رابطۀ سوژۀ لکانی و شکل گیری نظریات شکستِ جنبش مشروطه
رابطۀ سوژۀ لکانی و شکلگیری نظریات شکستِ جنبش مشروطه[1]
مجله علمی- پژوهشی سیاست نظری، ش 29 (بهار و تابستان 1400)
محمد باقری[2] – علی مختاری[3] - حمداله اکوانی[4] – سیدصادق حقیقت[5]
چکیده
در طول تاریخ، نهضتها و جنبشهای متعددی در جوامع گوناگون شکل گرفته است و تقریباً پس از وقوع تمامی آنها، اندیشمندانی ظهور کردهاند که به شکست آن جنبش و یا نهضت حکم داده و آن را تئوریزه کردهاند. مسألۀ پژوهش پیش رو حول این موضوع شکل گرفته است که چرا علیرغم تأثیرگذاری جنبشها و نهضتها، سوژه، به شکست و ناکامی آنها مجاب میشود؟ برای یافتن پاسخ، از نظریات روانشناسیِ اجتماعی – سیاسیِ ژاک لکان که دارای زمینهای پساساختارگرایانه است به عنوان روش بهرهبرداری شده است. همچنین جنبش مشروطه به عنوان نمونه، جهت کاربست نظریات لکان به عنوان روش انتخاب شده است. پاسخ احتمالی به پرسش فوق بر اساس نظریات لکان بازمیگردد به اهمیتِ وجود میل و فانتزیِ سوژه در پویایی و حرکت انسان. یافتههای پژوهش نشان از آن دارد که باور سوژه به شکست، امری محتوم و ضروری است اما این باور، به امر واقع مرتبط نیست، بلکه ریشه در شکاف همیشگی و هستیشناختیِ میان سوژه و دیگری دارد.
واژگان کلیدی: سوژه، فانتزی، میل، دیگری، مشروطه
بیان مسأله
جوامع مختلف در طول تاریخ، شاهد شکلگیری و وقوع جنبشها، نهضتها و حرکتهای متفاوت، با اهداف و ابزاری متفاوت و متعدد در جنبههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... بودهاند که بنا به علل و عواملی، سربرآورده، و تحت تأثیر شرایط و دلایلی، یا دچار رکود و سکون شده و یا به ظاهر از بین رفتهاند. فارغ از میزان تأثیرگذاری و موفقیت این حرکتها در تحقق اهدافشان، همیشه بودهاند کسانی که به شکست جنبش و یا نهضت باور پیدا کرده و برخی دیگر، این شکست را تئوریزه کردهاند. در واقع میتوان ادعا کرد که تمامی حرکتهای اجتماعی پس از مدتی، در میان برخی مردم، شکستخورده تلقی شده و در این میان اندیشمندان و متفکرین، به احصاء علل، عوامل و دلایل این شکست اقدام کردهاند. به وجود آمدن احساس شکست و ناکامی در جامعه و در میان اندیشمندان، بدون تردید در رویه و سوگیری جامعه مؤثر است: احساس شکست قطعاً به یأس میانجامد، حال این ناامیدی، یا مقدمه و انگیزهای میشود برای درانداختن طرحی نو، و یا به دلمردگی و بیتفاوتی جامعه میانجامد که در هر دو صورت، جهت و سمتوسوی حرکت جامعه را متأثر از خود میسازد. تاریخ ایران نیز، نظیر دیگر جوامع، مملو از این حرکتهای اجتماعی است و بالتبع مملو از کسانی است که مدعیِ شکست این حرکتها بوده و شدهاند. از جنبش «نفس زکیه» و «سر به داران» گرفته تا «جنبش جنگل» و «نهضت ملی شدن نفت»، بودهاند نظریهپردازانی که حکم به شکست آنها دادهاند. مسألۀ اصلیِ پژوهش حاضر، چرایی و چگونگی شکلگیری نظریات شکست است. این نکته که باورِ سوژه به ناکامی، میتواند در روند و حرکت یک جامعه، تأثیرگذار باشد، نشان دهندۀ اهمیت این موضوع است. برای یافتن پاسخ این پرسش، جنبش مشروطه به عنوان نمونه انتخاب شده است چرا که از سویی یکی از مهمترین حرکتهای سیاسی – اجتماعی تاریخ معاصر ایران بوده است و از سویی دیگر، از همان سالهای ابتدایی تا به امروز، بسیاری بر شکست این جنبش اصرار داشتهاند. حجم وسیعی از آثار و منابع پژوهشیِ اندیشمندان و پژوهشگران در دهههای اخیر به موضوع مشروطه تخصیص یافته است: «تاریخ مشروطۀ ایران» نوشتۀ احمد کسروی، «تاریخ بیداری ایرانیان» اثر ناظمالاسلام کرمانی، «حیات یحیی» نوشتۀ حاجمیرزایحیی دولتآبادی، «انقلاب ایران» اثر ادوارد براون، حدود بیست جلد تألیفات فریدون آدمیت، و نیز آثاری از آبراهامیان، کاتوزیان، طباطبایی، آجودانی، میرزا صالح، زیباکلام و قاضیمرادی از جمله تقریرات و تحقیقاتی است که در این زمینه منتشر شده است. همچنین به این فهرست میتوان آثاری از نویسندگان غربی نظیر لمبتون، الگار، و نیکی کدی را اضافه نمود. نکتهای که در آثارِ گفته شده و دهها پژوهش دیگر مورد اتفاق نظر است عدم دستیابی نهضت به اهداف خود است. دلایل و علل متعدد و کثیری برای توجیه شکست جنبش مطرح شده است: شرایط معرفتی و فکری و عدم فهم درست روشنفکران از مفاهیم مدرن؛(ر.ک: آجودانی،1387) عدم تدوین اندیشۀ سیاسی جنبش مشروطه؛ (ر.ک:طباطبایی،1376) عدم وجود برداشت مشترک از مفاهیم مدرن؛(ر.ک: مجدالاسلام کرمانی،1351: 81) کمبودهای اخلاقی و فرهنگی(ر.ک:کسروی،1397) بحرانهای بینالمللی نظیر وقوع جنگ جهانی اول؛ دخالت دول روس و انگلیس؛ نفوذ جریان غربگرا؛(ر.ک:محمود،1367) عدم وجود برنامه و خطمشی میان مشروطهخواهان؛ ایجاد اختلاف و شکاف در بین مشروطهطلبان و شکنندگی ائتلاف میان ایشان؛(ر.ک:فوران،1378)؛ استبداد ایرانی(ر.ک:کاتوزیان،1372؛1374؛1377؛1379؛1380)؛ شتابزدگی در تدوین قانون اساسی ایران و وجود پارهای ابهامات و کاستیهای اساسی در آن، و نیز ناسازگاریِ ساختار سست و مبهمِ ترتیبیافته و تعریف و تدوینشدۀ مشروطیت و قانون اساسیِ نوپای ایرانی با سیاست باندی و طایفهای ایران؛(ر.ک:عظیمی،1374) و... برخی از دلایل و عللی است که در توجیه ناکامی نهضت مشروطه بیان شده است.
اما فارغ از درستی یا نادرستی گزارههای فوق و نیز فارغ از آن که تا چه میزان مباحث مطرح شده با واقعیات همخوانی دارد، مسألۀ اصلی پژوهش حاضر آن است که اساساً چرا بسیاری از افراد، اعم از کسانی که در بطن جنبش بودهاند تا اندیشمندان و محققین متأخری که به جنبش مشروطه پرداختهاند، بر شکست آن باور داشته و تأکید میکنند؟ باور به شکست مشروطه آیا خود معلول علتی نیست؟ آیا میتوان گفت که «سوژه»، تحت تأثیر عامل و یا عواملی به شکست مشروطه باور پیدا کرده و آن را استنتاج مینماید؟
از آنجایی که مسألۀ محوری به «نظریه» بازمیگردد، میتوان این تحقیق را مطالعهای «متاتئوریک» دانست. همچنین پژوهش حاضر به گسترش ادبیات موضوع خواهد انجامید و از این حیث، تحقیقی «اکتشافی» است. برای یافتن پاسخ، از نظریات روانشناسیِ اجتماعی – سیاسیِ ژاک لکان که دارای زمینهای پساساختارگرایانه است به عنوان روش بهرهبرداری شده است. به همین منظور در ابتدا به منظومۀ فکری لکان و تعریف مفاهیم کلیدی میپردازیم؛ سپس بر اساس آموزههای لکان به چگونگی شکلگیری نهضت مشروطه، فانتزی ترقی، و میل به حکومت قانون در سوژه در ایران اشاره خواهد شد و در نهایت، چرایی و چگونگی مجاب شدن سوژه به شکست مشروطه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
چهارچوب نظری
روانشناسی سیاسی، حوزهای جدید و میانرشتهای است که امروزه در مطالعات علوم اجتماعی جایگاهی ویژه یافته است. روانشناسی در ابتدا دارای رویکردی فردگرایانه بود اما با گذشت زمان و ظهور اندیشمندانی همچون فروید، ارتباطی وثیق میان روانِ فرد و جامعه برقرار شد و تا جایی پیش رفت که برخی، روانشناسی را بدون در نظر گرفتن وضعیت اجتماعی فاقد وجاهت دانستند. یکی از اندیشمندانی که در حرکت روانشناسی از نگاه فردی به اجتماعی نقشی بیبدیل ایفا کرد؛ ژاک لکان است. از آنجا که لکان از حرکت دو سویهای بین ساحت فردی و اجتماعی آگاه است، در جریان شکلگیری اندیشهاش، مرزبندی ماهیتباورانه بین این دو حرکت را ساختگشایی میکند. او با معرفی ایدۀ بدیعی از سوبژکتیویته، یعنی برداشتی «اجتماعی- سیاسی» از سوبژکتیویتهای که به ساحت فردی احاله نمیشود به این کار مبادرت میورزد. در این بستر، نظرية لکانی از این رو مهم است که مشارکت متقابل روانکاوی و تحلیل اجتماعی سیاسی را مجاز میداند.
نظریۀ لکان
لکان را میتوان یک روانکاوِ فیلسوف خواند که درک و فهم نظریۀ او، تنها درک رویکرد و مکتب جدیدی از روانکاوی فرویدی و به روزرسانی اندیشههای فروید نیست، بلکه درک نظام فکری جدیدی است که شمار زیادی از فیلسوفان، محققان و اندیشمندان بزرگِ معاصر نظیر ارنستو لاکلا و اسلاوی ژیژک را درگیر خود کرده است. مسألۀ اساسی در استفاده از اندیشههای لکان، تنها مفاهیم دشواری نیست که دنیای نظریات او را میسازد، بلکه پرسشهای اساسی و دیدگاههای تازهای است که با لکان دربارۀ بسیاری از مسائل با آن روبهرو خواهیم شد: از دیدگاهمان در مورد سوژه گرفته تا درکمان از امر واقع، فانتزی، میل و... . در کل، لکان، نظام جدید و مفاهیم متمایزی را عرضه میکند که با نظامهای فکری پیش از خود کاملاً متفاوت است و این امر سبب میشود انتقال این معانی و مفاهیم، کار سادهای نباشد. از سوی دیگر، تغییر رویکرد و نیز تغییر مفاهیم مورد استفاده در منظومۀ فکری لکان که در طول زمان صورت گرفت، بر پیچیدگی مباحث وی افزوده است: سمینارهای ابتدایی لکان نشان دهندۀ تأثیرپذیری از پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر و هگل است حال آنکه با گذشت زمان، استفاده از مفاهیم بنیادینِ زبانشناختیِ سوسور، لکان را تبدیل به اندیشمندی ساختارگرا کرد(جمعی از نویسندگان،1395: 254) و پس از آن-حداقل در مواردی-از ساختارگرایی هم عبور کرده و رویکردی پساساختارگرایانه در پیش گرفت.(ژیژک،1/1395: 34)
همچنین برخی از مفاهیمی که لکان در جریان فعالیت خود به آنها شکل داده یا شکل آنها را تغییر داده عبارتاند از: امر خیالی، امر نمادین و امر واقع؛ فقدان[6]، دیگری[7]؛ نیاز، تقاضا، میل، ژوئیسانس؛ سوژۀ گفتار[8]، سوژۀ بیان [9]، سوژۀ ناخودآگاه، سوژۀ شکافته،[10]سوژه به منزلۀ دفاع و سوژه به منزلۀ استعاره؛ استعارۀ پدری، روانرنجوری،[11]روانپریشی[12]، انحراف؛[13]دال، مدلول؛ کارکرد فالیک،[14]تفاوت جنسی، ژوئیسانس فالیک، ژوئیسانس دیگر، ساختار مردانه و ساختار زنانه؛ بیگانگی، جداسازی، فانتزی؛ تقطیع، تفسیر، جلسه با زمان متغیر، و نقش روانکاو به منزلۀ آرزومندی ناب؛ وجود و برونایستایی؛[15]چهار گفتمان (ارباب، هیستریک، روانکاو و دانشگاه)، دانش، غلطپنداری و حقیقت؛ گفتمان، فرازبان[16]و بخیه؛[17]فرمبخشی،[18]قطبش[19]و انتقال.[20](فینک،1397: 20 - 21)
بدیهی است که در پژوهش حاضر نمیتوان و نمیبایست از تمامی مفاهیم پیشگفته بهره گرفت، بلکه به فراخور موضوع که با بررسی نظریات شکست جنبش مشروطه مرتبط است، برخی از دانشواژههای مطرح شده در دستگاه فکری لکان مورد استفاده قرار خواهد گرفت که بر این اساس به نظر میرسد تعریف مفهوم فانتزی شروع مناسبی باشد:
فانتزی: اصطلاح فانتزی در خلال پنجمین سال سمینارهای لکان مطرح شد.(Lacan,2006:653) واژۀ Fantasy را در زبان فارسی به «خیال» و «وهم» ترجمه کردهاند و به عنوان اصطلاح، به «آرمان»(ر.ک:استاوراکاکیس،1392) و نیز «ایدئولوژی»(ر.ک: ژیژک، 1393) تعبیر و تفسیر شده است که تعابیر دقیق و کاملی نیست. فانتزی از دیدگاه لکان، موضع یا زمینۀ میل[21]است.(Laplanche and Pontalis, 1986:26) به گفتۀ ژیژک، فانتزی میزانسن میل است و «به صورت نوعی پرده برای نمایش امیال عمل میکند».(Zizek,1992:8) این تعریفِ اولیه کافی و وافی به مقصود است، به شرطی که آن را به مفهوم واقعیاش در نظر گیریم: فانتزی مختصات میل سوژه را فراهم میکند(ژیژک،1388: 19) و تحقق آن را وعده میدهد.(استاوراکاکیس،1392: 92 – 93) شاید ارائۀ یک مثال در فهم اصطلاح فانتزی کمک کننده باشد: میتوان تصور کرد که میلِ سوژه، آزادی بیان است؛ یعنی سوژه تمایل دارد به آزادی بیان دست پیدا کند. این میل در دل فانتزیِ مثلاً دموکراسی است که ایجاد شده. تحت شرایطی که بعدتر به آن خواهیم پرداخت، سوژه، به تولید فانتزی روی میآورد و دستیابی به آنچه که فانتزی وعده میدهد، باعث پدیدار شدن امیالی در سوژه میشود؛ از این رو، فانتزی همواره بیانگر تحقق و ارضای آرزویی است. فانتزی صحنهای خیالی است که سوژه در آن قهرمان داستان است و سوژه به وسيلۀ فانتزی میل خود را شکل میدهد؛ فانتزی مکمّل میل است.
اگر فانتزی به مثابۀ ابزار نمایش میل است، پس باید برای فهم فانتزی، معنا و جایگاه «میل» را فهمید:
میل: از نظر لکان، میل، مفهومی وسیعتر و انتزاعیتر از «لیبیدو» یا «خواست» نزد فروید است؛ او به پیروی از اسپینوزا، میل را «ماهیت بشر» توصیف میکند.(هومر،1394: 102) برای آنکه بدانیم میل چیست و چگونه به وجود میآید، میبایست واژۀ «دیگری» را مورد واکاوی قرار دهیم؛ چرا که لکان در سمینارهای خود به کرات میگوید که «میل انسان، میل دیگری است».(برای مثال:Lacan, 2006: 92, 98, 222, 262, 285) بروس فینک در کنار این عبارت، دو تعبیر دیگر از گفتۀ لکان ارائه میدهد که عبارتند از: «میل انسان مشابه میل دیگری است» و «انسان به آنچه میل دیگری است میل دارد».(فینک،1397: 122) تمام این ترجمهها بخشی از معنا را افاده میکنند؛ زیرا انسان نه فقط به آنچه میل دیگری است بلکه به همان شیوۀ او میل دارد؛ به عبارت دیگر، میل او دقیقاً ساختاری مشابه میل دیگری دارد. انسان میآموزد به منزلۀ یک شخص دیگر میل داشته باشد و از این رو امیال ما به طرز تفکیکناپذیری مبتنی بر امیال دیگران است. اما «دیگری» به چه معنا است؟
دیگری:[22]لکان در سخنان خود به دو «دیگری» اشاره دارد: دیگریِ کوچک و دیگریِ بزرگ. «دیگری کوچک» که با حرف اول کوچک نوشته میشود(little other) همیشه «امر خیالی» است. «دیگری بزرگ» که با حرف اول بزرگ نشان داده میشود(big Other) نیز با «امر نمادین» در رابطه است.(ژیژک،2/1395: 111؛ مایرز،1393: 43) پس برای فهم مفهوم «دیگری» نیازمند توضیح «امر خیالی» و «امر نمادین» هستیم: از نظر لاكان، سه سطحِ بهمتنیده، واقعیت انسانی را شکل میدهند: امر خیالی، امر نمادین، امر واقعی. این ساحتهای سهگانه همراه باهم، برسازندۀ ساختار سه وجهیِ(Borromean)[23]كل وجودند و انسانها به شکلهای گوناگون در این سه بعد، غوطهور هستند. ساحتِ خیالی، مرحلهای از رابطۀ انسان و جهان است که بر پایۀ تصویرْ شکل گرفته و از تولد کودک تا حدوداً 18 ماهگی را دربرمیگیرد و خروج از این مرحله و ورود به ساحت نمادین مستلزم عبور از مرحلۀ «آینه»[24]است. در مرحلۀ آینه، کودک، نخستین بار قادر به شناخت تصویر خود البته به کمک آینه میشود و خود را به مثابۀ یک «من» درک میکند.( Lacan, 2006: 75 - 86 ) این مرحله از آنجا واجد اهمیت است که دریابیم مراحل شناختِ انسان از خود، به واسطۀ موجودی خارج از سوژه آغاز شده و وابسته به آن است. همچنین در این مرحله، سوژه بر خلاف تصور ابتدایی که تصور یکپارچگی خود و پیرامونش را دارد، به تفاوت و گسست میان خود و محیط اطرافش پیمیبرد و این شکاف، باعث ایجاد تروما یا روانضربه درسوژه میشود. بعد از گذار از مرحلۀ آینهای، آدمی به مرحلۀ درک و یادگیری زبان رسیده و واجد زبانِ سخن گفتن میشود و این یعنی ورود به ساحتِ نمادین. ساحتِ نمادین اشاره به عرصۀ زبان دارد و مشخّصاً همان ساحت دلالت و کارکرد دالها است. وجه سوم، ساحت واقعی است که در حقیقت امری لایتغیّر و متشکّل از عناصری است که هرگز نمیتوان به آنها حالتِ نمادین داد.(ژیژک،1/1395: 25 – 26) به بیانی دیگر، امر واقعی از نمادین شدن گریزان است.
با توجه به مطالب گفته شده میتوانیم بازگردیم به بحث رابطۀ دو مفهوم میل و دیگری: آنچه که لکان میگوید این است که امیال ما به طرز تفکیکناپذیری مبتنی بر امیال دیگری است. منظور از دیگری، دیگریِ بزرگ است. میل در رابطۀ با دیگریِ بزرگ - یعنی فضای نمادینی که در دروناَش سکنی داریم(ژیژک، 2/1395: 59)- پدیدار میشود. «دیگریِ بزرگ» زبانی است که در آن زاده میشویم و با یادگیری آن، هم یاد میگیریم میل بورزیم و هم یاد میگیریم به چه میل بورزیم. بنابراین، میل همواره از طریق و به واسطۀ زبان شکل میگیرد و پیریزی میشود. از سوی دیگر، ما تنها با استفاده از زبان، قادر به بیان میلمان هستیم و زبان را باید از طریق دیگران بیاموزیم.(هومر،1388: 100) بر این اساس، از رابطۀ میل و دیگریِ بزرگ، درهمتنیدگی میل و زبان را هم میتوان استنتاج کرد: «زبان آکنده از میل و میلْ بدون زبان تصورناپذیر است، زیرا میل از خمیرۀ زبان ساخته شده است.»(فینک،1397: 115)
اهمیت و جایگاه «زبان» در جملات اخیر خود را نشان میدهد و وقت آن است که مفهوم زبان و جایگاه آن در منظومۀ فکری لکان مورد واکاوی قرار گیرد:
زبان: لکان تحت تاثیر زبانشناسی معاصر، به ویژه نظریات سوسور و یاکوبسن، به زبانْ جایگاهی ویژه اختصاص میدهد. سوسور معتقد بود که زبانْ متشکل از نشانهها[25]است و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال[26]و مدلول[27]است. دال، آوا و صوتِ واژه، و مدلول، تصویر ذهنی مرتبط با آن صوت است. سوسور همچنین تأکید کرده بود که زبانْ نظامی تفاوتی[28]است و هیچ نشانهای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانهها تعریف کرد. بنابراین، برای مثال، میدانیم که گربه، گربه است چون گربه، سگ یا خرگوش نیست.(Saussure,1983:118) توضیحی کوتاه از این بحث برای فهم مباحث لکان ضروری است: به عقیدۀ سوسور، دال و مدلول، به طور کامل به هم پیوستهاند و در عین حال مدلول بر دال مقدم است.(سوسور،1378: 97) بین دال و مدلول رابطهای ایجابی به اسم دلالت وجود دارد و این رابطه، کلیتی تفکیکناپذیر به اسم نشانه را میسازد و تفاوت میان نشانهها، شناخت و تشخیص آن را میسر میکند.
لکان دو فرضیة بنیادی زبانشناسی سوسوری را زیر سؤال برد: تقسیمناپذیری نشانه، و اولویت مدلول نسبت به دال. او به جای اتحاد دال و مدلول، بر انقسام آنها تأکید کرد و در حالی که سوسور با فرض اتحاد، به مدلول اولویت داد، لکان با ادعای انقسام، تقدم دال را مطرح نمود. ایجاد چنین تغییراتی در نظریۀ سوسور، باعث شد برخی عبور لکان از «ساختارگرایی» و ورود او به «پساساختارگرایی» را مطرح کنند(Elliot,1994:91) چرا که بر اساس این تغییرات، واژه و معنا، یا دال و مدلول با هم تولید مفهومیْ بسته نمیکنند؛ آنچه دال به آن ارجاع میدهد مدلول نیست، بلکه یک دال دیگر است. دال، ما را به دال دیگری ارجاع میدهد و آن نیز به دال دیگری، و این زنجیرۀ بیپایان دلالت به همین ترتیب ادامه مییابد. (Jameson,1991:26) به عبارت دیگر، معنای واقعی، هرگز وجود ندارد. معنا یعنی ثابت شدن رابطۀ دال و مدلول، اما این ثابت شدن امکان ندارد و این همان چیزی است که ژیژک به آن میگوید: «شناوری بیپایان دالها».(ژیژک،1393: 179)
جایگاه زبان در مباحث لکان در همین نکات خلاصه نمیشود و زمانی به اهمیت آن پیخواهیم برد که بدانیم «سوژه» و یا ذهن تحت تأثیر زبان است؛ بر این اساس لازم است که به مفهوم سوژه و نحوۀ شکلگیری آن نیز اشارهای داشته باشیم:
سوژه: برای فهم جایگاه سوژه در نظریۀ لکان باید قدری بر رویکرد پساساختارگرایانۀ او دقیق شویم. پساساختارگرایی با مرکزیتزدایی از سوژه نشان میدهد که چگونه زبان، بر آنچه میدانیم و آنچه هستیم تأثیر میگذارد(محمدپور،1398: 455). همانطور که دریدا میگوید، سوژۀ مورد نظر پساساختارگرایان، صرفاً «نقشی از زبان» است(Derrida,1973:145)، و این همان ادعایی است که لکان مطرح میکند: ««موجودِ سخنگو»... حشو است، چون بودنْ فقط به موجب سخن گفتن است؛ اگر به سبب فعلِ «بودن» نبود، بودن، در کار نبود».(Lacan,1974:114) به عقیدۀ لکان، «من» و «اندیشیدن» بدون وجود زبان، وجود ندارد؛ زبانْ نظامی است که وجودی پیش از من دارد و من در ساخت آن نقشی نداشتهام و بر من تحمیل شده است. آنچه من، «منیت» خود را با آن میسازم، متعلق به من نیست؛ آن کسی که میاندیشد، من نیستم، بلکه «دیگری» است که در داخل زبان منزل گرفته است. از همین رو لکان میگوید: «من، دیگری است». من وجود ندارد.(علی،1395: 94) با این تفاسیر مشخص میشود که سوژۀ لکانی، خوداتکّا و خودبنیاد نبوده و محصولی پسینی است. امّا اگر سوژه، محصول زبان است، چگونه میل را کشف کرده و بیان میکند؟ برای پاسخ به این سؤال باید مجدداً به جملۀ معروف لکان مراجعه کنیم که «میلِ انسان، میلِ دیگری است»؛ در این عبارت، کسرههای اضافه شده به واژۀ میل، نشاندهندۀ همان چیزی است که برخی آن را «تعیّن ذهنی»[29]نامیدهاند.(ژیژک،2/1395: 59) ممکن است پرسیده شود که ذهن و یا سوژۀ متعیّن به چه معناست و چرا سوژه برای بیان میل، وابسته به دیگری است؟ به عقیدۀ لکان، سوژه، برخلاف سوژۀ دکارتی، از خودآگاهی برخوردار نیست و تنها از طریق دیگران و در رابطه با دیگریِ بزرگ توانایی ظهور و بروز مییابد. همانطور که دیگریِ بزرگ با زبانْ همارز است، بر همین مبنا میتوان گفت که سوژه هم در دل زبان خانه دارد. به بیان دقیقتر، دال، سوژه را تعیین میکند و سوژه ساختار خود را مدیون دال است: «سوژه، همانا سوژۀ دال است و از جانب آن تعیین میشود»(Lacan,1977:67) از این منظر، سوژه، به دال وابسته است و نسبت به آن در جایگاه دوم قرار میگیرد. لاكان در سمینارش دربارۀ داستان «نامۀ ربوده شده» این وضعیت را «برتری دال بر سوژه» میخواند.(Lacan,1988:14) لکان بر اساس چنین نگرشی سوژه را متّصف به واژۀ فرانسوی «manqueaetre» میکند که در فارسی به «فقدان» یا «کمبود» ترجمه شده که ترجمۀ کامل آن «بودن را کم داشتن» یا «فقدانِ هستی»[30]است. سوژۀ لکانی دچار فقدانِ هستی است و این یعنی سوژه تنها از حیث وجودِ معناست که هست؛ در غیر این صورت، نیست. به قول ژیژک: «...سوژه سرانجام به کمکِ واژهْ خود را پیدا میکند و به خود میآید... سوژه، در واژه، بلافاصله خود را به دست میآورد و به معنای دقیق کلمه، خود را بدیهی میانگارد. با وجود این، تاوانی که در ازای آن میپردازد از دست دادن جبران ناپذیر هستیِ [خود] است.») Zizek,1997:43)
به عقیدۀ لکان اگر قرار است «سوژه»، سخنگو شود، وظیفه دارد که وارد ساحت نمادین یا دنیای معنا که در انتظار اوست شود و این یعنی گذار از «بودن»، برای «معنا». آنتونی ایستوپ در توضیح این مرحله میگوید:«هنگامی که من به دنیا آمدم، مطلقاً و کاملاً خودم بودم: ایمن از هر تمایزی میان خودم و دنیا. با ورود به دایرة معنا و دایرة زبان، که از آنِ مردمان دیگر است، من شروع میکنم به این که معنایی داشته باشم. اگر من در «هستی» بمانم، کاملاً خودم خواهم بود ولی معنایی ندارم؛ اگر وارد «معنا» شوم، به قول لکان، «خودم را در زبان بجا میآورم، ولی فقط با از دست دادن خودم درآن...»»(ایستوپ،1382: 127)
واژۀ فقدان برای بحث ما واژۀ مهمی تلقی میشود چرا که مفاهیم فقدان، میل و فانتزی به طور جداییناپذیری به یکدیگر گره خوردهاند. لکان میگوید فقدان در هستی، موجد میل میشود یا «میل، رابطهای میان هستی و فقدان است».(Lacan,1988b:223) فقدان، مبنا و اساس میل است و میل، برای از بین بردن فقدان و پر کردن خلأ و شکاف سوژه شکل میگیرد. فانتزی در این میان آن چیزی است که وعدۀ تحقق میل را میدهد و برای پر کردن فقدان و کامیابیِ میل، راهکار ارائه میدهد. نزد لاكان، «فانتزی عبارت است از رابطۀ سوژۀ شکافتۀ دچار فقدان و وعدۀ حذف فقدان یا ترمیم آن یا به عبارتی، بی اثرسازی ساختاری آن.»(استاوراکاکیس،1392: 93)
رابطۀ سوژۀ دچار فقدان با میل و فانتزی، نشاندهندۀ رابطۀ روانشناسی، جامعهشناسی و سیاست است؛ چرا که سوژهای که هم سوژۀ دال است و هم سوژۀ دچار فقدان، کاملاً وابسته و متأثر از وضعیت سیاسی- اجتماعی است. همچنین سوژۀ لکانی بر خلاف دیگر نظریات روانشناسانه، تنها سوژهای فردی نیست و میتوان آن را سوژهای جمعی نیز دانست.(همان: 11) از این حیث، نظریة لکانی میتواند در تحلیل سیاسی-اجتماعی سودمند باشد، زیرا برداشتی «سیاسی-اجتماعی» از سوبژکتیویته مطرح میکند.
عصر مشروطه
از آنجا که پدیدههای سیاسی–اجتماعی، طیِّ پروسه و یا فرآیند، ظهور و بروز مییابند، مشخص کردن تاریخ دقیق پیدایش آنها ممکن نیست اما میتوان به صورت تقریبی، نیمۀ دوم عصر ناصری را آغاز عصر مشروطه دانست. در یکی از سرمقالههای روزنامۀ صوراسرافیل آمده است: «امروز، قریب یکسالونیم است که رسماً، و بیش از سی-چهل سال است که در پرده و خفا مسلمین ایران دم از مشروطه میزنند.»(روزنامه صوراسرافیل،1361: 117) این عبارت که یکسالونیم پس از امضای فرمان مشروطیت به نگارش درآمده نشان از آن دارد که میتوان دورۀ پادشاهی ناصرالدّین شاه را دورۀ آغاز توجهِ سوژه به مشروطیت دانست. اینکه از نظرگاه لکانی چه اتفاقاتی سوژه را به سمت مشروطهخواهی متمایل کرد، نیازمند مقدمهای کوتاه است:
به اعتقاد بسیاری از افرادی که دربارۀ مشروطه تحقیق کردهاند، مشروطه محصول رویاروییِ ایرانیان با غرب است. در عصر ناصری، تحت شرایطی، مواجهۀ اندیشمندان ایرانی با فضای متفاوتِ غرب فزونی گرفت. در این دوره، راه مسافرت به كشورهاي همجوار كه تماس بيشتري با كشورهاي اروپايي داشتند و امكان آشنايي با فرهنگ و تمدن جديد در آنها فراهم بود، هموار شد و گروههايی از ايرانيان، اعم از بازرگانان، فرهيختگان و كارگزارانِ حكومتي توانستند با مسافرت و مهاجرت، از تحولات دنياي جديد آگاهي يابند. همچنین وقوع چالشهای سیاسی نظیر کشمکش میان ایران و انگلستان، نزاعهای نظامی مانند جنگ با روسیه و اعزام دانشجو به خارج از کشور برای تحصیل علوم و فنون جدید، آشنایی بیشتر با جوامع غربی را در پی داشت.
نخستین افرادی که به انتقال تصویر غرب مبادرت کردند سفرنامهنویسان بودند. سفرنامههایي مانند «تحفهالعالمِ» عبداللطيف شوشتري، «حیرتنامۀ» میرزاابوالحسنخان ایلچی، «مسير طالبيِ» ميرزاابوطالبخان، «مخزنالوقایعِ» فرخخان امینالدوله و بويژه سفرنامۀ ميرزاصالح شيرازي را میتوان نخستين تلاشها برای آشنا نمودن ایرانیان با تحولات غرب دانست. علاوه بر این، شکلگیری كانونهاي نوانديشي و تجددخواهي در شهرهايي مانند استانبول، تفليس، قاهره و برخي از شهرهاي هند و از آن پس در برخي از پايتختهاي اروپايي مانند لندن، پاريس و برلين، نقش عمدهاي در انتقال انديشه تجدد به محافل داخل ايران ايفاء نمود.(طباطبایی، 1384: 450) در این میان، ترجمۀ برخی آثار نظیر «حقوق ملل»، «ترقیات فرانسه»، «تاریخ مختصر ناپلئون»، «کتابچهای در باب قواعد حکمرانی فرانسه» و...، انتقال تصویرِ آنچه که «مدنیت غرب» خوانده میشد را سرعت بخشید.(آدمیت، 1351: 86) اینگونه بود که نخستین دالهای نوین به ایران منتقل شد و در دهههای پس از آن، روشنفکران ایرانی، این دالها را گسترش داده و شکلگیری جنبش مشروطهخواهی را سبب شدند. دالهایی مانند «تمدن»، «ترقی»، «انقلاب»، «اصلاحات»، «آزادی» و مهمتر از همه «قانون»، تحت چنین شرایطی به ادبیات سیاسیـاجتماعی ایران وارد و منشأ تأثیرات گسترده در جامعۀ ایران شدند.
مواجهۀ ایرانیان با غرب با مرحلۀ آینهایِ لکان قابل تطبیق است؛ در اندیشۀ لکان، مرحلۀ آینهای سبب میشود سوژه برای اولین بار، به تفاوت خود با محیط پیرامون پی برده و در نتیجه نسبت به شکاف میان خود و دیگری آگاه شود. سوژه پس از رویارویی با آینۀ غرب، شکاف میان خود و غرب را کشف نمود. او به این نکته واقف شد که بر خلاف گذشته که در روند و رویۀ جهانی حضور داشت، امروز جدا شده و متفاوت است. سوال عباسمیرزا از ژاویر فرانسوی در مورد چراییِ عقب ماندن ایران، از اولین نشانههای درک شکاف است. سالها بعد ملكمخان ناظمالدوله ميپرسد: «چرا مردم اروپا به چنين ترقيات شگرفی نايل آمدهاند، در حالي كه آسياييها كه نخستين مروجين تمدن بودهاند، آنچنان عقب ماندهاند؟»(الگار،1361: 187) یا محمدخان قاجارقوانلو در اینباره مینویسد: «آيا چه شد كه در مدت 61 سال [پس از كشف قوه بخار] استقلال و حكمرانی دول آسيا كه عالمگير، و فتوحات اسلام، شرق و غرب را گرفته بود، يك مرتبه متزلزل گشته و يك مشت خلق اروپ، مسلط و مستولی بر تمام دنيا شده و درصدد تقسيم ملك ديگراناند؟»(کاشفالسلطنه،1373: 25)
سؤالاتی اینچنین که از جانب بسیاری از اندیشمندان حاضر در عصر مشروطه مطرح شد، بدون تردید حاکی از درک گسست و فقدانی است که پس از آشنایی با غرب و به تعبیری دیگر، آینۀ غرب حاصل شد و سوژه را دچار تروما یا روانضربه کرد؛ از نظر لکان، مرحلۀ آینهای آغازگر مرکزیت یافتن دیدن و نگریستن است، اما دیدن از همان ابتدا انقسام سوژه را در پی دارد. سوژه از طریق نگریستن و دیدن و شناخت و تمایز میان خود و دیگران میتواند خود را به مانند سوژه بشناسد. سوژه در مقابل آینه(البته آیینه میتواند نمادین باشد و «دیگری» نقش آینه را ایفا نماید(علی،1395: 95)) برای اولینبار تجربۀ دیدن خود به عنوان موجودی مستقل و یکپارچه را کسب خواهد کرد. در میان تصویر یکپارچۀ درون آینه و تصویر ناقص ذهن، آرزوی رساندن تصویر ناقص به جایگاه تصویر کامل و یکپارچۀ درون آینه، در سوژه شکل خواهد گرفت. به همین خاطر تصویر آینهای تبدیل به تصویری ایدهآل میشود و اتحاد با آن تصویر ایدهآل، هدف نظام درونی سوژه میشود. سوژه میخواهد احساس تکهتکهبودنی که از بدن خود دارد از طریق هماهنگسازی خود با تصویر آینهای را پشت سر بگذارد. این مرحله نتیجۀ رؤیاگونه به همراه خواهد داشت. در اینجا اولین فاصلهگیریِ «منِ واقعی» سوژه با «منِ ایدهآلِ» منطبق با تصویر آینهای شکل خواهد گرفت. لکان دربارۀ این تجربه میگوید:«این نخستین طغیان مهم زندگی است. انسان برای نخستین بار که دیدن تصویر خود را تجربه خواهد نمود، خود را به عنوان موجود دیگری خواهد شناخت، این رویکردِ جوهری انسان است که پایۀ خیال و فانتزی را در او تشکیل خواهد داد».(Pagel,2007:24)
بنابراین، گذشتن از مرحلۀ آینهای و ورود به ساحت نمادین از یکسو، و تلاش برای از بین بردن شکاف و التیامِ روانضربهای که از درک انفکاکِ از دیگری حاصل شده، سوژه را به سمت ارائۀ فانتزی سوق داد. برای سوژه، آگاهی نسبت به شکاف میان خود و دیگری دردناک است و سوژه تلاش میکند با تخیل فانتزی، شکاف و فقدان را مخفی و قابل تحمل کند. به همین سبب عصر مشروطه، تبدیل به برههای تاریخی شد چرا که در این عصر، سوژه پس از مدتها رخوت، به تکاپو افتاده و فانتزیای عرضه کرد تا بتواند شکافی را که به آن آگاهی یافته، پر کند و یکپارچگی سابق را بازیابد.
فانتزی ترقی و توسعه:
سوژه پس از درک گسست و شکاف میان خود و دیگری، میبایست نوعی فانتزی تولید میکرد که با حفرۀ ایجاد شده متناسب بوده و توانایی حذف آن را داشته باشد. برای اندیشمندی که پس از مواجهه با غرب، خود را عقبمانده یافته، بهترین فانتزی، توسعهیافتگی و ترقی است. تقریباً تمامی اندیشمندان عصر مشروطه علیرغم وجود اختلافات فکری، نسبت به ترقی ایران و چگونگی حصول آن اظهارنظر کرده و راهکارهای متنوعی ارائه دادهاند. از ملکمخان ناظمالدوله، آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی، طالبوف، مستشارالدوله، واعظ اصفهانی، تقیزاده و ملکالمتکلمین گرفته تا مراجع ثلاث نجف، همگی به نوعی به موضوع ترقی ورود داشته و مطالبی در مورد آن عرضه کردهاند. این موضوع نشاندهندۀ اجماع سوژه بر فانتزی ترقی و توسعه است. اما پیشتر گفته شد که «فانتزی»، همواره بیانگر و نمایانگر آرزویی است؛ وعدۀ تحقق میل را داده و همانند صحنه و میزانسنی است که میل را نمایان میسازد. حال سوال این است که فانتزیِ ترقی و توسعه، به دنبال نمایش کدام میل بوده و وعدۀ تحقق چه چیزی را میدهد؟
میلِ حکومت قانون :
فانتزی، وعده میدهد و سوژهْ خود را در وعدۀ تحققیافتۀ فانتزی تصور و تخیل میکند؛ در چنین شرایطی است که سوژه، میل را تعریف میکند تا در واقعیت نیز فانتزی را محقق کرده و به آن دست پیدا کند. دالهای متعددی را میتوان به عنوان میل سوژه در دوران مشروطه مطرح نمود؛ دالهایی نظیر عدالت، آزادی، تحدید قدرت، دموکراسی و ... اما دالِّ قانون را میتوان اعم و اهم از امیال میان تحولخواهان عصر مشروطه دانست چه آنکه با وجود قانون و حکومت قانون، تمامی امیال پیشگفته قابل حصولاند. از این رو تأکید این مقاله برمحوریت میل حکومت قانون است و «تأسيس عدالتخانه»، که نخستین مطالبۀ مردم در جنبش مشروطهخواهی بود، به وضوح میل سوژه به قانون و حکومت قانون را نشان میدهد.
از واپسين دهههاي فرمانروایي ناصرالدين شاه، بسياري از رجال اصلاحطلب، دانشآموختگانِ دانشگاههاي خارجي و نهادهاي آموزشي ايرانی مانند دارالفنون، قانون و حكومت قانون را تنها راه خروج از وضعیت موجود دانستند.(طباطبایی،1384: 614) به عنوان نمونه، زینالعابدین مراغهای از فقدان «قانون و نظام»، به عنوان ریشۀ بسیاری از دردهای ایران یاد کرد.(مراغهای،1364: 26) ملکمخان ناظمالدوله برای نشان دادن اهمیت قانون، روزنامهای با همین عنوان منتشر کرد و با انتشار کتب «دفتر تنظیمات» و «کتابچۀ غیبی»، ترویج مفهوم قانون و ترغیب نظام حاکم به بهرهبرداری از قانون در راستای خروج از وضعیت انحطاطگونه را محور تلاشهای خود قرار داد. عبدالرحیم طالبوف، در کتاب سیاست، ایران را «اوهن البیوت» خواند از آن رو که در آن قانون وجود ندارد.(طالبوف،1357: 151) مجدالملک در «رسالۀ مجدیه»، تدوین قانون را اولین گام اصلاحات خواند(مجدالملک،1321: 58) و میرزایوسفخان مستشارالدوله با تقریر رسالۀ «یک کلمه»، تمام همت خود را صرف ترویج اهمیت یک کلمۀ قانون نمود.
میل به حکومت قانون نه تنها از جانب اندیشمندان متجدد و غربگرا ترویج و تبلیغ شد بلکه از جانب برخی علمای دینی نیز با اقبال مواجه شد. ملاعبدالرسول کاشانی در «رسالۀ انصافیه» و عمادالعلما در رسالۀ «بیان معنی سلطنت مشروطه و فوائدها» بر اهمیت قانون صحه گذاشتند و مراجع بزرگی نظیر میرزای نایینی، آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی از حکومت قانون دفاع کردند.(طباطبایی،1386: 538)
در کنار این افراد، برخی شعرا نیز در اشعار خود، به موضوع قانون و اهمیت آن توجه نشان دادند که از میان آنها میتوان به اشعار حسن وحید(وحید،1374: 534؛ 537)، سیداشرفالدین حسینی(حسینی گیلانی،1363: 313؛ 536)، فرخی یزدی(فرخی یزدی،1380: 171؛ 177؛ 214) و محمدتقی بهار(بهار،1368: 35؛ 406) اشاره نمود.
همانطور که مشاهده میشود، طیفی وسیع، از متجددین غربگرا و ملیگرا گرفته تا علمای دینی و حتی شعرا، بر سر اینکه با قانون میتوان بر مشکلات فائق آمد، توافق داشتند و این نشاندهندۀ اقبال به میل حکومت قانون از جانب سوژه است. بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که دالِّ قانون و حکومت قانون، میلی است که سوژه، در راستای حذف استبداد و کسب ترقی و در نهایت حذف شکاف میان خود و دیگری، مطرح نمود.
باور سوژه به شکست جنبش
چرا سوژه در نهایت به شکست و ناکامی باور پیدا میکند؟ بر اساس نظریات لکان، منظور از ناکامی و شکست، عدم دستیابی سوژه به فانتزی و میل است و منظور از عدم دستیابی، محقق نشدن فانتزی و میل در «امر واقع» است.
توضیح این چرایی در مباحث گفته شده مستتر است و آن اینکه از منظر لکان، فانتزی و میل از سویی «نمیتوانند»، و از سوی دیگر «نباید» محقق شوند. بر این اساس، سوژه، فارغ از این که در واقعیت چه رخدادی حاصل شده است، به ناکامی فانتزی ترقی و میل به حکومت قانون باور پیدا میکند.
برای فهم چرایی «ناتوانیِ» تحقق فانتزی و میل در سوژه، میبایست به رابطۀ میان فانتزی، میل و ساحت واقع از منظر لکان اشاره شود. پیشتر بیان شد که امر واقع، از نمادین شدن گریزان است. امر واقع از نظر لکان، «هستۀ سختی» است که تا ابد از نمادین شدن گریزان است و «دقیقاً همان چیزی است که دست ما(سوژه) کاملاً از آن کوتاه است.»(Lacan,2005:93) امر واقع هرگز به طور کامل جذب امر نمادین نمیشود. شون هومر در توضیح این موضوع میگوید: «هر قدر هم که برای نمادپردازی و به قالب کلام در آوردن درد و رنج خود بکوشیم، همواره چیزی بیرون باقی میماند. به عبارت دیگر، همواره مازادی وجود دارد که نمیتوان با زبان بیانش کرد؛ این مازاد، همان امر واقع است.»(هومر،1388: 117) امر نمادین با حذف امر واقع، «واقعیت» را خلق میکند؛ واقعیتی که با زبانْ نامگذاری میشود و در نتیجه امکان تفکر و صحبت دربارۀ آن فراهم میآید. «ساخت اجتماعیِ واقعیت» به دنیایی اشاره دارد که با استفاده از واژگان زبان، تعریف و دربارهاش بحث میشود. آنچه در زبان، بینام بماند، بخشی از واقعیت نیست؛ و به معنای دقیق کلمه وجود ندارد. وجود، در منظومۀ فکری لکان محصول زبان است: «زبان، چیزها را به عرصۀ وجود میآورد و آنها را به بخشی از واقعیت انسانی تبدیل میکند.»(فینک،1397: 72)
بنابراین، امر واقع وجود ندارد زیرا ماقبل زبان است؛ لکان اصطلاح جداگانهای به آن نسبت میدهد که از هایدگر وام گرفته است: امر واقع «برون- میایستد».[31]ساحت واقع، معرف آن حیطههایی از زندگی است که نمیتوان به شناخت آنها دست پیدا کرد و البته به یک تعبیر، این شامل همه چیز میشود، چون کل دانش ما به جهان، از خلال زبان حاصل میشود. از این منظر، امر واقع «همان جهان یکپارچه است، پیش از آنکه زبان تکّهتکّهاش کند.»(مایرز،1393: 44)
در اینجا مشخصاً نقش زبان و نظام دلالی برجسته میشود. گفتیم که لکان بر خلاف سوسور معتقد است که دال به مدلول منتهی نمیشود چرا که مدلول به معنای دقیق کلمه، در بعد واقعی و در فراسوی ساحت نمادین قرار دارد. فانتزی، وعده یا اشتیاق دستیابی به مدلولِ دستنایافتنی است. دلالتگری، حول «توهمِ» دستیابی به مدلول مفصلبندی میشود؛ هر چند این توهم هم پیامدِ بازی دلالتگری است. مدلول، معلولی است که دال، در فرایند دلالتگری خلق میکند. به عبارت دیگر، دال، تأثیرِ خیالی وجود مدلول را ایجاد میکند. توهمِ وجود معنای پایدار، حاصل بازی دالهاست؛ منظور لکان این است که اگر مدلولی وجود دارد، این مدلول صرفاً نوعی دال است که ما کارکرد انتقالی دلالتیابی را بدان نسبت میدهیم. از اینرو، فانتزی و میل که ماحصل نظام دلالی است، سرابی بیش نیست. فانتزی میکوشد وجود فقدان را قابل تحمل سازد و این به معنای برطرف کردن آن نیست، زیرا که کاری است محال؛ با این تفاسیر تحقق فانتزی برای سوژه، همواره غیرممکن است. بر این اساس، دالهای ترقی و حکومت قانون به مثابۀ فانتزی و میلی که از جانب سوژه برای پر کردن شکاف با دیگریِ بزرگ عرضه شد، تنها میتوانست برای مدتی، توهم پر کردن شکاف را در سوژه ایجاد کند و از آنجا که همۀ این مباحث لاجرم از مجرای زبان حاصل شده بود، هیچ گاه «نمیتوانست» حصول نتیجه و رسیدن به مدلول را در پی داشته باشد و لذا بازگشت به دوران یکپارچگی، برای سوژه، از اساس ناممکن بود.
ژیژک در اینباره میگوید:«دیگر نمیتوانیم به واقعیتِ بلاواسطه بازگشت کنیم، حتی اگر از کلمه، به شئ–مثلاً، از کلمۀ «میز»، به میزِ فیزیکیِ واقعی-عدول کنیم. نمود میز، نقشی از کمبود و فقدانی معین را بر خود دارد. برای دانستنِ این که میز، واقعاً چیست و چه معنایی دارد، لزوماً باید به کلمهاش متوسل شویم، کلمهای که متضمن غیاب شئ است.»(ژیژک،1393: 222)
لکان علاوه بر اینکه معتقد است فانتزی و میل «نمیتوانند» در سوژه محقق شوند، به موضوع دیگری نیز اشاره دارد و آن اینکه میلِ سوژه، «نباید» محقق شود. میل در منظومۀ فکری لکان، مفهومی بسیار مرکزی است چرا که میل است که انسان را به حرکت وا میدارد، پویایی و جنبش جامعه را سبب میشود و زندگی را به پیش میراند. در اندیشۀ لکان، ابژۀ میل برای انسان هدف نیست و انسان به دنبال ابژۀ میل نیست، بلکه خودِ میلْ که همواره تکرار خواهد شد برای او اهمیت دارد. آنچه انسان را به حرکت وا میدارد «میلِ میل» است؛ یعنی «میل به تکرار و زنده نگه داشتن میل، به گونهای که تداوم میل، جای هرگونه ارضاشدن و خاموش شدن را خواهد گرفت.»(علی،1395: 215) بروس فینک دراینباره میگوید:«میل، به معنای دقیق، ابژه ندارد. میل در ذات خود، جستجوی مداوم چیزی دیگر است و هیچ ابژۀ مشخصی که بتواند آن را ارضا کند و به عبارت دیگر آن را فروبنشاند، وجود ندارد. میل اساساً گرفتار حرکت دیالکتیکی از یک دال به دال دیگر [بوده] و یکسره مخالف تثبیت است. میل نه به دنبال رضایت، بلکه به دنبال تداوم و تقویت خویش است: میلِ بیشتر، میل بزرگتر! میل صرفاً میخواهد به میلْ داشتن ادامه بدهد.»(فینک، 1397: 186) از این منظر، میل اگر تحقق یابد، انسان از تحرک باز مانده و زندگی نابود میشود. به همین دلیل است که اگر فرض کنیم سوژه، علیرغم وجود مانع زبان، تصور کند که به میل دست یافته، به سرعت درمییابد که شکاف و حفره همچنان پابرجاست و میبایست میلی جدید برای پر کردن شکاف تعریف نماید. لکان در اینجا اصطلاح «سائقۀ مرگ»[32]را به کار میبرد. میل، با تعویقِ برآورده شدن، برآورده میشود و به محض تحقق، ناپدید میشود.(مایرز،1393: 144) این ناپدید شدن را لکان تعبیر به مرگ میکند و سائقۀ مرگ است که سوژه را برای زنده ماندن و پویایی، به تکاپوی ایجاد میلی جدید سوق میدهد و به تعبیری، چنین مرگی است که «در تمامی کنشهای روزمره، ما را به پیش میراند.»(جمعی از نویسندگان،1395: 262) لکان این شکاف میان میل و تحقق را «آشفتگی بنیادین زندگی غریزی» و پایۀ تمامی مسائل و ناخرسندیها یا عدم لذتهای بشری مینامد.(همان:292)
حال میتوانیم به پرسش اصلی مقاله بازگردیم و چرایی شکلگیری تئوریهای شکست مشروطه را مورد واکاوی قرار دهیم. مسألۀ اصلی بر این مبنا بود که اندیشمندان متعددی که به مشروطه پرداختهاند، چرا غالباً به شکست مشروطه اذعان کردهاند؟ و بر چه اساسی اذهان این اندیشمندان به سمت تئوریزه کردن شکست این جنبش متمایل شده است؟ با توجه به مباحث مطرح شده، سوژه نمیتواند و نیز نباید به تحقق امیال و فانتزی مجاب شود و دقیقاً به همین دلیل است که اذهان اندیشمندان به سمت تئوریزه کردن شکست جنبش سوق داده شده است. در اینجا باید به این نکته توجه کرد که در مباحث مطرح شده، سوژه محوریت دارد و نه ابژه. به بیان دیگر، این اهمیت ندارد که در عالم واقع چه چیزی رخ میدهد و مثلاً توسعه حاصل میشود یا نه، بلکه آنچه که مهم است نارضایتی سوژه از وضع موجود است و بر همین اساس لکان به ارائۀ توضیح در مورد ریشۀ این نارضایتی میپردازد.
سوژه از نظر لکان، محدود در ساحت نمادین و زبان است و محدودیتها و نقصان زبان -که در بیان لکان، عدم دستیابی دال به مدلول خوانده میشود– توان درک حصول فانتزی یا میل را از سوژه سلب میکند و به همین دلیل، سوژه، اگر به میل خود هم دست یابد، توان درک آن را ندارد و از این روست که میل جدیدی برای خود تعریف میکند. از سوی دیگر، اگر محدودیتهای زبانی نبود و سوژه، تحقق میل را درک میکرد، آنگاه تعریف و ایجاد میلی جدید، موضوعیت نداشت و این موضوع باعث بازماندن بشر از پیشرفت میشد. با این توضیح میتوان اعتقاد به شکست جنبش مشروطه را اینگونه توجیه کرد: اول آنکه زنده ماندن، پویایی و تحرک، در گروِ عدم دستیابی به میلی نظیر حکومت قانون در جنبشی نظیر جنبش مشروطه است. به تعبیری دیگر، اگر سوژه به دستیابی به میلِ حکومت قانون مجاب شود، دیگر انگیزۀ پیشرفت ندارد و مرگ جنبش و سکون و رکود جامعه به وجود میآید. پس میل به حکومت قانون در سوژه نمیباید محقق شود چرا که با تحقق آن، نهضتی نظیر مشروطه متوقف میشود بدون آنکه حفره و شکاف در سوژه پر شده باشد. نتیجۀ دوم مستلزم فرض تحقق میل حکومت قانون است. شاید با امضای فرمان مشروطه و تشکیل پارلمان، سوژه به این باور رسیده باشد که به میل خود یعنی برقراری حکومت قانون دست یافته است. از آنجا که طبق مباحث لکان، میل سوژه میبایست برای ارضاء خویش، مدام از دالّی به دالِّ دیگر حرکت کند، سوژه با تصور دستیابی به دالِّ حکومت قانون، امیال دیگری نظیر آزادی، برابری، استقلال، جمهوریت، دموکراسی و... را برجسته کرد از آن رو که از مرگ خود و پویایی جامعه جلوگیری کند و همچنان در سودای حذف فقدان و ترمیم شکاف، تحرک داشته باشد.
نتیجهگیری
جوامع انسانی همواره شاهد ظهور و بروز جریانها و جنبشهایی بودهاند که در پی دستیابی به مطالباتی شکل گرفتند؛ اما فارغ از میزان تأثیرگذاری این تحرکات، آنچه که پس از هر حرکتی جلب توجه میکند، نظریاتی است که شکست و ناکامی جنبشها را تئوریزه مینماید. برای بررسی چرایی شکلگیری این نظریات و چرایی به وجود آمدن باور شکست در سوژه، به سراغ اندیشۀ ژاک لکان رفتیم تا از بعد روانشناسی اجتماعی و با نگاهی پساساختارگرایانه، پاسخی برای آن بیابیم. همچنین جنبش مشروطه به عنوان یکی از مهمترین جریانهای سیاسی–اجتماعی معاصر ایران، به عنوان نمونه انتخاب شد. بر این اساس سوال اصلی این بود که چرا و چگونه نظریات مربوط به شکست جنبش مشروطه شکل گرفت؟ چرا از همان اوانِ مشروطهخواهی، فردی مانند مجدالاسلام که خود طرفدار جنبش بود، به این نتیجه رسید که «مملکت» به واسطۀ اشتباهات مشروطهطلبان «به باد» رفت(مجدالاسلام،1352: 2) و این باور به شکست تا به امروز ادامه پیدا کرده و بسیاری از پژوهشها و تحقیقات را درگیر خود نمود؟ از منظر لکان، سوژه به شکست اعتراف میکند از آن رو که به فانتزی و میلی که ساخته و پرداختۀ خود اوست، دست پیدا نمیکند. برای فهم این موضوع، در کنار تعریف مفاهیم سوژه، فانتزی و میل از منظر لکان، چگونگی مشروطهطلب شدن سوژه و نیز چگونگی شکلگیری فانتزی و میل در سوژه مورد بررسی قرار گرفت.
لکان به واسطۀ رویکرد پساساختارگرایانه خود، سوژه را محصول زبان میداند. به باور او، سوژه پس از مواجه شدن با دیگری، در مرحلهای که آن را مرحلۀ آینهای میخواند، انسجام را در دیگری میبیند و دستیابی به آن انسجام را هدف خود قرار میدهد. اما سوژه، ناگزیر از ورود به دنیای معنا و زبان است و از آنجا که زبان، ساختاری محدود دارد، میان سوژه و امر واقع شکاف ایجاد میشود. سوژه در تمام عمر تلاش دارد که با ایجاد فانتزی و میل، این شکاف را حذف کند و به آرزوی خود دست پیدا کند اما سوژه از سویی نمیتواند، و از سوی دیگر، نباید، تحقق فانتزی و میل را درک نماید. نزد لکان، ساختار فانتزی عبارت است از رابطۀ سوژۀ شکافتۀ دچار فقدان و وعدۀ حذف فقدان یا ترمیم آن، یا به عبارتی بی اثرسازی ساختار آن. فانتزی، وعدۀ رویارویی با لذتهای گمشده را میدهد؛ این رویارویی به شکل پر کردن فقدان، در سوژه، خیالپردازی میشود. خوشایند بودن فانتزی به سبب دستیابی به ابژۀ آن نیست بلکه ناشی از به روی صحنه آوردن میل است.
با توجه به مطالب گفته شده، عدم توسعه و پیشرفت ایران در عصر مشروطه یک فقدان و حفره محسوب میشود. پی بردن سوژه به فقدان، از مسیر دیگریِ بزرگ حاصل میشود. دیگریِ بزرگ، زبان و ساختار زبان است و نظام معنایی و ساحت نمادین را شامل میشود. سوژه پس از مواجهه با دیگریِ غرب به وجود شکاف میان خود و دیگری آگاه شد و با ارائۀ فانتزی ترقی سعی کرد این شکاف را پر کند. فانتزی ترقی برای سوژه، میل به حکومت قانون را ایجاد نمود. سوژه در این مرحله راه حل را یافته است و به سازوکار از بین بردن فقدان و حفره دست یافته است اما در بهترین حالت، تنها اتفاقی که میتواند رخ دهد اختفای فقدان از نظرگاه سوژه توسط فانتزی است؛ چرا که در سوژه، فانتزی و میل نمیتوانند و نباید تحقق یابند. امر واقع بر خلاف ساحت نمادین و خیالی به نظام دلالت تعلق ندارد، لذا برای سوژهای که موجودیتاش به واسطۀ زبان حاصل شده، امر واقع غیر قابل دستیابی است؛ از این رو اگر آرمان «توسعه و ترقی» را به عنوان فانتزی سوژۀ عصر مشروطه لحاظ کنیم، عدم تحقق آن امری طبیعی است. میل، که همچون فانتزی تحت انقیاد زبان و نظام دلالی است، تنها میتواند به دالی دیگر منتهی شده و توان دستیابی به مدلول را ندارد. از سوی دیگر، میل، عامل تحرک و پویایی انسان و جامعه است و تحقق آن مترادف است با ایستایی و مرگ جامعه. از این رو اگر مانع زبان هم در میان نباشد، امیال نمیبایست محقق شوند و دقیقاً به همین علت است که تصور تحقق میل، با ایجاد میلی جدید همراه میشود. این موضوع از سویی عامل نارضایتی دائمی سوژه است و از سوی دیگر به تحرک و پویایی جامعه منجر میشود. بر این اساس سوژه فارغ از شکست یا پیروزی و فارغ از حصول هر نتیجهای، باور به شکست پیدا کرده و آن را تئوریزه میکند. بر این اساس، ایجاد احساس شکست در سوژه، امری است محتوم و دارای منشأ هستیشناختی که راه گریزی از آن وجود ندارد. سوژه در نهایت، به یأسِ ناشی از عدم دستیابی به فانتزی مبتلا میشود و این رویه علت شکلگیری نظریات شکست، پس از وقوع جنبشها و حرکتهای اجتماعی است. اما با اینکه از نظرگاه لکان عدم تحقق فانتزی و یأس سوژه محتوم است و از آن راه گریزی نیست، این ناامیدی نمیبایست عامل توقف حرکتها و جنبشها شود بلکه این ناامیدی میبایست نقش موتور محرک را داشته باشد و عاملی باشد که تولید فانتزیها و امیال جدید را سبب شود.
منابع
آجودانی،ماشاالله(1387)،مشروطه ایرانی،تهران:اختران
آخوندزاده،میرزا فتحعلی(1963)،مکتوبات کمالالدوله،به کوشش حامد محمودزاده،باکو:نشریات علم
آدمیت،فریدون(1351)،اندیشه ترقی و حکومت قانون:عصر سپهسالار،تهران:خوارزمی
استاوراکاکیس،یانیس(1392)، لکان و امر سیاسی،ترجمه محمدعلی جعفری،تهران:ققنوس
الگار،حامد(1361)،ميرزاملكمخان،تهران:شركت سهامي انتشار
ایستوپ،آنتونی(1382)،ناخودآگاه،ترجمه شیوا رویگریان،تهران:مرکز
بهار،محمدتقی(1368)،دیوان ملکالشعرابهار، به کوشش مهرداد بهار،تهران:توس
جمعی از نویسندگان(1395)،تلّی از تصاویر شکسته،ترجمه شهریار وقفیپور،تهران:چشمه
حسینی گیلانی، سیداشرفالدین(1363)،نسیم شمال،گردآورنده حسین نمینی،تهران:کتاب فرزان
حسنی، عطاءاله و پاشازاده، غلامعلی(1388)،«رویکرد مستشارالدوله به نظام مشروطه غرب»،فصلنامه تاریخ ایران،شماره 5/ 62
روزنامۀ صوراسرافیل(دورۀ کامل)(1361)،تهران:رودکی
زیباکلام،صادق(1378)،سنت و مدرنیته،تهران:روزنه
ژیژک،اسلاوی(1388)،کژ نگریستن، ترجمه مازیار اسلامی،تهران:رخدادنو
ــــــــــ(1/1395)، گشودن فضای فلسفه،گفتوگوهایی با اسلاوی ژیژک،به کوشش گلین دالی،ترجمه مجتبا گلمحمدی،تهران:گامنو
ــــــــــ(1393)،عینیت ایدئولوژی،ترجمه علی بهروزی،تهران:طرح نو
ــــــــــ(2/1395)، لکان به روایت ژیژک،ترجمه فتاح محمدی،زنجان:هزاره سوم
سوسور،فردینان(1378)،دو دوره زبانشناسی عمومی،ترجمه کوروش صفوی،تهران:هرمس
طالبوف،عبدالرحیم(1357)، آزادی و سیاست،به کوشش ایرج افشار،تهران:سحر
ــــــــــ(1347)،مسالكالمحسنین،بامقدمه باقر مؤمنی،تهران:جیبی
طباطبایی،سیدجواد(1386)،حکومت قانون،تبریز:ستوده
ــــــــــ(1384)،مکتب تبریز،تبریز:ستوده
عظیمی،فخرالدین(1374)،بحران دموکراسی در ایران1320 – 1332،ترجمه عبدالرضا هوشنگمهدوی،تهران:البرز
علی، بختیار(1395)،آیا با لکان میتوان انقلابی بود؟،ترجمه سردار محمدی،تهران:افراز
فرخی یزدی(1380)،مجموعه اشعار فرخی یزدی،تدوین مهدی اخوت و محمدعلی سپانلو،تهران:نگاه
فوران، جان(1378)،مقاومت شکننده،ترجمه احمد تدین،تهران:رسا
فینک، بروس(1397)،سوژه لکانی بین زبان و ژوئیسانس،ترجمه محمدعلی جعفری،تهران:ققنوس
کاتوزیان، محمدعلی(1372)،اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی،ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیزعزیزی،تهران:مرکز
ــــــــــ(1380)،تضاد دولت و ملت،ترجمه علیرضا طیب،تهران:نشر نی
ــــــــــ (1374)،چهارده مقاله در ادبیات، اجتماع، فلسفه و اقتصاد؛تهران:مرکز
ــــــــــ(1379)،دولت و جامعه در ایران،ترجمه حسن افشار،تهران:مرکز
ــــــــــ(1377)،نه مقاله در جامعهشناسی تاریخی ایران، نفت و توسعه اقتصادی،ترجمه علیرضا طیب،تهران:مرکز
کاشانی،ملاعبدالرسول(1378)،رساله انصافیه،کاشان:مرسل
كاشفالسلطنه(1373)،فوايد راهآهن،به كوشش محمدجواد صاحبی،تهران:نشر ميراث مكتوب- نشر قطره
کدیور،میترا(1381)،مکتب لکان،تهران:اطلاعات
کرمانی،میرزاآقاخان(2000)،رساله سه مکتوب،آلمان/اسن:نیما
کسروی،احمد(1397)، تاریخ مشروطه ایران،تهران:نگاه
لواین،استیونزد(1397)،لکان در قابی دیگر،ترجمه مهدی ملک،تهران:شوند
مایرز، تونی(1393)،اسلاوی ژیژک،ترجمه احسان نوروزی،تهران:مرکز
مجدالاسلام کرمانی،احمد(1352)،تاریخ انحطاط مجلس،مقدمه و تحشیه محمد خلیلپور،اصفهان:دانشگاه اصفهان
مجدالملک،حاجمیرزامحمدخان(1321)،رساله مجدیه،به کوشش سعید نفیسی،تهران:بانک ملی ایران
محمدپور،احمد(1398)،روش در روش،تهران:لوگوس
محمود،محمود(1367)،تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم،تهران:اقبال
مستشارالدوله،یوسفبنکاظم(1392)،یک کلمه،تهران:بال
مراغهای،زینالعابدین(1364)،سیاحتنامه ابراهیمبیگ،به کوشش محمدعلی سپانلو،تهران:اسفار
ملکمخان(1388)،رسالههای میرزاملکمخان،به کوشش حجتالله اصیل،تهران:نشر نی
نائینی، میرزامحمدحسین(1382)،تنبیهالامه و تنزیهالمله،تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی،قم:بوستان کتاب
وحید،حسن(1374)،دیوان وحید دستگردی،به کوشش س.وحیدنیا،بیجا:بینا
هومر،شون(1394)،ژاک لکان،ترجمه محمدعلی جعفری و سید محمدابراهیم طاهائی،تهران:ققنوس
-Althusser, L(1996) Writings of Psychoanalysis,Freud and Lacan, trans. Jeffrey Mehlman, New York:Columbia University Press.
-Laplanche, J. and Pontalis, J-B.(1986)"Fantasy and the Origins of sexuality" in V. Burgin, J. Donald and C. Kaplan(eds) Formations of Fantasy, London:Routledge.
-Lacan, Jacques,(1977) The Four Fundamental Concept of Psycho-Analysis, trans. Alan Sheridan.
- ــــــــــ,(1974) Seminar XXI: Les non-dupes errent, unpublished typescript. London:Hogarth.
- ــــــــــ,(1988) "Logical Time and the Assertion of Anticipated Certainty:A New Sophism", translated by Bruce Fink, Newsletter of the Freudian Field, 2, 3:4-22
- ــــــــــ,(1988b) Seminar: Book 11, Trans. Sylvana Tomaselli, Cambridge:Cambridge University Press.
- ــــــــــ,(1993) The Psychoses,1955-56, translated by Russell Grigg, London:Routledge
- ــــــــــ,(2005) Le triomphe de la religion, precede de Discours aux catholiques, Paris:Editions du Seuil
- ــــــــــ,(2006) Ecrits:the first complete edition in English, translated by Bruce Fink, New York, W W Norton & Company.
-Pagel, Gerda,(2007) jacques lacan for an introduction, Hamburg
-Saussure, F. de(1983) Course in General Linguistics, Bally, C. and Sechehaye, A.(eds), with the collaboration of A.Reidlinger, trans. R.Harris, London:Duckworth.
-Elliott, A(1994) Psychoanalytic Theory: An Introduction, Oxford:Blackwell
-Jameson, F(1991) Postmodernism or the Cultural Logic of Late Capitalism, London:Verso
-Derrida, Jacques(1973) Speech and Phenomena and Other Essays on Husserl's Theory of Signs (trans. David B. Allison), Evanston:Northwestern University Press
-Zizek, S(1992) Looking Awry: An Introduction to Jacqes Lacan Through Popular Culture, Cambridge, MA, The MIT Press.
- ــــــــــ,(1997) The Abyss of Freedom Ages of the World, translated by Judith Norman, Ann Arbor:University of Michigan Press.
[1]- مقاله حاضر برگرفته از رساله دکتری با عنوان «تأملی در ناکارآمدی ایدههای روشنفکران عصر مشروطه با تأکید بر آراء ژاک لکان» میباشد.
[2]- دانش آموخته دکتری علوم سیاسی (مسائل ایران)، دانشگاه یاسوج
[3]- استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه یاسوج، استاد راهنما
[4]- استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه یاسوج، استاد مشاور اول
[5]- استاد و عضو هیات علمی دانشگاه مفید، استاد مشاور دوم
[6].loss
[7].other
[8].subject of the statement
[9].subject of enunciation
[10].split subject
[11].neurosis
[12].psychosis
[13].perversion
[14].phallic function
[15].ex-sistence
[16].metalanguage
[17].suture
[18].formalization
[19].polarization
[20].transmission
[21].desire
[22].the Other
[23]- گره بُرومهای «زنجیری متشکّل از سه حلقه [است] به نحوی که اگر یکی از حلقهها را از آن جدا کنیم، دو حلقه دیگر از هم باز شده و تشکّلِ خود را از دست میدهند».(ژیژک،1/1395: 26)
[24].mirror Stage
[25].sign
[26].signifier
[27].signified
[28].differential
[29]- subjective determination
[30]- Lack-in-being
[31] . ex-sists
[32] - Death rut