ویژگی های موعودگرایی سیاسی
اگر از اهالی فکر و نظر کسی بخواهد یک نام مستعار برای خود برگزیند احتمالا چیزی مانند «صادق حقیقت» ایده آل باشد. اما دکتر حقیقت نیازی به این کار ندارد. نام واقعی او واقعا یک ایده آل است! دکتر «صادق حقیقت» هم حال و هوای حجره های حوزوی و حلقه های دروس دینی را چشیده است و هم فضای خوابگاه های دانشگاهی و کلاس های درس در دانشگاه تهران و تربیت مدرس را تجربه نموده است. به منظور بررسی مهدویت و رویکردهای مختلف به آن پای صحبت های این دانش آموخته و استاد حوزه و دانشگاه می نشینیم.آن چه می آید حاصل مصاحبه ای است که با دکتر سید صادق حقیقت انجام شد ضمن تشکر از حضرتعالی بابت پذیرش مصاحبه، پرسش نخست این است که اهمیت بحث مهدویت از یک منظر تئوریک و با رویکرد به حوزه دانش سیاسی که دغدغه و علاقه علمی شما را تشکیل میدهد چیست؟
مهدویت هم در ادیان، دارای اهمیت است و هم در فرهنگ شیعی و بخصوص شیعه دوازده امامی. اکثر ادیان بر این باور هستند که کسی خواهد آمد و انسانهای تحت ظلم و ستم را نجات خواهد داد. مسیانیسم یا موعودگرایی (messianism)، به این معنا، در همه ادیان و به شکل خاص در مذهب شیعه و باز به شکل اخص در مذهب شیعه دوازده امامی وجود دارد. یکی از جنبههای اهمیت بخش به این موضوع این است که مهدویت یک آرمانشهر در اندیشه سیاسی شیعه معرفی می کند که براساس آن میتوان تشکیل حکومت داد. هم چنین بر اساس آن میشود حرکت کرد و دست به اقدام و فعالیت سیاسی زد. به طور مثال در حکومت مهدوی عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، امنیت و آزادی وجود دارد. از نظر اقتصادی در روایات شرایط پس از ظهور به شکلی ترسیم شده است که حتی احتیاجی به زکات نخواهد بود. این وضعیت منحصر به شرایط اقتصادی نیست. به لحاظ سیاسی نیز مردم در عصر ظهور احساس امنیت میکنند و در آن در شرایط آزادی کامل آرای خود را بیان میکنند. خلاصه آن که در این آرمان شهر، در حوزههای مختلف حقوقی، سیاسی و اقتصادی، عدالت محقق می شود و حضرت مهدوی (عج) در همه این عرصه ها دولتی ایده آل را به وجود می آورند. این آرمان شهر در اندیشه سیاسی شیعه تأثیرگذار بوده است. از نظر روانشناختی این مهم ست که شیعه همیشه به آیندهای امیدوار است که در آن آینده یک منجی خواهد آمد و مردم را نجات خواهد داد. بنابراین تحمل مشقتها و سختیهایی که در دوران غیبت ممکن است وجود داشته باشد برای شیعیان آسان تر گردیده است.
- بنابراین باید ردپای مبحث مهدویت را در نوع خاصی از دانش سیاسی که شیعیان تولید کرده اند سراغ گرفت و توضیح داد. لطفا به جایگاه این بحث در شاخه های مختلف دانش و اندیشه سیاسی بپردازید.
در حقیقت ما باید در سه حوزه مختلف صحبت کنیم. حوزه فقه سیاسی، حوزه فلسفه سیاسی و حوزه کلام سیاسی. در حوزه فقه سیاسی تکالیف افراد از حیث احکام خمسه مشخص می شود که شامل اباحه، حرمت، وجوب، کراهت و استحباب است. در حوزه فلسفه سیاسی، عقل، بدون بهره گیری از وحی تکلیف موضوعات سیاسی را مشخص میکند و در حوزه کلام سیاسی، عقل به کمک وحی فعالیت میکند. در واقع تفاوتی اساسی میان فلسفه سیاسی و کلام سیاسی وجوددارد. در کلام سیاسی عقل از وحی آزاد نیست بلکه متعهد به اثبات گزارههای دینی است. اما فلسفه سیاسی از وحی آزاد است. تفاوت دوم کلام سیاسی با فلسفه سیاسی این است که کلام سیاسی چند روشی است اما فلسفه سیاسی تکروشی است. روش معتبر در فلسفه سیاسی بهره گیری از عقل است اما کلام سیاسی از روش های عقلی، نقلی، تاریخی و مانند آن و حتی شهودی استفاده می کند. بحث مهدویت در حوزه کلام سیاسی قرار میگیرد نه در حوزه فلسفه سیاسی. در کلام سیاسی شیعه، و به شکل خاص شیعه دوازده امامی، یکی از مهم ترین مباحث، بحث "امامت" است. ذیل این بحث است که "مهدویت" مطرح میشود. بر این اساس در دانش کلام از اینکه امام غایبی وجود دارد و وی پس از ظهور مردم را نجات خواهد داد سخن می رود. بنابراین جایگاه بحث مهدویت در کلام سیاسی است. البته تأثیرات غیرمستقیمی هم بر حوزه فقه سیاسی دارد.
- آقای دکتر پرسشی که به نظر میآید باید در این مرحله به آن پرداخت نسبت بحث مهدویت با اندیشه سیاسی از یک منظر دقیق تر و با رویکرد به درونمایههای دانش سیاسی است. به عنوان مثال مبحث نص در اندیشه سیاسی شیعه، چه ارتباطی با بحث مهدویت یا جریانهای بعد از غیبت پیدا میکند؟
حوزه اندیشه سیاسی شیعه با مبحث مهدویت گره خورده است. ذیل این اندیشه است که باید پرسید آیا امام غایب در دوران غیبت کسی را به جای خود منصوب کرده است یا نه؟ کسانی که معتقد به نظریه نصب ولی فقیه هستند، بر این اعتقادند که بر اساس ادله عقلی و نقلی یا تنها ادله نقلی و یا تنها ادله عقلی، ولی فقیه منصوب برای حکومت است. این که "یا" گفتم از آن جهت است که برخی معتقدند که دلیل عمده در بحث ولایت فقیه عقل است. برخی دیگر دلیل عمده را نقل می دانند و به روایات تکیه می کنند و برخی نیز هم از روایات و هم از دلیل عقلی برای اثبات نصب ولی فقیه کمک می گیرند. نکته مهم آن که هر زمان که درباره نصب ولی فقیه بحث میکنیم این فرض را محفوظ گرفته ایم که خود امام غایب، یعنی حضرت مهدی (صلواتالله علیه)، برای "حکومت" نصب شدهاند. تنها پس از این است که این پرسش پیش می آید که آیا ایشان کسی را برای حکومت کردن در دوران غیبت نصب کرده اند یا خیر؟
- اجازه دهید از مباحث تئوریک صرف عبور کنیم و نگاهی هم به اتفاقاتی بیاندازیم که حول و حوش مبحث مهدویت در عرصه اجتماع رخ داده است. گونه شناسی جریان های مهدویت گرا از جمله عرصه های خطیری است که بعضا مباحثاتی را نیز سبب شده است. دیدگاه شما در مورد جریانهایی که تفسیر یا قرائت خاصی از مهدویت را در زندگی و اندیشه خود وارد کردند و بعضا بر اساس آن تفسیر التزام و تعهد فکری یا اجرای ویژه ای پیدا نموده اند چیست؟
همان طور که شما به درستی اشاره کردید گونههای مختلفی در جریانهای فکری در ایران معاصر متاثر از بحث مهدویت شکل گرفته است. در این خصوص می توان چند نوع تقسیم بندی ارایه داد. بر اساس یک تقسیم بندی شاید بتوان گفت که سه جریان اصلی درباره قضیه مهدویت در ایران معاصر وجود دارد: گروه اول را میتوانیم "انزواگرایان" یا موعودگرایان غیرسیاسی بنامیم. انزواگرایان کسانی هستند که معتقدند در دوران غیبت چارهای جز انزوای سیاسی وجود ندارد. مواضع سیاسی این جریان مبتنی بر برداشتی از برخی از روایات است که ممکن است که این گونه تفسیر گردند که هر حرکت اصلاحی سیاسی قبل از ظهور حضرت مردود است. به طور مثال می توان به روایتی در بحارالانوار اشاره کرد که صاحب هر پرچمی را که قبل از قیام حضرت مهدی برداشته شود طاغوت می شمارد: کل رایة ترفع قبل رایةالقائم صاحبها طاغوت. همین طور روایت دیگری نیز هست که هر گونه قیامی قبل از قیام صاحب امر را به خارج شدن جوجه از لانه خود تشبیه کرده است. یعنی همانطور که جوجه اگر از لانه خارج شود ممکن است طعمه گربه یا حیوان دیگری گردد، در دوران غیبت هم هر گونه قیام و فعالیت برای تشکیل حکومت منجر به شکست خواهد شد. جریان انزوا گرایان تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی قوی بود. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ضعیف شد و در نهایت به حاشیه رفت. حتی گروه موسوم به انجمن حجتیه، که در این جریان جای می گیرد، در مواضع سیاسی خود تعدیل ایجاد کرد و با وارد کردن دالهای جدید در گفتمان خود مباحث سیاسی پیشین خود را تا اندازه زیادی تغییر داد. گروه دوم کسانی هستند که به نصب ولی فقیه برای حکومت کردن در دوران غیبت امام (عج) معتقدند. مطابق ادعای این گروه که، یا با ادله عقلی یا با ادله نقلی و یا با هر دو به اثبات آن می پردازند، فقها یا یک فقیه برای حکومت کردن نصب شدهاند. فقها جمیعا برای این امر نصب شدهاند به این معنا که هر کس فقیه باشد برای حکومت کردن منصوب است اما مردم به هر کسی اقبال نمایند به شکل بالفعل ولایت پیدا میکند و دیگر فقها لازم است که از فقیهی که قدرت را در دست دارد تبعیت بنمایند. این جریانی که معتقد به ضرورت تشکیل حکومت در دوران غیبت است را ما با اصطلاح "اسلام سیاسی" میشناسیم. اسلام سیاسی جریانی است که نه تنها بر وجود ارتباطی وسیع میان اسلام و سیاست پای می فشارد بلکه از مأموریت فقیهان برای تشکیل حکومت در دوران غیبت سخن می گوید. هم چنین این جریان معتقد به تشکیل حکومتی است که در رأس آن ولیفقیه قرار می گیرد. اما گروه سومی نیز وجود دارد که میشود از آن با نام موعودگرایان جدید یا موعود گرایان سیاسی نام برد. موعودگرایان سیاسی یک شاخهاز اسلام سیاسی است اما به موضوع مهدویت به شکل خاصی مینگرد. موعودگرایان سیاسی بر این باورند که باید به شکل فعال در عرصه سیاست وارد شد و به شیوه ای موثر حوزه سیاست را متاثر از مبحث مهدویت شکل داد. متأسفانه متن معتبری در خصوص موعودگرایان سیاسی در دست نیست تا بتوان به آن استناد کرد. در عین حال با مشاهده فعالیت ها و رویکردهای موعودگرایان سیاسی میتوان 9 ویژگی برای آن ها بر شمرد. ویژگی اول این است که نه تنها موعودگرایان سیاسی به موضوع امامت معتقد هستند، بلکه بر این باورند که ظهور امام عصر (ع) بسیار نزدیک است و ما باید زمینه ظهور را فراهم نماییم. ویژگی دوم آن ها آن است که از امکان ارتباط گرفتن با امام غایب بسیار سخن می گویند و بر این نکته پای می فشارند که با وصل شدن به کسانی که با امام زمان مرتبط هستند میتوان به شکل مستقیم یا غیرمستقیم با امام عصر ارتباط برقرار نمود و تأییدی بر عملکرد خود از جانب ایشان، به خصوص در عرصه های سیاسی، به دست آورد.
- این فراتر از تاکید بر لزوم تبعیت از ولیفقیه به عنوان نائب امام زمان است. هم چنین آیا مراجعه به مراجع تقلید در این گفتمان کمرنگ می شود
بله، دقیقا؛ چون اینجا، به نوعی، ارتباط با امامزمان (ع) به شکل مستقیم برقرار میشود ارتباط با روحانیت و مراجع شکل دست دوم پیدا میکند؛ یعنی اولویت خودش را از دست میدهد. ویژگی سوم ایناست که موعودگرایان سیاسی که تا حدی "طریقت محور" هستند. ویژگی چهارم آن ها این است که معتقد به فعالیت سیاسی به "شکل شدید" هستند. یعنی به لزوم حضور در عرصه سیاسی باور دارند و به دست گرفتن قدرت را یک وظیفه می دانند. به دیگر سخن، اینان معتقدند که به دست گرفتن قدرت نه تنها یک حق بلکه یک وظیفه است. ویژگی پنجم موعودگرایان سیاسی آن است که با تجدد سر ناسازگاری دارند؛ و به جز جنبه فناوری با دیگر بخش های آن همدلی ندارند. البته در یک معنای عام تر، اسلام سیاسی- یعنی آن گروه دوم که در گونه شناسی به آن اشاره شد- با تجدد و مدرنیته زاویه دارد.
- منظورتان آن است که دانشهای علوم انسانی را نمی پذیرند و مثلا به گفتمان های اقتصادی، سیاسی و مدیریتی مورد حمایت این علوم توجه ندارند؟
بله. با دانشهای علوم انسانی جدید ارتباط چندان خوبی ندارند یعنی از دانش مدیریت، دانش سیاسی و دانش جامعهشناسی چندان استقبال نمیکنند. اما از جنبه های فناوری تجدد، استقبال شدیدی میکنند.
- یعنی جنبه ابزاری تجدد را قبول دارند نه عقل مدرن را.
بله؛ به بیان دیگر از جنبه سختافزاری تجدد استقبال میکنند ولی از جنبه نرمافزاری آن گریزان هستند. ویژگی دیگر آن ها غربستیزی در ابعاد سیاسی و جنبههای اجتماعی است. یعنی معتقدند که غرب دچار مشکل است. برای توضیح این اشکال به حوزه هایی نظیر بحث اخلاق توجه می کنند و بر این باورند که غرب دچار بحران است و به زودی دچار فروپاشی خواهد شد. اعتقاد به فروپاشی عن قریب غرب بر مواضع سیاسی این گروه تأثیر میگذارد؛ و به آن جنبه ای جهانی میبخشد.از اینجاست که وارد ویژگی هفتم آنها میشویم و آن بحث بههمزدن نظم بینالمللی است. موعود گرایان سیاسی معتقدند که نه تنها در داخل نظم بینالمللی نباید حرکت کرد و نه تنها نباید این نظم را پذیرفت، بلکه برعکس باید نظم بینالمللی را برهم زد؛ چون غرب در حال فروپاشی است و ما هم وظیفه داریم که آرمانهای دینی و مهدوی خود را در سرتاسر جهان بگسترانیم. نتیجه آن می شود که چارهای نیست که نظم بینالمللی را برهم بزنیم تا زمینه برای پذیرش مهدویت آماده بشود. ویژگی هشتم این است که معتقد به احساس گرایی در مقابل عقلگرایی هستند؛ حداقل در عمل نشان داده اند که در سیاست به تحریک احساسات بیش تر از عقلانیت توجه دارند. ویژگی آخر و نهم آن ها نیز این است که معتقدند در بین اقشار جامعه بیشتر باید بر گروه های پایینتر از سطح نخبگان تکیه نمود تا طبقات بالای جامعه هم چون روشنفکران. در انتها مجدداً یادآور می شوم که موعود گرایان سیاسی مواضع خود را به شکل مشخصی تبیین نکرده اند تا بتوان به آن استناد نمود. هم چنین متن مکتوبی در مورد آنها وجود ندارد. ویژگیهای فوق تقریبی است. طبعا باید در مطالعات میدانی و مطالعات اندیشهای اینگونه ویژگیها را تکمیل نمود.
- با تشکر از حضرتعالی