کلمات عرفانی مرحوم انصاري همداني
انصاري همداني:
- به شرطي خدمت حضرت (ع) ميرسي كه ظهور و غيبت او برايت يكسان شود.
ـ راه خيلي ساده تر از آن بود كه من رفتم.
ـ دخترش ميگويد پدرم ميهمان بود كه ديدم سقف اتاق شكافته شد و ملائكه سبزپوشي رفت و آمد و همهمه ميكردند. پدرم گفت هيس! و تا زنده ام چيزي نگو. اين تصرف بود و نگفتم.
ـ نجابت ميگويد به قاضي گفتيم بعد از شما به كه رجوع كنيم؟ گفت به انصاري او توحيد را مستقيماً از خدا گرفته.
ـ دو نفر از طرف (آيت الله) بروجردي آمده بودند ببينند منحرف نباشد، او از قبل گفت سلام برسانيد و بگوييد راه ما شرع است، بروجردي عذرخواهي كرد.
ـ كسي فكر كرد واصل شده كه نوري ديده، گفتند نور وضويت بوده!
ـ دخترش ميگويد برادرم از پشت بام افتاد و مرد و مادرم مريض شد و مرد، يك روز سراسيمه از خواب پريده زمين را كندند و ديدند لوحي با سه شهادت در راه آبريزگاه است.
ـ شخصي گله كرد كه هواي ما را نداريد، گفتند آنجا كه به تو كارد زدند ونمردي ما نجاتت داديم.