تولید علم اسلامی؛راهبردي براي وحدت تمدنی جهان اسلام
تولید علم اسلامی؛راهبردي براي وحدت تمدنی جهان اسلام
حسن ناصرخاكي*
سیّدصادق حقیقت**
نجمه نجم***
دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی"، 1392
چكيده
وحدت جهان اسلام یکی از چشماندازهايِ سياسي مورد پذیرش گفتمانهاي اسلامگرا است. علیرغم تلاش متفکران مسلمان و گفتمانهای اسلامگرای معاصر برای نيل بدين مقصود، به نظر میرسد هنوز نقطه عطف مشترکی برای عملیاتیکردن وحدت در جهان اسلام به دست نیامده است. با عنايت به اهميت وحدت و تأثیر آن در قدرتيابي جهان اسلام در جامعه جهاني، به نظر ميرسد مسأله اصلی در تحقق اين چشمانداز ارائه راهبردهايی مناسب در دو حوزه معرفتي و كاركردي است. با این پیش فرض که علم، مبنای شکلگیری تمدن است و همانطور که علم مدرن غربی مبنایی برای شکلگیری تمدن مدرن غربی در شکل واحد و در گستره وسیع جهانی بوده است، علم اسلامی(علوم انسانی اسلامی) نیز میتواند مبنایی برای شکلگیری یک تمدن واحد در گستره وسیع جهان اسلام باشد؛ لذا این مقاله معتقد است اسلامیسازی علم که داراي ماهيتي معرفتی و کارکردی است قابلیّت دارد به عنوان يكي از راهبردهاي مناسب براي نيل به چشمانداز «وحدت تمدنی جهان اسلام» طرح شود.
براي تبيين اين راهبرد، ابتدا با استفاده از روش تحليل گفتمان لاکلا و موفه به اختصار نحوه معنايابي نشانه وحدت در گفتمانهاي مختلف اسلامگرا بررسي شده و آنگاه با نگاهي راهبردي و آيندهپژوهانه به تبيين اين نكته پرداختهشده است كه گفتمان علم اسلامي چگونه ميتواند تبديل به يك گفتمان هژمونيك شده و از طريق زنجيره همارزي فراگير به تشكيل يك گروه گستردهيِ واحد در قالب تمدن نوين اسلامي نائل شود. در اين راستا قابليت تبديل علم اسلامي به محصول و فنّاوريهايي كه توانايي رفع مشكلات كاركردي و پيشرفت جهان اسلام را داشته باشند، افزايش قابليت دسترسي گفتمان علم اسلامي، معنادهي مناسب به نشانه علم اسلامي به گونهاي كه اين نشانه قابليت مفصلبندي در گفتمانهاي مختلف اسلامگرا را داشته باشد و ارائه يك اسطوره فراگير از وحدت جهان اسلام از جمله مهمترين راهکارهايي هستند كه امكان تحقق وحدت تمدني جهان اسلام را در آينده فراهم ميسازند.
كليد واژه: وحدت تمدنی، علم اسلامي، گفتمانهاي اسلامگرا، راهبرد، آيندهپژوهي
*كارشناس ارشد انديشه سياسي در اسلام
**دانشیار علوم سیاسی دانشگاه مفید
***دانشجوی دکتری علوم قرآن و حديث دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم وتحقیقات
مقدمه
موضوع وحدت جهان اسلام سابقهای بس طولانی داشته و همواره مورد توجه اندیشمندان مسلمان بوده است. در دوره معاصر اشغال مصر توسط فرانسه، اشغال شبه قاره هند توسط بریتانیا و بیش از همه انحلال خلافت عثماني نمادی از افول تمدن اسلامی و سرآغازی برای تفرقه بیش از پیش جهان اسلام بود و در مقابل وقوع انقلاب اسلامی ایران و تحولات اخیر رخ داده در بخشهایی از جهان اسلام نمادی از بیداری و حرکت جهان اسلام به سوی آیندهای نوین است؛ لذا بازاندیشی پیرامون آرمان وحدت اسلامی مجدداً برجسته گشته است.
به سرانجام مطلوب رسیدن این حرکت نوین، مستلزم شناخت محذورات و مقدورات جهان اسلام و فهم چشماندازی است که هر یک از گفتمانهای اسلامگرایِ معاصر در مورد آینده جهان اسلام و موضوع وحدت اسلامی دارند؛ چرا که تا زمانی که گفتمانهای اسلامگرا به شناخت متقابل نظام معنایی یکدیگر اقدام ننمایند، مقدمات لازم برای شکلدهی به آینده مطلوب و تحقق وحدت جهان اسلام فراهم نخواهد گردید. بدين منظور در این مقاله پس از توضيحي در باب روش و مفاهيم اوليه، نحوه معنایابی نشانه وحدت جهان اسلام در نظام معنايي گفتمانهاي اسلامگرا(خرده گفتمانهاي اسلام سياسي) به اختصار بیان میگردد و آنگاه با توجه به نظام معنایی گفتمان تمدنگرایی و قابلیتهایی که این گفتمان با توجه به مفصلبندی نشانه علم اسلامی دارد با نگاهی راهبردی به تبیین نقش راهبردی علم اسلامی و به عبارتی دیگر اسلامیسازی علم در تحقق چشمانداز وحدت تمدنی جهان اسلام خواهیم پرداخت.
1- روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه
ازمنظر تحليل گفتمان لاكلا و موفه، يك پديده تنها از طريق گفتمان قابل فهم است و هر گفتمان علاوه بر فهم پديده، پيامدهاى خاص اجتماعى را نيز به دنبال ميآورد. بنابراين گفتمانها به واقعيت معنا مىدهند و جهان اجتماعى در نتيجه همين فرايند معنابخشى ساخته مىشود و تغيير مىكند. مهمترين مفاهيمي كه لاكلا و موفه براي بيان نظريه خود از آنها استفاده كردهاند، عبارتند از: گفتمان[1]، مفصلبندى[2]، نشانه مركزى[3]، ميدان گفتمان[4]، منازعه و خصومت[5]، زنجيره هم ارزى و تفاوت[6]، بىقرارى و تزلزل[7]،اسطوره، قابليت دسترسى[8]، قابليت اعتبار[9]. لاكلا وموفه«گفتمان» را: « كليتِ ساختار يافته ناشي از عمل مفصلبندي»ميدانند.(یورگنسن و فیلیپس،1389: 56) «مفصلبندي» نيز عبارت است از: هر عملى كه ميان عناصر پراكنده ايجاد رابطه ميكند، به نحوى كه هويت و معناى اين عناصر در نتيجه اين عمل اصلاح و تعديل شود. (2001:105، (Laclau and Mouffeدر واقع گفتمانها صورتبندى مجموعهاى از كدها، اشيا، افراد و... هستند كه پيرامون يك نشانه كليدى جا يابى شده و هويت خويش را در برابر مجموعهاى از غيريتها به دست مىآورند. تحليل گفتمانى لاكلا و موفه با مجموعه وسيعى از دادههاى زبانى و غير زبانى (گفتارها، گزارشها، حوادث تاريخى، مصاحبهها، سياستگذارىها، اعلاميهها، انديشهها، سازمانها و نهادها ) به مثابه متن برخورد مىكند.
«نشانه مركزى» نیز نشانهاى است كه ساير نشانهها در اطراف آن نظم مىگيرند. هسته مركزى منظومه گفتمانى را دال مركزى تشكيل مىدهد و جاذبه اين هسته ساير نشانهها را جذب مىكند.(حسینیزاده،1383: 190) لاكلا و موفه، كليه حالتهاي ممكني را كه گفتمان طرد ميكند «ميدان گفتمان» مينامند.(یورگنسن و فیلیپس،1389: 58) در نظر لاكلا «اسطوره»، نوعى بازنمايى و تبيين شرايط بىقرار اجتماعى است و در صدد است تا پاسخى مناسب به بحران موجود ارايه كند. اسطورهها به باز سازى آرمانى فضاى اجتماعى مىپردازند و از طريق مفصلبندى جديد نشانههاى متزلزل شده به دنبال ايجاد يك عينيت اجتماعى جديد مىباشند. به نظر لاكلا براى بازنمايى و تبيين يك فضاى اجتماعى نياز به ايجاد فضايى است كه لزوماً وجهى استعارى و اسطورهاى دارد. بنابراين دو فضا وجود دارد: فضاى اجتماعى موجود و فضاى گفتمانى كه به صورت آرمانى ساخته شده است(Laclau,1990: 61)، لاكلا براى توضيح چگونگى تبديل يك اسطوره به گفتمان مسلط از دو مفهوم استفاده مىكند: اولين مفهوم «قابليت دسترسى» است، يعنى در دسترس بودن در زمينه و موقعيتى كه هيچ گفتمان ديگرى خود را به عنوان جايگزين واقعى هژمونيك نشان نداده است؛ بنابراين صرف در دسترس بودن مىتواند پيروزى يك گفتمان خاص را تضمين كند. و آن را به افق تصورى جامعه تبديل نمايد.(حسینیزاده،1383: 201)
دومين مفهوم، «قابليت اعتبار» است. يعنى اصول پيشنهادى گفتمان نبايد با اصول بنيادين جامعه ناسازگار باشد. اما هرچه سازمان جامعه يا گروه بحرانىتر و بىقرارتر باشد اصول اساسى آن بيشتر پراكنده و شكسته شده است. بنابراين اگر اصولى مانده باشد كه گروه را منسجم و مشخص سازد گفتمانها نمىتوانند با آنها از در ستيز در آيند. (حسینیزاده،1383: 202) مفهوم ديگري كه در اينجا ميبايست بدان اشاره شود مفهوم «سوژگى سياسى»[10]است. اين مفهوم به شيوههايى اشاره دارد كه اشخاص به عنوان عاملان اجتماعى عمل مىكنند. زمانى كه يك گفتمان دچار تزلزل مىشود و نمىتواند به عاملان اجتماعى هويت ببخشد شرايط براي ظهور سوژه سياسى فراهم مىشود و اشخاص به عنوان رهبران، سياستمداران و انديشمندانبرجسته در نقش سوژه ظاهر مىگردند.( Laclau,1990: 45)
هرچند ايراداتي چند همچون ضدّ مبنا گرا بودن و انكار واقعيت فراگفتماني اين نظريه، كه متأثر از رويكرد فلسفي پستمدرن آن است به كارگيري آن را به خصوص در مطالعات اسلامي دچار خلل مينمايد. با اين حال از آنجا كه اين تحقيق صرفاً درصدد توصيف بوده و نه بيان صدق و كذب معاني مختلفي كه در رابطه با موضوع مقاله مطرح است، لذا ايرادات وارده بر مباني نظريه گفتمان، بر تحقيق حاضر خللي وارد نخواهند كرد؛ لذا در این مقاله، وحدت جهان اسلام در مرکز بحث قرارگرفته و سعی خواهد شد نحوه معنایابی این نشانه در نظام معنايي گفتمانهای اسلامگرا بررسي شوند.
با فروپاشی دولت صفوی در ایران، اشغال شبه قاره هند توسط بریتانیا و بیش از همه فروپاشی خلافت عثمانی نشانه وحدت اسلامی تبدیل به یک «نشانه خالی»[i] گردید؛ چرا که بیانگر چیزی غایب در جهان اسلام بود. لذا نشانه وحدت اسلامی بازنمایی یک وضع مطلوب و آرمانی را در جهان اسلام بر عهده گرفت و گفتمانهای اسلامگرا[ii]متناسب با نظام معنایی خود به مفصلبندی این نشانه پرداختند و هریک چشماندازی خاص را برای این موضوع ترسیم نموده و بالتبع راهبردهای متمایزی را نیز بدین منظور در دستور کار قرار دادهاند در ادامه به منظور تبیین بهتر موضوع به اختصار نحوه معنایابی نشانه وحدت جهان اسلام در خرده گفتمان اسلام سیاسی نوگرا و اسلام سیاسی اصلگرا میپردازیم و آنگاه به تشریح ايده وحدت تمدنی جهان اسلام و نقش راهبردی اسلامیسازی علم در این مقصود خواهیم پرداخت.
2- چشمانداز وحدت جهان اسلام از منظر گفتمانهای اسلامگرا
1-2- چشمانداز وحدت جهان اسلام از منظر گفتمان نوگرایی
گفتمان نوگرایی متأثر از اندیشهها و عملکرد افرادی همچون سیدجمالالدین اسدآبادی و محمد اقبال لاهوری در جهان اسلام شکل گرفت و در عصر تنظیمات در خلافت عثمانی، نهضت مشروطه و انقلاب اسلامي در ايران و تحولات اخير در كشورهاي عربي نقش مهمی ایفا نموده است. گفتمان نوگرایی امروزه توسط برخی از روشنفکران دینی و عالمان نواندیش در قالب«نو اندیشی دینی» تداوم یافته است.
مهمترين نشانههايي كه مفصلبندي آنها نظام معنايي گفتمان نوگرايي را شكل داده، عبارتند از: حكومت اسلامي، عقلانيت، پيرايش سنت، اصلاح، مبارزه با استعمار، مبارزه با استبداد، جامعه مترقي و پيشرفته اسلامي(مدرنيته اسلامي)، مردم و شورا. از ساير نشانههايي كه در نظام معنايي گفتمان نوگرايي مفصلبندي شدهاند ميتوان به: فلسفه، مبارزه با تحجر، مصلحت، ضرورت اجتهاد، ابزار و روشهاي مدرن، علوم جديد، استقلال، قانون و آزادي نام برد. با توجه به شخصیت رابطهای هویت در برداشتی که لاکلا و موفه از گفتمان مطرح میکنند تصویر گفتمان نوگرا از اسلام، متأثر از سایر نشانههای مفصلبندی شده در این گفتمان است.
نوگرایان مشکلات پیش روی جهان اسلام را عمدتاً ناشی از مشکلات داخلی میدانند، هرچند که عوامل خارجی همچون استعمار را نیز در این امر سهیم میکنند، لذا نوگرايان در صدد برقراري نوعي تعامل با غرب هستند. همچنين نوگرایان معتقد به باز بودن باب اجتهاد و تعامل عقل و نقل هستند و سعی میکنند با حفظ ارزشهای اسلامی تا حدّ ممکن از علوم غربی استفاده نمایند. نوگرايان به دنبال تحقق يك مدرنيته اسلامي هستند و در اين مسيراتخاذ راهبردهایی چون احیای فکردینی، علمگرایی و تعامل با غرب را ضروری میدانند.
در گفتمان نوگرایی نشانه وحدت اسلامي حول نشانه مرکزی اسلام مفصلبندی شده و در ارتباط با سایر نشانهها و با توجه به نظام معنایی این گفتمان معنایی موقت یافته است. نشانه وحدت در این گفتمان با نشانههایی چون سیاست و حکومت اسلامی مفصلبندی یافته و لذا معنایی سیاسی یافته است. بنابراین در گفتمان نوگرایی وحدت دارای معنایی سیاسی است. از سویی دیگر نشانه وحدت در این گفتمان در کنار نشانههایی چون عقلانیت، شورا، مردم و مدرنیته اسلامی نیز قراردارد که در معنادهی به نشانه وحدت نقش مهمی ایفا کردهاند. گفتمان نوگرایی با تأکید بر منطق همارزی سعینموده است بخشهای متکثر جامعه اسلامی را در قالب امت اسلامی هویت بخشی نماید. در این گفتمان منطق تفاوت تنها در غیریتسازی با بخشی از تمدن غرب مطرح شده و از غرب به عنوان «بیرونِ سازنده»[11] برای شکلگیری هویت جهان اسلامی استفاده شده است، لذا از این منظر میتوان گفت که گفتمان نوگرایی گفتمانی وحدتگرا بوده و سعی کرده از طریق زنجیره همارزی، دالِّ اسلام را عاملی برای وحدت جهان اسلام قراردهد.
گفتمان نوگرایی در منازعه گفتمانی با سکولاریسم اسلامی و لیبرال دموکراسی غربي برای اینکه عرصه را به رقیبان وا نگذارد به مرور زمان متحول گردید و متأثر از این تحول، نشانه وحدت اسلامي نیز دچار تحول معنایی گردیده است. در ادامه به اختصار سیر این تحول را در اندیشه سیّدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و نواندیشان دینی مورد بررسی قرار میدهیم.
سيّدجمالالدين اسدآبادي به عنوان يكي از مهمترين سوژههاي سياسي كه نقش به سزايي در شكليابي اين گفتمان داشتهاست با شعار «اتحاد اسلام» به دنبال تحقق وحدت جهان اسلام برآمد. در انديشه سيّدجمال خلافت در تحقق وحدت اسلامي جايگاه مهمي داشت چرا كه به نظر او اضمحلال در روابط ميان ملتهاي مسلمان از زماني شروع شد كه خلافت از جایگاه واقعی خود فاصله گرفت و «خلفاي عباسي تنها به اسم خلافت قانع شدند.»(اسدآبادی،بیتا: 118-119)؛ لذا طرح سیّدجمال برای وحدت جهان اسلام عمدتاً بر بازسازی نظام خلافت بر مبنایی شورایی و با تأکید بر نقش مردم و اهل حل و عقد استوار بود. از منظر سیّدجمال این وحدت لازمه پیروزی مسلمانان بر استعمار غربی به خصوص انگلستان و مقدمهای برای فائق آمدن بر مشکلات داخلی و اوجگیری مجدد امت اسلامی بود. او در این راستا به تشکیل «جمعیت العروه»، انتشار «مجله عروه الوثقی»، طرح «مؤتمر اسلامی» در مکه، همگامی با عبدالحمید در اتحاد اسلام[iii]،و حضور در صحنه معادلات بینالمللی برای تحقق اتحاد اسلام پرداخت. تلاش ناموفق سیّدجمال در بازسازی خلافت و پس از آن فروپاشی عثمانی باعث شد که نوگرایان براي تبيين شرايط بىقرار اجتماعى و ارائه پاسخي مناسب به بحران موجود با استفاده از تجربیات و دیدگاههای سیّدجمال راههای دیگری را برای تحقق وحدت در جهان اسلام ارايه كنند و به اين ترتيب قابلیت دسترسي نوگرايي به عنوان يك گفتمان فعال را تقويت نمايند. لذا نوگرايان ضمن پذیرش شکلگیری کشورهای مستقل اسلامی وحدت دولتهای اسلامی را مطرح مينمايند تا بتوانند ميان مليگرايي و پاناسلاميسم تعادلي را برقرار نمايند.
بر اين اساس محمداقبال لاهوري، نظام خلافت را عملاً خاتمه یافته تلقی نموده و این اندیشه را سدِّ راه اتحاد دولتهای مستقل مسلمان ميداند(لاهوری،بیتا: 180) به نظر اقبال: «برای آنکه وحدت سیاسی واقعاً موثری در اسلام پدیدار شود، نخست لازم است که همه کشورهای اسلامی استقلال پیدا کنند و پس از آن ممکن است که همگان خود را در زیر لوای خلیفه قرار دهند» (لاهوری،بیتا: 182) اقبال با پذیرش این نظریه خط سیر وحدت جهان اسلام را این گونه ترسیم میکند که:
«این وحدت از کثرتی متشکل از واحدهای آزاد و مستقل حاصل میشود که رقابتهای نژادی میان ایشان به وسیله رشته اتصالی از یک کمال مطلوب روحی با هم سازگار و هماهنگ شده باشد، به نظر من چنان میرسد که خدای متعال رفته رفته این حقیقت را بر ما آشکار میسازد که اسلام نه ملیگری است و نه استعمار، بلکه جامعه مللی است که مرزهای مصنوعی و تمایزات نژادی را برای تسهیل شناسایی قبول دارد.» (لاهوری،بیتا: 82)
این معنا از وحدت در این گفتمان به تدریج قوام یافته و با بهرهگیری از تجارب تمدنی غرب، تشکیل سازمانهای بینالمللی و نوعی منطقهگرایی برای تحقق وحدت جهان اسلام مطرح میشود و لذا وحدت جهان اسلام به وحدت سازمانی معنادهی میشود و عبدالرزاق احمد السنهوري ايده «سازمان ملل اسلامي»(جامعه ملل شرق) را مطرح مينمايد.(سنهوری،1993: 307-334) نکته دیگری که در این بازسازی تئوریک حائز اهمیت میباشد آن است که به تدریج با مفصلبندی و برجسته شدن نشانههایی چون مردم و شورا در گفتمان نوگرایی، معنای نشانه وحدت نیز تغییر یافته و بر نقش مردم(امت اسلامی) و شورا در تحقق وحدت اسلامی افزوده میشود و وحدت جهان اسلام در قالب نظامی شورایی و مردمسالار(الشاوی 1995: 192)[iv]و یا «وحدت فرهنگی»[v] جهان اسلام معنا یافته و امکانپذیر جلوه میکند. در این بازسازی، وحدتِ دولتهای اسلامی عملاً غیر ممکن فرضشده و صرفاً وحدت امت اسلامی مدّنظر قرار میگیرد، لذا وحدت جهان اسلام در قالب وحدت امت اسلامی معنا مییابد. به این ترتیب گفتمان نوگرایی متناسب با مقتضیات زمانه راهبردهای متفاوتی را برای وحدت جهان اسلام اتخاذ نموده است و نشانه وحدت از یک نشانه کاملاً سیاسی به یک نشانه سیاسی- فرهنگی و اجتماعی- فرهنگی تغییر هویت داده است.
وحدت جهان اسلام
شکل 1: تحول معنایی نشانه وحدت در نظام معنایی گفتمان نوگرایی
2-2- چشمانداز وحدت جهان اسلام از منظر گفتمان بنیادگرایی(اصلگرايي)
اصلگرایی، بنيادگرايي و یا «اصوليه الاسلاميه» به معني جستجوي اصول و بنيادهاي ايمان، بنيادهاي جامعه اسلامي(امت)، وپايههاي مشروعيت اقتدار(الشرعيه الحكم) ميباشد.(دکمجیان،1383: 23) بنیادگرایی یکی از گفتمانهای سیاسی مهم در جهان اسلام میباشد که ابتدا توسط ابن تیمیه و محمدابن عبدالوهاب در قالب جریان سلفیه مطرح گشت و متأثر از برخي از اندیشههای سیّدقطب در دوره معاصر برجسته گشت و هم اکنون توسط نوبنیادگرایان(جهادیون) در حال نقش آفرینی در جهان اسلام است. از نظر اصلگرایان علت عقب ماندگی جهان اسلام، دور شدن جامعه اسلامی از اصول، سنّتها، و آموزههای اسلامی است. و تنها از طریق بازگشت به این اصول و ارزشها است که میتوان بر مشکلات فایق آمد. از دید اصلگرایان جامعیت و«جهانی بودن اسلام و بخش مهمی از مفهوم توحید ایجاب میکند که با هر نظام انسانی، فلسفی یا سیاسی غیر خدایی، مخالفت شود»( الموصلی،1378: 35)
مهمترين نشانههایي كه اين گفتمان آن را در منظومه گفتماني خود مفصلبندي كرده است، عبارتند از: نص، منهج و اصول اسلامی، حكومت اسلامي، حاكميت الله، جهاد، بازگشت به جامعه اسلامي، تكفير، جاهليّت، غربستيزي و انقلاب. از جمله نشانههايي كه اين گفتمان به حوزه گفتمانگي يا ميدان گفتمان طرد كرده عبارتند از: فلسفه، تصوّف، مصلحت، تأويل، مدرنيته، علم مدرن، تمدن غربي، فرهنگ غربي و ناسيوناليسم. اصلگرایان با تکیه بر مفاهیمی چون جاهلیّت و تکفیر به دنبال جهاد با غرب هستند. اسلام در این گفتمان در قالب آموزههای موجود در اصول اسلامی، سنّت و سلف صالح متجلّی است. این اسلام در قالب جامعه اسلامی که در صدر اسلام شکلگرفته به بهترین شکل متجلیشده و لذا براین اساس برای احیای اسلام میبایست به این اصول و سنت اسلامی بازگشته و جامعه اسلامی را به همان سبک عصر خلفا مجدداً برقرار سازیم. این تصور از اسلام در برخورد با تمدن مدرن غربی آن را جاهلیت خوانده و با تکیه بر منطق تفاوت در یک غیریتسازی، تمامی افرادی را که خارج از گفتمان بنیادگرایی اسلامی قرار دارند، «تکفیر» میکند.
به طور خاص در معنایابی نشانه وحدت، این گفتمان با توجه به تأکیدش بر سنّت سلف صالح و گذشته تمدن اسلامی در عصر خلفای راشده در اینجا نیز همان معنای موجود از وحدت در سنّت سلف صالح را مفصلبندی میکند. همانطور که در عصر خلفای راشده خلیفه و وحدت رهبری مبنای وحدت در جهان اسلام بود در اینجا نیز همان معنا از وحدت مفصلبندی گردیده و خلافت و خلیفهگری برای تحقق وحدت «امارتهای اسلامی» پیشنهاد گردیده است. محمدابن عبدالوهاب و جریان سلفی- وهابی متأثر از او بر مبنای همین خلافتگرائی شکل یافتند اما متأثر از نشانه تکفیر در این گفتمان، به تکفیر بخش وسیعی از مسلمانان( که در خارج از این گفتمان قرار داشتند) دستزدند و لذا نه تنها نتوانستند نقش مثبتی در وحدت جهان اسلام ایفا کنند بلکه خود عاملی برای تفرقه مسلمانان گردیدند.
رشيدرضا[vi] نیز که نقش زيادي به خلافت در دنياي جديد میدهد در طرح نظریه «خلافت جدید» تأثیر مهمی بر جای گذاشت. رشيد رضا معتقد است كه بر اساس اصل شرع رئيس حكومت ميبايست امامي واحد باشد واين امري اجماعي نزد همه مسلمانان است وعلت آن نيز روشن است چراكه امر حكومت بر هر امر عمومي ديگري اولي است و به جهت وحدت امام، شعبههاي متعدد منظمشده و رستگاري آنها حفظ ميگردد. از سوي ديگر رضا معتقد است كه تعدد امام با مقصود امامت كه اتحاد كلمه مسلمين و دفع فتنهها است مغايرت دارد.(رشیدرضا،1996: 81-82) وي تاثير امامت(خلافت) را در اصلاح جهان اسلام اساسي ميداند؛ به نظر او خلافت مناط وحدت، منبع قانونگذاري، تنفيذ احكام شرعي و جريان نظام اسلامي است. رشيد رضا معتقد است كه:« وحدت امامت، وحدت امت را به دنبال ميآورد و تعصب مذهبي و تعصب ملي قوميتهاي اسلامي را از بين ميبرد.»(رشیدرضا،1996: 84)
انديشههاي سيّدقطب نیز به عنوان يكي از انديشمندان تاثيرگذار در شكلگيري اصلگراييِ معتدلِ معاصر در اين زمينه قابل توجه است. از نظر سيّدقطب مليگرايي منبعث از احساسات شديد قومگرايانه است «و اين شرّي است كه گريبان بشريّت را در جنگهاي گذشته گرفته است و موجب ايجاد جنگهاي آينده نيز خواهد شد.»(سیّدقطب(ب)،1415: 94) از منظر قطب، فروپاشي خلافت عثماني و مليگرايي منبعث از آن زمينههاي اقدامات استعماري را فراهم كرده است. براين اساس قطب به آتاتورك حمله ميكند چرا كه دشمنان اسلام:«به دست آتاتورك قهرمان (!)خلافت اسلامي، آن امپراتوري مقتدر مسلمين، را منحل نمودند.»(سیّدقطب،1377: 20) قطب معتقد است براي امتي كه الگوي آنها مليگرايي و مجموعهاي از آداب و رسوم و تشكيلاتي است كه هيچ ارتباطي با اسلام ندارد چارهاي جز يك «رستاخيزاسلامي» براي «بازگشت به خود» وجود ندارد تا آنكه اسلام بار ديگر نقشش را در رهبري بشريت ايفا كند.(سيّدقطب(الف)،1415: 8-9)به نظر سیّدقطب نظامهاى فردگرا، جمعگرا، ملىگرا و ناسيوناليست، همه با شكست مواجه شدهاند و اكنون در سختترين و مضطربترين لحظات نوبت اسلام و امت اسلام، فرا رسيده است. اما اسلام زمانى مىتواند نقش خود را ايفا كند كه:
«در يك امّت تجسّم يابد، زيرا بشريت به ويژه در دوران ما، تنها به صرف عقيده گوش فرا نمىدهد كه مصداق واقعى آن را در زندگى مشهود نبيند، زيرا امت مسلمان، سرزمينى نيست كه اسلام در آن حيات دارد و قومى نيست كه اجدادشان در عصرى از عصور در نظام اسلامى به سر مىبردند، بلكه امت مسلمان، جماعتى از انسانها هستند كه زندگى، جهانبينى، نظام، ارزشها و معيارهايشان از متد اسلامى برخاسته باشد و اين امت با اين شرايط، از زمان انقطاع اجراى شريعت خدا از روى همه زمين منقطع شده است. راه چاره اين است كه اين امت، بار ديگر احيا شود تا نقش خود را در رهبرى جهان، بار ديگر باز يابد.» (سيّدقطب(الف)،1415: 8)
سيّدقطب در اين مسير «جاهليت مدرن»، استعمار غربی و كمونيسم را از موانع جدي ميداند. با اين وجود از نظر او:«در میان تمام این دشمنیها و تجاوزها، فریاد مشترک از گوشه و کنار جهان اسلام برخاسته است که خواستار اتحاد مسلمانان برای ایجاد حکومت واحد اسلامی است.»(سیّدقطب،1371: 270-275)
به اين ترتيب در اسطورهای که اصلگرایان از وحدت جهان اسلام مطرح میسازند مرزهای موجود در جهان اسلام از بین رفته و یک دولت اسلامی در سرزمین وسیعی که همان «دارالاسلام» است، مستقر میشود. این دولت اسلامی واحد و بزرگ، بر تمامی مسلمانان به عنوان امت اسلامی حکومت خواهد کرد و وحدت دولتها و امت اسلامی محقق میشود.
با توجه به مفصلبندی نشانههای تکفیر و جاهلیت در گفتمان اصلگرایی این گفتمان عمدتاً بر منطقِ تفاوت تأکید دارد. لذا عمدتاً طردگرا بوده با تأکید و توسیع مفهوم غیرخودی در درون گفتمان اسلامگرایی و تأکید بر تفاوتها، زنجیره همارزی اسلامگرایی را که میتواند عامل وحدت جهان اسلام باشد به هم ریخته است. طیف افراطی گفتمان اصلگرایی با تکفیر شیعیان و غیریتسازی با آنان[12] به خصومت با شیعیان پرداخته و مانعی جدی برای تحقق وحدت در جهان اسلام ایجاد نموده است.
نشانه وحدت در گفتمان اصلگرا از بدو شکلگیری این گفتمان تا کنون کمتر دچار تحول معنایی گردیده است و عمدتاً در قالب خلافت و رهبری واحد امت اسلامی از سوی خلیفه معنادهی شده است؛ لذا در این گفتمان تحقق نظام خلافت نقش راهبردی در تحقق وحدت جهان اسلام ایفا میکند و چشمانداز مطلوب این گفتمان وحدت امارتها و دولتهای اسلامی ذیل نظام خلافت و در لوای خلیفه(رهبر) اسلامی است.
3-2- چشمانداز وحدت جهان اسلام از منظر گفتمان تمدنگرايي
این گفتمان را با توجه به تأکیدش بر شکلدهی به تمدن نوین اسلامی و در مقایسه با دو گفتمان نوگرایی و اصلگرایی میتوان گفتمان «تمدنگرایی» نامید و از سویی دیگر با توجه بر تأکیدش بر نشانه اسلامیسازي علم، میتوان آن را «گفتمان اسلامیسازي علم» نامید. این گفتمان سعی دارد تلفیقی بین نوگرایی و اصلگرایی ایجاد کند و لذا در نظام معنایی آن نشانههای مشترک زیادی با دو گفتمان فوق وجود دارد. فيالجمله ميتوان گفت كه مهمترين نشانههايي كه در اين گفتمان مفصلبندي شدهاند عبارتند از: عقلانيت، سنّتِ اسلامي، تمدن اسلامي، آينده جهان اسلام، علم اسلامي، فلسفه، قرآن و حديث و نقد مدرنيته. اسلام در این گفتمان در قالب آموزههای موجود در اصول و ارزشهاي اسلامي، سنّت و نصوص اسلامی(قرآن و حدیث)، تمدن اسلامي، عقلانیت و فلسفه متجلی است. از منظر این گفتمان، غرب و آموزههاي مدرنيته برای ایجاد تمدن اسلامی نامناسب است؛ چرا که مدرنیته عامل اصلي كنار نهادن دين از حوزه عمومي است. از منظر این گفتمان هرچند غرب دچار جاهلیت است؛ اما این جاهلیت، عمدتاً متأثر از نبود معنویت است نه به خاطر علم مدرن؛ لذا برای حل بحرانها و مشکلات امروزین، به کارگیری هدفمند از علوم تجربی مدرن مناسب میباشد. گفتمان تمدنگرایی نگاهي نقّادانه(نه متعارض و یا خوشبین) به تمدن مدرن غربي دارد. این گفتمان درعرصه علوم انسانی قائل به تعارض(گسست) با غرب و علوم مدرن است ولی در عرصه علوم تجربی و تکنیکی قائل به تعامل با غرب(تداوم) ویا جهتدهی به علوم غربی میباشد. این گفتمان با استفاده از تجارب دو گفتمان اصلگرا و نوگرا، معتقد است که برای حل مشکلات جهان اسلام میبایست با نگاهی آیندهگرا یک تمدن نوین اسلامی را شکل داد و از آنجا که بزرگترین مانع در تحقق این چشمانداز، بحران فکری موجود در جهان اسلام است، ایجاد یک نهضت علمی و فکری با استفاده از عقلانيت موجود در سنّت اسلامي براي دستیابی به علوم اسلامی و یا اسلامیسازی معرفت به عنوان یک راهبرد کلان مطرح میباشد.
تمدنگرایان همچون نوگرایان حضور دولتهای متعدد اسلامی را در عرصه جهان اسلام به رسمیت شناختهاند با این وجود درصددند با استفاده از ظرفیت ساختارهای نوین همچون «سازمان همکاریهای اسلامی» و «تقریب بین مذاهب اسلامی» به تفرقه موجود در جهان اسلام سامان دهند و بر این اساس ایده «انسجام اسلامی» را مطرح نمودهاند. با این وجود از منظر این گفتمان در نهایت، تحقق تمدن نوین اسلامی است که جهان اسلام را به یک وحدت تمدنی خواهد رساند؛ لذا چشماندازی که تمدنگرایان برای وحدت اسلامی مطرح مینمایند تحقق «وحدت تمدنی جهان اسلام» است. در این مسیر تمدنگرایان سه راهبرد: بیداری اسلامی، انسجام اسلامی و مهمترو اساسیتر از همه اسلامیسازی علم را مطرح مینمایند. ایده انسجام اسلامی به عنوان راهبردی کوتاه مدت برای حل مشکلات پیش روی جهان اسلام و ایده اسلامیسازی معرفت به عنوان راهبردی بلند مدت در این مسیر نقش ایفا میکنند. از منظر گفتمان تمدنگرایی لازمه انسجام اسلامی و تولید علم اسلامی، بیداری امت اسلامی و حرکت آنها در جهت پیشرفت میباشد.
در ادامه برای تبیین بیشتر موضوع، ابتدا به برخی از بیانات حضرت آیتالله خامنهای به عنوان یکی از متفکران تاثیرگذار در گفتمان تمدنگرایی میپردازیم و سپس به تبیین نقش راهبردی تولید علم اسلامی در تحقق وحدت تمدنی خواهیم پرداخت.
حضرت آیتالله خامنهای «ايجاد تمدن درخشان اسلامى» را چشمانداز پیش روی جهان اسلام معرفی کرده و میگویند:
«امت اسلامى با همهى ابعاض خود در قالب ملتها و كشورها، بايد به جايگاه تمدّنىِ مطلوب قرآن دست يابد. شاخصهى اصلى و عمومى اين تمدن، بهرهمندى انسانها از همهى ظرفيتهاى مادى و معنوىاى است كه خداوند براى تأمين سعادت و تعالى آنان، در عالم طبيعت و در وجود خود آنان تعبيه كرده است.آرايش ظاهرى اين تمدن را در حكومت مردمى، در قوانين برگرفته از قرآن، در اجتهاد و پاسخگوئى به نيازهاى نوبهنوى بشر، در پرهيز از تحجر و ارتجاع و نيز بدعت و التقاط، در ايجاد رفاه و ثروت عمومى، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنى بر ويژهخوارى و ربا و تكاثر، در گسترش اخلاق انسانى، در دفاع از مظلومان عالم، و در تلاش و كار و ابتكار، ميتوان و بايد مشاهده كرد. نگاه اجتهادى و عالمانه به عرصههاى گوناگون، از علوم انسانى تا نظام تعليم و تربيت رسمى، و از اقتصاد و بانكدارى تا توليد فنى و فناورى، و از رسانههاى مدرن تا هنر و سينما، و تا روابط بينالملل و غيره و غيره، همه از لوازم اين تمدنسازى است.»(خامنهای،1392: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=22405)
آیتالله خامنهای در تبیین نحوه شکلگیری تمدن فراگیر و بینالمللی اسلامی و به عبارتی دیگر «دنیای اسلامی» میگویند:«ما يك انقلاب اسلامى داشتيم، بعد نظام اسلامى تشكيل داديم، مرحلهى بعد تشكيل دولت اسلامى است، مرحلهى بعد تشكيل كشور اسلامى است، مرحلهى بعد تشكيل تمدن بينالملل اسلامى است.» (خامنهای،1383: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3256)
ایشان تمدن اسلامی را افق آینده پیشروی جهان اسلام میدانند و تا آن زمان و با توجه به مقتضیات زمانه ایده «انسجام اسلامی» و به کارگیری سازمانهای بینالمللی را برای کاهش تفرقه در جهان اسلام مطرح مینمایند. ایشان در تبیین ایده انسجام اسلامی میگویند:
«انسجام اسلامى يعنى كشورهاى مسلمان قدرامت بزرگ اسلامى را بدانند. ما از تكه تكه شدن سودى نمیبريم. ما از دشمنى با يكديگرسودى نميبريم. ما از تشديد اختلافات قومى، فرقهاى، شيعه و سنى، عرب و عجم سودى نميبريم. امت اسلامى يك مجموعهى عظيم است با امكانات بسيار، با سرمايههاى بسيار؛ اما دنياى غرب ما را تكهپاره كرده است، ما را در مقابل هم قرار داده است. قوميتهاى ما را سلاحى براى برخورد با برادران مسلمان قرار داده است و ما هم نادانسته وجاهلانه، اين توطئه و اين ترفند را پذيرفتيم و در اين دام قرار گرفتيم. بايد به خود بيائيم».(خامنهای،1386: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3396)
آیتالله خامنهای در تبیین نقش سازمان کنفرانس اسلامی در تحقق وحدت و انسجام اسلامی و قدرتیابی جهان اسلامی در عرصه بینالمللی نیز میگویند:
]سازمان کنفرانس اسلامی[میتواند مظهر اتحاد حقیقی کشورهای مسلمان در مسائل و منافع مشترک آنان باشد. به نام اعضای خود سخن بگوید و مطالبه و اقدام کند و قدرت مالی واقتصادی و سیاسی آنان راپشت سر خود داشته باشد. میان اعضای خود، رابط حل مشکلات باشد...]کنفرانس اسلامی[باید بتواند پارلمان بینالمجالس اسلامی راتأسیس کند، بازارمشترک اسلامی را از صورت یک آرزوی دور، به یک واقعیت تبدیل کند، دیوان داوری اسلامی را پیریزی کند و بالاخره به نمایندگی از پنجاه و پنج کشور اسلامی و یک میلیارد و چند صد میلیون نفوس، یکی از اعضای ثابت شورای سازمان ملل متحد باشد و تا وقتی حق وتو باقی است، ششمین عضو دارای حق وتو در آن شورا باشد»(خامنهای،1376: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2863)
همانطور که از جملات فوق نیز قابل مشاهده است و در تبیین گفتمان تمدنگرایی نیز اشاره شد تمدنگرایان ضمن داشتن نگاهی آرمانگرایانه به موضوع وحدت اسلامی با توجه به واقعیتهای پیش روی جهان اسلام درصددند از ساختارهای نوین و نظریههای همگرایی نیز بدین منظور بهره گیرند؛ لذا به نقش سازمان کنفرانس اسلامی توجه نموده و به دنبال کاهش اختلافات مذهبی و انسجام جهان اسلام هستند.
با این وجود نشانه علم اسلامی به عنوان یک نشانه اساسی و یک راهبرد بلند دامنه در گفتمان تمدنگرایی مطرح شده است و نشانه وحدت اسلامی نیز متأثر از مفصلبندی نشانه علم اسلامی و نظام معنایی این گفتمان، قابلیت معنادهی به شکلی نوین را پیدا کرده است که میتواند راهبرد جدیدی را پیش روی چشمانداز وحدت جهان اسلام قرار دهد. در ادامه به جایگاه هنجاری و هویت بخش علم در عرصه بینالمللی و تمدنی پرداخته و نقش راهبردی تولید علم اسلامی را در تحقق وحدت تمدنی جهان اسلام تبیین مینماییم.
3. از علم اسلامی تا وحدت تمدنی جهان اسلام
برای تبیین نقش علم اسلامی و به عبارتی دیگر ایده اسلامیسازی معرفت در تحقق چشمانداز پیش روی جهان اسلام لازم است نخست نکاتی مورد توجه قرار گیرد که در ادامه به آنها میپردازیم.
1-3-هویت و خودآگاهی تمدنی، محوری برای وحدت تمدنی
توجه و تأکید بر نقش جهانبینی و عقلانیتهای خاص و به عبارتی دیگر هستیشناسیهای مختلف در شکلگیری پدیدههای اجتماعی؛ امروزه بیش از گذشته در عرصه مسائل بینالمللی برجسته گشته است. این برجستگی را در نگاه «هنجارگرایان» به ویژه صاحبنظران مکتب «جامعه بینالمللی» و «سازهگرایان»[13]میتوان مشاهده نمود. از نظر طرفدران مکتب جامعه بینالمللی، جامعه بینالملل یا جامعه دولتها در شرایطی وجود دارد که «گروهی از دولتها، با آگاهی از برخی منافع مشترک و ارزشهای مشترک، به یک جامعه شکل دهند، به این معنا که در روابطشان با یکدیگر خود را مقید به مجموعهای مشترک از قواعد تصور کنند، و در کارکرد نهادهای مشترک سهیم باشند».(مشیرزاده،1391: 140) سازهگرایان نیز با تأکید بر نقش آگاهی،اندیشه، فرهنگ، ایدئولوژی و زبان در شکلگیری «قدرت گفتمانی»، ریشه شکلگیری اتحادها را در «هویت دولتها» میدانند و معتقدند که این هویتها(نظامهای معنایی) هستند که سازنده منافع و کنشها هستند. سازهگرایان معتقدند که «اگر هویتهای بازتولید شده توسط رویّههای اجتماعی تشکیلدهنده یک نهاد، فراتر از واحدهای خود پرستی رود... و باعث شود اعضای نهاد، یکدیگر را به چشم شرکای یک اقدام بزرگ مشترک ببینند در این صورت حتی اگر قدرت و منافع آشکاری که شالوده آن نهاد بوده است دگرگون شود باز آن نهاد پایدار خواهدماند.»(هوپف،1386: 473)برای سازه گرایان سازههای تمدنی، عوامل فرهنگی، هویتهای دولتی و غیره همراه با اینکه چگونه به منافع دولتها والگوهای برآیندها شکل میدهند مهم است. اینها نوعی جهانبینی ایجاد میکنند و بر الگوهای تعامل بینالمللی اثر میگذارند.(مشیرزاده،1391: 333) بر این اساس میتوان شکلگیری دو بلوک شرق و غرب در (در قرن20 میلادی) را ناشی از دو حوزه هویتی متفاوت تفسیر نمود نه دو حوزه اقتصادی و سیاسی صرف؛ چرا که فیالمثل اعضاء دو بلوک شرق و غرب متأثر از نظام فکری، ایدئولوژیک و هنجاری خاص با یکدیگر متحد شده و دو بلوک(یا دو هویت) شرق و غرب را شکل دادند و آنگاه که اعضاء بلوک شرق، هویتها و ارزشهای فکری و فلسفی غرب را پذیرفتند در واقع نشانههای نظام لیبرال دموکراسی را پذیرفته و در نظام معنایی خود مفصلبندی نمودند، بلوک شرق در بلوک غرب ادغام گردید و به نوعی مضمحل شد.
علم جهانبینی تمدن |
ازسویی دیگر بررسی تمدنهای شکلگرفته در جهان، مبیّن آن است که هر تمدنی مبتنی بر یک هویت جمعی شکلگرفته و این هویت نیز خود متأثر از دو عامل اساسی جهانبینی و علم شکلیافته است. این جهانبینی و عقلانیت خاص با تولید هنجارهای متناسب، مبادی شکلگیری تمدنی خاص را فراهم ساختهاند.
جهانبینی و عقلانیت هر تمدنی به خودآگاهی تمدنی[14] منجر میشود و این خودآگاهی به «وحدت تمدنی» میانجامد در این وحدت تمدنی هر چند ممکن است دولتهای مستقل و متعدد وجود داشته باشند اما خودآگاهی و هویت مشترک درون تمدنی به این دولتها وحدت و انسجام میدهد به گونهای که در قالب یک کل ظاهر میگردند. فیالمثل هرچند هم اکنون دول غربی متعددی در عرصه جهانی وجود دارند اما میتوان یک کل واحد را در قالب تمدن و مدرنیته غربی شناسایی نمود. با این پیش فرض میتوان گفت که تمدن غربی بر مبنای نگرشی و جهانبینی اومانیستی و سکولار شکلگرفته است و بر پایه این جهانبینی است که عقلِ خودمحور مبنای شکلگیری علوم مدرن و تجربه محور غربی گشته و تمدنی مادی را شکل دادهاست.
بر همین اساس همانطور که علم مدرن غربی مبنایی برای شکلگیری تمدن مدرن غربی در شکل واحد و در گستره وسیع جهانی بوده است، علم اسلامی نیز میتواند مبنایی برای شکلگیری یک تمدن واحد در گستره وسیع جهان اسلام باشد؛ لذا اسلامیسازی علم که داراي ماهيتي معرفتی و کارکردی است يكي از راهبردهاي مناسب براي نيل به چشمانداز «وحدت تمدنی جهان اسلام» میباشد. این تمدن واحد اسلامی و به عبارتی دنیای اسلامی میبایست بر مبنای عقلِ وحیباور و علم اسلامی در آینده شکل گیرد. در این راستا تولید علم اسلامی که مبتنی بر نگاهی هنجاری به علم است و به عبارتی دیگر تولید علم با لحاظ و بر مبنای ارزشها و هنجارهای اسلامی است نقشی برجسته و راهبردیِ میتواند در تحقق این چشمانداز ایفا نماید.
به نظر میآید که در آینده، جهان اسلام با وجود اختلافات مذهبی میتواند در قالب یک تمدن اسلامی فراگیر وارد یک رقابت گفتمانی با گفتمان تمدن سکولاریستی و اومانیستی غرب گردد. در این راستا با توجه به نگرش هنجاری به علم در اندیشه اسلامی، میتوان آن را یک عامل هویتساز دانست و با تأکید بر علم اسلامی، یک هویت اسلامی و عقلانیت سیاسی خاص را در جهان اسلام ایجاد نمود و آن را مبنایی بر شکلگیری یک هویت مشترک جدید و یک اتحادیه بزرگ اسلامی در قالب تمدن اسلامی نوین قرارداد. در درون این تمدن نوین اسلامی هرچند ممکن است کشورها و دولتهای اسلامی مستقلی وجود داشته باشند با این وجود از آنجا که تمامی آنها بر مبنای علم اسلامی، هویت و خودآگاهی یافتهاند تشکیل یک گفتمان واحد با عنوان تمدن اسلامی را خواهند داد و این گفتمان و هویت واحد در غیریت با هویتها و تمدنهای غیر اسلامی معنادهی شده و وارد رقابت گفتمانی با آنها خواهد گردید.
2-3-نقشآفرینی علم اسلامی در تحقق چشمانداز وحدت تمدنیِ جهان اسلام
با توجه به مقدمات فوق و با توجه به نظام معنايي گفتمان تمدنگرايي ميتوان به وحدت، نگاهي علم محور داشت. براين اساس ميتوان با تمركز بر كاركرد توليد علم در جهان اسلام، توليد علم اسلامي(اسلامیسازی علم) را محور همكاريهاي متفكران، سازمانها[vii] و دولتهاي اسلامي قرار داد واسلاميسازي علم وتولید علمِ اسلامی رابه عاملی برای همگرايي و انسجام جهان اسلام در قالب یک هویت مشترک بینالمللی تبدیل نمود. این امر مستلزم آن است که این گفتمان تبديل به يك گفتمان هژمونيك شده و از طريق زنجيره همارزيِ فراگير به تشكيل يك گروه گسترده در عرصه جهان اسلام نائل شود. از سویی دیگر تولید علم اسلامی با تأکید بر حوزههای هنجاری و ارزشی علم به خصوص در حوزه علوم انسانی که در هویتیابی نقش برجستهای داشته و پایه علوم تجربی نیز میباشند میبایست هویت نوینی برای مسلمانان امروز در عصر جهانیشدن و غربیسازی فراهم آورد. هویتی که مبتنی بر ارزشهای مشترک اسلامی بوده و قابل اتکا در عرصه رقابتهای گفتمانی در عرصه جهانی باشد. این امر مستلزم آن است که تمدنگرایان نگاهی راهبردی و آیندهپژوهانه داشته و برای نیل به این چشمانداز مطلوب به باز تعریف مأموریتها و اهداف خود در عرصه جهانی بپردازند. در این راستا تمدنگرایان میبایست مأموریتهای ذیل را مدِّنظر قرار دهند:
الف- باتوجه به نصوص اسلامی میتوان گفت که اساساً اسلام دینی علم محور است[viii] و لذا مسلمانان نیز باید براین محوریت اتّکا نمایند. بدین منظور جنبش و نهضت نرم افزاری تولید علم و اسلامیسازی معرفت باید به یک ایدۀ فراگیر در عرصه جهان اسلام تبدیل گردد. در این راستا گفتمان تمدنگرایی میبایست «قابلیت دسترسی»[15]خود را افزایش دهد به گونهای که طیف وسیعی از متفکران همسو و فعال را در جهان اسلام سامان دهد و آنان خود را در هویتی واحد معنادهی نموده و بتوانند نقش موثری در شکلگیری این جنبش ایفا نمایند. این امر نیازمند وجود سازمانی روزآمد است که پیش از این در ایده«جمعیه تعلیم الموحدین»کواکبی[ix]یا در اهداف «حزب معتدل اصلاح اسلامی» رشیدرضا[x]نیز سابقه داشته است. این جمعیت میبایست آنچه را كه در نصوص اسلامی به عنوان «وحدت كلمه» مطرح است وجهه همّت خود قرارداده و بر محوريت علوم انساني اسلامي یک وحدت علمی و خودآگاهی تمدنی را سامان دهد. این امر نیز به نوبه خود مستلزم اتخاذ رویکردی متعادل و همافزا از سوی گفتمان تمدنگرایی در عرصه جهان اسلام است تا بتواند اندیشمندان همسو را در گستره جهان اسلام به همگرایی و همافزایی برساند.
ب- خودآگاهی تمدنی و وحدت کلمه بر محوریت علم اسلامی و در قالب یک تمدن اسلامي در آينده شكل خواهد گرفت و تا آن زمان ميبايست انسجام جهان اسلام را به عنوان راهبردی میان مدت دنبال نمود. در این راستا تلاش برای حل مشکلات كلان جهان اسلام(همچون موضوع فلسطین) میتوانند محوری وحدت بخش باشند تا جهان اسلام حول مشکلات مشترک به همگرایی برسد. در تحقق این هدف سازمانهای بینالملل اسلامی میتوانند نقش مهمی را ایفا نمایند.
ج – گفتمان تمدنگرایی برای این که بتواند وحدت تمدنی جهان اسلام را محقق سازد میبایست تبدیل به یک گفتمان هژمونیک در گستره جهان اسلام گردد. بدین منظور این اهداف میبایست مدّنظر قرار گیرند:
- استحصال نظریههای راه گشا و فنّاوري از علم اسلامی به گونهای كه توانايي رفع مشكلات كاركردي و موانع ییش رویِ پيشرفت جهان اسلام را داشته باشند، در واقع پروژه اسلامیسازی علم میبایست خروجیهای مهمی هرچند در عرصه نظری و تئوریک برای حل مشکلات پیشرو و پیشرفت جهان اسلام داشته باشد.
- با توجه به مفهوم «بیرون سازنده»[16] که «لاکلا» مطرح میکند جهان اسلام میبایست خصومتهای خود را از درون به بیرون منتقل نماید. این در حالی است که هم اکنون گفتمانهای اسلامگرا با تشدید خصومتهای درون گفتمانی، این خصومتها را عامل هویتبخش خود نمودهاند؛ لذا گفتمان تمدنگرایی برای اینکه بتواند در تحقق چشمانداز خود توفیق یابد، میبایست سعی نماید از غیریتسازیهای درون گفتمانی(درون گفتمان کلانِ اسلامگرایی) اجتناب نماید. نشانه ضدیت با غرب که در این گفتمان مفصلبندی شده باید به عنوان «بیرون سازنده» از یک سو سازنده هویت و عامل انسجام گفتمانی باشد و از سویی دیگر میبایست دشمنیها بدان سمت هدایت گردیده و تقلیل یابند.
- وجود رویکردهای متفاوت به علم اسلامی در گفتمانهای اسلامگرا مبیّن آن است که گفتمان تمدنگرایی میبایست از طریق معنادهي مناسب به نشانه علم اسلامي، به گونهاي عمل نماید كه اين نشانه قابليت مفصلبندي در گفتمانهاي مختلف اسلامگرا را داشته باشد تا بالتبع اسطورهای که این گفتمان برای وحدت جهان اسلام مطرح مینماید نیز بتواند تبدیل به یک اسطوره مسلط و فراگیر در جهان اسلام گردد. پذیرش علوم تجربی مدرن و تأکید بر علوم انسانی اسلامی و به عبارتی «همروی»علوم انسانی اسلامی و علوم تجربی مدرن که در گفتمان تمدنگرایی مطرح گردیده است میتواند باعث افزایش «قابلیت اعتبار» این گفتمان شده و به هژمونیک شدن آن یاری رساند.
- تمدنگرایان میبایست ضمن تاکید بر تولید علم اسلامی، توسعه و پیشرفت جهان اسلام را نیز در دستور کار خود قرار دهند و با بهرهگیری از علوم تجربی مدرن بر مشکلات روزمره جهان اسلام در عرصه مدنی و رفاهی فایق آیند و کشورهای اسلامی را از عقب ماندگیها رهانیده و به کشورهای توسعه یافته تبدیل نمایند. از سویی دیگر با تاکید بر تولید علوم انسانی اسلامی هویت متمایز امت اسلامی را سامان داده و توسعه را به ابزاری برای نیل به پیشرفت و تعالی تبدیل نمایند.
جمع بندی
نگاه روندپژوهانه این مقاله به موضوع وحدت جهان اسلام در گفتمانهای اسلامگرای معاصر، مبیّن آن است که رویکردِ عمدتاً سیاسی دو گفتمان نوگرا و اصلگرا تا کنون نتوانسته است موجب همگرایی موثر در جهان اسلام گردد. در این میان رویکردِ علممحورِ گفتمان تمدنگرایی، ظرفیت جدیدی را در راستای حصول وحدت جهان اسلام ایجاد نموده است. امروزه تولید علم اسلامی و به عبارتی اسلامیسازی علم یا معرفت در نقاط مختلف جهان اسلام مطرح است و این امر زمینه مناسبی را برای ایجاد یک موج فکری و یک نقطه عطف درعرصه هویتیابی و خودآگاهی تمدنی جهان اسلام فراهم نموده است. بر این اساس به نظر میرسد قابلیتِ تولید علم اسلامی در گفتمان تمدنگرایی، میتواند نقش راهبردی مهمی برای تحقق چشمانداز وحدت تمدنی جهان اسلام در آینده ایفا نماید. از آنجا که گفتمان تمدنگرایی، همزمان برخی از نشانههای اصلی موجود در دو گفتمان اصلگرا و نوگرا را مفصلبندی نموده است، لذا این قابلیت را دارد که از طريق یک زنجیره همارزي فراگیر، طيف وسيعي از انديشمندان مسلمان را به نظام معنايي گفتمان خود جذب نموده و با ایجاد یک انسجام فکری وعلمی، جهان اسلام را به سمت چشمانداز مطلوب سوق دهد. لازمه تحقق این چشمانداز، تعریف مأموریتها و اهداف پیشروی گفتمان تمدنگرایی است. به نظر میرسد، میتوان ایده مدرنیته اسلامی و تمدن اسلامی را مسامحتاً در طول یکدیگر دانست و نه در عرض هم؛ چراکه از یکسو جهان اسلام برای نیل به تمدن نوین اسلامی، نیازمند حل مشکلات امروزین و کارکردی خود است و این امر تا حصول علم اسلامی مورد نظر گفتمان تمدنگرایی و استخراج فرآوردههای کارکردی از آن، با بهره گیری هوشمندانه(مصلحتی)، گزینشی و منتقدانه از ظرفیتها و امکانات مدرنیته به عنوان یک راهبرد کوتاه و میانمدّت امکانپذیر است. ازسوی دیگر این امر منجر به افزایش قابلیتدسترسی و تقویت زنجیره همارزی گفتمان تمدنگرایی خواهد شد. تولید علم اسلامی به خصوص علوم انسانی اسلامی به عنوان یک راهبرد بلند مدت، عاملی برای هویتیابی جهان اسلام بر مبنای هنجارها و ارزشهای مشترک اسلامی است و میتواند نقشی اساسی در هویتیابی جهان اسلام حول ارزشهای مشترک اسلامی و ایجاد خودآگاهی تمدنی اسلامی در غیریت با تمدن غربی ایفا نماید. براین اساس تولید علم اسلامی میتواند نقشی اساسی و راهبردی در شکلگیری یک تمدن واحد اسلامی ایفا نموده و نوید بخش وحدت تمدنی جهان اسلام در آینده باشد.
پی نوشتها:
[1]- discourse
[2]- articulation
[3]- nodal point
[4]- field of discursivity
[5]- antagonism
[6]- chain of equivalence and difference
[7]- dislocation
[8]- availability
[9]- credibility
[10]- political subjectivity
[11]- constitutive outside
[12]-سيّدقطب به عنوان متفكر اصلگراي معتدل و بر خلاف محمد ابن عبدالوهاب، رشيدرضا، سلفيه و نوبنيادگرايان نگاه معتدلي به شيعيان دارد و آنها را در قلمرو دارالاسلام ميداند. بر اين اساس در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران، نامهای به آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی نوشته و از نهضت ضد استعماري ملی شدن صنعت نفت حمایت کرد. به اعتقاد او، نهضت ملی شدن صنعت نفت «ملی» نیست؛ بلکه نهضتی اسلامی به رهبری یک روحانی است.(سیدقطب،1371: 278)
[13] -Constructivism
[14] - Civilization consciousness
[15]-availability
[16]-constitutive outside ،لاکلا «بیرون سازنده» را برای توضیح ویژگیهای غیریت به کار میبرد و همچون دریدا برای شکلگیری هویتها و تثبیت معانی بر وجود غیر یا دشمن تاکید میکند.(حسینیزاده،1383: 191)
[i]- empty signifier
لاكلا در آثار اخيرش براى توضيح روند استعارى شدن از مفهوم دالها(نشانهها)ى خالى استفاده مىكند. اين دالها بيانگر چيزى هستند كه غايب است؛ مثلاً در شرايط بىنظمى كه هابز در وضع طبيعى تصور مىكند نظم، دالى است كه نشان از يك امر غايب دارد. دالهاى خالى بازنمايى وضع مطلوب و آرمانى را برعهده دارند. پويايى جامعه و سياست به توليد اين دالها وابسته است، زيرا كه همواره نواقص را گوشزد مىكنند. به هر حال به نظر همواره بىقرارىهايى هستند كه توسط اين دالها بازنمايى مىشوند و تحول و تغيير را به همراه مىآورند(حسینیزاده،1383: 201)
[ii]- گفتمان اسلامگرایی گفتمانی اسلامی است که نشانه سیاست را در نظام معنایی خود مفصلبندی میکند لذا مراد از اسلامگرا، تمام کسانی هستند که به تلازم بین دین و سیاست معتقدند، هرچند ممكن است به ارتباط دين وحكومت معتقد نباشند. اگرنحوه مفصلبندی نشانهی حکومت را مبنا قراردهیم، ميتوان دو خرده گفتمان اساسيِ اسلام سياسي و اسلام غيرسياسي را در درون گفتمان اسلامگرایی شناسایی نمود.گفتمان اسلام سیاسی، کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی را مفصلبندی و تشکیل آن را ضروری میداند به عبارتی دیگر«اسلام سیاسی(Political Islam) گفتمانی است که معتقد به تشکیل حکومت بر اساس الگوی دینی است؛ اسلام سیاسی در ارتباط دین و سیاست خلاصه نمیشود؛ بلکه چیزی بیش از آن است؛ یعنی ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت.»(حقیقت،1388: 67 ) در بطن اسلام سياسي نیز ميتوان سه خرده گفتمان، اسلام سياسيِ «اصلگرا»، اسلام سياسيِ «نوگرا» و اسلام سیاسی «تمدنگرا» را شناسايي نمود.
[iii]- براي مطالعه در اين زمينه رجوع شود به: رشتیا،سید قاسم،سید جمال الدین افغانی و افغانستان،موسسه انتشاراتی بیهقی،کابل،حوت1355،ص99
[iv]- برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: توفیق محمدالشاوی، فقه الشوری و الاستشاره ، المنصوره ]مصر[: دارالوفاء،1993، صص 614-622)
[v]-برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به:حسن حنفی،وحدت فرهنگی جهان اسلام،پگاه حوزه، شماره 242،آبان 1387
[vi]- انديشه رشيدرضا را ميبايست به دو مرحله تفكيك نمود. نخست قبل از الغاي خلافت عثماني است كه رشيدرضا به عنوان پيرو سيد جمال قلمداد ميشود اما در مرحله دوم كه مربوط به دوران پس از الغاي خلافت عثماني است، رشيدرضا در هراس از اينكه الگوي تركيه تكرار گردد و لائيكها، شيفتگان غرب و مليگرايان در جهان اسلام به حكومت دست يابند؛ تلاش خود را در حول و حوش سنت متمركز مينمايد. در اين مرحله«تمايل او به اصلگرايي باعث شد كه به افكار محمدبن عبدالوهاب روي آورد و از طريق او به ابن تيميه و از اين طريق در نهايت به ابن حنبل، بازگشت نمايد. بر اين اساس او جنبش سلفيه معاصر را بنياد نهاد، هرچند همچنان وارث اصلاح طلبي اسلامي نيز محسوب ميگرديد.»(حنفي،1380: 133)
[vii]- در گستره جهان اسلام متفکران و سازمانهای متعددی با نگاهی تمدنگرایانه قائل به اسلامی سازی معرفت و علم هستند که همگرایی و مشارکت آنها ذیل کمک به این روند می تواند منجر به همگرایی نخبگان جهان اسلام و توفیق بیشتر در این امر گردد که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
- »ضياءالدين سردار» متفکر پاكستان است که ديدگاههاي قابل توجهي در باب مسائل فكري جهان اسلام به ويژه در عرصه علم اسلامي و آيندهپژوهي دارد. سردار كتابهاي متعددي هم چون: علم،پيشرفت و تكنولوژي در جهان اسلام،آينده تمدن اسلامي وساختار نظام هاي معرفت در جهان اسلام را تأليف نموده است. در دهه 1980م، سردار و همکارانش، همچون منور احمد انيس، مريل وين ديويس و پرويز منصور واژه« اجمالی» را به عنوان سمبل ایدهها و رهیافتهایشان در مورد موضوعات مربوط به بحث، انتخاب کردند. این واژه که از دیوان شمس مولانا اقتباس شده است در جهت انعکاس ماهیت کلنگرانه رهیافتهای این گروه به کار میرود. (اسلامی سازی علم،چهارنگرش اسلامی برای توسعه مدرنیته اسلامی،مظفر اقبال، ترجمه سیاوش ملکی فر، اندیشکده صنعت و فناوری:www.iranasef.org/ShowArticle.asp?ID=20) برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: آیتاللهی، حميدرضا و قربانی، قدرتالله، اسلاميسازي علم؛بررسي و تحليل ديدگاههاي ضياءالدين سردار،1389،فصلنامه فلسفه دين،سال هفتم،شماره ششم،تابستان1389
- «طه جابر العلواني» متفکر عراقی که آثار متعددي همچون: الاجتهاد و التقليد في الاسلام،ادب الاختلاف في الاسلام،اصلاح الفكر الاسلامي بين القدرات و العقبات و اسلامية المعرفه بين الامس و اليوم را تأليف كرده است. علواني در سال 1981 ميلادي با گروهي از همفكرانش همچون اسماعیل فاروقی و عبدالحمید ابوسلیمان، موسسه جهانی اندیشه اسلامی «معهد العالمی للفکر الاسلامی» را در ایالات متحده امریکا تأسیس كرد که موضوع اسلامیسازی معرفت را دنبال میکند.(برای مطالعه بیشتر رجوع شود به:اسلامی سازی معرفت،مجید مرادی،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1385 و العلوانی، طه جابر، اصلاح تفكر اسلامي،ترجمه محمود شمس(ماشاءالله شمسالواعظين)،نشر قطره،1377)
- «سیدمحمد نقیبالعطاس» متفکر مالزیایی که نخستین بار ایده اسلامیکردن دانش را در«اولین کنفرانس جهانی تربیت مسلمانان»(مکه 1977) در مقالهای مربوط به بررسی مفهوم تربیت در اسلام مطرح کرد و پس از آن «موسسه بینالمللی اندیشه و تمدن اسلامی»International Institute of Islamic Thought and Civilization) (ISTAK) را در مالزی بنیاد نهاد. برای مطالعه بیشتر در زمینه آراء او رجوع شود به: سيدمحمد نقيب العطاس،درآمدی بر جهان شناسی اسلامی، ترجمة محمد حسين ساكت و ديگران تهران:مؤسسة مطالعات اسلامي دانشگاه تهران،1377 و سيدمحمد نقيب العطاس،نظريه آموزش و پرورش در اسلام،كيهان فرهنگي،شماره181،آبان 1380
[viii]- آیات و روایات متعددی به این موضوع اشاره دارندکه از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:آیه11 سوره مجادله « یَرفَع الله الذین َ آمنوا منکم و الذینَ اوتوا العلمَ دَرجَات» : خداوند به آنانی که ایمان آوردهاند و کسانی که علم و دانش دارند درجات عظیمی میبخشد. »؛ 9زمر«هَل یَستَوِی الَّذِینَ یَعلَمُون و الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ » آیا کسانی که میدانند با کسانی که چیزی نمیدانند مساوی هستند؛آیات اولیه سوره علق و ....اما روایات: الکافی،ج1،ص30،ح4،کلینی،محمدبن یعقوب،تصحیح:غفاری و آخوندی،دارالکتب الاسلامیه،تهران،1407رسول گرامی اسلامی مسلمانان را به آموختن علم سفارش نموده و میفرماید: «طلب العلم فرضیه علیَ کل مسلم و مسلمه»: آموختن دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.» ؛در حدیث دیگر فرموده است: «اطلبوا العلم من المهد الی الحد» : از گهواره تا گور دانش بجویید.» و ...
[ix]- این جمعیت با توجه به حالت سستی که در مسلمین در نتیجه کوتاهی حکام، علماء و امرا ایجاد شده بود به دنبال بر طرف کردن جهل در بین مسلمین، تنویر افکار از طریق آموزش و ایجاد شوق به پیشرفت بود. این سازمان در شئون سیاسی مطلقا داخل نمیشود و وابسته یا مرتبط به حکومت خاصی نمیباشد. همچنین به هیچ مذهب مخصوصی از مذاهب اسلامی نیز منتسب نمیباشد.( کواکبی،1402: 191-199)
[x]- به نظر رشیدرضا حزب اصلاح در جهان اسلام جامع بين فهم مستقل از دين و شريعت از يك سو و عمق و باطن تمدن اروپايي از سوي ديگر است و به همين جهت ميتواند شقاق موجود در جهان اسلام را بر طرف كرده، سرانجام به احياي منصب امامت و خلافت ياري رساند. به نظر رشید رضا اين حزب به دليل موقعيت وسطي كه دارد ممكن است بتواند اعضاي مستعد دو حزب دیگر (حزب غربگرايان(حزب المتفرنجين) و حزب محافظهكار فقيهان متحجر(حزب حشويه الفقهاء الجامدين) را جذب و زمينههاي تجديد حيات اسلام را فراهم كند.( فيرحي،1384: 149)
منابع:
کتب فارسی:
اسدآبادی،سیدجمالالدین، عروه الوثقی،جلد1،ترجمه زینالعابدین کاظمی خلخالي،انتشارات حجر،بیتا
اقبال لاهوري،محمد،احياي فكر ديني در اسلام،نشريه شماره1 موسسه فرهنگي منطقهاي،ترجمه :احمدآرام
حنفي،حسن،پسا بنيادگرايي،در كتاب ميراث فلسفي ما، نشر ياد آوران، 1380
دكمجيان،هراير،جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب،ترجمه:دكتر حميد احمدي،انتشارات كيهان،1383
رشتیا،سید قاسم،سید جمال الدین افغانی و افغانستان،موسسه انتشاراتی بیهقی،کابل،حوت1355
سيد قطب،آينده در قلمرو اسلام،ترجمه: سيدعلي خامنهاي،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1377
العلوانی، طه جابر، اصلاح تفكر اسلامي،ترجمه محمود شمس(ماشاءالله شمسالواعظين)،نشر قطره،1377
فيرحي، داود،نظام سياسي و دولت در اسلام، انتشارات سمت،1384
مرادی،مجيد،اسلاميسازي معرفت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1385
مشیرزاده،حمیرا،تحول در نظریههای روابط بینالملل،سمت،1391
الموصللی،احمد،اصولگرایی اسلامی و نظام بینالمللی،ترجمه:مهرداد آزاد اردبیلی،انتشارات کیهان،1378
هوپف، تد، نوید مکتب برسازی برای نظریه روابط بینالملل، در کتاب: نوواقعگرایی، نظریه انتقادی و مکتب برسازی، ویراسته: لینکلیتر، اندرو، ترجمه: طیب، علی رضا،انتشارات وزارت امورخارجه،1386
يورگنسن، ماريان و فيليپس، لوئيز، نظريه و روش در تحليل گفتمان،ترجمه هادي جليلي،نشر ني،1389
کتب عربی:
رضا،رشید، الخلافه او الامامه العظمي (در مجموعه) :کوثرانی،وجیه،الدوله والخلافه فی الخطاب العربی،دارالطلیعه، بیروت، الطبعه الولی،1996م
السنهوري،عبدالرزاق احمد،فقه الخلافة و تطورها لتصبح عصبة امم شرقيه(ترجمه نظريه الخلافه الجديده)،الطبع الثانيه،الهيئه المصريه العامه للكتاب،1993م
سيد قطب(الف)،معالم فى الطريق،دارالشروق،بيروت،1415ه
سيد قطب(ب)،نحو مجتمع اسلامي،دارالشروق،بيروت،1415ه
الشاوي، توفيقمحمد ،الشوري اعلي مراتب الديمقراطيه، قاهره: دارالزهراء للاعلام العربي1995م
الشاوي، توفيقمحمد،فقه الشوری و الاستشاره ، المنصوره ]مصر[: دارالوفاء،1993م
کلینی،محمدبن یعقوب ،الکافی،ج1 ،تصحیح:غفاری و آخوندی،دارالکتب الاسلامیه،تهران،1407
کواکبی،عبدالرحمن،ام القری،دارالرائد العربی،بیروت،الطبع الثانیه،1402ه
کتب لاتین:
Laclau, E and Mouffe, C, Hegemony and socialist strategy (London: Verso, second edition, 2001)
Laclau, E, New reflections on the revolution of our time, ( London: verso, 1990 )
مقالات:
آیتاللهی، حميدرضا و قربانی، قدرتالله، اسلاميسازي علم؛بررسي و تحليل ديدگاههاي ضياءالدين سردار،1389، فصلنامه فلسفه دين،سال هفتم،شماره ششم،تابستان1389
حسينىزاده،سيدمحمدعلي،نظريه گفتمان و تحليل سياسى،فصلنامه علوم سياسي،دانشگاه باقرالعلوم(ع)،1383،شماره28
حقيقت، سيدصادق، انقلاب اسلامی: چالش سنت و تجدد،ماهنامه نسيم بيداري،شماره سوم ،بهمن 1388
حنفی،حسن،وحدت فرهنگی جهان اسلام،پگاه حوزه، شماره 242،آبان 1387
سیدقطب، نامه شهیدسید قطب تقدیم به آیتالله کاشانی، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6،1371
منابع اینترنتی:
خامنهای، سیدعلی،بیانات در مراسم گشایش هشتمین اجلاس سران کشورهای اسلامی،18/9/1376،http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2863
خامنهای، سیدعلی،بیانات در ديدار كارگزاران نظام،06/08/1383،به نقل از:http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3256
خامنهای، سیدعلی، بیانات در ديدار مسئولان نظام و قشرهاى مختلف مردم در سالروزمبعث پيامبر اكرم (صلّىاللَّهعليهوالهوسلّم)20/05/1386،http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3396
خامنهای، سیدعلی،بیانات در اجلاس جهانی علما و بيدارى اسلامى،9/02/1392،http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=22405
اسلامی سازی علم،چهارنگرش اسلامی برای توسعه مدرنیته اسلامی،مظفر اقبال، ترجمه سیاوش ملکی فر، اندیشکده صنعت و فناوری:www.iranasef.org/ShowArticle.asp?ID=20