مصاحبه ها و یادداشتها

قیام عاشورایی و انقلاب اسلامی

این سخنرانی به مناسبت عاشورا در اصفهان به تاریخ 29 دیماه 1386 برگزار شد

امام حسین - سلام الله علیه - آشکارا ما را به پیروی از هدف های قیام عاشورا فرا می­خواند: «و لکم فیٌ اسوه»: «من برای شما الگو هستم». امامان شیعه در کردار و گفتار برای مردم، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، نمونه و اسوه­اند. در این زمینه، تفاوتی بین معصومان (ع) وجود ندارد؛ هر چند برخی موفق به تشکیل حکومت نشدند، برخی سیاست­های قهرآمیز برگزیدند و بعضی با توجه به وضع و موقعیت ویژه، صلح را پذیرا شدند. آن جا که امام حسین با توجه به از دست دادن همه یاران خویش، ندای «هل من ناصر ینصرنی؟»[1] و «هل من معین یرجو ما عند الله فی اعانتنا»[2] سر می­دهد، در واقع با تمامی حق­جویان در همه زمان­ها و مکان­ها سخن می­گوید؛ و از آنان برای یاری رساندن به حق و حقیقت استمداد می­کند؛ تو گویی که دو حرکت حق و باطل از هابیل و قابیل تا قیام آل محمد (ص) در برابر هم صف کشیده­اند. شیعه در طول تاریخ به وجود این تضاد توجه دارد؛ و همواره خود را در مقابل ظالمان و ستمگران قرار می­دهد؛ همچنان که در زیارت عاشورا می­خوانیم: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم»[3] (هماره در صف دوستان شما، و در برابر دشمنانتان قرار خواهم داشت).

حسین بن علی (ع) نماینده انسانیت بود؛ و فقط به زمان و مکان خویش تعلق نداشت: «کشته شدن حسین (ع) یک فاجعه بود، اما فاجعه­ای استثنایی؛ و بعد از چهارده قرن، یک تاریخ­نگار بی­طرف آن فاجعه را به شکل کوهی طولانی و مرتفع می­بیند که فاجعه جنگ­های دیگر در پشت آن پنهان است؛ و به چشم نمی­آید».[4] شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» به این معناست که نبرد حق و باطل امری واقعی است؛ و سلطه­گران به خاطر فساد آور بودن قدرت نمی­توانند ندای ستمدیدگان را بشنوند. این بدان جهت است که هر چند قدرت به شکل نظری نسبت به هر گونه جهت­گیری مثبت و منفی بی رنگ و خنثی است، اما در عمل همواره به فساد می­گراید؛ و همان گونه که لرد آکتون گفته: «قدرت فساد می­آورد؛ و قدرت مطلق، فساد مطلق». به همین میزان، ثروت نیز می­تواند عامل فساد یا صلاح در زندگی انسان شود؛ هر چند در عمل و به شکل بالقوه مایه شر و فساد است: «المال ماده الشهوات».

قیام عاشورا به منظور دفاع از یکتا پرستی، رفع ستم و احیای ارزش­های دینی و اسلامی به وقوع پیوست؛ و از این جهت، نه تنها با اهداف صلح امام حسن مجتبی (ع) و صلح حدیبیه و نیز رأفت عیسوی در تضاد نیست، بلکه مؤید و لازم و ملزوم یکدیگرند. همه انبیا و معصومان - سلام الله علیهم - در خط واحد اسلام - در معنای عام خود[5] - قرار داشته­اند؛ و اگر واکنش­های متفاوتی از آنان در برگ­های تاریخ به ثبت رسیده، با توجه به موقعیت­ها و مقتضیات زمان و مکان آن ها قابل توجیه است: «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا»، «امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در حرکت و قیام یا نشستن (از جنگ) برای شما الگو و امامند».

تأثیر پیام عاشورا بر انقلاب اسلامی

هدف مشترک قیام های انبیا و معصومان (ع) تقویت و حفظ کلمه توحید، احیای ارزش­های الهی و انسانی، تعالی بشر و اقامه عدل و قسط در جامعه است. امام حسین (ع) در وصیت به محمدبن حنفیه فرمود هدف قیام من چیزی جز امر به معروف و نهی از منکر نبوده است: «انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی». اگر از این ابعاد به نهضت حسینی بنگریم، بی تردید بهترین و والاترین تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران را شاهد خواهیم بود. حرکت های مردمی و انقلابی ملت ایران و رهنمودها و عملکرد حضرت امام خمینی – قدس سره الشریف – به عنوان رهبر و بسیج گر مردم، دلیل مثبتی بر این مدعاست. شهادت خواهی مردم در پیش و پس از انقلاب اسلامی به پیروی از مشی سالار شهیدان – حضرت حسین بن علی (ع) – بوده است. شعارهای توده مردم در جریان انقلاب اسلامی و به ویژه شهادت طلبی ایشان در جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بیانگر تأثیر ژرف عاشورا بر فرهنگ اصیل آنان است. اوج راهپیمایی ها و تظاهرات مردم و بسیج مردمی و مبارزه با رژیم ستم شاهی در دو روز تاسوعا و عاشورا واقع شده بود؛ و همچنان که امام خمینی نیز نهضت عظیم خویش را علیه رژیم را از روز دوازدهم ماه محرم آغاز کرد. خود معظم له در این باره می فرماید: "محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم، و حق در مقابل باطل قیام کرد؛ و به اثبات رسیده که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است."[6] وی در جای دیگر در باره اهداف قیام حسینی خاطر نشان می سازد: "قیامشان، انگیزه شان نهی از منکر بود؛ و این که هر منکری باید از بین برود؛ و از جمله حکومت جور باید از بین برود."[7] امام خمینی انگیزه نهضت عاشورا را "نجات مکتب اسلام" می داند: "حضرت امام حسین – سلام الله علیه – تمام اصحاب و جوانان، همه مال و منال، و هر چه داشتند را در راه خدا دادند؛ و برای تقویت اسلام و مبارزه با ظلم قیام کردند؛ و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعه بزرگی را به وجود آوردند که کاخ ستمگران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات داد." البته در نقد ادعای هدف بودن تشکیل حکومت نمی­توان به صرف امر به معروف و نهی از منکر استناد نمود. مطهری در نقد  ­شهید جاوید معتقد است هدف قیام امام امر به معروف و نهی از منکر بوده است، نه تشکیل حکومت.[8] این سخن تا اندازه­ای حاوی کلی­گویی است. همه قیام­های امامان و حتی قیام نکردنشان (و پناه بردن به کارهای فرهنگی یا تقیه) هم نوعی امر به معروف و نهی از منکر تلقی می­شود. سخن صالحی اشکال دیگری دارد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

با توجه به این که در هر انقلاب می­توان سه عنصر ایدئولوژی و ارزش­ها، رهبری و مردم را تشخیص داد، تأثیرگذاری قیام کربلا بر انقلاب اسلامی را با عنایت به موارد زیر می توان مورد بررسی قرار داد:

الف- اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی و شباهت آن ها با قیام عاشورا، از جمله آزادگی، احیای دین، برقراری عدالت اجتماعی، پیوند دین و سیاست و ...،

ب- عملکرد رهبر انقلاب اسلامی در بسیج توده­ها با توجه به اهداف حرکت احیاگرایانه حضرت امام حسین (ع)،

ج- سمبل­ها و شعارهای مردم به هنگام انقلاب و اوج­گیری قیام آن ها در زمان های مختلف همانند تاسوعا و عاشورا.

مردم ایران در حمله نیروهای عراقی در سال 1359 چاره­ای جز مقاومت نداشتند؛ خواه نتیجه­اش پیروزی باشد یا شهادت. نتیجه مقاومت نکردن در مقابل صدام چیزی جز ذلت نبود و راه سوم هم وجود نداشت. بنابراین چاره­ای جز مقاومت وجود نداشت. ملاک دو راهی ذلت یا شهادت در خصوص سال­های اول جنگ عراق علیه ایران وجود داشت.

با وجود تشابه بین اهداف قیام عاشورای حسینی و انقلاب اسلامی ایران، از تفاوت های میان این دو حرکت عظیم اسلامی – انسانی نباید غافل بود، که در ادامه به مهم ترین آن ها اشاره می شود.

 ویژگی قیام عاشورایی: دو راهی ذلت یا شهادت

همان گونه که اشاره شد، هدف کلی و مشترک معصومین (ع) در مبارزه علیه حاکمان جور زمان خویش، تقویت و حفظ اسلام، احیای ارزش های دینی، تعالی انسان ها و اقامه قسط و عدل در جوامع بشری بوده؛ هر چند اوضاع و موقعیت های زمانی – مکانی آن ها، ضرورت اتخاذ شیوه های مناسب و گاه – در ظاهر – متضادی را ایجاب می کرده است. برای مثال، اگر حضرت امام حسن مجتبی – سلام الله علیه– در موقعیتی همچون برادر بزرگوارش از نظر زمانی و مکانی قرار داشت، به طور مسلٌم و و بی هیچ شک و تردیدی راه شهادت را برای خود و پیروانش بر می گزید .

در اهداف والای ائمه اطهار – سلام الله علیهم – از نظر کلی و اصولی و در نهایت، هیچگونه تضادی وجود ندارد .آنچه در راه حصول به این اهداف حصول در درجه اول اهمیت قرار دارد، گزینش راه صحیح و درستی است که سرانجام به مصلحت و جامعه اسلامی باشد . شیوه های برگزیده از سوی معصومین (ع) ممکن است در برهه ای از زمان مسالمت آمیز و در زمان مناسب دیگری همراه با قهر و خشونت باشد، که برای افراد عادی و ناآ گاه متضاد و متعارض به نظر آید . بر این اساس، کارشناسان و متخصصان آشنا به فقه اسلامی وظیفه دارندبا تبیین موضوع بای شبهه های موجود، پاسخ های منطقی و موجود، پاسخ های مناسب و منطقی بیابند و در هدایت جامعه بکوشند.

اگر پرسش اصلی پیرامون مسئله مهمی تحت عنوان "ذلت یا شهادت" را مطرح کنیم، در نخستین مرحله باید چنین آغاز کنیم که :"چرا وقتی راه پیروزی بر امام حسن مجتبی (ع) بسته شد، راه شهادت را برنگزیدند؟ " مغالطه هایی که در برخی نوشتارهای تاریخی وجود دارد، آن است که ان حضرت با اثبات خیانت فرماندهان، کشیدن سجاده از زیر پا و زخمی شدن ران مبارکش و ... لزوم صلح را مورد تأیید قرار دادند، در حالی که برای سبط اکبر رسول الله (ص)، راه شهادت (همانند قیام عاشورا) باز بود! پس بلافاصله پرسش دوم مطرح می شود که : "چرا امام حسن (ع) با همان یاران اندک تا آخرین قطره خون و تا سر حد شهادت نایستادند و مبارزه نکردند؟

موقعیت زمانی امام حسن (ع) به صورت ماهوی با موقعیت زمانی و مکانی سبط اصغر –حضرت امام حسین (ع) – متفاوت بود. حکومت معاویه، مشروعیتی بیش از فرزندش یزید داشت، چرا که او به طور علنی به فسق و فجور دست نمی یازید. در حالی که یزید، فردی دائم الخمر و ظاهرالفسق بود و به راحتی نمی توانست در جامعه مذهبی باقیمانده از حکومت پیامبر (ص) مشروعیتی کسب کند . امام حسین (ع) بخش بزرگی از دوران امامتشان را در زمان معاویه گذراندند . هیأت حاکمه نیز اصراری بر گرفتن بیعت از ایشان نداشت و آن حضرت بنا به مصالحی که عمده ترینش حفظ دین جدش رسول خدا (ص) بود، زمان را برای قیام مسلحانه مناسب نمی دانستند . ضمن این که درگیری ظاهری همانند آنچه در کربلا اتفاق افتاد، صورت نگرفت؛ و به بیانی دیگر، حضرت امام حسین (ع) در زمان معاویه هیچ­گاه در "تنگنای ذلت یا شهادت" قرار نگرفتندکه ناگزیر به انتخاب یکی از آن دو باشند .

معاویه بارها به پسرش – یزید- توصیه کرد که مبادا حسین (ع) را در دو راهی بیعت یا شهادت قرار دهی. اما یزید که کیاست پدر را نداشت و راه های نفاق را همچون او نمی دانست، چون بر کرسی خلافت غاصبانه نشست، دستور داد از امام (ع) بیعت بگیرند . در واقع، تنها دوازده روز از مرگ معاویه گذشته بود که یزید بر امام سخت گرفت. اباعبدالله ده سال در زمان معاویه زندگی کردند و به او گفتند با تو جنگ و حتی مخالفت ندارم: «ما اردت لک حرباً و لا علیک خلافاً».[9] البته تنها مسئله به جاهرالفسق بودن یزید باز نمی­گردد؛ چرا که معاویه هم سب و لعن می­کرد و یاران امام را به شهادت می­رساند.[10] در چنین وضعی است که سیدالشهداء (ع) به سخن می آیند و می فرمایند: "انٌا لله و انٌا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام . اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید".[11] (ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم . وای بر اسلام ! چرا که امت اسلامی باید به رهبری فردی همچون یزید تن دهد). این پاسخی است که فرزند عزیز فاطمه (س) در رویارویی با مروان بن حکم – حاکم مدینه – ارائه فرمودند . آیه "استرجاع" در زمانی بر زبان جاری می شود که مصیبت بزرگی حادث شود . و چه مصیبتی بزرگتر و بالاتر از اینکه یزیدبن معاویه بی خبر از اسلام و انسانیت بر جایگاه فرزند رسول خدا و امام معصوم (ع) تکیه زند و از او طلب بیعت کند؟

یزید، صاحب موقعیت و مقامی در این راستا نیست، و بر این اساس است که حضرت حسین – سلام الله علیه- با چنین عتابی پیشنهاد بیعت را رد می کند، و تن به ذلت نمی دهند. از اینجاست که معیارها مشخص می شود، و آن این که اگر مومنی در دو راهی "ذلت یا شهادت" قرار گیرد، چاره ای جز پذیرفتن و در آغوش گرفتن شهادت نخواهد داشت: "الا لعنة الله علی الناکثین الذین ینقضون الایمان بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیه کفیلاً؛ فانتم والله هم. الا و انٌ الداعی بن الدعی قد رکز (خیرنا، ترکنی) بین اثنین السٌلة و الذلٌة و هیهات منٌا الذلة یابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و جدود طابت و حجور طهرت...".[12] (آگاه باشید که آن فرزند خوانده پسر فرزند خوانده، مرا بین ذلت و شهادت قرار داده است، ذلت و خواری برای ما، رسول خدا و مومنان پاکدامن محال است). ظاهراً در خصوص هیچ یک از وقایع تاریخی جملگی معصومان (ع) دو کلمه «سلة» و «ذلة» در کنار هم نیامده­اند. حضرت امام حسین – سلام الله علیه – در مقامی دیگر می فرمایند: "لا اعطیکم بیدی اعطاء الذ لیل و لا اقر اقرار العبید " (من زیر بار ذلت نخواهم رفت، و هرگز همچون بردگان به سیادت شما اقرار نخواهم کرد). شایان توجه است که اگر امام حسین (ع) می­توانستند از این تنگنا رهایی یابند، بی شک راه شهادت را برنمی گزیدند، و بر این اساس بود که راه سومی به یزید پیشنهاد کردند: مطرح نشدن مسئله بیعت از سوی یزید و رفتن امام به شهری مانند یمن یا مدینه. شاید به همین دلیل باشد که در زیارت عاشورا می­خوانیم «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد»؛ با این که سیاق بحث اقتضا داشت دعا کنیم که زندگی و مرگمان را همانند امام حسین (ع) قرار دهد. پس از این که سیدالشهداء (ع) در محاصره نظامی حربن یزید ریاحی قرار گرفتند، اعلام کردند که خواهان بازگشت به سرزمین حجاز هستند. این مسئله با مخالفت شدید حر رو به رو شد و پس از مشاجره لفظی بین آن دو، به پیشنهاد "حر" قرار شد، امام (ع) از راهی فرعی غیر از راه کوفه حرکت کنند تا او در این زمان با نوشتن نامه ای به ابن زیاد، از او کسب تکلیف کند . زمانی که امام (ع) بار دیگر در محاصره ارتش چهار هزار نفری عمر بن سعد قرار گرفتند، بسیار کوشیدند تا قرار ترک خصومت بین طرفین به وجود آید، و از خونریزی جلوگیری شود و خود به حجاز برگردند. بدین منظور حضرت امام حسین (ع) تا روز عاشورا چند بار با لشکر جور، وارد مذاکره شدند، اما دستور پسر معاویه آن بود که اگر امام به بیعت (مشروعیت دادن به حاکمیت یزید) تن ندادند، ایشان را به شهادت برسانند. بنابراین، انتخاب شهادت از بین دو راهی ذلت یا جنگ از باب نبودن چاره بود؛ و با تحلیلی عقلانی سازگاری دارد.

از سخن فوق می­توان نتیجه گرفت که نباید کل قیام عاشورا را به قدرت سیاسی و حکومت گره زد؛ آن گونه که صالحی نجف­آبادی تحلیل کرده است.[13] احتمال تشکیل حکومت چندان زیاد نبود. بحث ظلم­ستیزی غیر از زیاد بودن احتمال تشکیل حکومت است. امام به این دلیل به سمت کوفه حرکت کرد که در حرم ممکن بود ترور شود، و بالاخره یزید از ایشان دست نمی­کشید. در این حیص و بیص، کوفیان هم از خود تمایل نشان دادند. امام چون به صداقت ایشان مشکوک بود مسلم و قیس را روانه آن­جا ساخت. آن گونه تحلیل نمی­تواند ماهیت اختلافات قبیلگی آن زمان را تحلیل کند. یکی از جنبه­هایی که نباید از آن غافل شد، ماهیت قبیلگی روابط آن دوره است.[14]

همچنین، متصل کردن این گونه مباحث به علم غیب امام تنها مشکلی از تحلیل تاریخی حل نمی­کند، بلکه اشکالات جدیدی ایجاد می­نماید. به طور مثال، اگر بخواهیم به جای تبیین علی به علم غیب پناه بریم، این اشکال به وجود می­آید که اگر امام از اول علم غیب داشتند که کوفیان عهدشکنی می­کنند، نمی­بایست مسلم و قیس را به کوفه اعزام می­کردند. 

با مقایسه شرایط قیام عاشورا با واقعه صلح امام حسن (ع) به این نتیجه می رسیم که آن حضرت در تنگنای دو راهی قرار نگرفتند، زیرا معاویه نه به صراحت و نه به طور ضمنی از امام حسن (ع) در خواست مشروعیت دادن به حکومت جور یا قبول شهادت نکرد. بدین جهت،  وقتی امام حسن (ع) نتوانستند از نظر ظاهری پیروز شوند، با قرار داد صلحی رو به رو شدند که بیشتر موادش به نفع حضرت بود، و لااقل می توانست افکار عمومی را که تا به حال به سود معاویه بود تغییر دهد.

افکار عمومی زمان معاویه به گونه ای بود که اگر امام مجتبی (ع) راه شهادت را برمی گزیدند، این پرسش برای مردم مطرح می شد که : معاویه ظاهرالصلاح است، خواستار جنگ هم نیست، قرارداد صلحی هم تنظیم کرده که بیشتر موادش به سود امام است و با اینکه می تواند به جنگ ادامه دهد، پیشنهاد صلح می کند، پس چرا امام حسن (ع) اصرار بر جنگ دارند!؟ جان کلام اینکه امام حسین (ع) به دلیل قرار گرفتن در تنگنای ذلت یا شهادت، چاره ای جز، در آغوش گرفتن مزگ سرخ نداشتند، در حالی که راه سومی (صلح با حاکم بدون پذیزفتن مشروعیت حکومت) پیش روی امام مجتبی (ع) باز بود.

منگنه "ذلت یا شهادت" و آرمان های انقلاب اسلامی

اینک با عنایت به اهداف کلی قیام عاشورا و تبیین معیارهایی که ذکر آنها رفت، می توان به تطبیق بین نهضت سالار شهیدان، حضرت حسین بن علی (ع) و انقلاب اسلامی پرداخت. اگر فرض کنیم که انقلاب اسلامی ایران با تهدید دوگانه ذلت یا شهادت در نظام بین­الملل رو به رو شود، بر اساس استنتاجی که صورت گرفت، چاره ای جز مبارزه تا سر حد شهادت (و حتی در خطر قرار گرفتن اصل نظام) باقی نمی ماند. اما با توجه به موقعیت های جهانی از یک سو، و جایگاه جمهوری اسلامی ایران در جامعه بین الملل، وقوع چنین احتمالی بسیار بعید به نظر می رسد . انقلاب اسلامی ایران هر چند با تهدیدهای مهمی از سوی استکبار جهانی بویژه ایالات متحده آمریکا روبه رو بوده، اما معمولاً راه سومی نیز پیش روی خود داشته است .

دکترین های سیاست خارجی جمهوری اسلامی و تنگنای ذلت یا شهادت            

در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، چهار دکترین قابل ارائه است : ابتدا به تعریف و مقتضیات هر یک از دکترین ها اشاره می کنیم؛ و آن گاه ارتباط آنها را با تنگنای ذلت  یا شهادت بررسی خواهیم کرد[15]:

1.دکترین پراگماتیسم مطلق : هواداران این ایده معتقدند ارزش هر واقعیتی به عمل و مشاهده آن مربوط است و هر حکم و قضیه ای وقتی اهمیت دارد که عملی بر آن مترتب باشد . مبتکر نظریه عمل گرایی، "ویلیام جیمز " فیلسوف مشهور امریکایی است. معتقدان به عمل گرایی در قالب اسلام را می توان "پراگماتیست های مطلق" خواند. آنها به بهره گیری یک ملت از همه امکانات برای حیات و رشد کشور در جامعه بین المللی اعتقاد دارند و بدین سبب استفاده از هر وسیله و ایدئولوژی را جهت کسب و ازدیاد قدرت  ملی مجاز می دانند. این گروه عقیده دارند که هدف از تمسک به اسلام، در واقع، قدرتمند کردن دولت و نظام موجود است؛ و اهداف برون مرزی اگر در این راستا قرار گیرند قابل توجیه اند.

بدیهی است چنین نظریه سود جویانه ای با روح اسلام سازگار نیست. قدر متیقنی در مسئولیتهای فراملی (وظایف برون مرزی) دولت اسلامی وجود داردکه با هیچ گونه توجیهی نمی توان آنها را تعطیل کرد:

" المومن اخ المومن کالجسد الواحد ان اشتکی شیئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده".[16]

2. دکترین ملی گرایی : اهداف این دکترین از پراگماتیسم مطلق فاصله می گیرد، اما از سوی دیگر، رسالت خود را خدمت به وطن از طریق اسلام [17] معرفی می کند :

"خداوند عزیز از هیچیک از رسولان خود و از هیچ امام و امتی نخواسته است بیش از دفاع شخصی و قومی و فراتر از ارشاد و احسان و یا خدمت به نوع ناس، دستپاچگی در دستگاه خلقت به خرج داده، کفر ستیزی پیشه نمایند، یا به نابودی شیطان و کافران و قلع و قمع تعرضی مستکبرین، طاغوتیان و شیاطین بپردازند، یا خود را موظف به پاک کردن جهان از ظلم و ظالمها و به استقرار قسط و عدل در دنیا، پیش از ظهور امام زمان بدانند".[18]  

3. دکترین صدور مطلق انقلاب : بر اساس این نظریه که می توان آن را "جهان گرایی محض" نامید، وظیفه دولت اسلامی کمک به مظلومین و مستضعفین و هدف فرعی آن، رفع نیاز های داخلی است . جهان گرایان محض،امید دارند که مجموع اقدامات برون مرزی در دراز مدت اثر شایان توجهی در پیشبرد مقاصد و اهداف کلی مکتب و ایدئولوژی داشته باشند. این دکترین در سیاست خارجی دولت اسلامی ممکن است با توجه به این نکته که ما موظف به "نتیجه" نیستیم، مورد حمایت قرار گیرد. آن چه باید مورد توجه قرار گیرد، اجرای فرامین الهی بدون توجه به عدالت و نتایج آن است. وظیفه امام حسین (ع) نیز مبارزه با ظلم و جور یزیدی بود؛ و توجه خود را به انجام وظیفه معطوف می کرد.

در نقد این نظریه باید توجه داشت که : اولاً معنای صحیح "مکلف به انجام وظیفه بودن "آن است که پس از انتخاب استراتژی بر اساس عقلانیت (دینی) نباید از نتایج احتمالی آن هراس داشته باشیم، نه آن که قبل از پیدا کردن استراتژی به هر نوع شیوه ای به این بهانه تن بدهیم .

ثانیاً : همان گونه که ذکر کردیم، ابا عبدالله الحسین (ع) در تنگنای ذلت یا شهادت قرار داشتند، و بارها کوشیدند خود را از بن بست برهانند. در مورد سیاست خارجی ایران معمولاً راه های سوم یا چهارمی نیز وجود داشته است.

ثالثاً : انجام تکالیف الهی بدون عنایت به عواقب آن، مسئله ای تک بعدی است و تنها از یک زاویه به آمال دولت اسلامی نظر دارد . اگر اعانت مسلمین و کمک به مستضعفین از حکمی فقهی ناشی می شود، باید قاعده "الاهمٌ فالاهمٌ " و قاعده "وسع" را نیز مدنظر قرار داد. دولت اسلامی همواره با منابعی محدود و وظایفی متعدد روبرو است و با توجه به توانایی هایش باید "اهمٌ " را بر "مهم" مقدم بدارد.

4.دکترین ام القری : این تئوری معتقد است که اگر کشوری در میان بلاد اسلامی، ام القرای دارالاسلام شد، به گونه ای که شکست یا پیروزی آن، شکست یا پیروزی کل اسلام به حساب آید، حفظ ام القری بر هر امر دیگری ترجیح می یابد؛ و می توان در صورت لزوم، حتی احکام اولیه را نیز تعطیل کرد.[19]   

صرف نظر از نقاط قوت این نظریه، باید گفت: اولاً وظایف برون مرزی دولت اسلامی، متغیری وابسته نسبت به دو متغیر مستقل "ولایت" و "دفاع " است.[20] ثانیاً قدر متیقن مسئولیتهای فراملی، مقدار وظایف برون مرزی دولت اسلامی است که فارغ از هر گونه مصلحت گرایی باید سرلوحه عمل در سیاست خارجی قرار گیرد.

ملخص کلام در تطبیق فرضیه "تنگنای ذلت یا شهادت "بر دکترین های سیاست خارجی دولت اسلامی آن است که با اثبات این فرضیه می توان کلیت دکترین صدور مطلق انقلاب را زیر سؤال برد.

تکلیف گرایی و عقلانیت

معنای صحیح "مکلف به انجام وظیفه بودن" و نترسیدن از عواقب احتمالی و نتیجه آن است که با عقلانیت (ابزاری[21] و محدود به شرع مقدس ) و با عنایت به آمال های دینی باید استراتژی مناسبی اختیار کرد، هر چند که احتمالاً به نتیجه مورد نظر دست نیابیم. به بیان دیگر، "فعل "باید معطوف به نتیجه باشد، اما "فاعل "نباید همواره به نتایج بیندیشد. بر اساس این تفسیر، تکلیف گرایی و عقلانیت ابزاری و حفظ آرمان های دین هیچگونه تناقضی با هم نخواهند داشت.

اگر پیش از یافتن استراتژی مناسب به تز تکلیف گرایی تمسک شود، خطر این مغالطه وجود دارد که شعار مکلف به وظیفه بودن، مانع کارآیی عقلانیت شود. پیش از یافتن راه عقلانی و معقول، مکلف به وظیفه­ای نیستیم؛ بلکه باید گفت تمسک به این سخن یک رتبه از انتخاب راهبرد عقلانی مؤخر است. نرسیدن به نتیجه همان گونه که ممکن است ناشی از حوادث غیر منتظره باشد، امکان دارد از جهل در به کار گیری عقل ناشی شود.

نقش اختیار

هر چند در انتخاب ذلت یا شهادت چاره­ای جز پذیرفتن شهادت و در آغوش مرگ رفتن نیست، اما اختیاراً نمی­توان خود را در منگنه ذلت یا شهادت قرار داد. به بیان دیگر، اگر راه حل سومی وجود داشته باشد و مفاسد آن به مراتب کمتر از دو راه قبل تلقی شود، توجیهی برای ورود به منگنه ذلت یا شهادت به شکل اختیاری وجود ندارد. همچنین اگر در آستانه این دو راهی قرار گرفتیم، باید حتی­المقدور سعی کنیم در اولین فرصت ممکن خود را از آن تنگنا رها سازیم. امام در روز عاشورا فرمود وای برشما! چرا آن وقت که هنوز شمشیر در نیام و دل­ها آرام بود و تصمیم به حرکت به سوی کوفه نگرفته بودیم ما را رها نکردید؟ امام حسین (ع) پس از محاصره شدن در کربلا سعی کردند خود را از آن مهلکه رها سازند و به جایی دیگر (مکه، مدینه و یا یمن) بروند. در مجموع، امام حداقل پنج بار درخواست کردند از منگنه ذلت یا شهادت خارج شوند: قبل از نماز ظهر عاشورا در مقابل حر، بعد از نماز عصر در قبال وی، در برابر فرستاده عمربن­سعد که پرسید چرا به این­جا آمده­اید، روز عاشور در ضمن خطبه، و در ملاقات محرمانه با عمربن­سعد. در مورد اخیر هر کدام با بیست نفر بین دو اردوگاه ملاقاتی طولانی داشتند. ابن­سعد ابتدا موافقت کرد؛ ولی بعد بر اساس استفساری که از یزید کرد، نظرش برگشت.[22]  

از نظر فقهی نیز می توان به مسأله مشابه قضیه فوق اشاره کرد. اگر انسان مجبور شود به یکی از دو راه "فاسد" و "افسد" تن دهد، چاره­ای جز قبول "اقل المحظورین" وجود ندارد. اگر انسان مجبور شود به یکی از دو راه "فاسد" و "افسد" تن دهد، چاره ای جز قبول "اقل المحظورین" وجود ندارد. در عین حال، وارد شدن در مصادیق "قاعده دفع افسد به فاسد" اختیاراً جایز نیست. البته باید به نقاط مشترک این دو مسئله توجه کرد؛ وگرنه شهادت "احدی الحسنیین" است. وقوع اختیاری در تنگنای ذلت یا شهادت اگر در کوتاه مدت باشد، برای همگان قابل تشخیص است، اما اگر واقع شدن در این دو راهی در طول زمان و با انجام روندهای مشخصی صورت گیرد، به تخصص و عقلانیت نیاز پیدا می کنیم. به طور مثال، اگر مجموعه استراتژیها و اقدامهای سیاست خارجی یک دولت در طول چند سال به واقع شدن در منگنه فوق یا مصداق دفع افسد به فاسد منجر شود، عقلانیت اقتضا می کند که راهبردی دیگر اتخاذ شود.

نتایج حاصله از مباحث انجام شده به شرح زیر است:

1.اهداف کلی قیام عاشورا قابل انطباق بر اهداف انقلاب اسلامی ایران است.

2.منگنه "ذلت یا شهادت"، معیاری است که در نهضت کربلا موجود بود، اما در صلح امام حسن (ع) وجود نداشت.

3.قیام سیدالشهداء (ع) از دیدگاه ویژه وجود منگنه "ذلت یا شهادت" قابل تطبیق بر انقلاب اسلامی ایران نیست.

4.با تطبیق فرضیه فوق بر دکترین های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، این نتیجه بدست می آید که نظریه صدور مطلق انقلاب از پایه های تئوریک قوی برخوردار نیست.

5.تکلیف گرایی (مأمور بودن به انجام وظیفه، نه نتیجه) در معنای صحیح خود، با عقلانیت و هم چنین با دین گرایی تعارضی ندارد. مکلف نبودن به نتیجه، مربوط به نیت "فاعل" است، نه هدفداری و عقلانی نبودن "فعل".

6.هر چند هنگام قرار گرفتن در منگنه ذلت یا شهادت، چاره ای جز پذیرفتن راه دوم نیست، اما اختیاراً نمی توان خود را در این منگنه قرار داد. علاوه بر آن، در صورت ظاهر شدن علائم قرار گرفتن در این دو راهی، باید سعی کنیم خود را از مهلکه خلاص نماییم.

7.تهاجم دشمن ممکن است شکل نظامی یا غیر نظامی (تهاجم فرهنگی) داشته باشد. در عین حال، آنچه از "شهادت" در فرضیه تحقیق مستفاد می شود، تهاجم نظامی برای براندازی نظام سیاسی موجود است. زیرا اگر با تهاجم فرهنگی، محاصره اقتصادی و امثال آن روبه رو شویم، در حقیقت راه سومی برای مبارزه با دشمن در پیش رو داریم. در این که چه شیوه ای در چنین موقعیتی می بایست برگزید، مقتضیات شرایط زمان و مکان و استفاده صحیح از عقلانیت دخیل است؛ و به هر حال، پاسخ این پرسش خارج از فرضیه مقاله حاضر است.

8.با توجه به بندهای چهارم و هفتم می توان گفت که نتیجه مقاله حاضر، جنبه سلبی دارد؛ و نمی تواند مثبت نظریات ملی گرایانه محسوب شود. بهره وری از عقلانیت و نرفتن در "منگنه ذلت یا شهادت" در حالت اختیار، ملزوم عقب­نشینی در اهداف و دست برداشتن از ارزش­ها نیست؛ و به هیچ وجه منافاتی با اهداف کلی قیام عاشورا و حفظ ارزش­های الهی و انسانی ندارد. 



[1] . مقتل خوارزمی، ج 1، ص 235.

[2] . همان، ج 2، ص 32.

[3]. فرازی از زیارت عاشورا.

[4] . کورت فریشلر، امام حسین (ع) و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص 262.

[5] . "اسلام" در معنای عام خود حتی پیامبران سلف را در بر می گیرد: آل عمران: 67: "ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً".

[6] . قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، صص 48- 49.

[7] . همان، صص 38- 39.

[8] . مرتضی مطهری،

[9] . رجال کشی، ص 49.

[10] . نعمت­الله صالحی نجف­آبادی، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، ص 86-87.

[11] . تحف العقول، ص 241.

[12].محدث قمی،نفس المهموم، ص 149.

[13] . نعمت­الله صالحی نجف­آبادی، شهید جاوید، تهران، رسا، 1361.

[14] . شهیدی، پس از پنجاه سال،

[15] . سید صادق حقیقت، مسؤولیتهای فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، 1376، فصل دوم.

[16] عبدالله شبر : الاخلاق، ص 96 .

[17] .مهدی بازرگان : حکومت جهانی واحد، ص 9 – 28.

[18] .مهدی بازرگان : انقلاب ایران در دو حرکت، ص 3 – 172 .

[19] .محمد جواد لاریجانی : مقولاتی در استراتژی ملی، ص 20.

[20] .سید صادق حقیقت، پیشین .

[21] .عقلانیت ابزاری استفاده از حسابهای دقیق عقلانی و عقلانیت فلسفی فرایند فهم عقلی از هستی است که در برهه هایی همچون رنسانس و عصر روشنگری تا اندازه ای در مقابل دین قرار گرفت .

[22] . صالحی، شهید جاوید، ص 149-150.

4262 مرتبه بازدید
در حال ارسال...