علوم انساني اسلامي
دو ماهنامه فارابی، ش 26، مرداد و شهریور 91
1. در ابتدا خودتان را اجمالاً معرفي كنيد.
از سال 1360 در حوزه علمیه بودهام؛ و یک دوره خارج اصول فقه و سالها درس خارج فقه شرکت کردهام. در سال 1380 دکتری علوم سیاسی هم گرفتم و از آن زمان تاکنون عضو هیأت علمی دانشگاه مفید بودهام. تخصص اصلیام اندیشه سیاسی اسلام است و 15 کتاب و 60 مقاله تألیف نمودهام.
2. به نظر شما تعريف علوم انساني چيست؟
علوم انساني در مقابل علوم طبيعي و زيستي است که به شناخت نهادهای انسانی و جاندار ميپردازد. طبق تعریف دقیقتر، علوم انسانی بخشی از علوم به معنای عام است که به انسان یا معلولهای او مربوط میشود.
3. چه رابطه اي بين دين و علوم انساني وجود دارد؟
به تعبیری میتوان گفت بین علوم انسانی و دین نوعی تعامل و همروی وجود دارد. بخشهای مهمی از موضوعات علوم انسانی با دین همپوشانی پیدا میکند. ارتباط این دو یک طرفه نیست؛ و همان گونه که دین میتواند علوم انسانی را فربه و غنی کند، این امکان نیز وجود دارد که علوم انسانی فهم ما از دین را عمیقتر سازد.
4. به نظر شما اسلامي سازي علوم امكان دارد؟ در صورت مثبت بودن جواب، منظور شما از اسلامي سازي علوم و به تبع آن علوم انساني چيست؟
اسلامی سازی عبارت است از كشف، تدوين، ابلاغ و نشر معرفت از زاويه جهانبيني اسلامي درباره جهان، زندگي و انسان. بنده قبلاً در مقالهای گفتهام که اسلامی سازی با مونیسم، قرائت حداکثری از دین و اسلام سیاسی همخوانی، و با اثباتگرایی، سکولاریسم و تجددگرایی افراطی سر ناسازگاری دارد. بر اساس نظریه همروی که من دنبال میکنم، لازم است قائل به تفصیل شویم؛ چرا که مقتضای هر علم با علم دیگر متفاوت است. برخی علوم هستند که به لحاظ موضوع خود به دین میپردازند، مثل فقه و کلام و رجال، که اسلامی سازی در خصوص آنها معنای محصلی ندارد. علوم طبیعی هم مثل علوم انسانی نیستند. در خود علوم انسانی هم باید قائل به تفصیل شد. چه بسا بتوان گفت اقتصاد، فلسفه و سیاست بیش از علوم اجتماعی و جامعه شناسی میتوانند اسلامی شوند. در خود اقتصاد هم باید تکلیف مکتب اقتصادی را از علم اقتصاد جدا کرد. بدون شک، اسلام مکتب اقتصادی خاص خود را داراست.
5. آيا روش تحقيق معتبر در علوم فقط روش تجربي است؟ بر اساس نوع رابطه اي كه شما بين دين و علوم انساني قائل هستيد، چه روش يا روش هايي را براي مطالعه و تحقيق در علوم انساني مناسب تر مي دانيد؟
متأسفانه، برخی از دانشگاهیان ما هنوز در فضای دهه 1970 زندگی میکنند؛ و چندان با نقدهای مهمی که به اثباتگرایی و لیبرالیسم وارد شده آشنا نیستند. امروزه، روش تنها روش تجربی و اثباتی نیست. روشهای تفسیری جای خود را، به خصوص در علوم انسانی، باز کردهاند. روشهای پسامدرن هم حداقل به لحاظ جنبه سلبی از اهمیت خاصی برخوردار هستند. در کتاب روش شناسی علوم سیاسی سعی کردهام با نگاه بومی و اسلامی روشهای موجود در علوم اجتماعی را واکاوم.
6. علوم انساني را مي توان به ديني(اسلامي) و غير ديني(غيراسلامي) تقسيم كرد؟ در صورت تقسيم چه رابطه اي ميان اين دو قسم علوم وجود دارد؟ مثلاً سياست غير اسلامي و سياست اسلامي را بر چه اساسي مي توان از هم تفكيك كرد و اين تفكيك تا چه حد است؟ بالاخره بين اين دو مشتركاتي هم وجود دارد يا مباني متفاوت مانع از هرگونه مشتركات و رابطه بين اين دو دسته مي شود؟
سیاست اسلامی غایتنگر است؛ در حالی که در سیاست امروز جهان غایات کنار گذاشته شدهاند. هدف سیاست در اسلام سعادت است؛ چیزی که در سیاست سکولار و مدرن اساساً وجود ندارد و به حوزه خصوصی رانده شده است. از سویی دیگر، علوم انسانی در تمدن غربی رشد کرده است؛ و ما نمیتوانیم از آنها بینیاز باشیم. پیامبر (ص) که فرمودند علم را حتی اگر در چین باشد فراگیرید، صرفاً به علوم طبیعی و پزشکی نظر نداشتند.
7. از نگاه شما غايت علوم انساني اسلامي (با فرض قبول اين نامگذاري از سوي شما) چيست؟
از دو جهت میتوان وصف «اسلامی» را برای علوم انسانی یا سیاست به شکل خاص به کار برد. اولاً همان گونه که اشاره شد، علوم انسانی و سیاست از دیدگاه دین غایت- محور است. بدون تردید سیاست اسلامی غایتگرایانه است، و از این جهت در مقابل سیاست سکولار، فایدهگرا و عملگرا قرار میگیرد. در درجه دوم، لازم است بین پیشفرضها، روش و غایات علوم در بحث اسلامی سازی تفکیک قائل شویم. به طور مثال، در سیاست پیشفرضهایی همانند پیشفرضهای انسان شناسانه مفروض گرفته میشود. همان گونه که هابز ذات انسان را شرور و لاک طبیعت بشر را نیک سرشت میداند، میتوان از قرآن دیدگاهی بینابینی (ترکیبی از خیر و شر) برگزید و فلسفه سیاسی مبتنی بر عقل، و آزاد از وحی، را بر آن استوار نمود.