مصاحبه ها و یادداشتها

ریشه های فکری داعش

فهم جریان افراطی گری و خشونت گرایی در جهان اسلام مبتنی بر همروی متن و زمینه است

بررسی ریشه های فکری داعش

سید صادق حقیقت، سایت شفقنا (http://shafaqna.com/persian/shafaqna/item/91559)

* امروز در جهان اسلام به نام دین از سوی افراد افراط گرا کشتن و خشونت رواج یافته است که بخشی از آن مربوط به برداشت های سطحی از دین اسلام و در نتیجه انحرافاتی در این زمینه می شود. آیا دین اسلام ظرفیت چنین انحرافاتی را دارد؟ چرا برداشت ها از آموزه های دینی این چنین سطحی شده است؟

حقیقت: براساس برداشت های هرمنوتیکی، از یک متن امکان برداشت فهم های متفاوت وجود دارد و این فهم ها براساس پیش فرض های اشخاص تحقق می پذیرد، دین اسلام و متون مقدس مسلمانان که از دیدگاه شیعه قرآن و روایات و از دیدگاه اهل سنت قرآن و سنت نبوی است، به این سرنوشت دچار شده که برداشت های متفاوتی از آن صورت گرفته است. برداشت های خشونت گرا از اسلام یکی از این برداشت هاست که براساس پیش فرض های خشونت گرایانه صورت می پذیرد. مساله دوم اینکه فهم جریان افراطی گری و خشونت گرایی در جهان اسلام مبتنی بر فهم متن و زمینه است، به این معنا که ما یک واقعه مانند عملیات تروریستی گروهک داعش را نه صرفا براساس فهم متن بلکه بین متن و زمینه باید بفهمیم، فهم متن در یک طرف قرار دارد که براساس برداشت های هرمنوتیکی متوقف و مبتنی بر پیش فرض هاست، اما در طرف دیگر زمینه های سیاسی و اجتماعی و به تعبیر دیگر سیاق اجتماعی وجود دارد. زمینه های سیاسی و اجتماعی در زمان و مکان خاص امکان بروز برداشت های خشونت گرایانه و شکل گرفتن گروهک هایی مانند داعش یا القاعده را میسر می کند. نه متن گرایی و نه زمینه گرایی به تنهایی نمی توانند وقوع یک حادثه را به خوبی توضیح دهند، بلکه بین متن و زمینه و آن طور که بنده تعبیر می کنم همروی متن گرایی و زمینه گرایی در اینگونه موارد راه گشاست؛ بنابراین در پاسخ به اینکه چگونه برداشت های انحرافی خشونت گرایانه از اسلام صورت می گیرد؟ اولا باید دید که این برداشت ها مبتنی بر کدامین پیش فرض هاست و ثانیا باید دید در چه زمینه سیاسی و اجتماعی اعم از مسایل داخلی و بین المللی تحقق پیدا می کند. 

* اگر بخواهیم گروه تروریستی داعش را بررسی کنیم، ریشه انحراف فکری، متحجرانه، واپس گرا و خشن آنان به متن گرایی و زمینه گرایی برمی گردد یا به دلیل نوع برداشت های آنان است؟

حقیقت: اگر به متن هایی که آنها رجوع کردند یا شخصیت هایی که مبنای فکری آنها هستند، دقت کنیم نام دو نفر یعنی احمد بن حنبل و ابن تیمیه برجسته می شود، برداشت داعش از قرآن و سنت و از طرف دیگر متون علمایی مانند احمد بن حنبل و ابن تیمیه برداشت خشونت گرایانه به آنها داده است، البته وقتی ما به متون ابن تیمیه رجوع می کنیم، می بینیم که گرایش های غیر خشونت گرا یا غیر نقلی هم در آن دیده می شود، اما نکته مهم این است که چنین گروه هایی به بخش هایی از متون مقدس و به بخش هایی از کلام علما مانند ابن تیمیه رجوع می کنند، مثلا در قرآن به آیات جهاد، «فَضَرْبَ الرِّقَابِ؛ باید گردن مخالف را زد» تمسک می کنند، ولی به مورد خاص آیه توجه ندارند، یا از طرف دیگر به آیات دیگری که مبتنی بر صلح گرایی در اسلام و حقوق انسان هاست کمتر توجه می کنند. این برداشت مربوط به شیوه فهم آنان از متون است. اما بحث دیگر در این خصوص زمینه های سیاسی و اجتماعی است. به شکل خاص بعد از فروپاشی شوروی در سال 1991 نظام دو قطبی که در جنگ سرد حاکم بود، فروپاشید و تضاد آمریکا و شوروی باید به یک نوع تضاد دیگری تبدیل می شد. آمریکا نیاز به دشمن جدید داشت چرا که آمریکا برای حضور خود در خلیج فارس، خاورمیانه و کشورهای دیگر نیاز به توجیه دارد. این توجیه در دوران جنگ سرد براساس خطر صلح و خطر کمونیست صورت می گرفت. بعد از فروپاشی شوروی این خطر بسیار کمرنگ شد و روسیه به جمهوری ها و مسایل و مشکلات همسایگان خود مشغول شد و قدرت سیاسی و اقتصادی آن بسیار کمتر از شوروی بود. در پاسخ به این سوال که آمریکا چه دشمن جدیدی برای خود تعریف کرد؟ باید گفت که هیچ دشمنی بهتر از اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی نبود. تا آن زمان حتی جریان های رادیکال اسلامی مانند طالبان از طرف آمریکا حمایت می شدند، چرا که آمریکا در مقابل شوروی نیاز داشت به گروهک هایی مانند طالبان کمک کند، اما از این دوران به بعد که دشمنی به نام شوروی وجود ندارد خود اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی دشمن آمریکا شد؛ در اینجا بود که آمریکا نیاز داشت این دشمن را بزرگ جلوه دهد و مسایلی مانند اسلام هراسی یا هلال شیعی مطرح شد. در راستای بزرگ جلوه دادن خطر اسلام و اسلام سیاسی نیاز بود که اسلام به شکلی معرفی شود که دیگران از این مکتب و دین بترسند. نکته جالبی که نوام چامسکی در این ارتباط می گوید، این است که با اشاره به آمریکا و سیاستمداران این کشور می گوید که شما باتلاقی درست کردید که پشه هایی در این باتلاق به وجود آمده اند. مقصود چامسکی از پشه ها، گروه هایی مانند طالبان یا شبکه ای مانند القاعده است. بعد توصیه او به آمریکا این است که شما باید باتلاق را بخشکانید نه اینکه با پشه ها مبارزه کنید. به بیان دیگر اگر آمریکا صادقانه به دنبال از بین بردن تروریسم بود باید زمینه های به وجود آمدن گروه های اسلام گرای رادیکال را از بین می برد نه اینکه به شکل صوری یا مقطعی با آنها مبارزه کند.

* نوع رفتار گروه افراطی داعش با دیگر گروه های بنیادی همانند القاعده و جبهه النصره متفاوت است. در واقع گروه هایی مانند القاعده غرب و استعمار را دشمن اصلی خود می دانستند در حالی که داعش بر خلاف آنها سیاست خود را از کشورهای اسلامی آغاز کرده است و مذهب را عامل اصلی فعالیت و جنایات خود علیه شیعه و مسیحی قرار داده است. علت تغییر سیاست های گروه های بنیاد گرا چیست و در آینده به چه سمتی خواهند رفت؟

حقیقت: بین گروه هایی مانند داعش با القاعده و جبهه النصره شباهت هایی وجود دارد، یکی از این شباهت ها در رادیکالیسم اسلامی است و شباهت دیگر آنها در غرب ستیزی و تجدد ستیزی است. اما یک تفاوت اساسی بین داعش با القاعده و النصره وجود دارد و آن تفاوت این است که برخلاف القاعده که ضدیت خود را ابتدا با تجدد غربی و مظاهر مدرنیته قرار داد، گروهک داعش اولویت خود را تأسیس دولت اسلامی و تسخیر سرزمین های اسلامی قرار داده است. براساس این تفاوت ما شاهدیم که داعش به جای اینکه عملیاتی برعلیه کشورهای غربی به خصوص آمریکا داشته باشد به دنبال کسب سرزمین است؛ و در این راستا به دنبال جنگیدن با مسلمانان و قطع کردن سر تک تک آنها برای تأسیس یک دولت اسلامی در منطقه خاص جغرافیایی است. اولویت داعش قبل از آنکه مبارزه با مدرنیته باشد، تأسیس دولت اسلامی است و همانطور که از اسم این گروه پیداست، تأسیس دولت اسلامی و احیای خلافت، هدف اصلی و اولویت دار آنهاست.

* آمار رسیده حاکی از آن است که تعداد زیادی از مسلمانان غرب جذب گروه داعش شده اند و برخی از کارشناسان علت آن را تحقیر و تمایل به دستیابی قدرت می دانند. از نظر شما علت گرایش مسلمانان غرب به سوی داعش و دلایل عدم معرفی صحیح اسلام در غرب چیست و چرا برخی افرادی که به اسلام گرایش پیدا می کنند آن را با گرایش به خشونت این چنینی تحریف می کنند؟

حقیقت: آنطور که برآورد و گفته شده تعداد کسانی که در بدو امر از اروپا به داعش پیوسته اند، حدود 3 هزار نفر هستند. البته این آمار مربوط به ابتدای تشکیل داعش است که کل نیروهای آنها، 15 هزار نفر بود، ولی امروز که تعداد نیروهای داعش به بیش از 100 هزار نفر رسیده مسلما مسلمانان بیشتری به آنها پیوسته اند. علت جذب مسلمانان خصوصا از کشورهای اروپایی به داعش را در چند مساله می توان بررسی کرد. یکی اینکه اهدافی که داعش برای آنها ترسیم کرده طوری جلوه داده شده که اهداف اسلام ناب و مبتنی بر سلف صالح است، گویا مسلمانان در غرب به دنبال نظام آرمانی بودند که این نظام آرمانی با حکومت های اسلامی موجود مانند عرب اسلام یا مصر سازگاری چندانی نداشته، اما شعار احیای خلافت داعش توانسته آنها را جمع کند. در کنار این مساله نباید از نقاط قوت این گروهک هم چشم پوشی کنیم. یکی از نقاط قوت آن است که این گروه افراد مؤمن به راه خود را دارند، به این معنا که حاضرند برای اهداف باطل خود جان خودشان را در این راه بدهند. پس مسئله صرفاً خشونت­گرایی و غریزه جنسی نیست. وقتی کسی به هدف خودش معتقد باشد، در دید دیگران از نگاه روانشناسانه تاثیر زیادی می گذارد، این در واقع برخلاف کسانی است که سخنی می گویند ولی به آن عمل نمی کنند. مجموعا مسلمانان در غرب از دیدگاه سطح شغلی و کرامت در جایگاهی مانند خود غربی ها نیستند و از دیدگاه روانشناسانه وقتی به آنها اسلام سلفی که مبتنی بر بازگشت به سلف صالح است ارایه می شود، نوعی تمایل و حتی احساس تکلیف برای آنها به وجود می آید که خودشان را در راستای اهداف اسلامی آنگونه که گمان می کنند، قرار دهند. مسلمانان اروپایی که به داعش می پیوندند اساساً در کشور خود در پیرامون زندگی می کنند و مورد بی مهری هستند.

* چرا در میان مسلمانان غرب برداشت ها از اسلام این چنین سطحی است؟

حقیقت: ما نباید فراموش کنیم که پرتعدادترین مبلغان اسلام در غرب، از طرف عربستان سعودی تامین مالی می شوند. بنابراین نوع اسلامی که در مساجد اهل سنت در کشورهای اروپایی و حتی آمریکا تبلیغ می شود، عمدتا اسلام سعودی است، اسلامی که جذابیت زیادی ندارد و مبتنی بر یک قرائت خاص، یعنی قرائت وهابی گری از متون مقدس اسلامی است.

* در حال حاضر کشورهای جهان به ظاهر متوجه خطرات این گروه های افراطی برای جهان شده اند که یکی از نشانه های آن تشکیل ائتلاف مبارزه علیه داعش است. برخورد نظامی و حذف فیزیکی گروه هایی تروریستی مانند داعش زمینه ای برای حذف فکری این جریان را فراهم خواهد کرد و مانع گسترش و تداوم این گروه ها در جهان خواهد شد؟

حقیقت: ائتلاف 30 کشور به رهبری آمریکا علیه داعش، لازم اما غیر کافی بود. اگر این ائتلاف صورت نمی گرفت شاید پیشروی های داعش بیش از حد انتظار بود، اما مبارزه نظامی حتی به شکل عملیات هوایی کافی نیست. برای مبارزه با داعش در مناطقی که الان مستقر هستند، نیاز به حضور نیروهای زمینی است؛ مساله ای که آمریکا آن را نفی کرده و گفته که ما به شکل عملیات زمینی با داعش مبارزه نخواهیم کرد. زمان نشان داده که در عملیات هوایی، آمریکا چندان نتوانسته تشکیلات داعش را از بین ببرد و تا اندازه زیادی تاسیسات زیر بنایی سوریه را از بین برده است. از طرف دیگر عملیات نظامی به طور کلی کافی نیست بلکه نیاز است که اسلام به شکل واقعی خود و متون اسلامی ما به شکل حقیقی معرفی شود. در این خصوص، از علمای شیعه دو انتظار وجود دارد، یعنی اگر از دید مسلمانان جهان نگاه کنیم از علمای شیعه انتظار می رود که دو عکس العمل در این خصوص انجام دهند، اول اینکه اجماعا مساله اسلام رادیکال داعش را محکوم کنند و به شکل مشخص در جهان اعلام شود که علمای شیعه با این حرکت های افراطی موافق نیستند؛ و نکته دوم هم اینکه لازم است علمای شیعه با علمای اهل سنت چه در الازهر و چه در عربستان و در کشورهای دیگر ارتباط برقرار کنند و در ائتلافی با آنها در مقابل اسلام بنیادگرا و رادیکال داعش قرار گیرند. اگر وقایعی باعث جدا شدن یا دور شدن علمای شیعه از علمای سعودی شده موضوع داعش در این زمان می تواند علمای شیعه و اهل سنت را به هم نزدیک کند.

* اگر دو نکته ای که اشاره کردید، از سوی علمای شیعه و سنی تحقق پیدا کند، آیا می توان به این نتیجه دست یافت که داعش برای همیشه از بین خواهد رفت یا ریشه این جریان دوباره در سرزمین دیگری با نام دیگری بیرون می آید؟ به طور کلی آینده داعش را چطور پیش بینی می کنید؟

حقیقت: براساس نظریه های گفتمانی هیچ گفتمانی به شکل کلی از بین نخواهد رفت. حتی اگر داعش تضعیف شود به عنوان یک گفتمان پیرامونی وجود خواهد داشت و شاید یک روز دیگر این گفتمان زنده شود. بنابراین اگر حتی این گفتمان تضعیف شود به معنای از بین رفتن ریشه های بنیادی گرایی و سلفی گری افراطی نیست. اما از دیدگاه روش شناسی علوم اجتماعی امکان پیش بینی به شکل فعل جمله نسبت به مسایل اجتماعی وجود دارد؛ به این معنا که هر چند هیچ یقینی وجود ندارد که پیش بینی های ما درست باشد، اما به شکل اجمالی می توان مسایل را پیش بینی کرد. بر این اساس پیش بینی بنده این است که آینده به نفع داعش و گروه های افراطی سلفی نخواهد بود؛ برای این ادعا چند دلیل دارم، اول اینکه گروهک هایی مانند داعش در مقابل تجدد قرار گرفته اند و شکل گرفتن آنها در تقابل با مدرنیته است. به اعتقاد بنده تجدد روند غیر قابل اجتناب و غیر قابل بازگشت دارد و گروه هایی که بخواهند با این روند غیر قابل اجتناب و بازگشت مبارزه کنند خودشان دچار مشکل می شوند. نکته دوم این است که داعش مبانی نظری منسجمی ارایه نکرده و بیشتر بر موج احساسات مردم سوار شده است. همانطور که اشاره کردم موج احساسات توانسته جوان هایی از اروپا را به سمت داعش بکشاند، نه استدلال های نظری منسجم. مساله سوم این است که به نظر نمی رسد داعش راهبرد سیاسی دقیق و خوبی داشته باشد به طور مثال داعش در یک زمان خودش را با شیعیان، کشورهای غربی و سوریه و حتی با حامیان خود مانند عربستان درگیر کرد، در حالی که قواعد جنگ اقتضا می کند که همزمان چند جبهه را با هم باز نکنیم. داعش در یک زمان خود را با همه اینها درگیر کرد و به نظر می رسد که در طول زمان امکان مقابله با همه جریان های مخالف خود را نداشته باشد. ائتلاف 30 کشور علیه داعش که ایران هم بین آنها نیست و ترکیه هم در این ائتلاف شرکت نکرده، بارقه امیدی است که بتوان علیه افراط گرایی سلفی مقابله کرد. اگر تصور کنیم که چند هزار نفر از جوانان اروپایی در بهار و تابستان 1393به این گروه پیوستند، شاید در این فصل با گذشتن چندین ماه و نتیجه نگرفتن داعش از عملیات نظامی از نظر روانشناختی در ذهن این افراد این مساله خلجان کند که نهایت همکاری ما با گروهک داعش چه خواهد شد؟ و ما بعد از چندین ماه که از خانواده های خود جدا شدیم به چه نتایجی رسیدیم؟ در حقیقت به نظر می رسد که شک و شبهه از نظر روانشناختی در میان حامیان داعش خصوصا کسانی که از اروپا و آمریکا آمدند، به وجود خواهد آمد.

مساله دیگر اینکه گروهک هایی مانند داعش در شرایط خاص به وجود می آیند. همانطور که اشاره کردم در برهه های خاص زمانی با حمایت های مالی خاص و با برداشت های ویژه ای از متون به وجود می آیند و اگر این شرایط از بین برود، به نظر می رسد که مبانی زمینه مند به وجود آمدن آنها هم از بین رفته باشد، بنابراین اگر ائتلافی برعلیه این تندروی ها و خشونت گرایی ها به وجود آید به نظر می رسد که در آینده با کاهش قدرت افراطی گری رادیکال سلفی روبرو باشیم. همچنین، اگر شاهرگ اقتصادی آنها، یعنی نفت و دلارهای مصادره ای قطع شود، تداوم بقای چندانی نخواهند داشت. مساله آخر هم این که از نظر روانشناختی می توان گفت که آنقدر این گروهک با خشونت عمل کرده اند که توده های مردم در سراسر جهان از این گروه متنفر شده اند و جایگاه خاصی در دل مردم جهان ندارند. در مجموع به تعبیر حضرت علی (ع) اگر این گروهک جولانی داشته باشد، سربلندی نخواهد داشت، چرا که: ان للحق دولة و للباطل جولة.

* ایران و ترکیه در این ائتلاف شرکت نکرده اند. به نظرتانچه تاثیری روی حذف این گروه های تروریستی دارد؟

حقیقت: از ایران برای شرکت در این ائتلاف دعوت نشد، اما ترکیه خود شرکت نکرد؛ پس در این زمینه بین ایران و ترکیه تفاوت وجود دارد. ایران با ابزارهایی که در منطقه دارد با اهداف داعش و پیشروی آن در سرزمین های اسلامی مخالف است و بدون شک تشیع ایرانی در مقابل سلفی گری افراطی داعش قرار دارد، اما ترکیه براساس منافع ملی خود سیاست دوگانه ای پیش گرفته و گاهی به شکل شفاهی گفته که باید در مقابل داعش عملیات نظامی زمینی صورت بگیرد، اما در عمل ترکیه چندان به این سخن وفادار نبوده و مواضع دوگانه ای از دولت ترکیه مشاهده می کنیم.

4428 مرتبه بازدید
در حال ارسال...