مقالات

معرفی کتاب ابعاد سیاسی فلسفه اسلامی

مقاله حاضر کتاب "ابعاد سیاسی فلسفه اسلامی" که به افتخار محسن مهدی گردآوری شده را معرفی می نماید

دریافت نسخه پی دی اف

كتاب ابعاد سياسى فلسفه اسلامىThe political Aspects of Islamic philosophy) ) مجموعه مقاله هايى است كه به افتخار آقاى محسن مهدى تدوين و گردآورى شده است.
گردآورندهء مقاله ها, چارلز.اى. باترورث مى باشد.
ناشر كتاب مركز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد, و سال نشر آن 1992 است.
كتاب فوق مجموعا 406 صفحه دارد و از يك مقدمه و نه مقاله تشكيل شده است.
در خاتمه كتاب, مجموعه منشورات محسن مهدى از سال 1957 تا1990 آمده است.

مقدمه (چارلز.اى. باترورث)
در غــرب از زمان توماس آكويناس (قرن سيزدهم) تا اصحاب دائره المعارف (قرن شانزدهم) و بالاخره تا قرون هفدهم تا نوزدهم گرايش هايى به فلسفه اسلامى وجود داشته است. اين تمايلات امروزه شكل جهانى به خود گرفته است. متاسفانه به ابعاد سياسى فلاسفه اسلامى كم تر پرداخته شده است. برخى معتقدند ارزش ها و تفكرات غربى هيچ گونه جايگاهى در كشورهاى اسلامى ندارد. اين گونه سوال ها ما را به ريشه هاى تفكر بشر متوجه مى سازد. خداوند جهانيان نمى تواند وحى خود را به زبان و رسوم و سرزمين خاصى محدود سازد. اين گونه سوال ها موضوع مقاله هاى كنفرانسى را تشكيل داد كه در پاييز سال 1988 برگزار شد.
انديشه سه دسته فلاسفه اسلامى مورد بحث واقع گشت: دسته اول مربوط به سنت فلسفه اسلامى دوره ميانه است و شامل ابويوسف يعقوب كندى, ابوبكر رازى, ابونصر محمد فارابى و ابن سينا مى شود. دسته دوم از ابن سينا متاثرند ولى عمدتا انديشه اشراقى دارند, همانند شهاب الدين سهروردى, ابويعقوب سجستانى و قطب الدين شيرازى و محى الدين ابن عربى. دسته سوم شامل مرزهاى غربى جهان اسلام همانند ابن باجه, ابن طفيل و ابن رشد مى شود. فارابى كسى بود كه براى نخستين بار فلسفه سياسى را در فرهنگ اسلامى وارد ساخت و متفكرانى همانند ابن سينا, ابن باجه, ابن طفيل و ابن رشد از او متاثر شدند. مريام گالستون در مقاله سوم به خوبى سعادت بشر از ديدگاه فارابى را بااستفاده از كليه منابع موجود بررسى كرده است. جيمز موريس نيز بدين شيوه افكار ابن سينا را توضيح مى دهد. استفن هاروى در مقاله چهارم سعى مى كند ارتباط زندگى دنيايى ابن باجه و رساله غيردنيايى او (تدبيرالمتوحدين) را تبيين نمايد. او با ارجاع تفكرات ابن باجه به فارابى, خواننده را به تعارض فوق راهنمايى مى كند. هيلل فراكين در مقله ششم روش فهم حى بن يقظان ابن طفيل را به عنوان داستانى فلسفى تبيين مى نمايد. ميشل بلاستين روش خطابى كتاب ابن رشد (نقد خطابه ارسطو) را توضيح مى دهد. اگر تعليمات صحيحى پشت خطابه وجود نداشته باشد, دروغ جايگزين آن مى شود. وى نشان مى دهد كه چگونه ابن رشد در خطابه فراسوى ارسطو رفته است. اين كتاب ها تفاسيرى جديد از انديشه سياسى فلاسفه اسلامى به دست مى دهد.
چارلز.اى .باترورث و پاول .اى .واكر سعى مى كنند رهيافت سياسى كندى و رازى را بررسى نمايند و نشان دهند به چه دلايلى آن ها فيلسوف سياسى ناميده شده اند. كندى علاقه مند به سازوكار تصميم انسان در مقابل تفكرات
aided وunaided مى باشد. و اگر به موضوع پيش گويى در انديشه رازى علاقه مند است. مباحثات ابوبكر رازى و ابوحاتم رازى مشخص مى كند كه چرا ابوبكر رازى يك فيلسوف سياسى تمام عيار ناميده شده است. در مقاله آخر كتاب به متفكرين شرق مى پردازد. حسين ضيايى بحث خود را بر سهروردى متمركز مى كند. به اعتقاد او در اين بحث ما به هانرى كربن مديون هستيم. كربن مجموعه آثار سهروردى را تصحيح نموده است. ضيايى علاوه بر آن توانسته است انديشه سهروردى را استخراج نمايد. جان وال بريج كليه كتاب هاى قطب الدين شيرازى را بررسى كرده, و عكس العمل وى در مقابل سه گرايش فارابى, خواجه نظام الملك و خواجه نصيرطوسى را نشان داده است. پروفسور محسن مهدى, فردى شاخص در فلسفه اسلامى است و در اروپا و خاورميانه و آمريكا از اين جهت معروف مى باشد.
وى رهيافت منظمى در تحقيقات خود دارد. او هم چنين رساله هاى مختلفى را در اين موضوع راهنمايى كرده است. او در 21 ژوئن 1926 در كربلاى عراق زاده شد. پس از گذران تحصيلات متوسطه راهى دانشگاه آمريكايى بيروت شد و در آن جا به تحصيل فلسفه پرداخت. سپس براى تحصيل در رشته اقتصاد به دانشگاه شيكاگو رفت و از محضر اساتيدى هم چون نابيا اكبوت و لئواستراوس كسب فيض كرد. وى در سال 1954 تحصيلات دوره دكترا را در دانشگاه شيكاگو به پايان رساند. رساله دكتراى او درباره فلسفه تاريخ از ديدگاه, ابن خلدون بود. وى سپس به بغداد بازگشت و در عين حال با دانشگاه شيكاگو همكارى نمود. وى در سال 1969 دعوت دانشگاه هاروارد را پذيرفت.

مقاله اول: كندى و آغاز فلسفه
سياسى اسلامى
(Charles.E Butterworth)
ابويوسف يعقوب ابن اسحاق كندى متولد بصره و تحصيل كرده بغداد است. او تقريبا به سال 252 ه. ق. (866م) زاده شد. او در كليه علوم زمان خود متبحر بود. او حدود 270 كتاب به رشته تحرير در آورده است, ولى كم تر از يك دهم آن ها در اختيار ما مى باشد. مهم ترين آن ها عبارت است از: فى الفلسفه العليا, الرساله الكبرى فى الرياسه, رساله فى رياسه الامه و رساله فى كميه كتب ارسطاطاليس. قرائت ارسطو توسط كندى در كتاب حجيم رساله فى كميه كتب ارسطاطاليس تبيين شده است. تمايل كندى به ارسطو بيش از ديگر فلاسفه است. به اعتقاد او علوم بشرى در درجات پايين ترى نسبت به علوم الهى قراردارند. او كتاب هاى ارسطو را به چهار دسته تقسيم كرده است. آثار اخلاقى ارسطو, اهداف زندگى بشر را به خوبى ترسيم مى نمايد.
به اعتقاد كندى انسان به كمك فلسفه مى تواند همانند پيامبر(ص) شود. كندى در بحث غم و شادى, ابتدا معناى غم و علل آن را بررسى مى كند و تاثير عادت و عمل را در آن نشان مى دهد. به نظر او مردم با از دست دادن عادت هاى خود, دچار غم مى شوند.
اگر مايملك خود را از آن خدا بدانيم و اعتقاد داشته باشيم هرگاه خواست مى تواند آن ها را از ما بگيرد, غمگين نمى شويم. وى به ترتيب, كشتى و مسافران و ناخداى آن را به بدن انسان ها, ارواح آن ها و خداوند تشبيه مى كند و مى گويد: كشتى بدن وظيفه دارد مسافران خود را به سرمنزل مقصود برساند. مسافران هر چند بركشتى سوارند, ولى حوادث دريا برآن ها تاثير مستقيم ندارد. در اين سفر دريايى برخى عادت ها مانع از رسيدن به ساحل نجات مى شوند. ما بايد خود را از لذت هاى جسمانى برهانيم.
او همانند سقراط تعادل را در عدالت مى بيند و عقل را به عنوان ابزار جهان و وجود اخروى معرفى مى كند. قوى ترين مردم (اقوى الناس) كسى است كه بر روح خود چيره تر باشد. كندى از اين بحث است كه به حقوق و سياست كشيده مى شود. او به هرحال مباحث ناقصى درباب سياسيات دارد. كندى به زندگى فيلسوفانه معتقد است. براى فهم عقايد او بهتراست ارتباط فارابى و رازى را با ارسطو و افلاطون بررسى كنيم.

مقاله دوم: استلزامات سياسى

فلسفه رازى
(
Paul E Walker)
كتاب ((فيلسوف رى: محمد بن زكرياى رازى)) كه توسط انجمن آثار ملى ايران در سال 1974 به چاپ رسيده, آثار مختلف او را يك جا گردآورى كرده است. رازى در زمان المكتفى از خلفاى عباسى مى زيست و به سال 313ه.ق (925م) در رى چشم از جهان فروبست. او علاوه بر فلسفه, در طب نيز تبحر عجيدى داشت و رياست بيمارستان عضدى را برعهده گرفت.
رازى فيلسوفى سياسى نبود و به اين موضوع علاقه نداشت. در عين حال لوازمى سياسى از كلام او قابل استنتاج مى باشد. از اين جهت كه او طبيب بوده است, ديدى فيزيكى به جهان داشت. از ديدگاه او نظم سياسى مناسب بايد با قانون طبيعت هم آهنگ باشد.
شايد او معتقد به حقوق طبيعى بوده است. براى رازى, معلم و فيلسوف واقعى, سقراط بود. يكى از اصول بديهى او عدم تساوى ارزش هاى فردى است. عدالت در فلسفه سياسى رازى معناى مبهمى است كه برعدم تساوى انسان ها نيز صدق مى كند. او به شهر و ملت به عنوان مقولات سياسى نمى پردازد و از اين لحاظ فيلسوفى سياسى محسوب نمى شود.
ابوحاتم رازى برضرورت تاريخى و استدامه پيش گويى تاكيد دارد. لازمه اين سخن آن است كه هر ارزش عقلانى يونان قديم بايد از وحى پيامبر مشتق گردد. زكرياى رازى در مقابل اين انديشمند اسماعيلى قد علم كرد و مدعى شد كه دليلى وجود ندارد مثل موسى بر مثل افلاطون برترى داشته باشند. البته موضع او در مقابل حضرت محمد(ص) و اسلام از اين جهت مشخص نيست. درعين حال او در اين مورد كه پيامبران در قانون گذارى و ساختن اجتماع به نكاذى دسترسى دارند كه فيلسوفان را بدان راه نيست, ساكت مى باشد. همان طور كه ابوحاتم گفته, مذهب رازى فقط و فقط فلسفه است.

مقاله سوم: ابعاد عملى و نظرى

سعادت در رساله هاى سياسى فارابى
(Miriam Galston
)
اراده و انتخاب, دو اصل فلسفه عملى هستند. انتخاب يعنى قبول سعادت و راه هاى آن مفسرين فارابى در اين باره كه آيا سعادت شكل عملى يا نظرى يا تركيدى از آن دو است, اختلاف نظر دارند. به اعتقاد ابن باجه, فارابى ادعا كرده كه زندگى اخروى وجود ندارد و سعادت چيرى جز شكل سياسى آن نيست. برعكس, ابن طفيل تفسيرى متناقض از فارابى به دست مى دهد. به اعتقاد او مدينه فاضله فارابى در ارتباط مستقيم با سعادت اخروى است. فارابى در تحصيل السعاده تصريح مى كند كه تكامل مستلزم فلسفه عملى و نظرى است. به اعتقاد او تعالى فكرى و اخلاقى و عملى تفكيك ناپذيرند.
كسى كه در اين سه جهت سرآمد باشد, كامل ترين و سعادت مند ترين شخص خواهد بود.
اجتماع عقلانى محل اتحاد و تلاقى عقل و عاقل و معقول است. چون سعادت, تركيدى از تكامل عملى و نظرى است, فيلسوف شاه بيش از ديگران از سعادت بهره مند است.او از اين نكته طفره مى رود كه نتيجتا فيلسوف شاه است كه موجب سعادتمندى شهروندان مى شود. سياست از ديدگاه فارابى فرع مسئله سعادت است. براى ايجاد سعادت, فيلسوف بر مردم حكومت مى كند. سعادت تركيدى از فلسفه و حكومت است.

مقاله چهارم: فيلسوف_ نبى در

فلسفه سياسى ابن سينا
(
Jame W Morris )
براى متدينين روش ودست آوردهاى سياسى و حكومتى انبيا بااهميت است.
در اين راستاست كه انديشه ابن سينا (428-370ه. ق.) برجسته مى شود.
شاه كليد تفكرات سياسى بوعلى تفسير اواز پيش گويى صاحبان وحى است.
كسى كه مى تواند صحت يا بطلان پيش گويى و اعجاز پيامبران را تشخيص دهد, فيلسوف است. وى براى اثبات اين مدعا ظرايفى از قرآن كريم را توسط نوشته هاى فلسفى خود تبيين مى كند. بدون شك اين گونه مطالب براى توده مردم قابل فهم نبود. پيش گويى دوچهره دارد: جنبه اجتماعى و سياسى و جنبه مذهبى.
ملاك تشخيص صحت پيش گويى, كاوش هاى فيلسوفانه است. ابن سينا بسيارى از انديشه هاى سياسى خود را وامدار فارابى است. از ديدگاه ابن سينا تحقق علم سياست تنها به وسيله علم اخلاق ممكن است. به عقيده بوعلى پيش گويى بايد سه خصيصه داشته باشد:
گستردگى, تداوم و تحدى. با توجه به اين خصايص است كه معجزه از مكاشفه و رويا و امثال آن تمايز مى يابد. اگر ابن سينا را همانند پيامبرى تصور كنيم, موفقيت ها و ناكامى هايى داشته است. از يك طرف بهمنيار و خواجه نصير طوسى و ابن طفيل و ديگران از او متاثربودند, و از طرف ديگر محدوديت هايى در تبليغ رسالت خود داشت.

مقاله پنجم: جايگاه فيلسوف در

شهر از ديدگاه ابن باجه
(
Steven Harvey)
از ديدگاه ابن باجه (533-478ه. ق) فيلسوف, خواهان اصلاح شهر است ولى طبيعت مردم بدخواهى و نپذيرفتن نصايح اوست. فارابى نيز اين نكته را از افلاطون اخذ كرده بود. تفكر سياسى ابن باجه نياز به تجديد نظر و موشكافى دارد. تدبير المتوحد او وجود فيلسوفى غريب در جامعه اى فاسد را فرض مى كند. او خود تصريح دارد كه نمى خواهد بحث اقسام حكومت ها يا تعاليمى جهانى را عرضه دارد. ابن باجه پس از طرح بحث اخلاق و معرفت شناسى, متوحد را به فيلسوف نزديك مى كند. اين امكان تنها براى اندكى از مردم وجود دارد. ابن باجه در نقد فارابى مى گويد: زندگى اخروى وجودندارد و سعادت در شكل سياسى آن خلاصه مى شود. او احتياج جامعه به فيلسوف را بيش تر از ندى مى داند. ابن طفيل در حى بن يقظان گرايشى بين فارابى و ابن باجه دارد.

مقاله ششم: انديشه سياسى ابن طفيل

(
Hillel Fradkin )
مهم ترين اثر كتبى ابوبكرابن طفيل (581ـ504 ه. ق) فيلسوف اسپانيايى, حى بن يقظان است. اين كتاب نشان مى دهد كه او در سلسله فلاسفه اسلامى همانند فارابى, ابن سينا و ابن باجه قراردارد. سياست براى ابن طفيل حالت محورى ندارد. ابن طفيل در اثر مشهور خود فيلسوفى را در جزيره اى تصور مى كند كه عزلت گزيده است. اين كتاب, اثرى سياسى محسوب نمى شود, ولى در عين حال لوازمى سياسى دارد. حى به شكل تصادفى در آن جزيره متولد شده و سعى مى كند دوست هايى بيابد و به شهر وارد گردد. ابن طفيل در عزلت حى به ابن باجه نزديك مى شود, ولى به هر حال فيلسوف او تابع وحى است. در انديشه وى عقل شرقى با تجربه و وحى تركيب مى شود. در مجموع مى توان گفت حى بن يقظان تافته جدا بافته اى نسبت به ديگر آثار فلاسفه اسلامى نيست. محتواى اين كتاب با كتاب هاى فلاسفه اى چون افلاطون و فارابى هم آهنگ است و تنهاشكل آن است كه خصوصيات و ويژگى هاى جديدى در طرح مطلب دارد.

مقاله هفتم: دامنه و روش هاى خطابى

تلخيص ابن رشد از خطابه ارسطو
(Michael Blaustein
)
ابن رشد همانند ارسطو خطابه را روش گفتمان براى نخبگان فلسفى در توصيف موضوعات نظرى و خداشناسى مى داند. از ديدگاه ارسطو اثر اين فن در اقناع مردم بسيار زياد است. هدف اين مقاله چگونگى قرائت ابن رشد از ارسطو در اين موضوع مى باشد. اصول تفكر اين دو فيلسوف در اين بحث همانند است, ولى تاكيد ابن رشد بيش تر مى باشد.
ابن رشد خطابه را به مباحث نظرى نيز گسترش داد. اگر ضرورت آموزش مباحث نظرى به مردم آشكارشود, ارزش كار ابن رشد نيز مشخص مى گردد.

مقاله هشتم: منبع و ماهيت اقتدار:

مطالعه اى درباره نظريه سياسى و
اشراقى سهروردى
(Hossein Ziai
)
شهاب الدين سهروردى (587ـ 549 ه. ق) در شمال ايران زاده شد و به دستور مستقيم صلاح الدين ايوبى اعدام گشت. در اين مقاله جنبه سياسى تفكرات او, كه كم تر بدان پرداخته شده است, را بررسى خواهيم نمود. سهروردى با فلسفه اشراق خود به موضوع اقتدار نيز پرداخت و غضب صلاح الدين ايوبى را بر انگيخت. دراين مقاله به سه سوال اساسى پاسخ داده مى شود:
1ـ آيا تئورى سياسى در آثار سهروردى وجود دارد؟
2ـ چه نوع حكومتهاى سياسى مورد بحث قرارگرفته اند؟
3ـ آيا اثرى از فلسفه اشراق در آراى سياسى او وجود دارد؟
ابتدا بايد به اين نكته اشاره نمود كه سهروردى درصدد ارائه نظريه اى سياسى همانند ديگر فلاسفه ماقبل خود نبوده است. او لازم نمى ديد راجع به شهر بحث و بررسى كند و هيچ گاه نسبت به شهر خوب و شهر بد نپرداخت. سهروردى فيلسوفى سياسى محسوب نمى شود و اثر ويژه اى در باب سياست از خود به جاى نگذاشت. در جواب سوال دوم بايدگفت سهروردى بحث حكومت و مديريت را به بحث شهر مرتبط نمى ساخت.
هرگاه او از مفهوم حكومت سخن گفته, آن را با حكومت الهى مرتبطساخته و هيچ گاه به روند سياسى خاصى اشاره ننموده است. حكام, خواه شاه يا فيلسوف, بايد به شكلى نشانه اى از الهامات اشراقى همراه داشته باشند. آن ها واسطه رب و مربوب هستند و بايد خود را لايق اشراق آسمانى گردانند. اگر بخواهيم به وجهى از نظريه سياسى اشراقى سخن گوييم, ناچاريم به نظريه اسلامى نبوت و قدرت اعجازآميز انبيا و اوليا و سنت شاهنشاهى ايرانى اشاره نماييم. از ديدگاه سهروردى قدرت شاه به شرط پذيرش اشراق آسمانى مشروعيت مى يابد. بهترين حكومت سياسى, حكومتى است كه تحت اقتدار فيلسوف حكيم قرارگيرد. اين شخص مى تواند امام, قطب يا شاه باشد. اقتدار فيلسوف حكيم با عقل اشراقى و از جانب آسمان تامين مى شود.

مقاله نهم: انديشه سياسى قطب الدين شيرازى
(John Walbndge)
انديشه سياسى قطب الدين رازى (710 - 634ه.ق)
بايد با توجه به دوران تاريك تاريخ اسلامى, يعنى حمله مغول و تشكيل امپراتورى آن, بررسى شود. تفكرات سياسى فلاسفه يونان در بين مسلمانان رواج نداشت و شجره تفكر سياسى يونان در خاك اسلامى ريشه ندوانده بود. كوشش فارابى, ابن سينا, ابن باجه, و ابن طفيل و ابن خلدون در احياى تفكر يونانى كافى به نظر نمى رسيد. در زمان خواجه نصير طوسى فلسفه سياسى يونانى در جوامع اسلامى تقريبا نابود شده بود.
باعنايت به اين نكات است كه ارزش كار قطب الدين شيرازى آشكار مى گردد. شيرازى در دو جا از سياست بحث كرده است: عباراتى كوتاه درباره فلسفه اشراق و قسمت وسيعى راجع به فلسفه عملى و سياست در كتاب دره التاج. اين كتاب شامل يك مقدمه درباره علم و پنج بخش راجع به منطق, فلسفه اولى, فيزيك, رياضيات و الهيات (كلام) مى شود. قطب الدين با نقد فلسفه اشراق به سنت ابن سينا نزديك مى شود. در كتاب دره التاج او از دو روش استفاده كرده است. در آن جا كه از روش هاى متافيزيكى استفاده مى كند, ارجاعى به قرآن و سنت نمى دهد و هنگامى كه از قياس استفاده مى كند, براى اثبات پادشاهى از آيه اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم بهره مى جويد. عمده مطالب اين كتاب عقلانى است. وظيفه حكومت برقرارى عدالت در شهرها, استان ها و امپراتورى است. سياست درباره محدوديت هاى رفتار انسان بحث مى كند. دو استدلال براى ضرورت چنين محدوديت هايى وجود دارد:
استدلال اول اين است كه فرض مى كنيم همه افراد دسترسى به مواد اوليه و دارند.
اگر هركس از اين طريق مالكيتى براى خود ايجاد نمايد, وجود دولتى براى سامان دادن اين حقوق ضرورت مى يابد. استدلال دوم براساس مفهوم خير و شر و نياز به اخلاق و اقتصاد و سياست مبتنى است. از آن جا كه روح انسان داراى سه جنبه عقل, خواهش و غضب است, وجود حكومتى براى تعديل انسان ها و ايجاد محدوديت هايى براى آن ها ضرورى مى نمايد. براين اساس مى توان نتيجه گرفت بهترين حكومتى كه مى تواند اقتدار خود را اعمال نمايد, پادشاهى مطلقه است. البته شاه فقط بايد حكومت كند و متواضع و باهوش باشد تا مردم را حول خود جمع نمايد. قطب الدين شيرازى برخلاف فارابى و خواجه نصير معتقد است سعادت تنها در اجتماع به دست نمىآيد. جامعه فقط مى تواند موانع دسترسى به سعادت را از بين ببرد. از ديدگاه اين فيلسوف اسلامى فلسفه سياسى در حد تطابق اعمال شاه با حقوق و قوانين اسلامى تنزل مى يابد.

2975 مرتبه بازدید
در حال ارسال...