال شما به آن اشاره شده است، هم مبنای کتاب "روش شناسی علوم سیاسی" است و هم مبنای نظریه "همروی" که بنده دنبال می کنم. بنابراین شما به یک مسأله محوری در سؤال خودتان اشاره کردید و آن مسأله این است که از منظر روش شناسانه ما نمی توانیم به یک روش اکتفا کنیم؛ بلکه از مزایای روشهای مختلف می توانیم بهره مند شویم. برای ساختن الگوی علم دینی همان قدر که ما به روشهای مدرن نیاز داریم، به اسلوب و روشهای سنتی هم نیاز داریم. اگرچه این روشها در بدو امر غیر قابل جمع و متناقض به نظر می رسند، ولی با نوعی دست کاری و پیدا کردن راه سوم می توان بین این روش ها جمع کرد.
نظریه همروی از چه جهت به کثرت گرایی روش شناختی مربوط می شود؟
نظریه "همروی" که بنده دنبال می کنم در چهار سطح قابل بررسی است:
1) همروی روشهای معرفت شناسانه: به این معنا که روشهای مختلفی که برای معرفت وجود دارد، در یک جا با هم تلاقی می کنند و راه حل سومی به ما ارائه می دهند. به طور مثال متفکران مختلف از عقل و نقل در منابع اسلامی بحث کردند و بسیاری از متفکران اسلامی معتقدند عقل و نقل در عین این که با هم تضاد ندارند، بلکه مؤید یکدیگر هم می توانند باشند و در نهایت به یک جا می رسند. این مسأله برای روشهای دیگر معرفت مانند نقل، تجربه و شهود هم صادق است. اصطلاح «همروی» توسط ویلیام جیمز برای استفاده از روش های مختلف در راستای عمل گرایی استفاده شده است.
2) همروی روش شناسانه که به شکل خاص شما در سؤال خود به آن اشاره کردید. در بحث همروی روش شناسانه بسیاری از متفکران معتقدند که ما با مبنا قرار دادن تکثرگرایی روش شناختی می توانیم روش های محتلف را جمع کنیم. جمع کردن روش های مختلف با اصطلاحات متفاوتی تعبیر شده است. مثل راه سوم، ترکیب، هم نهادسازی و اصطلاحی که بنده به کار می برم یعنی "همروی". همروی روش شناسانه می تواند در جمع بین متن گرایی (textualism) و زمینه گرایی (contextualism) کارایی داشته باشد. به این معنا که روشهای علوم اجتماعی اساساً به دو دسته زمینه گرایانه و متن گرایانه تقسیم می شود. اساساً فلسفه قاره ای "زمینه گرایانه" و فلسفه تحلیلی "متن گرایانه" است. امروزه راه حل سومی خصوصاً در مکتب کمبریج و مشخصاً در آرای "کوئنتین اسکینر" رایج شده است که بر اساس آن بین "متن گرایی" و "زمینه گرایی" را می توان ترکیب کرد و به راه حل سومی رسید. همچنین اعتقاد من این است که می توان بین روشهای کمی، کیفی و تفهمی جمع کرد.
3) همروی ادله فرامتنی و متنی: که به شکل خاص در رشته علوم سیاسی به همروی "فلسفه سیاسی" با "فقه سیاسی" مبدل می شود. در این خصوص کتابی از بنده توسط انتشارات هرمس انشاءالله چاپ خواهد شد. فلسفه سیاسی و فقه سیاسی با هم متضاد نیستند، بلکه با هم تعاملاتی دارند و می توانند دستاوردهایی داشته باشند که مزایای هر دو را در درون خودشان داشته باشند.
4) همروی سنت و تجدد: همان طور که مرحوم نائینی حدود صد سال پیش نشان داد، مفاهیم متجددانه قابل جمع با سنت هستند و می توان بر این اساس از همروی سنت و تجدد هم سخن گفت. در مجموع می توان گفت تکثرگرایی روش شناختی و همروی در چهار بعد می تواند به شکل گیری پارادایم دینی کمک بکند.