اسلام هراسي و ايران هراسي
اطلاعات حکمت و معرفت، 1/11/90
1. اسلام هراسی یا Islamophobia در ادبیات سیاسی چه معنایی دارد؟ و آیا اسلام هراسی را برگردان درستی می دانید؟
اصطلاح اسلام هراسی از دهه 1980 به کار رفته، اما بعد از قضیه انفجار برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در 11 سپتامبر 2001 کاربرد وسیعتری پیدا کرد. این واژه در دل خود نوعی پیشداوری منفی و نوعی بدبینی نسبت به اسلام را در بر دارد. در واژهنامههای انگلیسی، اسلام هراسی را ترس غیرعقلانی نسبت به اسلام و مسلمین تعریف کردهاند. به نظر میرسد «اسلام هراسی» معادل خوبی برای Islamophobia باشد.
2. تحولات مهم بین المللی مثل حوادث یازده سپتامبر، فرصت های مهمی برای غرب در تقویت گفتمان اسلام هراسی ایجاد کرد. غرب چگونه از این مسئله و بحرانهای دیگر برای مشروع جلوه دادن سیاستهایش که معمولاً به تقویت اسلام هراسی کمک می کرده استفاده کرد؟
مفاهیم جدید در خلاء شکل نمیگیرند و به بیان دیگر، علی القاعده زمینه یا زمینههایی برای شکلگیری آنها وجود دارد. به بیان دیگر، روش متنگرایانه و تحلیلی کمتر در این مورد جواب میدهد. برعکس، روش زمینهگرایانه میتواند شیوه و روند تکون و شکلگیری مفاهیم را نشان دهد. به شکل یک قاعده کلی باید گفت متن باید در زمینه تفسیر شود. همان گونه که میدانیم پس از فروپاشی شوروی که غرب به «غیر» جدیدی نیاز پیدا کرد، خطر اسلام و مسلمانان را دوچندان جلوه داد. اگر فرض ما بر این باشد که واقعه 11 سپتامبر کار شبکه القاعده بوده است، باز این مسئله منتفی نیست که این غرب بود که از چنین واقعهای بهرهبرداری لازم را نمود. به بیان دیگر، این واقعه در راستای پروژه اسلام هراسی به خوبی به غرب مدد رساند و چهرهای ناموجه از اسلام (القاعدهای) به نمایش گذاشت.
3. بسیاری از اوقات از ایران هراسی بسیار بیشتر اسلام هراسی استفاده می شود، دلیل این مساله در گفتمان تشیع نهفته است و یا این که ناشی از مسائل سیاسی است؟
با یک جستجوی رایانهای میتوان دریافت که کاربرد «اسلام هراسی» بسیار بیشتر از «ایران هراسی» است. انقلاب اسلامی ایران طرحی نو در روابط بینالملل درانداخت؛ چرا که گفتمان اسلام سیاسی را مسلط (هژمونیک) کرد. اسلام سیاسی طبق تعریف عبارت از گفتمانی است که به ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت باور دارد. غرب، امریکای شمالی و اروپا، ابتدا امید داشتند انقلاب و اسلام سیاسی شیعی را مهار کنند؛ اما پس از چندی دریافتند که گفتمانی نو حاکم شده و امیدی به کنار آمدن با آن وجود ندارد. این بار اسلام سیاسی در قالب تشیع سیاسی اقدام به تشکیل حکومت کرده بود و ویژگی ضدتجدد و ضداستعماری داشت. در درون تشیع، گفتمانهای دیگری نیز وجود دارند که در گروه اسلام غیرسیاسی قرار میگیرند: مثل اسلام سنتی، اسلام سنتگرا و اسلام تجددگرا.
4. به لحاظ تاریخی برخیها سابقه اسلام هراسی را به تقابل و رویارویی غرب و شرق و نیز اسلام و مسیحیت بر میگردانند، طرفدارن چنین نگرش هایی چه استدلال هایی دارند؟ و چه شواهدی برای تأیید این دیدگاه وجود دارد؟
توجه به این نکته حائز اهمیت است که اسلام هراسی اصطلاحی مدرن تلقی میشود. اسلام هراسی اصطلاح جدیدی است که کاربرد آن نهایتاً به سه دهه قبل برمیگردد. به بیان دیگر، در این سه دهه در جهان اسلام و روابط بینالملل اتفاقات مهمی رخ داده که هراس از اسلام را، به زعم برخی غربیان، توجیه میکند. با این حال، ریشههای تاریخی آن را میتوان در طول تاریخ جستجو نمود. به طور مثال، تقابل شرق و غرب و اسلام و مسیحیت قبل از این هم سابقه داشته است. جنگهای صلیبی از قرن یازده تا قرن سیزده میلادی بین مسلمانان و مسیحیان رخ داد و آثار منفی زیادی برای پیروان این دو دین ابراهیمی داشت. اما اسلام هراسی به مفهوم جدید بحث دیگری است.
5. فروپاشی شوروی نوعی بحران هویت برای غرب پیش آورد چرا که هویتها اساساً براساس تعریف غیرگفتمانی شکل میگیرند. چقدر میتوان اسلام هراسی را راهکاری برای برون رفت غرب از بحران هویت تلقی کرد؟ از منظر استراتژیک، اسلام هراسی چه کارکردهایی برای غرب دارد؟
بر اساس تحلیل گفتمانی، هویت هر گفتمان وابسته به گفتمان دیگر است؛ و به بیان دیگر هر گفتمان هویت خود را در غیریتسازی با گفتمان دیگر جستجو میکند. امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، به دلیل دور بودن از صحنه جنگ و بمبارانهای دول محور، بر خلاف اروپا سالم ماند و نیمی از مبادلات اقتصادی جهان را به خود اختصاص داد. گفتمانی که بدین شکل مسلط شد، نیاز به غیریت سازی داشت. این امر با ظهور ایدئولوژی مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی میسر شد. حضور امریکا در جهان پس از جنگ جهانی دوم، بالاخص در خاورمیانه و ایران، به دلیل مقابله با خطر سرخ توجیه میشد. پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 امریکا نیاز به «غیر» داشت؛ و هیچ گزینهای بهتر از اسلام سیاسی در دو شکل سنی (بنیادگرایی طالبانیسم و شبکه القاعده) و شیعهاش وجود نداشت. غرب بدون حضور «غیر» نه تنها نمیتوانست حضور خود در جهان را تفسیر کند، بلکه اساساً ماهیت امریکا وابسته به اثبات حضور «دیگری» بود.
6. چه نسبتی میان شرق شناسی و استعمار وجود دارد؟ آیا دانش شرق شناسی الزاماً در خدمت استعمار است؟ چه نسبتی بین فعالیت نخبگان فکری و نخبگان سیاسی غرب در بازتولید و تقویت انگاره های گفتمان اسلام هراسی می توان دید؟
شرق شناسی دانشی است که در غرب برای شناخت شرق بر اساس روابط قدرت/ دانش شکل گرفته است. معنای مثبت یا حداقل غیرمنفی شرق شناسی مطالعه و تدریس در باره جنبههای مختلف شرق مانند زبان، تاریخ، فرهنگ و سیاست است. برخی از اندیشمندان شرق شناس چنین رویکرد پژوهشگرانهای دارند. شرق شناسی با سویههای سیاسی عمدتاً شیوهای غربی به منظور تسلط بر شرق و با دیدگاه غیریتنگرانه به آن است. ادوارد سعید با روش فوکویی به خوبی نشان داده که غرب خود را محور تحلیل تلقی کرده، و شرق را به عنوان «غیر» مورد مطالعه قرار داده است. البته، با نگرش گفتمانی باید دید همان محقق و پژوهشگر به ظاهر بیطرف نیز در کدام گفتمان مینویسد و چه جایگاهی در آن گفتمان دارد.
7. چه نسبتی میان شرق شناسی و اسلام هراسی می دانید؟
بین این دو مفهوم ارتباطی وجود دارد؛ اما در اصل اسلام هراسی قصه دیگری است. دانش شرق شناسی الزاماً به اسلام هراسی ختم نمیشود. اسلام هراسی اساساً مبحث سیاسی با کارکردی مشخص برای توجیه سیاستهای عملی غرب است.
8. رسانه ها چه نقشی در گسترش انگاره های اسلام هراسانه دارند؟
امروزه، رسانهها افکار عمومی را شکل میدهند؛ و در این راستا از قدرت جادویی برخوردار هستند. در دهه 1980 و سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضدیت با ایران و اسلام در غرب برجسته نبود؛ اما خصوصاً پس از رخداد یازده سپتامبر افکار عمومی مردم نیز تا حد زیادی با اسلام و ایران مشکل پیدا کرد. این امر به واسطه نقش رسانهها تحقق یافت. مدیریت رسانهها نیز تحت سیطره دولتها و تا حد زیادی با گرایشهای صهیونیستی است.
9. آیا تداوم سیاستهای اسلام هراسانه به نفع غرب است؟
همان گونه که علت موجده اسلام هراسی سیاستهای سلطهگرایانه غرب بوده، علت مبقیه آن نیز میتواند همین مسئله باشد. به بیانی دیگر، همان انگیزه و زمینههایی که باعث شد غرب با اسلام و مسلمانان زاویه پیدا کند و سیاستهای استعماری خود را توجیه نماید، هنوز باقی است، جز آن که شرایط بازی عوض شود و غرب نیاز به «غیر» دیگری پیدا کند. در آن شرایط، باید دید بازی جدید چیست و چه قواعدی بر آن حاکم است. اما تا این بازی با این قواعد حاکم است، غرب به اسلام هراسی نیاز مبرم دارد؛ و ما برعکس، باید از اذهان مردم جهان توهمزدایی کنیم.
- از منظر سیاست گذاری چه اقداماتی باید انجام داد تا این فرصتها از غرب گرفته شود؟ دنیای اسلام چگونه میتواند یک پادگفتمان مناسب برای اسلام هراسی مفصلبندی و عرضه کند؟ چه اقدامات و چه ابزارهایی در این زمینه لازم دارد؟
دقیقاً به همان دلیل که غرب نیاز داشت «غیر»ی به نام بنیادگرایی اسلامی داشته باشد، ما باید سعی میکردیم چهرهای صلحطلب از اسلام به نمایش بگذاریم. این مسئله میتواند در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود داشته باشد. همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند، «اگر مردم محاسن کلام ما را دریابند از ما تبعیت خواهند کرد».[2] نه تنها مسلمانان خشنترین مردم جهان نیستند، بلکه باید نشان دهیم که اسلام ضرورتاً با عمل مسلمانان مساوی نیست. به تعبیر شاعر،
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست
وجه استعماری غرب هم با اسلام مشکل دارد، هم با مسلمانان. شگرد دیگر آنها این است که حکمی کلی برای همه مسلمانان میدهند. پس اگر توانستند القاعده و طالبان را بازی دهند و آنها را در تله اسلام هراسی بیاندازند، حکم همه اهل تسنن و حتی شیعه را یک کاسه میکنند و به غلط چهره خشنی از کل اسلام و مسلمانان به نمایش میگذارند.
توده مردم در اروپا و امریکا با حق و حقیقت عنادی ندارند؛ و اگر چهره واقعی اسلام برای آنها تبلیغ شود، پایههای خانه عنکبوتی اسلام هراسی ویران خواهد شد. تعامل با جهان، بالاخص در قالب تعاملات علمی و پژوهشی، میتواند به این امر کمک کند. برعکس، قطع روابط و کشیدن دیوار به دور خود بر توهمات خواهد افزود. ما باید به هوش باشیم که در آب به آسیاب اسلام هراسی نریزیم. چهره استعماری غرب پروژه اسلام هراسی را ایجاد کرده و آن را با ابزارهای متفاوت تقویت میکند. برعکس ما باید چهره واقعی و صلحطلبانه اسلام و تشیع را نشان دهیم تا مشخص شود که هراس از اسلام جایی ندارد و توهمی بیش نیست. بسیاری از غربیها با مسافرت به ایران و دیگر کشورهای اسلامی تصوری جدید از اسلام و مسلمانان پیدا میکنند.