آینده سلفی گری افراطی (مطالعه موردی: داعش)
آینده سلفی گری افراطی (مطالعه موردی داعش)
سید صادق حقیقت[1]
روزنامه شرق، 1393/7/6
داعش یا دولت اسلامی عراق و شام به عنوان پدیده ای جدید نگاه همگان را به خود جلب نموده است؛ و این سؤال را به ذهن متبادر می کند که چه آینده ای در پیش روی ایشان است؟ و آیا این سرنوشت آنها را از دیگر گروههای سلفی متمایز می سازد؟ این مقاله در صدد است با تفکیک سلفی گری معتدل از سلفی گری افراطی، آینده گروهک داعش را ترسیم نماید و گمانه ای در این زمینه را مطرح نماید.
معنای اصطلاحی «سلف» در بدعتی ریشه دارد که ابن تیمیه در قرن هفتم ایجاد کرد. سلفي گري در معناي لغوي به معني بازگشت به گذشته و تقليد از گذشتگان است، اما در معناي اصطلاحي به فرقه اي اطلاق می شود که آرمان خود را پیروی از سلف صالح و بازگشت به اعمال، رفتار و اعتقادات پيامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعين مي دانند. دیدگاه سلفیان در باره سلف سبب شده مذهب جدیدی به نام سلفیگری در قرون اخیر شکل گیرد. سلفیان جدید عملکرد صحابه را به عنوان منبع تشریع می پذیرند. به اعتقاد سلفی ها، اندیشه و عمل اسلامی در طول زمان منحرف شده، و باید به سرچشمه آن بازگردیم. معتقدان به سلف صالح، عقايد خود را به احمدبن حنبل نسبت مي دهند. وي محدثي سنتی و ضد فقاهت و اجتهاد بود و از تمسک به رأي تبري مي جست و مخالفت با سنت را بدعت و «اهل الاهواء و البدع» مي خواند. هرچند احمدبن حنبل بيش از صدوپنجاه سال پيشواي عقايد سنتي سلفي بود، اما قشري بودن از رونق مذهبش کاست. در اواخر قرن هفتم، احمد بن تيميه و سپس شاگردان ابن قيم الجوزيه عقايد حنابله را به گونه اي افراطي تر احيا کردند. پس از وی، سلفی گری تا قرن دوازدهم تا حد زیادی به بوته فراموشی سپرده شد؛ تا این که محمدبن عبدالوهاب نجدي با طرح مجدد ادعاي بازگشت به اسلام اصيل ظهور کرد و علیرغم سرکوب شدن توسط محمدعلي پاشا، خديو مصر، پيروانش بر نجد و حجاز تسلط يافتند و دولت سعودي کنوني را تشکيل دادند. البته، در ميان وهابيان دو جريان در مقابل هم صف کشیده اند: وهابيان درباري که بر مبنای عبدالوهاب باقی مانده اند، و وهابيت انقلابي يا جهادي که اندیشه و عمل رادیکال دارند.
هرچند ممکن است سلفی گری معادل وهابیت (یا دیگر مفاهیم) به کار رود، ولی مفهوم «سلفی گری» اعم از مفهوم «وهابی»، «تکفیری» و «جهادی» است؛ چرا که برخی سلفی ها میانه رو هستند، و جهادی و تکفیری محسوب نمی شوند. همه سلفی ها الزاماً وهابی نیستند. در واقع، جهادی ها نوعی از سلفی ها محسوب می شوند؛ و به همین دلیل، سلفی جهادی (یا السلفیة الجهادیة) خوانده می شوند. اگر عنصر اصلی تعریف بنیادگرایی را تقابل با تجدد فرض کنیم، باید گفت بین سلفیت و بنیادگرایی عموم و خصوص مطلق وجود دارد؛ چون همه سلفی ها بنیادگرا هستند، اما بسیاری از بنیادگرایان سلفی و یا حتی مسلمان نیستند. بنیادگرایی در تخاصم با تجدد شکل گرفته، و نمی توان آن را بدون آن چیزی که ردش می کند، در نظر گرفت. این ویژگی بنیادگرایی تعارضی با استفاده از جنبه های سخت افزاری تجدد، یا مشابه سازی مفاهیم مدرن توسط ایشان ندارد. آنها مفاهیمی مشابه و معادل دموکراسی و مانند آن برای خود در نظر گرفته اند. به این ترتیب، نسبت بین سلفی گری و اسلام گرایی نیز عموم و خصوص مطلق خواهد بود. همچنین بین دو مفهوم «سلفی» و «تروریست» عموم و خصوص من وجه (همانند دو دایره متداخل) وجود دارد.
سلفی گری الزاماً نقل گرا و رادیکال نیست. سلفی گری آرمان بازگشت به گذشته اصیل را در سر دارد، خواه این هدف با نقل گرایی و خشونت صورت پذیرد یا با عقل گرایی و تساهل. به طور مثال، محمد عبده به عنوان یک چهره سلفی، عقلگرا و معتقد به تساهل بود. پس، می توان گفت چون بازگشت به سلف جزء مقولات سلفی گری، و نقل گرایی و رادیکالیسم از عوارض مفارقه آن محسوب می شود، امکان جدایی مفهوم سلفیت از خشونت و نقلگرایی همواره وجود دارد.
سلفي گري طيف وسيعي از گرایش هاي سنتي و معتدل تا سلفي گراي افراطي را در بر مي گيرد. گروههای سلفی که بسیار متعددند، و با عناوینی همچون «جهادی»، «تکفیری» و «سلفی» از آنها یاد می شود، با شعار بازگشت به سلف صالح خواستار بازگشت به اصل دین هستند، و ابزار و روش آن را «قیام به سیف» یا «جهاد» می دانند. گروههای سلفی، امروزه، تنوع و حتی تضاد معتنابهی پیدا کرده اند. به طور مثال، تفاوت اصلی جیش الاسلام و القاعده آن است که هدف گروه نخست تنها رهایی از نظام بشار اسد است؛ در حالی که القاعده رؤیای تشکیل دولت اسلامی در سر میپروراند. همچنین، النصره و داعش در جنگ سوریه در مقابل هم قرار گرفتند. در یکی دو دهه اخیر سلفی گری به دلایل مختلف رشدی قارچ گونه داشته است؛ تا آنجا که برخی معتقدند حدود 40 گروه تکفیری مسلح در قالب تشکلی به نام جیش الاسلام با نظام سوریه در حال جنگ بودند. این گروه به همراهی النصره در مقابل سلفیگری القاعده قرار دارند. سلفیگری موجب وهن اسلام و ضرر به منافع مسلمانان شده و چهره ای خشن و غیرمنطقی از این دین مبین ارائه کرده است. سلفی گری در دو دهه اخیر به گروهها و گرایشات زیادی تقسیم شده است؛ به شکلی که نمیتوان زمینه های سیاسی و اجتماعی را در این بین نادیده انگاشت.
در طول سال های جهاد علیه شوروی، بن لادن به منظور آمارگیری از کشته ها و مجروحین مجاهدین، دفتر خدمات و بیت الانصار را تشکیل داد؛ که سپس به القاعده (به معنای پایگاه اطلاع رسانی) تغییر نام یافت؛ و به مرور زمان در همه کشورها گسترش پیدا کرد. از سویی دیگر، در آذر ماه سال 1392، چهارده گروه مسلح در حلب اعلام کردند می خواهند گروهی جدید به اسم «حکومت اسلامی» تشکیل دهند و حاضر نیستند به ائتلاف دوحه- که از طرف غرب حمایت میشد- بپیوندند. این گروه ها عبارتند از: جبهه النصره، لواء التوحید، کتائب احرار شام، احرار سوریه، کتیبه السلطام محمد، لواء حلب، الشهباء الاسلامی، حرکه الفجر الاسلامیه، درع الامه، لواء عدنان، کتائب الاسلام، لواء النصر، کتیبه الباز و لواء درع الاسلام. سه گروه جبهه النصره (که در 2012 اعلام موجودیت کرد)، لواء التوحید (که در سال 2012 به وجود آمد و با داعش در جنگ بود) و کتائب احرار شام (که در سال 2011 برای جنگ با ارتش سوریه ایجاد شد) مهمتر از بقیه محسوب می شوند. گزارش مرکز رصد تروریسم در آمریکا مدعی شده که سه عامل موجب افزایش نقش جبهه النصره در سوریه هستند: تأثیر خشونت های دولت سوریه بر مردم این کشور، توانمندی های نظامی این گروه و پرهیز از درگیر شدن با گروههای محلی، و تأیید علمای سلفی.
القاعده عراق (تنظیم قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین) توسط ابومصعب الزرقاوی و سپس ابوعمر البغدادی رهبری می شد. فعالیت گسترده داعش (الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام- نام تاریخی سوریه-) در خرداد ماه 1393 و تسخیر شهر موصل اهمیت خطر این گروههای تندرو و خشن را گوشزد کرد. این گروه به وسیلهی چند تن از اسلامگرایان تندرو در سال 2004 میلادی بهوسیلهی ابومصعب زرقاوی، ابوحمزه المهاجر، ابوعمر بغدادی و ابوبکر بغدادی در شهر بعقوبه عراق و رقه سوریه بنیان گذاشته شد. اما ریشهی داعش به نیمهی دوم دههی 90 میلادی باز میگردد. زرقاوی در سال 1995 میلادی در صفوف نیروهای جهادی در افغانستان حضور داشت و با نیروهای آمریکایی در این کشور مبارزه میکرد.
گروههای سلفی رادیکال در چند دهه اخیر به شکل عجیبی رشد کرده اند. در دورانی که جهانی شدن، تجدد و دهکده جهانی مطرح است، جای این سؤال باقی است که چرا باید گروههای تجددستیز در این حد وسیع رشد کنند. یکی از دلایل موفقیت این گونه گروهها تکیه بر متون اصیل و شعار بازگشت به سلف صالح است. یکی دیگر از علل و عوامل جذابیت این گروههای تروریستی آن است که خود رهبرانشان نیز به راه باطلشان معتقدند و بعضاً حاضرند در این راه کشته شوند. اما آنچه در این راستا بیش از متن اهمیت دارد، زمینه های سیاسی و اجتماعی است. همچنین، میتوان به استفاده از روشهای غیرمرسوم در جنگ - همانند جنگ نامتقارن- اشاره نمود. گروههای سلفی افراطی از زمینه های نارضایتی در کشورهای اسلامی- همانند موصل و تکریت عراق- سوء استفاده کرده اند. به طور مثال، یکی از مهمترین علل گسترش سریع داعش یا دولت اسلامی عراق و شام (الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام)، که بعداً خود را «الخلافة الاسلامیة» نامید، در این نکته نهفته است که از موج نارضایتی مردم برخی استانهای عراق به خوبی استفاده کرد. آنها از نقش از شایعه و روانشناسی جنگ نیز به خوبی بهره بردند؛ و شایع کردند که به زودی کل عراق و کشورهای دیگر را تسخیر خواهند نمود. گروههای سلفی در حد وسیع از خانواده هایی که در جنگهای اخیر عزیزان خود را از دست داده اند، سوء استفاده میکنند. به طور مثال، خانواده هایی که در جنگ سوریه عزادار شده اند، از نظر روانشناختی در صدد انتقام هستند؛ و حتی حاضرند جان خود را در این راستا بدهند؛ و بدین طریق، طعمه این گونه گروهکها میشوند.
بر اساس نظریه گفتمان، حقیقت فرازمانی و فرامکانی وجود ندارد؛ و هویت هر گفتمان از غیریتسازی با گفتمان ضد آن شکل میگیرد. واسازی، شالودهشکني يا ساختشکني (deconstruction) به يک تعبير، امکان دادن به جولان معنا يا تنوع معنايي در قلمرو متن است؛ يعني خارج کردن متن از معناي محدودي که ممکن است صرفاً با اتکاي به يک نگاه يا چشم اندازي خاص، پديد آمده باشد. بر اساس شالوده شکنی، اگر دوگانه های متضاد (binary oppositions) را از متن بیرون کشیم، حقیقتی برای آن باقی نمی ماند. هویت سلفی ها تا اندازه زیادی بر اساس غیریت سازی با تجدد و تشیع شکل گرفته، و رشد سریع آنها مرهون زمینه های سیاسی- اجتماعی به نظر می رسد. اگر دوگانه های متضاد را از بیانان ایشان بیرون بکشیم، خواهیم دید که حقیقتی در پس نهفته نیست. سلفیها مدعی «حق» در مقابل «باطل»، قیام و جهاد در مقابل قعود، بازگشت و سلفیگری در مقابل تجددخواهی و مانند آن هستند؛ در حالی که اگر طرف مقابل و «غیر» آنها را حذف کنیم، می بینیم به خودی خود حقیقتی به همراه ندارند.
امکان پیش بینی در نظریه های اثباتی امری ممکن، و در نظریه های ناقد اثباتگرایی به غایت مشکل است. با توجه به این مبنا، به سختی می توان از آینده سلفی گری به ضرس قاطع سخن گفت. گسترش قدرت سلفیها، و به خصوص داعش در سال 2014، نشان داد که آنها از ظرفیت های زیادی برای جذب توده های مسلمان- حداقل در کوتاه مدت- برخوردارند. در عین حال، چند نکته وجود دارد که آینده دولت اسلامی عراق و شام را در آینده دور بحرانی و تاریک پیشبینی می کند: اولاً چون تجدد روندی اجتناب ناپذیر و غیرقابل بازگشت است، آینده به نفع سلفیگری رقم نخواهد خورد. مسئله دوم نداشتن مبنای تئوریک قابل دفاع است. مسئله دیگری که مؤید دلیل قبل است، به خشونت و تعصبات بی مورد و کیفیت سطح علمی نیروهای سلفی برمی گردد. علاوه بر آن، رشد سلفیگری در دو دهه اخیر ناشی از زمینه های خاص بین المللی بوده، که معلوم نیست چنین مقتضیاتی در آینده نیز وجود داشته باشد. در واقع، این مسئله چهارم از جنس مسائل بین المللی است که بر ماهیت فعالیت این گونه گروهها تأثیر می گذارد. مسئله پنجم آن است که سلفیگرایان افراطی دارای راهبرد سیاسی نیستند؛ و به شکل ناشیانه در آن واحد خود را به چندین رقیب درگیر می کنند. سلفیهای افراطی نشان دادند که حاضرند در یک زمان با ایران شیعی، غرب و حتی برخی کشورهای عربی درگیر شوند. اگر اجماعی توسط این دولتها و ملتها بر علیه سلفیگری ایجاد شود- همان گونه که مقدمات این کار در ائتلاف 30 کشور با محوریت امریکا آماده شده- آینده به نفع سلفیگری رادیکال رقم نخواهد خورد. البته، دو نوع دیگر سلفی گری مشمول این پیش بینی نمی شود: سلفی گری معتدل که در صدد است قرائتی از دین به دست دهد که حتی المقدور با مقتضیات عقل بشری و دموکراسی سازگار باشد (همانند برخی گرایشهای اخوان المسلمین)؛ و سلفی گری درباری (همانند سلفی های درباری سعودی).