آينده نوانديشي ديني
1- نواندیشی دینی قرائتی نو از دین را مطرح میکند که حتیالمقدور با استلزامات تجدد و عقل بشری سازگاری داشته باشد. نواندیشی دینی که دل در گرو سنت و تجدد دارد، نه میتواند همچون سنتیها تجدد را نادیده بگیرد، و نه میتواند همچون برخی روشنفکران سنت را از پروژه خود حذف کند. دقیقاً از همین جاست که تعریف «نواندیشی دینی» شکل میگیرد: رویکردی نو به دین که در حالی که سنت و دین برای آن اعتبار دارد، از دستاوردهای علوم بشری و متجددانه نیز غافل نیست.
2- جدال بر سر نام «نواندیشی دینی» یا «روشنفکری دینی» حاصل چندانی ندارد؛ چرا که به عنوان مشیر به رویکرد فکری فوق اشاره دارد. اگر جمود بر تعریف دو اصطلاح «روشنفکری» و «دین» به شکلی وجود دارد که نتوانیم بین آن دو جمع کنیم، بهتر است از این رویکرد با عنوان «نواندیشی دینی» یاد کنیم.
3- توفیق نواندیشی دینی در گرو نقد دو رویکرد حداکثری و حداقلی نسبت به دین است. نگارنده در نظریه همروی سعی کرده با نقد این دو رویکرد، به راه سومی نزدیک شود که از آسیبهای هر دو رویکرد حداکثری و حداقلی مصون باشد.[1] پروژه نواندیشی دینی در راستای جمع سنت و تجدد دستاوردهای مهمی داشته است. مهمترین نقطه قوت نواندیشان دینی این است که توانستهاند قرائتی از دین به دست دهند که با دستاوردهای بشر امروز همخوانی داشته باشد. از سویی دیگر و از دیدگاهی روششناسانه، این رویکرد با چالش روبرو میباشد. نظریه همروی بدیلی برای نظریههای موجود در رویکرد نواندیشی دینی تلقی میشود که شاید بتواند به شکلی خالی از ابهام نسبت ادله فرامتنی و ادله متنی را مشخص، و جایگاهی برای فقه و فقه سیاسی در این بین تعریف کند. مفروض نظریه همروی، تعامل ادله وحیانی و عقلی و مکمل بودن آنهاست. نظریه همروی در صدد است یکی از مشکلات روششناسانه پروژه نواندیشی دینی را حل کند. نظریه همروی دارای ويژگیهای زير است: عنايت به براهين عقلی و برهانی و تقدم آنها بر نقل، توجه به مستقلات عقلیه و دستاوردهای عقل بشر همانند حقوق بشر، احيای عقل شيعی به جای پناه بردن به عقل معتزلي، استفاده از روششناسیهای جديد همانند هرمنوتيك و گفتمان، توجه به پيشفرضهای فهم مفسران متون مقدس و كشف تاثير آنها، و بالاخره ضرورت رجوع به خود آيات و روايات در مسائل مختلف و معتبر دانستن فقه (سياسي). نواندیشی دینی نه با رویکرد حداکثری و نه با رویکرد حداقلی میسر نیست؛ و تنها با نقد این دو دیدگاه است که میتوان راهحل بینابینی و راه سومی در راستای احیای اندیشه دینی جستجو نمود.
4- یکی از مهمترین آسیبهای نواندیشی دینی متمایل شدن به سکولاریسم و جدایی از سنت دینی در طول زمان است. سنت دینی ما، که شامل فقه (سیاسی) نیز میشود، از ظرفیتهای زیادی برای قرائت مردمسالارانه از دین برخوردار است. هم دین میتواند با دموکراسی جمع شود، هم حکومت دینی میتواند به درجاتی با مردمسالاری سازگاری داشته باشد. بدیهی است این ادعا به معنای گرایش حداکثری از دین و یا امکان جمع هر نوع قرائت دینی با دموکراسی نیست.
5- بر اساس مسئله قبل، باید برای اعتبار فقه سیاسی در این میان نقش به سزایی قائل شد. به گفته جابرى، اگر روا باشد كه تمدن اسلامى را با نام يكى از فرآوردههايش بناميم، بايد بگوييم كه تمدن اسلامى، «تمدن فقه» است. لمبتون، نيز، فقه سياسى را نسبت به فلسفه سياسى و اندرزنامهنويسى، «اسلامىتر» مىداند. برعکس، حداقلیها فقه سیاسی را ناکارآمد میدانند. گرايش حداقلی احکام سياسى را زمانى ـ مكانى میداند؛ و بر اين اساس، معتقد است بسيارى از احكام شرعى (مانند حكم بريدن دست و سنگسار) امروزه موضوعيت ندارد، بلكه تنها روشهايى هستند كه به زمان و مكان خاص محدودند. روش بايد با زمينه هر جامعه و دوران خاص هماهنگ باشد؛ لذا هدف پیامبر (ص) نه تشریع قانون جزا برای جرم زنا و مانند آن، بلکه برای مهارکردن زیادهرویهای آن دوران بوده است. از این دیدگاه، شواهد و قراين تاریخی نشان میدهد که سایر تدبیرات عصر رسول که به سیاستها و ولایت عامه مربوط میشود، مانند بیعت و شورا، از همین قرار بوده، و پیامبر اکرم (ص) درصدد تأسیس نظام ویژهای در آن ابواب نبوده، و به عرف عادلانه زمانه خود عمل میکرده است.از دیدگاه دکتر سروش، فقه شبيه طبيعيات گذشته، ذخايرش به پايان رسيده است؛ و ويژگيهاى زير را داراست: بشرى و ناقصبودن، دنبالهروبودن (نه طراحى و جامعهسازى)، حيلتآموزى (مثل علم حقوق)، ظاهربينى، هماهنگى با اخلاق و معيشت نازل، مصرفكننده بودن از جهانشناسى، انسانشناسى، زبانشناسى و جامعهشناسی، اقلىبودن (در حد رفع خصومت)، تأثر از ساختار اجتماع، تكليفمدارى و قائلبودن به مصلحتهاى نايافتنى حتی در احكام اجتماعى (در قرائت فقه سنتى). نظریه همروی برای فقه سیاسی حجیت فیالجمله قائل است؛ به این معنا که میتواند کلیات مسائل اجتماعی را ترسیم کند؛ هرچند در همه مسائل راهگشا نیست.
6- یکی از مسائل مهم در رویکرد نواندیشی دینی در نقادی دو رویکرد حداکثری و حداقلی به دین، قلمرو عقل انسانی است. عقل بشر از دیدگاه حداقلی خودبسنده، و از دیدگاه حداکثری ناخودبسنده است. از ديدگاه حداکثری، انسان موجودی غايتمدار، مرکب از جسم و روح، دارای دو نوع نيازهای مادی و روحی يا معنوی است؛ و کمال او در تأمين نيازهای اخير وی ریشه دارد. از سوی ديگر، عقل آدمی به تنهايی قادر به شناخت نيازهای روحی و متعالی خود و تأمين آنها نيست؛ و از اينرو، نياز به راهنما دارد. راهنمايی را بايد کسی انجام دهد که شناخت کامل به نيازها و خوشبختی انسان داشته باشد؛ و چنين کسی تنها خداوند متعال است. خداوند نيز از راه ارسال پيامبران و تشريع دين اين لطف را در حق بندگان خويش روا میدارد. از اينرو، عقل انسانی در يافتن راه سعادت نيازمند دلايل نقلی و سمعی است. ضرورت چنين هدايتی، توجه به نفس شرور انسانی است که او را در معرض اغوا و فريب شيطان قرار میدهد. رویکرد حداقلی به توانمندی عقل انسان در امور اجتماعی اعتقاد دارد؛ چراکه اساساً احکام اجتماعی، برخلاف احکام عبادی، رازآلود نیستند. بر این اساس، نفی اعتبار مستقل عقل و اعتقاد به نابسندگی آن نه تنها بنياد دين را تقويت نمیکند، بلکه باعث سستی آن نیز میشود. گذشته از اين، فهم دين و متون دينی نيز به مدد همين نيرو صورت میگيرد. دادههای یقینی عقل بر هر نوع فهم دینی تقدم دارند. از دیدگاه نظریه همروی، عقل شیعی به سمت و سوی عقل اشعری گراییده، هرچند امکان بازسازی آن منتفی نیست. اهل سنت نیز از ضرورت احیای عقل اعتزالی سخن میگویند. بنای عقلا که در هر زمان حجیت دارد، منبع مهمی در مسائل سیاسی و اجتماعی دارد.
7- یکی دیگر از نقاط اختلاف دو رویکرد حداقلی و حداکثری در مسئله تفسير دين خود را نشان میدهد. حداکثریها بر اساس مرجعيت انحصاری دين بر اين باورند که با وجود تفسيرپذيری دين و متون دينی، تنها يکی از تفاسير و برداشتها معتبر و قابل استناد است. مخالفان مرجعيت انحصاری دين با استناد به تکثر برداشتها و تفاسير موجود از متون دينی، به عنوان يک واقعيت انکارناشدنی در تاريخ انديشه دينی، بر عدم امکان مرجعيت رسمی و انحصاری برای فهم دين استدلال میکنند. از ديدگاه کثرتگرايان، حذف اين تکثر و بازگرداندن آنها به وحدت نه ممکن است، و نه مطلوب.
8- مسئله اختلافی دیگر بین دو رویکرد حداقلی و حداکثری، ضرورت یا عدم ضرورت اجرای احکام شريعت است. طبق نظر حداکثریها، رسالت و اهداف دين تنها با بيان تعاليم و احکام لازم برای سعادت انسانها محقق نمیشود، بلکه به اجرای آنها وابستگی دارد. از اينرو، تأسيس حکومت به عنوان ابزاری برای اجرای شريعت يکی از ابعاد و شئون رسالت پيامبر اسلام (ص) بوده، و در عصر غيبت نيز افرادی که از سوی امامان نصب شدهاند، که همان فقهای جامعالشرايطاند، حق حکمرانی و صدور فرمان را دارند. رویکرد مقابل رسالت اصلی دين را ارائه برنامه برای زندگی دنيوی نمیداند، و چون شارع اينگونه امور را به عقول بشری واگذار کرده، دين در حد بيان حداقل مطلوب در این امور دخالت میکند. ایشان بر اساس تاريخمندی احکام شريعت و با توجه به دگرگونی دائمی مناسبات اجتماعی، معتقدند هرگز نمیتوان حکم ابدی برای آنها صادر کرد. از اين رو، اصل اولی در مواجهه با شريعت و احکام آن، تاريخمندی و اختصاص آنها به زمان و مکان است. صرف نظر از تاريخمندی احکام شريعت، به اعتقاد حداقلیها، رويکرد حاکم بر اين احکام در امور مربوط به حوزه اجتماع و سياست، امضا و تأييد يا در نهايت تعديل عرف رايج زمانه و بنای عقلا بوده؛ و شارع در اين موارد قصد تأسيس حکم جديد نداشته است.
9- پروژه نواندیشی دینی پس از مشروطه جان گرفت؛ و شاید بتوان گفت در دو دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. موفقیت نواندیشی دینی در داخل بیش از خارج، و در دو دهه اول انقلاب بیش از دهه سوم ارزیابی میشود. هرچند مطلوب نگارنده این است که این رویکرد همچنان سیر صعودی خود را طی کند، اما باید اذعان کرد که موفقیت این پروژه در گرو توفیقات و چالشهایی است که این جریان در کشورهای اسلامی، و بالاخص در ج.ا.ا.، در عمل پیدا میکند. علاوه بر این چالش، نواندیشی دینی به دلیل انتخاب «راه سوم» و بینابینی، ممکن است با ابهام روبرو باشد و همواره در خطر سقوط به یکی از دو راه دیگر به سر میبرد.
10- پروژه روشنفکری غیردینی که ریشه در مشروطه دارد، نیز توفیقاتی روزافزونی تا به امروز داشته است. به نظر میرسد توسعه و موفقیت این جریان در خارج کشور بیش از داخل باشد. این توفیق در مسائلی همچون چالشهای اسلام سیاسی ریشه دارد. یکی از چالشهای مشترک دو پروژه نواندیشی دینی و روشنفکری غیردینی عدم هماهنگی نظریهپردازان آنها و پراکندهکاری و جدالهای بیحاصل ایشان با یکدیگر است.
11- اسلام سنتی که داعیه چندانی برای حکومت و سیاست ندارد، سیر متوازنی را در طول زمان طی کرده است. این جریان هرچند با اوج گرفتن اسلام سیاسی در حین انقلاب اسلامی به افول موقت دچار شد، اما به موازات از رونق افتادن اسلام سیاسی رادیکال میتواند ملجأ بسیاری از دیندارانی باشد که متمایل به دخالت در سیاست نیستند. در مجموع، اسلام سنتی نه با توفیق اسلام سیاسی از رونق افتاد، و نه با عدم توفیق اسلام سیاسی رادیکال میتواند به اوج خود برسد. این امر در مرزبندی اسلام سنتی با اسلام سیاسی ریشه دارد. مهمترین چالش اسلام سنتی نداشتن دغدغه درک صحیح از تجدد، و نداشتن زبان مشترک با قشر تحصیلکرده است.
12- اسلام سیاسی قرائتی از اسلام است که به ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت اعتقاد دارد. اسلام سیاسی دو قرائت دارد: قرائت رادیکال و قرائت میانهرو (که هر یک از این دو قرائت نیز میتواند شکل فقهیانه یا غیرفقهی داشته باشد). انقلاب اسلامی تحقق عملی نظریه اسلام سیاسی در ایران بود. شاید بتوان با دید جامعهشناسانه گفت توفیق اسلام سیاسی رادیکال در طول زمان کاسته شده و خواهد شد.