مصاحبه ها و یادداشتها

دوگین، پوتین و محافظه کاران

اشتراک دوگین با محافظه کاران ایران عبارت است از: سیاست آخرالزمانی، تجدد ستیزی، اعتقاد به زوال غرب و لیبرالیسم، نقد سکولاریسم، ضرورت اتحاد شرق و سیاست حفظ وضع موجود

ایدئولوگ دولت روسیه نبوده و نیستم

(گفتگوی سیدصادق حقیقت با الکساندر دوگین)

(اندیشه پویا، ش 59، خرداد و تیر 98)

 (تصویر مربوط به ملاقات دوگین با آیت الله میرباقری در قم است) 

 اشاره:

آلکساندر گلییویچ دوگین (متولد سال۱۹۶۲) اندیشمند روس و بنیانگذار «حزب اوراسیا» است که نظریه ای به نام اوراسیاگرایی دارد. در سال ۲۰۱۴ مسائلی در دانشگاه دولتی مسکو پدید آمد که منجر به برکناری او از ریاست دپارتمان جامعه‌شناسی روابط بین‌الملل شد. هرچند رسانه های غربی اصرار دارند دلیل این امر، اختلاف وی با پوتین بر سر ضرورت قتل عام اوکراینی ها بوده، خود او مسائل فنی و علمی را علت اصلی عنوان می کند؛ و معتقد است هیچ گاه به قتل عام ایشان رأی نداده است. غربی ها وی را به دیدگاه های فاشیستی و شووینیستی متهم می کنند، امری که از دیدگاه خود وی به شکل کامل مردود است.

 به عقیده او، لیبرالیسم معادل نیهیلیسم است؛ خطر عصر تک قطبی جهان را تهدید می کند؛ غرب به دشمن (روسیه و اسلام رادیکال) نیاز دارد؛ و در نظریه اوراسیاگرایی، ایران و روسیه می توانند علیه منافع غرب متحد شوند. جنگ احتمالی با روسیه چند ثمره برای غرب دارد: به تعویق انداختن فروپاشی ساختار جهانی، تقویت ناتو و اعضای اروپایی آن، و حفظ اتحادیه اروپا از انشقاق. ایده ارواسیاگرایی وی با ایده ناسیونالیست ها متفاوت است، و بر آموزه های کلیسای ارتدکس روسیه تکیه دارد. به نظر وی، اوراسیا هارتلندی است که کشورهای مختلف اسلامی و غیراسلامی را علیه منافع غرب و جهانی سازی آن متحد می کند. به همین دلیل، وی در فرهنگسرای اندیشه گفت: «وقت آن رسیده به اصالت شرقی و هویت خودمان برگردیم. فرهنگ انتظار میان روسیه و ایران مشترک است». ریشه این مسئله را باید در چالش عمیق بین لوگوس یونانی و تئوس مسیحی جستجو نمود. وی بر این نکته تأکید دارد که صحبت کردن در مورد این که انجیل بهتر است یا قرآن چیزی را جلو نخواهد برد؛ باید نقاط اشتراک را مطرح کنیم. وی می گوید 30 سال قبل اتحاد روسیه با ایران علیه غرب را پیش‌بینی کرده بودم. علاوه بر آن، او پیش بینی کرده بود که ترکیه به اتحاد ایران و روسیه نزدیک شود. به همین میزان، او به سیاست کشورهای عرب منطقه خلیج فارس خرده می گیرد. برای او، ایران صرفاً یک کشور نیست، بلکه یک تمدن است. ایران بزرگترین متحد روسیه به شمار می رود. ایران می تواند نقش اصلی در سازمان همکاری های شانگهای داشته باشد.

دوگین در مصاحبه با ایراس گفت: اوراسیاگرایی یک فلسفه سیاسی است که دارای سه سطح خارجی، میانی و داخلی می‌باشد. در سطح خارجی، جهان چندقطبی است؛ بدان معنی که چندین مرکز جهانی تصمیم گیری وجود دارد، که یکی از آنها اوراسیاست. منظور از اوراسیا تنها روسیه نیست، بلکه روسیه به همراه کشورهای شوروی سابق می‌باشد. در سطح میانی، همگرایی کشورهای شوروی سابق در ایجاد مدل فراملی (دولت‌های مختلف) مد نظر است. در سطح سیاست داخلی، ساختار سیاسی جامعه به عنوان ارزش در ارتباط با حقوق شهروندی مدل لیبرال و ملی‌گرایی بررسی می‌شود. این سه سطح فلسفه اوراسیاگرایی است که بر مبنای آنها تنها یک شکل سیاست خارجی شکل می‌گیرد که متقاوت باجهانی شدن، جهان تک قطبی، ملی گرایی، امپریالیسم ولیبرالیسم است. پس اوراسیاگرایی، به طور کلی، مدل منحصربه فردی از سیاست خارجی است. از نقطه نظر جهان چندقطبی، درتئوری اوراسیاگرایی، ایران نقش کلیدی و استراتژیک (و نه صرف همگرایی) دارد. نظریه ولادیمیر پوتین حد میانه‌ای میان چندقطبی‌گرایی اوراسیایی و تک قطبی امریکای‌ قابل ارزیابی است؛ و بنابراین، او اوراسیاگرای‌ صرف، آتلانتیک‌گرای صرف و یامدل تک قطب‌گرای صرف را دنبال نمی‌کند. در اصل، پوتین تصمیم ندارد موضع اوراسیاگرایی دوگین را دنبال کند، بلکه بین تک قطبی‌گرایی و چند‌قطبی‌گرایی حرکت خواهد کرد.

از دوگین، کتاب «جامعه شناسی مردم روسیه: روسیه بین خائوس و لوگوس» توسط مهدی نصیری به فارسی ترجمه شده است. برخی معتقدند یک جریان قدرتمند غربگرا در طبقه بالای روسیه وجود دارد که بر تصمیم ‌سازی‌های پوتین مؤثرند، تا جایی که گاه رفتار و تصمیم ‌های پوتین در نقطه مقابل دوگین قرار می ‌گیرد. دوگین کتاب «پوتین در مقابل پوتین» را در واکنش در به همین جریان نوشته است. امروزه، دوگین خود را ایدئولوگ مردم روس، و نه حکومت، معرفی می کند. وی در کتاب «چهارمین تئوری سیاسی» (Fourth Political Theory) که در سال 2012 به نگارش درآمد، معتقد است به جای این که روسیه به عنوان «قدرت پیش لیبرال» معرفی شود، باید آن را به شکل «قدرت انقلابی پست لیبرال» به تصویر بکشیم. مدعای اصلی وی در این کتاب آن است که به جای نجات لیبرالیسم، باید یک بار و برای همیشه آن را نابود کنیم؛ چرا که مدرنیته همیشه خطا بود و الان هم در نقطه پایانی خود قرار دارد. ما قطعاً به صلح نیاز داریم، اما به مذاکرات برای صلح نیاز نداریم! به اعتقاد او، در حال حاضر مشخص شده است که اسرائیل و غرب به‌سرکردگی آمریکا و انگلیس تصمیم خود برای آغاز جنگ جهانی را گرفته است. توطئه ترور «سرگئی اسکریپال» و حملات شیمیایی در شهر دوما در غوطه شرقی سوریه دستاویز غرب برای آغاز این جنگ تلقی می شود؛ امری که البته، این گونه به سرانجام نرسید!

دوگین از ارتباط گرفتن با نوفردیدی ها و جناحی از اصولگرایان ایران خشنود است، و نقاط مشترک زیادی را در این بین تعریف می کند. طالب زاده در خصوص شیوه آشنایی با این فیلسوف روسی گفت: «در یک برنامه ای که من اجرا کردم از طریق اسکایپ با ایشان صحبت کردیم؛ و در طی حضور ایشان در ایران دیدارهایی با افرادی چون آقایان رحیم پورازغدی، زرشناس، فیاض و قائم مقامی داشتند که همگی دیدارهای خیلی خوبی بود». علاوه بر آن، او با حجه الاسلام میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در قم دیدار کرد. دوگین در پیاده‌روی اربعین امسال، به دعوت این قشر، شرکت کرد و گفت این واقعه شبیه یک حادثه آخرالزمانی است. به نظر او، فرهنگ انتظار بین کلیسای ارتدکس و اندیشه شیعی مشترک است، و این که گفته شد فرهنگ انتظار بین همه مشترک است یک اشاتولوژی (eschatology) فراجهانی است که از دوران رنسانس به بعد تغییر کرد. دقیقا در اشاتولوژی هم از انتظار حرف زده می شود، ولی تعیین نمی شود که کِی و چه زمانی.

 متن ذیل، حاصل گفتگویی در تاریخ 21 اردیبهشت 1398 با الکساندر دوگین است.

 حقیقت: از این که وقت خود را به این گفتگو اختصاص دادید، کمال تشکر را دارم. سؤال اول من به سیاست آخرالزمانی (apocalyptic) مربوط می شود. ظاهراً شما این گونه نگرش به سیاست را از آموزه های کلیسای ارتدکس گرفته اید. آیا شما مشابهتی با آموزه های شیعی در این زمینه می بینید؟

دوگین: من هم از شما متشکرم. قبل از هر چیز، باید خاطر نشان کنم که تفاوت زیادی بین نگرش ما (و اسلام) با غرب نسبت به تاریخ وجود دارد. کلیسای ارتدکس و اسلام تاریخ را رو به تمام شدن می بینند. تاریخ به سمت هدف و مقصودی پیش می رود. اگر این نکته مد نظر قرار گیرد، می بینیم بین اسلام و مسیحیت ارتدکس مشابهت، و با اندیشه غربی عدم مشابهت وجود دارد. برای آنها، آخرالزمان به این معنا وجود ندارد. ماهیت زمان و تاریخ برای ما و ایشان متفاوت است. آخرالزمان برای ما، مقابله پایان تاریخ به معنای مقابله با ضدمسیح (Antichrist) یا دجال است. با باید در کنار مسیح یا مهدی (در قرائت اسلامی و شیعی)، و در مقابل دشمنان بایستیم. ما در پایان تاریخ قرار داریم. در واقع، امکان گریز از این مسئله وجود ندارد؛ چرا که رویکردی وجودی، هستی شناسانه، ایدئولوژیک، تاریخی و سیاسی است.

 حقیقت: علی القاعده، وقتی از غرب سخن می گویید، به کلیسای کاتولیک اشاره ندارید، و مقصودتان لیبرالیسم است.

دوگین: کلیسای کاتولیک در غرب اقتدار و تأثیر مستقل خود بر جامعه را از دست داده، و منطق مدرنیته را پذیرفته است. این مسئله ریشه در عصر روشنگری دارد. کلیسا از آن زمان در مدرنیته حل شد. برعکس، کلیسای ارتدکس در مقابل تجدد موضع دارد. ما به سیاست آخرالزمانی و بازگشت مسیح اعتقاد داریم، ولی ناقد مدرنیته هستیم. واتیکان دکترین مسیحیت را در مقابل لیبرالیسم، ماده گرایی، آتئیسم، علم مدرن و جهانی شدن از دست داده است؛ در حالی که باید در کنار ما می بود. علم غربی بی طرف نیست، و با آموزه های مسیح ضدیت دارد. به نظر من، علم باید موارد فوق را به نقد بکشد. الهیات دانشی است که هم نسبت به جهان دیدگاهی ارائه می کند، هم مبتنی بر دین است.

 حقیقت: سؤال بعد به ارتباط نهاد دین و نهاد سیاست، سکولاریسم، بازمی گردد. در اسلام، آرای متفاوتی در این خصوص وجود دارد. آیا در کلیسای ارتدکس نیز قرائت های متفاوتی در باره سکولاریسم وجود دارد؟

دوگین: ما سکولاریسم را قبول نداریم، چون ایدئولوژی لیبرالیسم و دنیای جدید است. ما به جای آن، از اصطلاح همسازی (symphony) استفاده می کنیم. بین کلیسا و دولت نوعی هم آوایی وجود دارد. نه دولت در کلیسا مضمحل می شود، نه برعکس؛ بلکه نوعی هارمونی بین آن دو وجود دارد. در حقیقت، بین دو نوع رستگاری اخروی و دنیوی هماهنگی وجود دارد. در اسلام نیز قصه از همین قرار است. سیاست بخشی از زندگی مادی است، که از مسائل قدسی نیز کاملاً جدا فرض نمی شود. (هرچند ممکن است در طول تاریخ نظریه های مختلفی وجود داشته، اما) ما اینک، در پایان تاریخ به سر می بریم و باید از «امپراتوری مقدس» سخن بگوییم. سنت های متفاوتی وجود داشته، ولی در حال حاضر کلیسای ارتدکس یک نظر در این خصوص دارد.

 حقیقت: شما به صراحت لیبرالیسم را نوعی پوچ گرایی معرفی کرده اید. نتیجه این دیدگاه، نوعی غرب ستیزی است. از سویی دیگرف غرب هم به دشمن نیاز دارد. شما معتقدید که باید به اصالت شرقی و هویت خودمان برگردیم. به جای انتقاد از لیبرالیسم، شما در کتاب «چهارمین تئوری سیاسی» معتقدید باید آن را نابود کنیم.

دوگین: لیبرالیسم ایدئولوژی ضدمسیح و دجال است؛ چرا که اندیشه­ای شیطانی تلقی می شود و تقدس دینی و الهی را زیر سؤال می­برد. لیبرالیسم با هژمونی خود می خواهد روسیه و کشورهای دیگر از جمله ایران و مسلمانان را با تحریم و مانند آن در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زیر سلطه خود درآورد. این ایدئولوژی، خنثی و بیطرف نیست. هرچند ما با این مکتب موافق نیستیم، اما می توان گفت این ایدئولوژی برای غرب بماند. آنها می خواهند ما را نیز غربی کنند؛ می خواهند لیبرالیسم را به مردم روس تحمیل نمایند. پس، لیبرالیسم یک تهدید و یک خطر است؛ و روح ما را نابود می کند. ما در درجه اول باید با لیبرالیسم در کشور خود مبارزه کنیم؛ چون هویت و فرهنگ و تاریخ ما باید از کیان ما دفاع کند. ایدئولوژی اتحاد شوروی هم غربی بود.

 حقیقت: شما در بحث اوراسیا، نظریه خاص خود را دارید و معتقدید اوراسیاگرایی دارای سه سطح خارجی، میانی و داخلی است. در سطح خارجی، جهان چندقطبی است. در سطح میانی، همگرایی کشورهای شوروی سابق را با ایران و ترکیه مطرح می کنید؛ و در سطح سیاست داخلی، ساختار سیاسی جامعه و ارزش های آن بحث می‌شود. مسئله ای که وجود دارد این است که به جای تقسیم جهان به شرق و غرب، می توان جهان را چندقطبی و بازی گونه دید.

دوگین: دقیقاً! من هم معتقدم جهان چندقطبی است؛ و نباید فرهنگ هایمان را به هم تحمیل کنیم. فرهنگ اسلامی و روس نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این فرض اولیه آن نظریه است. به همین دلیل، فرهنگ غربی هم نباید به ما تحمیل شود. نظر من این است که به جای تحمیل فرهنگ ها، باید با هم تعامل کنیم. فرض جهان چندقطبی این است که به فرهنگهای یکدیگر احترام بگذاریم؛ اما این فرهنگ غرب است که می خواهد خود را به ما تحمیل کند. من به تضاد فرهنگها و تمدنها اعتقاد ندارم. باید یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.

 حقیقت: من دو هفته قبل برای سمیناری در مسکو دعوت شده بودم. این نشست فرصت خوبی بود تا با برخی ایرانشناسان روس گفتگو کنم. یکی از نکاتی که آنها مطرح می کردند این بود که مدل اوراسیای شما با آن چه در روسیه تحت قدرت پرزیدنت پوتین اعمال می شود، فرق دارد. تفاوت اساسی این است که شما معتقدید روسیه با ایران و محور مقاومت باید اتحاد استراتژیک داشته باشد؛ در حالی که اوراسیای پوتین مبتنی بر منافع ملی روسیه است. نکته دوم این که نظریه شما ایدئولوژیک و آخرالزمانی و مبتنی بر آموزه های کلیسای ارتدکس است؛ در حالی که نظریه پوتین کاملاً سکولار و مبتنی بر منافع ملی است. نتیجه سیاست پوتین اتحاد تاکتیکی با ایران است، نه اتحاد راهبردی. آیا این دو تفاوت را قبول دارید؟

دوگین: کاملاً درست است. بسیار خوب این تفاوت را بیان کردید. تفاوت اصلی، همان گونه که اشاره کردید، این است که نتیجه نظریه من اتحاد استراتژیک است، و نتیجه نظریه پوتین، اتحاد تاکتیکی. با این حال، هر دو قرائت هایی از نظریه اوراسیاگرایی محسوب می شوند، و با هم تناقض ندارند. پوتین به سطح قضیه توجه دارد، و من به سطح دینی، ایدئولوژیک و عمیق آن. پس، هم نقاط اشتراک دارند، هم تفاوت. در جهت گیری کلی، با یکدیگر همسو هستند.

 حقیقت: آیا می توان گفت ارتباط شما با حکومت روسیه و پوتین دو مقطع داشته است؟ علی الظاهر، برهه اول به قبل از 2014 برمی گردد و مقطع دوم به بعد از آن. در دوره اول، یعنی در آخر دوران یلتسین و اوایل دوره پوتین، ارتباط شما با حکومت خوب بود؛ اما در آن سال وقایعی اتفاق افتاد. رسانه های غربی شما را متهم می کنند که به قتل عام اوکراینی ها فتوا داده اید. به هر حال، نشانه این عدم تفاهم این بود که مجبور شدید ریاست دانشکده (جامعه شناسی) روابط بین الملل را ترک کنید. آیا درست است که شما در زمان حاضر ایدئولوگ حکومت نیستید، و تنها نظریه پرداز حزب خود تلقی می شوید؟ البته، من شخصاً اطلاع درستی در این زمینه ندارم و می خواهم نظر شما را جویا شوم.

دوگین: قبل از هر چیز، باید اعلام کنم که من با قتل عام اوکراینی ها موافق نبودم؛ و این تبلیغات غربی علیه من است. نکته دیگر این که از ابتدا از پوتین حمایت کردم، و اینک نیز طرفدار او هستم. هیچ گاه آن قدر به پوتین نزدیک نبوده ام که اینک بخواهم فاصله بگیرم! من در دوران یلتسین جایگاه خاصی داشتم، و نظریه ام حتی در دوران پوتین در سراسر روسیه گسترش یافت، و او با این مسئله مخالفتی نداشت. چیز چندانی عوض نشده است. بله، واقعیت این است که با مسئله اوکراین موافق نبودم. دلیل آن هم مشخص است: من فرهنگ غربی را در مقابل فرهنگ شرقی قرار می دهم. من مواضع پوتین، به خصوص در قبال ایران و سوریه، را قبول دارم. این گونه مسائل با نظریه اوراسیا سازگاری دارد. هیچ گاه من در تبعید نبوده ام! انتقاد من به سیاست او در 2014 صرفاً در برخی ابعاد بود. در کل، طرفدار پوتین هستم. من آن قدر نزدیک به او نبودم که بخواهم در سیاستهای کلی­اش تأثیرگذار باشم؛ آن قدر نزدیک نبودم که اینک بخواهم دور از او تلقی شوم! تفاوت ارتباط ما در گذشته و حال، تاکتیکی بوده، نه راهبردی.

 حقیقت: همان گونه که مستحضرید در رسانه های غربی، و حتی ویکیپدیا، اطلاعات خوبی از شما وجود ندارد. علاوه بر مسئله کشتار اوکراینی ها که رد کردید، چیزهای دیگری نیز گفته اند.

دوگین: متأسفانه، رسانه های غربی آزاد و بیطرف نیستند. می گویند من شووینیست و ملی گرای افراطی هستم! حتی وقتی اغلاط آنها را متذکر می شوم، اصلاح نمی کنند. کتابهای من در آمازون ممنوع اعلام شده، در حالی که کتب هیتلر آزاد است! من شخصاً تحت تحریم های غرب و لیبرالیسم هستم و از این مسئله آزار می بینم. من برای اعمالم تحت شکنجه غرب نیستم، برای افکارم مورد اذیت و آزار قرار می گیرم! من طرفدار تنوع و همکاری فرهنگها، و ضد شووینیسم و ملی گرایی افراطی هستم. این نتیجه نژادپرستی و اقتدارگرایی غربیها است.

 حقیقت: شما گفتید نه چندان دور از حکومت بوده اید، و نه چندان نزدیک. اگر کسی بگوید «دوگین ایدئولوگ روسیه است»، چند درصد این گزاره را قبول می کنید؟

دوگین: با این تعبیر مخالفم. من ایدئولوگ دولت روسیه نبوده و نیستم. من ایدئولوگ مردم روسیه هستم. من از از هویت فرهنگی خود دفاع می کنم، نه ضرورتاً از مواضع سیاسی حکومت. من حامی مردم هستم، نه حامی حکومت! این امری طبیعی، و نه تصنعی، است. من به هویت و کرامت مردم روس باور دارم.

 حقیقت: ایده اصلی کتاب «پوتین علیه پوتین»، در این بین، چیست؟

دوگین: به اعتقاد من در آن کتاب، پوتین دو وجه دارد: یک رویه او سیاستمدار قوی و موفق است. برخی فقط بعد اول او را می شناسند. خارجیها عمدتاً به این بعد توجه دارند. از این جهت من با او همداستان هستم. وجه دوم پوتین که کمتر شناخته شده، به احاطه شدن او توسط لیبرال ها بازمی گردد. این افرادند که به پوتین آدرس و جهت غلط می دهند. این رویکرد، کرامت مردم روس را پاس نمی دارد. وجه اول پوتین را بعد شمسی (solar) و راهبردی، و بعد دوم را وجه قمری (lunar) و تاکتیکی نامیده ام. مردم روس دو وجه پوتین را می بینند، و خارجیها فقط بعد اول را! به همین دلیل، من در مقابل خارجیها از پوتین حمایت می کنم.

 حقیقت: بالاخره، شما چند درصد بر سیاستهای حکومت روسیه تأثیرگذار هستید؟

دوگین: نسبت به تصمیمات حکومتی، هیچ! چرا که من ایدئولوگ مردم هستم، و نظریات ژئوپولتیک دارم. نظریات من، به خصوص نظریه اوراسیا، در همه دانشگاه های روسیه مد نظر قرار می گیرد.

 حقیقت: بسیار خوب، سؤالم را عوض می کنم: به چه میزان در مواضع ژئوپولتیک حکومت سهیم هستید؟

دوگین: سؤال سختی مطرح کردید! من همواره میزان تأثیر اندیشه ای خود در بین مردم و دانشگاهیان را بررسی کرده ام، ولی تا به حال نسبت به میزان تأثیرگذاری ام روی حکومت فکر نکرده ام. در بعد اول، می توان میزان کتب و مقالات و مانند آن را سنجید، ولی در بعد دوم، قضاوت خیلی سخت است.

 حقیقت: آخرین سؤال من به ارتباط شما با جناح خاصی در ایران باز می گردد. چرا شما فقط با جناح خاصی از محافظه کاران، اصول گرایان، ارتباط گرفته اید؟ عکس این قضیه در خصوص پوتین صادق است. چون برای او منافع ملی اولویت دارد، با همه جناح ها ارتباط برابر دارد. متأسفانه، برخی محافظه کاران در ایران درک درستی از منافع ملی ندارند، و فکر می کنند روسیه همواره در کنار ایران خواهد بود. معمولاً به این گروه «روسوفیل» لقب داده اند. این خاصیت سیاست ایدئولوژیک است. سیاست خارجی ایران، برخلاف سیاست خارجی روسیه، ایدئولوژیک است؛ و این مسئله درک متقابل را دچار مشکل کرده است. من می دانم که در حال حاضر منافع روسیه و ایران در یک راستاست، اما اگر این اتحاد تاکتیکی باشد، می توان روزی را متصور شد که منافع ملی این دو کشور کاملاً بر هم منطبق نشود.  

دوگین: به خاطر طرح این سؤال بسیار متشکرم. قبل از هر چیز باید یادآور شوم که ایدئولوژی برای من مهم است. پوتین تفکر تاکتیکی دارد، و من اندیشه راهبردی. وقتی از «منافع ملی» سخن می گوییم، استراتژی مهم تر از تاکتیک خواهد بود. پوتین الان در قدرت است، ولی هیچ کس نمی داند تا چه زمانی! تاریخ و فرهنگ روسیه خیلی قبل از پوتین وجود داشته، و بعد از او هم تداوم خواهد داشت. تاکتیک امری موقتی است، و بنابراین، استراتژی مهم تر به نظر می رسد. محافظه کاران یا اصولگرایان ایران این مسئله را بهتر از اصلاح طلبها فهمیده اند. به همین دلیل است که من از ابتدا با آنها ارتباط گرفته ام. البته، این بدان معنا نیست که با گروه ها و دیگر مردم ایران گفتگو نکنم. همه جا، عقاید مختلفی وجود دارد. من به فرهنگ ایران علاقه دارم، و تاریخ آن را می ستایم. من ایران را در کل، به عنوان یک کشور دوست دارم. اما باز نیاز می دانم به این نکته اشاره کنم که محافظه کاران ایران به درستی دریافته اند که روسیه متحد استراتژیک آنهاست. ما باید این ظرفیت را علیه هژمونی غرب و جهانی سازی اش به فعلیت درآوریم. ما باید از هویت خویش، در این راستا، علیه دجال دفاع کنیم. دین بخش مهم فرهنگ را تشکیل می دهد.

حقیقت: از این که در این گفتگو شرکت کردید، کمال سپاس را دارم.

دوگین: من هم تشکر می کنم، و امیدوارم در سفرهای آتی به ایران بتوانم به دانشگاه های مختلف، با سلائق گوناگون، سر بزنم.

دیدگاه دکتر مهدی کاظمی: kazemizamharir@

 

3145 مرتبه بازدید
در حال ارسال...