پایان نامه های ارشد

بنیادگرایی رادیکال در افغانستان

راهنما

مشاور

دانشجو

دانشگاه

تاریخ دفاع

 حقیقت

 حسینی زاده

 اسدالله احسانی

 مفید

 89/4/17

چکیده:

بحران های داخلی ، سلطه طلبی های خارجی ، جهاد مقدس ، بی قراری ساختاری وتزلزل گفتمانی ، مهم ترین علل ومولفه درظهورو گسترش  بنیادگرایی اسلامی ورشد اسلام سیاسی درافغانستان ، به مثابه یک گفتمان و مجموعه معنادار از دال های مرتبط به هم و شناسه های هم چون جزم اندیشی ، جمود فکری ، قشری گری و اقتدارگرایی ، محسوب می شوند . اما بنیادگرایی اسلامی ازنوع رادیکال وخشونت طلب درافغانستان ، پیوند نزدیکی با منازعات قومی – قبیله ای داشته وبرخلاف آن چه ادعا می شود، هژمون ساختن گفتمان قبیله وبازاستقرار حاکمیت انحصاری قومی – قبیله ای درافغانستان ، راهبرد اصلی آن ها را تشکیل می دهد .

بنیادگراها ، برای پنهان سازی استراتژی اصلی وراهبرد اساسی خود درافغانستان ،  به خلق فضای استعاری  و اسطوره ای پرداخته و به دین و آموزه های دینی پناه بردند وشعاراجرای شریعت اسلامی را سرلوحه برنامه های خود قرارداده واستقرار نظام سیاسی مبتنی بردین دردنیای نوین را مطلوب نهایی خود اعلام نمودند . تا ازاین طریق ، گفتمان اقتدارگرا و مبتنی برارزش های قبیله را مشروع وبه مثابه " عقل سلیم "  جلوه دهند .

گفتمان " احیاء گرایی " درکسوت " بنیادگرایانه " و روش های " رادیکال " ، گرچه  پدیده ای مدرن ومخلوق نوینی است که درافق سیاسی کشورافغانستان نمایان شده است ، اما محتوای واقعی این گفتمان بسیار قدیمی و نام جدید برای محتوای قدیمی است . تنها تفاوت بین بنیادگراها و سلف های محافظه کارو سنتی آنان این است که ، بنیادگراها گرچه سنتی فکرمی کنند اما مدرن عمل می کنند وبه تکنولوژی تخریب برای نابودسازی تمدن جدید ، علاقه ای وافرنشان می دهند. بنیادگرایی رادیکال را می توان ، نگاه نوستالژیک ازشرایط مدرن به وضعیت اولیه و پیشین و ازجمله ورطه های آزاردهنده و شکل تراژیک و مسخ شده ای نوگرایی دینی دانست که با اتخاذ منظرنوستالژیک نسبت به شالوده ها و بنیادها ، موضع خصمانه نسبت به مدرنیته و دنیای مدرن اتخاذ کرده  وراه را برهرنوع بلوغ عقلی و بالندگی سیاسی – اجتماعی سد نموده وبا ترجیح خشونت و خصومت برگفتگوورقابت ، درصدد تابع ساختن تمامی حیات عقلانی بشردر برابر قدرت مذهبی و سلطه بلامنازع شورو احساسات دینی برتعقل و خرد ورزی وهژمون ساختن " روایت "  بر" درایت "  وزنده نمودن بنیادهای مقدس و غیرقابل نقد درروزگار مدرن می باشند .

ازمنظرتبارشناسی ، تفکربنیادگرایی ریشه دربرداشت های قشری ازآموزه های دینی و جریانات سیاسی – مذهبی عقل ستیزدرتاریخ اسلام دارد که باجریان خوارج شروع گردید ودرآموزه های مکتب کلامی اشاعره و حنابله تئوریزه شد و با فعالیت های فکری واقدامات عملی فقها وافرادی مانند احمدابن حنبل ، ابن تیمیه ،  رشیدرضا ، عبدالوهاب ، شاه ولی الله ، گسترش یافت و با سید قطب و مودودی به سوی رادیکالیسم سیاسی سوق داده شد ودرقالب گروه های تکفیری و جهادی سامان وساختاریافت . درنهایت می توان گفت که پروژه بنیادگراها مبنی بردست یابی به ترقی وکمال با چشم اندازیک اخلاق مذهبی ، ازنظرتئوریک قابل دفاع جلوه می کند . اما با ابزارهای مفهومی و اقدامات خارج ازمنطق عقلانی آنان ، قابل تحقق نخواهد بود.

2170 مرتبه بازدید
در حال ارسال...