مصاحبه ها و یادداشتها

تحدید استکبارستیزی

چهارده نکته می تواند مرزهای استکبارستیزی را تحدید کند

تحدید استکبارستیزی

مرکز الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت

روزنامه گلشن مهر، استان گلستان

اشاره: چهارشنبه، 3 بهمن 1403 نشست تخصصی استکبارستیزی در مرکز الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت برگزار شد. سیدصادق حقیقت، استاد پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، که از سخنرانان این نشست بود، درباره تحدید و کران­بندی استکبارستیزی سخن راند. وی با ریشه‌یابی استکبارستیزی، با ذکر چند مصداق تاریخی به بررسی موارد تحدیدکننده آن پرداخت. بحث وی در قالب یک مقدمه، چهارده نکته تحدیدکننده و یک نتیجه ساماندهی شده است.

حقیقت درباره ریشه‌های استکبارستیزی در دین اسلام چنین عنوان کرد: استکبارستیزی در قرآن ریشه دارد. خداوند در سوره مبارکه نحل می‌فرماید که اجتناب از طاغوت فرمان الهی است: «وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ فَمِنهُم مَن هَدَى اللَّهُ وَمِنهُم مَن حَقَّت عَلَيهِ الضَّلالَةُ فَسيروا فِي الأَرضِ فَانظُروا كَيفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبينَ». در سوره هود نیز به استکبار قوم عاد اشاره می‌کند: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الاْءَرْضِ». بر اساس روایتی از پیامبر(ص)، «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم». در این مورد، «رجلاً» تنها به مسلمانان اختصاص ندارد و مقصود نوع بشر است. همچنین در نامه 47 نهج‌البلاغه آمده است:‌ «کونوا لظالم خصماً و للمظلوم عوناً» و در خطبه 192 درباره کسانی که به خاطر نسبشان تکبر می‌کنند اینچنین آمده: «ألا فالحذر مِن طاعهِ ساداتِکُم وَ کُبَرائِکُمُ الذینَ تَکَبَّروا عَن حسبهِم».

وی استکبارستیزی در جمهوری اسلامی را دارای پیشینه تاریخی دانست، و افزود: درباره استکبارستیزی در جمهوری اسلامی نیز باید به چندین مورد توجه داشت. اوایل انقلاب واحدی به نام «نهضت‌های آزادی‌بخش» در سپاه پاسداران به منظور مبارزه با استکبار و کمک به جنبشهای آزادیبخش وجود داشت که به مرور زمان تعطیل شد. همچنین در وزارت امور خارجه نیز دفتری به همین نام وجود داشت که مدتی پس از خروج از این وزارتخانه، منحل شد. این نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی به استکبارستیزی توجه داشته، اما به مرور زمان با ساختار آن مشکل پیدا کرده است.

حقیقت در ادامه نطقش 14 مورد از مباحثی که در تحدید مرزهای استکبارستیزی تاثیرگذارند را مطرح کرد و گفت: بحث اصلی من درباره مواردی است که مرزهای استکبارستیزی را مشخص می‌کنند. مورد اول که از حیث روش‌شناسی دارد، عبارت است از متن‌گرایی و زمینه‌گرایی. استکبارستیزی را می‌توان از دو منظر متن‌گرایانه و زمینه‌گرایانه نگریست. متن‌گرایی طبق تعریفی که دارد، مستغنی از زمینه‌های سیاسی و اجتماعی است. بدین معنا که متن به وسیله متن تفسیر می‌شود. بنابراین استکبارستیزی را باید بین متونی مثل اسناد سفارت امریکا، صحیفه نور، نهج‌البلاغه، قرآن و... جست‌و‌جو کرد. بر اساس متن‌گرایی، متن نیاز به زمینه ندارد. اما در بررسی زمینه‌گرایی، متن نمی‌تواند به وسیله متن تفسیر شود و نیاز به زمینه دارد. اگر بنا باشد استکبارستیزی را بر اساس زمینه‌گرایی که درست‌تر از متن‌گرایی است بررسی کنیم، باید ببینیم که به طور مثال، امام خمینی سال 1358 در کدام زمان و مکان مطلب خاصی فرمودند. امام زمانی فرمودند که بد نبود اگر می‌توانستیم دیواری دور ایران بکشیم و با جهان در ارتباط نباشیم. اما به مرور زمان قانع شدند که کشیدن چنین دیواری ممکن نیست و نظرشان عوض شد. تفسیر این گفته امام جز با قرار دادن متن در دل زمینه ممکن نیست.

مسئله دوم دانش و رویکردی است که به استکبارستیزی می‌پردازد. فلسفه سیاسی، فقه سیاسی و علم سیاست دانش‌هایی در حوزه دانش سیاسی هستند که این قضاوت را بر عهده می‌گیرند. فلسفه سیاسی شکلی عقلی، فقه سیاسی عمدتاً شکلی نقلی، و علم سیاست شکلی تجربی و تخصصی دارد. مسئله اصلی اینجاست که اگر گزاره‌های برآمده از این سه علم در تناقض بودند، چه باید کرد؟ نظریه همروی درصدد است به این گونه سؤالات پاسخ دهد.

بحث سوم مسئله جهاد ابتدایی است که در دانش فقه سیاسی می‌گنجد. آیا جهاد ابتدایی در زمان معصومین یا غیبت وجود داشته است یا خیر؟ در این میان صاحب‌نظران به پنج دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول به وجوب آن در زمان حضور، و عدم وجوب آن در زمان غیبت معتقدند که امام خمینی نیز در این دسته جای داشتند. گروه دوم معتقدند جهاد ابتدایی هم در زمان معصوم وجود داشته است و هم در زمان غیبت. آیت‌الله منتظری متقدم و مقام معظم رهبری در این گروه هستند. دسته سوم معتقدند که جهاد ابتدایی در هیچ دوره‌ای وجود نداشته است: آیت­الله منتظری متأخر و آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی. گروه چهارم معتقدند که اگرچه جهاد ابتدایی در زمان غیبت نیز وجود دارد؛ اما ماهیتش دفاع از توحید است. این اعتقاد علامه طباطبایی و استاد مطهری است. دسته پنجم می‌گویند که حکومت اسلامی نباید تشکیل شود، اما جهاد ابتدایی علاوه بر زمان حضور، در زمان غیبت نیز وجود داشته باشد. این قول آیت‌اله خویی است. این نکته جای بحث دارد که وجوب یا عدم وجوب جهاد ابتدایی چه نسبتی با استکبارستیزی پیدا می کند.

مسئله چهارم مربوط به حقوق اساسی است. در اصل 154 قانون اساسی چنین ذکر شده: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند.» بر این اساس، ما در امور داخلی کشورهای دیگر دخالتی نمی‌کنیم، اما حمایتمان را از تمام نهضت‌های آزادی‌بخش در همه ابعاد، حتی به شکل نظامی، انجام می‌دهیم! استاد عمید زنجانی چنین نظری دارند، اما قابل توجیه به نظر نمی رسد.

بحث پنجم راهبرد انقلاب اسلامی است. بر اساس این استراتژی باید نسبتمان را با قیام عاشورایی مشخص کنیم. منظور از قیام عاشورایی رفتن تا انتهای برخی مسائل است که یا به پیروزی و یا به شهادت ختم می‌شود. تبیین نسبت انقلاب اسلامی با قیام عاشورایی در این مسئله می‌گنجد.

مسئله هفتم اصول سیاست خارجی دولت اسلامی است. در کتاب مبانی اصول و اهداف سیاست خارجی دولت اسلامی ۹ اصل برای سیاست خارجی برشمرده شده که عبارت‌اند است: مصلحت، دفاع از سرزمین‌ها و منافع مسلمانان، نفی ولایت کافران بر مسلمانان، وفای به تعهدات بین‌المللی، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، مصونیت دیپلماتیک و استجاره، حل مسالمت‌آمیز اختلافات بین‌المللی، مقابله‌به‌مثل و تقیه و حفظ اسرار. مسئله ما در این جا، جایگاه این اصول است. یعنی برای مواقعی که بین این 9 اصل تزاحمی به وجود می‌آید، مشخص کنیم کدام یک بر دیگری تقدم دارد. به طور مثال، مصلحت عنصر اصلی در ولایت مطلقه فقیه است؛ یعنی فقیه حکمی دهد که بر احکام اولیه و ثانویه شرعی مقدم باشد.

بحث هشتم درباره تفاوت عصر حضور و غیبت است و به این موضوع می‌پردازد که آیا این ۹ اصل تنها به عصر حضور مرتبط است یا عصر غیبت را نیز شامل می‌شود؟ یعنی آیا اقداماتی که منحصر به امام معصوم است را ولی فقیه هم می‌تواند انجام دهد؟

بحث نهم تمایز قائل شدن بین گفتمان‌های موجود در اندیشه سیاسی اسلامی است. به طور مثال تمایز قائل شدن بین گفتمان‌های اسلام سیاسی، اسلام اجتماعی و اسلام غیرسیاسی. اسلام سیاسی به معنای تشکیل یک حکومت اسلامی بر اساس شریعت است که در انقلاب اسلامی نیز اتفاق افتاد. مورد دوم به معنای این است که فقها از مسائل اجتماعی فاصله نگیرند، اما در عین حال حکومتی اسلامی را تشکیل ندهند‌. مانند رویه‌ای که آیت‌الله سیستانی پیش گرفته است. مصداق مورد آخر نیز انجمن حجتیه است که در بحث ما جای ندارد. استکبارستیزی در هرکدام از این چارچوب‌ها معنای خاصی پیدا می‌کند.

مسئله دهم مرز منافع ملی و مسئولیت‌های فراملی است. در کتاب مسئولیت‌های فراملی در سیاست‌های خارجی دولت اسلامی سعی شده مرز منافع ملی و مسئولیت‌های فراملی مشخص شود. منافع ملی که مشخص است. مسئولیت‌های فراملی نیز وظایفی است که دولت اسلامی برای امور خارج از مرزهای خودش تعریف می‌کند. پاسخ کتاب مذکور این است که باید تنها و تنها در مسائل فوری خارج از مرزها مسئولیتهای فراملی داشته باشیم. در غیر این صورت، بحث تخصصی می‌شود و دیگر فقهی نیست. یعنی اگر عده‌ای در سرزمینی مورد ظلم و کشتار قرار گرفتند، حتماً باید به آن‌ها کمک‌رسانی کنیم. اما در غیر این صورت، بحث تخصصی می‌شود. به طور مثال، ساختن جاده در یک کشور آفریقایی یا انجام فعالیت‌های فرهنگی در پاکستان یک بحث تخصصی است و متخصصین باید برآورد کنند که آیا هزینه کردن از بیت‌المال در این موارد آورده‌ای خواهد داشت یا خیر.

بحث یازدهم درباره غربی یا شرقی بودن استکبار است. اینکه منظور ما از استکبارستیزی آمریکاستیزی است یا شرق را نیز شامل می‌شود؟ و اینکه منظور از شرق دقیقاً چیست؟ منظور تنها شوروی بود؟ یا چین و روسیه امروز را نیز شامل می‌شود؟ گفته امام خمینی درباره یکی بودن شرق و غرب برای ما یک مبنا بود. بر اساس گفته مقام معظم رهبری، منظور از «نه شرقی نه غربی» سیاسی نیست و ایدئولوژیک است. برداشت من از بیانات ایشان این است که شعار «نه شرقی نه غربی» منافاتی با سیاست گرایش به شرق ندارد.

مسئله دوازدهم درباره مذاکره است. در این بحث به این می‌پردازیم که به طور مثال آیا سیاست قهر ۴۵ساله ما با آمریکا و ارتباط از طریق کشور ثالثی مثل عمان مبنای دینی دارد؟ تصور این است که چنین چیزی مبنای دینی ندارد؛ چرا که مذاکره به معنای تسلیم شدن نیست. عده‌ای هم معتقدند که مبنای این رفتار دینی است. به همین خاطر است که جای بحث دارد.

بحث سیزدهم اصلِ قدرت است. در این بحث ورای تعاریف نظری به قدرتمان در عمل می‌پردازیم. یعنی ورای این بحث که آیا باید مثل ائمه معصوم جهان را اصلاح کنیم، ببینیم آیا اصلاً قدرت این کار را در اختیار داریم یا خیر. مهم آن است که قبل از رسیدن به پایان کار، بتوانیم آینده را تشخیص دهیم.

مسئله چهاردهم، و آخر، درباره روان‌شناسی رهبران است. البته منظور من از رهبران شخص نیست، و تمام مدیران را شامل می‌شود. روحیه وزیر امور خارجه می‌تواند بسیار تعیین‌کننده باشد. این دیگر یک بحث فقهی و تئوریک نیست، بلکه روان‌شناختی است.

وی در انتها با جمع‌بندی موارد فوق گفت: استکبارستیزی دالی است که مدلولش چندان مشخص نیست. هرچند که در 45 سال اخیر تحقیقاتی صورت گرفته، اما هنوز کاملا مشخص نیست که وقتی حرف از استکبارستیزی در میان است، از چه سخن می‌گوییم. سهراب سپهری می‌گوید: «من قطاری دیدم که سیاست می‌برد، و چه خالی می‌رفت!» ما نیاز داریم که در حوزه‌های فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، علم سیاست، اخلاق سیاسی، عرفان سیاسی و دانش‌هایی غیر از سیاست مثل جامعه‌شناسی سیاسی و روانشناسی کار کنیم.

17 مرتبه بازدید
در حال ارسال...