احیای عقل شیعی
احیای عقل شیعی
سید صادق حقیقت
مهرنامه، ش 34، نوروز 93
عقل با نگاه زمینه مندانه میتواند به اسلامی، عربی، شیعی و مانند آنها تقسیم شود. به نظر میرسد اولاً احیای عقل شیعی امری ممکن و ضروری است، و ثانیاً ما را از احیای عقل اعتزالی مستغنی میکند. عقل اشعری، طبق تعریف، منبع مستقلی برای فهم محسوب نمیشود. در مقابل اشاعره، گروه عدلیه- یعنی معتزله و شیعه- قرار دارند. نکته حائز اهمیت آن است که عقل شیعی در وضعیت فعلی خود چندان به عنوان یک منبع مستقل مورد استناد قرار نمیگیرد. در مقابل، عقل اعتزالی در جزییات مسائل سیاسی و اجتماعی حکم میکند. از سویی دیگر و از آنجا که شیعه در گروه عدلیه جای میگیرد، علیالاصول میبایست در مقابل اشاعره نقشی والا برای عقل در نظر گیرد. اما آنچه در واقع اتفاق افتاده این است که متفکران شیعی، و خصوصاً فقها، استفاده چندانی از این منبع نکردهاند. به طور مثال، محمدجواد فاضل لنکراني با اشاره به اينکه «احکام الهي را نبايد با ملاک عدالت سنجيد» چنین اظهار میکند: «بايد اين پيشفرض که خداوند احکام را بر مبناي عدالت وضع کرده است، از ذهنها پاک شود؛ چراکه ملاک عدالت شاخ و برگهاي فراواني دارد به گونهاي که براي بانوان نيز مشکلاتي را به وجود ميآورد. مثلاً، در قانون ارث اگر ملاک عدالت بود باعث ميشد بگوييم که زن با سواد اين مقدار از ارث را ميبرد و زن بيسواد مقدار ديگري. تمام احکام شرعي براي تنظيم امور بشر و جامعه است اما در تنظيم امور بشر لازم نيست عدالت مطرح باشد. اگر به اين اصل توجه کنيم، ديگر نميگوييم دين ما نسبت به زنان تبعيض قائل شده است».[1] در مقابل، مطهری معتقد است عدالت باید به شکل یک قاعده فقهی درآید:
«اصل عدالت اجتماعی- با همه اهمیت آن- در فقه ما مورد غفلت واقع شده است؛ و در حالی که از آیاتی چون بالوالدین احسانا و اوفوا بالعقود عموماتی در فقه به دست آمده است، ولی با این همه تاکیدی که در قرآن کریم بر روی مساله عدالت اجتماعی دارد، معهذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده است؛ و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعی فقهای ما گردیده است».[2] به نظر میرسد عقل شیعی، با نوعی توسعه در حجیت و اعتبار، قابل ارتقا به جایگاه مورد انتظار است. این مسئله با توجه به نظریه همروی، نظریه نگارنده که مابین رویکرد حداکثری و حداقلی نسبت به دین قرار دارد، مطرح خواهد شد.
عقل[3] قوهای است که انسان به واسطه آن دادههای اولیه را فهم و ترکیب میکند، منطق را به کار میگیرد، روایی واقعیتها را برمیرسد و نهادها و اعمال را توجیه میکند یا تغییر میدهد؛ در حالی که عقلانیت یا تعقل[4] مفهومی است که به انطباق عقاید و اعمال شخص با دلایل او اطلاق میشود. بر این اساس، عقیده یا عملی عقلانی است که به دلیل انطباق مذکور، قابل انتخاب شدن باشد. تعقل را میتوان به «تابع استدلال مجاز[5] بودن» تعریف کرد. عقل به لحاظ درک این مدرکات به عقل نظری و عملی تقسیم میشود.
نقطه تمرکز بحث آن است که مدرکات عقل گاه با مفاد آنچه از نقل به دستمان رسیده نوعی ناهمخوانی و تعارض پیدا میکند. عقل به این دلیل اعتبار دارد که قوه مشترک بین بشر است؛ و نقل به این جهت معتبر است که به خداوند و معصومان انتساب دارد. در این صورت است که امکان ناهمخوانی یافتههای بشری و دادههای وحیانی به وجود میآید. در اینجاست که نوع تلقی ما از عقل و گستره آن از یک طرف، و میزان اعتبار نقل از سویی دیگر تعیین کننده خواهند بود. فقه سنتی شیعه مصادیق عقل مستقل را در حسن و قبح، تنقیح مناط و درک مصالح و مفاسد منحصر میکند؛ و به دلیل اختصاص به احکام کلی، به مصادیق زندگی اجتماعی وارد نمیشود. دقیقاً، به همین دلیل است که برخی از احیای عقل اعتزالی سخن میگویند. در مقابل، عقل نزد معتزله میتواند در مصادیق نیز وارد شود.
تقدم و تأخر یافته های انسانی و دادههای وحیانی
ملاک کلی در نسبت بین مجاری معرفتی، اعم از عقل و نقل و شهود و تجربه، قوت آنهاست؛ به این معنا که دلیل قویتر همواره مقدم است. پس، اگر دلیل عقلی قطعی، و دلیل نقلی ظنی بود، دلیل نقلی را باید تأویل کرد یا کنار گذاشت. اگر دلیل عقلی ظنی و دلیل نقلی معتبر و یقینی بود، دلیل نقلی مقدم میشود. اگر هم هر دو ظنی بودند، مورد اقوی را باید اخذ کرد. در این بین، مهم آن است که موارد یقینی را از موارد ظنی تشخیص دهیم. کارکرد عقل در سه جاست: اول در مباحث هنجاری (باید و نبایدهای اخلاقی)؛ دوم عقل به عنوان منبع معرفت به شکلی که عقل استدلاگر میشود؛ و سوم عقل به عنوان منبع معرفت اما به شکل شهودی، یعنی بدون واسطه استدلال، که خودش دو نوع است: قطعی (مثل ریاضیات)، و ظنی (مثل اخلاق و معرفتشناسی و مانند آن). حال، برای مصداقی شدن بحث به مواردی اشاره میکنیم که در سعه و ضیق حکم عقل نظریه همروی با دیگر نظریات مرزبندی ایجاد مینماید.
1- اخلاقی بودن ازدواج: مصطفی ملکیان برای عقل احکامی در نظر میگیرد که بر شرع و متون مقدس تقدم پیدا میکند. بر اساس نقل قولی که از ایشان شده، وی نهاد ازدواج و بچهدار شدن را به پنج جهت امری غیراخلاقی میشمارد.[6] تفاوت این دیدگاه با نظریه همروی در این است که از دیدگاه نگارنده، در این گونه موارد عقل چنان حکم قطعی ندارد که بتواند ما را از شرع و متون دینی بینیاز کند، یا بر آنها تقدم یابد. اگر همروی این گونه احکام عقل با متون دینی لحاظ شود، میبینیم در متون وحیانی با رویکرد خوشبینانه به نهاد ازدواج و فرزندآوری نگاه شده است. سیره معصومان (ع) نیز بر این امر دلالت میکند. پس، مشخص میشود که متون دینی و وحیانی در این گونه موارد میتوانند جلوی خطای حکم عقل را در این گونه موارد بگیرند. در واقع، عقل در این مورد نمیتواند مشهورات یا آرای محمودهای را درک نماید که بتواند بر احکام شریعت تقدم یابد. در اینجا، هم دلیل نقلی ظنی است، و هم دلیل عقلی؛ اما مهم آن است که دلیل نقلی اقوی است. به راستی، این کدامین عقل است که ازدواج و فرزندآوری را امری غیراخلاقی میداند؟ و در صورت ادعای مخالف آن، چه مرز و تعریفی برای این عقل میتوان ارائه نمود؟ ملکیان پنجم علتالعلل رفع آلام و رنجهای بشر را در جمع عقلانیت و معنویت میبیند. اما مهم آن است که معنویت مد نظر وی، فرادینی است؛ چون اگر به کسی یا دینی مستند شود، بوی تعبد میگیرد و دیگر نمیتواند عقلانی باشد. عقلانیت مورد نظر ملکیان نیز جهانشمول است، و محلی نمیباشد.[7] بر اساس مبنای تحلیلی (و نه قارهای) ملکیان، انتظار همین است که عقل را زمینهمند و محلی نداند؛ اما معیار کشف آن عقل جهانشمول، با حدود مشخص و معین، کدام است؟ به تعبیر داوری، «ملاصدرا در بیان مقام فلسفه نکاح چند جمله آورده است که اگر نکاح نباشد ممکن است نسل باقی بماند، اما تشویش و فساد پدید می آید و معیشت بشر به خانواده قائم است».[8] مرزبندی نواندیشی دینی با مبنای فوق آن است که در نواندیشی دینی (و نظریه همروی) اصل دین و اخلاق دینی با دلیل عقل اثبات میشود، و سپس به عنوان یک منبع مورد استناد قرار میگیرد؛ در حالی که ملکیان برای مقید بودن به عقلانیت، بر خود فرض میداند که به هیچ چیز دیگری مقید و متعبد نشود.
2- غیر اخلاقی بودن همجنسگرایی و زنای با محارم: عبدالکریم سروش، در کمال تعجب، حتی در مواردی همانند همجنسگرایی نیز تردید دارد. به اعتقاد او، متون دینی همجنسگرایی را حرام میداند، اما همه اینها مربوط است به دوران تکلیف. امروزه، نزاعی بین اخلاق و حق درگرفته است. ما در دورانی زندگی میکنیم که بسیاری از مسائل غیراخلاقی به حق تبدیل شده است. مثلاً ارتباط زن شوهردار با مرد دیگر یا زنای با محارم امروزه حق شمرده شده است. وی میگوید در داخل حوزه دینی حکم اینها مشخص است. اما بیرون از فضای دینی هم داوری عقلانی به آن سادگی که بعضی فکر میکنند، نیست؛ و لذا، از طرف من بیش از این نخواهید شنید.[9]
تردید او در این است که بیرون از فضای دینی، حکم اخلاق را مقدم دارد یا حق را. همچنین، این تردید برداشت میشود که حکم دینی (که مربوط به دوران تکلیف بوده) چه نسبتی با فضای بیرون دینی پیدا میکند. عقل معتبر در نظریه همروی عقلی است که بین غربیها، شرقیها و متدینان و غیرمتدینان مشترک است. مطابق قانون کانادا، زنای با محارم ممنوع میباشد؛ و مجازات این عمل میتواند تا 14 سال زندان باشد. در بریتانیا، آلمان، فرانسه، لهستان، ایرلند، سوئد، دانمارک و سوئیس، قوانین مصرحی برای مجازات مرتکبین زنای با محارم وجود دارد. حتی اگر انسان بریده از وحی بین اخلاق و حق در مواردی همچون همجنسگرایی تردید داشته باشد، انسان تکلیف مدار بر اساس وحی نباید چنین تردیدی به خود راه دهد. بدون شک، عقل در این گونه موارد حکمی قطعی یا ظنی اقوی ندارد که بتواند در مقابل احکام صریح شرع مقدس قرار گیرد.
3- غیر اخلاقی بودن بهمرگی: مثال دیگر برای تحدید حکم عقل مستقل، بهمرگی یا اتانازی[10] است. اتانازی، در اصطلاح، شرایطی است که در آن بیمار بنا به درخواست خود یا خانوادهاش، به دلیل مبتلا شدن به بیماریهای سخت یا دردناک یا درمانهای طولانیمدت و ناامیدکننده، به صورت طبیعی و آرام بمیرد. این کار ممکن است با توقّف روند درمان، قطع سرم و تغذیه وریدی، قطع اکسیژن، و جلوگیری از دیالیز و مانند آن تحقق پذیرد. کسی همچون آرش نراقی ممکن است بر اساس برداشتی که از اخلاق دارد این کار را مجاز بداند و توجیهاش آن باشد که فرد با تداوم چنین وضعیتی زجر میکشد؛ و عقل و اخلاق حکم میکند وی را از این وضعیت نجات دهیم.[11] اما بر اساس نظریه همروی، عقل نمیتواند تشخیص دهد که زجر این شخص و ثوابی که میبرد برایش بهتر است، یا قطع حیات او؛ و چون چنین است، انسان نمیتواند با این گونه استحسانات جانی که خدا به او بخشیده، از وی سلب نماید.
توسعه حکم عقل
مسئله مهم در کارآیی عقل به عنوان یک منبع در استنباط احکام شرعی (و همچنین بهرهبرداری از آن در مسائل اجتماعی) این است که شیعه علیرغم اعتقاد به حسن و قبح عقلی (و قرار گرفتنش در گروه عدلیه در مقابل اشاعره) چندان از این منبع بهره نمیبرد. دلیل اصلی این معضل را باید در این نکته محوری جست که به اعتقاد ایشان، عقل حکم کلی میدهد و نمیتواند در جزییات دخالت نماید؛ چرا که معلوم نیست عقلی که در جزییات حکم میکند، عقل سلیمی باشد که اعتبار دارد. به اعتقاد نگارنده، نواندیشی دینی به جای احیای عقل اعتزالی میتواند عقل شیعی را احیا نماید.
مبنای آخوند خراسانی حسن و قبح عقلی است. وی عقل را دارای توان حکم به خوبی یا بدی کارها میشمارد، و مدعی میشود چنین نیست که نزد عقل کارهای مختلف یکسان باشند و عقل به ستایش و نکوهش عاملان نپردازد.[12] در خصوص توسعه بخشیدن به حکم عقل از دیدگاه آخوند، سیدحسن اسلامی معتقد است وی گام بلندتری بر میدارد و با نوعی قیاس حسن و قبح عقلی انسانی را با نوعی حسن و قبح الهی متناظر میشمارد.[13] وقتی عقل به چیزی حکم کرد، به طریق اولی رئیس عقلا به آن حکم میکند، اما این امر- طبق تصریح خود آخوند- از باب امتنان و مصلحت لزومی ندارد.[14]
برخی اصولیون - همانند محمدحسين اصفهانی- عقل مستقلی كه نزد شارع مقدس حجت است را به بنای عقلا برمیگردانند. به تعبیر صادق لاریجانی، خلاصه استدلال وی چنین است: 1) هر انسانی خودش و کمال خودش را دوست دارد؛ 2) در نتیجه، هر فعلی که به کمال وی کمک کند محبوب او است؛ 3) انتظام جامعه به انسان کمک میکند تا به کمال مطلوب ممکن برسد؛ 4) عدل به انتظام جامعه کمک میکند، و ظلم به عدم انتظام؛ 5) بنابراین، انسانهای عاقل عدل را دوست دارند و از ظلم متنفرند؛ و درنتیجه: 6) انسانهای عاقل، بما هم عقلا، بنا را بر مدح عدل و ذم ظلم میگذارند تا عدل در جامعه رواج یابد و از ظلم اجتناب گردد.[15]
حال، باید دید چگونه بر اساس مبنای آخوند خراسانی و محمدحسین اصفهانی توسعه حکم عقل میسر میشود. همان گونه که اشاره شد، آخوند معتقد است اگر عقل ما به چیزی حکم کرد، خداوند به عنوان رئیس عقلا به آن حکم میکند؛ و اگر حکمی الزامی نکرده باشد، از روی مصلحت و امتنان است. پس، اگر عقل به حسن توزیع قدرت یا دموکراسی حکم کرد، درمییابیم که نظر خداوند نیز اینچنین است. بر اساس مبنای مرحوم اصفهانی مسئله سهلتر میشود؛ چرا که مقصود از حکم عقل چیزی جز بنای عقلا نخواهد بود، که هم قابل کشف است، و هم امری زمانمند و مکانمند میشود. این نسبیت هرچند ممکن است مستمسکی به دست مخالفان این نظر بدهد، اما از دیدگاه نظریه همروی، چارهای جز تعیین نسبت عقل با زمینه[16] وجود ندارد. از دیدگاه نظریه همروی، اگر عقل مستقل و بنای عقلا حجیت و اعتبار دارد، دلیل آن را باید در ودیعهای جستجو کرد که خداوند در نهاد بشر قرار داده است؛ و بنابراین، همواره حجیت خواهد داشت. عقلی كه بين همگان مشترك است و انسانها بدون توجه به تعلقاتشان به آن رأی میدهند، همان دلیل عقل مستقل است که اصولیون از آن به عنوان مستقلات عقلیه یاد کردهاند. این مبنا با آنچه قاضی عبدالجبار معتزلی گفته تطابق زیادی دارد. او معتقد است مراد از عقل همان حکم عقلاست؛ چرا که عقلا وسیله کشف عقل محسوب میشود.[17] دقیقاً، به این دلیل عقل اعتزالی در زمان ما قابل احیاست که به حکم عقلا برگردانده شده، و نتیجتاً در جزییات دخالت میکند. به طور مثال، قاضی عبدالجبار مسئله بردگی را با حکم عقل رد میکند.[18] به هر حال، احیای عقل شیعی (و نه الزاماً عقل معتزلی) میتواند تا حد زیادی از مشکلات اندیشگی ما، به خصوص باتوجه به ضرورت پروژه نواندیشی دینی، بکاهد.[19]
[1] . http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1942137&Lang=P
[2] . مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، حكمت، 1403 ق، ص 27.
[3] . reason
[4] . rationality
[5] . legitimate
[6] . مصطفی ملکیان، «نهاد ازدواج و فرزندآوری (گفتوگو)»:
[7]. مصطفی ملکیان، «ملکیان پنجم»، مهرنامه، ش 32 (آذر 92).
[8] . رضا داوری، داوری: «مکتب ملاصدرا وابسته به فقه است»:
http://www.hawzah.net/fa/news/newsview/64601
[10] . euthanasia
[12]. محمد کاظم الخراسانی، فوائد الاصول، تصحیح سید مهدی شمس الدین، تهران، وزارت فرهنگ و اسلامی، 1407ق، ص123.
[13] . اسلامی، «آخوند خراسانی و بحث همبستگی عقل و شرع»، مقاله در دست انتشار.
[14] . الخراسانی، همان، ص 133.
[15]. محمد حسین اصفهانی، «حسن و قبح عقلی و قاعده ملازمه»، ترجمه و تعليق از صادق لاريجانى، مجله نقد و نظر، ش 13-14 (زمستان 76 و بهار 77)، ص 157.
[16] . context
[17] . محمود شفیعی، آزادی سیاسی در اندیشههای شیعه و معتزله، قم، قلم نو، 1386، ص 162 و 187.
[18] . همان، ص 164 به نقل از: عادل العواء، المعتزلة و الفکر الحر، ص 12-13.
[19] . این پروژهای است که نگارنده به شکل مفصلتر در حال بررسی آن است.