اسلامي سازي و بومي سازي
مهرنامه، ش 17 (آذر 1390)
علوم انساني در مقابل علوم طبيعي و زيستي است که به شناخت نهادهای انسانی و جاندار ميپردازد. به شکل مشخص از دهه 1980 فعالیتهایی توسط مسلمانان در مالزی و امریکا (المعهد العالمي للفكر الاسلامي) برای اسلامی سازی علوم انسانی شروع شد؛ و بر ایران اسلامی پس از انقلاب نیز تأثیر گذاشت. اسلامی سازی که در زبان انگلیسی از آن به Islamization و در زبان عربی از آن به «اسلمة العلوم» تعبیر میشود، نهضت علمی بود که در سه دهه اخیر بالاخص در سه کشور فوق رواج گرفت؛ و سعی داشت علوم غیراسلامی را به شکلی اسلامی سازد. اگر بخواهیم بین Islamization و Islamification تمایز قائل شویم، باید گفت اصطلاح اول به اسلامی سازی دانشها، و اصطلاح دوم به اسلامی سازی جامعه مربوط میشود. به هر حال، بحث بر سر این است که علوم انسانی چگونه و در چه ابعادی (در پیشفرضها، در روش یا در غایات) ممکن است تغییر کند؟ و به تعبیر کلیتر (اسلامی سازی و بومی سازی دانش[2])، آیا علوم تجربی نیز بومی و اسلامی میشوند؟ در قالب چند گزاره سعی میشود به جوانب این مسئله بپردازیم:
گزاره اول: از بومی سازی و اسلامی سازی تعاریف مختلف و گاه ناهمگونی به دست داده شده است. این دو اصطلاح دچار آشفتگی در تعریف هستند؛ و در صورت نرسیدن به تعریفی واحد، چارهای جز تعیین مراد[3] نمیماند.
گزاره دوم: شاید بتوان گفت مقصود از «بومی سازی» عبارت است از انطباق علوم مربوط به جهانی دیگر، دنیای متجدد، با شرایطی زمانی و مکانی خاص (همانند شرایط ویژه ایران اسلامی پس از انقلاب). حداقل مفروضات بومیسازی دو نکته است: این که علم منتزع و بریده شده از شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی ممکن یا نافع نیست؛ و این که امکان تطبیق دانش بر شرایط خاص وجود دارد. البته همه سخن در شیوه بومیسازی و ابعاد آن است.
گزاره سوم: علیرغم اختلاف در تعریف اسلامی سازی، میتوان گفت اسلامی سازی عبارت است از كشف، تدوين، ابلاغ و نشر معرفت از زاويه جهانبيني اسلامي درباره جهان، زندگي و انسان.[4]
گزاره چهارم: تمرکز بحث اسلامی سازی بر علم (science) است؛ اما به نظر نمیرسد محدود به آن باشد؛ چرا که در خصوص اسلامی شدن فلسفه و فلسفه سیاسی نیز بحث وجود دارد. پس بحث به شکل کلی در باره اسلامی سازی دانش (knowledge) است. همچنین، باید دید چگونه بحث به حوزه دانشهای درجه دوم، مثل روششناسی و فلسفه علم، نیز میرسد.
گزاره پنجم: به نظر میرسد دو مفهوم بومی سازی و اسلامی سازی متداخل باشند، و به اصطلاح بین آنها عموم و خصوص من وجه برقرار باشد. گویا در بومی سازی این فرض نهفته است که دانش در دنیایی دیگر، جهان اول، تولید شده، و به هنگام مهاجرت به سوی ما باید بومی شود. لذا، بعید است در خصوص کشورهای توسعه یافته اصطلاح بومی سازی کاربرد وسیعی داشته باشد. اندیشه اسلامی سازی میتواند با بومی سازی در یک جا جمع شود. در ایران اسلامی، اسلامی سازی شکل خاص بومیسازی تلقی میشود. همان گونه که ممکن است مفهوم اسلامی سازی در کشورهای جهان اول بدون الزام به بومی سازی مطرح باشد. بومی سازی هم ضرورتاً همراه با اسلامی سازی نیست؛ چرا که غرض از بومی سازی منطبق ساختن دانش با شرایط خاص زمانی و مکانی است. پس، کسی ممکن است به ضرورت منطبق ساختن دانشی، اعم از علوم انسانی، با شرایط خاص کشور خود اعتقاد داشته باشد، اما ضرورتاً اسلامی سازی را معقول نداند. اساساً بومی سازی علوم به مسلمانان اختصاص ندارد.
گزاره ششم: برخی معتقدند همه علوم در هر کجای عالم که باشند، اعم از علوم انسانی و تجربی، اسلامیاند؛ چرا که رسیدن به دانش و علم حکم عقل است؛ و به همین دلیل مورد تأیید اسلام نیز هست. به نظر میرسد این فرض صورت مسئله صورت مسئله اسلامی سازی را پاک میکند؛ چون همه علوم بر این اساس اسلامی میشوند؛ و لذا نیازی به اسلامی سازی نخواهیم داشت.
گزاره هفتم: همچنین، اگر کسی ادعا کند که مباحث نظری در خصوص اسلامی سازی منتج نیست و باید به شکل عملگرایانه از فواید آن بهرهمند شویم، لازم است ابتدا در حوزه نظر استدلال کند که مباحث اندیشهای به نتیجه نمیرسند. به بیان دیگر، بحث اندیشهای را با شیوه عملی و جامعهشناختی نمیتوان پاسخ گفت.
گزاره هشتم: معتقدان به اسلامی سازی میبایست راهی بین نسبیگرایی و مطلقگرایی پیدا کنند. قائلان به اسلامی سازی از این جهت که به حقایق فرازمانی و فرامکانی اعتقاد دارند، مطلقانگارند؛ همان گونه که به جهت جدا کردن شرایط خود از دیگران نسبیانگار تلقی میشوند.[5] این دو مبنا ناسازوار[6] به نظر میرسند؛ هرچند ممکن است راهی بینابینی پیدا شود. به نظر میرسد علامه طباطبایی با طرح نظریه اعتباریات و شهید مطهری با نسبی دانستن حقوق اجتماعی راهی معقول در این بین پیدا کرده باشند. در بین مکاتب غربی نیز جماعتگرایان در عین اعتقاد به دین و فضیلت، به شکلی نسبیگرا هستند.
گزاره نهم: اسلامی سازی دانش با اثباتگرایی[7] سر ناسازگاری دارد. همه اثباتگرایان با اسلامی سازی معرفت مخالفند، چرا که به وحدت روشی در علوم طبیعی و علوم انسانی معتقدند. همچنین، همه معتقدان به اسلامی سازی مفروضات اولیه اثباتگرایی را زیر سؤال میبرند. دقیقاً به همین دلیل است که عدهاي اسلامی سازی را با رد اثباتگرایی به شکل زیر تعریف میکنند: «قطع ارتباط ميان دستاوردهاي علميـ تمدني بشري و منابع فلسفي تحصلي با انواع مختلفي كه دارد و به كارگيري مجدد اين علوم در يك نظام روشمند ديني غيرتحصلي».[8] به همان میزان که اسلامی سازی با اثبات گرایی، مکتب تحصلی، ناسازگاری دارد، ممکن است به نقادان پوزیتیویسم نزدیک شود. به همین دلیل است که حامیان اسلامی سازی به هرمنوتیک یا جماعتگرایی یا مانند آنها نزدیک میشوند.
گزاره دهم: اسلامی سازی مبتنی بر قرائتی حداکثری[9] از دین است؛ به این معنا که هر آنچه در دانش امروزین یافت میشود در دین نیز از آن سخن به میان آمده؛ و بنابراین میتواند اسلامی شود. قرائت حداکثری در دین دارای مراتب (و مقول به تشکیک) است. پس برخی تنها معتقد به اسلامی سازی علوم انسانیاند؛ در حالی که برخی دیگر از اسلامی کردن تمامی علوم، حتی علوم پایه همانند شیمی و فیزیک، سخن میگویند. نظریه همروی که نگارنده دنبال میکند، راه سومی بین رویکرد حداکثری و رویکرد حداقلی به دین است.[10]
گزاره یازدهم: از گزاره قبل میتوان حدس زد که حامیان اسلامیسازی ضدسکولارند؛ چرا که قرائت حداکثری از دین با سکولاریسم ناسازگار است. به همین ترتیب، سکولارها نیز به اسلامی سازی اعتقادی ندارند.
گزاره دوازدهم: در عمل، اسلامی سازی با مونیسم سازگاری بیشتری دارد. کسانی که معتقدند علوم باید بر اساس عقیدهشان اسلامی شود، گویا به پلورالیسم و تکثر قرائتها روی خوش نشان نمیدهند و فقط قرائت خود را برحق میدانند. البته، از حیث نظری، میتوان اسلامی سازی را با درجاتی از تکثر قرائتها قابل جمع دانست.
گزاره سیزدهم: اسلامی سازی یکی از حیاتیترین ارکان اسلام سیاسی محسوب میشود؛ به شکلی که نمیتوان اسلام سیاسی را بدون این فرض تصور نمود. نظریهپردازان اسلام سیاسی که از دین تعبیری حداکثری دارند، این فرض را از قبل پذیرفتهاند که اسلام در زمینههای فوق استغنا دارد. پس، اسلام سیاسی را بدون اسلامی سازی نمیتوان تصور کرد، اما ضرورتاً همه معتقدان به اسلامی سازی در گفتمان اسلام سیاسی جای نمیگیرند. به طور مثال، ممکن است نحلهای از اسلام غیرسیاسی، همانند (برخی) سنتگرایان، به شکلی معتقد به اسلامی سازی علوم باشند.
گزاره چهاردهم: اسلامی سازی در آنجا که با اسلام سیاسی یا بنیادگرایی جمع میشود، جنبه رادیکال به خود میگیرد، هرچند رادیکالیسم اسلام سیاسی با بنیادگرایی قابل مقایسه نیست. اسلام سیاسی میتواند میانهرو باشد، اما بنیادگرایی ضرورتاً رادیکال است. به همین نسبت در اسلام سیاسی و بنیادگرایی، بر حسب درجه رادیکال بودنشان، نوعی ضدیت با تجدد مشاهده میشود. به شکل کلی میتوان گفت معتقدان به اسلامی سازی یا ناقد غربند، یا ضد تجدد. تو گویی این مفروضه مشکوک را تلقی به قبول کردهاند که علوم غربی بر مادیت و اومانیسم استوار است، و ما باید آن را الهی کنیم.
گزاره پانزدهم: اسلامی سازی به معنای عوض شدن فضا کمتر مورد اختلاف است. اگر مقصود از اسلامی سازی این باشد که فضا فکری محقق دینی شود، و از این به بعد «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، کمتر کسی با آن مخالفت دارد.
گزاره شانزدهم: در مورد اسلامی سازی لازم است بین پیشفرضها، روش و غایات علوم تفکیک قائل شد. به طور مثال، در سیاست پیشفرضهایی همانند پیشفرضهای انسان شناسانه مفروض گرفته میشود. همان گونه که هابز ذات انسان را شرور و لاک طبیعت بشر را نیک سرشت میداند، میتوان از قرآن دیدگاهی بینابینی (ترکیبی از خیر و شر) برگزید و فلسفه سیاسی مبتنی بر عقل، و آزاد از وحی، را بر آن استوار نمود. همچنین، بدون تردید سیاست اسلامی غایتگرایانه است، و از این جهت در مقابل سیاست سکولار، فایدهگرا و عملگرا قرار میگیرد.
گزاره هفدهم: در بحث اسلامی سازی علوم لازم است قائل به تفصیل شویم؛ چرا که مقتضای هر علم با علم دیگر متفاوت است. برخی علوم هستند که به لحاظ موضوع خود به دین میپردازند، مثل فقه و کلام و رجال، که اسلامی سازی در خصوص آنها معنای محصلی ندارد. علوم طبیعی هم مثل علوم انسانی نیستند. در خود علوم انسانی هم باید قائل به تفصیل شد. چه بسا بتوان گفت اقتصاد، فلسفه و سیاست بیش از علوم اجتماعی و جامعه شناسی میتوانند اسلامی شوند. در خود اقتصاد هم باید تکلیف مکتب اقتصادی را از علم اقتصاد جدا کرد. بدون شک، اسلام مکتب اقتصادی خاص خود را داراست.
در مجموع، میتوان گفت علیرغم وارد شدن دروس اسلامی در دانشگاهها (در قالب دروس عمومی و حتی دروس تخصصی)، هنوز این ابهام هنوز وجود دارد که در چه حوزهای و چگونه علوم و دانشها میتوانند اسلامی شوند. به واقع، هنوز در ابتدای راه قرار داریم؛ و این مهم جز با همکاری دو نهاد حوزه و دانشگاه (و تعاملشان با دولت اسلامی) میسر نیست. یکی از پیش شرطهای اسلامی سازی، جامعه و محیط مردم سالار مبتنی بر فرهنگ گفتگو است. مخالفت با اصل مسئله اسلامی سازی یا وجوهی از آن مخالفت با شریعت اسلام نیست. یکی از آفات مباحث نظری همانند بحث اسلامی سازی این است که ملعبه سیاست شوند و به طور مثال این گونه القا شود که مدافعان نظام اسلامی ضرورتاً به اسلامی سازی معتقدند، و مخالفان اسلامی سازی در اپوزیسیون قرار دارند! وجود جامعه مردم سالار مبتنی بر گفتگو و پرهیز از سیاستزدگی از جمله شرایط ارتقای بحث خطیر اسلامی سازی است.
[1] . محقق حوزوی و دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه مفید (www.s-haghighat.ir)
[2] . indigenization of sciences
[3] . assaying
[4] . عماد الدين خليل: «مدخل الي اسلاميـة المعرفـة»، الطبعـة الثالثـة، هيرندنـ فيرجينيا، الولايات المتحدة الأمريكيـة، المعهد العالمي للفكر الاسلامي، 1992م، ص15.
[5] . مصطفی ملکیان، « پیشفرضهای اسلامی سازی علوم»:
http://aephilosophy.blogfa.com/post-28.aspx
[6] . paradoxical
[7] . positivism
[8] . محمد ابوالقاسم حاج حمد، «منهجيـة القرآن و اسلمـة فلسفـة العلوم الطبيعيـة و الانسانيـة»، به نقل از : طه جابر العلواني: «الاسلاميـة المعرفـة بين الأمس و اليوم»، القاهرة، 1996م، ص11.
[9] . maximalist
[10] . سید صادق حقیقت، « نوانديشي ديني: بررسي و نقد رويکرد حداکثري و حداقلي»:
http://s-haghighat.ir/index4.php?key=379