مصاحبه ها و یادداشتها

اصالت یا وابستگی سياست نامه

به دلیل عدم استقلال جریان سیاست¬نامه و اندرزنامه است که نظریه همروی بر مقایسه دو دانش فلسفه سیاسی و فقه سیاسی متمرکز شده است

اروين روزنتال، براى اولين بار در سال 1958، به تقسيم سه‌گانه فلسفه سياسی،[1] شريعت‌نامه‌نويسى،[2] و اندرزنامه‌نويسى (يا آيينه شاهى)[3] و در حوزه انديشه سياسى اسلامى اشاره نمود. وى مشخصه رهيافت اول را تفکر عقلی، ویژگی رهیافت دوم را تكيه بر متون شريعت و نظريه خلافت، و مشخصه رهيافت سوم، همانند کلیله و دمنه ابن‌مقفع، را اندیشه حفظ قدرت مى‌داند.[4] روزنتال، اندرزنامه‌نويسى را برخاسته از تفكر ايرانى مى‌داند؛ و آن را در مقابل فلسفه سياسى كه از تفكر فلسفى يونان اتخاذ شده، قرار مى‌دهد. از ديدگاه او، فيلسوفان اسلامى درصدد هم‌نهادسازى بين مفاهيم تفكر افلاطونى با آموزه‌هاى اسلامى بوده‌اند. فلسفه سياسى در انديشه سياسى اسلامى، علمى كاملاً مستقل نيست؛ و به شکلی به شريعت تكيه مى‌زند. فيلسوفان سياسى اسلامى، در هماهنگ‌سازى وحى (در شكل قوانين نبوى) و عقل (در شكل نوموس و دولت ـ شهر يونانى) تلاش نموده‌اند. در عين حال، بايد اذعان داشت كه وحى بر عقل، سلطه بيشترى داشته است. به اعتقاد روزنتال، فلسفه سياسى اسلامى، نه دقيقاً همان كلام سياسى است، و نه علمى است كه بتواند مستقلانه بر عقل تكيه زند.[5] وى مى‌نویسد: «فلسفه، به استثناى فلسفه ابن‌طفيل، شديداً تحت تأثير شريعت بوده، هر چند از افلاطون و ارسطو نيز تأثير پذيرفته است. نوشته‌هاى سياسى در اين زمينه از ميراث افلاطونى ــ يعنى دو كتاب جمهور و قوانين ــ تأثير مى‌پذيرفت. اين، به معناى انكار يا كوچك كردن تأثير اخلاق نيكوماخوس ارسطو نمى‌باشد.»[6] آن لمبتون هم به این تقسیم سه‌گانه اعتقاد دارد.[7]

«شریعت‌نامه» و «فقه سیاسی» اصطلاحات جدیدی هستند؛ با این تفاوت که اصطلاح اول به اهل سنت در دوره میانه مربوط می‌شود و ارتباط با قدرت سیاسی و نصیحت به حاکمان برای تثبیت قدرت را فرض می‌گیرد؛ درحالی‌که فقه سیاسی اعم است و بخشی از فقه تلقی می‌شود که در سالهای اخیر ادعای مستقل‌شدنش (به شکل یک رشته علمی[8]) مطرح شده است. برای اندیشه سیاسی ـ نقلی شیعه اصطلاح دوم به کار می‌رود. به هر حال، تقسيم سه‌گانه روزنتال (فلسفه سياسى، شريعت‌نامه‌نويسى و اندرزنامه‌نويسى)، مورد توجه انديشمندان پس از او واقع شد.[9] از ديدگاه سيدجواد طباطبايى، از «فلسفه سياسى فارابى» به معناى دقيق كلمه، مى‌توان سخن گفت؛ زيرا بنياد تفكرات وى، به عنوان بزرگ‌ترين نماينده فلسفه سياسى اسلامى، فلسفه اوست؛ و وى نتايج سياسى را از فلسفه خود استنتاج مى‌كند. به اعتقاد وى: «مجموع انديشه سياسى ايران به دوران قديم، تعلق دارد؛ و قادر نيست طبيعت و ماهيت دوران جديد را مورد تفكر قرار دهد. انديشه‌هاى سياسى در دوران قديم بيشتر از نوع فلسفه‌هاى سياسى، و در دوران جديد، به ويژه در اروپا، از نوع انديشه‌هاى سياسى‌اند».[10]

طباطبایی تجلى فلسفه سياسى را در فارابى و ابن‌سينا، و حضیض زوال آن را در انديشه سياسى خواجه‌نصيرالدين طوسى، جلال‌الدين دوانى، ملاصدرا و سبزوارى مى‌داند.[11] فلسفه سياسى در اصطلاح فيلسوفان اسلامى، زيرمجموعه‌اى از فلسفه عملى است. ابن‌مسكويه همانند فارابى، فلسفه نظرى را در انحصار فيلسوفان قرار مى‌داد؛ و دست سياستمداران را از آن كوتاه مى‌دانست. البته او معتقد بود كه محصول كار آنها كه ارائه صحيح «اعتقادات فاضله» است، در حوزه اقتدار سياستمداران قرار مى‌گيرد. وى، فلسفه و كمال نظرى را به منزله صورت، و فلسفه و كمال عملى را به منزله ماده مى‌داند؛ و معتقد است هيچ كدام از آنها بدون ديگرى تمام نيستند.[12] به همين دليل است كه «فلسفه، به حرفه سياستمدارى نياز پيدا مى‌كند».[13]

فرهنگ رجايي درحالی‌که تثليث فوق را می‎پذيرد، اين نکته را يادآوري مي‌كند که جنس اندرزنامه‎ها با دو بديل خود متفاوت است: «در حالی که شريعت‌نامه‎ها و يا فلسفه‌نامه‎ها اختصاصاً به ترتيب توسط فقها و فلاسفه تحرير شده‎اند، اندرزنامه‎ها گاه توسط فقيه مثل نصيحة‌الملوک؛ گاه توسط دولتمرد، مثل سياستنامه؛ و گاه توسط ارباب فلسفه مثل اخلاق جلالی تحرير و ارائه گرديده‎اند.»[14] طباطبايي در کتاب درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران، تقسيم روزنتال را می‎پذيرد؛ و به ترتيب فارابی، خواجه نظام‌الملک و خنجی را نمايندگان سه نحله فلسفه سياسی، اندرزنامه‌نويسی و شريعت‌نامه‌نويسی معرفی می‎نمايد.[15] وی در کتاب ابن‌خلدون و علوم اجتماعی معتقد است تمايز قطعی بين سه نوع دانش فوق وجود ندارد؛ و برای اثبات اين مطلب می‎نويسد ماوردی هم مثل غزالی نصيحة‌الملوک نوشت.[16] فيرحی هم با توجه به نکات فوق، از اندرزنامه‌نويسی به عنوان يک شاخه دانش سياسی نفی استقلال می‎کند؛ و پژوهش خود را بر دو شاخه فلسفه سياسی و فقه سياسی مبتنی می‎سازد.[17] رجايي در ادامه، تقسيم‎بندی گسترده‎تری از انواع دانشهای سياسی ذکر می‎کند:

1. شيوه فقاهتی: در دو گروه شيعه و سنی،

2. شيوه ادبا (يا انديشه اندرزنامه‌نويسان)، که بعد از فقها بيشترين تأثير را در تاريخ سياسی اسلام داشته‎اند،

3. شيوه تاريخی: همانند طبری و جوينی،[18]

4. شيوه عرفانی: کسانی که با سياست کاری ندارند، ولی به هر حال بر سياست مؤثر بوده‎اند، همانند حلاج و سهروردی،

5. شيوه فلسفی: همانند شيوه فارابی و ابن‌سينا و ابن‌رشد.[19]

در اين تقسيم‎بندی، حتی می‌توان سفرنامه‌نويسی و علم تفسير و حديث را با گرایش سیاسی نيز گنجاند؛ هرچند جملگی به تقسیم سه‌گانه قابل تحویل به نظر می‌رسند. رجايي به درستی اشاره می‎کند که اين تقسيم‎بندی تا مرحله فروپاشی سيطره فرهنگ اسلامی کارآمدی داشت. در این­جا، می‌توان به نسبت بحث طبقه‎بندی علوم سياسی نزد متفکران دوره ميانه و تقسيم سه‌گانه روزنتال پرداخت. طبقه‎بندی علوم می‎تواند بر اساس موضوع، روش يا غايت انجام شود. اگر در اين بحث، موضوع‌‌محور باشيم، طبقه‎بندی سه‌گانه روزنتال با تقسيم‎بندی دانشهای سياسی نزد خواجه‌نصير هماهنگی پيدا می‎کند. از ديدگاه خواجه، يک نوع سياست در علوم اوايل فرازمانی‎اند؛ نوع دوم در نواميس (فقه)، و نوع سوم در آداب قرار می‎گرفت. اين طبقه‎بندی هماهنگی کاملی با تثليث روزنتال دارد؛ چرا که آن سه به ترتيب معادل فلسفه سياسی، فقه سياسی (يا شريعت‌نامه‌نويسی) و اندرزنامه‌نويسی قرار می‎گيرد. اگر معيار طبقه‎بندی علوم، روشن باشد، می‎توان گفت دو روش اصلی، روش عقلی و نقلی، روياروی يکديگر صف‌آرايي می‎کنند. دو رشته علمی معروف در دانش سياسی فلسفه سياسی و فقه سياسی‎اند. بر اين اساس است که اندرزنامه‌نويسی اصالت خود را از دست می‎دهد.[20] اما اگر ملاک، غايت باشد، اصولاً تقسيم دوگانه و سه‌گانه ضرورتی ندارد؛ چرا که غايت همه آنها يکی خواهـد بود. در مجموع، دربـاره جايگاه فلسفه سياسى ـ اسلامى در انديشه سياسى ـ اسلامى مى‌توان گفت: اولاً، فلسفه سياسى ـ اسلامى، بخشى از انديشه سياسى ـ اسلامى به شمار مى‌رود كه بر استدلال عقلى تكيه مى‌زند؛ ثانياً، از نظر زمانى، اين رهيافت بر رهيافتهاى شريعت‌نامه‌نويسى تقدم داشته است؛ و سلسله‌جنبان آن، ابونصر محمد فارابى به شمار مى‌رود؛  ثالثاً، اين رهيافت بخشى از حكمت عملى در طول تاريخ انديشه سياسى اسلام و ايران است كه دچار زوال و انحطاط شده، و جاى خود را تا اندازه‌اى به دو رقيب خود، خصوصاً فقه سیاسی، واگذار كرده است. در این بین، فلسفه سیاسی اسلامی نیز با زوال یا رکود روبرو است؛ و برعکس، فقه سیاسی فربه­تر شده است؛ تا جایی که برخی تمدن دانش اسلامی را معادل تمدن فقهی دانسته­اند.

دقیقاً به دلیل عدم استقلال جریان سیاست­نامه و اندرزنامه است که نگارنده پروژه فکری خود، موسوم به نظریه همروی[21]، را بر مقایسه دو دانش فلسفه سیاسی و فقه سیاسی متمرکز نموده است. این تطبیق بر موضوع خاص توزیع قدرت در قالب کتاب توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه صورت پذیرفته است. [22]

________________________________________

 . [1]  political philosophy

[2]  . shari’a

[3]  . mirrors for princes

[4]  . Erwin I. J. Rosenthal, Political Thought in Medieval Islam, U. K., Cambridge University Press, 1962, p. 3.

[5]  . Ibid, p. 3-5.

 [6]  . Ibid, p. 5.

[7].  آن لمبتن، دولت و حكومت در اسلام، ترجمه و تحقيق سيدعباس صالحى (و محمدمهدى فقيهى)، بی‌جا: نشر عروج، 1374، ص 5.

[8]   discipline

[9].  ر.ك: سید جواد طباطبايي، درآمدی فلسفی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران، چاپ سوم، تهران، کوير، 1372، ص 6ـ29؛ و فرهنگ رجايى، معركه جهان‌بيني‌ها: در خردورزى سياسى و هويت ما ايرانيان، تهران، شركت انتشارات احياى كتاب، 1373، ص 17ـ96.

[10]. طباطبایی، همان، ص 5ـ6.

[11]. سید جواد طباطبایی، زوال انديشه سياسى در ايران، تهران، كوير، 1374، ص 287ـ288.

[12].  ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، قم، بيدار، 1371، ص 58.

[13].  همان، ص 85 .

[14].  رجايي، همان، ص 17ـ 18.

[15].  طباطبايي، درآمدی فلسفی، همان، ص 6ـ29.

[16].  طباطبايي، زوال اندیشه، همان، ص 25.

[17].  داود فيرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران، نشر نی، 1378، ص 27ـ31.

[18].  البته طباطبايي در نقد عنايت می‌نويسد: «شيوه تاريخی متعلق به متفکران معروف به مورخ جريان مستقلی نيست»: طباطبایی، همان، ص26.

[19].  رجايي، همان، ص 129ـ130.

[20].  فيرحی، همان، ص 27ـ31.

[21] . Confluence Theory

[22]. سید صادق حقیقت، توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه، تهران، هستی­نما، 1381.

3334 مرتبه بازدید
در حال ارسال...