طبقهبندی دانش (سياسی) در جهان اسلام
طبقهبندی يا تقسيمبندی علوم از دوران باستان امر رايجی بوده است. ارسطو در اين ميان بنيان گذار تقسيم مشهوری بود، که ديگران تا حد زيادی از وی پيروی کرده، يا آن را تکميل نمودند. هر متفکر و انديشمندی بر حسب پيش فرضها و اهميتی که به علمی خاص میداده، طبقهبندی ويژهای از علوم ارائه نموده است. پيش فرض* و ارزش داوريهای** دانشمندان را با کمی تأمل میتوان در نوع طبقهبندی دانش نزد ايشان مشاهده کرد. به طور مثال کسی که برای علوم عقلی يا شرعی اهميت خاصی قائل است، در طبقهبندی دانشها نيز به شکلی رفتار مینمايد که اين اولويت سنجی مشهود باشد. همچنين ميزان ارزش نهادن به علم سياست، از نوع طبقهبندی علوم و کيفيت جای دادن سياست در اين بين، مشخص میشود.
بحث طبقهبندی دانش سياسی بدون ذکر طبقهبندی دانش به معنای عام آن، ميسر نيست؛ چرا که قبل از هر چيز بايد جايگاه دانش سياسی در بين ديگر دانش های بشری مشخص شود. در اين بين, تقسيم حكمت به دو قسم حكمت نظري و حكمت عملي از اهميت فوق العاده اي برخوردار مي باشد. هرچند افلاطون از تقسيم فوق بحثي به ميان نياورده, اما اين تفكيك كه به ارسطو منتسب است, مبناي طبقه بندي علوم در جهان اسلام قرار گرفت. در فلسفه كلاسيك كه عقل نظري از عقل عملي تفكيك مي شد, ارجاع به نظم طبيعت و مطابقت نظام سياسي با نظم كيهاني و همچنين طبيعي بودن جامعه مفروض تلقي مي شد. اما كانت عقل نظري را بالكل از عقل عملي جدا نمود و مدركات عقل عملي را دستورهاي قاطع عقلاني انگاشت. او سياست ماكياوليستي را اساساً سياست نمي دانست, چون مشمول فرامين قاطع عقل عملي نمي شد. به هر حال, در مقاله حاضر به شکل مختصر به طبقهبندی دانشها به طور کلی میپردازيم، ولی سعی میکنيم نقطه تمرکز را بر دانش های سياسی قرار دهيم. قيد "جهان اسلام" نيز به اين نکته اشاره دارد که طبقهبندی های ارائه شده در اين محيط بررسی میشوند؛ خواه ارائه کننده اعتقادی به اسلام داشته باشد يا نه.
هدف تدوين اين مقاله توصيف و تحليل طبقهبندی دانش سياسی در جهان اسلام است. در اين راستا ابتدا به اهميت بحث حاضر و ارتباط آن با روش شناسی میپردازيم. سپس معيارهای تقسيمبندی دانش سياسی و جايگاه آن در علوم بشری را مطرح مینماييم. طرح اين عوامل، مطالعه عميقتر انواع طبقهبندیها در جهان اسلام را ميسر میسازد. طبقهبندی دانش سياسی در جهان اسلام را به ترتيب تاريخی مرور خواهيم کرد، اما بر اساس معيارهای طبقهبندی ارائه شده، زمينه تحليل تقسيمبندی علوم و جايگاه دانش سياسی در آن بين فراهم میشود. بنابراين مقاله با تحليلی بر مباحث قبل به پايان خواهد رسيد.
فرضيه اين مقاله آن است که مهمترين معيار در تقسيم دانش سياسی اسلام در دوران قديم، نسبت عقل و نقل میباشد. به طور کلی مبانی فکری انديشمندان اسلامی در نوع طبقهبندی علوم نزد ايشان انعکاس دارد. بر اين اساس، هر متفکری بر اساس مبانی انديشهای خود- و در اين بين نسبت عقل و نقل- به مبحث طبقهبندی علوم میپردازد.
اهميت طبقهبندی دانشهای سياسی
دانش سياسی از يک طرف در دل دانشهای ديگر قرار میگيرد، و از طرف ديگر خود به زير شاخههايي تقسيم میشود. از آنجا که بحث طبقهبندی علوم آيينه تمام نمای انديشه دانشوران به شمار میرود، به عنوان سنگ زيربنای مباحث ديگر قابل طرح میباشد. پيش فرضها و انگارههای هر انديشمندی به نوعی در مبحث طبقهبندی علوم قابل مشاهده است. چگونگی طراحی طبقهبندی علوم و جای دادن دانشهای سياسی در ذيل آن، بر اساس معيارهايي صورت میپذيرد که گاه شفاف، و گاه ديگر مکنون میباشد.
اهميت طبقهبندی علوم و دانشهای سياسی را از سويي ديگر میتوان در ارتباط آن با فلسفه علم و روش شناسی جستجو نمود. فرهنگ فلسفه کمبريج فلسفه علم و رابطه آن با روش شناسی را چنين توضيح میدهد:
«فلسفه علم شاخهای از فلسفه است که بر بررسی نقادانه علوم، روشها و نتايج آنها تمرکز دارد. روش شناسی به عنوان شاخهای از فلسفه علم، با معرفت شناسی مرتبط است. روش شناسی به دنبال کشف روشهايي است که به وسيله آنها علوم در جايگاه حقايق مربوط به جهان قرار میگيرند، و بنابراين روابط ادعا شده برای اين روشها را به بحث میگذارد. مهمترين علائق روش شناسی عبارتند از: مطالب مربوط به نظريههای مقبول در علم، ماهيت ارتباط بين اثبات و فرضيه، و درجهای که نسبت به آن ادعاهای علمی توسط دادههای مشاهدتی ابطال شود.»[1]
پس روش شناسی شاخهای از فلسفه علم است که ميزان اعتبار و عدم اعتبار قضايای يک علم را تعيين میکند. بر اين اساس است که میتوان گفت طبقهبندی علوم نيز از علائق روش شناسی بيگانه نيست، و به نحوی آنها را در آيينه خويش منعکس مینمايد. اگر تاريخ علم از حيث معرفت شناسی و روش شناسی را به دورههای خاصی همانند علوم قديم (قياسی)، علوم اسلامی، علوم جديد (استقرايي) و علوم معاصر تقسيم کنيم[2]، فراز و نشيب روشهاي عقلی، نقلی و علمی (تجربی) را میتوانيم در مبحث طبقهبندی علوم مشاهده نماييم. پس به همان ميزان که معرفت شناسی و روش شناسی اگوست کنت (و مکتب اثبات گرايي) از معرفت شناسی و روش شناسی ارسطو و متفکران اسلامي دوره ميانه متمايز است، طبقهبندی آنها از علوم نيز با هم تفاوت دارد. به همين ميزان طبقهبندی علوم نزد خود مسلمانان نيز از معرفت شناسی و روش شناسی خاص آنها تأثير میپذيرد. احمد پاشا در اين زمينه مینويسد:
«طبقهبندی علوم از موضوعاتی است که کوشش متفکران در باب فلسفه علم را- با توجه به مراحل قديم و اسلامی و جديد و معاصرش به يک ميزان- نياز دارد. مقصود از طبقهبندی علوم، ارزيابی آنها بر حسب موضوع و يافتن نقاط مشترک و غير مشترک به حسب موضوع و روش، و ارتباط آنها با توجه به چارچوب کلی میباشد. پس طبقهبندی، عملی روش شناختی است[3].»
غرض از مباحث و نقل قولهای فوق آن بود که نسبت روش شناسی با فلسفه علم از يک سو، و با مسأله طبقهبندی از سوی ديگر آشکار شود. روش شناسی شاخهای از فلسفه علم است، که مبنای اصلی طبقهبندی علوم را تشکيل میدهد.
حال اگر اين خط کلی را بخواهيم در طبقهبندی علوم اسلامی و جايگاه سياست در اين بين دنبال نماييم، بر اساس فرضيه پژوهش میتوانيم به دو مسأله اصلی اشاره کنيم:
الف- تأثير مبانی فکری انديشمندان در طبقهبندی دانشهای اسلامی و ديدگاه ايشان نسبت به سياست (به شکل عام)،
ب- نسبت عقل و نقل و تأثير آن در طبقهبندی دانشهای اسلامی(به شکل خاص).
مسائل روش شناسانه فوق را میتوان در شريعت مداران و عقل گرايان به شکل خاص مقايسه نمود. به طور مثال غزالی- همان گونه که خواهيم ديد- بر اساس مبانی نظری خود، به نحوی علوم را طبقهبندی میکند که فلسفه و فلسفه سياسی به حاشيه رانده شود. برعکس، فيلسوفی که تفکر عقلی را مبنای پژوهش و معيار صدق گزارههای خود قرار میدهد، علوم و دانشها را به گونهای طبقهبندی میکند که روش شناسی و معرفت شناسی خاص خويش در آن جلوه نمايد.
هم عرض قرار گرفتن اندرزنامه با شريعت نامه نويسی و فلسفه سياسی نيز بحثی لفظی محسوب نمیشود. به بيان ديگر يکی از مصاديق نزاعهای روش شناسانه، سه گانه يا دوگانه قلمداد کردن حوزههای فوق است. روزنتال بر اساس نگرشی خاص- همان گونه که اشاره خواهد شد- به تثليث فوق معتقد است.[4]
کسی هم که به هم عرض بودن اندرزنامه نويسی با شريعت نامه و فلسفه سياسی اعتقادی نداشته باشد، مبانی استدلالهای او را مخدوش میسازد.[5] تقسيمبندی علوم امری ذوقی و استحسانی نيست، که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت. رضا داوری بر اين اساس، معيار مؤسس بودن فارابی را ديدگاه جامع وی نسبت به مبحث طبقهبندی علوم میداند.[6] اهميت طبقهبندی دانش (و در اينجا دانش سياسی) در آن است که مباحثی محتوايي را به همراه دارد.
معيارهای طبقهبندی دانشهای سياسی
قبل از آن که در بند بعد انواع طبقهبندی دانش سياسی در جهان اسلام را به بحث گذاريم، ضروری است ملاکهای طبقهبندی اين دانشها را گوشزد نماييم. فايده تقدم اين بحث آن است که توصيف تاريخی خود از موضوع طبقهبندی را میتوانيم با معيارهای مشخصی به بوته تحليل و نقد گذاريم.
شايد مهمترين معيار در اين بين، نسبت علوم عقلی و شرعی (و نسبت عقل و وحی) باشد. تعريف عقل و تعيين ميزان کارآمدی آن نزد هر انديشمند، نسبت فوق را مشخص میکند. فارابی و ابن سينا با اقتدا به فلاسفه يونان، مشرب عقلی را در دانش سياسی اسلام بنيان نهادند. موفقيت فارابی در اين باب، او را مفتخر به لقب "معلم دوم" نمود. هدف او جمع بين آرای افلاطون و ارسطو(الجمع بين رايي الحکيمين) بود. اولويت دادن به عقل، لوازم خاصی در طبقهبندی دانشهای سياسی دارد. اصالت يافتن فلسفه سياسی نزد کندی، فارابی، ابن سينا، مسکويه و امثال ايشان از باب اتفاق نبوده است. از ديدگاه آنها فلسفه سياسی در صدر دانشهای سياسی، و فقه سياسی در ذيل آن قرار میگيرد. همان گونه که در طبقهبندی فارابی خواهيم ديد، قضاوت و داوری وی درباره جايگاه رفيع فلسفه سياسی بدان دليل است که طبق مشرب فلاسفه يونان، اين فلسفه است که امکان برافکندن پرده و راهيابی به عالم مثل را میدهد. برعکس، کسانی که فلسفه سياسی و تأملات عقلانی را مورد بیمهری قرار دادهاند، به مبحث طبقهبندی علوم (و از جمله سياست) به گونهای نگريستهاند که گويا عقل مستقل جايگاه خاصی در علوم ندارد. در تقسيمبندی شريعت گرايان از علوم، فلسفه جای خود را به ديگر علوم میدهد، و بنابراين تأملات عقلی در سياست نيز بیمعنا میشود. به طور مثال غزالی انديشه فارابی و ابن سينا را نظام مند، ولی بدعت و کفر و يا لااقل امری بيهوده میداند.[7]
جريان فکری ديگری که بسيار مهم و قابل توجه است، حکمت اشراق(بين سالهای 545 تا 581 هـ .) با نمايندگی شيخ شهاب الدين سهروردی میباشد. او علاوه بر احيای سنت اجداد، بر آن بود که روشی در مقابل روشهای پيشين اتخاذ نمايد. اين خط فکری که عکس العملی در مقابل استدلال گرايي منطقی ارسطو به شمار میرود، بعدها در افکار و تأليفات برخی فلاسفه و اهل فرهنگ و ادب مشرق زمين انعکاس پيدا کرد. وی همه علوم را بر اساس اکتسابی یا فطری بودن آنها طبقه بندی میکند. از دیدگاه وی، علمالنفس (روانشناسی) ذیل الهیات مطرح میشود؛ هرچند قصد او ارائه طبقهبندی جدیدی در مقابل طبقهبندی فلاسفه مشاء نبود.
در خصوص انديشههای سياسی و اجتماعی در اسلام، شايد بتوان در کنار گرايشهای عقلی، نقلی و اشراقی، از گرايش ديگری با عنوان گرايش علمی نام برد. ابن خلدون در عين حال که از علوم عقلی و نقلی سخن میگويد، ثقل مباحث خود را بر روشهای علمی و تجربی میگذارد و از اين جهت از ديگر انديشمندان اسلامی متمايز میشود. وی علاوه بر عقل حسی(تمييزی) و عقل نظری، از عقل تجربی نيز نام میبرد.[8]
معيارهای فوق بر اساس روشهای مختلف معرفت در عرض يکديگر قرار میگيرند. پس همان گونه که برای رسيدن به شناخت، راههای مختلف عقل و نقل و شهود و حس وجود دارد، میتوان طبقهبندی علوم در جهان اسلام را بر اين اساس تحليل نمود. علاوه بر اين معيار میتوان طبقهبندی علوم (و از جمله علوم سياسی) در جهان اسلام را بر اساس تقدم و تأخر تاريخی ارائه کرد. سجادی پس از ذکر طبقهبندی ارسطويي از اقسام دانش، مینويسد:
«به هر حال مبانی ديگر همراه با توسعه علوم عقلی در طبقهبندی مطرح گرديد. مثلاً طبقهبندی به اعتبار قوای ذهنی، طبقهبندی به اعتبار خارج و عين، و يا طبقهبندی به اعتبار موضوع که معنويات و ماديات را در بردارد. به هر حال طبقهبندی ارسطويي که مبنای کار بود با افزوده شدن علوم اسلامی و شعبات مختلف آن و نيز معرفت دينی و عرفانی کاملتر شد، و در قرن چهارم، بيشتر علما علوم را به دو دسته دانشهای عربی و دانشهای نخستين يا دانشهای غير عربی تقسيم کردند.[9]»
بنابراين علاوه بر ملاکهای مذکور میتوان به معيارهای ديگری در طبقهبندی علوم- از جمله طبقهبندی دانشها به علوم عربی و غير عربی- نيز توجه نمود.
طبقهبندی دانش از ديدگاه ارسطو
مبحث طبقهبندی علوم در جهان اسلام که از الکندی و سپس فارابی آغاز شد، ريشه در طبقهبندی دانش نزد ارسطو دارد. بدين جهت قبل از پرداختن به انديشمندان جهان اسلام، از طبقهبندی ارسطو ياد میکنيم. ارسطو علوم را به علوم نظری و عملی، و بنابر قول دقيقتر به علوم نظری، عملی و فنی(يا شعری) تقسيم میکند.[10] غايت علوم نظری معرفت به خاطر معرفت است، و اقسام آن عبارتند از:
1- علم الهی يا مابعدالطبيعه که از وجود - من حيث هو وجود- بحث میکند،
2- رياضيات که از مقدار بحث میکند، و اقسام آن عبارتند از: حساب، هندسه، فلکيات و موسيقی.
3- طبيعيات: که از متحرک و محسوس بحث میکند و اقسام آن عبارت است از: علم طبيعت، علم آثار علويه، علم کون و فساد، علم نبات و حيوان، علم نفس، علم طب و علم کيميا.
علوم عملی در عرض علوم نظری قرار میگيرند، و سه قسم دارند:
1- اخلاق: که موضوع آن افعال فردی انسان است،
2- تدبير منزل: که موضوع آن افعال جمعی انسان در منزل است،
3- سياست: که موضوع آن افعال انسان در جامعه میباشد.
غايت علوم شعری، تدبير اقوال انسان است، و به سه قسم تقسيم میشوند:
1- شعر: که موضوع آن اقوال انسان است به صورت نظم،
2- خطابه: که موضوع آن اقوال انسان است که به صورت خيال حاصل شود،
3- جدل: که موضوع آن تحقق بخشيدن و قانع کردن است.
طبقهبندی ارسطو از انواع دانش-که همان گونه که خواهيم ديد- مبنای طبقهبندی دانشمندان اسلامی در دوره ميانه قرار گرفت. نکته حائز اهميت در اين جا، جايگاه سياست در بين اقسام حکمت است. ارسطو سياست را حکمتی نظری نمیداند، و بنابراين آن را در ذيل حکمت عملی قرار میدهد. معرفت سياسی نزد او- بر خلاف متأخرين وی- به شعب مختلف تقسيم نمیشود، و بنابراين به عنوان کلی "سياست" اکتفا مینمايد و آن را يکی از سه شاخه حکمت عملی معرفی میکند.
طبقهبندی دانش (سياسی) نزد فارابی
کتاب احصاء العلوم فارابی پايه فرهنگنامههای علمی در کشورهای اسلامی و غير اسلامی قرار گرفت. وی ابتدا علوم را به دو بخش نظری و عملی تقسيم میکند. علوم نظری که درباره موجوداتی سخن میگويد که عمل انسان در آن دخيل نمیباشد، بر سه قسم است: تعاليم يا رياضيات، علم طبيعی و علم الهی يا مابعدالطبيعه. علوم عملی نيز به نوبه خود به دو بخش تقسيم میشود: علم اخلاق (که به تعريف افعال نيک میپردازد و شيوه رسيدن به علل و اسباب آنها را نشان میدهد)، و سياست (که از شناخت اموری سخن میگويد که به وسيله آنها زمينه انجام اعمال نيک برای مردم شهرها فراهم شود).[11]
کتاب فوق درصدد احصای کليه علوم روزگار خويش است، و برای اين مقصود به پنج گروه اصلی اشاره میکند:
1- علم زبان: که شامل علم صرف و نحو و شعر و قرائت است و خود دو قسم دارد: آنچه در مورد حفظ دلالت الفاظ نزد هر امتی است، و آنچه مربوط به قوانين اين الفاظ میباشد.
2- علم منطق: که قوانين کلی طريق صواب و خطا را ياد میدهد.
3- علم تعاليم يا رياضيات: شامل: علم عدد، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم، علم موسيقی، علم اثقال و علم حيل. البته او در جايي ديگر به چهار علم عدد، هندسه، نجوم و موسيقی اشاره کرده؛ و بقيه را به عنوان مثال ذکر میکند.
4- علم طبيعی: علمی که اجسام طبيعی و اعراض آنها که اراده آدمی در آن نقشی ندارد را مطالعه میکند. وی در اين بخش به علم الهی نيز اشاره دارد. علم الهی، علمی است که درباره اشيای مفارقی که نه جسمند و نه در جسم قرار دارند، مطالعه میکند.
5- علم مدنی: علمی است که درباره اصناف افعال و سنتهای ارادی و هم چنين از ملکات و اخلاق و سجايا و سيرتهايي که منشأ اين افعال و سنتها هستند، بحث میکند. اين علم به فلسفه انسانی و فلسفه عملی هم موسوم است و دو جزء دارد: سعادت شناسی و بخشی که حفظ و کنترل فضايل در جامعه را به عهده دارد.[12]
وی در آخر به علم فقه و علم کلام اشاره میکند. علم فقه صناعتی است که انسان به وسيله آن بر استنباط اموری که شارع به آنها تصريح نکرده، از منابع قطعی بر اساس غرض شارع قدرت پيدا میکند. اين علم، فرع بر شريعت است. علم کلام صناعتی است که انسان به وسيله آن میتواند از آرا و افعال و اراده در دين و شريعت دفاع کند و شبهات مخالف را دفع نمايد. علم کلام مانند علم فقه دارای دو جزء نظری و عملی است که فرع بر دين میباشد.[13] حسين خديو جم در خصوص تأثير افلاطون و ارسطو در تقسيم فوق(و بالاخص علم مدنی) مینويسد:
«فارابی اعتراف میکند که در اين تعريف بر اساس کتاب جمهوريت افلاطون و کتاب سياست ارسطو سخن گفته است. او علم مدنی را به دو بخش تقسيم میکند: بخشی که شامل تعريف سعادت حقيقی يا سعادت پنداری است، و توضيح میدهد که دست يافتن به سعادت حقيقی در زندگی زودگذر اين جهان غير ممکن است، و بخش ديگر که به تعريف انواع حکمت و مدينه فاضله اختصاص يافته است.»[14]
از آنجا که هر آيينی دارای عقايد (آراء) و افعالی است، علم فقه و کلام به دو بخش آرا و افعال تقسيم میشوند.[15]
به شكل دقيق تر مي توان گفت علوم يا مطوب لذاته يا ابزار ديگر علوم هستند. دسته دوم شامل علم لسان (زبان) و منطق مي شود. دسته اول يا علوم شرعيه اند يا علوم فلسفيه. علوم شرعيه شامل فقه و كلام, و علوم فلسفيه شامل علوم نظري (علم تعاليم, علم طبيعي و علم الهي) و علوم عملي يا علم مدني ( سياست و اخلاق) مي شود.[16]
تقسيمبندی علوم نزد فارابی دقيقاً همانند ارسطو نيست. علوم عملی از ديدگاه ارسطو عبارتند از اخلاق، تدبير منزل (علم اقتصاد کنونی) و سياست مدن. فارابی اصطلاح "فلسفه مدنی" را در مورد تمامی علوم عملی به کار میبرد. او وقتی کتاب سياست مدنی را مینويسد، از احد و واحد و سبب اول بحث را آغاز میکند و بعد به اخلاق میپردازد. به عبارت ديگر اخلاق و سياست را با هم، يا سياست را به دنبال اخلاق مطرح میکند.
چون فارابی علم فقه و علم کلام را در ذيل علم مدنی مطرح کرده، شايد بتوان نتيجه گرفت که سياست نزد او میتواند شکل فلسفی، فقهی يا کلامی داشته باشد. فقه نزد او صرفاً بعد فردی ندارد. حاکم مدينه در کليات از فلسفه، و در جزئيات از فقه بهره میجويد. از ديدگاه فارابی وقتی نصوص برای رئيس اول موجود نباشد، اين فقيه است که حکم موضوعات غير مصرح را استنباط میکند. فقيه کسی است که در غياب ائمه ابرار که ملوک حقيقیاند، جانشين آنها میشود.[17]
همچنين فارابی هر چند از اصطلاح "کلام سياسی" سخن به ميان نمیآورد، اما طبق تعريف وی، صناعت کلام «ملکهای است که انسان به مدد آن میتواند از راه گفتار به ياری آرا و افعال محدود و معينی که واضع شريعت آن را صريحاً بيان کرده بپردازد، و هر چه را مخالف آن است باطل نمايد.»[18] از طرف ديگر میدانيم که کلام میتواند بستر استدلالهای فقهی را آماده کند. بنابراين در بستر سازی فقه سياسی (يا فقه مدنی)، کلامیکه شکل میگيرد، کلام سياسی خواهد بود. مؤيد اين برداشت آن است که فارابی علم کلام (و همچنين علم فقه) را زير مجموعه علم مدنی (ملت) قرار داده است.
طبقهبندی علوم نزد اخوان الصفا
اخوان الصفا گروهی بودند که در قرن چهارم هجری سعی در تلفيق حکمت يونانی با شريعت اسلامی نمودند. ايشان برخلاف ابن خلدون که بين صنعت و علم تفاوت قائل است، تمام دانستنيها را تحت عنوان "صنايع" ارائه کردهاند. علوم نزد ايشان به دو دسته صنايع علمی و صنايع عملی تقسيم میشود. مراد از صنايع علمی، علوم نظری است و در اين مورد صورتی را که در ذهن دارند به صورت هيولايي مصنوع در میآورند. از ديدگاه ايشان، علوم بر سه قسمند:
1- علوم رياضيه: علوم رياضی به اصطلاح آنها عبارت از علومی است که برای جستجوی معاش و سامان دادن زندگانی دنيا وضع شده و شامل کتابت و قرائت لغت و نحو، حساب و معادلات، شعر و عروض، سحر، کيميا، حيل، حرف و صنايع، بيع و شرا و سير و اخبار میشود.
2- علوم شرعی وضعی: علم التنزيل، علم التأويل، علم روايات و اخبار، علم فقه و سنن، علم مواعظ و زهد و تصوف و علم تأويل خوابها.
3- فلسفه حقيقی: رياضيات (شامل علم هندسه و عدد و نجوم و موسيقی)، منطقيات (شامل صناعت شعر و خطابه و جدل و برهان و مغالطه) و طبيعيات و الهيات.[19]
علوم الهی-به عنوان شاخهای از علوم فلسفی- به نوبه خود به پنج قسم تقسيم میشود:
1- علم خداشناسی
2- علم روحانيات
3- علم نفسانيات
4- علم سياست
5- علم معاد
آنها که سياست را به "روش رفتار و معامله با ديگران" تعريف میکنند، تحت علوم ناموسيه و شرعيه؛ سياست جسمانيه (که هدف آن تدبير بدن انسان است)، سياست نفسانيه (که غرض از آن اخلاق حسن برای خود و اهل خانواده میباشد) و سياست اصحاب (که لازمه آن اطلاع نسبت به احوال آنها و صلاح و فساد ايشان است) قرار میدهند.[20] آنها در تقسيمبندی جزييتری به پنج نوع سياست-به معنای عام آن-اشاره میکنند:
1- سياست نبوی (کشورداری پيامبران)،
2- سياست ملوکيه (کشورداری شهرياران)،
3- سياست عاميه (کشورداری توده مردم)،
4- سياست خاصه (اداره خانواده)،
5- سياست ذاتيه (خودشناسی).[21]
از جمله ابداعات اخوان الصفا در مبحث طبقهبندی علوم می توان به جايگاه سياست در زير شاخههای الهيات، و تقسيم آن به سياست نبوی، ملوکی و عامی اشاره نمود.
علي عباس مراد به شكل دقيق تري به طبقه بندي ايشان اشاره مي كند. بر اين اساس علوم يا خبريه (علوم شرعي و آسماني) اند يا علوم نظري. دسته دوم به علوم آدابي (قرائت و كتابت, نحو و لغت, حساب و معاملات, شعر و عروض, زجر و فال, حرف و صنائع, تجارت, حرث و نسل, و سير و اخبار), علوم شرعي وضعي (شامل تنزيل, تأويل, مواعظ و تصوف, روايات و حديث, فقه و احكام, و تعبير خواب) و علوم فلسفي حقيقي (شامل رياضيات, منطقيات, طبيعيات و الهيات) تقسيم مي شود. الهيات نيز به نوبه خوداز علم باري (خداوند), روحانيات, نفسانيات, معاد و سياست (سياست نبوي, ملوكي,عامي, خاصي و ذاتي) تشكيل مي شود.[22]
ابوحيان توحيدی در نقد ايشان می گويد رسائل آنها از هر فنی بدون آن که به عمق آن راه داشته باشد، سخن گفته؛ و مشحون از خرافات و کنايات و لغزشهاست.[23] اخوان الصفا چارچوبهای موجود در خصوص تقسيمبندی علوم را نپذيرفتند، و بر اساس اعتقادات خود تقسيمبندی جديدی ارائه نمودند. پيش فرضها و مبانی ايشان که در تقسيمبندی علوم قابل مشاهدهاند، عبارتند از: اعتقاد به تزکيه باطن و تصوف در کنار فلسفه و شريعت، اسماعيلی گری، و اعتقاد به تأثيرات ماوراء الطبيعه همانند سحر و کيميا و تأثيرات کواکب. طبقهبندی ايشان از دانشها هر چند ممکن است در انديشه پيشينيان (تقسيم حکمت به دو قسم نظری و عملی) ريشه داشته باشد، ولی در نوع خود بديع است. به نظر میرسدترکيب فلسفه با شريعت و تصوف و مسائل ماوراء الطبيعه، استقلال (فلسفه و) فلسفه سياسی را در انديشه ايشان از بين برده است. آنها رمز و رموز اعداد را حتی به سياست و اجتماع نيز سرايت دادهاند.
حميد عنايت در نقد طبقهبندی علوم و جايگاه سياست نزد آنها مینويسد:
"نکته مهمی که از اين طبقهبندی بر میآيد اين است که به نظر اخوان، دانش سياسی دانش يگانهای نيست که همه قواعد مربوط به سياست فردی و اجتماعی انسان را در همه احوال دربرگيرد، بلکه چون زندگی انسان دارای وجوه گوناگون و متعدد است، دانش سياسی نيز بايد رشتههای گوناگون داشته باشد تا بتواند برای مسائل هر وجه از زندگی انسان چارههايي جداگانه مناسب آن بيابد. تا جايي که نگارنده آگاه است اين طبقهبندی را هيچ يک از ديگر متفکران مسلمان به کار نبردهاند."[24]
متکثر ديدن شاخهای سياسی نزد اخوان الصفا، مبتنی بر ديدگاه و مبانی کثرت گرايانه ايشان است. عنايت مشرب آنها را نوعی تکثر گرايي* -به معنای روا بودن مشربهای گوناگون سياسی در داخل يک جامعه به شرط رعايت يک سلسله اصول مورد اتفاق و اجماع عامه مردم- میداند.[25]
فلسفه مدنی نزد مسکويه و ابن سينا
معلم ثالث - مسکويه- به ترتيب اخلاق، تاريخ، شريعت، فلسفه و سياست را در منظومه فکری خود جای میدهد.[26] از ديدگاه او سياست با فلسفه؛ تاريخ واخلاق ارتباط وثيقي دارد و به همين دليل جاي پاي آن را بايد در تجارب امم جستجو نمود.[27] اوهمانند فارابی حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسيم میکند، و حکمت عملی را در انحصار فيلسوفان قرار میدهد، و دست سياست مداران را از آن کوتاه میداند. همان گونه که طباطبايي توضيح میدهد، تفاوت اساسی بين فلسفه مدنی فارابی و فلسفه مدنی مسکويه رازی وجود دارد:
"فارابی انديشههای خود را در حکمت عملی بر پايه فلسفه مدنی سازمان داد. با مسکويه رازی، اين وضعيت دگرگون شد و همو بیآنکه عنايتی جدی به فلسفه مدنی داشته باشد، نخستين و ارجمندترين رساله اخلاقی يونانی مشرب را به رشته تحرير کشيد."[28]
بنابراين در حالی که سياست ارسطو در حوزه تمدن اسلامی ناشناخته بود، تهذيب الاخلاق مسکويه به عنوان ترجمانی از اخلاق نيکوماخوسی به فرهنگ و تمدن اسلامی وارد شد. لازمه چنين جابجايي و اخلاق محوری در سياست، آن بود که به تدريج در طول زمان، اخلاق نيز به حوزه فردی کشانده شود. از ديدگاه طباطبايي "راه ميانه" مسکويه (تعادل عمل و سياست و اخلاق) هر چند در بطن خود نوعی ثبات را به همراه داشت، اما سخت ناپايدار بود و در دورانهای بعدی اين ناپايداری خود را به خوبی نشان داد.[29]
تقسيمبندی ابن سينا از علوم، و جايگاه دانشهای سياسی در آن شبيه فارابی است. وی ابتدا علم را به دو قسم حکمی و غير حکمی تقسيم مینمايد. دسته اول علومی هستند که احکامشان در تمام برهههای زمان جاری است، و به دو نوع نظری و عملی تقسيم میشوند. غايت علوم نظری، برخلاف غايت علوم عملی، اعتقاد يقينی به حال موجوداتی است که وجود آن به فعل انسان بستگی ندارد. مابعدالطبيعه (علم اعلی)، رياضيات (علم اوسط) و طبيعيات (علم ادنی) سه نوع علم نظری هستند. حکمت عملی يا مخصوص شخص واحد است (تهذيب اخلاق)، يا به ديگران نيز مربوط میشود (سياست مدن و تدبير منزل).[30]
به شكل دقيق تر مي توان گفت ابن سينا دو تقسيم دارد. در تقسيم اول علوم را سه قسم مي داند: علوم ابزاري (منطق), علوم نظري (شامل علم طبيعي, علم رياضي و علم الهي) و علوم عملي (شامل اخلاق, تدبير منزل و تدبير شهر). وي در كتاب منطق المشرقيين تقسم ديگري دارد. او ابتدا علوم را به دو قسم دائمي و موقت, و سپس بخش اول را به توابع يا فروع و اصول تقسيم مي كند. مقصود او از توابع, پزشكي و كشاورزي و ستاره شناسي مي باشد. علوم اصول نيز به دو دسته تقسيم مي شود: علوم ابزاري و مطوب در ذات خود. دسته دوم يا علوم نظري (طبيعي, رياضي, الهي و كلي) است و يا علوم عملي (اخلاق, تدبير منزل, تدبير شهر و صناعت شارعه (مثل علم نبوت).[31]
مرتضی مطهری ابن سينا را در رأس قدما در مبحث طبقهبندی علوم میداند. او طبقهبندی دانش نزد شيخ الرئيس را اين گونه تحليل میکند که تقسيمبندی حکمت به نظری و عملی بر اساس غايت است، در حالی که تقسيمات خود حکمت نظری و حکمت عملی بر اساس موضوعات آنها میباشد. حکمت به اين دليل به دو بخش نظری و عملی تقسيم شده که در حکمت نظری هدف از علم، خود علم است؛ اما هدف در حکمت عملی، عمل میباشد. در اخلاق و تدبير منزل و سياست مدن که درباره بهترين و نيکترين کارها و خلق و خوها و عالیترين مقررات اجتماعی بحث میکنند، هيچ گونه جنبه کشف حقيقت در آنها نيست. اين علوم از زيبايي و زشتی کارها بحث میکنند که از جمله امور مشهوره و مقبولهاند، نه در زمره اصول عقلانی و برهانی.[32] وی سپس سه نکته محوری از کلمات شيخ در کتاب نجات استباط میکند:
1- علوم نظری محصول توجه ذاتی نفس (عقل) به جهان بالاتر است، در حالی که علوم عملی محصول توجه نفس به تدبير بدن میباشد. پس غايت هر دو کمال نفس است، ولی غايت اولی علم حقيقی، و غايت دومی علم اعتباری و قراردادی میباشد.
2- آرا و عقايد در علوم عملی - برخلاف علوم نظری- ابزار و وسيله برای چگونگی عمل نفس هستند.
3- آرا و عقايد عملی، قراردادی و اعتباری و از جمله مشهورات و مقبولاتند، نه از يقينيات.
چون اين گونه علوم اعتباری و قراردادیاند، به هيچ وجه ضروری و کلی و دائمی نمیباشند. پس هم قابل تغييرند، و هم ممکن است عقول در محيطها و زمانهای مختلف درباره آنها به اختلاف حکم کند.[33]
بحث جهانشمول يا منطقهای و محلی بودن فلسفه سياسی از جمله مهمترين مجادلات فلاسفه سياسی امروز است. نکته مهمی که از کلمات ايشان استفاده میشود آن است که فلسفه سياسی در اسلام ضرورتاً دارای احکام جهان شمول نمیباشد. از آنجا که قضايای موجود در فلسفه سياسی اعتباری و قراردادیاند، میتوان بر حسب خصوصيات زمان و مکان خاص، فلسفه سياسی ويژهای ارائه نمود.
طباطبايي در مقايسه ابن سينا و فارابی در اين زمينه مینويسد:
"ابن سينا سياست را در الهيات شفا وارد کرد، و آن را با بحث نبوت پيوند زد. او اهميت چندانی به بحث سياسی، به گونهای که در دوره اسلامی با فارابی آغاز شده بود، نمیدهد. به نظر نمیرسد که ابن سينا –که رسالههايي مستقل درباره اخلاق و تدبير منزل نوشته بود- با توجه به طبيعت دوره اسلامی و با تکيه بر تفسير شيعی –فلسفی ويژهای که او از ديانت داشت- بحث مستقلی درباره سياست را ضروری دانسته باشد. با ابن سينا، استقلال بحث سياسی از ميان رفت."[34]
در بحث معيارهای طبقهبندی دانشهای سياسی، مهمترين محور را ارتباط عقل و نقل معرفی نموديم. در فارابی فلسفه مدنی و روش عقلی در سياست اولويت داشت، اما در طول زمان اين استقلال از بين رفت، و مهم آن است که اين مسأله خود را در طبقهبندی علوم نيز نشان داد. حتي خود فارابي هم با مطرح کردن فقه سياسي، رسيدگي به امور جزيي جامعه را شأن فقها ميداند. به هر حال، نوع طبقهبندی علوم نزد هر انديشمندی، بيانگر ديدگاههای او نسبت به مهمترين مسائل علوم مربوطه میباشد.
در بند بعد ديدگاه شريعت مدار معروف - ابو حامد محمد غزالی- را که نسبتی معکوس نسبت به فارابی و عقل گرايان اسلامی دارد، مورد ملاحظه قرار خواهيم داد.
طبقهبندی علوم نزد غزالی
غزالی در احياء علوم الدين قصد داشت اضافاتی که به مرور بر دين افزوده شده را بزدايد. اشرف اصول، سياست است که به اصلاح و الفت دادن آدميان و مجمع آنها برای ياری دادن بر اسباب معيشت و مضبوط دانستن آنها میپردازد. سياست به مفهوم استصلاحی خود دارای چهار مرتبه است: سياست انبيا، سياست حکام و فقها، سياست علمای آخرت و سياست و عاظ. علوم دينی به دو دسته تقسيم میشوند: علوم معاملی و علوم مکاشفه. مقصود از دسته اول علومی است که پس از معرفت به عمل تبديل میشود. کار سياست بررسی اين نوع علم است. علوم با توجه به اين که انسان از دو بعد ظاهر و باطن تشکيل میشود، به علوم ظواهر (جوارح) و بواطن (دل) تقسيم میشود. علم ظواهر به عبادات و عادات، و علم بواطن به منجيات و مهلکات قابل تقسيم است. تقسيمبندی کتاب احياء علوم الدين بر همين اساس انجام شده است.[35] غزالی علوم را بر حسب جايگاه يافتهها به اصول، فروع، مقدمات و مهمات تقسيم میکند. فقه علمی فرعی و متعلق به مصالح دنياست. از ديدگاه وی علم کلام صرفاً جهت "حفظ عقيده اهل سنت نسبت به تشويقهای اهل بدعت" مفيد است، و بنابراين فايده خاص ديگری ندارد.[36] موضع غزالی نسبت به فلسفه به مراتب شديدتر است. وی برخی فلاسفه را به کفر متهم میکند. به نظر وی، فلاسفه مباحث سياسی خود را که متعلق به احکام دارای مصلحت در دنياست، از کتب الهی و انبيای سلف اخذ نمودهاند، (و از خود چيزی ندارند).[37] از ديدگاه غزالی فلسفه مفيد فايدهای نيست، و دستاورد خاصی برای بشريت نداشته است. وی فلاسفه را به سه قسم دهريون، طبيعيون و الهيون تقسيم میکند.
همان گونه که در تقسيمبندی علوم نزد غزالی مشاهده میشود، اثری از فلسفه اولی و فلسفه مدنی وجود ندارد. در واقع غزالی بیمهری خود نسبت به اين دو رشته علمی را در تقسيمبندی خود از دانشها نيز نشان داده است. مواضع نظري غزالي در عملکرد سياسياش نيز مؤثر واقع شد. به عقيده طباطبايي پشت کردن به آرمانخواهی و انديشه عقلی، نتيجهای برای او جز لغزيدن به دام واقع گرايي و سياست قدرت نداشت.[38]
غزالی را میتوان از ديدگاهی ديگر نگريست. وی با کنار گذاشتن تقسيم بنديهای مبتنی بر فلسفه که از يونان وارد شده بود، با نگاهی درونی و بومی به علوم اسلامی پرداخت. اين تحول زيربنای حکمت اشراق بود. پس غزالی از اين ديدگاه نقطه عطفی در علوم اسلامی و طبقهبندی آن محسوب میشود.
ديدگاه فخر رازی راجع به طبقات علوم
امام فخرالدين رازی معروف به امام المشککين به جای ارائه ساختاری درختی از علوم، آنها را به ترتيب پشت سر هم ذکر کرده است. وی ابتدا علم کلام و اصول فقه و جدل و سپس اجزای حکمت عملی را بيان میکند. برخی از اقسام شصت گانه علوم در جامع العلوم وی عبارتند از: کلام، اصول فقه، جدل، علم مذهب، علم فرايض، علم تفسير، اخلاق، سياست، تدبير منزل و علم آخرت.[39]
به نظر میرسد تقسيمبندی فوق نه تنها دارای ساختار هرمی نيست و از کلی و جزيي نمیرسد، بلکه تفاوت چندانی با تقسيمبندیهای مبتنی بر شرع ندارد.
خواجه نصير و طبقهبندی دانش (سياسی)
تقسيمبندی خواجه نصير از حکمت و اقسام آن، تفاوت چندانی با فارابی ندارد. بنابراين سياست مدن نيز قسمی از حکمت عملی محسوب میشود. آنچه وی تأکيد میکند آن است که دانشهای مذکور (که علوم اوايل ناميده میشوند) فرا زمانیاند و در مقابل علوم دينی قرار میگيرند. قسم اخير که زمانمند است، به نوبه خود به آداب و نواميس تقسيم میشود:
"اما آنچه مبدأ آن وضع بود، اگر سبب وضع اتفاق رأی جماعتی بود بر آن، آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر سبب اقتضا رأی بزرگی بود، مانند پيغمبری يا امامی، آن را نواميس الهی گويند، و آن نيز سه صنف باشد: يکی آنچه راجع با هر نفسی بود بانفراد مانند عبادات و احکام آن، دوم آنچه راجع با اهل منزل بود به مشارکت مانند مناکحات و ديگر معاملات، و سيم آنچه راجع با اهل شهرها و اقليمها بود مانند حدود و سياسات، و اين نوع علم را علم فقه خوانند."[40]
بنابر آنچه گذشت حکمت به عنوان دانشی فرا زمانی، به دو قسم نظری و عملی، علوم دينی که زمانمند هستند به دو قسم آداب و نواميس تقسيم میشوند. سياسات، بخشی از علم نواميس (فقه) است. اين بخش از سياسات غير از سياست مدن (به عنوان قسمی از حکمت عملی) میباشد، چرا که سياسات به تقلب احوال دگرگون میشوند، ولی سياست مدن زمانمند نيست. قسم اول را فقه مدنی و قسم دوم را فلسفه مدنی میتوان ناميد. خواجه اين نوع علوم که محدود به زمان و مکان و گردش روزگارند را از اقسام حکمت خارج میکند:
"و چون مبدأ اين جنس اعمال مجرد طبع نباشد، وضع امت به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد، و اين باب از روی تفصيل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکيم مقصود است بر متتبع قضايای متول و تفحص از کليات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و مبتدل نگردد."[41]
دليل آن که اين اقسام داخل حکمت نيستند، آن است که در حکمت، تغيير و تبدل راه ندارد. پس آن قسم از مباحث و دانشهای سياسی که شکل غير زمانی و غير مکانی پيدا کنند، کليت خواهند يافت و داخل حکمت خواهند شد. بهمين سبب او چنين اضافه میکند:
" و از روی اجمال داخل مسائل حکمت عملی باشد."[42]
خواجه بنابر معياری ديگر علوم را بر حسب تحصيل سعادات تقسيم میکند: علم سعادات نفسانی (شامل علم تهذيب اخلاق، منطق، رياضی، علم طبيعی و علم الهی)، علم سعادات بدنی (شامل علم طب و نجوم) و علم سعادات مدنی (مانند علم شريعت از جمله فقه و کلام و اخبار و تنزيل و علوم ظاهر مثل ادب و بلاغت و نحو و نويسندگی و حساب و مساحت و نظاير آن).[43]
طباطبايي حکمت عملی خواجه نصير را آميزشی از کلام،فقه، عرفان، باطنی گری و فلسفه يونانی میداند. اين معجون به دليل تنقيح ننمودن ارتباط عقل و نقل، به "لانه تضادها" تبديل شد، و به ضرورت نمیتوانست مؤدی به عمل باشد.[44]
طبقهبندی دانش نزد ابن خلدون
گفته شد که ابن خلدون با ديدگاهی تجربیتر به سياست مینگرد. در اينجا سعی میکنيم اين گرايش را در طبقهبندی علوم از ديدگاه او دنبال کنيم. او دانش را ابتدا به دو نوع طبيعی (که امکان راهيابی به ياری انديشه در آن وجود دارد) و نقلی (که انسان آنها را از کساني که وضع کردهاند فرا میگيرد) تقسيم میکند. گونه نخستين عبارت از دانشهای حکمت و مسائل فلسفی است که انسان میتواند بر حسب طبيعت انديشه خود به آنها پی برد. در علوم نقلی، عقل را مجالی نيست، مگر در پيوند دادن فروع آنها به اصول. علوم نقلی شامل لغت و نحو و فقه و اصول فقه و کلام و تفسير و مانند آن میشود؛ هر چند اصل اين علوم، دانشهای شرعی است.[45]
جايگاه سياست در طبقهبندی علوم از ديدگاه ابن خلدون را نمیتوان بدون تعريف علم عمران توضيح داد. علم عمران به مجموعهای از دانشهای تجربی در باره اجتماع تعريف میشود.[46] ابن خلدون درصدد است با بنيانگذاری اين دانش، طرحی نو در مطالعه تاريخ و اجتماع دراندازد. وي پس از تعريف علم تاريخ، نقش علم عمران را نسبت به آن تشريح میکند:
"و هرگاه اين شيوه را به کار بريم، در باز شناختن حق از باطل، و تشخيص دادن اخبار راست از دروغ برای ما بمنزله قانونی برهانی و منطقی خواهد بود که هيچ گونه شک به آن راه نيابد، و در اين هنگام اگر در خصوص کيفياتی که در اجتماع روی میدهد چيزی بشنويم، خواهيم توانست به وسيله آن اخبار پذيرفتنی را از ناسره بازشناسيم. و اين شيوه معياری صحيح خواهد بود که مورخان خواهند توانست در نقل کردن مطالب، راه راست و درستی را بجويند."[47]
ظاهر نقل قول فوق آن است که علم عمران به منزله "ابزار" يا "روش" به علم تاريخ خدمت میکند. اما در ادامه بحث، ابن خلدون احتمال مستقل بودن اين علم را مطرح مینمايد:
"گويا اين شيوه خود دانش مستقلی باشد، زيرا دارای موضوعی است که همان عمران بشری و اجتماع انسانی است، و دارای مسائلی است که عبارت از بيان کيفيات و عوارضی است که يکی پس از ديگری به ذات و ماهيت عمران میپيوندند. و اين امر –يعنی داشتن موضوع و مسائل خاص- از خصوصيات هر دانشی است، و معنی علم همين است، خواه وصفی باشد و خواه عقلی."[48]
محسن مهدی در خصوص تبعی بودن يا اصالی بودن علم عمران تفسير خاصی دارد: "علم عمران فن نيست، بلکه جزء علوم است، زيرا هدف آن، کسب دانش برهانی نه درباره رويدادهای انفرادی بنفسه، بلکه درباره اصول اساسی آن رويدادهای متشابه ديگر است. يعنی يک طبقه از رويدادهاي تاريخی را مورد بررسی قرار میدهد تا آنها را درک و درباره آنها داوريهای کلی کند... ولی اين امر در خاصيت تبعی علم عمران تغييری نمیدهد... زيرا همين هدف است که تعيين خواهد کرد که علم عمران در پی جويي طبيعت و علل کردارهای بشر تا چه حد بايد پيش برود... يعنی چون هدف علم عمران تصحيح گزارشهای تاريخی برای استفاده مردان عمل است نمیتواند طبيعت و علل کردارهای آدمی را کاملاً پی جويي کند، يا درصدد تدوين يک علم کامل نظری درباره بشر برآيد. و اين خواه ناخواه از جنبه علمی آن میکاهد، زيرا اين جنبه همواره تناسب با کليت و ابديت استنتاجات يک علم دارد."[49]
پس از ديدگاه محسن مهدی، ابن خلدون سعی دارد علم عمران را از تاريخ مستقل کند، اما اين امر توسط او ممکن نشده است، و جنبه ابزاری بودن آن هنوز غلبه دارد. اما مسأله مهمتر در راستای فرضيه اين مقاله آن است که ديدگاه ابن خلدون نسبت به عقل و نقل و تأثير اين مسأله در طبقهبندی علوم را به بحث گذاريم. وی افول علوم در مشرق زمين را ناشی از بیتوجهی به علم عمران میداند، و در مذمت فلسفه بابی تحت عنوان "ابطال فلسفه و فساد کسانی که در آن ممارست میکنند" باز مینمايد. به اعتقاد او فلسفه ظنونی به دست میدهد که از اول هم به آنها وقوف داشته ايم.[50]
از جانب ديگر او بين حرفه فقها و فلاسفه با سياست رابطهاي مشاهده نمیکند. وی تحت عنوان فصل 35 (در اين که در ميان افراد بشر دانشمندان "فقيهان" نسبت به همه کس از امور سياست و روشهای آن دورتر میباشند)، علت اين امر را عادت به کنجکاوی در مسائل انتزاعی و قضايای حقيقيه معرفی میکند.[51] توجه ابن خلدون به علوم تجربیتر، و بیمهری وی نسبت به روش فلاسفه و فقها در مسائل اجتماعی و سياسی امری روشن به نظر میرسد. نصار تقابل ميان پندارگرايي فارابی و واقع گرايي جامعه شناختی ابن خلدون را در جايگزينی "دولت" به جای "مدينه" ذکر میکند.[52]
ماهيت علم عمران و نسبت آن با علوم نظری و عملی، امری است که ابن خلدون به صراحت به آن اشاره نکرده است. محسن مهدی در پاسخ به اين سؤال که "اگر علم عمران يک علم عقلی و فلسفی است، پس چگونه است که هدف آن با اين سه طبقهبندی کلی از علوم فلسفی به طرز خاصی متفاوت است؟" میگويد:
"پاسخ آن اين است که ما با علم مخلوطی سروکار داريم که اصول اساسی آن متوجه يک هدف نظری يا عملی يا خلاق نيست... در علم عمران ما مخلوطی از سه عنصر را داريم: هنری يا خلاق، عملی و نظری."[53]
از ديدگاه وی، علم عمران دارای ابعاد سه گانه و منشوری هنری، عملی و نظری است. بنابراين علم عمران را نمیتوان به سادگی تحت تقسيمبندی دوگانه –يا سه گانه- ارسطو قرار داد.
آخرين بحث در خصوص ابن خلدون، جايگاه سياست در بين دانشهای بشری از ديدگاه اوست. وی سياست را از جمله علوم طبيعی (عقلی) میداند، و هدف آن را چنين توضيح میدهد: "سياست تدبير منزل يا شهر به آيين اخلاق و خرد است تا جمهور مردم را به راهی سوق دهد که به حفظ و بقای نوع منتهی شود."[54] همان گونه که محسن مهدی میگويد هدف علم سياست و علم عمران متفاوت است، و هرچند ممکن است از موضوعی واحد بحث نمايند، اما ديدگاههای آنها با هم فرق دارد. در حالی که سياست میکوشد تا اجتماع را چنان که بايد و شايد سامان دهد، علم عمران، اجتماع را برای تحقيق وقايع تاريخی و اصلاح اخبار مورد مطالعه قرار میدهد.[55]
تثليث فلسفه سياسی، اندرزنامه نويسی و شريعت نامه نويسی
اروين روزنتال دانش سياسی اسلام را در تقسيمبندی سه گانهای تبويب میکند: فلسفه سياسی (به عنوان ميراث فلسفه سياسی يونان –افلاطون و ارسطو- و با ملغمهای از شريعت)، شريعت نامه (يا انديشه خلافت سني و امامت شيعي با تأکيد بر آموزههای دينی) و رسالههای آيينه شاهی (يا اندرزنامه نويسی با تأکيد بر انديشه ايرانشهری).[56]
فرهنگ رجايي در حالی که تثليث فوق را میپذيرد، به اين نکته تذکار میدهد که جنس اندرزنامهها با دو بديل خود متفاوت است:
"در حالی که شريعت نامهها و يا فلسفه نامهها اختصاصاً به ترتيب توسط فقها و فلاسفه تحرير شدهاند، اندرزنامهها گاه توسط فقيه مثل نصيحه الملوک، گاه توسط دولتمرد، مثل سياستنامه، و گاه توسط ارباب فلسفه مثل اخلاق جلالی تحرير و ارائه گرديدهاند."[57]
طباطبايي در کتاب درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران، تقسيم روزنتال را میپذيرد، و به ترتيب فارابی، خواجه نظام الملک و خنجی را نمايندگان سه نحله فلسفه سياسی، اندرزنامه نويسی و شريعت نامه نويسی معرفی مینمايد. وی در بررسی "منحنی تحول انديشه سياسی غزالی" تحول انديشه او از سياست شرعی (شريعت نامه) به سياست نامه را به بحث میگذارد.[58] او در کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی قبول میکند که تمايز قطعی بين سه نوع دانش فوق صحيح نمیباشد، و برای اثبات اين مطلب مینويسد ماوردی هم مثل غزالی نصيحه الملوک نوشت.[59]
فيرحی با توجه به نکات فوق از اندرزنامه نويسی به عنوان يک شاخه دانش سياسی نفی استقلال میکند و پژوهش خود را بر دو شاخه فلسفه سياسی و فقه سياسی مبتنی میسازد.[60] تفاوت برداشت رجايي و فيرحی در آن است که رجايي تقسيم سه گانه فوق را میپذيرد ولی توضيح میدهد که اندرزنامه استقلال ندارد. احتمالاً به نظر او اين تقسيمبندی در فهم بهتر انديشه سياسی اسلامی میتواند کارآيي داشته باشد. ولی فيرحی اساساً اين تثليث را رد میکند و به جای آن تقسيم ثنايي (فلسفه سياسی و شريعت نامه نويسی) را جايگزين مینمايد. البته رجايي در ادامه، تقسيمبندی جامعتری از انواع دانشهای سياسی ذکر میکند:
1- شيوه فقاهتی: در دو گروه شيعه و سنی،
2- شيوه ادبا (يا انديشه اندرزنامه نويسان)، که بعد از فقها بيشترين تأثير را در تاريخ سياسی اسلام داشتهاند،
3- شيوه تاريخی: همانند طبری و جوينی،[61]
4- شيوه عرفانی: کسانی که با سياست کاری ندارند، ولی به هر حال بر سياست مؤثر بودهاند، همانند حلاج و سهروردی، و بالاخره:
5- شيوه فلسفی: همانند شيوه فارابی و ابن سينا و ابن رشد.[62]
در اين تقسيمبندی، به نحوی لازم است علومی همانند سفرنامه نويسی و علم تفسير و حديث را نيز بگنجانيم. به هر حال رجايي به درستی اشاره میکند که اين تقسيمبندی تا مرحله فروپاشی سيطره فرهنگ اسلامی کارآمدی داشت.
در پايان طبقهبندی روزنتال از دانشهای سياسی اسلامی و نقدهای او لازم است به اين سؤال پاسخ دهيم که چه نسبتی بين بحث طبقهبندی علوم سياسی نزد متفکران دوره ميانه و تقسيم سه گانه روزنتال وجود دارد.
برای پاسخ گفتن به سؤال فوق به اين نکته اشاره میکنيم که طبقهبندی علوم میتواند بر اساس موضوع، روش يا غايت انجام شود. اگر در اين بحث، موضوع- محور باشيم، طبقهبندی سه گانه روزنتال با تقسيمبندی دانشهای سياسی نزد خواجه نصير هماهنگی پيدا میکند. از ديدگاه خواجه يک نوع سياست در علوم اوايل که فرا زمانیاند؛ نوع دوم در نواميس (فقه)، و نوع سوم در آداب قرار میگرفت. اين طبقهبندی هماهنگی کاملی با تثليث روزنتال دارد؛ چرا که آن سه به ترتيب معادل فلسفه سياسی، فقه سياسی (يا شريعت نامه نويسی) و اندرزنامه نويسی قرار میگيرد.
اگر معيار طبقهبندی علوم، روشن باشد؛ میتوان گفت دو روش اصلی –روش عقلی و نقلی- روياروی يکديگر صف آرايي میکنند. دو رشته علمی معروف در دانش سياسی فلسفه سياسی و فقه سياسیاند. بر اين اساس است که اندرزنامه نويسی اصالت خود را از دست میدهد و نقد داود فيرحی به تقسيم سه گانه مذکور معنا پيدا میکند.[63] اگر ملاک، غايت باشد؛ اصولاً تقسيم دوگانه و سه گانه ضرورتی ندارد؛ چرا که غايت همه آنها يکی خواهد بود.
نتيجه
در پايان مقاله به جمع بندی و تحليل برخی مسائل میپردازيم. بحث طبقهبندی علوم در جهان اسلام بيش از آن که به گرايش فقهی (شريعت نامه نويسی) هستند باشد، به گرايش فلسفه سياسی و سلسله جنبان آن - ابونصر محمد فارابی- استناد دارد. از همين جا میتوان نتيجه گرفت که مبحث فوق از انديشه يونان باستان وام گرفته، و در جهان اسلام با توجه به گرايشهای علمی همانند اصول فقه، فقه و کلام تکميل شده است.
در آغاز مقاله به اين فرضيه اشاره کرديم که مهمترين مسأله در تقسيمبندی دانش کلاسيک اسلامی، نسبت عقل و نقل است. آنچه فارابی را از غزالی و ماوردی و خنجی و خواجه نظام الملک جدا میکند، گرايش فلسفی و عقلی اوست. تقسيمبندی روزنتال نيز به اين تقابل اشاره دارد. اگر تقسيمبندی علوم نزد فارابی و غزالی را با هم مقايسه نماييم، میبينيم عقل در فارابی مبنای همه چيز است، در حالی که در غزالی فلسفه اولی و فلسفه مدنی از تقسيمات علوم خارج شده است. فقه سياسی در فارابی، در ذيل علوم بشری قرار میگرفت، در حالی که در غزالی، فلسفه سياسی به چنين سرنوشتی دچار میشود. مباحث و موضع گيریهای محتوايي انديشمندان خواه ناخواه –به شکل مستقيم يا غير مستقيم- خود را در مبحث طبقهبندی علوم نشان میدهد، تأييد اين فرضيه را در شاخصترين انديشمندان سياسی جهان اسلام به بحث گذاشتيم.
در اين ميان نکته مهم چگونگی جايگيری سياست در طبقهبندی علوم، و همچنين زير شاخههای سياست میباشد. ارسطو سياست را يکی از سه شاخه حکمت عملی قرار ميداد. فارابی به عنوان بسط دهنده فلسفه يونان در عالم اسلام، تقسيمبندی ارسطو و افلاطون را در انديشه اسلامی بومی کرد. او علم مدنی را به فلسفه مدنی و فقه مدنی تقسيم کرد، و چه بسا بتوان کلام مدنی (يا کلام سياسی) را نيز به او منتسب نمود. از آنجا که مهمترين معيار تقسيمبندی علوم در بين دانشمندان اسلامی، مبحث عقل و نقل بوده است، فارابی اين محور مهم را به وسيله دو شاخهای نمودن علم مدنی و مقايسه آنها با يکديگر مورد توجه قرار داد.
تقسيمبندی علوم و جايگاه سياست در اين بين به وسيله فارابی، استخوان بندی و چارچوب اصلی خود را پيدا کرد. بنابراين ديگر انديشمندان اسلامی يا در تأييد يا در نقد سخن وی، مباحث خود را ارائه نمودهاند. در اينجاست که دو نحله فلاسفه (عقل محوران) و فقها (شريعت مداران) در مقابل هم صف آرايي میکنند. غزالی، به عنوان نماينده شريعت مداران با بیمهری تمام نسبت به فلسفه، اهتمام خود را بر علوم مبتنی بر شرع قرار میدهد. بنابراين فلسفه سياسی و تفکر عقلانی نسبت به امور سياسی جايگاه خاصی پيدا نميکند.
به قول فرهنگ رجايي تقسيمبندی کلاسيک دانشهای سياسی، امروزه پاسخگو نيست.[64] طبق قول احمد پاشا، بحث طبقهبندی علوم، امری زمانمند و مربوط به مقتضيات هر دوران است و نميتواند نسخهاي براي همه زمانها و مکانها بپيچد.[65]
* Presupposition
** Value- judgment
[1] Robert Audi(Editor). The Cambridge Dictionary of Philosophy (U.K: Cambridge University Press, 1995) p700.
[2] احمد فؤاد باشا. "ابستمولوجيا العلم و منهجيته فی التراث الاسلامی" فی: نصر محمد عارف. قضايا المنهجية فی العلوم الاسلاميه و الاجتماعيه (القاهره: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417 هـ)ص23.
[3] المصدر. ص27.
[4] Erwin I.J.Rosenthal. Political Thought in Medieval Islam. (U.K: Cambridge University press, 1962) pp1-10.
و سيد جواد طباطبايي. ابن خلدون و علوم اجتماعی (تهران: طرح نو، 1374) ص25.
[5] داود فيرحی. قدرت، دانش مشروعيت در اسلام (تهران،نشر نی،1378) صص27-31.
[6] رضا داوری اردکانی، فارابی: مؤسس فلسفه اسلامی، چاپ سوم (تهران؛پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1362) ص155.
[7] ابو حامد الغزالی، مجموعه رسائل. (بيروت: دارالفکر، 1421 هـ) ص542.
[8] عبدالرحمن بن خلدون. مقدمه. ترجمه محمد پروين گنابادی (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375) صص 864-866.
[9] سيد جعفر سجادی. فرهنگ علوم فلسفی و کلامی (تهران: امير کبير، 1375) ص430.
[10] همان. صص 429-430، و ژان برن. ارسطو و حکمت مشائی، ترجمه سيد ابوالقاسم پورحسينی (تهران: اميرکبير، 1373) صص 43-44.
[11] ابونصر محمدبن محمد فارابی. احصاء العلوم. ترجمه حسين خديو جم (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369)، مقدمه مترجم. صص 16-20.
[12] همان. ص 41 به بعد.
[13] همان. ص 106-119.
[14] فارابی. احصاء العلوم. پيشين. مقدمه مترجم. ص 7.
[15] همان. صص 113-114.
علي عباس مراد‘ دولة الشريعة: قراء ة في جدلية الدین و السياسة عند ابن سينا‘ بيروت‘ دارالطليعة‘ 1999‘ ص 44..[16]
[17] ابونصر محمد فارابی. کتاب المله، تحقيق محسن مهدی (بيروت: دارالمشرق، 1968). ص 50.
[18] فارابی. احصاء العلوم. پيشين. ص 114.
[19] علی اصغر حلبی. گزيده متن رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا (بی جا: زوار، 1360) صص 30-31.
[20] همان. ج 4. ص 209-218.
[21] همان. ج1. ص 264.
[23] ابوحيان التوحيدی. الامتاع و المؤانسه، ج2 (بي جا: مکتبه الحياه، بی تا) صص 5-6.
[24] حميد عنايت. "بينش سياسی اخوان الصفا". ترجمه و تحشيه غفوری. اطلاعات سياسی- اقتصادی، سال دوازدهم، ش9-10 (سال1377).
* Pluralism
[25] همان.
[26] محسن مهاجرنيا. انديشه سياسی مسکويه (قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1380) ص45.
[27] ابو علي مسکويه، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامي (تهران: سروش، 1366).
[28] سيد جواد طباطبايي. زوال انديشه سياسی در ايران (تهران: کوير، 1373) ص154.
[29] همان. ص171.
[30] محمد محمدی گيلانی. ترجمه الهيات شفا: فن سيزدهم، مقالات1-4 (قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1379، صص13-20).
[32] مرتضی مطهری. مجموعه آثار. ج7 (تهران:صدرا، 1374) صص228-231.
[33] همان. صص231-232.
[34] طباطبايي. پيشين، صص195-199.
[35] ابوحامد محمد غزالی. احياء علوم الدين. (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364).
[36] ابوحامد محمد غزالی. مجموعه رسائل.. همان.
[37] همان. ص542-546.
[38] سيد جواد طباطبايي. درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران. چاپ سوم (تهران: کوير، 1372) صص77.
[39] سجادی. همان. صص438-441.
[40] خواجه نصير الدين طوسی. اخلاق ناصری. چاپ پنجم. تصحيح و تنقيح مجتبی خيوی- عليرضا حيدری (تهران: خوارزمی، 1373).
[41] همان. ص41.
[42] همان.
[43] همان. ص154.
[44] طباطبايي. زوال انديشه سياسی در ايران، پيشين، ص223.
[45] ابن خلدون. پيشين. صص883-884.
[46] همان. ص64.
[47] همان. ص69.
[48] همان.
[49] محسن مهدی. فلسفه تاريخ ابن خلدون. چاپ سوم. ترجمه مجيد مسعودی (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373) صص 290-292.
[50] ابن خلدون. همان. صص1087-1094.
[51] همان. صص 1146-1148.
[52] ناصيف نصار. انديشه واقع گرای ابن خلدون. ترجمه يوسف رحيم لو (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362) صص252- 259.
[53] مهدی. همان. ص291.
[54] همان. ص204.
[55] همان.
[56] Rosenthal. Op.Cit.
[57] فرهنگ رجايي. معرکه جهان بينیها: در خردورزی سياسی و هويت ما ايرانيان (تهران: احيای کتاب، 1373) صص17-18.
[58] طباطبايي. درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران. پيشين، صص6-29.
[59] طباطبايي. ابن خلدون و علوم اجتماعی. پيشين، ص25.
[60] فيرحی. پيشين. صص27-31.
[61] البته طباطبايي در نقد عنايت می نويسد "شيوه تاريخی متعلق به متفکران معروف به مورخ" جريان مستقلی نيست:ابن خلدون و علوم اجتماعی. پيشين. ص26.
[62] رجايي. پيشين. صص129-130.
[63] داود فيرحی. پيشين.
[64] رجايي. پيشين. صص131-132.
[65] باشا، المصدر.