نکات به حاشيه رفته از اندیشه مطهری
بازخوانی جنبههایی از اندیشه سیاسی و اجتماعی شهید مطهری
نسیم بیداری، ش 16 (اردیبهشت 1390)
در حالی که امام خمینی (قدس سره) مطهری را ایدئولوگ انقلاب معرفی نمود و کلیه کتب وی را تأیید کرد، و در حالی که هر ساله به مناسبت سالروز شهادت ایشان سمینارها و برنامههای مختلفی در داخل و خارج طراحی و اجرا میشود، چرا باز جنبههای مهمی از اندیشه ایشان مغفول مانده یا به حاشیه رفته است؟ در این یادداشت ابتدا به دو نمونه از این گونه موارد اشاره، و سپس علت به حاشیه رفتن یک اندیشه، یا برخی جنبههای خاص از یک اندیشه، تبیین میشود.مسئله اول، نظریه استاد شهید در خصوص مشروعیت در نظام سیاسی اسلامی است. در این خصوص، برخی «نظریه انتخاب» را به ایشان نسبت دادهاند.[1] نظریه انتخاب در مقابل نظریه انتصاب (نصب) قرار دارد. بر اساس نظریه نصب، فقها در دوران غیبت از جانب خداوند برای تصدی امور حکومتی منصوب شدهاند. نظریه انتخاب، اما، بر مشروعیتی الهی- مردمی تأکید دارد: صفات حاکم از طرف خداوند مشخص شده، اما این مردم هستند که به یکی از فقها رجوع میکنند تا بدین طرق، او ولایت یابد. ولایت میتواند به شکل انتصابی یا انتخابی باشد. انتصاب و انتخاب شکل رسیدن به قدرت است؛ هرچند در محدوده ولایت هم تأثیر دارد. علاوه بر این دو نظریه، لازم است به نظریه نظارت نیز اشاره کنیم. بر اساس این نظریه، ولیفقیه شأن اجرایی خاصی ندارد؛ و بر امور مختلف حکومتی «نظارت» میکند. نکته بسیار مهم این است که هرچند نظریه ولایت انتخابی مقیده فقیه در مباحثه آیتالله حسینعلی منتظری و استاد مطهری بر سر درس امام خمینی (قدس سره) و در انتقاد به نظریه نصب متولد شد، اما عبارات به جا مانده از استاد شهید به نظریه «نظارت» نزدیکتر از نظریه «ولایت» است. تفاوت نظریه ولایت و نظارت آن است که در ولایت، مشروعیت نهایتاً، با واسطه یا بدون واسطه، به فقیه بازمیگردد؛ در حالی که در نظریه نظارت، امور اجرایی به خود مردم سپرده میشود؛ و فقیه (یا فقها) بر اجرا یا تقنین «نظارت» دارد. نظارت میتواند به شکلی باشد که خود مردم ضمانتهای اجرایی برای آن تدارک بینند. به هر حال، مقصود استاد مطهری آن بوده که فقیه همانند یک ایدئولوگ و نظریهپرداز صرفاً باید بر امور نظارت نماید:ولايت فقيه به اين معنا نيست كه فقيه خود در رأس دولت قرار بگيرد و عملاً حكومت كند. نقش فقيه در يك كشور اسلامی - يعنی كشوری كه در آن مردم، اسلام را به عنوان يك ايدئولوژی پذيرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند - نقش يك ايدئولوگ است، نه نقش يك حاكم. وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح استراتژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که میخواهد رئیس دولت بشود و در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار میدهد».[2]
جالب آن که استاد شهید درک این مسئله را به ارتکاز مردم این زمان و عصر مشروطه ارجاع میدهد: «تصور مردم آن روز – دوره مشروطیت – و نیز مردم ما از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را به دست گیرند».[3]
البته، ظاهر برخی آرای اولیه حضرت امام نیز به این نظریه اشاره داشت؛ و باز به مشروطه ارجاع میداد:
«ما نمیگوییم حکومت باید با فقیه باشد؛ بلکه میگوییم حکومت باید با قانون خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود؛ و این بی نظارت روحانی صورت نمیگیرد؛ چنانکه دولت مشروطه نیز این امر را تصویب و تصدیق کرده است».[4]
اصولاً نظریههای ولایت – محور بر فرد، و نظریه نظارت بر نهاد تأکید بیشتری دارند. در نظریههای نوع اول در پاسخ به سؤال «چه کسی؟» شخص فقیه را مطرح میکنند؛ اما در نظریه نظارت این فرض مطرح است که امور اجرایی به خود مردم واگذار شده است؛ و تنها باید از جانب متخصصان دینی مورد تأیید قرار گیرد. بنابراین، نظریه نظارت نهاد- محورتر است؛ و سعی میکند به سؤال «چگونه باید حکومت کرد؟» پاسخ دهد. به نظر میرسد، اگر شأن نظارت برای اسلامی بودن امور فرض گرفته شود، اساساً دلیلی ندارد که به نظارت فرد اکتفا کنیم؛ چرا که نظارت جمع فقیهان به صواب نزدیکتر به نظر میرسد. دقیقاً به همین دلیل است که فرد در نظریههای ولایی بیش از نظریههای نظارتی محوریت دارد.[5]
نکته دوم که در خصوص اندیشه اقتصادی و سیاسی ایشان، تمایلشان به نوعی سوسیال- دموکراسی (اسلامی) است. مطهري دو مشکل اساسی دو ديدگاه ليبرال و سوسياليسم را چنین مطرح ميكند: اول اینکه منجر به حبس و توقیف نیروی انسانی و جلوگیری از مسابقه (بهعنوان لازمه و رژیم اشتراکی) میگردد، و رغبت در جامعه را کم میکند؛ و دیگری این که باعث حبس و توقیف مواد اولیه بهوسیله مالکیت افراد محدود (به عنوان لازمه رژیم سرمایهداری) میگردد.[6] وی بر این اساس، به نوع سومی که از مشکلات لیبرالیسم و کمونیسم مبراست، اشاره مینماید:
«در دنیای امروز، گرایش به یک حالت وسط پیدا شده است. شاید به تقریب بتوان گفت در این زمینه در کنار دو دنیای کمونیزم و کاپیتالیزم، دنیای سومی پیدا شده است که میتوان آن را نوعی سوسیالیزم نامید ... به این ترتیب، شعار این گرایش جدید این است که بیایید راهی اتخاذ کنیم تا بتوانیم جلو استثمار را به کلی بگیریم. بدون این که شخصیت، اراده و آزادی افراد را لگدکوب کرده باشیم، کوشش کنیم انسانها به حکم رقای انسانیت، به حکم معنویت و شرافت روحی و درد انسان داشتن، خود مازاد مخارج خود را به برادران نیازمندشان تقدیم کنند؛ نه این که دارائیشان را به زور از آنها بگیریم و به دیگران بدهیم. این همان سوسیالیزم اخلاقی است که اسلام همیشه در جستجوی آن است».[7]
با توجه به توضیحی که ایشان راجع به این گرایش سوم میدهند، معلوم میشود که مقصودشان نظام سوسیال دموکراسی است: «تفاوت این نوع سوسیالیزم با کمونیزم که آن هم خود را سوسیالیزم مینامد آن است که این سوسیالیزم به اصطلاح دموکراتیک و انقلابی است».[8]
در این که نظام سوسیال دموکراسی با سوسیالیسم اخلاقی، که طبق قول ایشان در اسلام وجود دارد، چه نسبتی برقرار است، جای تأمل وجود دارد. البته، خود استاد به این نکته اشاره دارند که تفاوت عمده میان اسلام و دیگر مکاتب این است که معنویت پایه و اساس تلقی میشود.[9] سعی شهید مطهری این بودکه به شکلی نظام عدالت محور، و به تعبیر ایشان سوسیالیزم اخلاقی، را با دموکراسی پیوند دهند.
در پایان جا دارد به این پرسش پاسخ دهیم که چرا جنبههایی خاص از اندیشه استاد شهید، همانند دو مسئله فوق، چندان برجسته نشدهاند. بر اساس نظریه گفتمان میتوان به این سؤال پاسخ گفت. در هر دوره، گفتمانی خاص مسلط میشود؛ و گفتمانهای دیگر در مغلوب آن میشوند. چون نظریهها در خلاء زاده نمیشوند، باید به موقعیت زمانی- مکانی آنها، به هنگام پیدایش و رشد و تحول، توجه نمود. نظریهها در دل گفتمان خاص تعبیر و تفسیر میشوند. بدین ترتیب، بخشهایی از یک نظریه ممکن است برجسته یا به حاشیه رانده شود. در یک نظام گفتمانی، روابط خاصی از دانش/ قدرت شکل میگیرد؛ به شکلی که نمیتوان به یک نظریه صرفاً به شکل تئوریک و متنگرایانه نگریست. خوانش یک نظریه تنها با توجه به رابطه تعاملی متن/ زمینه امکانپذیر است. پس، در پاسخ به این سؤال که چرا بخشهایی از یک نظریه در طول زمان به حاشیه میرود، باید به گفتمان مسلط و روابط دانش/ قدرت توجه نمود.
[1] . شاید همین مسئله باعث شده دکتر کدیور عبارات فوق از استاد مطهری (که در نظریه نظارت صراحت دارد) را نقل کند؛ ولی او را در زمره قائلان به نظریه ولایت انتخابی مقیده فقیه قرار دهد: محسن کدیور، نظریههای دولت در فقه شیعه، تهران، نشر نی، 1376، ص 144. البته، ظاهراً خود ایشان در کتاب حکومت ولایی متوجه این تفاوت شده؛ و استاد مطهری را در زمره قائلان به «نظریه نظارت» ذکر میکند: محسن کدیور، حکومت ولایی، تهران، نشر نی، 1377، ص 146.
[2] . مرتضي مطهری، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، صدرا، بی تا، ص 82-86.
[3] . همان.
[4] . امام خمینی، کشف الاسرار، قم، مصطفوی، بیتا، ص 222.
[5] . سید صادق حقیقت، "تحولی روش شناختی در فقه سیاسی شیعه"، فصلنامه علمی- پژوهشی شیعه شناسی، ش 29 (بهار 1389).
[6] . مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، صدرا، 1373، ص 191.
[7] . مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 157.
[8] . همان.
[9] . همان، ص 159.