مقالات

طبقه‎بندی دانش (سياسی) در جهان اسلام

این مقاله به انواع طبقه بندی های دانش در اسلام و جایگاه دانش سیاسی در این بین می پردازد

دریافت نسخه پی دی اف

طبقه‎بندی يا تقسيم‎بندی علوم از دوران باستان امر رايجی بوده است. ارسطو در اين ميان بنيان گذار تقسيم مشهوری بود، که ديگران تا حد زيادی از وی پيروی کرده، يا آن را تکميل نمودند. هر متفکر و انديشمندی بر حسب پيش فرض‎ها و اهميتی که به علمی خاص می‎داده، طبقه‎بندی ويژه‎ای از علوم ارائه نموده است. پيش فرض* و ارزش داوريهای** دانشمندان را با کمی تأمل می‎توان در نوع طبقه‎بندی دانش نزد ايشان مشاهده کرد. به طور مثال کسی که برای علوم عقلی يا شرعی اهميت خاصی قائل است، در طبقه‎بندی دانشها نيز به شکلی رفتار می‎نمايد که اين اولويت سنجی مشهود باشد. همچنين ميزان ارزش نهادن به علم سياست، از نوع طبقه‎بندی علوم و کيفيت جای دادن سياست در اين بين، مشخص می‎شود.

بحث طبقه‎بندی دانش سياسی بدون ذکر طبقه‎بندی دانش به معنای عام آن، ميسر نيست؛ چرا که قبل از هر چيز بايد جايگاه دانش سياسی در بين ديگر دانش ‎های بشری مشخص شود. در اين بين, تقسيم حكمت به دو قسم حكمت نظري و حكمت عملي از اهميت فوق العاده اي برخوردار مي باشد. هرچند افلاطون از تقسيم فوق بحثي به ميان نياورده, اما اين تفكيك كه به ارسطو منتسب است, مبناي طبقه بندي علوم در جهان اسلام قرار گرفت. در فلسفه كلاسيك كه عقل نظري از عقل عملي تفكيك مي شد, ارجاع به نظم طبيعت و مطابقت نظام سياسي با نظم كيهاني و همچنين طبيعي بودن جامعه مفروض تلقي مي شد. اما كانت عقل نظري را بالكل از عقل عملي جدا نمود و مدركات عقل عملي را دستورهاي قاطع عقلاني انگاشت. او سياست ماكياوليستي را اساساً سياست نمي دانست, چون مشمول فرامين قاطع عقل عملي نمي شد. به هر حال, در مقاله حاضر به شکل مختصر به طبقه‎بندی دانش‎ها به طور کلی می‎پردازيم، ولی سعی می‎کنيم نقطه تمرکز را بر دانش ‎های سياسی قرار دهيم. قيد "جهان اسلام" نيز به اين نکته اشاره دارد که طبقه‎بندی ‎های ارائه شده در اين محيط بررسی می‎شوند؛ خواه ارائه کننده اعتقادی به اسلام داشته باشد يا نه.

هدف تدوين اين مقاله توصيف و تحليل طبقه‎بندی دانش سياسی در جهان اسلام است. در اين راستا ابتدا به اهميت بحث حاضر و ارتباط آن با روش شناسی می‎پردازيم. سپس معيارهای تقسيم‎بندی دانش سياسی و جايگاه آن در علوم بشری را مطرح می‎نماييم. طرح اين عوامل، مطالعه عميق‎تر انواع طبقه‎بندی‎ها در جهان اسلام را ميسر می‎سازد. طبقه‎بندی دانش سياسی در جهان اسلام را به ترتيب تاريخی مرور خواهيم کرد، اما بر اساس معيارهای طبقه‎بندی ارائه شده، زمينه تحليل تقسيم‎بندی علوم و جايگاه دانش سياسی در آن بين فراهم می‎شود. بنابراين مقاله با تحليلی بر مباحث قبل به پايان خواهد رسيد.

فرضيه اين مقاله آن است که مهم‎ترين معيار در تقسيم دانش سياسی اسلام در دوران قديم، نسبت عقل و نقل می‎باشد. به طور کلی مبانی فکری انديشمندان اسلامی در نوع طبقه‎بندی علوم نزد ايشان انعکاس دارد. بر اين اساس، هر متفکری بر اساس مبانی انديشه‎ای خود- و در اين بين نسبت عقل و نقل- به مبحث طبقه‎بندی علوم می‎پردازد.

اهميت طبقهبندی دانشهای سياسی

دانش سياسی از يک طرف در دل دانشهای ديگر قرار می‎گيرد، و از طرف ديگر خود به زير شاخه‎هايي تقسيم می‎شود. از آنجا که بحث طبقه‎بندی علوم آيينه تمام نمای انديشه دانشوران به شمار می‎رود، به عنوان سنگ زيربنای مباحث ديگر قابل طرح می‎باشد. پيش فرض‎ها و انگاره‎های هر انديشمندی به نوعی در مبحث طبقه‎بندی علوم قابل مشاهده است. چگونگی طراحی طبقه‎بندی علوم و جای دادن دانش‎های سياسی در ذيل آن، بر اساس معيارهايي صورت می‎پذيرد که گاه شفاف، و گاه ديگر مکنون می‎باشد.

اهميت طبقه‎بندی علوم و دانش‎های سياسی را از سويي ديگر می‎توان در ارتباط آن با فلسفه علم و روش شناسی جستجو نمود. فرهنگ فلسفه کمبريج فلسفه علم و رابطه آن با روش شناسی را چنين توضيح می‎دهد:

«فلسفه علم شاخه‎ای از فلسفه است که بر بررسی نقادانه علوم، روشها و نتايج آنها تمرکز دارد. روش شناسی به عنوان شاخه‎ای از فلسفه علم، با معرفت شناسی مرتبط است. روش شناسی به دنبال کشف روشهايي است که به وسيله آنها علوم در جايگاه حقايق مربوط به جهان قرار می‎گيرند، و بنابراين روابط ادعا شده برای اين روشها را به بحث می‎گذارد. مهم‎ترين علائق روش شناسی عبارتند از: مطالب مربوط به نظريه‎های مقبول در علم، ماهيت ارتباط بين اثبات و فرضيه، و درجه‎ای که نسبت به آن ادعاهای علمی توسط داده‎های مشاهدتی ابطال شود.»[1]

 پس روش شناسی شاخه‎ای از فلسفه علم است که ميزان اعتبار و عدم اعتبار قضايای يک علم را تعيين می‎کند. بر اين اساس است که می‎توان گفت طبقه‎بندی علوم نيز از علائق روش شناسی بيگانه نيست، و به نحوی آنها را در آيينه خويش منعکس می‎نمايد. اگر تاريخ علم از حيث معرفت شناسی و روش شناسی را به دوره‎های خاصی همانند علوم قديم (قياسی)، علوم اسلامی، علوم جديد (استقرايي) و علوم معاصر تقسيم کنيم[2]، فراز و نشيب روشهاي عقلی، نقلی و علمی (تجربی) را می‎توانيم در مبحث طبقه‎بندی علوم مشاهده نماييم. پس به همان ميزان که معرفت شناسی و روش شناسی اگوست کنت (و مکتب اثبات گرايي) از معرفت شناسی و روش شناسی ارسطو و متفکران اسلامي ‎دوره ميانه متمايز است، طبقه‎بندی آنها از علوم نيز با هم تفاوت دارد. به همين ميزان طبقه‎بندی علوم نزد خود مسلمانان نيز از معرفت شناسی و روش شناسی خاص آنها تأثير می‎پذيرد. احمد پاشا در اين زمينه می‎نويسد:

«طبقه‎بندی  علوم از موضوعاتی است که کوشش متفکران در باب فلسفه علم را- با توجه به مراحل قديم و اسلامی و جديد و معاصرش به يک ميزان- نياز دارد. مقصود از طبقه‎بندی علوم، ارزيابی آنها بر حسب موضوع و يافتن نقاط مشترک و غير مشترک به حسب موضوع و روش، و ارتباط آنها با توجه به چارچوب کلی می‎باشد. پس طبقه‎بندی، عملی روش شناختی است[3]

غرض از مباحث و نقل قول‎های فوق آن بود که نسبت روش شناسی با فلسفه علم از يک سو، و با مسأله طبقه‎بندی از سوی ديگر آشکار شود. روش شناسی شاخه‎ای از فلسفه علم است، که مبنای اصلی طبقه‎بندی  علوم را تشکيل می‎دهد.

حال اگر اين خط کلی را بخواهيم در طبقه‎بندی علوم اسلامی‎ و جايگاه سياست در اين بين دنبال نماييم، بر اساس فرضيه پژوهش می‎توانيم به دو مسأله اصلی اشاره کنيم:

الف- تأثير مبانی فکری انديشمندان در طبقه‎بندی دانشهای اسلامی و ديدگاه ايشان نسبت به سياست (به شکل عام)،

ب- نسبت عقل و نقل و تأثير آن در طبقه‎بندی دانشهای اسلامی(به شکل خاص).

مسائل روش شناسانه فوق را می‎توان در شريعت مداران و عقل گرايان به شکل خاص مقايسه نمود. به طور مثال غزالی- همان گونه که خواهيم ديد- بر اساس مبانی نظری خود، به نحوی علوم را طبقه‎بندی می‎کند که فلسفه و فلسفه سياسی به حاشيه رانده شود. برعکس، فيلسوفی که تفکر عقلی را مبنای پژوهش و معيار صدق گزاره‎های خود قرار می‎دهد، علوم و دانشها را به گونه‎ای طبقه‎بندی می‎کند که روش شناسی و معرفت شناسی خاص خويش در آن جلوه نمايد.

هم عرض قرار گرفتن اندرزنامه با شريعت نامه نويسی و فلسفه سياسی نيز بحثی لفظی محسوب نمی‎شود. به بيان ديگر يکی از مصاديق نزاع‎های روش شناسانه، سه گانه يا دوگانه قلمداد کردن حوزه‎های فوق است. روزنتال بر اساس نگرشی خاص- همان گونه که اشاره خواهد شد- به تثليث فوق معتقد است.[4]

کسی هم که به هم عرض بودن اندرزنامه نويسی با شريعت نامه و فلسفه سياسی اعتقادی نداشته باشد، مبانی استدلالهای او را مخدوش می‎سازد.[5] تقسيم‎بندی علوم امری ذوقی و استحسانی نيست، که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت. رضا داوری بر اين اساس، معيار مؤسس بودن فارابی را ديدگاه جامع وی نسبت به مبحث طبقه‎بندی علوم می‎داند.[6] اهميت طبقه‎بندی دانش (و در اينجا دانش سياسی) در آن است که مباحثی محتوايي را به همراه دارد.

معيارهای طبقهبندی دانشهای سياسی

قبل از آن که در بند بعد انواع طبقه‎بندی دانش سياسی در جهان اسلام را به بحث گذاريم، ضروری است ملاکهای طبقه‎بندی اين دانش‎ها را گوشزد نماييم. فايده تقدم اين بحث آن است که توصيف تاريخی خود از موضوع طبقه‎بندی را می‎توانيم با معيارهای مشخصی به بوته تحليل و نقد گذاريم.

شايد مهم‎ترين معيار در اين بين، نسبت علوم عقلی و شرعی (و نسبت عقل و وحی) باشد. تعريف عقل و تعيين ميزان کارآمدی آن نزد هر انديشمند، نسبت فوق را مشخص می‎کند. فارابی و ابن سينا با اقتدا به فلاسفه يونان، مشرب عقلی را در دانش سياسی اسلام بنيان نهادند. موفقيت فارابی در اين باب، او را مفتخر به لقب "معلم دوم" نمود. هدف او جمع بين آرای افلاطون و ارسطو(الجمع بين رايي الحکيمين) بود. اولويت دادن به عقل، لوازم خاصی در طبقه‎بندی دانش‎های سياسی دارد. اصالت يافتن فلسفه سياسی نزد کندی، فارابی، ابن سينا، مسکويه و امثال ايشان از باب اتفاق نبوده است. از ديدگاه آنها فلسفه سياسی در صدر دانش‎های سياسی، و فقه سياسی در ذيل آن قرار می‎گيرد. همان گونه که در طبقه‎بندی فارابی خواهيم ديد، قضاوت و داوری وی درباره جايگاه رفيع فلسفه سياسی بدان دليل است که طبق مشرب فلاسفه يونان، اين فلسفه است که امکان برافکندن پرده و راهيابی به عالم مثل را می‎دهد. برعکس، کسانی که فلسفه سياسی و تأملات عقلانی را مورد بی‎مهری قرار داده‎اند، به مبحث طبقه‎بندی علوم (و از جمله سياست) به گونه‎ای نگريسته‎اند که گويا عقل مستقل جايگاه خاصی در علوم ندارد. در تقسيم‎بندی شريعت گرايان از علوم، فلسفه جای خود را به ديگر علوم می‎دهد، و بنابراين تأملات عقلی در سياست نيز بی‎‎‎‎‎‎معنا می‎شود. به طور مثال غزالی انديشه فارابی و ابن سينا را نظام مند، ولی بدعت و کفر و يا لااقل امری بيهوده می‎داند.[7]

جريان فکری ديگری که بسيار مهم و قابل توجه است، حکمت اشراق(بين سالهای 545 تا 581 هـ .) با نمايندگی شيخ شهاب الدين سهروردی می‎باشد. او علاوه بر احيای سنت اجداد، بر آن بود که روشی در مقابل روشهای پيشين اتخاذ نمايد. اين خط فکری که عکس العملی در مقابل استدلال گرايي منطقی ارسطو به شمار می‎رود، بعدها در افکار و تأليفات برخی فلاسفه و اهل فرهنگ و ادب مشرق زمين انعکاس پيدا کرد. وی همه علوم را بر اساس اکتسابی یا فطری بودن آنها طبقه بندی می­کند. از دیدگاه وی، علم­النفس (روانشناسی) ذیل الهیات مطرح می­شود؛ هرچند قصد او ارائه طبقه­بندی جدیدی در مقابل طبقه­بندی فلاسفه مشاء نبود.

در خصوص انديشه‎های سياسی و اجتماعی در اسلام، شايد بتوان در کنار گرايشهای عقلی، نقلی و اشراقی، از گرايش ديگری با عنوان گرايش علمی نام برد. ابن خلدون در عين حال که از علوم عقلی و نقلی سخن می‎گويد، ثقل مباحث خود را بر روشهای علمی و تجربی می‎گذارد و از اين جهت از ديگر انديشمندان اسلامی متمايز می‎شود. وی علاوه بر عقل حسی(تمييزی) و عقل نظری، از عقل تجربی نيز نام می‎برد.[8]

معيارهای فوق بر اساس روش‎های مختلف معرفت در عرض يکديگر قرار می‎گيرند. پس همان گونه که برای رسيدن به شناخت، راههای مختلف عقل و نقل و شهود و حس وجود دارد، می‎توان طبقه‎بندی علوم در جهان اسلام را بر اين اساس تحليل نمود. علاوه بر اين معيار می‎توان طبقه‎بندی علوم (و از جمله علوم سياسی) در جهان اسلام را بر اساس تقدم و تأخر تاريخی ارائه کرد. سجادی پس از ذکر طبقه‎بندی ارسطويي از اقسام دانش، می‎نويسد:

«به هر حال مبانی ديگر همراه با توسعه علوم عقلی در طبقه‎بندی مطرح گرديد. مثلاً طبقه‎بندی به اعتبار قوای ذهنی، طبقه‎بندی به اعتبار خارج و عين، و يا طبقه‎بندی به اعتبار موضوع که معنويات و ماديات را در بردارد. به هر حال طبقه‎بندی ارسطويي که مبنای کار بود با افزوده شدن علوم اسلامی و شعبات مختلف آن و نيز معرفت دينی و عرفانی کامل‎تر شد، و در قرن چهارم، بيشتر علما علوم را به دو دسته دانشهای عربی و دانشهای نخستين يا دانشهای غير عربی تقسيم کردند.[9]»

بنابراين علاوه بر ملاکهای مذکور می‎توان به معيارهای ديگری در طبقه‎بندی علوم- از جمله طبقه‎بندی دانش‎ها به علوم عربی و غير عربی- نيز توجه نمود.

طبقهبندی دانش از ديدگاه ارسطو

مبحث طبقه‎بندی علوم در جهان اسلام که از الکندی و سپس فارابی آغاز شد، ريشه در طبقه‎بندی دانش نزد ارسطو دارد. بدين جهت قبل از پرداختن به انديشمندان جهان اسلام، از طبقه‎بندی ارسطو ياد می‎کنيم. ارسطو علوم را به علوم نظری و عملی، و بنابر قول دقيق‎تر به علوم نظری، عملی و فنی(يا شعری) تقسيم می‎کند.[10] غايت علوم نظری معرفت به خاطر معرفت است، و اقسام آن عبارتند از:

1-         علم الهی يا مابعدالطبيعه که از وجود - من حيث هو وجود- بحث می‎کند،

2-         رياضيات که از مقدار بحث می‎کند، و اقسام آن عبارتند از: حساب، هندسه، فلکيات و موسيقی.

3-         طبيعيات: که از متحرک و محسوس بحث می‎کند و اقسام آن عبارت است از: علم طبيعت، علم آثار علويه، علم کون و فساد، علم نبات و حيوان، علم نفس، علم طب و علم کيميا.

علوم عملی در عرض علوم نظری قرار می‎گيرند، و سه قسم دارند:

1-         اخلاق: که موضوع آن افعال فردی انسان است،

2-         تدبير منزل: که موضوع آن افعال جمعی انسان در منزل است،

3-         سياست: که موضوع آن افعال انسان در جامعه می‎باشد.

غايت علوم شعری، تدبير اقوال انسان است، و به سه قسم تقسيم می‎شوند:

1-         شعر: که موضوع آن اقوال انسان است به صورت نظم،

2-         خطابه: که موضوع آن اقوال انسان است که به صورت خيال حاصل شود،

3-         جدل: که موضوع آن تحقق بخشيدن و قانع کردن است.

طبقه‎بندی ارسطو از انواع دانش-که همان گونه که خواهيم ديد- مبنای طبقه‎بندی دانشمندان اسلامی در دوره ميانه قرار گرفت. نکته حائز اهميت در اين جا، جايگاه سياست در بين اقسام حکمت است. ارسطو سياست را حکمتی نظری نمی‎داند، و بنابراين آن را در ذيل حکمت عملی قرار می‎دهد. معرفت سياسی نزد او- بر خلاف متأخرين وی- به شعب مختلف تقسيم نمی‎شود، و بنابراين به عنوان کلی "سياست" اکتفا می‎نمايد و آن را يکی از سه شاخه حکمت عملی معرفی می‎کند.

طبقهبندی دانش (سياسی) نزد فارابی

کتاب احصاء العلوم فارابی پايه فرهنگنامه‎های علمی در کشورهای اسلامی و غير اسلامی قرار گرفت. وی ابتدا علوم را به دو بخش نظری و عملی تقسيم می‎کند. علوم نظری که درباره موجوداتی سخن می‎گويد که عمل انسان در آن دخيل نمی‎باشد، بر سه قسم است: تعاليم يا رياضيات، علم طبيعی و علم الهی يا مابعدالطبيعه. علوم عملی نيز به نوبه خود به دو بخش تقسيم می‎شود: علم اخلاق (که به تعريف افعال نيک می‎پردازد و شيوه رسيدن به علل و اسباب آنها را نشان می‎دهد)، و سياست (که از شناخت اموری سخن می‎گويد که به وسيله آنها زمينه انجام اعمال نيک برای مردم شهرها فراهم شود).[11]

کتاب فوق درصدد احصای کليه علوم روزگار خويش است، و برای اين مقصود به پنج گروه اصلی اشاره می‎کند:

1-         علم زبان: که شامل علم صرف و نحو و شعر و قرائت است و خود دو قسم دارد: آنچه در مورد حفظ دلالت الفاظ نزد هر امتی است، و آنچه مربوط به قوانين اين الفاظ می‎باشد.

2-         علم منطق: که قوانين کلی طريق صواب و خطا را ياد می‎دهد.

3-         علم تعاليم يا رياضيات: شامل: علم عدد، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم، علم موسيقی، علم اثقال و علم حيل. البته او در جايي ديگر به چهار علم عدد، هندسه، نجوم و موسيقی اشاره کرده؛ و بقيه را به عنوان مثال ذکر می‎کند.

4-         علم طبيعی: علمی که اجسام طبيعی و اعراض آنها که اراده آدمی در آن نقشی ندارد را مطالعه می‎کند. وی در اين بخش به علم الهی نيز اشاره دارد. علم الهی، علمی است که درباره اشيای مفارقی که نه جسمند و نه در جسم قرار دارند، مطالعه می‎کند.

5-         علم مدنی: علمی است که درباره اصناف افعال و سنت‎های ارادی و هم چنين از ملکات و اخلاق و سجايا و سيرت‎هايي که منشأ اين افعال و سنت‎ها هستند، بحث می‎کند. اين علم به فلسفه انسانی و فلسفه عملی هم موسوم است و دو جزء دارد: سعادت شناسی و بخشی که حفظ و کنترل فضايل در جامعه را به عهده دارد.[12]

وی در آخر به علم فقه و علم کلام اشاره می‎کند. علم فقه صناعتی است که انسان به وسيله آن بر استنباط اموری که شارع به آنها تصريح نکرده، از منابع قطعی بر اساس غرض شارع قدرت پيدا می‎کند. اين علم، فرع بر شريعت است. علم کلام صناعتی است که انسان به وسيله آن می‎تواند از آرا و افعال و اراده در دين و شريعت دفاع کند و شبهات مخالف را دفع نمايد. علم کلام مانند علم فقه دارای دو جزء نظری و عملی است که فرع بر دين می‎باشد.[13] حسين خديو جم در خصوص تأثير افلاطون و ارسطو در تقسيم فوق(و بالاخص علم مدنی) می‎نويسد:

«فارابی اعتراف می‎کند که در اين تعريف بر اساس کتاب جمهوريت افلاطون و کتاب سياست ارسطو سخن گفته است. او علم مدنی را به دو بخش تقسيم می‎کند: بخشی که شامل تعريف سعادت حقيقی يا سعادت پنداری است، و توضيح می‎دهد که دست يافتن به سعادت حقيقی در زندگی زودگذر اين جهان غير ممکن است، و بخش ديگر که به تعريف انواع حکمت و مدينه فاضله اختصاص يافته است.»[14]

از آنجا که هر آيينی دارای عقايد (آراء) و افعالی است، علم فقه و کلام به دو بخش آرا و افعال تقسيم می‎شوند.[15] 

به شكل دقيق تر مي توان گفت علوم يا مطوب لذاته يا ابزار ديگر علوم هستند. دسته دوم شامل علم لسان (زبان) و منطق مي شود. دسته اول يا علوم شرعيه اند يا علوم فلسفيه. علوم شرعيه شامل فقه و كلام, و علوم فلسفيه شامل علوم نظري (علم تعاليم, علم طبيعي و علم الهي) و علوم عملي يا علم مدني ( سياست و اخلاق) مي شود.[16]

تقسيم‎بندی علوم نزد فارابی دقيقاً همانند ارسطو نيست. علوم عملی از ديدگاه ارسطو عبارتند از اخلاق، تدبير منزل (علم اقتصاد کنونی) و سياست مدن. فارابی اصطلاح "فلسفه مدنی" را در مورد تمامی علوم عملی به کار می‎برد. او وقتی کتاب سياست مدنی را می‎نويسد، از احد و واحد و سبب اول بحث را آغاز می‎کند و بعد به اخلاق می‎پردازد. به عبارت ديگر اخلاق و سياست را با هم، يا سياست را به دنبال اخلاق مطرح می‎کند.

چون فارابی علم فقه و علم کلام را در ذيل علم مدنی مطرح کرده، شايد بتوان نتيجه گرفت که سياست نزد او می‎تواند شکل فلسفی، فقهی يا کلامی داشته باشد. فقه نزد او صرفاً بعد فردی ندارد. حاکم مدينه در کليات از فلسفه، و در جزئيات از فقه بهره می‎جويد. از ديدگاه فارابی وقتی نصوص برای رئيس اول موجود نباشد، اين فقيه است که حکم موضوعات غير مصرح را استنباط می‎کند. فقيه کسی است که در غياب ائمه ابرار که ملوک حقيقی‎اند، جانشين آنها می‎شود.[17]

همچنين فارابی هر چند از اصطلاح "کلام سياسی" سخن به ميان نمی‎آورد، اما طبق تعريف وی، صناعت کلام «ملکه‎ای است که انسان به مدد آن می‎تواند از راه گفتار به ياری آرا و افعال محدود و معينی که واضع شريعت آن را صريحاً بيان کرده بپردازد، و هر چه را مخالف آن است باطل نمايد.»[18] از طرف ديگر می‎دانيم که کلام می‎تواند بستر استدلال‎های فقهی را آماده کند. بنابراين در بستر سازی فقه سياسی (يا فقه مدنی)، کلامی‎که شکل می‎گيرد، کلام سياسی خواهد بود. مؤيد اين برداشت آن است که فارابی علم کلام (و همچنين علم فقه) را زير مجموعه علم مدنی (ملت) قرار داده است.

طبقهبندی علوم نزد اخوان الصفا

اخوان الصفا گروهی بودند که در قرن چهارم هجری سعی در تلفيق حکمت يونانی با شريعت اسلامی نمودند. ايشان برخلاف ابن خلدون که بين صنعت و علم تفاوت قائل است، تمام دانستنيها را تحت عنوان "صنايع" ارائه کرده‎اند. علوم نزد ايشان به دو دسته صنايع علمی و صنايع عملی تقسيم می‎شود. مراد از صنايع علمی، علوم نظری است و در اين مورد صورتی را که در ذهن دارند به صورت هيولايي مصنوع در می‎آورند. از ديدگاه ايشان، علوم بر سه قسمند:

1-         علوم رياضيه: علوم رياضی به اصطلاح آنها عبارت از علومی است که برای جستجوی معاش و سامان دادن زندگانی دنيا وضع شده و شامل کتابت و قرائت لغت و نحو، حساب و معادلات، شعر و عروض، سحر، کيميا، حيل، حرف و صنايع، بيع و شرا و سير و اخبار می‎شود.

2-         علوم شرعی وضعی: علم التنزيل، علم التأويل، علم روايات و اخبار، علم فقه و سنن، علم مواعظ و زهد و تصوف و علم تأويل خوابها.

3-         فلسفه حقيقی: رياضيات (شامل علم هندسه و عدد و نجوم و موسيقی)، منطقيات (شامل صناعت شعر و خطابه و جدل و برهان و مغالطه) و طبيعيات و الهيات.[19]

علوم الهی-به عنوان شاخه‎ای از علوم فلسفی- به نوبه خود به پنج قسم تقسيم می‎شود:

1-         علم خداشناسی

2-         علم روحانيات

3-         علم نفسانيات

4-         علم سياست

5-         علم معاد

آنها که سياست را به "روش رفتار و معامله با ديگران" تعريف می‎کنند، تحت علوم ناموسيه و شرعيه؛ سياست جسمانيه (که هدف آن تدبير بدن انسان است)، سياست نفسانيه (که غرض از آن اخلاق حسن برای خود و اهل خانواده می‎باشد) و سياست اصحاب (که لازمه آن اطلاع نسبت به احوال آنها و صلاح و فساد ايشان است) قرار می‎دهند.[20] آنها در تقسيم‎بندی جزيي‎تری به پنج نوع سياست-به معنای عام آن-اشاره می‎کنند:

1-         سياست نبوی (کشورداری پيامبران)،

2-         سياست ملوکيه (کشورداری شهرياران)،

3-         سياست عاميه (کشورداری توده مردم)،

4-         سياست خاصه (اداره خانواده)،

5-         سياست ذاتيه (خودشناسی).[21]

از جمله ابداعات اخوان الصفا در مبحث طبقه‎بندی علوم می توان به جايگاه سياست در زير شاخه‎های الهيات، و تقسيم آن به سياست نبوی، ملوکی و عامی اشاره نمود.

علي عباس مراد به شكل دقيق تري به طبقه بندي ايشان اشاره مي كند. بر اين اساس علوم يا خبريه (علوم شرعي و آسماني) اند يا علوم نظري. دسته دوم به علوم آدابي (قرائت و كتابت, نحو و لغت, حساب و معاملات, شعر و عروض, زجر و فال, حرف و صنائع, تجارت, حرث و نسل, و سير و اخبار), علوم شرعي وضعي (شامل تنزيل, تأويل, مواعظ و تصوف, روايات و حديث, فقه و احكام, و تعبير خواب) و علوم فلسفي حقيقي (شامل رياضيات, منطقيات, طبيعيات و الهيات) تقسيم مي شود. الهيات نيز به نوبه خوداز علم باري (خداوند), روحانيات, نفسانيات, معاد و سياست (سياست نبوي, ملوكي,عامي, خاصي و ذاتي) تشكيل مي شود.[22]

ابوحيان توحيدی در نقد ايشان می گويد رسائل آنها از هر فنی بدون آن که به عمق آن راه داشته باشد، سخن گفته؛ و مشحون از خرافات و کنايات و لغزشهاست.[23] اخوان الصفا چارچوب‎های موجود در خصوص تقسيم‎بندی علوم را نپذيرفتند، و بر اساس اعتقادات خود تقسيم‎بندی جديدی ارائه نمودند. پيش فرض‎ها و مبانی ايشان که در تقسيم‎بندی علوم قابل مشاهده‎اند، عبارتند از: اعتقاد به تزکيه باطن و تصوف در کنار فلسفه و شريعت، اسماعيلی گری، و اعتقاد به تأثيرات ماوراء الطبيعه همانند سحر و کيميا و تأثيرات کواکب. طبقه‎بندی ايشان از دانش‎ها هر چند ممکن است در انديشه پيشينيان (تقسيم حکمت به دو قسم نظری و عملی) ريشه داشته باشد، ولی در نوع خود بديع است. به نظر می‎رسد‎ترکيب فلسفه با شريعت و تصوف و مسائل ماوراء الطبيعه، استقلال (فلسفه و) فلسفه سياسی را در انديشه ايشان از بين برده است. آنها رمز و رموز اعداد را حتی به سياست و اجتماع نيز سرايت داده‎اند.

حميد عنايت در نقد طبقه‎بندی علوم و جايگاه سياست نزد آنها می‎نويسد:

"نکته مهمی که از اين طبقه‎بندی بر می‎آيد اين است که به نظر اخوان، دانش سياسی دانش يگانه‎ای نيست که همه قواعد مربوط به سياست فردی و اجتماعی انسان را در همه احوال دربرگيرد، بلکه چون زندگی انسان دارای وجوه گوناگون و متعدد است، دانش سياسی نيز بايد رشته‎های گوناگون داشته باشد تا بتواند برای مسائل هر وجه از زندگی انسان چاره‎هايي جداگانه مناسب آن بيابد. تا جايي که نگارنده آگاه است اين طبقه‎بندی را هيچ يک از ديگر متفکران مسلمان به کار نبرده‎اند."[24]

متکثر ديدن شاخه‎ای سياسی نزد اخوان الصفا، مبتنی بر ديدگاه و مبانی کثرت گرايانه ايشان است. عنايت مشرب آنها را نوعی تکثر گرايي* -به معنای روا بودن مشرب‎های گوناگون سياسی در داخل يک جامعه به شرط رعايت يک سلسله اصول مورد اتفاق و اجماع عامه مردم- می‎داند.[25]

 

فلسفه مدنی نزد مسکويه و ابن سينا

 

معلم ثالث - مسکويه- به ترتيب اخلاق، تاريخ، شريعت، فلسفه و سياست را در منظومه فکری خود جای می‎دهد.[26] از ديدگاه او سياست با فلسفه؛ تاريخ واخلاق ارتباط وثيقي دارد و به همين دليل جاي پاي آن را بايد در تجارب امم جستجو نمود.[27] اوهمانند فارابی حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسيم می‎کند، و حکمت عملی را در انحصار فيلسوفان قرار می‎دهد، و دست سياست مداران را از آن کوتاه می‎داند. همان گونه که طباطبايي توضيح می‎دهد، تفاوت اساسی بين فلسفه مدنی فارابی و فلسفه مدنی مسکويه رازی وجود دارد:

"فارابی انديشه‎های خود را در حکمت عملی بر پايه فلسفه مدنی سازمان داد. با مسکويه رازی، اين وضعيت دگرگون شد و همو بی‎آنکه عنايتی جدی به فلسفه مدنی داشته باشد، نخستين و ارجمندترين رساله اخلاقی يونانی مشرب را به رشته تحرير کشيد."[28]

بنابراين در حالی که سياست ارسطو در حوزه تمدن اسلامی ناشناخته بود، تهذيب الاخلاق مسکويه به عنوان ترجمانی از اخلاق نيکوماخوسی به فرهنگ و تمدن اسلامی وارد شد. لازمه چنين جابجايي و اخلاق محوری در سياست، آن بود که به تدريج در طول زمان، اخلاق نيز به حوزه فردی کشانده شود. از ديدگاه طباطبايي "راه ميانه" مسکويه (تعادل عمل و سياست و اخلاق) هر چند در بطن خود نوعی ثبات را به همراه داشت، اما سخت ناپايدار بود و در دوران‎های بعدی اين ناپايداری خود را به خوبی نشان داد.[29]

تقسيم‎بندی ابن سينا از علوم، و جايگاه دانش‎های سياسی در آن شبيه فارابی است. وی ابتدا علم را به دو قسم حکمی و غير حکمی تقسيم می‎نمايد. دسته اول علومی هستند که احکامشان در تمام برهه‎های زمان جاری است، و به دو نوع نظری و عملی تقسيم می‎شوند. غايت علوم نظری، برخلاف غايت علوم عملی، اعتقاد يقينی به حال موجوداتی است که وجود آن به فعل انسان بستگی ندارد. مابعدالطبيعه (علم اعلی)، رياضيات (علم اوسط) و طبيعيات (علم ادنی) سه نوع علم نظری هستند. حکمت عملی يا مخصوص شخص واحد است (تهذيب اخلاق)، يا به ديگران نيز مربوط می‎شود (سياست مدن و تدبير منزل).[30]

به شكل دقيق تر مي توان گفت ابن سينا دو تقسيم دارد. در تقسيم اول علوم را سه قسم مي داند: علوم ابزاري (منطق), علوم نظري (شامل علم طبيعي, علم رياضي و علم الهي) و علوم عملي (شامل اخلاق, تدبير منزل و تدبير شهر). وي در كتاب منطق المشرقيين تقسم ديگري دارد. او ابتدا علوم را به دو قسم دائمي و موقت, و سپس بخش اول را به توابع يا فروع و اصول تقسيم مي كند. مقصود او از توابع, پزشكي و كشاورزي و ستاره شناسي مي باشد. علوم اصول نيز به دو دسته تقسيم مي شود: علوم ابزاري و مطوب در ذات خود. دسته دوم يا علوم نظري (طبيعي, رياضي, الهي و كلي) است و يا علوم عملي (اخلاق, تدبير منزل, تدبير شهر و صناعت شارعه (مثل علم نبوت).[31]

مرتضی مطهری ابن سينا را در رأس قدما در مبحث طبقه‎بندی علوم می‎داند. او طبقه‎بندی دانش نزد شيخ الرئيس را اين گونه تحليل می‎کند که تقسيم‎بندی حکمت به نظری و عملی بر اساس غايت است، در حالی که تقسيمات خود حکمت نظری و حکمت عملی بر اساس موضوعات آنها می‎باشد. حکمت به اين دليل به دو بخش نظری و عملی تقسيم شده که در حکمت نظری هدف از علم، خود علم است؛ اما هدف در حکمت عملی، عمل می‎باشد. در اخلاق و تدبير منزل و سياست مدن که درباره بهترين و نيک‎ترين کارها و خلق و خوها و عالی‎ترين مقررات اجتماعی بحث می‎کنند، هيچ گونه جنبه کشف حقيقت در آنها نيست. اين علوم از زيبايي و زشتی کارها بحث می‎کنند که از جمله امور مشهوره و مقبوله‎اند، نه در زمره اصول عقلانی و برهانی.[32] وی سپس سه نکته محوری از کلمات شيخ در کتاب نجات استباط می‎کند:

1-         علوم نظری محصول توجه ذاتی نفس (عقل) به جهان بالاتر است، در حالی که علوم عملی محصول توجه نفس به تدبير بدن می‎باشد. پس غايت هر دو کمال نفس است، ولی غايت اولی علم حقيقی، و غايت دومی علم اعتباری و قراردادی می‎باشد.

2-         آرا و عقايد در علوم عملی - برخلاف علوم نظری- ابزار و وسيله برای چگونگی عمل نفس هستند.

3-         آرا و عقايد عملی، قراردادی و اعتباری و از جمله مشهورات و مقبولاتند، نه از يقينيات.

چون اين گونه علوم اعتباری و قراردادی‎اند، به هيچ وجه ضروری و کلی و دائمی نمی‎باشند. پس هم قابل تغييرند، و هم ممکن است عقول در محيط‎ها و زمانهای مختلف درباره آنها به اختلاف حکم کند.[33]

بحث جهانشمول يا منطقه‎ای و محلی بودن فلسفه سياسی از جمله مهمترين مجادلات فلاسفه سياسی امروز است. نکته مهمی که از کلمات ايشان استفاده می‎شود آن است که فلسفه سياسی در اسلام ضرورتاً دارای احکام جهان شمول نمی‎باشد. از آنجا که قضايای موجود در فلسفه سياسی اعتباری و قراردادی‎اند، می‎توان بر حسب خصوصيات زمان و مکان خاص، فلسفه سياسی ويژه‎ای ارائه نمود.

طباطبايي در مقايسه ابن سينا و فارابی در اين زمينه می‎نويسد:

"ابن سينا سياست را در الهيات شفا وارد کرد، و آن را با بحث نبوت پيوند زد. او اهميت چندانی به بحث سياسی، به گونه‎ای که در دوره اسلامی با فارابی آغاز شده بود، نمی‎دهد. به نظر نمی‎رسد که ابن سينا –که رساله‎هايي مستقل درباره اخلاق و تدبير منزل نوشته بود- با توجه به طبيعت دوره اسلامی و با تکيه بر تفسير شيعی –فلسفی ويژه‎ای که او از ديانت داشت- بحث مستقلی درباره سياست را ضروری دانسته باشد. با ابن سينا، استقلال بحث سياسی از ميان رفت."[34]

در بحث معيارهای طبقه‎بندی دانش‎های سياسی، مهم‎ترين محور را ارتباط عقل و نقل معرفی نموديم. در فارابی فلسفه مدنی و روش عقلی در سياست اولويت داشت، اما در طول زمان اين استقلال از بين رفت، و مهم آن است که اين مسأله خود را در طبقه‎بندی علوم نيز نشان داد. حتي خود فارابي هم با مطرح کردن فقه سياسي، رسيدگي به امور جزيي جامعه را شأن فقها مي‎داند. به هر حال، نوع طبقه‎بندی علوم نزد هر انديشمندی، بيانگر ديدگاههای او نسبت به مهم‎ترين مسائل علوم مربوطه می‎باشد.

در بند بعد ديدگاه شريعت مدار معروف - ابو حامد محمد غزالی- را که نسبتی معکوس نسبت به فارابی و عقل گرايان اسلامی دارد، مورد ملاحظه قرار خواهيم داد.

 

طبقهبندی علوم نزد غزالی

 

غزالی در احياء علوم الدين قصد داشت اضافاتی که به مرور بر دين افزوده شده را بزدايد. اشرف اصول، سياست است که به اصلاح و الفت دادن آدميان و مجمع آنها برای ياری دادن بر اسباب معيشت و مضبوط دانستن آن‎ها می‎پردازد. سياست به مفهوم استصلاحی خود دارای چهار مرتبه است: سياست انبيا، سياست حکام و فقها، سياست علمای آخرت و سياست و عاظ. علوم دينی به دو دسته تقسيم می‎شوند: علوم معاملی و علوم مکاشفه. مقصود از دسته اول علومی است که پس از معرفت به عمل تبديل می‎شود. کار سياست بررسی اين نوع علم است. علوم با توجه به اين که انسان از دو بعد ظاهر و باطن تشکيل می‎شود، به علوم ظواهر (جوارح) و بواطن (دل) تقسيم می‎شود. علم ظواهر به عبادات و عادات، و علم بواطن به منجيات و مهلکات قابل تقسيم است. تقسيم‎بندی کتاب احياء علوم الدين بر همين اساس انجام شده است.[35] غزالی علوم را بر حسب جايگاه يافته‎ها به اصول، فروع، مقدمات و مهمات تقسيم می‎کند. فقه علمی فرعی و متعلق به مصالح دنياست. از ديدگاه وی علم کلام صرفاً جهت "حفظ عقيده اهل سنت نسبت به تشويق‎های اهل بدعت" مفيد است، و بنابراين فايده خاص ديگری ندارد.[36] موضع غزالی نسبت به فلسفه به مراتب شديدتر است. وی برخی فلاسفه را به کفر متهم می‎کند. به نظر وی، فلاسفه مباحث سياسی خود را که متعلق به احکام دارای مصلحت در دنياست، از کتب الهی و انبيای سلف اخذ نموده‎اند، (و از خود چيزی ندارند).[37] از ديدگاه غزالی فلسفه مفيد فايده‎ای نيست، و دستاورد خاصی برای بشريت نداشته است. وی فلاسفه را به سه قسم دهريون، طبيعيون و الهيون تقسيم می‎کند.

همان گونه که در تقسيم‎بندی علوم نزد غزالی مشاهده می‎شود، اثری از فلسفه اولی و فلسفه مدنی وجود ندارد. در واقع غزالی بی‎مهری خود نسبت به اين دو رشته علمی را در تقسيم‎بندی خود از دانش‎ها نيز نشان داده است. مواضع نظري غزالي در عملکرد سياسي‎اش نيز مؤثر واقع شد. به عقيده طباطبايي پشت کردن به آرمانخواهی و انديشه عقلی، نتيجه‎ای برای او جز لغزيدن به دام واقع گرايي و سياست قدرت نداشت.[38]

غزالی را می‎توان از ديدگاهی ديگر نگريست. وی با کنار گذاشتن تقسيم بنديهای مبتنی بر فلسفه که از يونان وارد شده بود، با نگاهی درونی و بومی به علوم اسلامی پرداخت. اين تحول زيربنای حکمت اشراق بود. پس غزالی از اين ديدگاه نقطه عطفی در علوم اسلامی و طبقه‎بندی آن محسوب می‎شود.

ديدگاه فخر رازی راجع به طبقات علوم

امام فخرالدين رازی معروف به امام المشککين به جای ارائه ساختاری درختی از علوم، آنها را به ترتيب پشت سر هم ذکر کرده است. وی ابتدا علم کلام و اصول فقه و جدل و سپس اجزای حکمت عملی را بيان می‎کند. برخی از اقسام شصت گانه علوم در جامع العلوم وی عبارتند از: کلام، اصول فقه، جدل، علم مذهب، علم فرايض، علم تفسير، اخلاق، سياست، تدبير منزل و علم آخرت.[39]

به نظر می‎رسد تقسيم‎بندی فوق نه تنها دارای ساختار هرمی نيست و از کلی و جزيي نمی‎رسد، بلکه تفاوت چندانی با تقسيم‎بندی‎های مبتنی بر شرع ندارد.

خواجه نصير و طبقهبندی دانش (سياسی)

تقسيم‎بندی خواجه نصير از حکمت و اقسام آن، تفاوت چندانی با فارابی ندارد. بنابراين سياست مدن نيز قسمی از حکمت عملی محسوب می‎شود. آنچه وی تأکيد می‎کند آن است که دانشهای مذکور (که علوم اوايل ناميده می‎شوند) فرا زمانی‎اند و در مقابل علوم دينی قرار می‎گيرند. قسم اخير که زمانمند است، به نوبه خود به آداب و نواميس تقسيم می‎شود:

"اما آنچه مبدأ آن وضع بود، اگر سبب وضع اتفاق رأی جماعتی بود بر آن، آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر سبب اقتضا رأی بزرگی بود، مانند پيغمبری يا امامی، آن را نواميس الهی گويند، و آن نيز سه صنف باشد: يکی آنچه راجع با هر نفسی بود بانفراد مانند عبادات و احکام آن، دوم آنچه راجع با اهل منزل بود به مشارکت مانند مناکحات و ديگر معاملات، و سيم آنچه راجع با اهل شهرها و اقليمها بود مانند حدود و سياسات، و اين نوع علم را علم فقه خوانند."[40]

بنابر آنچه گذشت حکمت به عنوان دانشی فرا زمانی، به دو قسم نظری و عملی، علوم دينی که زمانمند هستند به دو قسم آداب و نواميس تقسيم می‎شوند. سياسات، بخشی از علم نواميس (فقه) است. اين بخش از سياسات غير از سياست مدن (به عنوان قسمی از حکمت عملی) می‎باشد، چرا که سياسات به تقلب احوال دگرگون می‎شوند، ولی سياست مدن زمانمند نيست. قسم اول را فقه مدنی و قسم دوم را فلسفه مدنی می‎توان ناميد. خواجه اين نوع علوم که محدود به زمان و مکان و گردش روزگارند را از اقسام حکمت خارج می‎کند:

"و چون مبدأ اين جنس اعمال مجرد طبع نباشد، وضع امت به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد، و اين باب از روی تفصيل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکيم مقصود است بر متتبع قضايای متول و تفحص از کليات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و مبتدل نگردد."[41]

دليل آن که اين اقسام داخل حکمت نيستند، آن است که در حکمت، تغيير و تبدل راه ندارد. پس آن قسم از مباحث و دانشهای سياسی که شکل غير زمانی و غير مکانی پيدا کنند، کليت خواهند يافت و داخل حکمت خواهند شد. بهمين سبب او چنين اضافه می‎کند:

" و از روی اجمال داخل مسائل حکمت عملی باشد."[42]

خواجه بنابر معياری ديگر علوم را بر حسب تحصيل سعادات تقسيم می‎کند: علم سعادات نفسانی (شامل علم تهذيب اخلاق، منطق، رياضی، علم طبيعی و علم الهی)، علم سعادات بدنی (شامل علم طب و نجوم) و علم سعادات مدنی (مانند علم شريعت از جمله فقه و کلام و اخبار و تنزيل و علوم ظاهر مثل ادب و بلاغت و نحو و نويسندگی و حساب و مساحت و نظاير آن).[43]

طباطبايي حکمت عملی خواجه نصير را آميزشی از کلام،فقه، عرفان، باطنی گری و فلسفه يونانی می‎داند. اين معجون به دليل تنقيح ننمودن ارتباط عقل و نقل، به "لانه تضادها" تبديل شد، و به ضرورت نمی‎توانست مؤدی به عمل باشد.[44]

طبقهبندی دانش نزد ابن خلدون

گفته شد که ابن خلدون با ديدگاهی تجربی‎تر به سياست می‎نگرد. در اينجا سعی می‎کنيم اين گرايش را در طبقه‎بندی علوم از ديدگاه او دنبال کنيم. او دانش را ابتدا به دو نوع طبيعی (که امکان راهيابی به ياری انديشه در آن وجود دارد) و نقلی (که انسان آنها را از کساني که وضع کرده‎اند فرا می‎گيرد) تقسيم می‎کند. گونه نخستين عبارت از دانشهای حکمت و مسائل فلسفی است که انسان می‎تواند بر حسب طبيعت انديشه خود به آنها پی برد. در علوم نقلی، عقل را مجالی نيست، مگر در پيوند دادن فروع آنها به اصول. علوم نقلی شامل لغت و نحو و فقه و اصول فقه و کلام و تفسير و مانند آن می‎شود؛ هر چند اصل اين علوم، دانش‎های شرعی است.[45]

جايگاه سياست در طبقه‎بندی علوم از ديدگاه ابن خلدون را نمی‎توان بدون تعريف علم عمران توضيح داد. علم عمران به مجموعه‎ای از دانش‎های تجربی در باره اجتماع تعريف می‎شود.[46]  ابن خلدون درصدد است با بنيانگذاری اين دانش، طرحی نو در مطالعه تاريخ و اجتماع دراندازد. وي پس از تعريف علم تاريخ، نقش علم عمران را نسبت به آن تشريح می‎کند:

"و هرگاه اين شيوه را به کار بريم، در باز شناختن حق از باطل، و تشخيص دادن اخبار راست از دروغ برای ما بمنزله قانونی برهانی و منطقی خواهد بود که هيچ گونه شک به آن راه نيابد، و در اين هنگام اگر در خصوص کيفياتی که در اجتماع روی می‎دهد چيزی بشنويم، خواهيم توانست به وسيله آن اخبار پذيرفتنی را از ناسره بازشناسيم. و اين شيوه معياری صحيح خواهد بود که مورخان خواهند توانست در نقل کردن مطالب، راه راست و درستی را بجويند."[47]

ظاهر نقل قول فوق آن است که علم عمران به منزله "ابزار" يا "روش" به علم تاريخ خدمت می‎کند. اما در ادامه بحث، ابن خلدون احتمال مستقل بودن اين علم را مطرح می‎نمايد:

"گويا اين شيوه خود دانش مستقلی باشد، زيرا دارای موضوعی است که همان عمران بشری و اجتماع انسانی است، و دارای مسائلی است که عبارت از بيان کيفيات و عوارضی است که يکی پس از ديگری به ذات و ماهيت عمران می‎پيوندند. و اين امر –يعنی داشتن موضوع و مسائل خاص- از خصوصيات هر دانشی است، و معنی علم همين است، خواه وصفی باشد و خواه عقلی."[48]

محسن مهدی در خصوص تبعی بودن يا اصالی بودن علم عمران تفسير خاصی دارد: "علم عمران فن نيست، بلکه جزء علوم است، زيرا هدف آن، کسب دانش برهانی نه درباره رويدادهای انفرادی بنفسه، بلکه درباره اصول اساسی آن رويدادهای متشابه ديگر است. يعنی يک طبقه از رويدادهاي تاريخی را مورد بررسی قرار می‎دهد تا آنها را درک و درباره آنها داوريهای کلی کند... ولی اين امر در خاصيت تبعی علم عمران تغييری نمی‎دهد... زيرا همين هدف است که تعيين خواهد کرد که علم عمران در پی جويي طبيعت و علل کردارهای بشر تا چه حد بايد پيش برود... يعنی چون هدف علم عمران تصحيح گزارشهای تاريخی برای استفاده مردان عمل است نمی‎تواند طبيعت و علل کردارهای آدمی را کاملاً پی جويي کند، يا درصدد تدوين يک علم کامل نظری درباره بشر برآيد. و اين خواه ناخواه از جنبه علمی آن می‎کاهد، زيرا اين جنبه همواره تناسب با کليت و ابديت استنتاجات يک علم دارد."[49]

پس از ديدگاه محسن مهدی، ابن خلدون سعی دارد علم عمران را از تاريخ مستقل کند، اما اين امر توسط او ممکن نشده است، و جنبه ابزاری بودن آن هنوز غلبه دارد. اما مسأله مهمتر در راستای فرضيه‎ اين مقاله آن است که ديدگاه ابن خلدون نسبت به عقل و نقل و تأثير اين مسأله در طبقه‎بندی علوم را به بحث گذاريم. وی افول علوم در مشرق زمين را ناشی از بی‎توجهی به علم عمران می‎داند، و در مذمت فلسفه بابی تحت عنوان "ابطال فلسفه و فساد کسانی که در آن ممارست می‎کنند" باز می‎نمايد. به اعتقاد او فلسفه ظنونی به دست می‎دهد که از اول هم به آنها وقوف داشته ايم.[50]

از جانب ديگر او بين حرفه فقها و فلاسفه با سياست رابطه‎اي مشاهده نمی‎کند. وی تحت عنوان فصل 35 (در اين که در ميان افراد بشر دانشمندان "فقيهان" نسبت به همه کس از امور سياست و روشهای آن دورتر می‎باشند)، علت اين امر را عادت به کنجکاوی در مسائل انتزاعی و قضايای حقيقيه معرفی می‎کند.[51] توجه ابن خلدون به علوم تجربی‎تر، و بی‎مهری وی نسبت به روش فلاسفه و فقها در مسائل اجتماعی و سياسی امری روشن به نظر می‎رسد. نصار تقابل ميان پندارگرايي فارابی و واقع گرايي جامعه شناختی ابن خلدون را در جايگزينی "دولت" به جای "مدينه" ذکر می‎کند.[52]

ماهيت علم عمران و نسبت آن با علوم نظری و عملی، امری است که ابن خلدون به صراحت به آن اشاره نکرده است. محسن مهدی در پاسخ به اين سؤال که "اگر علم عمران يک علم عقلی و فلسفی است، پس چگونه است که هدف آن با اين سه طبقه‎بندی کلی از علوم فلسفی به طرز خاصی متفاوت است؟" می‎گويد:

"پاسخ آن اين است که ما با علم مخلوطی سروکار داريم که اصول اساسی آن متوجه يک هدف نظری يا عملی يا خلاق نيست... در علم عمران ما مخلوطی از سه عنصر را داريم: هنری يا خلاق، عملی و نظری."[53]

از ديدگاه وی، علم عمران دارای ابعاد سه گانه و منشوری هنری، عملی و نظری است. بنابراين علم عمران را نمی‎توان به سادگی تحت تقسيم‎بندی دوگانه –يا سه گانه- ارسطو قرار داد.

آخرين بحث در خصوص ابن خلدون، جايگاه سياست در بين دانشهای بشری از ديدگاه اوست. وی سياست را از جمله علوم طبيعی (عقلی) می‎داند، و هدف آن را چنين توضيح می‎دهد: "سياست تدبير منزل يا شهر به آيين اخلاق و خرد است تا جمهور مردم را به راهی سوق دهد که به حفظ و بقای نوع منتهی شود."[54] همان گونه که محسن مهدی می‎گويد هدف علم سياست و علم عمران متفاوت است، و هرچند ممکن است از موضوعی واحد بحث نمايند، اما ديدگاههای آنها با هم فرق دارد. در حالی که سياست می‎کوشد تا اجتماع را چنان که بايد و شايد سامان دهد، علم عمران، اجتماع را برای تحقيق وقايع تاريخی و اصلاح اخبار مورد مطالعه قرار می‎دهد.[55]

تثليث فلسفه سياسی، اندرزنامه نويسی و شريعت نامه نويسی

اروين روزنتال دانش سياسی اسلام را در تقسيم‎بندی سه گانه‎ای تبويب می‎کند: فلسفه سياسی (به عنوان ميراث فلسفه سياسی يونان –افلاطون و ارسطو- و با ملغمه‎ای از شريعت)، شريعت نامه (يا انديشه خلافت سني و امامت شيعي با تأکيد بر آموزه‎های دينی) و رساله‎های آيينه شاهی (يا اندرزنامه نويسی با تأکيد بر انديشه ايرانشهری).[56]

فرهنگ رجايي در حالی که تثليث فوق را می‎پذيرد، به اين نکته تذکار می‎دهد که جنس اندرزنامه‎ها با دو بديل خود متفاوت است:

"در حالی که شريعت نامه‎ها و يا فلسفه نامه‎ها اختصاصاً به ترتيب توسط فقها و فلاسفه تحرير شده‎اند، اندرزنامه‎ها گاه توسط فقيه مثل نصيحه الملوک، گاه توسط دولتمرد، مثل سياستنامه، و گاه توسط ارباب فلسفه مثل اخلاق جلالی تحرير و ارائه گرديده‎اند."[57]

طباطبايي در کتاب درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران، تقسيم روزنتال را می‎پذيرد، و به ترتيب فارابی، خواجه نظام الملک و خنجی را نمايندگان سه نحله فلسفه سياسی، اندرزنامه نويسی و شريعت نامه نويسی معرفی می‎نمايد. وی در بررسی "منحنی تحول انديشه سياسی غزالی" تحول انديشه او از سياست شرعی (شريعت نامه) به سياست نامه را به بحث می‎گذارد.[58] او در کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی قبول می‎کند که تمايز قطعی بين سه نوع دانش فوق صحيح نمی‎باشد، و برای اثبات اين مطلب می‎نويسد ماوردی هم مثل غزالی نصيحه الملوک نوشت.[59]

فيرحی با توجه به نکات فوق از اندرزنامه نويسی به عنوان يک شاخه دانش سياسی نفی استقلال می‎کند و پژوهش خود را بر دو شاخه فلسفه سياسی و فقه سياسی مبتنی می‎سازد.[60] تفاوت برداشت رجايي و فيرحی در آن است که رجايي تقسيم سه گانه فوق را می‎پذيرد ولی توضيح می‎دهد که اندرزنامه استقلال ندارد. احتمالاً به نظر او اين تقسيم‎بندی در فهم بهتر انديشه سياسی اسلامی می‎تواند کارآيي داشته باشد. ولی فيرحی اساساً اين تثليث را رد می‎کند و به جای آن تقسيم ثنايي (فلسفه سياسی و شريعت نامه نويسی) را جايگزين می‎نمايد. البته رجايي در ادامه، تقسيم‎بندی جامع‎تری از انواع دانش‎های سياسی ذکر می‎کند:

1-         شيوه فقاهتی: در دو گروه شيعه و سنی،

2-         شيوه ادبا (يا انديشه اندرزنامه نويسان)، که بعد از فقها بيشترين تأثير را در تاريخ سياسی اسلام داشته‎اند،

3-         شيوه تاريخی: همانند طبری و جوينی،[61]

4-         شيوه عرفانی: کسانی که با سياست کاری ندارند، ولی به هر حال بر سياست مؤثر بوده‎اند، همانند حلاج و سهروردی، و بالاخره:

5-         شيوه فلسفی: همانند شيوه فارابی و ابن سينا و ابن رشد.[62]

در اين تقسيم‎بندی، به نحوی لازم است علومی همانند سفرنامه نويسی و علم تفسير و حديث را نيز بگنجانيم. به هر حال رجايي به درستی اشاره می‎کند که اين تقسيم‎بندی تا مرحله فروپاشی سيطره فرهنگ اسلامی کارآمدی داشت.

در پايان طبقه‎بندی روزنتال از دانشهای سياسی اسلامی و نقد‎های او لازم است به اين سؤال پاسخ دهيم که چه نسبتی بين بحث طبقه‎بندی علوم سياسی نزد متفکران دوره ميانه و تقسيم سه گانه روزنتال وجود دارد.

برای پاسخ گفتن به سؤال فوق به اين نکته اشاره می‎کنيم که طبقه‎بندی علوم می‎تواند بر اساس موضوع، روش يا غايت انجام شود. اگر در اين بحث، موضوع- محور باشيم، طبقه‎بندی سه گانه روزنتال با تقسيم‎بندی دانشهای سياسی نزد خواجه نصير هماهنگی پيدا می‎کند. از ديدگاه خواجه يک نوع سياست در علوم اوايل که فرا زمانی‎اند؛ نوع دوم در نواميس (فقه)، و نوع سوم در آداب قرار می‎گرفت. اين طبقه‎بندی هماهنگی کاملی با تثليث روزنتال دارد؛ چرا که آن سه به ترتيب معادل فلسفه سياسی، فقه سياسی (يا شريعت نامه نويسی) و اندرزنامه نويسی قرار می‎گيرد.

اگر معيار طبقه‎بندی علوم، روشن باشد؛ می‎توان گفت دو روش اصلی –روش عقلی و نقلی- روياروی يکديگر صف آرايي می‎کنند. دو رشته علمی معروف در دانش سياسی فلسفه سياسی و فقه سياسی‎اند. بر اين اساس است که اندرزنامه نويسی اصالت خود را از دست می‎دهد و نقد داود فيرحی به تقسيم سه گانه مذکور معنا پيدا می‎کند.[63] اگر ملاک، غايت باشد؛ اصولاً تقسيم دوگانه و سه گانه ضرورتی ندارد؛ چرا که غايت همه آنها يکی خواهد بود.

نتيجه

در پايان مقاله به جمع بندی و تحليل برخی مسائل می‎پردازيم. بحث طبقه‎بندی علوم در جهان اسلام بيش از آن که به گرايش فقهی (شريعت نامه نويسی) هستند باشد، به گرايش فلسفه سياسی و سلسله جنبان آن - ابونصر محمد فارابی- استناد دارد. از همين جا می‎توان نتيجه گرفت که مبحث فوق از انديشه يونان باستان وام گرفته، و در جهان اسلام با توجه به گرايشهای علمی همانند اصول فقه، فقه و کلام تکميل شده است.

در آغاز مقاله به اين فرضيه اشاره کرديم که مهم‎ترين مسأله در تقسيم‎بندی دانش کلاسيک اسلامی، نسبت عقل و نقل است. آنچه فارابی را از غزالی و ماوردی و خنجی و خواجه نظام الملک جدا می‎کند، گرايش فلسفی و عقلی اوست. تقسيم‎بندی روزنتال نيز به اين تقابل اشاره دارد. اگر تقسيم‎بندی علوم نزد فارابی و غزالی را با هم مقايسه نماييم، می‎بينيم عقل در فارابی مبنای همه چيز است، در حالی که در غزالی فلسفه اولی و فلسفه مدنی از تقسيمات علوم خارج شده است. فقه سياسی در فارابی، در ذيل علوم بشری قرار می‎گرفت، در حالی که در غزالی، فلسفه سياسی به چنين سرنوشتی دچار می‎شود. مباحث و موضع گيری‎های محتوايي انديشمندان خواه ناخواه –به شکل مستقيم يا غير مستقيم- خود را در مبحث طبقه‎بندی علوم نشان می‎دهد، تأييد اين فرضيه را در شاخص‎ترين انديشمندان سياسی جهان اسلام به بحث گذاشتيم.

در اين ميان نکته مهم چگونگی جاي‎گيری سياست در طبقه‎بندی علوم، و همچنين زير شاخه‎های سياست می‎باشد. ارسطو سياست را يکی از سه شاخه حکمت عملی قرار مي‎داد. فارابی به عنوان بسط دهنده فلسفه يونان در عالم اسلام، تقسيم‎بندی ارسطو و افلاطون را در انديشه اسلامی بومی کرد. او علم مدنی را به فلسفه مدنی و فقه مدنی تقسيم کرد، و چه بسا بتوان کلام مدنی (يا کلام سياسی) را نيز به او منتسب نمود. از آنجا که مهم‎ترين معيار تقسيم‎بندی علوم در بين دانشمندان اسلامی، مبحث عقل و نقل بوده است، فارابی اين محور مهم را به وسيله دو شاخه‎ای نمودن علم مدنی و مقايسه آنها با يکديگر مورد توجه قرار داد.

تقسيم‎بندی علوم و جايگاه سياست در اين بين به وسيله فارابی، استخوان بندی و چارچوب اصلی خود را پيدا کرد. بنابراين ديگر انديشمندان اسلامی يا در تأييد يا در نقد سخن وی، مباحث خود را ارائه نموده‎اند. در اينجاست که دو نحله فلاسفه (عقل محوران) و فقها (شريعت مداران) در مقابل هم صف آرايي می‎کنند. غزالی، به عنوان نماينده شريعت مداران با بی‎مهری تمام نسبت به فلسفه، اهتمام خود را بر علوم مبتنی بر شرع قرار می‎دهد. بنابراين فلسفه سياسی و تفکر عقلانی نسبت به امور سياسی جايگاه خاصی پيدا نمي‎کند.

به قول فرهنگ رجايي تقسيم‎بندی کلاسيک دانش‎های سياسی، امروزه پاسخگو نيست.[64] طبق قول احمد پاشا، بحث طبقه‎بندی علوم، امری زمانمند و مربوط به مقتضيات هر دوران است و نمي‎تواند نسخه‎اي براي همه زمانها و مکانها بپيچد.[65]



* Presupposition

** Value- judgment

[1]  Robert Audi(Editor). The Cambridge Dictionary of Philosophy (U.K: Cambridge University Press, 1995) p700.

[2] احمد فؤاد باشا. "ابستمولوجيا العلم و منهجيته فی التراث الاسلامی" فی: نصر محمد عارف. قضايا المنهجية فی العلوم الاسلاميه و الاجتماعيه (القاهره: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417 هـ)ص23.

[3]  المصدر. ص27.

[4] Erwin I.J.Rosenthal. Political Thought in Medieval Islam. (U.K: Cambridge University press, 1962) pp1-10.

و سيد جواد طباطبايي. ابن خلدون و علوم اجتماعی (تهران: طرح نو، 1374) ص25.

[5]  داود فيرحی. قدرت، دانش مشروعيت در اسلام (تهران،نشر نی،1378) صص27-31.

[6]   رضا داوری اردکانی، فارابی: مؤسس فلسفه اسلامی، چاپ سوم (تهران؛پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1362) ص155.

[7]  ابو حامد الغزالی، مجموعه رسائل. (بيروت: دارالفکر، 1421 هـ) ص542.

[8]  عبدالرحمن بن خلدون. مقدمه. ترجمه محمد پروين گنابادی (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375) صص 864-866.

[9]  سيد جعفر سجادی. فرهنگ علوم فلسفی و کلامی (تهران: امير کبير، 1375) ص430.

[10]  همان. صص 429-430، و ژان برن. ارسطو و حکمت مشائی، ترجمه سيد ابوالقاسم پورحسينی (تهران: اميرکبير، 1373) صص 43-44.

[11]  ابونصر محمدبن محمد فارابی. احصاء العلوم. ترجمه حسين خديو جم (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369)، مقدمه مترجم. صص 16-20.

[12]  همان. ص 41 به بعد.

[13]  همان. ص 106-119.

[14]  فارابی. احصاء العلوم. پيشين. مقدمه مترجم. ص 7.

[15]  همان. صص 113-114.

 علي عباس مراد‘ دولة الشريعة: قراء ة في جدلية الدین و السياسة عند ابن سينا‘ بيروت‘ دارالطليعة‘ 1999‘ ص 44..[16]

[17]  ابونصر محمد فارابی. کتاب المله، تحقيق محسن مهدی (بيروت: دارالمشرق، 1968). ص 50.

[18]  فارابی. احصاء العلوم. پيشين. ص 114.

[19]  علی اصغر حلبی. گزيده متن رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا (بی جا: زوار، 1360) صص 30-31.

[20] همان. ج 4. ص 209-218.

[21]  همان. ج1. ص 264.

مراد‘ پيشين‘ ص 46. .[22]

[23]  ابوحيان التوحيدی. الامتاع و المؤانسه، ج2 (بي جا: مکتبه الحياه، بی تا) صص 5-6.

[24]  حميد عنايت. "بينش سياسی اخوان الصفا". ترجمه و تحشيه غفوری. اطلاعات سياسی- اقتصادی، سال دوازدهم، ش9-10 (سال1377).

* Pluralism

[25]  همان.

[26]  محسن مهاجرنيا. انديشه سياسی مسکويه (قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1380) ص45.

[27]  ابو علي مسکويه، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامي (تهران: سروش، 1366).

[28]  سيد جواد طباطبايي. زوال انديشه سياسی در ايران (تهران: کوير، 1373) ص154.

[29]  همان. ص171.

[30]  محمد محمدی گيلانی. ترجمه الهيات شفا: فن سيزدهم، مقالات1-4 (قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1379، صص13-20).

 مراد. پيشين‘ ص 50..[31]

[32]  مرتضی مطهری. مجموعه آثار. ج7 (تهران:صدرا، 1374) صص228-231.

[33]  همان. صص231-232.

[34]  طباطبايي. پيشين، صص195-199.

[35]  ابوحامد محمد غزالی. احياء علوم الدين. (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364).

[36]  ابوحامد محمد غزالی. مجموعه رسائل.. همان.

[37]  همان. ص542-546.

[38]  سيد جواد طباطبايي. درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران. چاپ سوم (تهران: کوير، 1372) صص77.

[39]  سجادی. همان. صص438-441.

[40]  خواجه نصير الدين طوسی. اخلاق ناصری. چاپ پنجم. تصحيح و تنقيح مجتبی خيوی- عليرضا حيدری (تهران: خوارزمی، 1373).

[41]  همان. ص41.

[42]  همان.

[43]  همان. ص154.

[44]  طباطبايي. زوال انديشه سياسی در ايران، پيشين، ص223.

[45]  ابن خلدون. پيشين. صص883-884.

[46]  همان. ص64.

[47]  همان. ص69.

[48]  همان.

[49]  محسن مهدی. فلسفه تاريخ ابن خلدون. چاپ سوم. ترجمه مجيد مسعودی (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373) صص 290-292.

[50]  ابن خلدون. همان. صص1087-1094.

[51]  همان. صص 1146-1148.

[52]  ناصيف نصار. انديشه واقع گرای ابن خلدون. ترجمه يوسف رحيم لو (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362) صص252- 259.

[53]  مهدی. همان. ص291.

[54]  همان. ص204.

[55]  همان.

[56] Rosenthal. Op.Cit.

[57]  فرهنگ رجايي. معرکه جهان بينیها: در خردورزی سياسی و هويت ما ايرانيان (تهران: احيای کتاب، 1373) صص17-18.

[58]  طباطبايي. درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران. پيشين، صص6-29.

[59]  طباطبايي. ابن خلدون و علوم اجتماعی. پيشين، ص25.

[60]  فيرحی. پيشين. صص27-31.

[61]  البته طباطبايي در نقد عنايت می نويسد "شيوه تاريخی متعلق به متفکران معروف به مورخ" جريان مستقلی نيست:ابن خلدون و علوم اجتماعی. پيشين. ص26.

[62]  رجايي. پيشين. صص129-130.

[63]  داود فيرحی. پيشين.

[64]  رجايي. پيشين. صص131-132.

[65]  باشا، المصدر.

5783 مرتبه بازدید
در حال ارسال...