پیامدهای حقوق بشر نئومارکسیستها
راهنما |
مشاور |
دانشجو |
دانشگاه |
تاریخ دفاع |
قاری |
حقیقت |
پیام ابوطالب |
مفید |
90/4/29 |
چکیده:
پژوهش در باب حقوق بشر مدتهاست زير سيطرهي گفتمان ليبرالي با استدلالها و دفاعيههاي مبتني بر آن است. ليكن نظر گاه هاي ديگري نيز وجود دارند كه با نگاهي متفاوت به حقوق بشر، بر اين گفتمان غالب مي تازند. در ميان جريان هاي نئوماركسيستي، نظريه ي انتقادي مكتب فرانكفورت به اهميت بسيار بيشتر تمركز برحقوق بشر به عنوان حلقه اي مفقوده در مطالعات ماركسيستي تاكيد كرد. اين توجه به پديدهي روبنايي حقوق بشر پيوسته به توجه به پديدهي روبنايي ديگري يعني دولت بود.كاركرد دولت ليبرال در تضمين و تحقق حقوق بشر بنياد نقدهاي ايشان قرار گرفت .اما هربرت ماركوزه، راديكال ترين و مهمترين نظريه پرداز سياسي مكتب فرانكفورت، با عبور از نقد دولت ليبرال و درك محدود از حقوق بشر به مثابه يك ايدئولوژي، نقد هاي بنيانكن حقوق بشري خود را بر دولت، فلسفه و استدلال هاي حقوق بشري ليبرال وارد كرد. ماركوزه در سه سطح به مسئله حقوق بشر پرداخت: نقد بر كليت متعارف پذيرفته شده از آن در چارچوب غالب ليبرالي؛ نقد هاي مستقيم بر اصولي از اعلاميه جهاني حقوق بشر و نيز حقوق بشري كه بديهي انگاشته مي شوند و سر انجام تلاش براي ارئهي يك بديل ايجابي انتقادي از حقوق بشر از طريق طرح زيربنايي كه بر نظامي متفاوت و نوين از نيازها و علايق راستين انساني بود. حقوق بشري كه بر علايق راستين مبتني نباشد حقوق بشر اخلاقي و انساني نمي توانست باشد. ماركوزه را از همين رو در چندين مورد از جمله پيوند محيط زيست و حقوق بشر مي توان پيشرو دانست. رد پاي بحث ماركوزه در طرح اين نقدها و ابدعات را مي توان از طريق بررسي منشأهاي فكري او به خوبي مشخص و تبيين نمود و از اين طريق است كه زاويه و كيفيت نگرش او به حقوق بشر به عنوان ديدگاهي مستقل،اصيل و انتقادي و خلاف جريان غالب مطالعات حقوق بشر-حتي در ميان متفكران نظريه ي انتقادي- مشخص مي گردد.