جایگاه بحث احزاب در اندیشه سیاسی اسلامی
فصلنامه علوم سیاسی، ش 3، زمستان 1377
احزاب در دنياى معاصر نقشى والا در جامعه مدنى دارند. شرط اوليه دموكراسيهاى نمايندگى، وجود احزاب است. جوامع اسلامى نيز كمابيش ـ به شكل ارادى يا غير ارادى ـ در حال پذيرش پديده هاى نوينى چون احزاب هستند. مباحث نظرى، مى تواند زمينه ورود شايسته احزاب به كشورهاى اسلامى را فراهم نمايد. در حكومت اسلامى هم در مبانى نظرى و دينى و هم در جوانب سياسى و كارشناسى احزاب، نقاط ابهامى وجود دارد. نظريه ولايت فقيه لوازم بى شمارى دارد كه به طور مثال، آثار خود را راجع به آزاديهاى سياسى يا وجود احزاب و محدوديتهاى آن نشان مى دهد.
بحث احزاب را در چند سطح مى توان پى گرفت. سطح اول، تحليل جامعه شناختى احزاب است. از ديدگاه جامعه شناسى سياسى، احزاب داراى آثار مثبت و منفى هستند. به طور مثال، در خصوص جمهورى اسلامى ايران مى تواند بحث شود كه چه زمينه ها و محدوديتهايى در راه آن وجود دارد. بحث در اين سطح، شكل هنجارى ندارد.
احزاب را ممكن است در سطحى ديگر، از ديدگاه هنجارى مورد مطالعه قرار دهيم. براساس اين اعتقاد كه مبانى كلامى ـ فقهى حزب در انديشه سياسى شيعه (يا اسلام) وجود دارد، مى توان اين بحث را به شكل انديشه اى مطرح كرد كه آيا فقه سياسى يا كلام سياسى شيعه، چنين پديده اى را برمى تابد يا خير. مباحث اين سطح در بعد فقه سياسى هم هنجارى است، و هم درجه اول. كلام سياسى ممكن است بستر فقه سياسى را آماده كند و به هر نوعى در جهت اثبات گزاره هاى دينى مورد استفاده قرار مى گيرد.
موضوع اين مقاله، بررسى مبحث احزاب در سطح سوم است. از اين ديدگاه عمدتا با ديدى بيرونى به قضيه نگريسته مى شود. در واقع هدف از تدوين اين مقاله، پرداختن به موضوع احزاب از ديدگاه جامعه شناسى سياسى و انديشه سياسى نيست; بلكه هدف اصلى، تعيين جايگاه اين بحث در انديشه و فقه سياسى مى باشد.
1ـ ماهيت و تعريف حزب
در دموكراسيهاى مستقيم كه مردم، قوه مقننه و مجريه و قضائيه اند، حزب جايگاه خاصى ندارد; اما در دموكراسيهاى نمايندگى كه تعدادى خاص از مردم به عنوان نمايندگان آنها در امور فوق دخالت مى كنند، حزب از ارزش والا و موقعيت ويژه اى برخوردار است.
در اينجا به تعاريفى از حزب اشاره مى كنيم:
((ادموند برك))، حزب را هيإتى از مردم مى داند كه به خاطر پيشبرد منافع ملى با كوشش مشترك، براساس اصول سياسى مورد توافق، متحد شده اند. ((گتل)) مى گويد; حزب سياسى، مركب از گروهى از شهروندان كم و بيش سازمان يافته است كه به عنوان يك واحد سياسى عمل مى كنند و با استفاده از حق رإى خود مى خواهند بر حكومت تسلط پيدا كنند و سياستهاى عمومى خود را عملى سازند. ((جيل كريست))، حزب سياسى را گروه سازمان يافته شهروندانى معرفى مى كند كه داراى نظريات سياسى مشترك بوده و به مثابه يك واحد سياسى، با عمل خود مى كوشند بر حكومت تسلط يابند. هدف اصلى يك احزاب اين است كه عقايد و سياستهاى خود را در سطح سياسى رواج دهد. به عقيده ((مك آيور))، حزب، گروهى سازمان يافته براى حمايت از برخى اصول و سياستهاست كه از راههاى قانونى مى كوشد حكومت را به دست گيرد.[1]
برخى شروط احزاب عبارت است از:
ـ وجود تشكيلات پايدار مركزى;
ـ وجود شعبه هايى كه با مركز پيوند و ارتباط داشته باشند;
ـ پشتيبانى مردم; و
ـ كوشش براى دست يافتن به قدرت سياسى.[2]
در خصوص ماهيت احزاب، ساخت آنها، انواع و مبدإ درونى و برونى احزاب، خاستگاه و كارويژه هاى آنها مباحث زيادى صورت گرفته است; ولى در ارتباط با محدوده بحث حاضر به اين مختصر مى توان اكتفا نمود.
2ـ نوين بودن پديده حزب
يكى از مقدمات مباحث آتى، مدرن بودن مفهوم و پديده حزب است. اصطلاح ((حزب)) ممكن است به شكل عام و در معانى لغوى كاربردهايى داشته باشد; ولى آنچه امروزه به نام ((حزب سياسى)) مى ناميم و به قول معروف ((چرخ دنده ماشين دموكراسى)) است، مفهومى نوين مى باشد.
در دورانى كه فرديت و حقوق شهروندى پاى مى گيرد. در دموكراسيهاى نمايندگى، اين بحث مطرح است كه شهروندان داراى ((حق)) و حقوق، به شكل خود آگاه مى توانند گرد هم آيند و عده اى را به عنوان نمايندگان خود براى اهداف خاصى برگزينند. ((موريس دوورژه)) مى گويد:
((تشابه كلمات نبايد موجب اشتباه شود. در نظامهاى باستان، گروههايى را كه موجب تقسيم جموريها مى شدند، حزب مى خواندند. در ايتالياى عهد رنسانس، دسته هايى كه دور افرادى جمع مى شدند را حزب مى ناميدند. آنها به باشگاههايى كه محل اجتماع نمايندگان مجالس انقلابى بود، و همچنين به كميته هايى كه فراهم آورنده مقدمات انتخاب با شرط ميزان پرداخت رإى دهندگان بودند، حزب مى گفتند. در برابر اين گروهها، دسته هاى ديگر مركب از سازمانهاى وسيع مردم كه مبين افكار عمومى در دموكراسيهاى نوين هستند، نيز حزب ناميده مى شود)).[3]
به اين ترتيب، مى توان حزب را از نظر لغوى به گروه سياسى يا غير سياسى در طول تاريخ نيز اطلاق نمود. تذكر اين نكته در اينجا لازم است كه بحث فوق جنبه صورى و لغوى ندارد. كلام در اين نيست كه چه چيز را حزب بناميم. جان كلام آن است كه حزب به مفهوم نوين، لوازم و مفروضاتى دارد كه قبلا بدين شكل مطرح نبوده است. از آن جمله، مى توان به مبناى فرديت و شهروندى حزب، عضوگيرى علنى، اهداف خاص احزاب بر اساس اساسنامه، تإثير در سياستهاى حكومتى و درگير بودن با مفهوم دموكراسى اشاره كرد. در جامعه اى كه افراد آن به عنوان ((رعيت)) (و تحت سرپرستى ((چوپان))) مطرحند، و به جاى داشتن ((حقوق))، ملزم به تبعيت از ((تكاليفى)) هستند كه عقيده آنها يا حكام به گردن آنها مى گذارند; حزب به معناى مدرن وجود ندارد.
3ـ ((حزب)) در متون و مبانى دينى:
كلمه ((حزب)) در قرآن كريم در هشت مورد به صورت مفرد و در دوازده مورد به صور ديگر به كار رفته است. از آن جمله است:
((و من يتول الله و رسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون))[4]،
((الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون))[5]،
((كل حزب بما لديهم فرحون))[6].
راغب اصفهانى مى گويد:
((حزب جماعتى است كه در آن شدت وجود داشته باشد. مقصود از حزب الشيطان و احزاب (و لما رإى المومنون الاحزاب)، اجتماعاتى بود كه براى جنگ با پيامبر(ص) صف كشيده بودند. حزب در موارد ديگر (مثل فان حزب الله هم الغالبون، و يحسبون الاحزاب لم يذهبوا...) به معناى انصار و ياوران است)).[7]
بدون شك، ((حزب)) در اصطلاح قرآن و متون دينى، به معناى نوين آن نيست. در بسيارى از موارد، معانى لغوى; مثل: ((جماعت)) و ((انصار)) مراد است، و معمولا در معناى نظامى (به معناى لشكر) كاربرد داشته است. در بررسى حزب (به معناى نوين) از ديدگاه انديشه سياسى اسلامى، نمى توان به آيات قرآنى فوق در جهت اثبات يا رد نظريه اى، تمسك جست. احكام اسلامى چنان سعه اى دارند كه مى توانند نسبت به هر پديده مستحدثه اى، حكمى از احكام پنجگانه را ارائه نمايند; ولى در هر حال خلط مفاهيم مدرن و قديم، مقبول نيست. به هر حال اگر خلط مهفومى صورت گيرد، ممكن است از آيات قرآنى و مفاهيم و مبانى دينى به اشتباه در جهت رد يا تإييد احزاب، مدد گرفته شود.
از آنچه تا به حال گفته شد، مى توان نتيجه گرفت:
صغرى: ((حزب)) مفهومى نوين است،
كبرى: مفاهيم (و مبانى) دينى نوين نمى باشند،
نتيجه: مبانى و مفاهيم دينى به شكل مستقيم به موضوع احزاب نپرداخته اند.
پس در تإييد يا رد احزاب در دنياى معاصر، نمى توان به شكل مستقيم از مفاهيم دينى استفاده كرد يا به سراغ مبانى فقهى ـ كلامى آن (مثل عقل گرايى، آزادى و مسووليت فرد) رفت. اين نتيجه، در تطابق نسبت مفاهيم دينى يا كليه مفاهيم و پديده هاى مدرن، صادق است. دين آنگونه كه به مفاهيم شورا و بيعت و ولايت ـ به شكل مستقيم ـ پرداخته، از پديده هايى چون حزب و پارلمان و قانون سخن نگفته است.
4ـ نسبت دين و پديده هاى نوين
جان كلام در سطور قبل آن بود كه مفاهيم و مبانى دينى به ((شكل مستقيم)) به پديده هاى نوين مربوط نمى شوند. در عين حال، بايد اذعان نمود كه پديده هاى مدرن همانند هر مسإله مستحدثه اى در برابر دين قرار مى گيرد، و چاره اى جز پذيرش يا رد آنها وجود ندارد. پس:
اولا: مبانى فقهى ـ كلامى هر چند مستقيما به پديده هاى نوين مربوط نمى شود; ولى مى تواند نوعى سازگارى و تلائم (يا عدم سازگارى و عدم تلائم) با آن پديده ها داشته باشد. دين داراى پيش فرضها، مبانى، ارزشها و احكامى است كه به شكل غيرمستقيم مى تواند با پديده اى نوين، سازگار يا ناسازگار باشد. به طور مثال، مى توان گفت: عقل گرايى و اعتقاد به مسووليت فردى و اختيار، با انديشه هاى آزادىخواهانه; و اخبارىگرى و اعتقاد به جبر، با انديشه هاى توتاليتر سازگار است.
ثانيا: دوگانه بودن دين و مدرنيسم، مانع از استخراج احكامى جديد در خصوص پديده ها و امور مستحدثه نيست. دين غير از مدرنيسم است; ولى در عين حال ممكن است به ازدواج ميمون آنها و پديد آمدن فرزندى مشروع از ايشان معتقد شويم. صرفا جهت تشبيه، مى توان گفت كلر غير از سديم است; ولى آن دو در تركيبى شيميايى مى توانند موجود سومى به نام نمك طعام را پديد آورند كه خصوصيات كلر و سديم را ندارد، حزب به عنوان پديده اى نوين ممكن است در نظام دينى از عوارض خاص خود جدا شده و هويتى جديد پيدا كند.
5ـ اجتهادات فقهى در خصوص احزاب
وقتى در خصوص پديده مستحدثه و نوينى چون حزب دست به اجتهاد مى زنيم، ممكن است بحث خود را در دو سطح مطرح نمائيم:
سطح اول، بحث نظرى است. نظر دين راجع به پديده اى به نام ((حزب)) چيست؟ مجتهد جهت استنباط اين حكم و تطبيق كبريات شرعى بر اين موضوع نظرى، نياز به مباحث كارشناسى دارد، همانگونه كه بحث شرعى در باره بانكدارى نوين، مستلزم مطالعات تخصصى است. اگر مجتهد، خود، كارشناس نباشد; مى تواند از رايزنى كارشناسان در خصوص سوال از ماهيت حزب و آثار مثبت و منفى اش بهره مند شود. اگر مفتى در اينجا قدرت رد فرع بر اصل و تطبيق كبريات بر موضوع خاص را نداشته باشد، چه بسا فتواى خود را به شكل كلى بيان كند: ((اگر حزب موجب تفرقه و تضعيف وحدت مسلمين شود، حرام، و اگر مقدمه اى براى واجباتى چون امر به معروف و نهى از منكر است، واجب مى باشد)).
سطح دوم، بحث مصداقى است. ممكن است از مجتهد راجع به حزب خاصى در شرايط زمانى و مكانى خاص سوال شود. اينگونه سوالات در گذشته از مورد حزب رستاخيز (در ايران) يا حزب بعث (در عراق) شيوع داشت. در اينجا نيز اگر مجتهد بخواهد راجع به مصداق خاصى نظر دهد، نياز به كارشناسيهاى مصداقى و رايزنيهاى دقيق دارد.
حال با ذكر اين نكته، به سراغ برخى استفتإات مى رويم. حسن الترابی در مصاحبه ای تحزب را مخالف آموزه های اسلامی دانسته است.[8] ((محمد عماره)) نیز در مقاله اى تحت عنوان ((الاحزاب السياسيه حلال؟ إم حرام؟)) مى گويد:
((علماى احياى تفكر اسلامى در مقابل استعمار غربى در كشورهاى اسلامى دست به تشكيل حزب زدند. اين عمل آنها، تقليد از غرب نبوده است. جمال الدين افغانى در دهه هفتاد قرن نوزدهم، حزب ملى آزاد (الحزب الوطنى الحر) و سپس جمعيت عروه الوثقى را تشكيل داد. كواكبى در پايان آن قرن، به عنوان موسس جمعيت ام القرى شناخته شد.
مباركفورى در دفاع از تفكر سلفى گرى، تشكيل حزب را حرام مى داند. استدلال او اين است كه تفرقه به هيچ وجه در اسلام مقبول نيست. او مى گويد; اختلاف، نه در فروع نه در اصول، رحمت نيست و خداوندما را از تنازع نهى كرده است (انفال،:46 ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم))[9].
محمد عماره سپس به رد استدلال فوق مى پردازد و با آيات قرآنى (مثل: و جعلنا شعوبا و قبائل لتعارفوا[10]) و سيره علماى احياى دين، اثبات مى كند كه حزب براى جامعه اسلامى، امرى ضرورى است:
((محمد عبده كه مى گويد ((امه)) در آيات قرآنى اخص از ((جماعه)) است، آن را چنين تعريف مى كند: افرادى كه رابطه همبستگى بين آنها برقرار است و اين ارتباط آنها را همانند اعضاى يك بدن متحد مى گرداند.))[11]
وى مى گويد، در واقع اين تعريف، بر حزب به معناى نوين صادق است و بنابراين سلفيون هم به حزب اعتقاد داشته اند. او در واقع استدلال مى كند كه طبق اين تعريف، ((امه)) در آيه شريفه ((ولتكن منكم امه يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر))[12] بر ويژگيهاى حزب منطبق است. بر اين اساس، با وحدت امت يا تعدد ملل، شرايع و احزاب، مخدوش نمى شود.
بر اساس آنچه در بند 2 و 3 آمد، از نظر قرآن جايى براى اثبات حرمت يا حليت احزاب سياسى به شكل مستقيم باقى نمى ماند. آنچه در قرآن وجود دارد، مستقيما به حزب به معناى نوين آن مربوط نمى شود. اگر مقصود عماره و مباركفورى از طرح اين بحث، استنباط شرعى راجع به حزب به عنوان پديده اى مستحدثه باشد، مباحث كارشناسى آنها ضعيف به نظر مى رسد.
آيت الله منتظرى در پاسخ به استفتايى كه در مورد احزاب از ايشان شده، گفته اند امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى واجب است، و احزاب مقدمه اى براى آن مى باشند. مقدمه واجب هم واجب است. نتيجه اين صغرى و كبرى، وجوب تشكيل احزاب در جامعه اسلامى است.[13]
همانگونه كه گفته شد، غرض از تدوين اين مقاله، بحثى انديشه اى نيست، بنابراين بحث محتوايى راجع به احزاب را به موضعى ديگر وامى گذاريم. در ارتباط با اين استفتا، از حيث مباحث روش شناسى، دو نكته قابل طرح است:
الف ـ اگر مقدميت تشكيل احزاب نسبت به امر به معروف و نهى از منكر مفروض گرفته شود، باز اين اشكال وجود دارد كه احزاب، تنها مقدمه براى رسيدن به ذىالمقدمه فوق نمى باشد. اگر ذىالمقدمه اى منوط به تحقق يك مقدمه باشد، آن مقدمه نيز به شكل عينى واجب مى شود. اما اگر مقدمات متعددى براى يك ذىالمقدمه در عرض هم فرض شوند، آن مقدمات وجوب عينى و مستقل نخواهند داشت. به طور مثال، فرض مى كنيم امر به معروف و نهى از منكر با مقدمات ديگرى مثل مطبوعات و سخنرانى و تدوين كتاب، عملى باشد. در اين صورت نيازى ضرورى به احزاب وجود نخواهد داشت و آنها وجوب شرعى و عينى پيدا نخواهند كرد.
ب ـ همانطور كه گفته شد، براى اثبات اين مطلب كه احزاب مصداقى از امر به معروف و نهى از منكرند، به مباحث كارشناسى (سياسى و جامعه شناسى) نياز داريم. قسمت اصلى استدلال و استفتا در اين نكته نهفته است كه آيا احزاب، مصداقى از امر به معروف و نهى از منكر هستند يا خير؟ پاسخ به اين سوال شإنيت كارشناسى مى خواهد، نه فقهى. كسانى كه تشكيل احزاب را حرام مى دانند نيز به وجوب امر به معروف و نهى از منكر اذعان دارند; ليكن در تطبيق آن وجوب بر اين مصداق تشكيك مى كنند. ما در اينجا درصدد اثبات عدم ضرورت احزاب نيستيم; بلكه صرفا مى خواهيم نقطه تمركز بحث را از حيث روش شناسى باز نمائيم. حداقل بايد گفت ((احتمال)) اين مطلب وجود دارد كه مضرات احزاب (در جامعه اسلامى) بيش از منافعشان باشد. اگر استفتاى فوق را در خصوص جامعه ايران اسلامى فرض كنيم، ضرورت نياز به مباحث كارشناسى دوچندان مى شود.
در خصوص جامعه ايران، ممكن است ادعاى وجود مشكلات خاصى مطرح گردد. در جامعه اى كه زيرساختهاى احزاب آماده نيست و هرگونه اقدام نسنجيده اى ممكن است روند دموكراتيزه كردن كشور را به تإخير اندازد، به راحتى نمى توان از وجوب شرعى تشكيل احزاب سخن گفت و آن را به شارع مقدس نسبت داد. خرج كردن از كيسه دين در چنين مواردى نه منطقى است، و نه به صلاح و مصلحت!
بحث از ضرورت حزب از باب مقدمه واجب جهت بسيج مردم در راستاى تعيين و تشخيص مستقيم يا غيرمستقيم ولى فقيه (بنابر نظريه نصب يا انتخاب) نيز از نقد فوق مصون نيست. هرچند ممكن است حزب وسيله اى براى تشخيص ولى فقيه باشد; ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه تعيين رهبر به اين شيوه دچار آفات انتخابهاى حزبى شود. برخى انديشمندان معتقدند; ولى فقيه بايد از درون مردم به شكل طبيعى بجوشد و خود را نمايان كند، همانطور كه نسبت به رهبرى امام خمينى(ره) اين حالت وجود داشت. فراموش نشود كه بحث بر سر ميزان كارايى احزاب در اين گونه امور نيست; بلكه صرفا مى خواهيم احتمالات مختلف را گوشزد كنيم تا اثبات شود كه احزاب طبق استدلال فوق از باب مقدمه واجب، واجب نيستند. علاوه بر اين ممكن است پس از مراجعه به دين به اين نتيجه برسيم كه شارع مقدس نمى خواسته حكم صريحى راجع به برخى پديده هاى نوين انشا كند. در اين صورت آنها در محدوده منطقه الفراغ جاى مى گيرند.
6ـ جهات مثبت و منفى احزاب سياسى
در پايان بند قبل به اين نتيجه رسيديم كه نقطه تمركز بحث، جنبه كارشناسى و تخصصى مطلب است. بدين لحاظ مى توان مرورى هر چند سريع به برخى جهات مثبت و منفى احزاب داشت. غرض در اينجا صرفا آشنايى با اين گونه مباحث كارشناسى است، نه جمع بندى نظرى يا مصداقى و نتيجه گيرى در آن باب.
برخى از جهات مثبت احزاب عبارتند از:
ـ تدوين سياستهاى عمومى;
ـ برخورد سياسى و انتقاد از حكومت (و نهادينه كردن نصيحت ائمه مسلمين در حكومت اسلامى);
ـ رقابت سالم سياسى و حاضر كردن مردم در صحنه و حساس نمودن آنها;
ـ آموزش سياسى مردم و بالا بردن سطح آگاهيهاى ايشان;
ـ كم كردن خطر استبداد قوه مجريه;
ـ بالا بردن اعتبار قوه مقننه;
ـ تقويت جامعه مدنى با بزرگ كردن نهادهاى مابين مردم و حكومت;
ـ تسهيل حكومت پارلمانى;
ـ نزديك كردن افكار مشابه;
ـ تضمين دموكراسى و نجات كشور از بحران و خطرهاى بزرگ;
ـ هماهنگى بيشتر بين ارگانهاى حكومتى;
ـ تبديل حكومت طبقاتى به حكومت مردم;
ـ تقويت روحيه انضباط در جامعه;
ـ تسهيل حكومت متخصصان و افراد حرفه اى.[14]
مخالفين احزاب نيز معمولا مواردى همچون نكات ذيل را برمى شمارند:
ـ حزب پديده غير طبيعى است;
ـ موجب تفرقه (در امت) مى شود;
ـ ملاك احزاب، عضويت در حزب خودشان است;
ـ احزاب، استعدادهاى مهم را كنار زده، تصفيه مى كنند;
ـ معمولا منافع حزبى و گروهى بر منافع ملى و جمعى ترجيح داده مى شود;
ـ رياكارى و دورويى و فرصت طلبى تشويق مى شود;
ـ احزاب فرديت و هويت انسان را خرد مى كند;
ـ اعضاى حزب تنگ نظر بار مىآيند;
ـ نظام حكومتى به دست هوسهاى حزبى گرفتار مىآيد;
ـ از توده مردم، تبعيت مفرطى مى شود;
ـ آموزش سياسى مردم كاناليزه مى شود;
ـ موجب اتلاف وقت و پول مردم مى گردد;
ـ احزاب در برخى اشكال (نظام دوحزبى) موجب غلبه قوه مجريه بر قوه مقننه مى شود;
ـ در اشكال ديگر (نظام چند حزبى) موجب بى ثباتى بالاخص در قوه مقننه مى شود;
ـ تبعيت كوركورانه از رهبران تشويق مى شود;
ـ احزاب، شخصيتى دروغين از رهبران مى سازند;
ـ احزاب، نسبت به منافع مردم و مصالح ملى گزينشى عمل مى كنند;
ـ با باندبازى از مسير حق و عدل، دور مى شوند;
ـ اعضاى حزب، با كاناليزه شدن اطلاعات، كر و كور مى شوند;
ـ از آنجا كه حزب براى منظور خاصى ساخته مى شود، قابليت انعطاف ندارد;
ـ به بزرگ نمايى اهداف و فعاليتهاى حزب و دور شدن از واقع گرايى مى انجامد;[15]
ـ احزاب آرامش و اعتقاد انسانها را تهديد مى كنند;
ـ حزب، موجب تفرقه و تنازع در امت اسلامى مى شود.
غرض از اشاره به نقاط مثبت و منفى احزاب اين بود كه نشان دهيم جرح و تعديل آنها و حكم به وجوب يا حرمت آنها نياز به بحثى كارشناسى دارد.
7ـ چشم انداز حزب در جامعه ايران
هرچند اين بحث از دايره مباحث روش شناختى ما بيرون است; ولى جهت مصداقى كردن بحث اشاره اى به آن خواهيم داشت. جامعه ايران براى نخستين بار در جريان نهضت مشروطه پديده هاى مدرن را تجربه كرد. مفاهيمى چون قانون و پارلمان و كاركرد مطبوعات در اين واقعه مهم رخ نمود. در برابر ورود مدرنيسم[16] (هرچند به شكل ناقص) سه طرز تفكر متفاوت از جانب جامعه سنتى ايران عرضه شد. گروهى، بر اين عقيده بودند كه با بستن درها و كشيدن ديوارها به دور خود، امكان اجتناب از مدرنيسم وجود دارد و بايد به چنين عملى اقدام نمود. گروه دوم، به شكل افراطى دست از سنت و دين خود برداشته و عقب ماندگى خود را به گردن آنها انداختند. گروه سوم، معتقد به ايجاد سنتز و جذب معقول پديده هاى مدرن و جهات مثبت مدرنيسم در سنت و دين بودند. در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه ايجاد چنين سنتزى بين فرهنگ غربى، اسلامى، ملى (و سوسياليستى) همواره با ابهام همراه بوده است.
به هر حال، در طول قرن گذشته مدرنيسم تا اندازه زيادى خود را به ما و ديگر كشورهاى جهان تحميل كرد و پديده هاى مدرن خود را به آن كشورها صادر نمود. بسيارى از ابعاد نوگرايى ناخواسته وارد ساختارهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى ما شد. پارلمان، قانون، مطبوعات، تلويزيون، سينما، تئاتر، شيوه هاى جديد شهرنشينى، مفهوم شهروندى و امثال آن از جمله پديده هاى مدرنى هستند كه اينك در لابه لاى فرهنگ ما جاى خود را باز كرده اند. مدرنيسم با توانى كه دارد منتظر نتايج بحثهاى نظرى راجع به سنت و مدرنيسم نخواهد نشست و با قدرت و جذابيت ـ دير يا زود ـ خود را به شكلى تحميل خواهد كرد. مدرنيسم هم روندى اجتناب ناپذير و هم پديده اى غير قابل بازگشت است. ايران كنونى نمى تواند با پشت پا زدن به پديده هاى مدرن پذيرفته شده، به يك قرن پيش باز گردد; همانطور كه ايران قرن آتى نمى تواند همانند ايران كنونى باشد.
وظيفه نخبگان ما در اين ميان تمهيد مباحث نظرى سنت و مدرنيسم و ايجاد سنتزى بهينه از اختلاط فرهنگهاست. بدون شك در جامعه اسلامى، سنتز متولد شده نبايد با احكام الزامى شرع منافات داشته باشد. احزاب نيز همانند ديگر پديده هاى مدرن، دير يا زود، خواهند آمد. تو گويى اراده ما تنها در زمان و شكل ورودش موثر مى افتد. كوشش ما بايد با توجه به سنت و دين، صرف ايجاد زمينه هاى مناسب و بهينه آن و نظريه پردازى منطقى شود.
اينك جامعه ايران در برهه خاصى از تاريخ خود واقع شده است و نياز مبرمى به توسعه سياسى و اقتصادى دارد. در عين حال، موانع مهمى نيز بر سر راه آن مشاهده مى شود. به واقع چاره اى جز فشار از پائين هرم قدرت (مردم)، و چانه زنى از بالاى هرم (نخبگان و سرآمدان) نيست. حزب در راستاى توسعه سياسى و اقتصادى و كنترل و تحديد قدرت بنابر عقل و سيره عقلا، ابزار مناسبى تلقى مى شود. پس علاوه بر آنكه حزب به خودى خود خواهد آمد، لازم است به استقبال آن برويم. البته در نظر گرفتن جهات جانبى قضيه و ورود تدريجى آن نيز ضرورى به نظر مى رسد.
8ـ نتيجه
ـ حزب، پديده اى نوين است.
ـ در دين از پديده هاى نوين بحث نشده است، پس دين مستقيما به آنها نمى پردازد.
ـ در عين حال، احتمال تلائم يا عدم سازگارى مبانى كلامى ـ فقهى با پديده هاى مدرن وجود دارد.
ـ علاوه بر آن، بر اساس مبانى دينى، مى توان پديده هاى نوين را به مثابه مسائل مستحدثه پاسخ گفت.
ـ دين براى پاسخگويى به پديده هاى مدرن در سطح نظرى و مصداقى، به مباحث كارشناسى نياز دارد. در اينجا جهات مثبت و منفى پديده هاى نوينى چون احزاب بايد مورد كنكاش قرار گيرد.
ـ چه بسا دين برخى پديده هاى مدرن را به سيره عقلا و در منطقه الفراغ قرار داده باشد. در چنين مواردى دين، حكمى الزامى نسبت به اين گونه پديده ها ندارد.
ـ حزب، همچون ديگر پديده هاى مدرن، خواه ناخواه و دير يا زود، خواهد آمد،
ـ در خصوص مصداق ايران اسلامى، بر اساس مباحث كارشناسى، حزب مى تواند كارايى زيادى در توسعه سياسى و اقتصادى داشته باشد. بنابراين، نه تنها وجوب شرعى احزاب از باب مقدمه واجب (يا از هر باب ديگر) اثبات نمى شود; بلكه اصولا لازم نيست در چنين مواردى پاى دين و مبانى آن را به ميان كشيم و از آن مايه بگذاريم.
[1] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاى علم سياست، نشر نى، تهران، 1373، صص 343-344.
[2] . همان، ص345.
[3] . موريس دوورژه، احزاب سياسى، ترجمه رضا علومى، اميركبير، تهران، 1357، ص23.
[4] . مائده، 56.
[5] . مجادله، 19.
[6] . روم، 32.
[7] . راغب اصفهانى، المفردات، دفتر نشر كتاب، تهران، 1404ق، ص115.
[8] . مصاحبه حسن الترابی با صفر التوران، مجله میثاق (sozlesme)، چاپ استانبول (دسامبر 1997).
[9] . محمد عماره، الاحزاب السياسيه حلال؟ ام حرام؟، مجله الحياه، 19 ژوئيه1997.
[10] . حجرات، 13.
[11] . عماره، همان.
[12] . آل عمران، 104.
[13] . اين استفتا، ذيل جزوه اى كه از طرف ايشان در تاريخ 14 / 8 / 1376 راجع به ((ولايت فقيه و قانون اساسى)) منتشر شد، وجود دارد.
[14] . ر. ك: عالم، همان.
[15] . ر. ك: همان، و على شكوهى، ((آفات احزاب))، هفته نامه صبح، (4 / 7 / 1374).
[16] . بدون شك بايد بين مدرنيسمModernism) ) يا نوگرايى و تجددگرايى كه ايدئولوژى عقل جديد است، و مدرنيتهModernith) ) يا نوانديشى و خردباورى و نقد دورانهاى ماقبل مدرن، و نوسازىModernization) ) در قالب شهرنشينى و صنعتى شدن و امثال آن، تفاوت قائل شد.