مصاحبه ها و یادداشتها

مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی

مبانی اندیشه سیاسی حضرت امام عبارت است از: پیوند دین و سیاست، جمع خداگرایی و مردم گرایی،جمع آرمانگرایی و و اقع گرایی، سازگاری اسلام با مظاهر تمدن، تکلیف گرایی، و ضرورت آسیب شناسی انقلاب

موضوعي که اين مقاله به آن مي‌پردازد مباني انديشه سياسي حضرت امام خميني(ره) از رهگذر وصيتنامه ايشان است. ابتدا لازم است چند نکته را مطرح کنيم، نکته اول اينکه انديشه سياسي عبارت است از نظريه‌پردازي و تفکر نسبت به پديده‌هاي سياسي. انديشه سياسي مي‌تواند در قالب فقه سياسي يا فلسفه سياسي متجلي شود. حضرت امام بدون شک داراي انديشه سياسي بودند و منظومه منسجمي از آرا و تفکرات نسبت به پديده‌هاي سياسي داشتند.ايشان نسبت به فلسفه سياسي آراي خاصي داشتند. در واقع حضرت امام انديشمندي سياسي و فقيهي سياسي بوده‌اند. يکي از پيش‌فرض‌هاي اين مقاله اين است که انديشه سياسي اگر چه در ظاهر و رويه خود يك انديشه خاص جلوه مي‌‌کند، ولي داراي مباني و اصول عامي است. آرا و انديشه‌هاي  سياسي حضرت امام نيز داراي مباني و اصول و قواعد کلي و عامي است که اين آرا مانند شاخه‌هاي درخت بر تنه درخت،خود را جلوه‌گر مي‌کند.موضوع اين مقاله پرداختن به تنه درخت  و آن اصول کلي‌اي است که آرا و انديشه سياسي را تفسير کرده‌اند. پس حضرت امام ممکن است داراي فلسفه سياسي به معناي خاص کلمه نباشند،اما بدون شک انديشه سياسي و فقه سياسي داشته‌اند.

مباني و اصول انديشه سياسي حضرت امام بسيار است و برشمردن صرفاً هفت معنا در اين مقاله دليل بر نبودن مباني ديگر نيست. دو پيش‌فرض در اين مقاله وجود دارد: پيش‌فرض اول اين است که امام انديشه سياسي نظام‌مند (سيستماتيک) داشتند. ايشان نسبت به پديده‌هاي سياسي از بعد ديني و از بعد فقهي نظر داشتند. پيش‌فرض دوم اين است که آرا و انديشه‌هاي سياسي حضرت امام داراي مباني و اصولي است و بايد اين مباني و اصول را شکافت و تبيين کرد. بنابراين به ترتيب به هفت مبنا در انديشه سياسي حضرت امام اشاره مي‌‌کنيم:

1-  پيوند ديانت و سياست

در ارتباط با ربط دين و سياست دو نظريه کلي وجود دارد. يک نظريه اين است که دين و سياست با هم ارتباط وثيق و مستحکم دارند و نظريه دوم اين است که  اينها دو حوزه جدا از هم هستند. دسته دوم را سکولاريست‌ها يا کساني که دين را از سياست جدا مي‌‌دانند،تشکيل مي‌‌دهند. به اعتقاد دسته دوم دين از سياست جداست،بنابرين ما ممکن است در حوزه خصوصي ديندار باشيم،اما سياست ربطي به دين ندارد. به بيان ديگر دين براي ارتباط انسان و خدا،براي عبادات،براي نماز و روزه است،اما مسائل اجتماعي و اقتصادي ربطي به دين ندارد. وظيفه و رسالت دين اين نيست که به مسائل حوزه عمومي بپردازد.

نظر حضرت امام دقيقاً در مقابل سکولاريست‌هاست،يعني ايشان معتقد به پيوند ديانت و سياست به اين معنا هستند که در دين گزاره‌هايي وجود دارد که هم سياسي است و هم ديني. از باب اول فقه (احکام طهارت)،در جاي جاي احکام فقهي جاي پاي سياست را مي‌‌توان ديد. اين اعتقاد حضرت امام است. چرا امام به اين انديشه رسيده‌اند؟ به اين دليل که امام معتقد به وحدت هستند و دوگانگي انديشه سياسي و ديني را قبول ندارند. به عقيده حضرت امام دين عين سياست است. 

اگر عده‌اي معتقدند حکمت و فلسفه از علم جداست و قابل جمع نيست،امام مي‌‌فرمايند که اين دو قابل جمعند. امام بين فقه و حکمت،بين سياست و فقه و بين عرفان و سياست هم جمع کرده‌اند و شخصيتي بوده‌اند داراي ابعاد نامتناهي. کساني که از نظر روحي ضعيفند و به يک بعد منشور دين نگاه مي‌کنند،ممکن است جزئي‌نگر باشند؛ فقه را ببينند،اما سياست را نبينند؛ سياست را ببينند و عرفان را نبينند؛ ولي حضرت امام همه اين‌ها را با هم وحدت داده‌اند،چون در نظر امام همه امور به يک چيز باز‌گشت مي‌کنند: وحدت در عين کثرت.

اين همه عکس مي ‌‌و نقش نگارين که نمود

يک فروغ رخ ساقي است که در جام افتاد

اگر مي‌بينيد که ظواهر مختلفي از عالم وجود مشاهده مي‌‌شود،نه بدين دليل است که تعدد و تکثر وجود دارد،بلکه به اين دليل است که جام‌هاي متعددي وجود دارد و عين عکس‌ها را متفاوت به ما نشان مي‌‌دهد،و الا رخ ساقي جز يکي بيش نيست.

استناد ما در اين موارد در درجه اول به وصيت‌نامه سياسي الهي امام و در درجه دوم به صحيفه نور است. در جمله‌اي از وصيت‌نامه چنين آمده است: اين انقلاب بزرگ با تاييدات غيبي پيروز شد. پديده‌اي سياسي به نام انقلاب،پيروزي انقلاب در سال 57 بود،ولي به چه دليل؟ به اين دليل که عالم غيب و شهود باهم وحدت پيدا کردند. حضرت امام در آغاز وصيت‌نامه،بحث را با حديث ثقلين شروع مي‌‌کنند،ولي با لطافت وارد مباحث سياسي مي‌شوند. بنابراين هيچ تناقضي بين مباحث فکري،انديشه‌اي و ديني با مباحث سياسي در آراي ايشان وجود ندارد.

آيا امام که معتقد به وحدت ديانت و سياست‌اند،معتقد به دين حداقلي بوده‌اند يا حداکثري. يعني آ‌يا معتقد بودند که دين در ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي براي ما تمامي احکام را آورده يا بعضي از آنها را به عقل بشر واگذارده است؟ در اين باره بحث چنداني در اين دو دهه انقلاب نشده است. در کتابي که به انديشه‌هاي فقهي‌- سياسي حضرت امام پرداخته،چنين ادعا شده است که امام معتقد به ديني حداکثري بوده‌اند،اما اين مسئله قابل تامل و بررسي است و شايد چنين نباشد.

2- جمع بين خداگرايي و مردم‌گرايي

حکومت ديني هم الهي و هم مردمي است؛ هم از آسمان است و هم از زمين؛ هم سر در آسمان دارد و هم پاي در روي زمين. مشروعيت حکومت ديني هم الهي است و هم مردمي. در اينجا بايد دو اصطلاح تخصصي در علوم سياسي را توضيح بدهيم تا مقصود روشن شود. اين دو اصطلاح يکي مشروعيت و ديگري کارآمدي است.

مشروعيت يعني توجيه عقلاني اعمال سلطه.  چرا ما بايد از حکومتي تبعيت و اطاعت کنيم؟ چرا اين حکومت مشروع است؟ به اعتقاد حضرت امام اين بدان علت است كه حکومت اسلامي منصوب از طرف خداوند است؛ چه در زمان حضور،يعني در زمان پيامبر و حضرت علي(ع) و بقيه معصومين(ع)،و چه در زمان غيبت کبري. يعني فقها به شکل عام منصوب هستند.

پس مشروعيت از جانب خداوند است. از جانب نصب است. اما اين حکومت براي کارآمد شدن خود به ساز و کارها و ساختارهايي نياز دارد که در اين ساختارها مردم مي‌‌توانند در آن دخالت کنند. بنابر‌اين نقش مردم در کارآمدي نظام است. البته نقش مردم در کارآمد کردن نظام است، نه در مشروعيت. اما آن‌قدر بر نقش مردم تاکيد کرده‌اند که بعضي توهم کرده‌اند که راي امام اين است که مردم در مشروعيت هم دخالت دارند،در حالي که چنين نيست. نظريه نصب،به معني مشروعيت از جانب خداوند و دخالت مردم و احترام راي مردم در بعد کارآمدي است.

حضرت امام چندين بار لفظ دموکراسي را استفاده کرده‌اند و فرموده‌اند ما که دموکراسي داريم،آن هم دموکراسي اسلامي. از لفظ دموکراسي وحشت نکنيم،چون امام هم چندين بار به کار برده‌اند ولي دموکراسي ما دموکراسي اسلامي است و با دموکراسي غربي متفاوت است. اين عين بيانات حضرت امام است.

3-  جمع بين آرمانگرايي و واقع‌گرايي

حضرت امام هم معتقد به آرمان‌ها بوده‌اند و هم نگاه به واقعيات داشتند. حکومت اسلامي حکومتي است براي همه مستضعفين. وظيفه ما آن است که  اسلام را بين همه مستضعفين و همه مردم جهان تبليغ کنيم. اين آرماني جهان‌شمول است،اما در عين حال بايد به امکانات هم توجه کرد. امکانات ما محدود است. فعلاً ممکن است توانايي صدور انقلاب را به شکل کامل نداشته باشيم. محدوديت ما اين است که بايد مرزهاي دولت - ملت را بپذيريم.

به هر حال ما همسايگاني داريم و روابطي بايد داشته باشيم. اينها واقعيات روابط بين‌الملل است. حضرت امام اين واقعيات را هم پذيرفتند و بنابراين در روابط بين‌الملل هم واقع‌گرا بودند و هم آرمانگرا. يکي از عبارت‌هاي وصيت‌نامه چنين است: فرياد قهرمانانه ملت‌ها بر سردمداران ستم‌پيشه در طول تاريخ الي ابد.

يعني پيام اسلام،پيام قرآن،و پيام حکومت اسلامي است. زمان و مکان نمي‌شناسد. يا در جايي ديگر مي‌فرمايد: وصيت‌نامه سياسي - الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم‌الشان ايران ندارد‌، بلکه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب است. يعني پيام عام و جهان شمول است.

4 - جمع بين اسلام به عنوان ايدئولوژي با مظاهر تمدن

حضرت امام ديدي عارفانه و جمع‌کننده بين متناقضات داشتند، البته اگر متناقض باشند که نيستند. يعني آن چيز‌هايي که در ظاهر متناقض به نظر مي‌‌رسند،ناسازه‌اند و محال‌نما هستند‌،اما در واقع تناقضي بين آنها نيست. مظاهر تمدن با اسلام جمع مي‌‌شود. ما بايد به سراغ تمدن برويم،از تمدن غرب نبايد وحشت کرد. بايد تمدن غرب را گرفت و هم‌نهادي بين تمدن غربي و تمدن اسلامي ايجاد کرد.

از جمله توطئه‌هايي که حضرت امام نسبت به آن هشدار مي‌دهند،اين شبهه است كه مي‌گويد اسلام ديني ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است. ايشان مي‌‌فرمايند: اينان مي‌‌خواهند چنين جلوه بدهند که روحانيون و علما مي‌‌خواهند با چهارپايان سفر کنند،يعني سوار هواپيما نشوند،در حالي که اين طور نيست، ما مظاهر تمدن غرب را مي‌‌گيريم.

در نامه مشهوري که حضرت امام به آيت‌الله قديري نوشته‌اند،فرمودند‌: ...اگر چنين باشد که شما مي‌‌فرماييد،چنين توهم خواهد شد که اسلام با تمدن ناسازگار است،در حالي که اسلام با تمدن،با تمدن غربي،با مظاهر تمدن سازگار است،بعضي از مظاهر تمدن غربي خوب است.

حزب مفهومي نوين و جديد است و امام در جاي جاي صحيفه نور ذکر کرده‌اند که معتقدند حزب با محدوديت‌هايي که ما براي آن در حکومت اسلامي قائل هستيم بايد وجود داشته باشد. در صحيفه نور،جلد هشتم،صفحه 268 آمده است: احزاب آزادند،مادام که توطئه معلوم نشده است. در صحيفه نور،جلد شانزدهم،صفحه 133 آمده است‌: اين‌طور نيست که حزب خوب باشد يا هر حزبي بد باشد. ميزان، ايده حزب است.

5 - اصالت وظيفه در مقابل نگاه به نتيجه عمل

حضرت امام مي‌‌فرمودند‌: ما مکلف به وظيفه‌ايم‌،نه مکلف به نتيجه. در صحيفه نور سيره انبياي عظام در طول تاريخ فدا شدن در راه اسلام بوده است. وظيفه است. بايد فدا شد. بايد از سر مال و جان و خود بگذريم. در جلد پانزدهم صحيفه نور،صفحه 78 آمده است: اگر به تکليف عمل کنيم باکي نداريم که شکست بخوريم. در اينجا توهمي وجود دارد و آن توهم اين است که بعضي فکر کردند اصالت وظيفه،يعني ما کارشناسي نکنيم،برويم در دل عمل؛ اگر هم کشته شويم،مسئله‌اي نيست. ولي مقصود حضرت امام اين است که کار کارشناسي و کار تخصصي بشود. وظيفه معين بشود. اگر شکست خورديم و پيروز شديم تفاوتي براي ما نخواهد داشت.

6 - نظريه توطئه

نظريه‌اي است در علم سياست وجود دارد که بر اساس آن بعضي معتقدند وقايع داخلي و خارجي را بايد بر اساس تئوري توطئه تحليل کرد،يعني توطئه دشمنان داخلي و خارجي عليه ما. در اينجا سه نظريه عمده وجود دارد: بعضي معتقدند که همه وقايع بر اساس توطئه بايد تحليل بشود و اصلا دشمنان هميشه در حال توطئه عليه ما هستند. بعضي ديگر معتقدند توطئه‌اي در کار نيست، توهم توطئه است،توطئه نيست. بعضي نيز معتقدند توطئه هست،ولي همه امر توطئه نيست.

حضرت امام نظر سوم را قبول داشته‌اند. براي اثبات نظريه سوم و اينکه امام به شکل في‌الجمله معتقد به تئوري توطئه بودند،راهي در روش تحقيق به شکل علمي،به نام تحليل محتوا وجود دارد. بر اساس اين روش کلماتي که بوي توطئه مي‌‌دهد و معناي توطئه مي‌‌دهد در وصيت‌نامه مي‌‌تواند جمع‌آوري و بررسي شود كه چند بار در مقابل کلمات ديگر تکرار شده است. اين کلمات به طور مثال عبارت است از توطئه،جنايت،نقشه،جهانخواران،چپاولگر،دشمن،استکبار،ابر‌قدرتها،جنايتکاران،غارت، و مظلومين.

7 – ضرورت آسیب شناسی انقلاب

آخرين مبنا و اصل از ديدگاه حضرت امام اين است که انقلاب‌ها مانند شجره‌ها ممکن است ميوه مثمر داشته باشند،ممکن است ميوه‌اي به بار دهند،اما اين شجره ممکن است دچار آفت شود. بنابراين،بايد آسيب‌شناسي کرد،بايد به آسيب‌شناسي انقلاب و از جمله انقلاب خودمان دست زد،چرا؟ چون درست است که درختي داريم کهنسال،و ميوه‌هاي گرانقيمتي از اين درخت چيده‌ايم،اما امکان وجود آفت در اين درخت در طول زمان وجود خواهد داشت.

در قسمت‌هاي پاياني وصيت‌نامه،يعني اواسط تا پايان وصيت‌نامه به اين آفت‌ها اشاره شده است. از جمله: تفرقه و به انزوا کشاندن روحانيت،غرب‌زدگي و شرق‌زدگي،اقتصاد سرمايه‌داري و کمونيستي، انحراف برخي روحانيان،مسئله صدا و سيما،قوه قضاييه،قوه مجريه،حوزه‌هاي علميه و ارتش. پس،از ديدگاه امام آسيب‌شناسي انقلاب اولاً امري مبارک است و ثانياً گويا در اين دو دهه انقلاب کمتر به آن پرداخته شده و ضرورت بررسي عميق‌تري را دارد.

 

2808 مرتبه بازدید
در حال ارسال...